غدير و امامت

ابو القاسم صلواتی گلستانی

- ۱۰ -


تحريف و کتمان در حدیث ثقلین

گفتیم که حدیث ثقلین مکرر بیان شده که دومین بار آن در عرفه است که ترمذی و دیگران به سند صحیح از جابر بن عبدالله به عنوان بخشی از خطبه روز عرفه در حجة الوداع نقل کرده اند. ولی بعضی ازأهل سنت آنرا نیاورده ، یا با تحریف آوردند ،یا در نسخۀ اولیه بود فعلا نیست . شرح این کتمان چنین است !

1- مهم ترین کتاب أهل سنت «صحیح بخاری» اصلا خطبۀ عرفه را نیاورده و آنچه در کتاب الفتن (ج4 / 681 ح1905) آورده مربوط به خطبه حضرت در عید قربان در منی است و فاقد حدیث ثقلین است و حتی توصیه به کتاب هم ننموده است.

ولی بخاری در کتاب « تاریخ صغیر» خود می گوید احمد (بن حنبل) در بارۀ حدیث عبد الملک از عطیه از ابو سعید از پیامبر صلی الله علیه وسلم «ترکت فیکم الثقلین» گفته است : این احادیث کوفیان منکر و ناشناخته است. [211]

ولی جا دارد از بخاری بپرسیم آیا واقعا این سند مجهول است؟ آیا حدیث ثقلین منحصر به این سند بوده وکسی غیر از احمد و کوفیان این حدیث را نقل نکرده است؟ همین سخن برای سنجش امانت و انصاف بخاری کافی است !

2- دومین کتاب عامه صحیح مسلم حدیث ثقلین را ناقص نقل کرده با اینکه از قول زید بن ارقم تصریح می کند حضرت آنرا در غدیر بیان فرمود ، ولی بخش حساس معرفی امام (حدیث غدیر ) آنرا نیاورده و امانت الهی را نرسانید .

3- محدثان دیگر یعنی ابو داود و نسائی وابن ماجه و ابن حبان و عبد بن حمید و طحاوی و بیهقی و ابن حبان وابن خزیمه مانند مسلم خطبه حجة الوداع در روز عرفه را تحریف نموده و از جابر بن عبدالله از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده اند که حضرت در خطبه حجة الوداع در روز عرفه پس از توصیه مردم به رفق و رحمت به همسران ، تنها توصیۀ به کتاب می فرماید : و إنی قد ترکت فیکم لن تضلوا بعده إن اعتصتم به، کتاب الله. [212]

و بر خلاف ترمذی و احمد و...توصیه ای نسبت به عترت ندارد و نامی از آن نمی برد .

4- سخاوی در استجلاب ارتقاء الغرف ورقۀ 24 می گوید : اسحاق بن راهویه در مسندش ازکثیر بن عبدالله از محمد بن عمر بن علی أبي طالب از پدر و او از جدش از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند : قد ترکت فيکم ما إن أخذتم به لن تضلوا کتاب الله سبب بيد الله وسبب بأيديکم و أهل بيتی ، ولی در مسند اسحاق بن راهویه چاپ مدینه مکتبه الایمان طبع سال 1412 تحقیق عبد الغفور بلوشی اثری ازین حدیث نیست .

5- سبط بن جوزي پس از نقل حديث ثقلين از فضائل احمد ، برخود اشكال مي‌كند كه جد تو (عبد الرحمان) اين حديث را ضعيف شمرده است ؟!

سبط پاسخ مي‌دهد: حديثي كه ما از فضائل احمد نقل كردیم که در سندش هيچ يك از كساني كه جدم آنان را تضعيف كرده وجود ندارد، افزون بر آنکه اين حديث را ابوداود در سنن و ترمذي وعامه محدثان ديگر مثل رزين در« الجمع بين الصحيحين » هم آورده اند .­ [213]

لازم است بدانیم گنجی شافعی هم مانند سبط روایت این حدیث را به أبي داود و ابن ماجه نسبت داده است. [214]

و نیز یحیی بن حسن بن بطریق حلی (م ، 600 ق ) در کتاب العمده به نقل از « الجمع بین الصحیحین » رزین و حمیدی ( م ، 488 ق ) آنرا از صحیح ابی داود نقل می کند . [215]

ولی در نسخه های فعلی سنن أبي داود و سنن ابن ماجه این حدیث نیست ! آیا سبط بن جوزي وگنجی و ابن بطریق اشتباه کرده اند یا تحریف گران آنرا از نسخه های اصلی حذف کردند ؟

6-محمد بن جریر طبری (م، 310 )نویسنده ای پر نقل است که در تفسیر و تاریخ خود کوچک ترین حوادث عصر رسالت نقل کرده است . چگونه است که در تفسیر جامع البيان و تاريخ الامم والملوک فعلی هیچ اشاره ای به حدیث ثقلین و غدیر هر چند به عنوان روایت ضعیف نکرده است؟ با اینکه ابن حجر در باره اش گفته است وی متشیع بود زیرا سند حدیث مدینه العلم را تصحیح کرده است [216]

افزون بر آنکه ابن کثیر می گوید : محمد بن جریر طبری کتابي در بارۀ حدیث غدیر که بخشی از حیث ثقلین است به نام کتاب الولایه - نوشته است ولی اکنون هیچ اثری از آن نیست . قال ابن کثیر و قد اعتني بأمر هذا الحديث أبو جعفر محمد بن جرير الطبري صاحب التفسير والتاريخ فجمع فيه مجلدين أورد فيهما طرقه وألفاظه و ساق الغث والسمين والصحيح والسقيم [217] . محمد بن جرير الطبري مؤلف تفسير والتاريخ دوجلد قطور دربارۀ حدیث غدیر نوشته وهمۀ طرق صحیح وضعیف والفاظ آنرا آورده است .

و مرحوم نجاشی وشیخ طوسی دررجال خود و یاقوت حموی (م،626) وابن شهر آشوب نیز آنرا دیده و از آن خبر داده اند. و بیشترین نقل از آن به وسیله قاضی ابو حنیفه نعمان مصری (363 م) در کتاب « شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار» می باشد هرچند متاسفانه قاضی ابو حنیفه در بسیاری موارد اسناد آنرا حذف نموده است.

چه عواملی باعث نابودی کتاب الولایه و خلو تفسیر وتاریخ فعلی طبری از حدیث ثقلین شده است ؟ این حکایت از اختناق فکری و تعصب کور حاکمیت نسبت به أهلبیت در زمان تدوین این کتب یا تحریف آن پس از تدوین دلالت می کند ! پس خلو تفسیر وتاریخ فعلی طبری به جهت ترس از عامه بود و یا بر اثر تحریف ناسخین بعدی می باشد.

7- یکی از مولفین متشیع عامه عبد الرزاق بن همام الصنعاني (126 - 211 ق) معاصر امام صادق(ع) تا امام جواد (ع)است ونجاشی وی را آشکار کنندۀ محبت آل رسول وبیزاری از دشمنان آنان و اعتقاد به امامت ایشان معرفی نموده است [218] به این جهت مورد تضعیف بعضی از نواصب قرار گرفته است .

دكتر مصطفي مسلم در مقدمۀ تفسير القرآن عبد الرزاق الصنعاني می نویسد : دو علت برای نسبت تشیع به او وجود دارد

الف : اقوالی نسبت به بعضی صحابه دارد که چنین تمایلی از اوبرداشت می شود

ب : احادیثی در فضائل أهلبیت ومعایب دشمنان آنان نقل کرده که از او برداشت تشیع می شود مانند آنچه ابن حجر در تهذيب التهذيب از جعفر الطيالسي و او ازابن معين آورده که می گوید : از عبد الرزاق صنعانی كلامی شنیدم که بر مذهب او دلالت می کرد گفتم اساتید شما یعنی معمر و مالك و ابن جريج و الثوري و الأوزاعي ،همگی سنی وموثق بودند پس این مذهب ( تشیع) از چه کسی گرفتی ؟ پاسخ داد : شخصی به نام جعفر بن سليمان الضبعي [219] ، بر ما وارد شد، او را فاضل ومتین یافتم این مذهب را از او گرفتم . وعبد الله بن موسي حديث او را به جهت تشيع وی رد می کرد. وقتی احمد این سخن را شنید قسم خورد : و الله الذي لا إله إلا هو -عبد الرزاق صد بار از او (عبد الله بن موسي) بهتر بود ، من چند برابر آنچه از عبد الله (بن موسی ) شنیدم از عبد الرزاق حدیث شنیدم

ابن عدي می گوید : عبد الرزاق احادیثی در فضائل (اهلبیت) نقل کرده که اصحاب ما از او تبعیت نکردند روایاتی در مذمت صحابۀ دیگرآورده است از این جهت مورد ملامت واقع شده است . شخصی انواع فراوانی حديث دارد و افراد موثق مسلمين و بزرگان خدمت او رسیدند و احادیث او را نقل کردند . ولی همگی او را به تشيع نسبت دادند وأحاديثی در فضائل أهل بیت نقل کرده ولی امیدوارم که از نظر صدق او صادق باشد .

ابو داود می گوید عبد الرزاق به معاويه گوشه می زد . عقيلي ازأحمد بن زكير الحضرمي ،از محمد بن إسحاق ابن يزيد البصري ، از مخلد الشعيري نقل کرده می گوید نزد عبد الرزاق نشسته بودم ، نام معاویه برده شد ، او گفت : لا تقذر مجلسنا بذكر ولد أبي سفيان . مجلس ما را با نام پسر ابوسفیان آلوده نساز ! [220]

ولی با این حال هیچ اثری از حدیث ثقلین در نسخۀ فعلی دو اثر مهم او «المصنف و تفسیر الصنعانی » وجود ندارد.

چگونه صنعانی در مهم ترین کتب خود «المصنف و تفسیر الصنعانی» هیچ اشاره ای به حدیث ثقلین نمی کند ؟ ! این فقدان از حکومت اختناق و ترس در زمان مؤلف حکایت می کند یا آنکه پس از او تحریف شده است

8 - لزوم دور در توثیق

مشکلی که در ارزیابی روایات فضائل اهلبیت به ويژه حدیث ثقلین به چشم می خورد تضعیف راویان آن به جرم تشیع است ولی می بینیم همان راویان را که در اینجا به اتهام رفض تضعیف نمودند ، جای دیگر توثیق نمودند! گویا یکی از معیارهای تضعیف راوی نقل فضائل أهل بیت است ! در حالی که این راوی هیچ وجه ضعفی جز تشیع نداشته و هیچ دلیلی هم بر تشیع او جز نقل همین روایات نیست

می گوئیم اگر نقل این گونه روایات دلیل بر ضعف راوی باشد پیامبر اکرم(ص) راهی برای معرفی جانشین خود ندارد! زیرا دور لازم می آید، چون معرفی خلیفه متوقف بر نقل معتبر این روایات است در حالی که اعتبار راوی متوقف برعدم نقل آنست ! زیرا نقل آن حدیث باعث بی اعتباری راوی آن است .ولی آفتاب حقیقت پنهان نمانده و بسیاری از مشایخ عامه اصل حدیث و جزئیات آنرا با اسناد معتبر نقل کردند.

و منصفانی در میان أهل سنت پیدا شدند که اسناد ثقلین و احادیث مشابه را تصحیح نمودند یا سخن حق در اینجا بر زبانشان جاری شد. ما در این فصل برآنیم که به این تحریفات و قضاوتها اشاره می کنیم.

8-حاکم در مستدرک با سندی که اسماعیل بن أبي اویس کذاب و پدرش ضمن آنست، از ابن عباس چنین نقل کرده که حضرت در حجة الوداع پس از ایراد خطبه ای که در باره حرمت جان و مال مسلمانان، خواند فرمود: قد ترکت فیکم ما ان اعتصمتم به فلن تضلوا ابدا کتاب الله وسنه نبیه(ص) ترکه پیامبر را در این روایت کتاب وسنت معرفی می کند.

حاکم بدون تصحیح سند این حدیث با تعجب می گوید: اینکه ترکه پیامبر کتاب باشد ، مورد اتفاق بخاری و مسلم است ولی از جهت آنکه سنت در این حدیث اضافه شد، حدیث نادریست!

با توجه به نقل صحیح ترمذی و طبرانی و احمد و بغوی و حاکم از جابر بن عبدالله که پیامبر در خطبه روز عرفه، ترکه خود را دو چیز «قرآن و عترتش» معرفی نمود و پیامبر اکرم (ص) نیز در روز عرفه حجة الوداع یک خطبه خواند و همگی از یک خطبه حکایت می کنند، روشن می شود که همۀ این آقایان که ترکه را در روایت خود منحصر به کتاب کرده­اند یا سنت را به جای عترت گذاشته­اند، خطبه را به جهت مخالفت آن یا مذهب خلفا تحریف نموده اند.

و چنان نیست که تنها به جهت اختصار نقل نکرده باشند، بلکه کلمه ثقلین که در بسیاری نقلها وجود دارد در نقل این محرفان حذف شده است ! تا طنین این حدیث و عنوان آن از دلها برود و مردم منتظر بیان ثقل دوم نشوند .

9- موقع دیگر حدیث ثقلین در غدیر خم است که بسیاری از مشایخ مانند احمد و طبرانی و ابو عاصم و حاکم نیشابوری اکرم(ص) نقل کرده که در ضمن خطبه ای با لفظ ثقلین قرآن و عترت را به عنوان خلیفه خود معرفی و امر به تمسک به آن دو می نماید و عدم ضلالت را متوقف به تمسک به هر دو نمودند و بر عدم افترق آن دو تاکید کردند. و در پایان امیر المؤمنین علی را به ولایت و امامت معرفی نمودند.

ولی بخاری اصلا آنرا نقل نکرد در حالی که حاکم نیشابوری پس از نقل آن تصریح می کند این روایت شرائط صحت را نزد بخاری و مسلم داشت ولی آنان نقل نکرده اند. [221]

البته مسلم آنرا به صورت تحریف شده بدون امر به تمسک و بدون تاکید بر عدم افتراق آنان نقل کرده است ولی اشاره ای به مسئله معرفی مولی علی(ع) به امامت در اجتماع غدیر نمی کند.

9- ابن حبان پس از نقل اصل خطبه پیامبر اکرم در غدیر خم به توصیه آن حضرت بر تمسک به کتاب اکتفاء نموده است و اشاره ای به عترت ندارد.

10- ابن ماجه در سنن ، تنها حدیث غدیر را آورده است و به خطبۀ حضرت و حدیث ثقلین در آنجا اشاره نمی کند ! آیا این کار تحریف نیست؟ اگر دلالت واضح این حدیث بر امامت نبود این همه لاپوشانی برای چیست ؟

11-آخرین بار که پیامبر اکرم(ص) حدیث ثقلین را بیان فرمود در بیماری وفات بود که به نقل ابن حجر هیتمی و سمهودی یک بار در مسجد از جابر بن عبدالله الله [222] و بار دیگر در حجره حال احتضار از ام سلمه و حضرت فاطمه زهرا(ع) [223] نقل کرده ا ند.

ولی هیچ یک از صحاح سته آنرا نیاورده و بسیاری از مشایخ نیز در این باره سکوت نموده اند. در حالی که کوچک ترین گفتار و رفتار حضرت ،آن زمان در محضر مسلمین بوده و نقل شده است! آیا ملاحظات جانبدارانه از خلفا نمی تواند علت این سکوت خبری باشد؟

تعارض به زیاده و نقیصه

این حدیث در غدیر خم مشتمل بر دو قسمت (حدیث ثقلین ومعرفی مولا به امامت در غدیر) بود، بسیاری از روایات تنها یکی از دو را آورده است. ولی مشایخ معتبری مانند احمد وطبرانی و حاکم هر دو حدیث ثقلین و غدیر به صورت یک خطبه کامل نقل کرده اند. پس بین روایات غدیر تعارض است ، دراین تعارض چه کنیم ؟

جواب : قواعد علم حدیث نقل کامل را ترجیح می دهد چنانکه در تعارض بین سکوت و نقل یا تعارض بین نقل ناقص و نقل زائد ، نقل را بر سکوت و نقل زائد را بر نقل ناقص ترجیح می دهد. [224]

اعلام امامت هدف اصلی حجه الوداع

حجه الوداع ، سه ماه پیش از وفات پیامبر اکرم (ص) افزون بر فوائد تربیتی و عبادی و تعلیم مناسک حج ، فرصت مناسبی برای طرح مسئله خلافت و امامت بود و پیامبر اکرم (ص) بهترین استفاده را از این فرصت نمودند . چنانکه از روایات استفاده می شود مهمترین هدف حضرت از این سفر معرفی جانشین اش بود.ولی به علت نگرانی از مخالفت و کارشکنی منافقین آنرا به تدریج اعلام کرد .

به این صورت که حضرت در سه خطبۀ حجه الوداع حدیث ثقلین را بیان و به صورت کلی جانشین خود را معرفی و سپس در روز هیجدهم ذی الحجه به نام او را مشخص نمودند .در اینجا سه نکته را باید توجه کنیم :

الف : در تعداد خطبه های حضرت و زمان و مکان آن در حجه الوداع اختلاف است. حلبی می گوید حضرت پنج خطبه خواندند :

1-روز هفتم ذی الحجه در مکه

2-روز عرفه در عرفات

3-روز عید قربان در منی

4-روز یازدهم ذیحجه در منی

5-روز دوازدهم در منی. [225]

شوکانی به نقل از مالکیه و حنفیه می گوید: خطبه های حجه الوداع سه عدد است روز هفتم ، روز عرفه و روز دوازدهم . ولی شافعی بجای دوازدهم سیزدهم گفته است. [226]

ابن حجر عسقلانی می گوید : احادیث بخاری صریحا دلالت می کند که حضرت خطبه را در منی روز عید قربان خواند . ولی روایات مسلم از جابر دلالت می کند حضرت خطبه را روز عرفه در عرفات ایراد فرمودند. و احمد در مسند از جابر آنرا در منی روزعید قربان نقل می کند . [227]

به نظر می رسد به جهت اهمیت مطالب و نرسیدن خطبه به گوش بسیاری از مردم بر اثر نبودن بلند گو ، حضرت همان مطالب را در خطبه های بعد تکرار فرمودند .

ب : چنانکه گذشت در متن منقول حدیث ثقلین نیز اختلاف است و اختلاف در متن این حدیث پنج علت دارد :

1- نقل به معنای راویان و عدم ضبط دقیق الفاظ روایت، به جهت فراموشی

2- ترس راویان ازخلفا به جهت تعارض مطالب حدیث ثقلین با حاکمیت آنان.

3- دنیا طلبی و سازش کاری راویان با خلفا با مخفی نمودن بخشی از این حدیث برای رسیدن به دنیای حکام

4- پنهان بودن گفتگوهای وحیانی پیامبر اکرم (ص) با جبرئیل امین در مشکلات معرفی امام و کیفیت بیان این حدیث ،که راویان عادی ازآن خبر نداشتند وتنها ائمه اطهار از آن خبر دادند .

5- اختلاف در مکان و زمان بیان این حدیث .و متاسفانه در بیشتر نقلهای أهل سنت قید زمان و مکان نیامده است.

ج : از مجموع روایات استفاده می شود ، پيامبر اکرم اين حديث را لا اقل در شش موقعیت (شش زمان و مکان) بیان فرمودند که سه مورد اول بخشی از خطبه های حجه الوداع بود :

1 ـ روز هفتم در مسجد الحرام کنار چاه زمزم

2-روز عرفه درعرفات

3ـ در مسجد خیف منی روز عید قربان. .

4-در روز هیجده ذی الحجه غدیر .

5-هنگام بیماری وفات، بر بالای منبر مسجد النبی (ص)

6 ـ در یستر احتضار در منزل خود .

ولی محقق بزرگ قاضی نورالله شوشتری می گويد : از تتبع روايات استفاده می شود که حديث ثقلين در چهار جا بيان شده است :

1 ـ روز عرفه در حجة الوداع در حاليکه پيامبر(ص) بر شتر سوار بود.

2ـ در مسجد خيف در منی.

3 ـ در روز هيجده ذی الحجّه در خطبه غدير.

4 ـ در روزهای آخر عمر بالای منبر در مسجد النبی ايراد کرد

به نظر می رسد ایشان دو مورد اخیر را یکی حساب کرده و خطبۀ مسجد الحرام را هم به حساب نیاوردند . البته بعضی بجای روز عید قربان روز یازدهم یا دوازدهم گفته اند ، و بعضی هنگام باز گشت ازطائف را هم افزوده اند. [228]

ولی درطائف تنها توصیه به أهلبیت و فضیلتی ازمولا علی (ع)بوده است، پس نمي‌توان آنرا از روايات حدیث ثقلین ناميد .

دومین بار درخطبه ای در «بطن عرنه» عرفات سوار بر شتر هنگام ظهر روز عرفه پیش از نماز ظهر بود که ترمذی (روایت اول از جابر) وحاکم واحمد آن را نقل کرده اند ، ولی به جهت اهمیت مطالب این خطبه و نشنیدن بسیاری از مردم ، حضرت همان را فردا تکرار نمود .

ظاهراً روایت دوم ترمذی از ابو سعید خدری و زید بن ارقم نیز مربوط به یکی از سه مورد اول بوده است .هر چند در هیچ یک از دو نقل ترمذی لفظ ثقلین نیامده، ولی عدم ضلالت امت پس از پیامبر در هر دو مشروط به تمسک به کتاب و أهل بیت شده است.

با این فرق که در دومی تصریح به اعظم بودن کتاب بر أهل بیت شده است و نیز کتاب به ریسمان آویخته از آسمان تشبیه و بر عدم تفرق آن دو از هم تا سر حوض کوثر تاکید شد، که در روایت اول نبود، پس شاید روایت دوم ترمذی در منی بیان شده باشد که بخاری خطبه آنرا نقل کرده اند و تکرار خطبه حضرت در عرفات است.

پس این حدیث بخشی از خطبه مفصلی است که پيامبر اکرم آنرا در چند موقعیت بیان فرمودند. و طرفداران خلفا محل صدور و خصوصیات آنرا کتمان و تحریف کردند ولی علمای شیعه آنرا با خصوصیات آورده اند.افزون بر آنکه روایا ت شیعه از ائمه (ع) حاوی اسراری ازگفتگو های پنهانی وحیانی پیامبر اکرم (ص) با جبرئیل است که از دید وشنود راویان عادی پنهان بود وتنها ائمه اطهار که مطلع از اسرار وحی هستند از آن خبر دادند . از این رو ما در این فصل بیشتر ا ز روایات شیعی به شرح زیر استفاده می کنیم .

محققان اهل سنت و حدیث ثقلین

بر فرض آنکه تواتر حدیث ثقلین ثابت نشود در صحت و اعتبار و مستفیض بودن آن شکی نیست ، زیرا علاوه بر آنچه ذيل هريك از احاديث درصحت اسناد حديث ثقلین بيان كرديم، به اعتراف بعضی از علما بزرگ اهل سنت اشاره می کنیم که بر صحت و بعضی بر تواتر آن نظر دادند.

1- سبط بن جوزی

وی نوۀ دختری عبدالرحمان بن جوزی است که درکتاب «العلل المتناهیه» حدیث ثقلین را با این سند آورده است. أنبأنا عبد الوهاب الأنماطي قال انا محمد بن المظفر قال انا احمد بن محمد العتيقي قال حدثنا يوسف بن الدخيل قال حدثنا ابو جعفر العقيلي قال انا احمد بن يحيي الحلواني قال انا عبدالله بن داهر قال انا عبدالله بن عبد القدوس عن الأعمش عن عطية عن ابي سعيد قال قال رسول الله صلي الله عليه و سلم اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي وإنهما لن يزالا جمعا حتي يردا عليّ الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما . [229]

عبد الرحمان بن جوزی پس از نقل این روایت می گوید:این حدیث صحیح نیست زیرا در سند آن عطيه است که احمد بن حنبل و يحيي بن معین وغير آنها وی را تضعیف کرده اند و دیگری ابن عبد القدوس است که يحيي گفته است وی رافضي خبيث است ! و دیگری عبدالله بن داهر است که احمد و يحيي گفته اند : ارزشی ندارد و شخصی که در او خیری از وی حدیثی نقل نمی کند .

لازم است بدانیم این عطیۀ عوفی همان است که به جهت امتناع از دشنام دادن به مولی علی ع به دستور حجاج چهار صد ضربه شلاق خورد [230]

و عبد الرحمان بن جوزی این روایت را از أبو جعفر محمد بن عمر بن موسي عقیلی در« الضعفاء الکبیر » نقل کرده است ولی عقیلی در

«الضعفاء الکبیر» این حدیث را با سند معتبر دیگری به صورت زیر آورده است

حدثنا محمد بن إسماعيل قال حدثنا محمد بن سعيد بن الأصبهاني قال حدثنا حاتم بن إسماعيل عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جابر أن النبي صلي الله عليه و سلم خطب يوم عرفة فقال في خطبته : قد تركت فيكم ما لم تضلوا بعده إن اعتصمتم به كتاب الله وأنتم مسئولون عني فما أنتم قائلون ؟ قالوا نشهد أنك قد بلغت وأديت ونصحت . فقال بأصبعه السبابة يرفعها الي السماء ويكبها الي الناس، اللهم اشهد [231] !

عبد الرحمن ابن جوزی در روایت اول حدیث ثقلین از عقیلی از ابو سعید خدری را به جهت سه نفر (عبدالله بن داهر و عبدالله بن عبد القدوس و عطیه) در سند ضعیف دانست. در حالی که هیچ یک ازآن سه نفر در سند دومی نیامده است .

افزون بر آنکه سند آن منحصر به این دو طریق عقیلی هم نیست [232]زیرا این حدیث با اسناد متعدد ومعتبر در صحیح مسلم و ترمذی و مسند احمد مستدرک حاکم و غیر آن آمده است.

و نیز عبدالرحمان بن جوزی در کتاب «الموضوعات» خود صحیح مسلم و ترمذی و مسند احمد صحیح مسلم و ترمذی و مسند احمد را کتب اسلام می شمارد که در احادیث آنها تفحص لازم نیست وتنها در احادیث خارج از آنها باید تحقیق نمود . [233]

حال چگونه ایشان روایت ترمذی و مسلم را نا دیده گرفته یا ضعیف می شمارد ؟

ازین رو سبط بن جوزي پس از نقل حديث ثقلين از فضائل احمد،در پاسخ این اشكال که جد تو (عبد الرحمان) اين حديث را ضعيف شمرده است ؟!

سبط پاسخ مي‌دهد: حديثي كه از فضائل احمد نقل كردیم ، در سندش هيچ يك از كساني كه جدم آنان را تضعيف كرده وجود ندارد، بلکه اين حديث را ابوداود در سنن و ترمذي و عامه محدثان ديگر مثل رزين در« الجمع بين الصحيحين »آورده اند. [234]

لازم است بدانیم گنجی شافعی هم مانند سبط بن جوزی روایت حدیث ثقلین را به أبي داود و ابن ماجه نسبت داده است [235] ولی در نسخه های فعلی کتب آنان حدیث ثقلین نیست . تنها ابن ماجه

( م209 - 273هـ نویسندۀ یکی از صحاح شش گانه) حدیث غدیر (بدون حدیث ثقلین ) را به صورت زیر آورده است :

حدثنا علي بن محمد . حدثنا أبو الحسين أخبرني حماد بن سلمة عن علي بن زيد بن جدعان عن عدي بن ثابت عن البراء بن عازب قال : أقبلنا مع رسول الله صلي الله عليه و سلم في حجته التي حج . فنزل في بعض الطريق . فأمر الصلاة جامعة . فأخذ بيد علي فقال ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم ؟ قالوا بلي . قال ألست أولي بكل مؤمن من نفسه ؟ قالوا بلي . قال فهذا ولي من أنا مولاه . اللهم وال من والاه . اللهم عاد من عاداه [236]

ابن ماجة با سندصحیح از براء بن عازب نقل می کند که با پیامبر اکرم (ص) از حجه الوداع بر می گشتیم . در مکانی میان راه فرود آمد و دستور داد مردم جمع شوند . آنگاه دست علی را گرفت و فرمود : آیا من اولی به نفس هر مؤمنی از خود او نیستم ؟ پاسخ دادند آری .آنگاه فرمود : هر كس من اولي به نفس او هستم ، پس علي وليّ اوست ، خدایا هر کس علی دوست دارد اورا دوست بدار و هر کس اورا دشمن دارد دشمن دار .»

البانی در کتاب« صحیح و ضعیف سنن ابن ماجه » شمارۀ ( 1750 ) می گوید : این حدیث صحیح است .

و می دانیم یکی از مواقع بیان حدیث ثقلین واقعۀ غدیر خم پس از باز گشت از حج بود در حالیکه در روایت ابن ماجه نیامده است . آیا سبط بن جوزي و گنجی شافعی اشتباه کرده اند یا تحریف گران آنرا از نسخه های اصلی سنن أبي داود و ابن ماجه حذف کردند ؟

لازم به ذکر است که أبو الفرج عبدالرحمان ابن الجوزي، (508هـ - 597)بر خلاف نوه اش سبط شخصی متعصب و بی انصاف است . وی در «المنتظم في التاريخ» از قول أبو إسحاق إبراهيم بن محمد الأرموي در بارۀ حاکم نیشابوری می گوید : حاکم ابن البيع شخصی موثق در حدیث و متمایل به تشیع بود و کتاب مستدرک الصحیحین را به گمان خود با شرائط بخاری و مسلم نوشت واحادیث صحیحی که واجد شرائط صحت نزد شیخین بوده ولی آنان نیاوردند درآنجا جمع آوری نمود که بهترین آن حديث الطائر، ومن كنت مولاه فعلي مولاه است ولی اصحاب حدیث کار او را نپسندیدند و به سخن او توجه نکردند !. [237] همین نظر عمق بی انصافی او را می رساند .

2- علامه شریف سمهودی

وی پس از نقل تضعیف ابن جوزی، از این نظر او تعجب کرده و به خوانندگان هشدار می دهند فریب وی را نخورند و ایاک أن تغتر به. [238]

3- ابن حجر هیتمی

وی پس از نقل حدیث از مصادر معتبر می گوید : حدیث ثقلین را بیست و چند صحأبي وتعداد بسیاری تابعی نقل کرده اند و طرق و روایات متعددی دارد ،در بعضی روایات آمده آنرا روز عرفه درحجه الوداع فرمود در بعضی آنرا در بیماری وفات در حالی که حجره پراز اصحاب بود ، فرمود و در برخی دیگر آنرا در غدیر خم فرمود .

پس سخن ابن جوزی در بارۀ ضعف این حدیث اشتباه یا ناشی از غفلت بقیۀ طرق حدیث است. آنگاه به نقل تأیید سند حدیث به وسیلۀ علماء می پردازد . ویل لمن کفره نمرود! [239]

4-تفتازانی

او پس از پذیرش حدیث ثقلین می گوید : از اینکه پیامبر اکرم (ص)أهلبیت را قرین کتاب قرار داد می فهمیم تمسک به آن دو نجات دهندۀ امت از گمراهی است . [240]

5- مبارکفوری

صفي الرحمن مباركفوري (م 1427 ق) پس نقل و قبول صحت حدیث می گوید : یکی از این دو ثقل یعنی کتاب اعظم از دیگری یعنی عترت است. و أهلبیت عطف بیان برای عترت است . [241]

6 - شعيب الأرنؤوط

وی محقق و ارزیاب معروف اسناد مسند احمد و صحیح ابن حبان و سیر اعلام النبلاء وکتب دیگر است در مسند احمد در حدیث 21618 - حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا الأسود بن عامر ثنا شريك عن الركين عن القاسم بن حسان عن زيد بن ثابت قال قال رسول الله صلي الله عليه و سلم : اني تارك فيكم خليفتين كتاب الله حبل ممدود ما بين السماء والأرض أو ما بين السماء إلي الأرض و عترتي أهل بيتي و إنهما لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض

تعليق شعيب الأرنؤوط : حديث صحيح بشواهده دون قوله : " و إنهما لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض " و هذا إسناد ضعيف لسوء حفظ شريك

شعيب الأرنؤوط می گوید : تنها جملۀ اول حدیث ثقلین به دلیل روایات شواهد (مشابه )آن حدیث صحیح است که تنها بر ترک دو خلیفه دلالت می کند ، نه جملۀ دوم که دلالت بر عدم تفرق آن دو می کند زیرا در این سند شریک وجود دارد که ضعیف الحافظه است. پس این سند ضعیف است!

در حالیکه در سند حدیث شمارۀ 3754 و شمارۀ 4024 مسند احمد همین شریک است ، ولی شعيب الأرنؤوط سند آنرا تصحیح نموده است !

مورد دیگر حدیث ثقلین روایت 11227 با این سند است- حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا بن نمير ثنا عبد الملك يعني بن أبي سليمان عن عطية عن أبي سعيد الخدري... شعيب الأرنؤوط

می گوید وهذا إسناد ضعيف لضعف عطية بن سعد العوفي . سند را به خاطر عطیه ضعیف می داند. در حالیکه ذهبی در تلخیص مستدرک روایت 3045 که سندش مشتمل بر عطیه و در بارۀ وزارت ابوبکر و عمر هست،صحیح معرفی می کند. این نشان می دهد که قضاوت آقایان بی طرفانه نیست بلکه بر اساس معیار دوگانه است!

7- دید گاه ناصر الدين الباني

محمد ناصر الدين محمد بن نوح الباني،(1332هـ- 1420هـ) شخصيت علمي متعصب وهابی و صاحب سبک درعلم الحديث بود. وی در أشکودرة،کشور اروپائی آلباني متولد شد و در دمشق در رشتۀ علم الحديث تحصیل نمود و از سال 1390ق برای تدریس حدیث در دانشگاه اسلامی وهابی مدینه فراخوانده شد . به مدت سه سال در آن جا تدریس نمود ودر سال 1999میلادی جایزه بین المللی ملک فیصل بخاطر خدمات وی درباره حدیث اهل سنت به وی تعلق گرفت وحدود چهل کتاب از وی تا به حال چاپ شده است ، مانند :

که یکی از آنها سلسلة الأحادیث الصحیحة فی الإسلام است

وی در كتاب «السلسله الصحيحه» پس از نقل اين جمله از حديث ثقلين (يا أيها الناس أني قد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتي أهل بيتي). مي گويد: اين روايت را ترمذي در (2/308) و طبراني در حديث شماره (2680) از زيد بن حسن انماطي از جعفر بن محمد از جابر بن عبدالله انصاري نقل كردند كه پيامبر اكرم(ص) در حجه الوداع روز عرفه بر ناقۀ قصوای خود خطاب به مردم آنرا فرمود. و ترمذي سند آنرا حسن دانست .

البانی مي گويد :این سند صحيح است زيرا این حديث شاهدي از حديث زيد بن ارقم دارد كه گفته است: دركنار آب غدير خم بين مكه و مدينه پيامبر براي ما خطبه خواند. آنگاه او حديث را نقل كرده است.

وی ادامه مي دهد : اين حديث را مسلم در ( الصحیح7/122 و123) و طحاوي در( مشكل الآثار 4/368) و احمد در (فضائل4/366 و 367) و ابن أبي عاصم در (السنه 1550 و 1551) و طبراني در (المعجم5026) از طريق يزيد بن حيان تميمي نقل كرده اند.

و نيز احمد در مسند (ج4/371) و طبراني حديث (5040) و طحاوي، اين حديث را از طريق علي بن ربيعه نقل كرده اند. كه مي گويد: زيد بن ارقم را در حالي كه بر مختار (بن عبيده پس از خروج) وارد یا از نزد او خارج مي شد. ملاقات كردم و از او پرسيدم :

آيا حديث ثقلين را از پيامبر اكرم(ص) شنيدي؟ گفت آري.

الباني مي گويد: سند اين حديث صحيح است و اين حديث طرق ديگري هم دارد، نزد طبراني به شماره حديث (4969 و 4971 و 4982 و5040)و بعضی ازآن طرق نزد حاكم در (مستدرك ج3 / 109 و 148 و 533) آمده است، وحاكم و ذهبي (در تلخيص المستدرك) بعضي از آن طرق را صحيح دانسته اند .

و اين حديث شاهد ديگر از طريق عطيه عوفي از ابو سعيد خدري از پيامبر اكرم(ص) دارد، به اين صورت : اني اوشك ان ادعي فأجيب وإني تركت فيكم ما إن اخذتم به لن تضلوا بعدي الثقلين أحدهما اكبر من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض وعترتي أهل بيتي ألا وإنهما لن يتفرقا حتي يردا عليّ الحوض.

الباني مي گويد: اين حديث را كه احمد در صفحات (14 و1، و26 و59 ج3) مسند آورده: ابن أبي عاصم درالسنه حديث شماره (1553 و1555) و طبراني درالمعجم حديث شماره (2678 و2679) و ديلمي در فردوس الاخبار(2/1/45) آورده و اين اسناد همگی حسن است . وشواهد ديگري از حديث ابو هريره نزد دارقطني (ص529) ونزد حاكم (مستدرك 1/93) و نزد خطيب در كتاب «الفقه والمتفقه ج1/56) دارد.

و نيز حاكم (نيشابوري) آنرا ازابن عباس نقل و سند آنرا تصحيح نموده و ذهبي نيز با او در اين تصحيح موافق است. و نيز ابن عبدالبر در جامع بيان العلم (2/24، 110) آنرا ازعمرو بن عوف (صحابي) آورده است. البانی ادامه می دهد:

هرچند بعضي كلمات مفرده اين حديث سندش خالي از ضعف نيست، ولي بعضي از اسناد متعدد آن بعض ديگر را تقويت و تصحيح مي كند و بهترين نقل آن حديث ابن عباس است .

و شاهد قوي ديگر آن نقلي است كه به خود علي(ع) مي رسد كه آنرا طحاوي در مشكل الآثار (2/307) از طريق أبي عامر عقدي نقل كرده است كه همه رجال سند آن موثق هستند غير از« يزيد بن كثير» كه او را من نشناختم و پس از تحقيق فهميدم اين كلمه تصحيف شده و صحيح آن «زيد بن كثير» است كه از شيوخ بني عامر و از راويان محمد بن عمر بن علي است.

سپس ديدم نزد ابن أبي عاصم نيز در حديث (1558) سند به همين گونه ضبط شده است، در نتيجه به اين تحقيق خود اطمينان پيدا كردم.

الباني مي افزايد: شاهد ديگر روايتي است كه شريك از ركين بن ربيع از قاسم بن حسان از زيد بن ثابت به پيامبر اكرم مي رساند و آنرا احمد در مسند (ج 5 / 181 ـ 189) و ابن أبي عاصم در (1548 /1549) و طبراني در كبير (4921 و 4923) آورده و اسناد آن حسن است.

هيثمي در مجمع ازوائد (1/170) مي گويد: اين روايت را طبراني در معجم الكبير روايت نموده و رجال آن موثق هستند ودر موضع ديگر (9/162) گفته احمد آنرا روايت نموده و سند آن بسیار خوب است.

آنگاه مي گويد: پس از مدت زيادي از نقل اسناد ومدارك اين حدیث، مقدر شد من مسافرتي از دمشق به عمان بنمايم و ازآنجا به «امارات عربي» در سال 1402 هـ . ق بروم.

در قطر بعضي از دكترها و اساتيد خوش قلب (أهل سنت تازه کار) را ديدم كه رساله اي در تضعيف حديث ثقلين نوشته و نسخه اي از آنرا به من هديه كردند. وقتي آنرا مطالعه كردم ديدم او در علم حديث تازه كاراست و دو اشكال اساسي كار او را به وي تذكر دادم. [242]

اول: آنكه او تنها بعضي از مصادر رائج چاپ شده اين حديث را آورده و كوتاهي زيادي در تحقيق آن نموده زیرا بسیاري از مصادر حديث با سندهاي صحيح يا حسن را بررسي نكرده بود .علاوه بر آنكه شواهد و قرائنی این حدیث را تائيد مي‌نمايد چنانكه هر محققي كه آنرا بررسي كند مثل ما اين شواهد را مي يابد.

دوم: آنكه ايشان اعتنائي به اقوال علماي تصحيح كنندۀ سند اين حديث ننموده و به قواعدي كه در علم درایه دارند كه «حديث ضعيف باكثرت طرق قوي مي شود» توجه نكرده، از اين رو به اشتباه بزرگی افتاده و حدیث را تضعیف کرده است !!

البته قبل ازملاقات با ايشان به من خبر رسيده بود كه يكي از دكترها در كويت نيز اين حديث را ضعيف شمرده است.

هم‌چنين مي‌افزايد پس از آنكه صحت اين حديث براي من ثابت شد و من آنرا در كتاب خود اعلام كردم، يكي از برادران (أهل سنت) را ديدم تحت تاثير آن دكتر، به من پيام داد و اشكال گرفت كه چرا در كتاب «صحيح جامع الصغير» در حديث شماره (2453 و2454 و 2745 و 77544) آنرا نقل کرده و صحيح دانستم؟ او این کار مرا عجيب دانست و از من خواست در اين كارم تجديد نظر كنم.

من با پيشنهاد او موافقت كرده واحتیاطاً دو مرتبه اسناد آنرا بررسي وبه همان نتیجه سابق رسیدم و به او رسانیدم ، شايد اين برادر ما متوجه خطاي آن دكتر كويتي شده و بفهمد بي­جا بر او اعتماد كرده است.

اميدوارم از این پس ایشان فرق بين شخص تازه كار در علم حديث، و شخص متخصص راسخ در آنرا دريابد. و اين عدم تشخيص و غفلت مشكلي است كه بسياري در آن فرو رفته­اند كساني كه به هر كتأبي در اين زمينه اعتماد مي­كنند، در حالي كه نويسندۀ آن سابقه ای در اين علم ندارد و تازه کار است و ناشيانه در این باره نظر می دهد. [243]

با این بیان روشن شد که سخن عبد الرحمن بن جوزی که در کتاب «العلل المتناهیه» آنرا از احادیث ضعیفه شمرده است. چقدر بی پایه و از روی تعصب است.