مناشده های امیر المؤ منین ع
مناشده عبارت است از قسم دادن مخاطب به خدا، برای اظهار حقیقت و پنهان نکردن آنچه می داند .و دراحادیث معتبر آمده است امیر المؤمنین چندین بار از صحابه بر فضائل خود، واز جمله حدیث ثقلین و واقعۀ غدیر اقرارگرفتند.
بار اول در شورای شش نفره برای انتخاب خلیفه پس از عمر بود که به فضائل خود اشاره فرمود و اهل شوری با سکوت خود به آن اقرار کردند.
[179]
دوم درزمان خلافت عثمان در مسجد النبی در حضور صحابه بود . چنان که روایت صدوق آمده است.
[180]
سوم :. درحضور نمایندگان معاویه ابودرداء وابو هریره بود چنان که در روایت نعمانی و سلیم بن قیس آمده است .
[181]
چهارم : پس از خلافت ظاهری حضرت در سال 35 هجری در منطقۀ رحبۀ
کوفه بود که علامۀ امینی آنرا از بیست نفر ازصحابه و عده ای از تابعین نقل می کند.
تعداد اقرار کنندگان صحابه در روایات دوازده ؛هفده ،هجده،وسی نفر و گاهی مبهم آمده است و بزرگان زیادی از علمای عامه نیز با سند صحیح و طرق متعدد نقل کرده اند
[182].
[183]
بیشتر روایات مناشده ی مرتبۀ جهارم
که أهل سنت روایت کرده اند تنها به حدیث غدیر خم اشاره می کند ، ولی برخی روایات
آن به حدیث ثقلین در غدیر خم هم تصریح می نماید. از میان مناشدات مناشده چهارم
به طرق متعدد صحیح از علمای فریقین به ما رسیده است اینک به روایات آن توجه فرمایید:
1ـ أحمد في مسنده عن حسين بن محمد وأبي نعيم المعني قالا : ثنا فطر عن أبي الطفيل قال :
جمع علي رضي الله عنه الناس في الرحبة ثم قال لهم : انشد الله كل امرء مسلم سمع رسول
الله صلي الله عليه وسلم يقول يوم غدير خم ما سمع لما قام ؟ فقام ثلاثون من الناس .
وقال أبونعيم: فقام ناس كثير فشهدوا حين أخذه بيده فقال للناس :
أتعلمون أني أولي بالمؤمنين من أنفسهم ؟ قالوا :
نعم يارسول الله ؟ قال من كنت مولاه فهذا مولاه ، أللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه .
قال : فخرجت وكأن في نفسي شيئا فلقيت زيد بن أرقم فقلت له : إني سمعت عليا رضي الله عنه تعالي يقول : كذا وكذا . قال : فما تنكر ؟قد سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول له ذلك.
[184]
« احمد بن حنبل محدث معروف و امام مذهب حنبلی متوفای 240 ق ،به سند صحیح از ابو الطفیل روایت کرده ، او می گوید:روزی امیر المؤمنین مردم را در منطقۀ رحبۀ کوفه جمع نمود .آنگاه فرمود به خدا قسم می دهم کسانی را که در غدیر خم سخنان پیامبر ( ص) را با گوش خود شنیده ، برخیزند . در اینجا سی نفر برخاستند.
-ولی ابو نعیم ( فضل بن دکین
[185] ) می گوید: عدۀ زیادی بر خاستند - وشهادت دادند .هنگامی که حضرت رسول ، دست علی را گرفت و بلند کرد فرمود : آیا من سزاوارتر از شما به خود تان نیستم ؟ گفتند آری ، فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم این علی مولای اوست . خدایا دوست دار هرکس او را دوست دارد و دشمن دار هرکس او را دشمن دارد.
ابو نعیم می گوید: وقتی از آن مجلس بیرون آمدم در دلم شبهه ای در این حدیث بود با زید بن ارقم صحابی در میان گذاشتم و گفتم از علی چنین سخنانی شنیدم . پاسخ داد چرا انکار می کنی ؟ من همین سخنان را در بارۀ او از پیامبر (ص) شنیدم .
حافظ الهيثمي صاحب مجمع الزوائد می گوید : رجال این روایت همگی صحيح هستند غير از فطر بن خليفه که او هم به نظر من موثق است.»
[186]
2- احمد قال حَدَّثَنَا عَفَّانُ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ أَخْبَرَنَا همین عَلِيُّ بْنُ زَيْدٍ عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي سَفَرٍ فَنَزَلْنَا بِغَدِيرِ خُمٍّ فَنُودِيَ فِينَا الصَّلَاةُ جَامِعَةٌ وَكُسِحَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تَحْتَ شَجَرَتَيْنِ فَصَلَّي الظُّهْرَ وَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَي عَنْهُ فَقَالَ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَي قَالَ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَي بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ قَالُوا بَلَي قَالَ فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ.
قَالَ فَلَقِيَهُ عُمَرُ بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالَ هَنِيئًا يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَأَمْسَيْتَ مَوْلَي كُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ.
قَالَ أَبُو عَبْد الرَّحْمَنِ حَدَّثَنَا هُدْبَةُ بْنُ خَالِدٍ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ زَيْدٍ عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَحْوَهُ .
[187]
« احمد بن حنبل به سند صحیح از براء بن عازب روایت نموده که گفت: با رسول خدا صلي اللَّه عليه و سلّم در سفر (حجه الوداع )بوديم، در غدير خم پياده شديم، مناديان در ميان ما صدا زدند (الصلاة جامعة) كنايه از اين كه همه بايد جمع شويد، برای رسول خدا زير دو درخت را تمیز کردند حضرت آنجا نماز ظهر را خواند بعد دست علي را گرفت و فرمود: آيا نميدانيد كه من از خود مؤمنين به خودشان سزاوارترم؟گفتند: بلي، پس دست علي را گرفت و فرمود: هر كه من مولاي او بودم علي مولاي اوست ...
براء ميگويد: عمر بعد از اين جريان علي را ديد و گفت: «هنيئا لك يا بن ابي طالب اصبحت مولاي و مولي كلّ مؤمن و مؤمنة.
گوارا باد بر تو اي پسر ابو طالب كه همواره و براي هميشه مولاي هر مؤمن و مؤمنه شدي.
شعیب الارنؤوط محقق اسناد مسند احمد می گوید : این سند با کمک شواهدش صحیح است،
هم او در جای دیگری از تعلیقات خود بر مسند احمد می گوید : قوله " من كنت مولاه فعلي مولاه " لها شواهد كثيرة تبلغ حد التواتر - شواهد و مؤیدات جملۀ " من كنت مولاه فعلي مولاه " به حد تواتر می رسد .
[188]
3- النسائی أخبرني هارون بن عبد الله قال حدثنا مصعب بن المقدام قال حدثنا فطر بن خليفة عن أبي الطفيل وأخبرنا أبو داود قال حدثنا محمد بن سليمان قال حدثنا فطر عن أبي الطفيل عامر بن واثلة قال جمع علي الناس في الرحبة فقال
أنشد بالله كل امرئ سمع رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول يوم غدير خم ما سمع فقام أناس فشهدوا أن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال يوم غدير خم
ألستم تعلمون أني أولي بالمؤمنين من أنفسهم وهو قائم ثم أخذ بيد علي فقال من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.
قال أبو الطفيل فخرجت وفي نفسي منه شئ فلقيت زيد بن أرقم فأخبرته فقال أوما تنكر أنا سمعته من رسول الله صلي الله عليه وسلم واللفظ لابي داود.
[189]
« نسائی مؤلف یکی از صحاح شش گانه و متوفای 303ق ، روایت می کند از
ابو الطفیل که می گوید: روزی امیر المؤمنین مردم را در رحبۀ کوفه جمع نمود .آنگاه فرمود : به خدا قسم می دهم کسانی را که در غدیر خم سخنان پیامبر ( ص) را با گوش خود شنیده برخیزند . در اینجا عده ای برخاستند. و شهادت دادند . که حضرت رسول ، دست علی را گرفت وبلند کرد و فرمود آیا نمی دانید من سزاوارتر شما به خود تان هستم ؟ گفتند آری ، فرمود : هر کس من مولا وسرپرست او هستم این علی مولای اوست . خدایا دوست دار هرکس او را دوست دارد و دشمن دار هرکس او رادشمن دارد.
ابوالطفیل می گوید :وقتی از آن مجلس بیرون آمدم در دلم شبهه ای ار این حدیث بود ، با زید بن ارقم در میان گذاشتم و گفتم از علی (ع) چنین سخنانی شنیدم . پاسخ داد چرا انکار می کنی ؟ من همین سخنان را در بارۀ او از پیامبر (ص) شنیدم .
محقق کتاب نسائی می گوید : این لفظ حدیث مانند متن منقول از ابو داود است . همین حدیث در مشكل الآثار طحاوي ج 4 / 308 ح 1519 آمده است .
4- ابو یعلی الموصلی حدثنا القواريري ، حدثنا يونس بن أرقم ، حدثنا يزيد بن أبي زياد ، عن عبد الرحمن بن أبي ليلي ، قال : شهدت عليا في الرحبة يناشد الناس : أنشد الله من سمع رسول الله صلي الله عليه وسلم ، يقول في يوم غدير خم : «من كنت مولاه فعلي مولاه ، لما قام فشهد ،
قال عبد الرحمن فقام اثنا عشر بدريا ، كأني أنظر إلي أحدهم عليه سراويل ، فقالوا : نشهد أنا سمعنا رسول الله صلي الله عليه وسلم ، يقول يوم غدير خم : « ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم وأزواجي أمهاتهم » ، قلنا : بلي يا رسول الله ، قال : « فمن كنت مولاه فعلي مولاه ، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه .»
[190]
ابو یعلی الموصلی محدث معروف اهل سنت ومتوفای ( 307 ق)به سند صحیح از عبد الرحمن بن أبي ليلي نقل کرده که او می گوید: شاهد روزی بودم که امیر المؤمنین مردم را به خدا قسم می داد : کسانی را که در غدیر خم سخنان پیامبر ( ص) را شنید که فرمود : هر کس من مولا وسرپرست او هستم این علی مولای اوست .
در اینجا دوازده نفر از مجاهدان برخاستند. و شهادت دادند که شنیدیم حضرت رسول ، فرمود آیا نمی دانید من سزاوارتر شما به خود تان هستم وهمسرانم مادران آنان می باشند ؟ گفتند آری ، فرمود : هر کس من مولا وسرپرست او هستم این علی مولای اوست . خدایا دوست دار هرکس او را دوست دارد و دشمن دار هرکس او رادشمن دارد.
5- ابو جعفر الطحاوی حدثنا أبو أمية قال : حدثنا سهل بن عامر البجلي قال : حدثنا عيسي بن عبد الرحمن قال : حدثني أبو إسحاق السبيعي ، عن عمرو ذي مر قال : سمعت عليا ، ينشد الناس في الرحبة : من سمع رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول يوم غدير خم إلا قام ، فقام بضعة عشر رجلا ، فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله صلي الله عليه وسلم في يوم غدير خم يقول : « اللهم من كنت مولاه فإن عليا مولاه ، اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه ، وأحب من أحبه ، وأبغض من أبغضه ، وأعن من أعانه ، وانصر من نصره ، واخذل من خذله»
[191]
ابو جعفر الطحاوی ( 231- 321 ق ) متکلم و صاحب العقائد الطحاویه و محدث معروف به سند معتبر روایت می کند از عمرو ذي مر که او می گوید: شنیدم امیر المؤمنین مردم را به خدا قسم می داد . کسانی را که در غدیر خم سخنان پیامبر ( ص) را شنیدند ، بر خیزد . در اینجا ده و چند نفر از مجاهدان برخاستند. و شهادت دادند که شنیدیم حضرت رسول ، فرمود : هر کس من مولا وسرپرست او هستم این علی مولای اوست . خدایا در ولایت خود قرار ده هر کس ولایت او را بپذیرد و دشمنی کن باهر کس که با او دشمنی کند و دوست دار هرکس او را دوست دارد و دشمن باش هرکس او رادشمن دارد . و کمک کن هر کس او را کمک کند وخوار گردان هرکس اورا خوار گرداند .
متقی هندی میگوید ، هيثمي گفته است :این روایت را بزار وابن جرير وخلعي در الخلعيات از إسحاق واو از عمرو ذي مر و سعيد بن وهب و زيد بن يثيع از علي (ع) نقل کرده و رجال سند آن موثقند ، ولی ابن حجر (عسقلانی )گفته آنان شیعه هستند .
[192]
چه گناه بزرگی!
حدیث ثقلین با سکوت بخاری و پنهان کاری مسلم
پيامبر اکرم حدیث ثقلین را لا اقل در شش زمان و مکان بیان فرمودند که سه مورد اول در ضمن خطبه های حجه الوداع و مورد چهارم مقدمۀ حدیث غدیر و معرفی مولی بود :
1 ـ روز هفتم در مسجد الحرام کنار چاه زمزم
2-روز عرفه درعرفات
3ـ در مسجد خیف منی روز عید قربان. .
4-در روز هیجده ذی الحجه غدیر .
5-هنگام بیماری وفات، بر بالای منبر مسجد النبی (ص)
6 ـ در یستر احتضار در منزل خود .
و معتبر ترین کتب حدیث نزد أهل سنت ، معروف به صحاح و سنن شش گانه عبارتند از :
صحیح بخاری ( م ، 256 ق ) ،صحیح مسلم ( م ، 261ق ) سنن ابن ماجه ( م ، 273 ق )، سنن أبي
داود ( م ، 275 ق ) ، سنن ترمذی ( م ، 279 ق) ، ،سنن نسائی (م، 303 ق )
و مهمترین آنها «صحیح بخاری » تالیف محمد بن
اسماعیل بخاری(م 250 ق ) است که حدیث ثقلین و حدیث غدیر را اصلا نیاورده است در حالیکه ترمذی آنرا
از چهار صحابی( جابر وأبي ذر و أبي سعيد و زيد بن أرقم و حذيفه بن اسيد ) روایت نموده
[193] و نسائی در السنن الکبری و
ابن ماجه بخشی از آن یعنی حدیث غدیر را نقل کرده است .
ولی در صحیح مسلم به صورت ناقص و مبهم آمده است. این کتاب تالیف مسلم بن الحجاج
أبو الحسن القشيري نيشابوري است که ولادت و وفات او در نيشابور در (204 - 261هـ) بود .
از سال 218هـ. شروع به استماع حدیث نمود ، برای کسب علم به حجاز ومصر وشام
و عراق نمود .مسلم بن حجاج حديث ثقلین را به چهار سند و متن نقل و همگي را در باب فضائل الصحابه،
به وسیله« يزيد بن حيان» از زيد بن ارقم نقل کرده است. يكي از روایات او به شرح زیر است .
حدثني زهيري بن حرب و
شجاع بن مخلد جميعاً عن ابن عليه قال زهير: حدثنا إسماعيل بن إبراهيم، حدثني أبو حيان، قال:
حدثني يزيد بن حيان، قال: إنطلقت أنا وحصين بن سبرة و عمر بن مسلم الي زيد بن أرقم،
فلما جلسنا إليه قال له حصين: لقد لقيت يا زيد خيراً كثيراً رأيت رسول الله(ص) و سمعت حديثه
و غزوت معه و صليت خلفه، لقد لقيت يا زيد خيراً كثيراً، حدثني يا زيد ما سمعت من رسول الله(ص).
قال: يا ابن أخي و الله لقد كبرت سني و قدم عهدي و نسيت بعض الذي كنت أعي
من رسول الله(ص) فما حدثتكم فاقبلوا و ما لا فلا تكلفونيه، ثم قال: قام رسول الله(ص) يوماً
فينا خطيبا بماء يدعي خمّاً بين مكة والمدينة فحمد الله واثني عليه و وعظ و ذكر ثم قال:
أما بعد: ألا أيها الناس فانما أنا بشر يوشك أن ياتي
رسول ربي فاجيب و أنا تارك فيكم الثقلين أولهما كتاب الله و رغّب فيه ثم قال:
وأهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي.
فقال له حصين: ومن أهل بيته يا زيد؟ أليس نسائه
من أهل بيته؟ قال: نسائه من أهل بيته و لكن أهل بيته من حرم الصدقه بعده
قال: من هم؟ قال: هم آل علي وآل عقيل وآل جعفر و آل عباس، قال: كل هؤلاء حرم لصدق؟ قال نعم
[194] .
«يزيد بن حيان مي گويد: من و حصين بن سبره
و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيم پس از نشستن حصين به او گفت:اي زيد شما خير زيادي
در دنيا بردي پيامبر اكرم(ص) را ديدي، سخن او را شنيدي. در غزوات او شركت كردي
و پشت سر او نماز خواندي،خیلي نعمتها را ديده اي! پس آن چه از پيامبر اكرم شنيدي براي ما هم بگو.
زيد گفت اي فرزند برادرم به خدا قسم سنم بالا رفته و زمان زيادي از آن وقت گذشته
و بعضي از مطالبي را که از آن حضرت شنيده و حفظ كرده بودم فراموش كردم؛ پس هر چه برايتان
نقل كردم آنرا بگيرد و آنچه نقل نكردم مرا به زحمت نياندازيد (از من نخواهيد برايتان
حدیث نقل كنم) بعد شروع كرد به نقل اين حديث و گفت : روزي پيامبر در كنار أبي بين مكه
و مدينه كه خمّ ناميده مي شد برخاست. وحمد و ثنای الهي را بجا آورد و موعظه كرد و تذكر داد، سپس فرمود:
اي مردم همانا من بشري هستم كه بزودي پيك پروردگارم مرا مي خواند و من دعوت او را اجابت مي كنم. ومن دو چيز سنگين بها در ميان شما مي گذارم اولي آنها كتاب خدا كه در آن نور و هدايت است پس بگيريد كتاب خدا را و به آن چنگ زنيد. پس بر اهمیت آن تاکید و مردم را به فهم و عمل به آن تشویق نمود .
سپس فرمود :و أهل بیتم، شما را بخدا یاد آوری می کنم دربارۀ أهل بیتم. تا سه بار.
حصين ( یکی از همراهان زید) پرسيد: اي زيد أهل بيت او كيانند؟
آيا زنان او از أهل بیت او نبودند؟ زيد پاسخ داد زنان او از أهل خانه او هستند،
ولی منظور أهل بيت او (در این حدیث) كساني هستند كه پس از پيامبر صدقه برآنان حرام است.
حصين بار دیگر پرسيد آنان كيانند؟ پاسخ داد: آنان آل علي
و آل عقيل و آل جعفر وآل عباس هستند.پرسيد: آيا صدقه بر همه آنان حرام است؟ پاسخ داد: آري »
چهار نکته در روایات مسلم :
1- روايات صحيح مسلم نزد أهل سنت همگي صحيح بوده و نياز به تصحيح
سندي ندارد. علاوه بر این ناصر الدين ألباني سلفی مي گويد: سند اين حديث بالخصوص صحيح است.
[195]
2- معلوم نیست در
میان این همه روایات معتبره از زید بن ارقم ، چرا مسلم این روایت مجمل و تحریف شده را برگزیده است !
زید بن ارقم در این نقل اعتراف می کند که پیر شده و بسیاری مطالب را فراموش کرده
و این روایت نسبت به آن چه وی در میان سالی برای ابو الطفیل نقل کرده ناقص است ،
از جمله با اینکه
این روایت در بارۀ واقعۀ غدیر است هیچ اشاره ای به معرفی مولی علی (ع) در آنجا نمی کند
3- در ذیل حدیث زيد با بیان این که منظور از اهلبیت کسانی هستند که صدقه برآنها حرام باشد، همسران پیامبر را از ایشان خارج نموده است . زیرا بیشتر زنان پیامبر از بنی هاشم نبودند هر چند أهل خانه او هستند، پس نتیجه میگیرد که همسران حضرت مصداق أهلبیت نیستند.
این مطلب در سه نقل مسلم است، ولي در طريق چهارم «ح 6381 »صریحا اهلبیت بودن آنان را نفی می کند زیرا و قتي يزيد بن حيان پرسيد آيا أهل بيت او زنان او نيستند؟ پاسخ داد : نه، به خدا قسم زني يك عمر با مردي زندگي مي كند سپس شوهر او را طلاق مي دهد و آن زن نزد پدر و خانواده اش بر مي گردد. همانا أهل بيت او اصل و نسب او هستند كه صدقه بر آنان حرام است.
ولی این تفسیر نیز صحیح نیست زیرا همۀ خووشاندان نسبی حضرت را می گیرد و هرچند این معنی از نظر لغوی اشکال ندارد ولی مخالف روایات صحیحه و حصر کنندۀ اهلبیت در پنج تن (ع) است .
4- این حدیث را بیش از بیست صحابی روایت کردند که یکی از آنان زید بن ارقم است .
[196] و هفت نفر از تابعین از زید بن ارقم با
چهل و شش سند نقل کرده اند که عبارتند از :
ابو الطفیل ،ابو الضحی مسلم بن صبیح، یزید بن حیان ،
حبیب بن ثابت ،یحیی بن جعده ، علی بن ربیعه و پسر همسر زید و یزید بن حیان ،
[197] که فرد اخیر به صورت ناقص ،از زید بن ارقم
در دوران پیری و فرامو شکاری نقل کرده
و متاسفانه مسلم همان روایت ناقص را از او روایت نموده است .
در میان آنان ابوالطفیل عامر بن واثلة (یا وائله ) كناني از صحابه
جوان
بود ،که
از زید قبل از پیری او حدیث را شنیده و نقل کرده ،لذا نقل او کامل تر از
روایت است و حاکم نیشابوری با اسناد صحیح روایت کرده است .
وی أبوعبد الله محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه معروف به ابن البيِّع شافعي. معروف به
حاکم نيشابوري ( م ، 321 - 405 ) می باشد. او نزد بیش
از دو هزار شيخ کسب علم کرد. ابن عساکر میگوید :تعداد نوشته های او به پانصد کتاب می رسد .
مشهورترین کتب وی عبارت است از المستدرك علي الصحيحين؛ تاريخ نيسابور؛ علوم الحديث؛ المدخل؛ والإكليل .
شمس الدین محمد بن أحمد بن
عثمان ذهبی در تذكرة الحفاظ ، در بارۀ شخصیت حاکم نیشابوری میگوید : او حافظ احادیث
و پیشوای محدثان بوده و در شناخت حدیث و فنون مختلف آن کتب زیادی تالیف کرده و ریاست محدثان در
خراسان به او رسیده و شناخت کاملی به حديث داشت و صالح و موثق بود ولی میل به تشیع داشت.
[198]
لازم به ذکراست که در میان اهل سنت حافظ به کسی می گویند که صد هزار
حدیث حفظ باشد ولی حاکم
برتر از او می باشد ،كسی است كه بیش از صد هزار حدیث حفظ است . وی با نوشتن مستدرک
و جمع روایات صحیح بر اساس ضوابط بخاری و مسلم از تقصیرها و پنهان کاری های آنان
پرده بر داشت. و بخشی از فضائل اهلبیت را افشاء کرد . و اثر مهمی را پدید آورد .
حاکم در مستدرک حدیث ثقلین را
به پنج طريق از زيدبن ارقم نقل کرده که یکی از آنها از ابوالطفیل به شرح زير است:
الحاکم النيشابوری قال حدثنا ابو الحسين محمد بن أحمد بن تميم الحنظلی ببغداد ،
ثنا ابو قلابه عبدالملک بن محمد الرقاشی ، ثنا یحیی بن حماد (و حدثنی) ابو بکر
محمد بن احمد بن بالويه و ابو بکر احمد بن جعفر البزاز (قالا) ثنا عبدالله بن احمد بن حنبل حدثنی أبي ،
ثنا يحيی بن حماد (وثنا) ابو نصر احمد بن سهل الفقيه ببخاری ، ثنا صالح بن محمد الحافظ البغدادی ، ثنا خلف بن سالم المخرمی ، ثنا يحيی بن حما،
ثنا عوانه عن سليمان الاعمش قال: ثنا حبيب بن أبي ثابت عن أبي الطفيل عن زيد بن ارقم رضی الله عنه قال:
«لما رجع رسول الله منحجه الوداع و نزل غدير خم امر بدوحات فقممن،فقال:
کأنی قد دعيت فاجبت، انی قد ترکت فيکم الثقلين احدهما اکبر من الآخر کتاب الله وعترتی، فانظروا کيف تخلفونی فيهما، فإنهما لن يتفرقا حتی يردا علیّ الحوض.
ثم قال: إنّ الله عزّ وجلّ مولای وانا مولی کل مؤمن ، ثم اخذ بید علی رضی الله عنه فقال: من کنت مولاه فهذا وليه.
اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وذکر الحديث بطوله.ثم قال هذا حديث صحيح علی شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله ، شاهده حديث سلمة بن كهيل ، عن أبي الطفيل أيضا صحيح علي شرطهما »
[199]
« زید بن ارقم میگوید: وقتی که پیامبر اکرم(ص) از حجة الوداع بر میگشت در غدیر خم فرود آمد، دستور داد زیر درختان را از خار و خاشاک پاک کنند. آنگاه فرمود :
گویا مرگم نزدیک شده و بزودی دعوت حق را اجابت خواهم کرد، من در میان شما دو چیز گران سنگ می گذارم، که یکی بزرگتر از دیگری است،
کتاب خدا و عترتم. پس بنگرید چگونه پس از من با آنها رفتار می کنید؟ آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا آنکه در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند.
سپس فرمود: خدای عزّ وجلّ سرپرست من است و من سر پرست هر مؤمنی هستم سپس دست علی را گرفت
و فرمود هركس من مولای او( سزاوارتر از او به خود او ) هستم علي ولي وسرپرست اوست.، خدایا هرکس ولایت او را بپذیرد او را دوست بدار ، و هرکس با او دشمنی کند با او دشمن باش .
حاکم نیشابوری میگوید : راوی این حدیث را به صورت طولانی بیان کرد ، و این حدیث بر اساس شرائط صحت
حدیث نزد بخاری و مسلم صحیح است، ولی متاسفانه ایشان آنرا به این صورت مفصل نقل نکردهاند. شاهدش حديث سلمة بن كهيل از أبي الطفيل می باشد که حتی با شرط شیخین صحيح است »
این سخن اشاره به کتمان بخاری و تحریف مسلم است که بخاری در صحیحش نیاورده و در صحیح مسلم آنرا ناقص نقل کرده است.
هم چنین شمس الدين ذهبی (673 هـ ـ - 748هـ) در تلخیص مستدرک با نقل این حدیث و سکوت بر گفته حاکم، صحت حدیث را تائید کردهاست.
و نیز طبرانی به گونه ای کامل تر آنرا نقل کرده است . وی أبو القاسم سليمان بن أحمد بن أيوب الشامي معروف به طبرانی. (م،260 - 360هـ) است که در باره اش
گفتهاند: محدِّث مشهور، ثقه حافظ، معمر. اصل او از طبرية فلسطين است از سال273هـ. شروع به طلب علم نمود و برای کسب حدیث به شهرهای مختلف سفر و در أصفهان وفات کرد.
از مصنفات وی المعجم الكبير؛ المعجم الأوسط؛ المعجم الصغير ...است . به گفته ذهبي مصنفات او به 76 عدد می رسد.
او حدیث ثقلین را درجلد سوم المعجم الکبير به پنج طريق
از چهار صحابی ( جابر بن عبدالله انصاري و زيد بن ارقم و ابو سعيد خدري وحذيفه بن اسيد الغفاري) نقل كرده است و با سه طريق ديگر در جلد پنجم از «زيد بن ثابت» نقل مي كند
و بعضي از آن احاديث را در المعجم الاوسط و الصغير خود نيز آورده است . اينك روایت او.
- حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمي ثنا جعفر بن حميد ( ح )
وحدثنا محمد بن عثمان بن أبي شيبة حدثنا النضر بن سعيد أبو صهيب
قالا ثنا عبد الله بن بكير عن حكيم بن جبير عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم قال: نزل النبي يوم
الجحفه ثم أقبل علي الناس، فحمد الله وأثني عليه ثم قال: اني لا أجد لنبي إلا نصف عمر الذي قبله
وإني أوشك ان أدعي فاجيب فما انتم قائلون ؟ قالوا: نصحت، قال: اليس تشهدون أن لا إله إلا الله
وأن محمداً عبده ورسوله وأن الجنه حق والنار حق وأن البعث بعد الموت حق ؟ قالوا : نشهد.
قال:فرفع يديه فوضعهما علي صدره ثم قال:
وأنا أشهد معكم ثم قال: ألا تسمعون؟ قالوا: نعم. قال أني فرطكم علي الحوض وأنت واردون علي الحوض وأن
عرضه أبعد ما بين صنعا و بصري فيه أقداح عدد النجوم من فضه فانظروا كيف تخلفوني في الثقلين؟
فنادي مناد: وما الثقلان يا رسول الله؟ قال: كتاب الله طرف بيد الله عز وجل وطرف
بأيديكم فاستمسكوا به لا تضلوا واﻵخر عترتي وأن اللطيف الخبير نبأني إنهما لن يتفرقا حتي يردا عليّ الحوض.
وسألت ذلك لهما ربي. فلا تقدموهما فتهلكوا ولا تقصّروا عنهما فتهلكوا ولاتعلّموهم فانهم أعلم منكم.
ثم اخد بيد
علي رضی الله عنه، فقال: من كنت أولي به من (نفسي) نفسه فعلي وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاده.
[200]
«زيد بن ارقم مي گويد: پيامبر اكرم در روز (هيجده ذي حجه) در جحفه (غدير خم) فرود آمد، سپس روي به مردم كرد، و حمد و ثناي الهي به جا آورد و سپس فرمود: من پيامبري را نمي يابم مگر آنكه نصف عمر (پيامبر) پيشين عمر كرد، و من بزودي دعوت حق را اجابت نموده
وفات مي كنم (مي خواهم بدانم شما در باره من) چه مي گوئيد؟ همه گفتند در باره ما خيرخواهی كردی. پرسيد: آيا شهادت به يگانگي خدا
و رسالت محمد(ص) نمي دهيد؟ آيا به حقانيت
بهشت و جهنم و زنده شدن انسان پس از مرگ شهادت نمي دهيد؟
گفتند: آری . حضرت در اينجا دستها را بالا برد و بر سينه گذاشت، سپس فرمود:
آيا نمي شنويد؟ گفتند: آري.فرمود: من نيز با شما شهادت مي دهم، آيا نمي شنويد؟ گفتند: آري.
آنگاه حضرت فرمود من پيش گام شما در سر حوض (كوثر) هستم، و شما در كنار حوض بر من وارد مي شويد،
حوضي كه عرض آن به فاصله صنعا (مركز يمن) تا بصری (شهري در شام) است، و به اندازه ستارگان آسمان جامهائي از نقره در كنار آنست. پس بنگريد، چگونه با ثقلين (دو چيز گرانبها و گران سنگ) پس از من رفتار مي كنيد؟
شخصي فرياد كرد اي پيامبر خدا ، ثقلين چيست؟ حضرت فرمود: كتاب خدا كه يك طرف آن به دست خداي عزوجل است، و يك طرف آن به دست شما پس به آن بچسبيد تا گمراه نشويد و ديگري عترت من.
همانا خداي لطيف خبير به من خبر داده است كه آن دو از يكديگر جدا نمي شوند تا سر حوض بر من وارد شوند من اين جدا نشدن را براي آن دو،
از خدا خواستم. پس بر آن دو پيشی نگيريد كه گمراه مي شويد و (در پيروي) از آنها كوتاهي نكنيد كه هلاك ميشويد و به آنها چيزي ياد ندهيد كه آنان اَعلم از شما هستند.
در اينجا حضرت دست علي را گرفت و فرمود: هركس من سزاوارتر از او به خود او هستم علي ولي وسرپرست اوست. خداوندا، دوست دار كسي كه علی رادوست دارد. ودشمن دار كسی كه علي را دشمن دارد. »
طبرانی صدر سند را با دو طریق از عبدالله بن بکیر غنوی نقل کرده سند اول اين روايت صحيح و مورد قبول است و در سند دوم نضر بن سعید است که ابن قانع او را تضعیف کرده، ولی ابو حاتم در مورد او تضعیفی ندارد.
در قسمت مشترک سند حكيم بن جبير است که هيثمي (م 807) وی را به دليل تشيع تضعيف كرده است!
[201] با اینکه ابو زرعه او را راستگو دانسته و حاکم نیشابوری و ابن معین حدیث او را صحیح می دانستند، و چهار صحاح أهل سنت از او نقل روایت کرده اند.
[202]
و ذهبی ذیل حدیثی که در سندش حکیم بن جبیر ایست می گوید : این حدیث صحیح است و علت آنکه بخاری و مسلم آنرا از حكيم بن جبير نقل نکردند به خاطر ضعف او نبود بلکه به جهت تشیع او بود.
[203] (عجب گناه بزرگی ! )
پس سند اول این روایت صحیح است. زیرا دلیل تضعیف حکیم بن جبیر نقل همین گونه روایات است يعني به دليل نقل امثال اين روايت وي شيعه بوده و نتیجه گرفتند او ضعيف است!
زيرا جریان غدیر اساس مذهب شيعه و مهم تربن دلیل حقانیت آنست. یعنی به نظر آقايان پيامبر اكرم (ص)راهي براي معرفي خليفه خود براي آيندگان ندارد، زيرا نقل خبر آن باعث تشيع و تضعيف راوي و بی اعتباری آن خبر ميشود!
در حاليكه ذهبي و ابن حجر عسقلانی تصريح كردند كه تشيع باعث تضعيف روايت نبوده و بسياري از راويان صحاح سته شيعه بوده اند و اگر اين گونه روايات كنار گذاشته شوند بخش مهمي ازسنت نبوي نابود خواهد شد.
[204]
ازاين رو ابن حجر هیتمی در باب اول ، شبهۀ یازده الصواعق می گوید :
حديث ثقلین از بیست و چند صحابی روایت شده و مانعی ندارد که حضرت آنرامکرر بیان فرموده باشد . « لفظ این حدیث نزد طبرانی و غیر او با سند صحیح آمده است »
[205]
و این جمله اطلاق دارد و هردو نقل طبرانی را شامل می شود . آنگاه روایت حذیفه را نقل می کند .
، ولی روایت ابی الطفیل از زید بن ارقم را درباب یازده ذیل آیۀ چهار از آیات وارده در فضائل اهلبیت آورده و آنرا صحیحه معرفی می نماید .
،آنجا که می گوید : و في رواية صحيحة إني تارك فيكم أمرين لن تضلوا إن تبعتموهما وهما كتاب الله وأهل بيتي عترتي و زاد الطبراني إني سألت ذلك لهما فلا تقدموهما فتهلكوا ولا تقصروا عنهما فتهلكوا ولا تعلموهم فإنهم أعلم منكم
و این فرازی از حدیث ابی الطفیل از زید بن ارقم است .
« حدیث ثقلین از بیست و چند نفر صحابی نقل شده و طرق و اسناد فراوانی دارد و حضرت رسول به جهت اهمیت کتاب عزیز و عترت طاهره آنرا درا ماکن متعدد بیان فرمود .»
و نیز سیو طی در جمع الجوامع آنرا حتی با شرائط بخاری و مسلم صحیح دانسته و می گوید:
حديث زيد بن أرقم : أخرجه نرطبراني (5/169 ، رقم 4980) والحاكم (3/160 رقم 4711) و قال : صحيح الإسناد علي شرط الشيخين .
[206]
جالب تر سخن البانی در بارۀ این حديث است که صحت آنرا مسلم گرفته و داستان در این زمینه نقل می کند !
وی محمد ناصر الدين محمد بن نوح الباني،(1332هـ- 1420هـ) شخصيت علمي سلفی وهابی و صاحب سبک درعلم الحديث است که وی درأشکودرة ،آلباني متولد شد و در دمشق در رشتۀ علم الحديث تحصیل نمود و از سال 1390ق برای تدریس حدیث در دانشگاه اسلامی وهابی مدینه فراخوانده شد . به مدت سه سال در آن جا تدریس نمود وحدود چهل کتاب از وی تا به حال چاپ گردیده است.
او در كتاب «السلسله الصحيحه» پس از نقل اين جمله از حديث ثقلين (يا أيها الناس أني قد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتي أهل بيتي).
مي گويد: اين روايت را ترمذي در (2/308) و طبراني در حديث شماره (2680) از زيد انماطي از جعفر بن محمد از جابر بن عبدالله انصاري نقل كردند كه پيامبر اكرم(ص) در حجه الوداع روز عرفه بر ناقۀ بلند قامت خود خطاب به مردم خواند. و ترمذي سند آنرا حسن دانست .
البانی مي گويد :این سند صحيح است زيرا این حديث شاهدي از حديث زيد بن ارقم دارد كه گفته است: دركنار آب غدير خم بين مكه و مدينه پيامبر براي ما خطبه خواند. آنگاه او حديث را نقل كرده است.
وی ادامه مي دهد : اين حديث را مسلم در ( الصحیح7/122 و123) و طحاوي در( مشكل الآثار 4/368) و احمد در (فضائل4/366 و 367) و ابن أبي عاصم در (السنه 1550 و 1551) و طبراني در (المعجم5026) از طريق يزيد بن حيان تميمي نقل كرده اند.
و نيز احمد در مسند (ج4/371) و طبراني حديث (5040) و طحاوي، اين حديث را از طريق علي بن ربيعه نقل كرده اند. كه مي گويد: زيد بن ارقم را در حالي كه بر مختار (بن عبيده پس از خروج) وارد یا از نزد او خارج مي شد. ملاقات كردم و از او پرسيدم : آيا حديث ثقلين را از پيامبر اكرم(ص) شنيدي؟ گفت آري.
الباني مي گويد: سند اين حديث صحيح است و اين حديث طرق ديگري هم دارد، نزد طبراني به شماره حديث (4969 و 4971 و 4982 و5040)و بعضی ازآن طرق نزد حاكم در (مستدرك ج3 / 109 و 148 و 533) آمده است، وحاكم و ذهبي (در تلخيص المستدرك) بعضي از آن طرق را صحيح دانسته اند .
و اين حديث شاهد ديگر از طريق عطيه عوفي از ابو سعيد خدري از پيامبر اكرم(ص) دارد، به اين صورت : اني اوشك ان ادعي فأجيب وإني تركت فيكم ما إن اخذتم به لن تضلوا بعدي الثقلين أحدهما اكبر من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض وعترتي أهل بيتي ألا وإنهما لن يتفرقا حتي يردا عليّ الحوض.
الباني مي گويد: اين حديث (ثقلین ) را كه احمد در صفحات (14 و1، و26 و59 ج3) مسند آورده: ابن أبي عاصم درالسنه حديث شماره (1553 و1555) و طبراني درالمعجم حديث شماره (2678 و2679) و ديلمي در فردوس الاخبار(2/1/45) آورده و اين اسناد همگی حسن است . وشواهد ديگري از حديث ابو هريره نزد دارقطني (ص529) ونزد حاكم (مستدرك 1/93) و نزد خطيب در كتاب «الفقه والمتفقه ج1/56) دارد.
و نيز حاكم (نيشابوري) آنرا ازابن عباس نقل و سند آنرا تصحيح نموده و ذهبي نيز با او در اين تصحيح موافق است. و نيز ابن عبدالبر در جامع بيان العلم (2/24، 110) آنرا ازعمرو بن عوف (صحابي) آورده است. البانی ادامه می دهد:
هرچند بعضي كلمات مفرده اين حديث سندش خالي از ضعف نيست، ولي در مجموع بعضي از اسناد متعدد آن بعض ديگر را تقويت و تصحيح مي كند و بهترين نقل آن حديث ابن عباس است .
و شاهد قوي ديگر آن نقلي است كه به خود علي(ع) مي رسد كه آنرا طحاوي در مشكل الآثار (2/307) از طريق أبي عامر عقدي نقل كرده است كه همه رجال سند آن موثق هستند غير از« يزيد بن كثير» كه او را نشناختم و پس از تحقيق فهميدم اين كلمه تصحيف شده و صحيح آن «زيد بن كثير» است كه از شيوخ بني عامر و از راويان محمد بن عمر بن علي است.
سپس ديدم نزد ابن أبي عاصم نيز در حديث (1558) سند به همين گونه ضبط شده است، در نتيجه به اين تحقيق خود اطمينان بيشتري پيدا كردم.
الباني مي افزايد: شاهد ديگر روايتي است كه شريك از ركين بن ربيع از قاسم بن حسان از زيد بن ثابت به پيامبر اكرم مي رساند و آنرا احمد در مسند (ج5 / 181 ـ 189) و ابن أبي عاصم در (1548 / 1549) و طبراني در كبير (4921 و 4923) آورد و اسناد آن حسن است.
هيثمي در مجمع (1/170) مي گويد: اين روايت را طبراني در معجم الكبير روايت نموده و رجال آن موثق هستند ودر موضع ديگر (9/162) گفته احمد آنرا روايت نموده وسند آن خوب و جيد است.
آنگاه مي گويد: پس از مدت زيادي از نقل اسناد ومدارك اين حدیث، مقدر شد من مسافرتي از دمشق به عمان بنمايم و ازآنجا به «امارات عربي» در سال 1402 هـ . ق بروم. در قطر بعضي از دكترها و اساتيد( أهل سنت تازه کار ، احتمالا منظورش دکتر سالوس است) را ديدم كه رساله اي در تضعيف حديث ثقلين نوشته و نسخه اي از آنرا به من هديه كردند. وقتي آنرا مطالعه كردم ديدم او در فن حديث تازه كاراست و دو اشكال اساسي كار او را به وي تذكر دادم.
[207]
اول: آنكه او تنها بعضي از مصادر رائج چاپ شده اين حديث (ثقلین )را آورده و كوتاهي زيادي در تحقيق آن نموده و بسیاري از مصادر حديث و سندهاي صحيح يا حسن را بررسي نكرده بود .علاوه بر آنكه شواهد و قرائنی آنرا تائيد مينمايد چنانكه هر محققي كه آنرا بررسي كند مثل ما اين شواهد را مي يابد.
دوم: آنكه ايشان اعتنائي به اقوال علماي تصحيح كنندگان سند اين حديث ننموده و به قواعدي كه در علم الحديث دارند توجه نكرده كه «حديث ضعيف باكثرت طرق قوي مي شود» ، از اين رو در اين اشتباه بزرگ افتاد، و حدیث را تضعیف کرد!!
البته قبل ازملاقات با ايشان به من خبر رسيده بود كه يكي از دكترها در كويت نيز اين حديث را ضعيف شمرده است.
البانی ميافزايد پس از آنكه صحت اين حديث براي من ثابت شد و من آنرا در كتاب خود اعلام كردم، يكي از برادران (أهل سنت) را ديدم تحت تاثير آن دكتر، به من پيام داد و اشكال گرفت كه چرا در كتاب «صحيح جامع الصغير» آنرا در حديث شماره (2453 و2454 و 2745 و 77544) ذكر و آنرا صحيح دانستم؟ وتصحيح اين حديث را از من عجيب دانست و از من خواست در اين كارم تجديد نظر كنم.
من با پيشنهاد او موافقت كرده واحتیاطاً دو مرتبه اسناد آنرا بررسي وبه همان نتیجه سابق رسیدم ! شايد اين برادر ما متوجه خطاي آن دكتر كويتي شده و بفهمد بيجا بر او اعتماد كرده است. اميدوارم از این پس ایشان فرق بين شخص تازه كار ، و شخص متخصص راسخ در علم الحديث را دريابد.
متاسفانه اين عدم تشخيص و غفلت مشكلي است كه بسياري در آن
افتاده اند ! كساني كه به هر كتابي در اين زمينه اعتماد ميكنند، در حالي كه نويسنده آن سابقه ای در اين علم ندارد و تازه کار است و ناشيانه در این باره نظر می دهد.
[208]
پس از اثبات صحت سند حدیث ابی الطفیل از زید بن ارقم آنرا با روایت کتاب صحیح مسلم از زیدبن ارقم مقایسه می کنیم تا به تحریفات و نواقص آن پی ببریم
1- نقل نکردن مسلم نظر خواهی پیامبر اکرم (ص) از مردم بر عمل کرد خود و استشهاد ار آنان بر توحید و رسالت و معاد که در روایت ابو الطفیل از زید بن ارقم آمده است .
2- حذف و ترک مسلم خبر ورود امت را بر حوض کوثر در قیامت و ترک بیان خصوصیات آن
3- حذف خبر حضرت از سؤال الاهی از رفتار مردم با ثقلین بر سر حوض کوثر
4- ترک بیان حضرت در توصیف کتاب به عنوان ریسمانی الاهی آویخته از آسمان و ذکر عترت به اینکه تمسک به آن دو باعث نجات از گمراهی امت است .
5- نقل نکردن عدم تفرق ثقلین از یکدیگر تا ورود آن دو بر حوض کوثر نزد پیامبر (ص)
6-اکتفاء به توصیۀ خیر و احسان به اهلبیت نسبت به اهلبیت در روایت مسلم بجای فرمان به تمسک به آنان.
7- حذف و تحریف فرمان پیشی نگرفتن و پس نیفتادن از اهلبیت و تعلیم ندادن به ایشان در روایت مسلم
8 - حذف حدیث غدیر و ترک نقل واقعۀ عظیم غدیر و معرفی مولا در روایت مسلم با اینکه محل این خطبه را منطقۀ خم معرف می کند .
اینجا پوچی سخن ناصر الدین قفاری روشن می شود آنجا که از ابن تیمیه نقل می کند« حدیث ثقلین را بخاری نیاورده و فقط مسلم نقل کرده که درآن تنها دستور به پیروی از قرآن آمده و دستوری راجع به پیروی عترت نیامده است، تنها دستورمیدهد امت سفارشات او را در باره أهلبیت رعایت کنند و حقوق آنان را بپردازند . پس مطلب جدیدی ندارد »
[209]
می گوییم اولاً : بخاری حدیث غدیر را که بخضی از حدیث ثقلین است در کتاب تاریخ کبیر خود بدون حدیث ثقلین آوزده است
[210]
ثانیا :منابع معتبر اهل سنت منحصر به بخاری نیست اگر اين حديث را بخاری نقل ننموده ولی بزرگان أهلسنت نقل نموده اند . شخصی همچون مسلم و ترمذی و احمد و نسائی که هم تراز بخاری هستند و ساير مؤلّفين أهل سنت در کتب معتبر خود آنرا نقل کرده اند.
يا بايد آقايان عقائد خود را منحصر به بخاری نموده و تمام کتب روائی ديگر خود را شسته و به دور اندازند، يا بايد خبری که محدثين معتبر ديگر أهل سنت نقل کرده اند قبول نمايند.
ثالثا : منابع روایی حدیث ثقلین را منحصر به صحیح مسلم هم نیست ، تاابن تیمیه بگوید : درآن تنها دستور به پیروی از قرآن آمده و دستوری راجع به پیروی عترت نیامده است، و تنها امت راسفارش به رعایت أهلبیت کنند و حقوق آنان را بپردازند » بلکه چنانکه دیدید منابع و روایات معتبر صریح فراوان دیگر بر وجوب تمسک به اهلبیت مانند قرآن دارد .
رابعآ : گاهی آقایان با پذیرش اصل حدیث ثقلین و واقعۀ غدیر می گویند این دو حدیث بر معرفی امام و خلیفه و حجیت قول اهلبیت دلالت ندارد می گوییم اگر چنین است پس این همه تلاش بر کتمان و تحریف این حدیث برای چه بوده است ؟