و نيز در بارگاه خدا به اين
قانون گرايى و قانون محورى ريحانه ارجمند پيامبر، اين گونه گواهى مى
دهد: ((بار خدايا! من از رفتار و گفتار و سبك و
سيره و قانون گرايى و قانون مدارى دخت سرفراز پيامبرت خشنود هستم ...))
اللهم انى راض عن ابنته نبيك ...(469)
3- اسوه و الگوى راستين
قانون گرايى
ريحانه ارجمند پيامبر در مرزشناسى و حق شناسى و قانون گرايى و
زندگى سراپا الهام بخش و انسان ساز خويش به گونه اى اوج گرفت و به
موقعيت پرفرازى پركشيد و به چنان مقام قربى نايل آمد كه سمبل و نمونه
والاى قانونمدارى گرديد.
او نه تنها الگوى مردم حق طلب و توحيدگرا و آزادمنش ، كه اسوه و الگوى
امامان راستين گرديد؛ به گونه اى كه بزرگ اصلاحگر زمين و زمان ، امام
مهدى (عليه السلام)، در وصف او چنين مرقوم داشت :
...وفى ابنة رسول الله لى اسوة حسنة ...(470)
((و در سبك و سيره دخت گران مايه پيامبر خدا
براى من الگو و سرمشق زيبا و نيكويى است .))
و يازدهمين امام نور در اين مورد فرمود:
نحن
حجة الله على خلقه و فاطمة حجة علينا(471)
((ما در گفتار و رفتار و سيره و سبك عادلانه و
خداپسندانه و قانون گرايانه ، حجت خدا بر مردم هستيم و دخت سرفراز
پيامبر و سبك و سيره اش حجت و نمونه براى ما.
پيامبر گرامى در گواهى بر اين حقيقت فرمود:
لو
كان الحسن شخصا لكان فاطمة ، بل هى اعظم ...(472)
((اگر شايستگى و برازندگى و نيكويى بر آن بود كه
در چهره و سيماى انسانى پديدار گردد و در چشم انداز مردم قرار گيرد، بى
گمان در وجود فاطمه و در سبك و سيره و زندگى قانونگرايانه و خداپسندانه
و زيباى او جلوه گر مى شد.))
و از اين ديدگاه است كه آن پيشواى راستين زنان و مردان توحيدگرا و درست
انديش و شايسته كردار، در سخن پيامبر خدا - كه به صراحت قرآن بر اساس
حق و عدالت چيزى نمى گويد و جز به حق از كسى ستايش و نكوهش نمى نمايد -
خشنودى و ناخشنودى فاطمه ، خشم و خشنودى پيامبر و خداى او اعلان مى
گردد.
4- آموزش مقررات خدا
از آن جايى كه زندگى عادلانه و انسانى در گرو شناخت قوانين و
آگاهى از مرزهاى مقررات عادلانه خداست ، ريحانه ارجمند پيامبر افزون بر
قانون شناسى و قانون گرايى و ارائه نمونه و الگوى عملى از زندگى
قانونمدارانه ، در سراسر زندگى كوتاه اما پربار و الهام بخشش ، آموزگار
دين و آموزش دهنده مقررات و قوانين خدا و زندگى قانونگرايانه بود؛ درست
بسان پدرش ، پيامبر و همانند همپرواز و همتاى زندگى اش اميروالايى
ها.
او از قرآن ، كتاب پرشكوه خدا، آموزش مقررات و مرزهاى دين به مردم را
الهام مى گرفت .مگر قرآن پس از بيان قوانين خدا نمى فرمايد: اينها
مرزهاى دين و مقررات خداست ، پس از آنها فراتر نرويد و نگذريد...؟
تلك
حدود الله فلا تعتدوها...(473)
و مگر هشدار نمى دهد كه : هركس از مرزهاى قوانين خدا درگذرد و فراتر
رود، از بيدادپيشگان روزگار خواهد بود؟
ومن
يتعد حدود الله فاءولئك هم الظالمون
(474)
و مگر روشنگرى نمى كند كه : اينها مرزهاى قانون خداست ، پس مباد كه به
آنها نزديك شويد؟
تلك
حدود الله فلا تقربوها(475)
مگر بهشتيان سعادتمند را رعايت كنندگان حرمت مرزهاى مقررات خدا وصف نمى
كند و مى فرمايد اينها مرزهاى دين خداست ؟
تلك
حدود الله و من يطع الله و رسوله يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار...(476)
و مگر دوزخيان تيره بخت را همان تجاوزكاران به مرزهاى قانون خدا اعلان
نمى كند؟
ومن
يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا...(477)
آرى ، ريحانه پيامبر، آموزگار مقررات خدا و آموزش دهنده مفاهيم و معارف
دين و بيانگر مرزهاى قوانين او براى اوج بخشيدن مردم به زندگى قانون
گرايانه بود.او باران حقايق را در اين مورد بر مزرعه دلها و جانها مى
باراند و روشنگرى مى كرد و هشدار مى داد؛ براى نمونه :
1- آن حضرت در سخنان جاودانه اش در برابر نظام سقيفه و انبوه مردم و
دعوت آنان به قانون گرايى و قانون مدارى و عمل به قانون ، از جمله
فرمود:
جعل
الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك والصلاة تنزيها لكم من الكبر
و الزكاة تزكية للنفس و نماء فى الرزق والصيام تثبيتا للاخلاص والحج
تشييدا للدين و العدل تنسيقا للقلوب و اطاعتنا نظاما للملة وامامتنا
امانا للفرقة والجهاد عزا للاسلام والصبر معونة على استيجاب الاجر،
والامر بالمعروف مصلحة للعامة ، و بر الوالدين وقاية من السخط...
((هان اى مردم ! خداى جهان آفرين ايمان را سبب
پاك سازى شما از مظاهر شرك و ارتجاع قرار داد؛ و نماز را وسيله پاك
ساختن شما از آفت غرور و خودبزرگ بينى .
زكات را باعث تزكيه جان و افزون شدن روزيتان قرار داد؛ و روزه را عاملى
براى استوارى اخلاص شما.
طواف بر گرد خانه خدا را وسيله اقتدار دين ، و عدالت را مايه هماهنگى و
انسجام دلها.
فرمانبردارى از ما خاندان رسالت را باعث نظام دين و دولت مقرر فرمود، و
امامت و پيشوايى ما را به منظور در امان ماندن از پراكندگى ها و
واپسگرايى ها و اسارت در چنگال استبداد.
جهاد را باعث شكست ناپذيرى و عزت اسلام ، و شكيبايى را وسيله اى براى
جلب پاداش پرشكوه سراى آخرت .
امر به معروف و فراخوان به سوى ارزش ها را مايه صلاح و شايستگى توده ها
شناخت ، و نيكى به پدر و مادر را سنگر پيشگيرى از خشم خدا.
پيوند با نزديكان را وسيله افزونى شمار و اقتدار جامعه ، و قصاص
عادلانه و انسانى را عامل حفظ جانها.
وفاى به نذرها را براى در معرض آمرزش قرار گرفتن ، و عادلانه و درست
دادن كيل ها و وزن ها را وسيله مبارزه با كمبودها.
هشدار از ميخوارگى را سبب پاكيزگى از پليدى ها، و دورى گزيدن از تهمت
زدن و نسبت ناروا دادن را، مانعى در برابر غلطيدن به وادى لعنت شدگان .
وانهادن سقت را براى حفظ عفت ، و تحريم شرك را براى اخلاص در بندگى و
فرمانبردارى از پروردگار.
اينك كه چنين است پرواى خدا را آن گونه كه شايسته است پيشه سازيد و
بكوشيد كه جز مسلمانى راستين و آزادمنش و رعايت كننده حقوق و امنيت
ديگران ، جهان را بدرود نگوييد.
خداى يكتا را در آنچه فراخوانده و هشدار داده است فرمانبردارى كنيد و
راه دانشوران يكتاپرست و پرواپيشه را در پيش گيريد؛ چرا كه از ميان
بندگان خدا، تنها دانشمندان و آگاهان واقعى از او مى ترسند و در برابر
او احساس مسئوليت مى نمايند.))
2- و نيز خطاب به رهبرى نظام سقيفه ، پس از ترسيم مقررات ارث و حدود و
مرزهاى آن از ديدگاه قرآن ، فرمود:
و
زعمتم ان لا حظوة لى ولا ارث من ابى ولا رحم بيننا؟
راستى شما بر اثر بيگانگى و يا بى توجهى به مقررات كتاب خدا و مرزهاى
دين و آيين او چنين مى پنداريد كه من از پدرم ارث نمى برم و رابطه و
پيوندى ميان من و او نيست .آيا خداى فرزانه مقررات ارث را در آيه اى
تنها براى شما قرار داد و پدرم را از آن مقررات استثنا كرد؟
يا اين كه بر آن هستى كه اهل دو ملت و پيروان دو دين از يكديگر ارث نمى
برند و من پدرم پيامبر از يك ملت و آيين نيستيم ؟
3- و پس از باران حقايق و مفاهيم و معارف قرآن و ترسيم مرزهاى حق و
باطل در خطبه حماسه ساز و شعورآفرين اش ، سرانجام فرمود:
وانا
ابنة نذير لكم بين يدى عذاب شديد.
و بدانيد كه من دخت پيامبر هشداردهنده شمايم و اينك آموزگارانه و
خيرخواهانه ، شما را به خطر تجاوز به مرزهاى دين و آيين و مقررات خدا
از عذاب سهمگينى كه پيشاروى شماست ، هشدار مى دهم .
5- مرزبان ژرف نگر و شجاع
مقررات خدا
ريحانه ژرف نگر پيامبر در سبك و سيره اش مرزبان آگاه و شجاع و
پرواپيشه دين و آيين خدا و حقوق و حرمت بندگان او بود.
آن حضرت آموزگار كتابى بود كه در وصف توحيدگرايان راستين ، آنان را
بازگشت كنندگان به بارگاه خدا،
پرستندگان ذات بى همتاى او،
ستايشگران آگاه و پراخلاص خدا،
گردشگران و كاوشگران زمين و زمان براى كسب خشنودى خدا،
ركوع گران در پيشگاه او،
سجده كنندگان در برابر حق ،
دعوتگران به ارزش ها و رعايت كنندگان مرزهاى مقررات خدا،
بازدارندگان از گناه و زشتى و تجاوز و ضدارزش ها، و حافظان و مرزبانان
مرزهاى دين و مقررات خدا اعلان مى كند؟!
التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون
بالمعروف والناهون عن المنكر والحافظون لحدود الله ...
...و به اين قانون گرايان و مرزبانان ژرف نگر و پراخلاص مقررات خدا و
حقوق و آزادى و حرمت مردم نويد رستگارى و مژده سرفرازى و بهشت پرشكوه
خدا را مى دهد؟
و
بشر المؤمنين
(478)
و برجسته ترين شاگرد بزرگ پيشوا و پيامبرى بود كه سبك و سيره اش افزون
بر قانون گرايى ، مرزبانى از دين و مرزهاى آيين و حقوق بندگان خدا بود
و به عنوان بزرگترين انسان شناس و جامعه شناس و آگاه از راز صعود جامعه
ها و سقوط و انحطاط ملت ها مى دانست كه يكى از اساسى ترين رازهاى سقوط
اين است كه در جامعه اى مردم به حاكمان اجازه دهند كه خود را فراتر از
قانون بنگرند و يا در اجراى قانون ، تبعيض روا دارند و برابرى انسانها
در برابر قانون را ناديده انگارند و با قانون و مرزهاى آن ، خطى و
جناحى و فصلى ، برخورد كنند.
انما
هلك من كان قبلكم انهم كانوا يقيمون الحد على الوضيع و يتركون الشريف .(479)
از اين ديدگاه است كه حضرت را همه جا و در سراسر زندگى اش مرزبان دين و
آيين و حقوق و حرمت انسان ها مى نگريم ؛ براى نمونه :
1- آن حضرت در خطبه تاريخى اش در اين مورد خروشيد كه :
يابن
ابى قحافة ، افى كتاب الله ان ترث اباك ولا ارث ابى ؟!
آيا اين قانون شكنى و تجاوز به مرزهاى دين بر اساس حق و عدالت است ؟
آيا اين در كتاب خدا آمده است كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث
نبرم ؟
راستى كه سخن ناروا و نادرستى مى گويى !
آيا آگاهانه و به طور دلخواه مقررات كتاب خدا را كنار نهاده و قانون را
پشت سر افكنده و خودسرانه حكم مى رانيد يا به مقررات آن ناآگاهيد؟
2- و در انگيزش ((انصار))
به دفاع از حق و مرزهاى قانون خدا روى سخن را به آنان كرد و فرمود:
يا
معشر الفتية واعضاد الملة و حضنة الاسلام ! ما هذه الغميزة فى حقى ...
هان اى گروه جوانمردان !
اى بازوان دين خدا!
و اى ياران اسلام و مقررات آن !
اين سستى و چشم پوشى از حقيقت كه در حق من روا مى داريد، چيست ؟ و اين
نظاره بر شكستن حرمت قانون و تجاوز از مرزهاى دين و عدم تحرك چيست ؟
3- و در برابر توجيه گرى نارواى خليفه و دروغ بستن به پيامبر فرمود:
سبحان الله ما كان رسول الله عن الكتاب صادفا و لا لاءحكامه مخالفا...
خدا پاك و منزه است ؛ هرگز پيام آور او از كتاب خدا رويگردان نيست و با
مقررات آن مخالفت نمى ورزد و از مرزهاى احكام آن نمى گذرد؛ بلكه او
پيرو قرآن و قانون خدا و سوره ها و آيه هاى آن بود.
آيا شما بر نيرنگ و فريب هم دست و هم داستان شده ايد تا بر او دروغ
بنديد؟...
4- و رو به پيروان و پرستگران بارگاه ستم فرمود:
معاشر الناس المسرعة الى قيل الباطل ...
هان اى مردم !
اى كسانى كه با شتاب و بدون تفكر و تدبر به بافته هاى بيهوده و بى اساس
زورمداران روى آورده و عملكرد زشت و ظالمانه و سياست زيان بار و
قانون شكنى آنان را با ديده اغماض مى نگريد و مى پذيريد! راستى مى
دانيد چه مى كنيد؟...
5- آن حضرت در سخنان روشنگرانه اش در برابر زنان مهاجر و انصار كه به
عيادتش آمده بودند، به دفاع از مرزهاى دين و مقررات خدا پرداخت و در
نكوهش قانون ستيزان فرمود:
الا
هلم فاستمع وما عشت اراك الدهر عجبا...
اينك بياييد و بشنويد! شگفتا! كه روزگار چه شگفتى ها در پس پرده دارد و
چه بازيچه ها به طور پياپى به نمايش مى گذارد...
راستى چرا مردان شما چنين كردند؟
چرا حرمت قانون خدا را نگاه نداشتند؟
چرا مقررات او را ناديده انگاشتند؟
اى كاش مى دانستم به كدامين پناهگاه استوار تكيه زده اند و كدامين ستون
محكم را برگزيده اند و به كدامين ريسمان گسست ناپذير چنگ انداخته اند و
بر كدامين مقررات و خاندان و فرزندانى پيشى جسته و چيره شده اند!
12- تجسم ايثار و فداكارى
عكس العمل انسان ها در برابر برخوردارى و بهره ورى ديگران از
مواهب و نعمت ها يكسان نيست بلكه به تناسب انديشه ها و عقيده ها و
تربيت ها و شخصيت ها متفاوت است .
1- برخى از افراد يا جامعه ها با ديدن برخوردارى و بهره ورى ديگران از
نعمت ها و تماشاى مواهب گوناگون مادى و معنوى در دسترس همنوعان ، دچار
آفت ويرانگر و هستى سوز ((حسد))
مى گردند؛ آرزو مى كنند كه كاش اين نعمت ، اينك كه براى او نيست ،
براى هيچ كس نباشد و از ديگران نيز سلب گردد.فاجعه اين جاست كه به جاى
تلاش و كوشش سازنده براى رسيدن بدان ها به تلاش هاى تخريبى دست مى
يازند و مى كوشند تا به هر صورت ممكن نعمت ها را از ديگران نيز سلب
نمايند.
و اين گروهند كه بدين آفت گرفتار آمده اند:
آفة
الدين الحسد...(480)
2- برخى با ديدن نعمت مشروع و عادلانه در دست ديگران به گونه اى ديگر
واكنش منفى و زيان بار بروز مى دهند؛ آرزو مى كنند كه اى كاش همه مواهب
و نعمت ها از آن ايشان گردد و در انحصار آنان درآيد و ديگران محروم
شوند و براى رسيدن به آرزوى خويش از سويى دست به هر تلاش و كوشش
ناجوانمردانه اى مى زنند و از دگر سو ديگران را تخريب مى كنند؛ چنين
فرد و جامعه هاى به بيمارى ((بخل
)) و انحصارگرى گرفتار است ؛ از محروميت ديگران و رنج همنوعان و
انحصار نعمت ها لذت مى برد و جاه طلبان و استبدادگران اين گونه اند و
آفت و ميكرب انحصارگرى و خودپرستى و بيداد و خشونت و تاريك انديشى و
محروميت را در جامعه مى پراكنند و همه جا را به تباهى مى كشند.
3- برخى با تماشاى مواهب مادى و معنوى در دسترس ديگران لذت مى برند و
آرزو مى كنند كه اى كاش خدا به آنان نيز ارزانى مى داشت ؛ و از پى آن
دست به تلاش و كوشش سازنده و خلاق مى زنند.اينان هم بهره ورى ديگران را
مى جويند و مى پسندند و هم برخوردارى خويشتن را، و به ويژگى
((غبطه )) آراسته اند.
ششمين امام نور فرمود:
ان
المؤمن يغبط ولا يحسد و المنافق يحسد و لايغبط...(481)
4- و والاترين ويژگى كه انگشت شمارى از فرزندان انسان بدان آراسته اند،
ويژگى ((ايثار)) است كه
فرد آراسته به آن مى كوشد تا ديگران بهره ور گردند چه به قيمت محروميت
خويشتن .
او از منافع خويش مى گذرد، از امكانات خويش مايه مى گذارد، حقوق خويش
را مى بخشد، فداكارى مى كند تا ديگران برخوردار گردند.
و دخت سرفراز پيامبر، فاطمه ، سمبل ايثار و تبلور اين ويژگى انسان ساز
و جامعه پرداز بود.
او بسان مظاهر زيباى طبيعت كه جلوه گاه و صحنه جالب ايثار و بخشش اند،
درس مى داد، عمل مى كرد و شاهكار مى آفريد.
او بسان گل ها و گياهان بود كه با مايه نهادن از خود، همه جا را
عطرآگين مى كنند.
بسان باغ ها و بوستان ها و درختان پر از ميوه هاى رنگارنگ بود كه
ديگران را بهره ور مى سازند.
بسان نسيم هايى بود كه مى وزند و امواج زندگى را در همه جا مى
گسترانند.
بسان ابرهايى بود كه مى بارند تا كويرها را سيراب سازند.
بسان خورشيد بود كه ايثارگرانه ، لحظه به لحظه ، امواج نور و حرارت
زندگى ساز خويش را به زمين و زمان ارزانى مى دارد تا همه را حيات بخشد.
بسان ماه ، ستارگان ، فرشتگان و پيامبران بود.آرى ، فاطمه بى نظيرترين
درس هاى ايثار و فداكارى را مى داد و با انحصارگرى ها، خودمحورى ها،
خودكامگى و آفت حسادت و بيمارى بخل با همه توان مبارزه كرد.
براى نمونه به يكى دو مورد از ايثار و فداكارى او در زندگى اش مى نگريم
و مى گذريم :
1- گويى در جنگ خندق و اوج فشار اقتصادى و محاصره جامعه نوبنياد اسلامى
بود كه پيشواى محبوب امت پس از روزها بدون چشيدن مزه غذا باز هم در
خانه خود چيزى براى كاستن از فشار گرسنگى نيافت .به خانه فاطمه رفت و
آنجا نيز خانه برادر شهسوار و جانشين راستين اوست و شرايط بسان خانه
پيامبر بود.اما فاطمه (عليها السلام ) اندك مواد غذايى را به آن حضرت
داد و در برابر نپذيرفتن پيامبر، سوگند ياد كرد كه جان گرمى و نفس نفيس
پيامبر را بر خود و خاندانش مقدم مى دارد.
و
الله لاءثرون بها رسول الله على نفسى و غيرى و كانوا محتاجين الى شبعة
طعام .(482)
2- و نيز آورده اند كه به هنگام محاصره مدينه از سوى سپاه احزاب در جنگ
خندق ، كار به سختى گراييد؛ به گونه اى كه مواد غذايى بسيار كمياب شد و
مردم مدينه و نيز مدافعان در فشار گرسنگى قرار گرفتند.
در يكى از همان روزها بود كه دخت فرزانه پيامبر نان و غذايى تازه آماده
ساخت ، اما گويى نتوانست بدون حضور پدر گرانمايه اش از آن بهره برد؛ به
ناگزير آن را برداشت و نزد پدر آمد و گفت :
قرصا
خبزته ولم تطب نفسى حتى اتيتك بهذه الكسرة .(483)
((جان پدر! نانى را كه مى نگريد براى فرزندانم
آماده ساخته ام اما دلم قرار نگرفت كه بدون شما از آنها بهره بريم ؛ بر
اين باور آنها را به حضورتان آورده ام .))
پيامبر او را ستود و فرمود: فاطمه جان ! پدرت سه روز است كه غذايى
نخورده است .و اينك از دست تو غذا مى خورم .
3- مردى گرسنه و نيازمند وارد مسجد مدينه شد و گفت : هان اى مردم ! از
فشار گرسنگى به تنگ آمده ام ، مرا كمك كنيد!
پيامبر فرمود: چه كسى اين مرد را ميهمان مى كند؟
كسى جز اميرمؤمنان بپانخاست .
او را به خانه برد و گفت : هان اى دخت پيامبر! آيا غذايى داريم ، كه من
ميهمان گرسنه اى آورده ام ؟
فاطمه ، ايثارگرانه فرمود:
ماعندنا الا قوت الصبية ولكنا نؤ ثر به ضيفنا.(484)
((على جان ! در خانه غذايى جز به اندازه اى كه
كودكى را سير كند، يافت نمى شود اما بجاست كه آن را ايثار كنيم و به
گرسنه اى كه آورده اى بدهيم .))
و چنين كردند!
4- فرد تازه مسلمانى از پيامبر كمك خواست و آن گرامى به ياران نگريست
تا برخيزند و در صورت امكان ، نياز او را برطرف سازند؛ چرا كه خود در
آن شرايط چيزى نداشت .
سلمان به پا خواست و آن مرد را از مسجد با خود برد اما به هر جا رفت ،
در آن شرايط سخت اقتصادى و اجتماعى نتوانست براى او كارى انجام دهد؛ به
ناگزير در خانه على و فاطمه را به صدا درآورد و جريان را گفت .فاطمه
(عليها السلام ) فرمود:
يا
سلمان والذى بعث محمدا بالحق نبيا ان لنا ثلاثا ما طعمنا...ولكن لا ارد
الخير اذا نزل الخير بنا.(485)
((سلمان ! به خداى بزرگى كه پدرم را فرمان بعثت
داد، ما سه روز است كه غذايى نخورده ايم و فرزندانم از فشار گرسنگى بى
قرارند، اما من نيكوكارى و بشردوستى و ايثار را كه به درب خانه ما آمده
است ، رد نمى كنم .))
و آن گاه با تدبيرى ايثارگرانه نياز آن بنده خدا را به وسيله مقدارى
مواد غذايى و خرما برطرف ساخت .
5- او نه تنها در برابر نزديكان اين گونه ايثار مى كرد كه با محرومان
نيز به خاطر خشنودى خدا به گونه اى ايثارگرانه رفتار مى نمود كه دنيايى
را بهت زده مى ساخت .
چند نمونه از اين شيوه انسانى و الهى را در همين كتاب مى توان نگريست و
درس آموخت :
الف : بخشيدن پيراهن شب عروسى اش به آن زن بينوايى كه سر راهش قرار
گرفت و از برترين عروس دنيا كمك خواست .
ب : انفاق و احسان گردنبند يادگارى عروسى و هديه دوست و دختر عمويش
حمزه ، به آن مرد فقير.
ج : و ديگر داستان درس آموز و افتخارآفرين ايثار او به يتيم و بينوا و
اسير، كه هر كدام داستان جالب و تفكرانگيزى دارد.
13- تبلور زهد و پارسايى
از ويژگى هاى اخلاقى آن در گرانمايه در زندگى اش ، زهد و
پارسايى بى نظير اوست ؛ چرا كه :
1- او به راستى همان گونه كه يكى از نام هاى مقدس و گرانمايه اش ،
آزاده ، ((حر)) بود به
راستى آزادمنش و آزادانديش و آزاد از قيد و بندها و وابستگى هاى دست و
پاگير و بازدارند بود.زر و زيور، كالا و متاع ، زرق و برق دنيا و گوهر
و جواهرات آن را تنها وسيله مى نگريست و از اين وسيله ، هر آنچه مى آمد
و به دست او مى رسيد، از آن براى پرواز به پرفرازترين قله شكوه و عظمت
معنوى بهره مى جست .
دنيا را با همه زرق و برق هاى خيره كننده و زيبايى هاى زمين گيركننده
اش كه انبوه انبوه از فرزندان انسان را به بند اسارت و كمند پرستش و
زندان ذلت و زبونى خويش كشيده است ، تنها و تنها بهايى براى هدف و مركب
و وسيله اى براى كسب ارزش هاى جاودانه ارزيابى مى كرد و ضرورتهاى آن را
مقدمه آراستگى به والايى ها و قداست ها و دانايى ها و كمال و جمال
حقيقى مى نگريست .
او باطن دنيا را آن گونه كه شايسته و بايسته است نيك و روشن مى ديد و
مى شناخت ؛ به همين دليل آن را وسيله سير كردن شكم هاى گرسنه ،
پاسخ گويى به ناله دردمندان ،
وسيله فريادرس به فرياد دادخواهان ،
و رفع و دفع موانع و مشكلات از سر راه صعودها مى ديد.
2- افزون بر آن ، او به راستى به حيات واقعى كه حيات اخروى و زندگى
جهان ديگر است ايمانى عميق و تزلزل ناپذير داشت و در اوج يقين بود.به
همين دليل ارزش ها مادى و زرق و برق دنيا براى او اصل و اساس و هدف
نبود، بلكه وسيله ساختن آخرت ؛ چرا كه در نگرش او، دنيا مزرعه آخرت و
تجارتخانه جهان باقى بود.
3- از سوى ديگر او دخت گرانمايه پارساترين پيشواى جهان نور و معنويت و
كمال بود و باورهاى مقدس و انسان ساز او به انديشه ها و مفاهيم و معارف
فرود آمده بر قلب مصفاى پدرش پيامبر ايجاب مى كرد كه او و فرزندانش در
ميدان عمل از همگان پيشگام تر و پيشتازتر باشند و خط و مشى پدر پيشوا و
مشعل دار و نجات بخش خويش را گام سپارند و تبلور و تجسم زنده و بالنده
قرآن و مكتب انسان ساز و جامعه پرداز او باشند.مگر نه اينكه او بارها و
بارها مى فرمود كه براى هدايت و رهپويى درست شما مردم ، دو يادگار گران
و پرشكوه بر جاى مى نهم : يكى قرآن و ديگر خاندانم .
انى
تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى ، لن يفترقا حتى يردا
على الحوض .
4- او همسر گرانمايه و تنها همشاءن و همسنخ و هموزن زاهدترين و
پارساترين پيشواى عصرها و نسلها بود.
همسر بزرگ پارسايى كه تبلور ارزش ها و والايى ها و قداست هاى مكتب
شخصيت ساز ((محمد)) و
معيار حق و عدالت بود.
معاون و مشاور و همراز و همسنگر بزرگ قهرمانى كه مى فرمود:
ءاقنع من نفسى باءن يقال هذا اميرالمؤمنين ولااشاركهم فى مكاره الدهر
او اكون اسوة لهم اسوة لهم فى جشوبة العيش ...
((آيا به همين بسنده نموده و دل خوش دارم كه مرا
امير و پيشواى مؤمنان بخوانند اما با پارسايى و زهد و ساده زيستى و
مردمى زيستن ، با جامعه و مردم خويش همگام نباشم و در فراز و نشيب ها و
رنج ها و مشكلات روزگار همراه و همدرد و غمخوار آنان نگردم ؟))
آرى ، فاطمه زاهدترين و پارساترين ها در ميان همه بزرگ مردان و بزرگ
زنان شايسته و برجسته تاريخ و آموزگار همه آنان بود.
او با همه وجود، دنياپرستى و دنياخواهى را بر اساس آموزش هاى آسمانى
پدرش پيامبر سرچشمه همه گناهان و لغزش ها و پستى ها مى نگريست .حب
الدنيا راءس كل خطيئة .
و نيك مى دانست كه تجربه زندگى انسان و نگرش و مطالعات او نيز نمايشگر
اين واقعيت است كه همه بيدادگرى ها، تجاوزكارى ها، جنايتها، شرارتها،
شقاوت ها، حق كشى ها، حق ستيزى ها، درنده خويى ها، ذلت پذيرى ها، تحمل
خفت ها، اسارت ها، تملق بافى ها و كيش شخصيت ها، به خاطر همين
دلبستگى سخت يا عشق به زر و مقام و شهوت است .
و تنها راه مصون ماندن از اين آفت هاى هستى سوز و شخصيت كش ، زهد و
پارسايى و وارستگى و آراستگى به ايمان و تقوا و پاكى و قداست است .<