اين باور درونى و گرايش قلبى
، قدرت و توانايى انسان را بالا مى برد، روح اميد و آينده نگرى و آينده
سازى به انسان مى دمد، انسان را به ايثار و اخلاص وا مى دارد و فداكارى
و گذشت و بشردوستى و تلاش قهرمانانه در راه هدفهاى والاى الهى را سيره
و شيوه او مى سازد.
ايمان سخت ترين مشكلات را براى انسان سهل و آسان جلوه مى دهد؛ زندگى را
براى او شاداب و با نشاط، و پرطراوت و پرمحتوا مى سازد؛ براى انسان
موهبت شجاعت ، شهامت ، دريادلى ، قدرت تحمل ، شكيبايى در راه هدف ،
صداقت و وفا، گرما و حرارت و حيات پديد مى آورد و دل و جان و ديدگان او
را نورباران مى سازد و به گواهى خدا و پيامبر و امامان نور و حقايق
تاريخى ، ((فاطمه )) سمبل
درخشان و مشعل فروزان دانش و ايمان بود و ايمان ژرف و عميقى بسان ماده
حياتى خون در كران تا كران وجود و در همه رگ ها و مويرگ هاى سازمان
وجود او حضور داشت و همه اعضا و جوارح او را وقف اطاعت و بندگى خدا و
مهر و محبت به بندگان او ساخته بود.
پيامبر گرامى در مورد ايمان بى همانند او مى فرمود:
ان
ابنتى فاطمة ملاء الله قلبها و جوارحها ايمانا و يقينا.(453)
((خداوند قلب و جوارح دخترم فاطمه ، را از گوهر
گرانبهاى ايمان و يقين - آن گونه كه مى بايد - لبريز ساخته است .))
و نيز مى فرمود:
ان
ابنتى فاطمة ملاء الله قلبها و جوارحها ايمانا الى مشاشها.(454)
((خداوند قلب و جوارح و اعماق وجود دخترم فاطمه
را به گونه اى از ايمان لبريز ساخته است كه گوهر گرانبهاى ايمان و يقين
تا مغز استخوان هاى او نفوذ كرده است .))
9- باور عميق سراى آخرت
او در ميان برترين زنان ، بانويى بى همتا و بى نظير بود.يكى از
نام هاى بلندآوازه و پرمعناى او ((بتول
)) و گسسته از دنيا و ارزش هاى زودگذر آن و زرق
و برق هاى سراب گونه اش بود.
آن گرانمايه هستى ، دختر آخرت بود؛ فرزند معاد و سراى ماندگار و
جاودانه بود؛ دخت بهشت پرنعمت و پرطراوت و زيباى خدا بود و راز و رمز
آفرينش آن .
از ويژگى هاى عقيدتى اش ، ايمان عميق و ژرف به معاد و جهان پس از مرگ و
زندگى جاودانه اخروى بود.او بر اين باور و انديشه آسمانى پاى مى فشرد
كه انسان در برابر گفتار و رفتار و انديشه هاى خويش مسئول است .تمامى
نيت ها و نقشه ها و سياست ها و برنامه ها و عملكردهاى انسان ، در همه
ابعاد و ميدان هاى زندگى ، رنگ ابديت به خود مى گيرد و سرانجام در
دادگاهى كه جز به حق و عدلت داورى نمى كند، بررسى مى گردد و همواره
مايه مباهات و افتخار يا سرافكندگى و عذاب او مى گردد.
او به راستى از بندگان وارسته و شايسته اى بود كه بهشت را با همه مواهب
و نعمت هايش به چشم دل مى نگريست و آتش شعله ور و فروزان دوزخ را با
انواع عذاب هاى مرگبارش براى ستمگران و آلودگان ، تماشا مى كرد و چنين
باور ژرف و آينده نگرى دقيق و عميقى روشن است كه چگونه او را به ايمان
و عمل ،
به عشق و اخلاق ،
به پايدارى و شكيبايى ،
به عدالت و هدفدارى ،
به جهاد و تلاش ،
به آزادى خواهى و حريت طلبى ،
به حق محورى و ستم ستيزى ،
به بشردوستى و مردم خواهى ،
به گذشت و ايثار،
به آراستگى به ارزش ها و والايى ها،
و زهد و پارسايى وصف ناپذريرى بر مى انگيزد.
و او اين گونه مى شود:
1- روزى پيامبر گرامى بر آن فرزانه عصرها و نسل ها وارد شد و ديد كه
دخت ارجمندش سخت اندوهگين است .از او سبب اندوهش را پرسيد:
دخل
رسول الله ذات يوم على فاطمة وهى حزينة فقال لها ما حزنك يا بنيه ؟
پاسخ داد: ((پدر جان ! واقعيت اين است كه با
تعمق در آيات قرآن به ياد رستاخيز و به پا خاستن انسان ها از دل خاك به
صورت عريان و برهنه افتادم ...))
يا
ابة ذكرت المحشر ووقوف الناس عراة يوم القيامة ...(455)
پيامبر فرمود: گرامى دخترم ! آرى روز رستاخيز به راستى روز بزرگى است ،
اما فاطمه جان ! فرشته وحى از جانب خدا براى من پيام آورده است كه در
روز رستاخيز و به هنگامه شكافتن زمين براى گرد آمدن انسانها به سوى
محشر، نخست من از رحم خاك بر مى خيزم و آن گاه شوى گران قدرت على (عليه
السلام)، سپس خداى پرمهر فرشته وحى را با هفتاد هزار فرشته به سوى تو
گسيل مى دارد و آنان با نهايت احترام و مهر تو را ندا مى دهند و با
شكوه و عظمت وصف ناپذيرى وارد محشر مى گردى .
از اين رو براى تو با آن انديشه و نيت هاى پاك ، با آن ايمان و عملكرد
شايسته ، با آن آراستگى به ارزشها و پيراستگى از نقاط منفى جاى نگرانى
نيست .
2- مفسران و محدثان آورده اند كه هنگامى كه دو آيه 43 و 44 از
پانزدهمين سوره قرآن بر پيامبر فرود آمد و بدين گونه از اوضاع سهمگين
دوزخ سخن گفت ، آن بزرگوار سخت گريست و همه ياران آن حضرت نيز به گريه
افتادند.هيچ كس دليل حزن عميق پيامبر را نمى دانست و او به گونه اى
آيات را زمزمه مى كرد و اشك مى ريخت كه كسى ياراى پرس و جو نداشت .
همه مى دانستند كه پيامبر در سخت ترين شرايط غمبار، در روى زمين به سوى
فاطمه مى رود و با ديدن او شادمان مى گردد.از اين رو برخى
((سلمان )) را به خانه
ريحانه پيامبر فرستادند تا او را بياورد و او سبب حزن و اندوه پيامبر
را بپرسد و غم او را به شادمانى و شور و شعف تبديل سازد.هنگامى كه
((سلمان )) وارد خانه دخت
گرامى پيامبر شد، ديد بانوى بانوان ، خود آسيا مى كند و زير لب اين آيه
را زمزمه دارد كه :
(( وما اوتيتم من شيى ء فمتاع الحيوة الدنيا و
زينتها وما عندالله خير وابقى افلا تعقلون ))(456)
((آنچه به شما داده شده است بهره هاى زندگى
زودگذر دنيا و زينت و زيور فناپذير آن است و آنچه نزد خداست بهتر و
پايدارتر است ؛ آيا نمى انديشيد؟))
سلمان سلام كرد و ناراحتى و اندوه پيامبر را به عرض رسانيد.فاطمه
(عليها السلام ) پوشش خويش را برداشت و به سرعت به سوى مسجد و نزد پدر
حركت كرد.
سلمان وقتى چادر ساده و ارزان قيمت ، اما آكنده از صفاى فاطمه و خانه و
آشپزخانه و غذاى ساده خاندان او را ديد، گفت : اى خدا! قيصرهاى روم و
كسراهاى ايران ، بهترين غذاها را فراهم مى كنند و زنان و دختران آنان
حرير و ديبا مى پوشند اما برترين بانوان اين گونه ساده و پارسا زندگى
مى كند!
پيامبر فرمود: سلمان !
ان
ابنتى لفى الخيل السوابق .(457)
((دخترم در پيشاپيش صفوف سبقت گيرندگان به بهشت
است .))
آن گاه فاطمه گفت : پدر جان ! گريه و اندوه چرا؟
فرمود: دو آيه نازل شده كه پدرت را گريانده است .
پرسيد: كدامين آيات ؟
پيامبر اين گونه تلاوت فرمود:
وان
جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم ...
هنگامى آيات را براى فاطمه خواند، او از ژرفاى دل فرياد كشيد كه :
الويل ! ثم الويل لمن دخل النار! و آن گاه به زمين افتاد و بى
هوش نقش بر زمين گشت .
سلمان با ديدن اين منظره گفت : اى كاش گوسفندى بودم كه مرا مى كشتند و
پوستم را مى دريدند و به دوزخ نمى رفتم .
ابوذر گفت : اى كاش مادر مرا نزاييده بود و نام دوزخ را نشنيده بودم .
مقداد گفت : اى كاش پرنده بودم و حساب و كتاب نداشتم .
و اميرمؤمنان فرمود: اى كاش درندگان گوشت بدنم را دريده و بودند يا
مادر مرا به دنيا نياورده بود و نام دوزخ را با وصف سهمگين آن نمى
شنيدم .و آن گاه دست بر سر نهاد و فرياد كشيد كه :
وا
بعد سفراه ، وا قلة زاداه فى سفر القيامة ، يذهبون فى النار و يتخطفون
...مرضى لا يعاد سقيمهم ، و جرحى لا يداوى جريحهم واسرى لا يكف اسيرهم
، من النار ياءكلون ، و منها يشربون ...(458)
((آه از دورى راه !
آه از اندك بودن زاد و توشه در سفر رستاخيز!
آه از آن لحظاتى كه گناهكاران و مجرمان در آتش وارد مى گردند و به
وسيله آتش ربوده مى شوند!
آه بر آن بيمارانى كه در بيماريشان كسى از آنان عيادت نمى كند!
آه بر زخمى ها و مجروحانى كه جراحتهايشان مداوا نمى گردد!
...و اسيرانشان آزاد نخواهند شد و در ميان شعله هاى سوزان آتش زير و رو
مى شوند!...))
3- و نيز آورده اند كه روزى از روزهاى پربار زندگى فاطمه ، پيامبر
گرامى نزد او آمد و از حال و روز او پرسيد.
بانوى بانوان در پاسخ پدر فرمود:
و
الله لقد اشتد حزنى واشتد فاقتى وطال اسفى .(459)
((پدر جان ! به خداى سوگند كه اندوهم فزونى
گرفته و تهيدستى و بينوايى ام شدت يافته و حسرت و افسوسم طولانى است ؛
چرا كه براى سفر آخرت زاد و توشه اى شايسته و درخور آن روز سهمگين
فراهم نياورده ام .))
4- و به دليل ايمان عميق به سراى آخرت و زندگى پس از مرگ ، مشكلات و
سختى هاى دنيا براى او آسان مى نمود و به هنگامه انتخاب ، آخرت و زاد و
توشه آن را برمى گزيد.
محدثان آورده اند كه در اوج فشار اقتصادى بر مسلمانان ، روزى فاطمه
(عليها السلام ) با جلب نظر اميرمؤمنان به سوى پيامبر شتافت تا شايد
بتواند از آن حضرت كمكى دريافت دارد.هنگامى كه فاطمه به در خانه پيامبر
رسيد، هنوز دست به كوبه در نبرده بود كه پيامبر را درون خانه ، خبر از
آمدن بانوى بانوان داد و به يكى از زنان خويش فرمود:
اسمع
حس حبيبتى بالباب .
((صداى پاى محبوبم را مى شنوم كه به سوى ما مى
آيد.))
گفت : اى پيامبر خدا! هنوز در نزده و در را نگشوده ايم ؟
فرمود: آرى .وقتى در را گشودند، ديدند فاطمه است .
سلام كرد و نشست .
پيامبر فرمود: دخترم ! در اين ساعت ها اين جا نمى آمدى ؟
گفت : پدر جان !
ما
طعام الملائكة عند ربنا؟
((غذاى فرشتگان در بارگاه پروردگارمان چيست ؟))
فرمود:
التحميد ستايش نمودن خدا.
گفت : غذاى ما انسانها چيست ؟
پيامبر نكته مورد نظر ريحانه انديشمندش را دريافت ؛ فرمود:
والذى نفسى بيده مااقتبس فى آل محمد شهرا نارا.
((به خدايى كه جانم در كف قدرت اوست ، اينك يك
ماه است كه در خانه ما، آتش براى فراهم آمدن غذا روشن نشده است .))
اما اينك پنج سخن به تو مى آموزم كه فرشته وحى برايم ارمغان آورده است
.
فاطمه سراپاگوش شد.پيامبر فرمود:
يا
رب الاولين والاخرين ، ياذا القوة المتين و يا راحم المساكين و يا ارحم
الراحمين .
دخت گرانمايه پيامبر، شادمان و مسرور به خانه بازگشت .اميرمؤمنان در را
برايش گشود.فاطمه جان چه آوردى ؟
گفت :
ذهبت
للدنيا و جئت للاءخرة
((براى دنيا رفتم ، اما اينك با زاد و توشه براى
آخرت بازگشتم .))
اميرمؤمنان فرمود: خوش آمدى ، خير پيش ، آفرين .(460)
10- ويژگى اخلاص
از ويژگى هاى دخت گران مايه پيامبر اخلاص بود.
او سراسر زندگى اش رنگ و عطر و حال و هواى الهى داشت و همه امكانات و
استعدادها و رفتار و كردارش براى خدا بود؛ همان گونه كه گفتار و انديشه
ها و نيت هايش .
از آموزش هاى انسان ساز او در اين مورد است كه مى فرمود:
من
اصعد الى الله خالص عبادته اهبط الله اليه افضل مصلحته .(461)
((هر كس خالص ترين عبادت هاى خويش را به سوى خدا
صعود دهد، خداوند برترين مصلحت و صلاح انديشى او را به سويش فرو مى
فرستد.))
و مى فرمود:
اجل
ما يصعد الى السماء الاخلاص و اجل ما ينزل الى الارض التوفيق .
((پرشكوه ترين چيزى كه به سوى آسمان بالا مى
رود، اخلاص است و پرشكوه ترين چيزى كه از آسمان به زمين فرود مى آيد،
توفيق براى انسان اخلاص پيشه است .))
در ميدان عمل ، نمونه هايى بسيار از اخلاص او را در نفاق و دستگيرى و
محروم نوازى و بشردوستى مى نگريم كه خدا و پيامبرش آنها را مى ستايند و
برخى را نيز قرآن به عنوان نمونه و سمبل انفاق خالصانه به تابلو برده
است .
11- ريحانه پيامبر و اصل
قانون گرايى
داشتن يك سيستم حقوقى و قانونى مترقى و فرهنگ و معارف سنجيده و
عادلانه و جامع و كامل ، گام بسيار بلندى به سوى سعادت و سلامت فرد و
تضمين حقوق و كرامت انسان و از اساسى ترين عوامل رشد و توسعه و پيشرفت
و شكوفايى تمدن هاست ، اما نه تنهايى و يا بر روى كاغذ؛ بلكه اين قانون
عادلانه و انسانى زمانى كارساز و معجزه آسا خواهد بود كه مردمى قانون
شناس و رشد يافته ، پيشوايان و پيشتازان و كارگزارانى قانون گرا و
توسعه يافته و آزادمنش و احساس مسئوليت همگانى و نظارت و مرزبانى ملى و
برخاسته از آگاهى و آزادى و مشاركت در تعيين سرنوشت براى تحقق آرزوها،
اميدها، آرمان ها و هدف ها بر اساس آن سيستم حقوقى و قانون انسانى و
عادلانه دست در دست هم دهند و همدل و همدستان ، آن را در ميدان عمل
تحقق بخشند و پاس دارند و از تعطيل و توجيه خودسرانه و سلطه جويانه آن
جلوگيرى كنند؛ در غير اين صورت آن قانون در كتاب و بر روى نوشته مى
ماند و عناصر و جريان هاى شيفته جاه و مقام با توجيه و تفسير و تاءويل
دلخواه آن ، از آن هم چماقى براى سركوب و انحصار و ابزارى براى راندن
آرمان خواهان و حق طلبان و آزادمنشان خواهند ساخت و حقوق و آزادى را
پايمال خواهند نمود.
آرى ، قانون شناسى و آگاهى عميق از مبانى ، ماهيت ، مرزها و هدف هاى
مقررات انسان ساز و عدالت آفرين خدا و قانون گرايى و قانون محورى و نيز
نظارت و مشاركت ملى در پاسدارى و مرزبانى از قانون و تحقق عملى آن در
صحنه هاى گوناگون زندگى ، هم سعادت و آزادى و امنيت فرد را تضمين مى
كند و هم نيكبختى و رشد و شكوفايى جامعه را؛ هم از انحطاط و نگونسارى
انسان جلوگيرى كند و هم سيما و چهره دين باورى و ديندارى آگاهانه و
آزادمنشانه را پرجاذبه و دلپذير مى سازد؛ اما دين ناشناسى و نشناختن
قانون عادلانه و انسانى دين و مرزهاى آن و يا توجيه و تفسير سلطه
جويانه و دلخواه آن و يا عدم قانون گرايى و قانون محورى و فراتر از
قانون پنداشتن صاحبان قدرت و امكانات و مطلقه و غير مسئول خواستن آنان
در برابر كارهايشان از آفت هاى رشد و تكامل و تحقق عدل و داد و از
موانع اساسى آزادى و تضمين حقوق و امنيت انسان هاست .چنين برداشت و
برخوردى با دين و مقررات بر خاسته از آن ، افزون بر اينكه فرد و جامعه
را به انحطاط و تباهى و واپسگرايى سوق مى دهد، چهره دين را نيز زشت و
ناهنجار مى سازد و باعث گريز مردم خردمند و خردورز از دين مى شود و آن
دين و سيستم را سيستم و دين عوام فريبان و عوام زدگان مى سازد.
درست از اين ديدگاه است كه در نگرش اسلامى و در سيره و روش مترقى و
انسان پرور پيشوايان راستين دين همچون پيامبر، اميرمؤمنان و ريحانه
سرفراز پيامبر در اين مورد به چندين اصل اساسى بها داده شده است :
1- قانون شناسى
2- قانون گرايى
3- آموزش همگانى قانون
4- ارائه الگو سمبل عملى از قانون گرايى
5- مرزبانى شايسته و بايسته از قانون
اصل قانون شناسى
ريحانه سرفراز پيامبر در سبك و سيره فردى ، خانوادگى و اجتماعى
و سياسى خويش به اصل قانون شناسى و شناخت مبانى ، ماهيت ، هدف ها،
اسرار و فلسفه و مرزهاى مقررات عادلانه و سعادت آفرين خدا سخت بها مى
داد و در اين قلمرو حساس و تعالى بخش بسيار مى انديشيد و مى انديشاند؛
پا به پاى وحى و رسالت آنچه را بر قلب مصفاى پيامبر مهر فرود مى آمد
دريافت مى داشت و آگاهانه و عاشقانه در آنها مى انديشيد و آنها را مشعل
فراراه قرار مى داد و نردبان عروج و صعود به سوى كمال و جمال مى ساخت و
در گفتار و عملكردش از آنها پرچمى برافراشته براى درست انديشان و كمال
جويان بر مى افراشت .
او در اين راه به جايى پركشيد كه به بيان پيامبر، پاره اى از وجود
پيامبر عنوان يافت و شعله اى از آن مشعل و پرتوى تابناك از آن خورشيد
جهان افروز.
اين اصل انسان ساز در همه زندگى الهام بخش ريحانه پيامبر به روشنى
هويداست .
آن حضرت در آن مورد از جمله در سخنان تاريخى و حماسه سازش در برابر
ابوبكر و انبوه مردم فرمود:
و
معنا كتاب الله الناطق و القرآن الصادق و النور الساطع و الضياء اللامع
...
و كتاب گوياى خدا، قران پرشكوه نزد ماست ؛ همان قرآن راستگو و راستين ،
همان نور درخشنده و چراغ تابناك كه ديدگاه هايش مستدل و استدلال هاى آن
روشن است ؛ باطن و اسرارش در نزد خاندان رسالت آشكار و ظاهر آن
نورافشان و جلوه گر و پيروان آن زبانزد جهانيان و مورد غبطه ديگرانند؛
همان كتاب شكوهبارى كه پيروى از آن و زندگى بر اساس مقررات و قوانين و
معارف و فرهنگ آن ، انسان را به سوى بهشت پرطراوت و زيبا راه مى نمايد
و تلاوت و گوش جان سپردن به پيام آن ، به نجات و رستگارى و سعادت مى
انجامد؛ همان كتابى كه به وسيله آن مى توان به حجت هاى روشن خدا و
مقررات او واجبات و دستورات و ارزش ها و محرمات و ضدارزش هايى كه از آن
هشدار داده شده ايد، و نيز به دليل هاى روشن ، برهان هاى كامل و
هدايتگر به فضيلت هاى پسنديده و اوج بخش و كارهاى روا و اخلاقى كه
موهبتى است از سوى خدا بر شما، مردم ؛ و نيز به قوانين و مقررات و
برنامه هاى نوشته شده واجب و بايسته خدا دست يافت و مرزهاى مقررات او
را شناخت و قانون شناس ، حق شناس و مرزشناس زيست .
2- قانون گرايى و قانون
محورى
آن حضرت در سراسر زندگى درس آموز و الهام بخش خود نمونه قانون
گرايى و قانون مدارى و خضوع در برابر مقررات خدا بود و در زندگى فردى ،
خانوادگى و اجتماعى و سياسى اش با همگان ، از دوست و آشنا گرفته تا
بيگانه و دشمن ، از زورمند تا ناتوان و زيردست ، عادلانه و انسانى و بر
اساس حق و عدالت رفتار مى كرد و هرگز از مرزهاى مقررات و قانون بيرون
نمى رفت ؛ درست بسان پدرش پيامبر؛ چرا كه او در سيما و سيره و سبك و
شيوه زندگى شبيه ترين انسان ها به پيامبر بود و نسخه اى يگانه از آن
كتاب پراسرار آفرينش و پرتوى از آن خورشيد فروزان و شعله اى از آن مشعل
هدايت را مى نمود.
ما
راءيت احدا اشبه حديثا و كلاما برسول الله من فاطمة .(462)
فاطمه (عليها السلام ) اين درس قانونمدارى را از پدرش پيامبر آموخته
بود كه هماره به اين اصل اساسى پاى مى فشرد و در گفتار و سكوت ، رفتار
و عملكرد و اشاره و حركت و قيام و فريادش ، قانون گرايى به روشنى جلوه
گر بود و روشنگرى مى كرد كه من نيز بسان شما انسان هستم و در برابر وحى
و پيام خدا سراپاگوش و شور و خضوع .
قل
انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد.(463)
و بارها به همگان يادآورى مى كرد كه هماره در قلمرو قانون عمل مى كند و
به قانون گرايى خويش مباهات مى نمايد و هرگز بسان حاكمان خودكامه خود
را فراتر و برتر از قانون نمى نگرد.
ان
اتبع الا ما يوحى الى
(464)
و با دوست و دشمن ، آشنا و بيگانه ، زورمند و ناتوان ، بهره ور و
برخوردار از امكانات تا محروم و فاقد امكانات ، با همگان قانون گرايانه
و براساس قانون خدا رفتار مى كند و ذره اى از مرزهاى مقررات تجاوز نمى
كند.
يا
ايها الذين آمنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط ولا يجرمنكم شنآن قوم
على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى
(465)
و در روزگارانى كه حكومتها نه تنها به قوانين و مقررات خودساخته و
تاءمين كننده منافع و موقعيت خويش نيز بها نمى دادند و خود را فراتر از
مرزهاى قانون اعلام مى داشتند، كه به طور آشكار بافته هاى ذهن عليل و
ناتوان و اراده گزاف خود را قانون عنوان مى ساختند و مردم را به دنباله
روى بى چون و چرا وا مى داشتند.آن پيشواى والا به اين اصل افتخار مى
كرد كه در گفتار و ميدان عمل ، پرواپيشه ترين و مرزشناس ترين و قانون
گراترين انسانها باشد.
انا
اتقاكم و اعلمكم لحدود الله .(466)
و در اوج پيروزى و اقتدار در انگيزش نزديكان و كارگزاران و يارانش به
قانون گرايى و گفتار و رفتار عادلانه و انسانى هشدار مى داد كه :
يا
بنى هاشم ! يا بنى عبدالمطلب ! انى رسول الله اليكم و انى شفيق عليكم و
ان لى عملى و لكل رجل منكم عمله ، لا تقولوا ان محمدا منا وسندخل مدخله
، فلا والله ما اوليائى منكم ولا من غيركم الا المتقون .(467)
هان اى بنى هاشم ! اى فرزندان عبدالمطلب ! به هوش كه من پيام آور خدا
به سوى شما هستم و دوستدار و دلسوز و خيرخواه همه شما؛ بدانيد كه
عملكرد شايسته و عادلانه من از آن خودم مى باشد و كارهاى شما از آن
خودتان .مباد كسى از شما به ناروا چنين پندارد و چنين گويد كه : محمد
از ماست ؛ از اين رو ما در اين سرا و سراى آخرت با بهره ورى از نام و
موقعيت و عملكرد او، به جاه و مقام و پاداشى پرافتخار مى رسيم و در
كنار او خواهيم بود! نه ، هرگز، به خداى سوگند كه من هرگز از آشنا و
بيگانه ، جز پرواپيشگان و قانونگرايان را به دوستى بر نخواهم گزيد و
نخواهم پذيرفت !
به هوش باشيد كه اگر در روز رستاخيز، شما نزديكان من با بار گناه قانون
شكنى و بيداد و تجاوز از مرزهاى مقررات خدا بياييد و ديگران با
عملكردهاى عادلانه و براساس قانون ، من هرگز شما را نخواهم شناخت .
ياران ! نزديكان ! كارگزاران من ! من بدين وسيله با شما اتمام حجت كردم
و گفتنى ها را گفتم .بر اين باور بدانيد كه نجات و رستگارى من در گرو
عملكرد قانونمند و قانونگريانه ام مى باشد و نجات شما نيز در گرو
عملكرد شايسته و قانون گرايانه شماست .
و ريحانه ارجمند پيامبر بسان پدر، قانون گرا و قانون مند زيست و هرگز
در زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى و سياسى اش از مرزهاى مقررات و
قوانين خدا به اندازه سر سوزنى تجاوز نكرد و واژه اى خارج از قانون بر
زبان نراند.
آن حضرت در زندگى قانون گرايانه خويش مى فرمايد:
ايها
الناس اعلموا انى فاطمة و ابى محمد اقول عودا و بدءا و لا اقول ما اقول
غلطا و لا افعل ما افعل شططا.
هان اى مردم ! بدانيد كه من فاطمه هستم و پدرم گرانقدرم محمد، پيام آور
خداست .
من هماره گفتارم حساب شده و بر اساس حق و عدالت است و سخنانى كه بر
زبان مى رانم ، از آغاز تا انجام ، هدفدار است .نه بافته هايى بيهوده
مى بافم و نه سخنانى ناروا و بى اساس مى گويم .گفتارم پيوسته بر اساس
حق است و كارهايى كه انجام مى دهم درست و روا و خداپسندانه و برابر
مقررات الهى است .
و رهبرى نظام سقيفه در گواهى بر اين حقيقت به ناگزير زبان به اعتراف
گشود و گفت :
هان اى دخت پيامبر خدا!...شما را تنها سعادت خواهان و نيك بختان دوست
مى دارند و جز عناصر و جريان هاى تيره بخت با شما دشمنى نمى ورزند.
شما راهنماى ما مردم ، به سوى نيكى ها و شايستگى ها و راهبر راستين ما
به سوى بهشت خدا هستيد؛ و تو اى برترين بانوان گيتى و دختر برترين پيام
آوران ، بى هيچ ترديد در گفتارت راستگو و صادق و در تيزهوشى و خردمندى
و خردورزى از همگان گوى سبقت را برده اى ...
اميرمؤمنان در ترسيم قانونگرايى و قانونمدارى ريحانه پيامبر مى فرمود:
فوالله ما اغضبتها و لا اكرهتها على امر حتى قبضها الله ،
و لا اغضبتنى ولا عصت لى امرا و لقد كنت انظر اليها فتنكشف عنى الهموم
والاحزان .(468)
به خداى سوگند كه من هرگز ريحانه پيامبر را خشمگين نساختم و او را به
كارى كه خوش نمى داشت ، وا نداشتم تا اين كه خدا مرا به فراق او گرفتار
ساخت ؛ و او نيز در زندگى نه مرا به خشم آورد و نه نافرمانى كرد.او به
گونه اى بود كه با ديدار جمال تابناكش غم و اندوه از گستره دلم زدوده
مى شد و به وجود او آرامش خاطر مى يافتم .
و نيز در پاسخ خود آن حضرت مى فرمود:
معاذ
الله انت اعلم بالله و ابر واتقى واكرم و اشد خوفا من الله ...
به خداى يكتا پناه مى برم ، چرا كه تو ريحانه پيامبر آگاه تر و دين
شناس تر و شايسته كردارتر و پرواپيشه تر و گرامى تر و خداترس تر از آن
هستى كه بتوان تو را وصف كرد...<