و در بهاران جوانى و طراوت
زندگى هنگامى كه ستم و دجالگرى را بر سرنوشت جامعه حاكم مى نگرد و افق
جامعه را براى تحول مطلوب به سوى عدالت و آزادى تيره و تار مى بيند،
نيايشگرانه رحلت و شهادت خويش را آرزو مى كند.يارب
انى قد سئمت الحياة و تبرمت باءهل الدنيا فاءلحقنى باءبى ، اللهم عجل
وفاتى سريعا.(278)
چرا كه او در اوج يقين است كه اين جهان و همه نعمت ها، جلوه ها و
زيبايى ها، زرق و برق ها، شادى ها، غم ها، فرازها و نشيب هاى آن ،
امانت و ناپايدار است و مرگ ، پل و گذرگاهى را ماند كه انسان از روى آن
به سراى ماندگار مى پيوندد و آنجا براى كسانى كه درست زندگى كرده و در
مزرعه دنيا و تجارتخانه بزرگ آن تلاشى شايسته كرده اند و بنياد عدالت و
آزادگى نهاده اند، پاداش پرشكوه و نعمت و شادى جاودانه خواهد بود؛ درست
همان گونه كه براى بدانديشان و تجاوزكاران به حقوق و حرمت انسانها،
كيفر سهمگين و ماندگار و عذابى دردناك آماده است .
روشن است كه چنين نگرشى بر قانون جهانشمول مرگ و چنين دريافتى از آن ،
چه تحول عميق و چه تاءثير شگرفت و سازنده اى در زندگى انسان مى گذارد.
چگونه او را از بى هدفى به هدفدارى ،
از احساس پوچى به پاسخ يافتن به عشق به بقا،
از بدانديشى به نيك انديشى ،
از ددمنشى به آزادگى ،
از ولنگارى به احساس تعهد،
از در جا زدن و عقب ماندن به تلاش و صعود،
از نگرانى هاى گوناگون به آرامش دل ،
از ناسپاسى و كفرانگرى به سپاسگزارى و رفتار شايسته ،
از آفت زدگى و زنگارگرفتگى به پاك زيستن ،
از حاكميت مطلق غرايز و هواها به مديريت خرد و وجدان ،
از ستم و بيداد به عدالت و دادگرى ،
از برترى جويى به تساوى طلبى ،
از استبداد و خودكامگى به دموكراسى و آزادى ،
از خودسرى و تحميل اختناق به حق محورى و آزادمنشى ،
از فريب كارى و دجالگرى و پشت هم اندازى و داغ و درفش و پايمال ساختن
حقوق و امنيت و حرمت انسانها به پرواى از خدا و روز حساب و رعايت حقوق
و حدود و آزادى مردم و ايثار و فداكارى و گذشت و اخلاص و آراستگى به
والايى ها و ارزش هاى اخلاقى و انسانى رهنمون مى گردد.(279)
7- دريافت او از سعادت و
نيك بختى
ريحانه ژرف نگر و هوشمند پيامبر، سعادت و نيك بختى را بسان
ديگران نمى بيند و دريافت و برداشت او از آن ، چيزى جز دريافت ديگران
است .
او نيك بختى را ذاتى ، موروثى ، زاده جبر طبيعى ، محيطى ، تاريخى ،
اقتصادى ، اجتماعى و ديگر جبرها و يا اوهام و خرافات نمى نگرد، بلكه آن
را گوهرى اكتسابى ، به دست آوردنى ، يافتنى ، در دسترس واقع نگران و
بلندهمتان و آرمان خواهان راستين و در گرو درست انديشى ، آگاهى ژرف
نگرى ، انتخاب شايسته و دقيق راه زندگى و اراده تاريخساز و همت بلند و
عملكرد عادلانه و انسانى فرد و خانواده و جامعه و تمدن مى نگرد؛ درست
همان گونه كه شقاوت و تيره بختى فرد و جامعه نيز در نگرش واقع بينانه
او، ره آورد تلخ و زيان بار بدانديشى ، بدخواهى ، انتخاب نادرست و
گفتار و عملكرد زشت و ظالمانه خود انسانهاست ؛ چرا كه نيك بختى و يا
تيره بختى چيزى نيست كه در درون سازمان وجود انسان تعبيه شده باشد بلكه
پايه و اساس آنها اراده و خواست تاريخ ساز خود فرد و جامعه است كه مى
تواند وسايل و امكانات لازم را براى ساختن كاخ نيك بختى خود و همنوعانش
فراهم آورد و با عوامل شقاوت و نگونسارى به مبارزه اى دقيق و كارساز
برخيزد و تسليم آنها نگردد.
او بر اساس نگرش واقع بينانه خويش زمينه سعادت و نيك بختى را فراهم
بودن ابزارها و امكانات و وسايل رشد و تكامل براى فرد و خانواده و
جامعه و تمدن مى نگرد و زمينه شقاوت و بدبختى را نامساعد و نامناسب
بودن شرايط رشد و تكامل و يا فقدان امكانات پيروزى و پيشرفت .
او بر اين انديشه رهنمون است كه هر فرد و جامعه اى كه از نظر جسمى ،
روحى ، خانوادگى ، شرايط محيط و فرهنگ ، آداب و رسوم زندگى و دين و
آيين و...امكانات بيشترى براى رسيدن به هدفهاى والاى خود داشته باشد،
به سعادت و نيك بختى نزديكتر است و هر كس گرفتار نارسايى ها و كمبودها
و يا فقدان امكانات مادى و معنوى باشد، به همان اندازه از سعادت دور و
به تيره بختى نزديكتر است .اما نكته بسيار سرنوشت ساز اين است كه اساس
اصلى سعادت و يا شقاوت انسان را اراده تاريخساز و خواست او مى سازد؛
اوست كه مى تواند با درايت و هوشمندى و همت و پشتكار تحسين برانگيز
خويش وسايل و امكانات رشد و اوج به پرفرازترين قله سعادت و نيك بختى را
فراهم آورد و با نارسايى هاى گوناگون وراثت ، محيط، خانواده ، آداب و
رسوم خرافى ، سبك و سيستم ظالمانه و خشن و استبداد و استعمار در افتد و
همه را در پرتو تلاش و پيكار سترگ فكرى و فرهنگى و عملى خويش دگرگون
سازد؛ همان گونه كه عكس آن نيز ممكن است .ان
الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما باءنفسهم
(280)
با اين بيان ، ريحانه خردمند و ژرفنگر پيامبر، سعادت را در زر و زور،
ثروت و قدرت بادآورده ، خانه پرشكوه و وسايل تجملى ، مركب لوكس و لباس
آخرين مد، ويلا و تفريحگاه تابستانى ، زرق و برق زندگى و امكانات
مادى ، لوازم آرايش و طلا و جواهر و...نمى نگرد؛ گرچه بر آن است كه اين
ها اگر عادلانه و شرافتمندانه و انسانى به دست آيند و همان گونه هم
مورد بهره بردارى قرار گيرند و در جهت اداى رسالت و احساس مسئوليت به
كار روند، مى توانند از ابزارها و امكانات گام سپردن به نيك بختى و
سعادت به حساب آيند و بخشى از نيازهاى انسان را پاسخ گويند و بخشى از
آسايش و آرامش انسان را فراهم آورند، اما نيك بختى و سعادت واقعى را
نبايد در خود اين ها جست ؛ چرا كه اين ها مقدمه و ابزار و زمينه سعادت
هستند و نه خود آن ؛ اين امكانات و ابزراها افزون بر اين كه به تنهايى
نمى توانند آرامش قلبى و روحى و آسايش درونى براى دارنده اش به
ارمغان آورند، خود موج هايى زودگذر و ناپايدارند و دستخوش تحولات و
فراز و نشيب ها مى گردند و دست به دست مى شوند و حسرت و دريغى جانكاه
بر دل شيفتگان خويش بر جاى مى نهند.
از اين رو، ريحانه واقع بين پيامبر اينها را ابزار و مقدمه و وسايل و
زمينه نيك بختى مى نگرد و نه خود آن ، و نيك بختى و سعادت را در آگاهى
و شناخت ،
ايمان و پروا،
درايت و فكر روشن ،
سازندگى و برازندگى ،
رشد و تكامل ،
عفاف و نجابت ،
پاكى و عدالت ،
آزادى و آزادگى ،
نيايش و راز و نياز،
ايثار و فداكارى ،
كسب خشنودى خدا،
رعايت حقوق و حرمت مردم ،
شادمان ساختن دلهاى اندوه زده و رنجديده ،
ارشاد و هدايت گمشدگان ،
و گام سپردند در راه هدف ها و آرمانها و والايى ها مى نگرد.
و آن لحظه و روزى از زندگى را لحظه و روز نيك بختى خويش مى شمارد كه آن
را در اين ميدان آزمون ،
اين مزرعه آخرت ،
اين تجارتخانه بزرگ ،
و اين دانشگاه عظيم ، فرصت ها و امكانات خويش را خداپسندانه به كار
گرفته ، اداى رسالت نموده و بر محور حق و عدالت گردش كند و خشنودى خدا
را به همراه داشته باشد.ان
السعيد كل السعيد حق السعيد من اءحب عليا فى حياته و بعد موته .(281)
ب : پيوند با سرچشمه هستى
دومين راز ماندگارى و پايندگى ريحانه سرفراز پيامبر اين است كه
سراپا شور و اخلاص و تلاش و كوشش سازنده و جهاد شايسته و هماره و همه
جانبه است تا خود را به سرچشمه حيات و هستى پيوند زند.
او اگر در برابر حق ذره اى ناچيز و يا وجودى شكوهبار و گرانقدر است ،
اگر چشمه اى روان از ارزش ها و والايى ها و يا كوثرى پربركت و جوشان از
معنويت و عظمت است
(282)، با همه وجود در برابر حق ، خضوع و خشوع مى كند و
با همه وجود مى كوشد و به جهادى سترگ دست مى زند تا در پرتو عبادت و
بندگى ،
پرستش و نيايش ،
دعا و راز و نياز،
ايمان و اخلاص وصف ناپذير،
حالات معنوى و روحانى ،
ايثار و فداكارى ،
انفاق و دستگيرى از محرومان ،
زهد و پارسايى ،
قناعت و سرفرازى ،
عدالت خواهى و ستم ستيزى ،
جهاد و آزادگى ،
تربيت فرزندان تاريخ ساز،
همگامى و همپروازى با على (عليه السلام)،
آراستگى به ارزش ها و والايى ها،
انجام كارهاى شايسته و بايسته ،
رنگ پذيرى و الگوگيرى از حق ،
و تخلق به اخلاق الهى ، خود را به اقيانوس ابديت برساند و قطره وجود را
به آن يگانه بى همتا و هستى بخش و پاينده و برپادارنده پيوند زند؛ به
آن ذات جاودانه اتصال يابد و رنگ و ويژگى و خاصيت مورد نظر او را
بپذيرد و خود را در او محو سازد.
از همين ديدگاه است كه آن حضرت لذت معنوى و روحى ياد خدا و راز و نياز
و زمزمه جانانه با او را با هيچ چيز ديگر مبادله نمى كند.(283)
شب عروسى و لحظات رسيدن به وصال بهترين يار و بهترين انسان آفرينش را
شب عشق معنوى مى سازد و دست در دست يار به عبادت معشوق و نماز مى
ايستد.فاءنشدك
الله ان قمت الى الصلاة فنعبد الله تعالى هذه الليلة .(284)
در بهاران جوانى به گونه اى معبود و معشوق را مى پرستد و عبادت مى كند
كه نور معنويت آن ، روشنى بخش فرشتگان مى گردد و خدا آنان را به نظاره
كردن بر عبادت شگفت انگيز و جاندار و خالصانه او دعوت مى كند.
در اين جا به يكى چند نمونه در اين مورد مى نگريم و مى گذريم :
1- محدثان و مورخان و سيره نويسان ، در اين مورد آورده اند كه روزى
پيامبر گرامى رو به ريحانه سرفرازش كرد و فرمود: فاطمه جان ! هم اكنون
فرشته وحى از سوى پروردگارم آمده و پيام آورده است كه آنچه فاطمه از
بارگاه او بخواهد، پذيرفته است ؛ بگو چه خواسته اى دارى ؟
او فرمود:
شغلنى عن مسئلته لذة خدمته ، لا حاجة لى غير النظر الى وجهه الكريم .(285)
لذت معنوى و روحانى وصف ناپذيرى كه ايستادن در بارگاه او و از عبادت و
بندگى اش احساس مى كنم ، مرا از هر خواسته ديگرى باز مى دارد؛ به همين
جهت تقاضايى جز اين ندارم كه هماره ناظر جمال زيبا و والاى معنوى
آفريدگار خويش باشم و در خدمت و در محضر او، و پيوند و ارتباط معنوى من
با ذات پاك او بيشتر و دوستانه تر و خالصانه تر و عاشقانه تر باشد.
2- آن انسان والا در شب عروسى و در آغازين لحظات خاطره انگيز زندگى
نوين اش با امير والايى ها، در پاسخ همتا و همپرواز زندگى اش كه از حال
او مى پرسيد، چنين پاسخ داد:
تفكرت فى حالى و امرى عند ذهاب عمرى و نزولى فى قبرى فشبهت دخولى فى
فراشى بمنزلى كدخولى الى لحدى و قبرى فاءنشدك الله ان قمت الى الصلاة
فنعبد الله تعالى هذه الليلة .
هم اكنون در مورد حال و روز و سرنوشت و رفتار خويش مى انديشم ،
به ياد پايان زندگى اين سرا و غروب لذت ها و خوشى هاى آن و فرود به
فرودگاه قبر؛ بر اين فكر مى كنم كه امروز از خانه پدر به خانه همتاى
زندگى مشتركم آمده ام و روزى ديگر از اين خانه به سوى آرامگاهم خواهم
رفت ؛ از اين رو تو را اى يار باوفاى راه حق ، به خدا سوگند مى دهم كه
بپا خيز تا در بارگاه خدا به نماز ايستيم و اين شب آغازين زندگى مشترك
و اين ساعت هاى خاطره انگيز را به پرستش و عبادت او بر خيزيم .
3- پيامبر در وصف روح و حقيقت اين پيوند و اين پرستش مى فرمايد:
واما
ابنتى فاطمة فانها سيدة نساء العالمين ...متى قامت فى محرابها بين يدى
ربها زهر نورها لملائكة السماء كما يزهر نور الكواكب لاهل الارض و يقول
الله عزوجل لملائكته : يا ملائكتى ، انظروا الى امتى فاطمة سيدة امائى
قائمة بين يدى ترعد فرائصها من خيفتى و قد اقبلت بقلبها على عبادتى
اشهدكم انى قد امنت شيعتها من النار...(286)
((و اما دخت سرافرازم ، فاطمه ، سالار زنان
عصرها و نسل هاست .او پاره اى از وجود من ، نور چشم من ، ميوه دل من و
روح و روان من است .فاطمه ام حوريه اى است در سيماى انسان .هنگامى كه
او در پرستشگاه خويش براى عبادت و راز و نياز مى ايستد و نام و ياد
پرشكوه خدا را زير لب زمزمه مى كند و در پيشگاه او قرار مى گيرد، نور
معنويت او بر فرشتگان آسمان ها مى تابد؛ درست همان گونه كه نور ستارگان
بر زمينيان .در آن هنگام خدا به فرشتگانش مى فرمايد: هان اى فرشتگان من
! به فاطمه ، سالار زنان بنگريد كه چگونه در برابر من به عبادت ايستاده
است و چه سان از احساس عظمت معنوى پروردگارش بر خود مى لرزد و با چه
حضور قلب و خشوع معنوى ، خدايش را مى پرستد!
من شما را به گواهى مى گيرم كه پيروان راستين او را در آتش نسوزانم و
به آنان امن و امان بخشم .))
ج : تبلور ارزش هاى
انسانى
ياد و نام بلند و انسان ساز ريحانه پيامبر، دانشگاه صفات عالى
انسانى ،
آموزشگاه درس هاى ماندگار و پرجاذبه ،
و فروزشگاه ارزش هاى والايى است كه با فطرت خداگرايانه بشر پيوند داشته
و با وجدان اخلاقى او درآميخته و با خرد و انديشه پويا و كمال جوى او
هماهنگ شده و با كشش هاى آسمانى و برتر وى همسو و هم جهت و همراه است .
صفات و ويژگى ها و درس ها و ارزش هايى كه به هر حال در همه فراز و نشيب
هاى زندگى انسان و در همه قرون و اعصار و در تمامى جامعه ها و تمدن هاى
رشد يافته و درست انديش ، مطلوب و دلپذير و پرجاذبه و محبوب همگانند و
همه مردم به نوعى در تلاش و آراستگى دنياى وجود و عصر و نسل خويش به
آنها هستند.
آنها را باعث طراوت و شادابى زندگى ،
عامل احياى حقوق انسانى ،
رمز پويايى و پايايى و ماندگارى ،
راز رشد و شكوفايى بوستان بشرى ،
موجب موفقيت و سرفرازى انسانها،
اسرار نجات و نيك بختى و رهايى از انواع ذلت ها و خفت ها و اسارتها و
درنده خويى ها و ددمنشى ها و خرافات و اوهام و داغ و درفش و جنگ و
تجاوز و فريب و نيرنگ مى نگرد و عامل اوج انسان به سوى آزادى و آزادگى
و زندگى در خور شاءن انسان مى شناسند.
درس ها و ارزش هاى والايى چون : خردمندى و خردورزى ،
هدفمندى و هدفدارى ،
ژرف انديشى و آينده نگرى ،
درايت و هوشمندى ،
دانش و بينش ،
شناخت و آگاهى ،
شعور عرفان ،
امان و يقين ،
پرستش و نيايش ،
قوت قلب و علو روح ،
اخلاص و يكدلى ،
صداقت و راستى ،
زهد و پارسايى ،
تواضع و فروتنى ،
پروا و پاكى ،
بلندنظرى و سخاوت ،
مردم خواهى و دگردوستى ،
ساده زيستى و صفا،
نظم و تدبير،
ظرافت و دقت ،
جمال و كمال ،
زيبايى ظاهرى و معنوى ،
نجابت و عفاف ،
پاكى و حيا،
ادب و اخلاق ،
آراستگى و برازندگى ،
شجاعت و شهامت ،
حلم و بردبارى ،
صبر و شكيبايى ،
سخت كوشى و پايدارى ،
عفو و گذشت ،
ايثار و فداكارى ،
دلسوزى و خيرخواهى ،
قسط و انصاف ،
آزادمنشى و كرامت ،
بزرگوارى و عزت نفس ،
توكل و اعتماد،
قداست در هدف و وسيله ،
آزادگى و وارستگى ،
عدالت خواهى و دادگرى ،
حق محورى و ظلم ستيزى ،
رعايت حقوق و حرمت ديگران ،
جهاد و تلاش براى تضمين حقوق انسان ،
قانونگرايى و پايبندى به حق ،
دعوت به ارزش ها و هشدار از تباهى و بيداد و احساس مسئوليت در برابر
نوع ، تاريخ ، آيندگان ، جهان ، و جهان آفرين .آرى ، ياد و نام بلند و
پرشكوه ريحانه سرفراز پيامبر، تبلور اين ارزشها و نمايشگاه اين والايى
هاست و همين راز ديگر محبوبيت و جاودانگى و درخشش هماره اوست .(287)
د: انديشه اى فراتر از
زمان و مكان
راز ديگر پايندگى و ماندگارى ياد و نام ارجمند و شكوهبار ريحانه
پيامبر اين نكته ظريف و اين اصل دقيق و لطيف است كه او در زندگى درس
آموز و الهام بخش خويش ، هماره به فراتر از زمان و مكان ،
زر و زيور و زينت ،
جاه و مقام و رياست ظاهرى ،
شهرت و ستوده شدن به زبان اين و يا آن ،
و به حقيقتى بسيار فراتر از ارزش هاى ناپايدار مى انديشيد و هدفى برتر
و والاتر از چيزهايى داشت كه دنياداران و دنياخواهان و شيفتگان به جاه
و مقام بر سر آن خود را به هر آب و آتش مى زنند و زبان و قلم به هر خفت
و حقارت و دروغى مى گشايند و دست به هر ستم و بيداد و حق كشى
ناجوانمردانه اى مى يازند و به هر بلا و خطرى خويشتن را مى افكنند.
به عبارت ديگر، گاه انگيزه و هدف يك پيشوا و پيشتاز در زندگى و
مبارزاتش كسب زر و زيور است و گاه انحصار قدرت و قبضه امكانات ملى ،
زمانى به كف آوردن شهرت و بلندآوازگى و خوشنامى و مطرح شدن در تاريخ
است و زمانى ديگر انتقام گرفتن از اين و يا از آن شخصيت يا گروه ؛ گاه
هدف تاءمين منافع شخصى ، خانوادگى ، نژادى ، گروهى ، حزبى ، منطقه اى ،
فرامرزى و جهانى است و گاه تاءمين منافع عصرها و نسل ها، خواه به چيزى
از آنها برسد و يا نرسد.اين هدفها و خواسته ها و آرزوها و آرمانها، همه
و همه ، چيزهايى است كه با تفاوت درجاتشان فناپذير و ناپايدارند و
محكوم به مرگ .
اما ريحانه واقع بين و آينده نگر پيامبر از اين پيشوايان و پيشتازان و
قهرمانان نبود و به اين هدف ها نمى انديشيد.او به حقيقتى جاودانه فكر
مى كرد، به واقعيتى كه همه خوبى ها، شايستگى ها و موهبت ها در گرو
خشنودى اوست .
او به راستى به فراتر از زمان و مكان و طبيعت و ماده مى انديشيد.او از
آغاز تا فرجام زندگى پرمحتوا و دگرگون سازش چشم به سوى حق داشت و به
انجام وظيفه و به اداى رسالت در برابر او دل سپرده بود و به رضايت و
خشنودى آفريدگارش مى انديشيد و بس .
درست به همين دليل است كه تمام ظرافتهاى فردى ، خانوادگى ، ويژگى هاى
اخلاقى و عبادى ، ارزش هاى انسانى و شاهكارهاى بشرى و مبارزات و
فداكاريهاى گوناگون و انسان سازش ، همه در اين راه بود و در اين جهت
سرمايه گذارى مى كرد.
و روشن است كه چنين است كه چنين انسان وارسته و پيشواى راستين و برجسته
اى كه خشنودى خدا را به همراه داشت باشد و رنگ سرچشمه هستى را بپذيرد و
به اخلاق او تخلق يابد، هم محبوب دل هاى شيفته عدالت و آزادى مى گردد و
هم رنگ پايندگى و ماندگارى به خود مى گيرد.آرى ، راز ديگر ماندگارى و
جاودانگى فاطمه (عليها السلام ) اين بود كه در همه زندگى با انديشه
والايش همان را مى خواست و مى جست و هم مى پسنديد كه جانان مى خواست و
مى پسنديد و خريدار آن بود.
يكى درد و يكى درمان پسندد |
|
يكى وصل و يكى هجران پسندد |
من از درمان و درد و وصل و هجران |
|
پسندم آنچه را جانان پسندد |
براى نمونه :
1- در بهاران زندگى ريحانه پيامبر و هنگامى كه اميرمؤمنان به
خواستگارى او آمد، پدر گرانقدرش بر اساس راه و رسم پسنديده و مترقى
خويش ، اصل مشورت و تبادل انديشه و نظر، موضوع را با او در ميان نهاد
تا او آگاهانه و آزادانه و با آينده نگرى و ظرافت ، همتا و همراز زندگى
خويش را برگزيند.
آن دخت فرزانه بهشت ، ضمن سپاس به بارگاه خدا كه زنان و دختران را در
پرتو توحيد و تقوا به سرنوشت خويش حاكم خواسته و آزاد ساخته است ، با
دنيايى ادب و وقار و آگاهى و شناخت گفت : پدر جان ! اى پيامبر خدا! شما
در تصميم گيرى و اظهارنظر در اين كار خطير از من زيبنده تر و
سزاوارتريد.يا
رسول الله ، انت اولى بما ترى .(288)
2- و نيز آورده اند كه پيامبر گرامى دخت ارجمندش را در پاسخ گويى به
خواستگارى امير والايى ها صاحب حق و تصميم گيرنده اصلى عنوان ساخت و
نظر نهايى او را جويا شد تا به آگاهى خواستگارش برساند.
هنگامى كه كار به اين جا رسيد، او به پدر گفت : نظر شما در اين مورد
چيست ؟
پيامبر فرمود:
اذن
الله فيه فى السماء
خدا اين را خواسته و اجازه آن را در آسمان داده است ، اما شما در تصميم
گيرى آزادى .
ريحانه خداجوى پيامبر با آگاهى از خواست خدا و خشنودى او، با دنيايى
وقار و شكوه گفت :
رضيت
بما رضى الله لى و رسوله
(289)
پدر جان ! به آنچه خدا و پيام آور او برايم پسنديده و خواسته اند،
خشنودم .
ه : پرچمدار بزرگ مفاهيم
هماره زنده و پرجاذبه
راز ديگر جاودانگى و طراوت هماره ياد و نام پرشكوه ريحانه
پيامبر اين است كه او در زندگى الهام بخش خويش ، از سويى بزرگ پرچمدار
راستين آزادى و آزاديخواهى و دفاع از حقوق بشر بود و قربانى بزرگ اين
راه ، و از دگر سو پرچم برافراشته مبارزه سترگ فكرى ، عقيدتى ، فرهنگى
، اجتماعى ، سياسى و روشنگرانه بر ضد آفت هاى هستى سوز انحصار،
استبداد،
اختناق ،
خودكامگى ،
تاريك انديشى ،
سانسور،
خشونت ،
قانون شكنى ،
اوباش گرى ،
بى رحمى ،
قساوت ،
ظاهر سازى ،
عوام فريبى ،
زورمدارى ،
و دجالگرى ، به نام خدا و مذهب و يا مذهب سالارى دروغين و هراس انگيز
بود و شهيد سرفراز و عبرت آموز و تاريخ ساز اين راه دشوار.
به بيان روشن تر، او در بينش ، گرايش و ميدان عمل به راستى بزرگ
پرچمدار مفاهيم زنده ، پويا، پايا، ماندگار و جان بخشى است كه هماره
محبوب و مطلوب و معشوق و آرمان انسانهاى مترقى است .
مفاهيم پرجاذبه اى كه هر كدام با شخصيت ، هويت ، كرامت و حقيقت انسانى
انسانها،
رشد و توسعه خردها و انديشه ها،
بالندگى و نشاط توده ها،
ترقى و تكامل جامعه ها،
پيشرفت و شكوفايى تمدن ها،
و زيبندگى و برازندگى فرزندان آدم گره خورده است .
ارزش ها و مفاهيم دلپذير و دوست داشتنى و زيبايى چون آزاديخواهى ،
استقلال طلبى ،
برابرى انسانها،
صلح و بهروزى ،
عدالت و دادگرى ،
احيا و تضمين حقوق انسان ،
امنيت واقعى ،
سعادت همگانى ،
دعوت به ارزش ها و والايى ها،
اصلاحگرى و سازندگى ،
قداست در هدف و وسيله ،
صداقت در ظاهر و باطن ،
راستى در گفتار و كردار،
وفا و امانت ،
عمل راستين به قرآن ،
پايبندى عملى به سيره دل انگيز پيامبر و ارزش هايى از اين نمونه و از
اين دست .
درست همان سان كه مبارزه خستگى ناپذير فكرى و فرهنگى و اجتماعى دليرانه
و مدبرانه و روشنگرانه و ماندگار و رهايى بخش و درس آموز او بر ضد
اختناق و استبداد،
خودكامگى و خودمحورى ،
زورمدارى و خشونت ،
انحصار و سركوب ،
اسارت پذيرى و تحمل خفت و حقارت ،
تحريف حقايق و توجيه ستم ،
فريب كارى و دجالگرى ،
عوام فريبى و ابزار سلطه ساختن واژه ها و باورهاى مقدس و مورد احترام
مردم ، از خورشيد روشن تر و نورافشان تر و از باران بهارى ، زندگى
سازتر است و همين راز بزرگ ديگر محبوبيت و جاودانگى ياد شورآفرين و نام
بلند و پرصلابت فاطمه و شيوه شعورانگيز و مترقى اوست .
و: جامعيت و كمال
راز ديگر هماره زيستى و پايندگى ريحانه پيامبر اين است كه با
وجود زندگى كوتاه ظاهريش ، در نقش هاى گوناگونى درخشيدن آغاز كرد و
شگفت نورافشانى نمود و براى همگان به صورت سمبل و نمونه اى پرجاذبه و
الگويى محبوب و مطلوب و پيشوا و پيشتازى پرشكوه و پرمعنويت و لبريز از
راستى و درستى و اخلاص جلوه كرد.
او براى هر انسان مترقى و آرمان خواهى قهرمان برازندگى ها و والايى ها
و زيبايى هاى ظاهرى باطنى گرديد و در همه ميدان ها و صحنه ها و نقش ها
خوش درخشيد و به صورت انسان كامل و شايسته اى در چشم انداز ژرف نگران و
حقيقت جويان و آزادمنشان قرون و اعصار قرار گرفت .
هر كس به زندگى شكوهبار و پرمعنويت او نيك بنگرد، او را نمونه يك دختر
پاك و مترقى و يار پدر و مادر،
نمونه يك همسر و همتا و شريك زندگى آگاه و فداكار و مشاور همسر،
نمونه يك مادر دلسوز و يك مربى متفكر و انديشمند فرزندان خويش ،
نمونه يك بانوى بزرگ و بى نظير تاريخ بشر،
نمونه يك توحيدگراى خود ساخته و پاكباخته و پرواپيشه ،
نمونه يك شاگرد برازنده و ممتاز براى وحى و رسالت ،
نمونه يك يار پراخلاص و آگاه و كارآمد و دلير براى پيامبر،
نمونه يك همراز و همسنگر براى على (عليه السلام)،
نمونه يك عبادتگر پرشور و شعور در بندگى خدا،
نمونه يك نيايشگر و يك نمازگزار پرمعنويت ،
نمونه يك مجاهد ضد ستم و بيداد،
نمونه يك پرچمدار حق و عدالت ،
نمونه يك سمبل خدمت به خلق ،<