سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۱۶ -


و انسان هوشمند و توحيدگرا آن كسى است كه در اين تجارتخانه بزرگ ، از سويى سرمايه هاى بزرگى را كه خدا به او ارزانى داشته است ، همه را به پربهاترين صورت و گرانترين قيمت ، به خود او بفروشد و در برابر اين كالاى ناچيز و فناپذير، پرشكوه ترين و ماندگارترين نعمت ها را دريافت دارد و از دگر سو زيان جبران ناپذير و عذاب دردناك را نيز از دامان خود دور سازد.(263)
3/3- ميدان آزمون
ريحانه ژرفنگر و واقع بين پيامبر اين جهان را سراى آزمون و ميدان امتحان مى نگرد(264)؛ ميدانى كه براى شكوفا شدن استعدادها و توانايى ها و مواد خام و امكانات بسيار دنياى وجود انسان است ؛ ميدانى كه بسيارى در آن مى بازند و مردود مى شوند و گروهى نيز با بهره ورى از فرصت ها، امكانات ، نعمت ها، استعدادها، توانايى ها، خردها، انديشه ها، كشش هاى اوج دهنده ، و آراستگى به ارزشهاى والا و خدا پسندانه و رسيدن به قرب خدا و با رعايت حقوق و حرمت بندگان او و امنيت و آزادى و كرامت آنان امتياز مى آورند و پيروز مى گردند.
4/3- وسيله رشد و تكامل
ريحانه انديشمند پيامبر، دنيا را مقدمه و وسيله رشد و تكامل و اوج مى نگرد و نه هدف ؛ ...الا تثبيتا لحكمته ...وتعبدا لبريته . و آن انسان هاى بزرگ و خردمندى را - كه خود را از وابستگى دنيا و از دلبستگى آن رهانيده و اين جهان را مقدمه و وسيله اى براى سعادت ماندگار ساخته اند -، آنان را جستجوگران آخرت مى بيند و نه دنيا.
او بر اين باور است كه دنيا و زندگى دنيوى در برابرى آخرت ، چيزى جز بازى و سرگرمى نيست ؛ نه دوامى دارد و نه بقايى ؛ نه از آن چيزى به دست مى آيد و نه حالى ؛ و آنان كه به آن دل مى بندند و آن را هدف و آرمان و مطلوب و معشوق خود مى پندارند، در حقيقت كودكانى هستند كه عمرى به سرگرمى و بازى پرداخته و از همه چيز بى خبر مانده و از حقيقت ، محتوا و روح و جان زندگى ، دور افتاده اند و زمانى به خود مى آيند كه در مى يابند كه در اين بازى ، هم ، آن كسى كه باخته ، شكست خورده است و هم آن كه پيروز گرديده ؛ چرا كه در پايان بازى همه چيز به جاى خود باز مى گردد.
افزون بر اين ، اگر دنيا هدف شد و انسان به دنيادوستى و دنياخواهى و دنياپرستى گراييد و به مظاهر آن ، از مال پرستى و مقام خواهى ، برترى جويى ، شهرت طلبى ، لذت جويى ، تن آسايى و انتقام كشى گراييد، اين دنياپرستى چنان توفانى در دنياى وجود او پديد مى آورد كه همه معلومات او را مى گيرد و حس تشخيص او را از ميان مى برد و آن گاه است كه او دنيا را مقدم بر آخرت و هدف مى نگرد و در راه آن از هيچ پليدى و شقاوت و جنايتى فروگذار نمى كند.
5/3- ميدان بزرگ مسابقه
ريحانه ژرف نگر و واقع بين پيامبر، اين جهان را ميدان بزرگ و شگفت انگيز مسابقه مى نگرد و هدف هاى پرشكوه و جايزه و پاداش بى همانند آن را به دست آوردن خشنودى خدا،
قرب به بارگاه او،
رسيدن به بهشت پرطراوت و زيبا،
و رفاقت و همنشينى با برگزيدگان بارگاه او و ديگر نعمت هاى وصف ناپذير سراى آخرت مى شناسد.
او شركت كنندگان در اين مسابقه بزرگ و پيشتازان و برندگان اين ميدان را آزادزنان و آزادمردان خداجو و پرواپيشه و رعايتگر مقررات عادلانه و انسان ساز خدا و حقوق آزادى و حرمت و امنيت بندگان او مى نگرد و نه لاف زنان شيفته رياست و تشنه قدرت و دلداده به زر و زيور دنيا و مدعيان دروغين اسلام و ايمان كه همه چيز را ابزار سلطه انحصارى خويش بر سرنوست مردم مى نگرند؛ و بر اين انديشه رهنمون است كه پيروزى و سرفرازى در اين راه ، در گرو آن است كه انسان در پرتو تلاش و كوشش ، آگاهى و شناخت ، توكل و اعتماد به حق ، خودسازى و تهذيب گستره جان از زنگارهاى غفلت و غرور، مستى و پستى ، خودكامگى و خودمحورى ، حق كشى و بيداد، فريب و دجالگرى ، كج انديشى و ددمنشى ، و خودخواهى و خودپرستى پاك و پاكيزه سازد و كران تا كران مزرعه دل را به گل ها و گل بوته هاى ارزش هاى والاى انسانى و اخلاقى و فكرى آراسته گرداند.
و خود آن بزرگ بانوى گيتى در زندگى پربارش ، سمبل و نمونه بى همانند اين راه و اين مسابقه بزرگ بود.
او با گفتار و عملكرد شايسته اش بر اين انديشه رهنمون بود كه :
وسارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الارض اءعدت للمتقين ...(265)
((و براى رسيدن به آمرزش پروردگار خويش و بهشت پرطراوت و پرنعمت و زيبايى كه وسعت و گستردگى آن ، كران تا كران آسمان ها و زمين است و براى پرواپيشگان آماده شده است ، بر يكديگر سرعت و پيشى جوييد.))
و بر اين راه و رسم پيروزمندانه كه :
سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اءعدت للذين آمنوا بالله و...(266)
((براى رسيدن به آمرزشى از پروردگاتان و بهشت پرطراوت و پرنعمتى كه گستره آن بسان آسمان و زمين است و براى كسانى آماده شده است كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند، بر يكديگر سبقت جوييد.))
و خودش الگو و نمونه و سمبل پرشكوه اين راه بود كه پيامبر گرامى او را برترين زن گيتى و سالار بانوان توحيدگرا و شايسته كردار شمرد و وجود ارزشمندش را معيار حق و باطل قرار داد و خشنودى و خشم او را خشم و خشنودى خدا عنوان ساخت و فرمود:
اول شخص يدخل الجنة فاطمة (267)
((نخستين كسى كه پيش از همه وارد بهشت مى گردد فاطمه است .))
و فرمود:
اول شخص يدخل الجنة فاطمة بنت محمد و مثلها فى هذه الامة مثل مريم فى بنى اسرائيل (268)
((نخستين كسى كه در روز رستاخيز به بهشت پرطراوت و زيباى خدا وارد مى گردد فاطمه دخت فرزانه محمد است .وصف او در ميان اين امت همچون وصف مريم در جامعه بنى اسرائيل است .))
6/3- سراى رنج ها
او دنيا را سراى رنج ها و دردها و حرمان ها مى نگرد و بر آن است كه زندگى اين جهان ، در هيچ مرحله اى به دور از رنج ها و حرمان ها و مشكلات نيست و همه زرق و برق ها، موهبت ها و نعمت هاى گوناگون و دلپذير آن ، افزون بر ناپايدارى و فناپذيرى ، با رنج و حرمان و غم و اندوه هم آغوش و همراه است ؛ چرا كه هماره در كنار هر گل و لاله اى ، خارى است و در كنار هر نوشى ، نيشى .
اين رنج ها و مشكلات ، گاه جسمى و ظاهرى است و گاه روحى و فكرى و باطنى ، و زمانى تركيبى از هر دو.
در اين جهان ، آسايش و راحتى براى مردم دنيا وجود ندارد.
الراحة لم تخلق فى الدنيا و لا لاءهل الدنيا، انما خلقت الراحة فى الجنة و لاءهل الجنة ...(269)
آسايش و آرامش تنها در بهشت پرطراوت و زيباى خداست و اهل بهشت و آنان كه به راستى توحيدگرا و دوست خدا و خردمند واقعى هستند و در انديشه و هواى او، هرگز به خاطر دنيا رنج نمى كشند و اگر رنج و بلايى نيز به آنان رسد از آن استقبال كنند، براى رسيدن به سراى آخرت و نعمت هاى آن است و نه دنيا و زندگى فناپذير و همدوش درد و رنج آن .
كلا، ماتعب اولياء الله فى الدنيا للدنيا، بل تعبوا فى الدنيا للاءخرة .(270)
((هرگز دوستان خدا در دنيا رنج نمى كشند، بلكه رنج و تعب آنها در دنيا براى رسيدن به سراى آخرت و نعمت هاى آن است ))
7/3- سراى زودگذر و ناپايدار
ريحانه پيامبر دنيا را زودگذر و فناپذير مى نگرد.سرايى كه نه دوامى دارد و نه بقا و پايندگى و ثبات ؛ سرايى كه جلوه ها و نعمت ها و زر و زيور و اقتدار و امكانات و لذت هاى آن نيز ناپايدار و زودگذر است ؛
درست بسان برقى كه مى جهد و به خاموشى مى گرايد؛
همانند شعله اى است در برابر طوفان كه دوام نمى آورد؛
همچون حبابى است بر سطح آب كه از ميان مى رود؛
و به غبارى مى ماند كه در مسير تندباد است و ماندگار نيست .
چه قدرتهايى كه با نسيمى دفتر اقتدارشان بسته مى شود و چه سلسله هايى كه با گردش شب و روز افول مى كنند، چه كاخ ‌هايى پرزرق و برق از خودكامگان بر جاى مى ماند و چه ثروت ها و قدرت هاى بادآورده و بوستان ها و باغ ها و امكانات بى حساب و كتابى كه انحصارگران آنها، همه را مى گذارند و مى روند!
4- زر و زيور دنيا از ديدگاه ريحانه پيامبر
ريحانه حق گرا و واقع بين پيامبر زر و زيور دنيا، نعمت و موهبت زندگى مادى ، زرق و برق و كالا و مسكن و مركب و وسايل و امكانات ظاهرى و شكوه و زيبايى و طراوت آن را ساخته و آفريده پديدآورنده فرزانه هستى مى نگرد و همه را نمودها، جلوه ها، نظام ها، ظرافت ها، لطافت ها، شاهكارها و نعمت هاى او و نشان قدرت بى همانندش ارزيابى مى كند و آنها را ارزشمند و ارجدار و دوست داشتى مى شمارد و مردم را به سازندگى و برازندگى مادى و معنوى و فكرى و اخلاقى و انسانى بر مى انگيزد.
او نه تنها نعمت ها و موهبت ها و زيبايى هاى زندگى و ارزش هاى مادى را به دور نمى افكند و از آنها بيزارى نمى جويد و از زندگى انسانى نمى گسلد، كه بر اين باور است كه آفريدگار فرزانه هستى همه اينها را براى بهره ورى و بهره گيرى شايسته و بايسته انسان و بهزيستى و بهروزى او آفريده و همه را مقدمه و وسيله رشد و تكامل او و پله هاى نردبان اوج گيرى او خواسته است .
به باور آن حضرت ، ارزش هاى مادى و زر و زيور زندگى و زرق و برق و امكانات گوناگون اين جهان ، خير است و فضل ؛
رحمت خداست و اجر و پاداش او به انسان ؛
نعمت است و نيكويى و جمال انسان ؛
و از عوامل رشد و نيك بختى است و از موجبات قوام و دوام جامعه ها و تمدن ها.
از ديدگاه او، انسان بايد در زندگى اين جهان و در چگونگى برخورد با نعمت ها و مواهب آن ، با همه وجود به تلاش و تحرك برخيزد،
سازندگى و برازندگى را راه و رسم خويش سازد،
به ساختن دنيايى آباد و آزاد روى آورد،
اقتصاد سالم و شكوفا پى ريزد،
به رفاه و غنا و بى نيازى بينديشد،
بهره و نصيب خويشتن را از طبيعت برگيرد،
و به بهزيستى و بهروزى و بهره ورى عادلانه و انسانى و خداپسندانه از نعمت ها برسد.
اما با همه اينها، هرگز نبايد فراموش كند كه دنيا با همه جاذبه ها و زيباييها و زرق و برقش وسيله است و نه هدف ، نردبان است و نه اوج مورد نظر؛
مقدمه است و نه آرمان ؛
ابزار است و نه يك هدف والا و نهايى ؛
كشتزار و مزرعه و ميدان مسابقه و دانشگاه رشد و كمال و ميدان آزمون و تجارتخانه است و نه جاى دل بستن و ماندن و رحل اقامت افكندن و بى خيال آرميدن ؛ و امانت است و عاريه و نه از آن انسان .بنا بر اين بايد در تلاش براى رسيدن به سعادت و نيكبختى جاودانه و ماندگار سراى باقى سخت كوشيد و بهره و نصيب خود را از اين وسيله خوب برگرفت و به هوش بود كه به دام آن نيفتاد،
اسير آن نشد،
آن را هدف نينگاشت ،
به آفت حرص و آز و بخل و دنياطلبى گرفتار نگرديد،
به غرور و سرگرمى و بازيچه آن مبتلا نشد،
آن را پايدار و ماندگار نپنداشت ،
زر و زيور آن را در برابر ارزش هاى معنوى و انسانى و نعمت هاى سراى ماندگار قرار نداد و به جاى پديدآورنده آنها، آنان را به خدايى نگرفت و نپرستيد، بنده و برده آن نشد و بندگى دنياداران را نكرد؛ چرا كه در آن صورت ، زر و زيور دنيا مايه غرور و غفلت مى گردد.(271)
وسيله سرگرمى و بازيچه مى شود.(272)
باعث غفلت از خدا و ياد او مى گردد.(273)
كالايى فناپذير و بى ارزش و ويرانگر مى شود.(274)
و آن گاه است كه دنيادار و دنياپرست ، آخرت را به دنيا مى فروشد،
عدالت را به جاه و مقام ،
و آزادى را به خفت بت شدن ،
و براى رسيدن به آن ، به هر جنايتى دست مى زند؛ چرا كه به بيان قرآن ، دنيا را به جاى آخرت گرفته است .(275)
آرى ، از ديدگاه ريحانه پيامبر، بايد به گونه اى زيست و به گونه اى با دنيا و ارزش هاى دنيوى رابطه برقرار ساخت كه براى رسيدن به هدف و به هنگامه انتخاب ، به آسانى بتوان از زرق و برق ها گذشت و از آنها دست شست و هدف را دريافت ؛ چرا كه زرق و برق دنيا و زيور آن از سويى با درد و رنج آميخته است و از دگر سو زود گذر است و ناپايدار؛ اما پاداش پرشكوه خدا و مواهب معنوى او براى مردم آگاه و عدالت پيشه و آزادمنش پايدار است .فما اءوتيتم من شيى ء فمتاع الحياة الدنيا و ما عند الله خير و اءبقى للذين آمنوا و...(276)
بر اين باور، چه تجارتى سودبخش تر و موفقيت آميزتر و خردمندانه تر از اين كه انسان بتواند اين كالاى زودگذر و فناپذير و محدود جهان ماده را با سرمايه معنوى و جاودانه سراى ماندگار آخرت مبادله كند؟!
آرى ، اين از شاهكارهاى ريحانه پيامبر در جهان بينى و جهان شناسى و نگرش به زر و زيور و قدرت و امكانات دنيوى است و راز آن همه اوج ، سرفرازى ، سربلندى ، عزت ، شكوه ، آزادگى ، عظمت ، فداكارى ، پارسايى ، قناعت ، غناى روحى ، بى نيازى از غير خدا، مردم دوستى ، مردم خواهى ، محروم نوازى ، دلجويى از محرومان ، انفاق ، دستگيرى ، شجاعت ، شهامت ، حق محورى ، حق طلبى ، جهاد هماره و پايدارى وصف ناپذير او نيز از اين جهان بينى و جهان شناسى مترقى اين برداشت ظريف از زر و زيور و قدرت و امكانات زندگى بر مى خيزد؛ چرا كه او سرچشمه ثروت و غزت و قدرت را خدا مى نگرد و هدف را جلب خشنودى او مى بيند، تلاش را براى تقرب به او و دل را جايگاه عشق و مهر او.
و اين گونه است كه به آسانى خود گرسنه مى ماند تا شكم ها را سير كند،
خود لباس معمولى مى پوشد، تا پيراهن شب عروسى اش را به دخترى بينوا بدهد و دل او را شادمان سازد،
خود به ساده زيستى مباهات مى كند تا وسايل زندگى محرومان را فراهم آورد،
خود از پرده خانه و دستبند كودكان دلبندش چشم مى پوشد، تا ديگران به لباس و زيور برسند،
خود رنج ها را به جان مى خرد تا شادابى و نشاط به خانه هاى غمزدگان برد،
خود تنها و يك تنه قهرمانانه از حق و عدالت دفاع مى كند تا ستم حاكم نگردد،
خود و خاندانش را دليرانه در برابر قانون شكنان و آشوبگران و حق گريزان و خودمحوران و دنياداران قرار مى دهد تا زر و زور و تزوير و استبداد سياه و خشونت بار و بى رحمى به نام خدا و اسلام و مذهب و مقدسات الهى سايه شومش را بر سر مردم نيفكند،
خود با بيان روشنگر حق و عدالت ، در برابر فريب خوردگان سلطه و سركوب مى ايستد و روشنگرى مى كند و در برابر جهالت و شرارت آنان پايدارى مى ورزد تا هرج و مرج طلبى و قانون شكنى و زورمدارى و قبضه قدرت و انحصار امكانات جامعه از راه اوباشگرى را رسوا سازد و خود قربانى مى گردد تا از دين و دفتر،
عدالت و امنيت ،
شرافت و كرامت ،
حقوق و حرمت بشر،
دموكراسى و حق حاكميت انسان بر سرنوشت خويش ،
و آزادى بيان و قلم ،
آزادى دعوت به حق و عدالت و هشدار از اختناق و سركوب ،
آزادى اندرزگويى و خيرخواهى به پيشوايان و رهبران ،
آزادى انتقاد و چون و چرا از صاحبان قدرت و امكانات ،
حسابرسى از حاكمان و از ((نه !)) گفتن به زورمداران و فريب كاران دفاع كند و بهاى آن را به خاطر خدا بپردازد و پاداش آن را دريافت دارد؛ چرا كه در جهان بينى و جهان شناسى و برداشت او از ثروت و قدرت ، همه زر و زيور اين جهان فانى است و نه باقى ، ناپايدار است و نه ماندگار؛ و هدف ، سعادت واقعى و جاودانه است و نه بازى و سرگرمى و پندارهاى كودكانه ، تا براى آنها تن به حقارت و اسارت سپرد و يا خود را به لجن گناه و عفن خودخواهى و خودكامگى و خودمحورى و فريب كارى و دجالگرى براى رسيدن به مظاهر دنيوى آلوده ساخته و كيش شخصيت را رواج داد و بردگى و بندگى و ذلت ديگران را خواست .
نه ، هرگز! جهان بينى و جهان شناسى و دريافت ريحانه پيامبر از زر و زيور و ثروت و قدرت دنيا، آزاده پرور و انسان ساز است .
هر كس ذره اى از آن انديشه عطرآگين و آن عقيده و باور معطر و آن ايمان و دريافت دگرگون ساز را در كام جان يافت و به آن بزرگ زن تاريخ بشر و باور و راه و رسم او اقتدا كرد و او را الگو و سرمشق گرفت ، رابطه اش با خدا،
خلق خدا،
خويشتن ،
و پديده هاى گوناگون آفرينش و حتى با جنبندگان و حيوانات و حشرات نيز دگرگون مى شود و به راه مطلوب و محبوب - كه راه رشد و كمال و قرب به خداست - گم مى سپارد و همه چيز را وسيله و مقدمه و نردبان اين هدف والا مى نگرد و نه عكس آن .
آن مدعيان ساده انديش و يا آن سينه چاكان فريب كار دوستى فاطمه و راه و رسم او و فرزندانش كه در عمل ، همه چيز حتى نام و ياد بلند او را ابزار سلطه و فريب و رسيدن به جاه و مقام و زر و زيور دنيا مى سازند و حاضرند به هر خفت و ذلت و اسارت نفس تن دهند، تا به دنيا و ظاهر آن برسند و هر جنايت و خشونت و فريب و بى رحمى را با توجيه ناروا، روا جلوه دهند،
و هر ظلمى را عدالت ،
و هر سركوبى را كارى درست ،
و هر اختناق و استبداد و سياست بازى و بى پروايى و حق كشى و تجاوز به حقوق و حرمت انسان ها را، آزادى و دموكراسى و تقوا و رعايت حق و برقرارى عدالت جا مى زنند.در عمل در صف دشمنان جهان بينى و راه و رسم عادلانه و آزادمنشانه و انسانى ريحانه پيامبر هستند؛ گرچه با لاف و گزاف و سالوس و ريا خود را دوستداران او جا زنند.
5- انسان در بينش مترقى ريحانه پيامبر
در جهان بينى مترقى ريحانه انديشمند پيامبر، انسان گل سرسبد آفرينش ‍ است ، پرتوى از نور خداست ، نفحه اى از روح اوست و از كرامت ذاتى و عظمت خدادادى برخوردار و داراى حقوق و آزادى است .
موجودى گرانقدر است كه خدايش او را در زيباترين و شايسته ترين سيما و سيرت آفرينده است و خود نخستين آموزگار اوست و هر آنچه شايسته و بايسته اوست ، همه را از راه هاى گوناگون به او آموخته است .
به او نعمت گران بيان را ارزانى داشته و در كنارش موهبت ارجمند قلم را، به او مشعل فروزان خرد را داده است و در كنارش وجدان اخلاقى و كشش هاى عالى و مترقى ، چون خداجويى ، حق طلبى ، عدالت خواهى ، حريت جويى ، آزادگى ، عشق به پاكى و تقوا و علاقه به بشردوستى و مهر به ديگران را.
او موجودى است كه جهان با همه پديده هايش به خاطر او پديد آمده و براى او رام گشته است و او نيز براى اوج گرفتن به سوى كمال و تقرب به سوى سرچشمه جمال و جلال و آراستگى به ارزش ها و والايى هاى خداپسندانه .
او در مسير پروردگارش در تب و تاب است و به سوى او در تلاش و كوشش ؛ و داراى امكانات عظيم و سرمايه هاى هنگفتى است كه مى تواند با به كار انداختن شايسته و بايسته آنها در مسير كمال و با سرمايه گذارى درست و خردمندانه ، نيك بختى دنيا و آخرت خود را تاءمين كند و به جايى اوج گيرد كه جز خدا نداند و نبيند؛ درست همان گونه كه مى تواند با بهره ورى ناروا و ظالمانه و بى خردانه از امكانات و سرمايه هاى عظيم دنياى شگرف و پيچيده وجود خويش و ريختن همه آنها پاى زراندوزى و زرپرستى ،
مقام جويى و جاه طلبى ،
لذت جويى و خوشگذرانى ،
و بيهودگى و پوچ گرايى و...همه را وسيله اى براى حيات ننگبار ابليسى و حيوانى سازد و زمينه سقوط و نگونسارى خويش و ديگران را در دنيا و آخرت فراهم آورد.در بينش مترقى آن حضرت ، انسان موجودى مسئول ، مكلف و متعهد است ؛
مسئول در برابر آفريدگار و ارزانى دارنده نعمت ها،
مسئول در برابر طبيعت ،
مسئول در برابر خويش ،
مسئول در برابر تاريخ ،
در برابر عصرها و نسل ها،
در برابر همنوعان خويش و...
و در برابر اين احساس تعهد و مسئوليت حكيمانه و عادلانه و انسانى ، داراى حقوق و كرامت است ؛ كرامت و حقوق چون : حق حيات مادى و ظاهرى ،
حق حيات معنوى و وجاهت و آبرو،
حق معيشت و كار بهره ورى از امكانات مادى و اقتصادى ،
حق زيستن به صورت موجودى صاحب شعور و خرد،
حق برابرى ،
حق آزادى فردى ، فكرى ، عقيدتى ، فرهنگى ، اجتماعى ، سياسى و مدنى ،
حق آزادى بيان و قلم ،
انتقاد و چون و چرا،
حق آزادى دعوت به حق و هشدار از باطل و استبداد،
حق مقايسه و انتخاب ،
آزادى تشكيل اجتماعات سالم و مسالمت آميز،
حق حاكميت بر سرنوشت خويش ،
و ديگر، حق دفاع در برابر تهاجم و تجاوز به اين حقوق و مرزهاى آن .
خانواده و جامعه و تمدن و شرايط جهانى بايد اين حقوق و كرامت را براى انسان محترم شمارد و در راه تاءمين و تضمين آن حركت كند و انسان نيز مسئول است كه در برابر خانواده و جامعه و دنياى خويش احساس ‍ مسئوليت كند، خود را رشد دهد، اوج بخشد،
فرصت ها را غنيمت شمارد،
از امكانات درست بهره جويد،
عمر و بهاران جوانى را دريابد،
جهان را دانشگاهى براى تكامل خويش در عرصه ها و ابعاد گوناگون به حساب آورد،
پرورشگاهى براى تهذيب نفس و پالايش جان بنگرد،
تجارتخانه اى براى فراهم آوردن زاد و توشه و درآمدهاى معنوى و انسانى بداند،
سرزمين پربار و پربركتى براى رويش و پرورش انواع محصولات و تجربيات گرانقدر و كارساز زندگى بهتر و شرافتمندانه تر و خداپسندانه تر بيند.
و آزمايشگاهى بزرگ و عبرت انگيز براى آزمون انسانها به وسيله خير و شر، نعمت و بلا، شادمانى و اندوه ، و ديگر وسايل و ابزارها بنگرد و بكوشد، تا راه پيروزى و سرفرازى ، در اين آزمون بزرگ و پرشكوه را بيابد و هماره در مسير رشد و تعالى گام سپارد و هدف را گم نكند.
درست در پرتو اين بينش و از اين ديدگاه است كه انسان والاتر و بالاتر از آن است كه اين سرمايه هاى هنگفت و توانايى ها و استعدادهاى عظيم خود را در خوشگذرانى و عياشى ،
يا بيهودگى و پوچى ،
يا اسارت زر و زيور،
و يا بت قدرت و رياست قربانى كند.
6- دريافت ريحانه پيامبر از قانون جهانشمول مرگ
ريحانه انديشمند پيامبر مرگ را به مفهوم فنا و نيستى نمى نگرد؛ چرا كه در جهان بينى توحيدى و مترقى او حيات و مرگ دو پديده و آفريده آفريدگارند و آفرينش او به پديده وجودى تعلق مى گيرد و نه عدمى .
او مرگ را ((حق )) و واقعيتى ترديدناپذير مى نگرد و يك قانون جهان شمول و عمومى ؛
از نشانه هاى قدرت خدا در نظام آفرينش مى شمارد و از سنت هاى حكيمانه او در جهان خلقت ؛
از نعمت هاى گران آفريدگار نعمت ها مى بيند و عامل موازنه و تعادل حيات در جهان طبيعت ؛
عبور از اين جهان به جهان ديگر مى داند و خوابى عميق و طولانى ؛
گذرگاهى به سوى سراى ماندگار و پرنعمت مى شمارد و دريافت روح از تن به وسيله فرشتگان ؛
آن را ولادتى جديد و تازه به حساب مى آورد و گام نهادن به جهانى وسيع و پهناور و روشن ؛
و پر گشودن در آسمان بى كران ارزيابى مى كند و دريچه اى به سوى جهانى بزرگ ؛
مرگ را شكسته شدن قفس و آزاد شدن روح انسان مى شمارد و گشوده شدن درهاى زندان تن و رسيدن به آزادى ؛
پايان رنج ها و دردها و محروميت ها و فشارهاى مى نگرد و نويد به نعمت و بهشت و لطف خدا و كفاره آخرين كوتاهى ها و لغزش هاى انسان هاى درست انديش و حق گرا.
درست از اين زاويه است كه او مرگ را نه تنها نازيبا و هراس انگيز و رعب آور ارزيابى نمى كند و نه تنها از مرگ و نام و نشان آن و از آن چه آن را تداعى كند، نمى ترسد كه آن را پس از يك زندگى خداپسندانه و عادلانه و انسانى و با رعايت حقوق و حرمت مردم و اطاعت خدا، دروازه اى به سوى قرب خدا و ديدار پاداش پرشكوه او و پركشيدن به سراى آرامش و آسايش و راحتى جاودانه و ماندگار ارزيابى مى كند.
از همين ديدگاه است كه وقتى به هنگامه رحلت پيامبر و تصور فراق جانسوز آن حضرت ، گستره قلب پاك او لبريز از غم و اندوه مى گردد، پدر گرانمايه اش از ميان همه نزديكان ، به او آرامش خاطر مى دهد و آهسته بر گوشش زمزمه مى كند كه او نخستين كسى است كه به پدرش پيامبر ملحق خواهد شد و ريحانه ارجمند پيامبر از آن نويد و آن خبر نه تنها ناراحت نمى شود كه گل وجودش مى شكفد و آثار شادمانى در چهره نورافشانش ‍ نمايان مى گردد.
...فاءخبرنى انى اول اهله لحوقا به فضحكت لذلك .(277)