سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۱۵ -


((دخت ارجمندم بدان دليل ((فاطمه )) نامگذارى شد كه خدا او و دوستدارانش را از آتش جدا و دور ساخته است .))
11- موقعيت او از ديدگاه يازدهمين امام نور
ريحانه ارجمند پيامبر در نظرگاه يازدهمين امام نور، حضرت عسكرى (عليه السلام)، عصاره نبوت ،
چكيده رسالت ،
در صدف بزرگ منشى ،
سپيده درخشان خورشيد روز،
تجسم بزرگى و بزرگوارى و كرامت ،
ماه تابان ارزش ها،
مركز دايره افتخارات ،
شرف وجود،
حلقه اتصال و گردن بند هستى ، و نورى است كه ديگر نورها و درخشندگى ها از پرتو آن سرچشمه گرفته اند.
او از ديدگاه حضرت عسكرى ، نه تنها بزرگ پيشواى رادى و سرفرازى و حجت خدا بر بندگان و آفريدگان ، كه حجت خدا بر پيشوايان برگزيده بارگاه اوست .
نحن حجج الله على خلقه و فاطمة حجة علينا(244)
((ما حجت ها و برگزيدگان خدا بر آفريدگانش مى باشيم ، و فاطمه ، حجت راستين و پرشكوه خدا بر ما.))
و نيز يكى از دوستداران اهل بيت آورده است كه : از حضرت عسكرى در مورد دليل نامگذارى فاطمه به ((زهرا)) جويا شدم كه فرمود: بدان دليل ريحانه پيامبر به اين نام ناميده شد، كه به خواست خدا، سيماى نورافشانش ‍ در آغاز روز، بسان خورشيد درخشان و به هنگام نيمروز بسان ماه تابان و به هنگامه غروب همانند ستاره فروزان بر اميرمؤمنان مى درخشيد.(245)
12- و در نظرگاه جان جهان
و امام مهدى (عليه السلام) كه خود، خورشيد آزادى ،
آسمان بلند شكوه و زيبايى ،
پرچم برافراشته عدل و داد،
سمبل رادى و سرفرازى ،
سند حيات دين و دفتر،
قصيده بلند حريت ،
ستون معبد عشق ،
چشمه جوشان اميد و نويد،
سايه آرامش بخش اعتماد و اطمينان ،
شوكت شكوهمند شاخسار رسالت ،
محبوب هماره دل ها و ميهمان هميشه قلب هاى آگاه و حق طلب است ، ريحانه ارجمند پيامبر را اسوه و الگوى خويش مى شمارد و مى فرمايد:
فى ابنة رسول الله (صلى الله عليه و آله ) لى اسوة حسنة (246)
((براى من ، دخت والاى پيامبر خدا، سرمشق و الگويى پرشكوه و نيكوست .))
و نيز از آيت الله سيد محمد هندى (متوفاى 1329) آورده اند كه در شب عيد غديرى به افتخار ديدار جان جهان حضرت مهدى مفتخر گرديد اما بر خلاف تصور خويش آن آخرين يادگار معصوم پيامبر را افسرده و غمزده ديد.
با نهايت ادب پرسيد: سالار من ! در آستانه عيد غدير هستيم و مردم شاد و شادمانند، اما شما را اندوه زده مى نگرم ؛ چرا؟
فرمود: سيد محمد! من در انديشه مام ارجمندم فاطمه ، و در اندوه بيدادى هستم كه در راه حراست از دين و دفتر و در دفاع از حقوق و آزادى انسانها بر او رفت .
آن گاه فرمود:
لا ترانى اتخذت لا وعلاها بعد بيت الاحزان بيت سرور.
((به شكوه و معنويت مادرم سوگند كه مرا پس از بيت الاحزان او نخواهى ديد كه خانه شادى و شادمانى برگرفته باشم .(247)))
بخش 9: راز جاودانگى ريحانه پيامبر
از بامداد تاريخ انسان تا جهان معاصر در جامعه ها و تمدن هاى بشرى ، پيشتازان و پيشگامان ترقى خواه و الهام بخش بسيارى ظهور كرده و هر يك بر اساس بينش خويش درباره جهان ، جهان آفرين ، انسان ، زندگى درخور شاءن انسان ، و هدف هاى زندگى او به تناسب گرايش ها، عملكردها، هدف ها، آرمان ها، آرزوها، ايده آل ها، برنامه ها و دنياى مطلوب و محبوب خويش نقش هاى گوناگونى در ابعاد مختلف زندگى فردى ، خانوادگى ، فرهنگى ، فكرى ، عقيدتى ، اجتماعى ، سياسى ، هنرى ، اقتصادى و دفاعى مردم نهاده و گاه در قلمرو كوچك و يا بزرگى ، مسير تاريخ و روند جامعه را دگرگون ساخته و تمدن ها را به راه دلخواه خود سوق داده اند، و پاره اى از آنان نيز روزگارى درخشيده و عصر و نسلى پاييده و براى مردمى نمونه و سمبل و الگو و منبع الهام و حركت گرديده و حس قهرمان جويى آنان را پاسخ گفته اند.اما اگر نيك بنگريم و ژرف بينديشيم ، همه آنان سرانجام پس ‍ از پشت سر نهادن مراحل گوناگون پيروزى ، رشد، پيشرفت ، پذيرفتگى اجتماعى و جهانى ، به تدريج رو به ضعف و فرسودگى نهاده و پس از پيمايش فراز و نشيب هاى بسيار، سرانجام به پايان خط و غروب و افول اقتدار و شكوه اجتماعى خويش رسيده و خواه و ناخواه ، نه تنها از موقعيت پيشگامى و پيشوايى خويش كنار رفته ، كه از متن زندگى جامعه ها و تمدن ها و مردم نيز به حاشيه اى رانده شده و جاى خويشتن را به چهره ها، شخصيت ها، الگوها، نمونه ها، اسوه ها، سرمشق ها و سمبل هاى نوين و مدرن سپرده و خود به تدريج به موزه ها و بايگانى تاريخ پيوسته اند؛ چرا كه گذشت زمان و سير و رشد جامعه ها و تمدنها بر چهره هر رويداد تازه و پديده جديد و هر پيشواى محبوب و پراقتدارى نيز گرد و بار فرسودگى و پيرى مى افشاند و هر طراوت و شادابى و نشاط را به سوى پژمردگى و خزان مى راند و هر نوجوان و جوان و چهره نوظهورى را به كهنسالى و پايان زندگى هدايت مى كند و قدرت ها، رويدادها، شخصيت ها، چهره ها و قهرمانان را - گر چه از گسترده ترين شبكه هاى تبليغاتى نيز بهره ور باشند - سرانجام همه را به بوته فراموشى مى سپارد و به راه خود مى رود.
اما در اين ميان بايد انديشيد كه اين چه راز و رمزى است كه ياد الهام بخش ‍ ريحانه پيامبر،
نام مقدس و بلندآوازه او،
عنوان و القاب پرافتخار او،
بينش ، گرايش ، هدف ، آرمان و عملكرد او،
دانشگاه انسان ساز و آموزش هاى مترقى او،
آزادگى و آزادمنشى ، حق محورى ، قانونمدارى و ستم ستيزى او،
ارزش هاى اخلاقى و انسانى دل انگيز و دوست داشتنى او،
سيره و سبك و روش زيبا و دلنشين و راه گشاى زندگى فردى ، خانوادگى ، فرهنگى ، فكرى ، هنرى ، عاطفى ، تربيتى ، عبادى ، معنوى ، اجتماعى ، سياسى و جهانى و...او، نه تنها از اين آفت جهانشمول مصون مانده و گردش روزگار نتوانسته است آن وجود گرانمايه را از نورافشانى باز دارد كه با گذشت زمان و رشد فكرى و علمى و اجتماعى و دينى و توسعه جامعه ها و تمدن ها، ياد و نام برازنده و راه و رسم پرافتخار و سبك آزادمنشانه او در ميان نسل مترقى و مردم آگاه و درست انديش زنده تر، شاداب تر، پوياتر، جوشنده تر، شورانگيزتر، الهام بخش تر، زلال تر، جذاب تر و زيباتر نيز جلوه نموده و همچنان راه جاودانگى را مى پيمايد و فروغ دل انگيز خويشتن را بيش از پيش بر دلهاى آگاهان و آرمان خواهان و تشنگان عدالت و آزادى و حقوق و حرمت انسانها مى تاباند و جان هاى شيفته رشد و كمال را نورباران ساخته و قلب هاى ترقى خواه و بشردوست را تسخير نموده و همچنان به صورت يك اسوه دلپذير، يك سمبل بى نظير، يك الگوى مترقى ، يك نمونه برجسته ، يك پيشوا و چهره محبوب و يك منبع الهام حركت ، رشد، پاكى ، قداست ، روشنگرى و روشنفكرى و اوج در چشم انداز عصرها و نسل ها به ويژه زنان و دختران مترقى ، به نورافشانى ادامه مى دهد.
قافله قافله دل ها و انبوه انبوه قلب ها و روان ها را شيفته و شيداى زيبايى هاى معنوى و انسانى و جمال و كمال خود ساخته و دنيا دنيا جانها و انديشه ها را نورانى مى سازد و با خود مى برد.
راستى راز اين زندگى ، پايندگى ، طراوت ، نشاط، درخشندگى و جاذبه ريحانه سرفراز پيامبر در تاريخ پرفراز و نشيب انسان چيست ؟
چرا تا كنون هيچ چهره اى نتوانسته است چهره نورافشان او را تحت الشعاع سازد؟
چرا هيچ پيشوا و پيشتازى نتوانسته است در اوج گرفتن بر بلنداى سكوى والايى ها از او پيشى گيرد؟
چرا كسى نتوانسته است همپاى او در روند تاريخ قافله سالار دل هاى آگاه و ترقى خواه و شرافت دوست گردد؟
چرا داستان ريحانه پيامبر هماره شورانگيزترين داستان ها،
خاطره اش دل انگيزترين خاطره ها،
وصف زندگى اش دلنشين ترين وصف ها و زندگى ها،
راه و رسم مترقى اش انسانى ترين و ظريف ترين و مقدس ترين و قهرمانانه ترين راه و رسم ،
و برنامه زندگى او پرجاذبه ترين برنامه هاست ؟
راستى راز محبوبيت و جاودانگى فاطمه (عليها السلام ) چيست ؟
بى ترديد پايندگى و ماندگارى ياد و نام ريحانه پيامبر و محبوبيت و جاودانگى و نورافشانى هماره او در اين تاريخ طولانى ، رازها و رمزها و اسرارى دارد كه براى همه به ويژه كمال طلبان ، الهام بخش است .
اينك اين شما خواننده گرامى و اين هم مهمترين رازهاى اين ماندگارى و پايندگى در يك نگرش گذرا.
الف : جهان بينى ريحانه پيامبر
نخستين راز ماندگارى و نورافشانى هماره ريحانه پيامبر در جهان بينى خردمندانه ، مترقى ، هماهنگ با فطرت و خداپسندانه او نهفته است ؛ چرا كه شخصيت و عملكرد و خلق و خوى هر انسانى به گرايش او برمى گردد و گرايش او نيز به جهان بينى و چگونگى دريافت وى از جهان ، انسان ، جهان آفرين و هدفمندى و هدفدارى هستى .
ريحانه پيامبر با تربيت و پرورش در كانون وحى و رسالت و پيوند هماره فكرى و عاطفى و انسانى با وحى و دريافت دارنده آن ، ديدگاهش درباره هستى و هستى بخش همان ديدگاه واقع بينانه وحى و رسالت است ؛ چرا كه او از آموزگاران راستين و مفسران حقيقى وحى است و يكى از چهره هاى برجسته چهارده فروغ تابناك و معصوم و بى همانند آفرينش .
او شاگرد نمونه پيامبر خداست و همدرس و همكلاس و همراه و همراز اميرمؤمنان و مام پرفضيلت يازده امام راستين .به همين جهت اگر در شناخت او تنها به همان عوامل ظاهرى سازنده شخصيت او نيز بسنده شود و از بعد معنوى و غيبى و الهى آن حضرت نيز سخن به ميان نياورديم ، شخصيت او در سايه چنين شرايط مناسب و موقعيت مساعد و عوامل سازنده بى نظير و والا، چنان شكل مى گيرد و دستگاه بينش و خردش به صورتى رشد مى كند و به گونه اى پخته و شكوفا مى گردد كه درست و كامل و واقع گرايانه و خداپسندانه و بى نظير تجلى مى كند و روشن است كه دارنده چنين جهان بينى و ديدگاهى به گونه اى در زندگى خواهد گراييد و راهى را بر خواهد گزيد و دنياى وجود خود را به زيورهاى معنوى و ارزش هايى آراسته خواهد ساخت كه هماره بدرخشد.
در اين فرصت گذرا نمى توان جهان بينى مترقى و نورافشان و دگرگون ساز ريحانه پيامبر را به طور شايسته بررسى و ترسيم نمود؛ به همين جهت تنها به پاره اى از جلوه ها و فرازهايى از سرخطهاى آن كه در برخى سخنان نورانى و بيشتر از آن در اخلاق انسانى و عملكرد الهام بخش و درس آموز و تاريخ ساز و افتخارآفرين اش جلوه گر است ، مى نگريم و مى گذريم :
1- هدفدارى جهان
او آفرينش را بيهوده و بازيچه و ((بارى ، به هر جهت !)) نمى نگرد؛ درست همان گونه كه زندگى انسان و حركت تاريخ روند جامعه ها و تمدن ها را؛ بلكه هم آفرينش كران تا كران هستى را هدفدار و هدفمند و حكيمانه و خداگرايانه و بر اساس ضابطه و معيار و ملاك و حساب و نظام و برنامه اى بى نهايت دقيق مى نگرد و هم زندگى انسان و سير تاريخ را.
درست بسان قرآن كه پس از توجه دادن به نشانه هاى شگرف قدرت خدا و هدفدارى كران تا كران هستى مى فرمايد:
و كل فى فلك يسبحون (248)
((و هر كدام در مدار و سپهرى شناورند.))
و روشنگرى مى كند كه اين هدف و مقصد نيز به سوى خدا و خواست حكيمانه اوست :
الا الى الله تصير الامور(249)
((راه همان خدايى كه آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، از آن اوست .به هوش كه همه كارها به سوى خدا باز مى گردد.))
و هشدار مى دهد كه :
افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون (250)
((آيا چنين پنداشتيد كه شما را بى هدف و بيهوده آفريده ايم و بر اين پنداريد كه به سوى ما باز گردانده نمى شويد؟ پس والاست خداى فرزانه ، آن فرمانرواى بر حق كه كارى بيهوده و بى هدف انجام نمى دهد.))
او با اين بينش است كه حكيمانه و هدفدار مى انديشد،
جهت دار و خداگرايانه مى گرايد،
شايسته و سازنده رفتار مى كند،
با نظم و برنامه راه زندگى را بر مى گزيند و پى مى گيرد،
بر اساس ملاك و معيار حركت مى كند،
و دقيق و ظريف و حساب شده ، قيام يا سكوت مى كند و يا خروش بر مى آورد و در پرتو اين شيوه واقع گرايانه و سنجيده و الهى و معنوى و انسانى است كه رنگ جاودانگى و ماندگارى به ياد و نام و خاطره الهام بخش و روح بزرگ خويش مى بخشد.
2- هدفمندى انسان
ريحانه انديشمند پيامبر بر اين انديشه رهنمون است كه آفريدگار انسان در آفرينش او شاهكارى بزرگ و وصف ناپذير نمود،
قدرت نمايى شگرفى كرد،
او را به صورت زيباترين و پوياترين پديده هستى آفريد،
به ابزارهاى شگفت انگيز شناخت و رشد و اوج به سوى والايى ها و سرفرازى ها مجهز ساخت و او را زيبا و دلپذير و بسيار نيكو تصوير كرد.
به او ظاهرى آراسته و باطنى پيراسته ، خردى فروزان و عقلى پرتوان ارزانى داشت و از هر آنچه در كران تا كران هستى است ، نمونه هايى را در دنياى وجود او پديد آورد؛ به گونه اى كه اين دنياى به ظاهر كوچك و جود انسان ، چكيده و عصاره دنياى بزرگ است و همانگونه كه انسان جزيى از مجموعه جهان هستى است ، از نظر آفرينش نيز با هدفدار بودن جهان ، هماهنگ است ؛ به گونه اى كه از فروترين مراحل ، حركت خويش را آغاز مى كند و هدفمند و هدفدار به سوى بى نهايت - كه ذات بى پايان حق و قرب به خداى يكتاست - پيش مى رود.(251)
آرى او آفرينش انسان را بيهوده و بازيچه و يا براى خور و خواب يا لذت جويى و رسيدن به ارزش هاى ناپايدار و فناپذير و يا براى جاه طلبى و قدرت پرستى و زراندوزى نمى نگرد، بلكه انسان را واژه اى بزرگ و درخشان از كتاب قطور و پراسرار آفرينش ،
گل سرسبد پديده هاى گوناگون خلقت ،
در بر دارنده نفخه اى از روح خدا و پرتوى از نور او،
برخوردار از كرامت و عظمت ،
و مجهز به استعدادها و توانمندى ها و كشش هاى اوج بخش و اوج دهنده و با نظام آفرينش هدفمند و هدفدار مى نگرد و بر آن است كه انسان جزيى از آفرينش است و همچون كل نظام هدفدار است و به سوى جمال و كمال و مطلق گام مى سپارد و در تاريخ پرفراز و نشيب خود، همچنان در راه شايستگى ها و والاييها و وصول به عالى ترين مراحل كمال كه برايش مقرر شده است ، به پيش مى تازد.
مبارزه پى گير انسانى با آفت جهل و فقر و بيمارى و رنج و علاقه وصف ناپذيرش به دانايى و توانايى و آسايش و ماندگارى ،
گريزش از نقص و عيب و انحطاط و عشق فطرى اش به اعتلا و اقتدرا،
تنفر انسان از عجز و ضعف و واماندگى و تمايلش به عزت و شكوه ،
نبرد دامنه دار انسان با مظاهر اسارت و استبداد و عشق سوزانش به آزادى و آزادمنشى ،
احساس بيگانگى انسان از مظاهر فناپذير و ناپايدار و زودگذر و عطش او به جذب شدن و پيوستن به يك جايگاه و پايگاه خلل ناپذير و استوار و جاودانه ،
فاصله انسان از انزوا و گرايش او به سوى جامعه و تمدن ،
سرخوردگى انسان از ناهنجارى ها و زشتى ها و پليدى هاى نهان و آشكار و حق كشى هاى عريان و نيمه عريان و دجالگرى هاى رنگارنگ و ضدارزش ها و رغبت عميق و سيرى ناپذير او به سوى كمال و جمال و زيبايى ها و آراستگى به ارزش هاى انسانى ، همه و همه نمونه ها و جلوه هايى از اين حركت هدفدار است .
همان حركتى كه آفريدگارش براى او مقرر فرموده و از او خواسته است تا آگاهانه و آزادانه به سوى آن گام سپارد، همان هدف والايى كه بخشى از انسانها با روشن بينى و خردورزى و بهره ورى شايسته از امكانات روحى و معنوى و فكرى و عاطفى و انسانى خويش به سوى آن پر مى كشند و بخشى نيز بدان پشت كرده و راه نگونسارى و انحطاط را در پيش مى گيرند.
ولقد بعثنا فى كل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدى الله و منهم من حقت عليه الضلالة ...(252)
آرى ، ريحانه انديشمند و خداجوى پيامبر هدف از آفرينش انسان را عبادت و بندگى خدا و در پرتو آن تكامل و رشد و توسعه معنوى و اوج گرفتن انسان به پرفرازترين مرحله كمال و جمال مى نگرد؛ همان بندگى و پرستشى كه رمز و آزادگى و سرفرازى و پيروزى انسان در همه عرصه هاست .
پذيرش رحمت و مهر و لطف بى كران خدا؛ رحمتى آميخته با هدايت و راهيابى و قدرت بر تصميم گيرى انسانها و حق حاكميت بر سرنوشت خويش ارزيابى مى كند.(253) و لذلك خلقهم ...(254)
براى آزمون و امتحان و شكوفايى توانايى ها و استعدادهاى شگرف و نهفته در دنياى وجود او مى نگرد.
الذى خلق الموت والحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا(255)
به منظور آگاهى و شناخت دنياى وجود خويشتن ، جهان و جهانيان ، آيات و نشانه هاى قدرت آفريدگار هستى و شناخت ذات پاك و بى همتاى او، مى نگرد.
لتعلموا ان الله على كل شيى ء قدير(256)
و سرانجام اين كه فاطمه (عليها السلام ) هدف نهايى آفرينش را پرستش ‍ عاشقانه و خالصانه و لبريز از شور و شعور معبود و محبوب و هستى بخش ‍ خويش مى بيند.
وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ...يعبدوننى لا تشركون بى شيئا(257)
ريحانه ارجمند پيامبر الگو و سرمشق انسان هاى راه يافته هدفدارى است كه در انديشه ، عقيده ، گفتار، عملكرد و ديگر عرصه ها و ميدان ها، پرچمدار هدفدارى و هدفمندى است .(258)
بر آن است كه آفريدگار انسان او را براى رشد و آگاهى و شناخت و معرفت آفريده است ابتداء الاشياء لا من شى ء كان قبلها...ولا فائدة له فى تصويرها الا تثبيتا لحكمته وتنبيها على طاعته واظهارا لقدرته وتعبدا لبريته واعزازا لدعوته .
بر آن است كه او را براى آزمون و ظهور و شكوفايى دنياى شگرف وجودش ‍ پديد آورده است .
بر آن است كه او را براى پرستش و بندگى و در پرتو آن آزادى و آزادگى آفريده است .
بر آن است كه او را براى اوج گرفتن به سوى حق ، تخلق به اخلاق او، آراستگى به شايستگى ها و ارزش ها و پيراستگى از ضعف و جهل و فقر و نياز و ديگر ضدارزش ها خواسته است .
بر آن است كه او را براى رسيدن به مهر و عشق و رحمت خويش پديد آورده است .
آرى اين هاست هدف آفرينش انسان و بايد در اين راه گام سپارد و همه مقررات و رهنمودها و برنامه هاى عبادى ، اخلاقى ، اجتماعى ، سياسى ، تربيتى و...بر آن است كه انسانى را در اين جهت و اين هدف سرعت بخشد.
و درست در پرتو اين بينش انسانى و مترقى در مورد هدفدارى زندگى انسانى است كه فاطمه (عليها السلام ) به بندگى عاشقانه و خالصانه خدا مفتخر مى گردد و هيچ آفت و بند اسارتى بر مغز و دل او نزديك نمى شود.
عمل به دين و مقررات آسمانى آن را، پله هاى نردبان اوج و وسيله نجات و رستگارى مى نگرد و توحيدگرايى و ايمان را، راه نجات از آفت شرك و اسارت و ذلت و بيداد؛
و نماز و نيايش با خدا و پيوند و ارتباط با او را وسيله اى براى پاكى دل از ميكرب خودپرستى و خودكامگى و بت شدن و از ديگران تملق و چاپلوسى و فرمانبردارى و پرستش و ذلت خواستن ؛
روزه رمضان را وسيله آزمون و امتحان و شكوفا شدن توانايى ها و استعدادهاى انسان و حج و طواف بر گرد خانه خدا را باعث تقويت و اقتدار دين و دين باورى و ديندارى واقعى ؛
جهاد و تلاش و كوشش در راه حق و عدالت و آزادى و آزادگى و تاءمين و تضمين حقوق بشر را وسيله عزت و اقتدار اسلام و امر به معروف و دعوت به ارزشها را به صلاح جامعه و توده هاى مردم و هشدار از ستم و بيداد و حق كشى و خودكامگى و گناه را راهى براى كنترل زورمداران و بى خردان .
و آن گاه است كه ريحانه پيامبر از پرستش خدا لذت مى برد و به بارگاه او اخلاص مى ورزد.(259)فرض الله الايمان تطهيرا عن الشرك و الصلوة تنزيها عن الكبر...
بشر دوستى راه و رسم او مى شود و حق طلبى و عدالت خواهى و آزادگى و آزامنشى شعار و شعورش ؛ و پيكار با مظاهر كفر و شرك و استبداد و دجالگرى و برچيدن موانع رشد انسانها، برنامه و هدفش .
3- جهان شناسى ريحانه پيامبر
ريحانه انديشمند پيامبر، جهان را با همه شكوه و زيبايى هايش ساخته و آفريده آفريگار فرزانه هستى مى نگرد و پديده هاى گوناگون و شگفت انگيز آن را نمودها، جلوه ها، نظام ها، ظرافت ها، لطافت ها، شاهكارهاى تفكرانگيز و نشان قدرت بى همانند او ارزيابى مى كند و مردم را در اين جهان به تلاش و كوشش و به سازندگى و برازندگى همه جانبه بر مى انگيزد و هرگز آن گونه كه ساده انديشان و دين ناشناسان بيگانه از جهان بينى و جهان شناسى و بينش انسانى فاطمه (عليها السلام )، مى پندارند، آن بانوى انديشمند، نه جهان را زشت و نازيبا و ناپسند و مردود مى نگرد و نه از آن بيزارى مى جويد.براى نمونه :
1/3- كشتگاه سراى آخرت
او در نگرش مترقى خويش ، اين جهان را مزرعه و كشتزار و كشتگاه جهان ديگر - كه محصول و فرآورده هاى آن ، به طور كامل در جهان ديگر درويده مى شود - مى نگرد و انسانها را كشاورز آگاه و كارا و پرتلاش اين مزرعه بزرگ و تماشايى ؛ كه انديشه ها، نيت ها، گفتارها و نوشتارها، حركتها و عملكردهاى آنان بذر اين مزرعه شگفت انگيز و عبرت آموز است و نعمت و امكانات خدا، باران زندگى سازى را مى ماند كه بر آن مى بارد.(260)
و به باور آن حضرت ، اين بذرها بسيار متفاوتند؛ چرا كه ره آورد و محصول پاره اى از انسان ها به خاطر انديشه و عقيده و عملكرد عادلانه و شايسته آنان ، بى كران ، ماندگار، جاودانه و مزرعه و درختانشان هماره سرسبز و خرم و پرسايه و پرطراوت و پرميوه است و فرآورده و محصول پاره اى ديگر، اندك و عمر درختانشان نيز كوتاه و زوگذر و سايه ها و ميوه هاى آنها نيز ناچيز است .
و پاره اى نيز با بدانديشى و ددمنشى و عملكرد زشت و ظالمانه در زندگى ، خارستانى سهمگين با ره آوردى شوم و ميوه هايى تلخ و ناگوار و كشنده براى خود پديد مى آورند.
2/3- تجارتخانه بزرگ
ريحانه پيامبر در جهان شناسى و جهان بينى خويش ، جهان را يك بازار بزرگ و يك تجارتخانه پرشكوه و پرزرق و برق مى بيند و انسان ها را سرمايه دارانى كه به اين بازار بزرگ گام مى نهند و سرمايه آنان هوش و خرد، عمر و جوانى ، وجدان و فطرت انسانى ، فرصت ها و نعمت هاى گوناگون ، امكانات و توانايى ها و نيروهاى متنوع و مختلف آنان است .
آن بانوى انديشمند بر اين باور است كه گروهى در اين تجارتخانه بزرگ ، سود مى برند و گروهى دچار زيان و خسران بزرگ مى گردند.
الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون (261)
چرا كه در اين بازار پرزرق و برق ، گروهى سرمايه هاى ارزشمند عمر، جوانى ، فرصت ها، استعدادها و امكانات مادى و معنوى خود را از كف مى دهند و در برابر آن ، ثروتى بسيار يا كاخى پرزرق و برق به دست مى آورند.
و گروهى با از دست دادن همه چيز، ميداندارى و رياست زودگذر و فناپذير را براى چند روز.
و گروهى نيز كامجويى و عياشى و خوشگذرانى را.و در كنار اينها هركدام كوهى از گناه و حق كشى و بيداد و ثمره شوم آن ، آتش شعله ور دوزخ را.
در نگرش ريحانه پيامبر، تيره بخت تر از همگان آن كسانى هستند كه به جاى به دست آوردن نيك بختى و خشنودى خدا، گوهر وجود را به گناه آلوده مى سازند و با شقاوت و بيداد و حق كشى ، مى بازند و خويشتن را به عذاب ابدى گرفتار مى سازند؛ چرا كه هيچ يك از اين دستاوردهاى مادى و فناپذيز نمى تواند بهاى آن سرمايه هاى عظيم باشد و بهاى آن تنها قرب به بارگاه خدا و آراستگى به اخلاق انسانى و مورد نظر او و زندگى عادلانه و انسان دوستانه و به دست آوردن بهشت پرطراوت و زيباى اوست .انه ليس ‍ لاءنفسكم ثمن الا الجنة فلا تبيعوها الا بها.(262)<