نمونه يك آموزگار ادب و هنر،
نمونه يك معلم اخلاق و رفتار شايسته ،
نمونه يك جلوه گاه والاى ادب و انسانيت ،
نمونه يك بانوى آراسته و برازنده ،
نمونه يك سرمشق بى نظير نجابت و عفاف ،
نمونه يك قهرمان شجاعت و شهامت ،
نمونه يك تجسم پروا و پاكى ،
نمونه يك الگوى حق مدارى و حق طلبى ،
نمونه يك اسوه بردبارى و خويشتن دارى ،
نمونه يك آسمان پرستاره و زيباى ارزش ها و والايى ها،
نمونه يك درياى بى كرانه دانش و بينش ،
نمونه يك پيام آور سخن و منطق ،
نمونه يك فروزشگاه درايت و ژرف نگرى ،
نمونه يك آينده نگر بى نظير و ايمان آورده به جهان پس از مرگ ،
نمونه يك ايثارگر واقعى و يك انفاقگر پراخلاص ،
نمونه يك قدوه شكيبايى و پايدارى ،
نمونه يك خداوندگار پارسايى و تقوا،
نمونه يك مبارز روشنگر و از جان گذشته براى حق ،
نمونه يك پيشواى آرمان خواه و بشردوست براى عصرها و نسل ها،
نمونه زيباى چگونه زيستن ،
راز سربلند و سرفراز چگونه با خدا، خويشتن ، پديده هاى رنگارنگ آفرينش
، و با همنوعان خويش رابطه شايسته و بايسته و خداپسندانه داشتن .
نمونه صلح و جنگ ،
آشتى و قهر،
خشنودى و خشم ،
جاذبه و دافعه ؛
حتى رمز چگونه وصيت كردن ،
چگونه مردن ،
چگونه مراسم نماز، تشييع پيكر پاك ، غسل ، كفن و دفن و قبر گمشده
خويستن را به پرچم هماره برافراشته و در اهتزاز، اعتراض و مقاومت در
برابر انحصار و سركوب ، خشونت و بيداد، بى رحمى و بى منطقى ، جمود و
تاريك انديشى ، دجالگرى و ابزار سلطه ساختن دين و آيين براى عصرها و
نسل ها به يادگار نهادن ...
آرى ، هركس به زندگى درس آموز ريحانه پيامبر نيك بنگرد و سطر به سطر
كتاب قطور و الهام بخش و افتخارآفرين عمر او را بخواند، او را نمونه اى
اين گونه كامل و جامع ، و الگويى با اين ابعاد و ويژگى ها خواهد يافت .
و روشن است كه چنين نمونه جامع ، كامل ، همه سونگر، معتدل ، زنده ،
بانشاط، پرطراوت ، زيبا، شورانگيز، شعورآفرين ، دوست داشتنى و جالب و
پرجاذبه اى ، خورشيدى است كه هماره بر دل ها و جان ها نورافشانى خواهد
كرد و در انديشه ها و افكار خواهد درخشيد و گستره قلب ها را تسخير
خواهد كرد و عصرها و نسل ها را به سوى خود جذب خواهد نمود و ياد و نامش
مشعل فراراه ترقى خواهان و حريت طلبان خواهد شد.
ز: زندگى آموزگارانه
راز شگرف ديگر پايندگى و درخشندگى ياد و نام پرشكوه ريحانه
پيامبر و راه و رسم پرجاذبه اش اين است كه اگر نيك به سيره و روش او
بنگريم ، خواهيم ديد كه آن حضرت از سويى هماره دانش پژوه و كمال طلب
زيست و از بارگاه خدا و پيامبرش هميشه سازنده ترين درس ها را آموخت و
اوج گرفت و از دگر سو هميشه و همه جا و همه فرصت هاى زندگى و همه مكان
ها را به آموزشگاه ، به كلاس درس ، به دانشگاه و به فروزشگاه ارزش ها و
والايى ها تبديل ساخت و با گفتار منطقى و دعوت سنجيده ، با عملكرد زيبا
و رفتار پرجاذبه اش با هر سوژه و بهانه و فرصتى درس هاى ماندگار و
فراموش نشدنى به ترقى خواهان و سعادت طلبان داد؛ براى نمونه :
1- بانوى پروا پيشه ، ((ام سلمه
))، به حضور ريحانه پيامبر شرفياب گرديد و حال او را پرسيد.آن
آموزگار عصرها و نسل ها همين فرصت و آن مكان را به دانشگاه تبديل ساخت
و به بيان حقايق پرداخت و نظام فريب كار سقيفه و سياهكارى هاى آن را
ترسيم كرد و درسى ماندگار داد.او فرمود:
اصبحت بين كمد و كرب ، فقد النبى و ظلم الوصى ، هتك والله حجابه من
اصبحت حجابه من اصبحت امامته مقتصة على غير ما شرع الله فى التنزيل ...(290)
هان اى ام سلمه ! ((از حالم چه مى پرسى كه من در
ميان رنج و اندوهى گران به سر مى برم ؛ چرا كه از يك سو بشريت پيشواى
گرانقدر توحيد و آزادگى ، پيامبر گرامى ، را از دست داده و از دگر سو
با چشم خويش مى نگرم كه به جانشين راستين او ستم و بيدادى سهمگين مى
رود و جامعه از حق و عدالت و مسير رشد و بالندگى به انحراف كشيده شده و
مقررات خدا و حقوق و آزادى انسانها بازيچه زورمدارى و دجالگرى قرار
گرفته است ...))
2- يكى از زنان دوستدار خاندان وحى و رسالت به حضورش شرفياب گرديد و
ضمن بيان ارادت قلبى خود و همسر و خاندانش به اهل بيت ، پرسيد كه آيا
آنان مى توانند با آن اوصاف ، از رهروان و شيعيان خاندان پيامبر به
حساب آيند؟
ريحانه پيامبر همان پرسش و همان فرصت را به دانشگاهى تبديل ساخت و درسى
جاودانه در اين مورد بيان كرد.
آن حضرت فرمود:
ان
كنت تعمل بما امرناك و تنتهى عما زجرناك عنه فاءنت من شيعتنا و الا فلا(291)
((اگر به آنچه ما به فرمان خدا شما را بدانها
رهنمون شده ايم ، به راستى عمل مى كنى و از آنچه شما را هشدار داده ايم
دورى مى جويى ، در آن صورت از دوستداران و رهروان راه ما هستى ؛ وگرنه
، نه !))
3- زنانى نشسته بودند و هر كدام از محبوب و مطلوب و دوست داشتنى هاى
خويش مى گفتند.يكى از جواهر و طلا سخن داشت ، يكى از خانه وسيع و مركب
تيزرو، و سومى از باغ و بوستان پرميوه و چهارمى از زيبايى ظاهرى و...
ريحانه انديشمند پيامبر در رسيد و همه چشم به او دوختند كه آن بانوى
انديشمند از دنيا چه چيزى را دوست مى دارد؟ و او همان جا را به دانشگاه
تبديل ساخت و اين درس ماندگار را بيان فرمود كه :
حبب
الى من دنياكم ثلاث : تلاوة كتاب الله ، والنظر فى وجه رسول الله ،
والانفاق فى سبيل الله .(292)
((از دنياى شما سه چيز براى من دوست داشتنى است
:
(1) تلاوت متفكرانه كتاب خدا و تعمق در آيات انسان ساز آن .
(2) نگرش درس آموز بر چهره پرشكوه و پرمعنويت پيامبر، بدان اميد كه لب
گشايد و درسى از درس هاى زندگى بگويد.
(3) انفاق در راه خدا و دستگيرى از محرومان .))
4- گروهى از زنان مسلمان كه در ميانشان بانوان هاشمى نيز بودند، در
حضور آن آموزگار والايى ها و پيش از اين كه آن حضرت با آنان سر سخن را
باز كند، برخى از آنان به شمارش افتخارات خانوادگى و نژادى پرداخته ،
بدين وسيله كوشيدند تا خود را برتر جازنند.
ريحانه ارجمند پيامبر همين پندار نادرست آنان را موضوع سخن قرار داد و
درس انسان سازى در نكوهيدگى تفاخر و باليدن به ارزش هاى موهوم و بى
اساس بيان كرد و آن گاه آنان را به آراستگى به ارزش هاى علمى و فرهنگى
و عقيدتى و اخلاقى و انسانى و تخلق به اخلاق خداپسندانه رهنمون گرديد و
فرمود:
اءتركن التعداد و عليكن بالدعا.(293)
بياييد و براى هميشه دست از باليدن به ارزش هاى موهوم و مادى و شمارش
افتخارات برداريد و به جاى آن به پرستش خداى يكتا و آراستگى به ارزش
هاى الهى و رابطه عاشقانه و خالصانه با او و دعا و راز نياز بپردازيد.
5- ((محمود بن لبيد)) يكى
از پژوهشگران و حق جويان است ؛ روزى ريحانه پيامبر را در
((احد)) و در كنار
آرامگاه عموى فداكار و آزاده اش ((حمزه
)) نگريست كه سخت داغدار و سوگوار است .
پيش و رفت و پس از سلام ، از دليل امامت راستين اميرمؤمنان پرسيد.
آن حضرت همان جا را به دانشگاهى تبديل ساخت و به روشنگرى پرداخت .
از جمله فرمود:
واعجباه ! انسيتم يوم غدير خم ؟ سمعت رسول الله يقول : على خير من
اخلفه فيكم ، و هو الامام و الخليفة بعدى ، و سبطاى و تسعة من صلب
الحسين ائمة ابرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادين مهديين ، و لئن
خالفتموهم ليكون الاختلاف فيكم الى يوم القيامة .
شگفتا! آيا شما هم روز ماندگار ((غدير خم
)) را به فراموشى سپرديد؟
خود شنيدم كه پيامبر خدا مى فرمود: على بهترين كسى است كه او را در
ميان امت جانشين خويش برمى گزينيم .
على پس از من امام راستين امت و جانشين من است و پس از او دو فرزندم
حسن و حسين ؛ و آن گاه نه فروغ تابناك از نسل پاك حسين ، پيشوايان و
امامان پاك و پاكيزه و شايسته كردار خواهند بود.
هان ! به هوش باشيد كه اگر آگاهانه و خالصانه از راه و رسم نان پيروى
كنيد، شما را به سرچشمه حق و سعادت راه خواهند نمود؛ و اگر با آنان از
در مخالفت در آييد، تا روز رستاخيز دستخوش بلاى پراكندگى و آفت تفرقه
خواهيد شد.
((محمود)) پرسيد:
سرور من ! با اين دليل روشن ، پس چرا اميرمؤمنان از پى گيرى و پافشارى
حق خويش كوتاه آمد و سكوت كرد؟
قلت
يا سيدتى فما باله قعد عن حقه ؟
ريحانه پيامبر فرمود: ((ابا عمر))!
پيامبر فرمود:
مثل
الامام مثل الكعبة اذ تؤ تى ولا تاءتى .
((وصف امام راستين ، بسان كعبه است كه مردم بايد
بر گرد آن بچرخند؛ نه اين كه كعبه بر گرد مردم طواف كند.))
آرى ، مردم بايد به سوى او بشتابند و از نور وجودش بهره گيرند و راه و
رسم عادلانه و انسانى او را سرمشق سازند؛ نه اين كه او به سراغ مردم
آيد.
و آن گاه دانشمندترين بانوى گيتى به روشنگرى پرداخت و به بيان راز صعود
و سقوط جامعه اسلامى توجه داد و فرمود:
ام
والله لو تركوا الحق على اهله و اتبعوا عترة نبيه لما اختلف فى الله
اثنان ...ولكن قدموا من اخره الله و اخروا من قدمه الله ...
هان به هوش باشيد! به خدا سوگند اگر شيفتگان قدرت و مقام ، پس از رحلت
جان سوز پيامبر، حق را به اهل آن وا مى گذاشتند و از خاندان وحى و
رسالت پيروى مى كردند، جامع و دنيايى پديد مى آمد كه دو تن هم در مورد
دين و آيين با يكديگر دستخوش كشمكش نمى شدند و پيشوايى جامعه ، همان
گونه كه پيامبر به فرمان خدا مقرر فرمود، از اميرمؤمنان تا امام مهدى ،
نهمين فرزند حسين ، از جانشينى به جانشين راستين ديگر پيامبر مى رسيد.
اما دريغ و درد كه جاه طلبان ، كسى را پيش انداختند كه او را كنار زده
بود و كسى را كنار زدند كه خدايش او را پيشوا و پيشتاز مردم ساخته بود.
آنان با اين تحول شوم و انحصار قدرت و امكانات ، در حقيقت ، ره آورد
بعثت را نفى و به بدعت ها روى آوردند.
هواپرستى و جاه طلبى را برگزيدند و بر اساس بافته هاى خويش رفتار
كردند.نابودى و هلاكت بر آنان باد كه روند تاريخ و سير جامعه را به ريل
انحطاط برگرداندند...(294)
6- سردمداران اصلى نظام سقيفه پس از قبضه قدرت ملى و انحصار امكانات
عمومى و سركوب خشونت بار حق طلبان به نام خدا و مذهب ، براى فريب ساده
دلان و تاريخ نگاران ، به چاره انديشى روى آوردند و به فكر دلجويى از
دخت سرفراز پيامبر افتادند اما آن بزرگ هوشمند تاريخ انسان ، به آنان
ميدان مانور و دجالگرى نداد.
آنان دست به دامان امير والايى ها زدند و از آن راه اجازه عيادت و فرصت
ديدار گرفتند، اما ريحانه ژرف نگر پيامبر نقشه شوم آنان را نقش بر آب
نمود و همان فرصت تاريخى را به كلاس درس ماندگار براى بيان حقايق تبديل
ساخت و ضمن توجه دادن آن دو به سخنان پيامبر، فرمود:
نشدتكما الله الم تسمعا رسول الله يقول :
فاطمة بضعة منى من آذاها فقد آذانى ؟
رضا فاطمة من رضاى وسخط فاطمة من سخطى ؟
فمن احب فاطمة ابنتى فقد احبنى ...(295)
((شما را به خداى سوگند مى دهم ! آيا نشنيده ايد
كه پيامبر خدا فرمود:
فاطمه پاره وجود من است ؛ پس هر كس او را بيازارد، مرا آزرده است ؟
و فرمود: خشنودى فاطمه باعث خشنودى من است و خشم و ناراحتى او باعث خشم
و رنج من ؟
و فرمود: هر كس فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر كس او
را خشنود سازد، مرا خشنود ساخته است ؟
ابوبكر و عمر گفتند: چرا! از پيامبر خدا همين حقايق را شنيديم .
پس از اعتراف آنان ، ريحانه پيامبر دست ها را به سوى آسمان گشود و
فرمود: خدا و فرشتگان او را به گواهى مى گيرم كه شما دو تن با حق ستيزى
و بنياد ستم و استبداد و پايمال ساختن حقوق خاندان پيامبر و مردم ، مرا
آزرديد و به خشم آورديد؛ از اين رو به هنگام ملاقات با پدر، شكايت شما
دو تن را به او خواهم برد.))
7- يكى از بانوان روشنفكر و پرواپيشه كه از شاگردان ريحانه پيامبر بود،
پس از يورش وحشيانه استبداد به خانه آن حضرت ، به عيادت او آمد و حال
او را پرسيد و از سبب اندوه زدگى وصف ناپذيرش جويا شد.
آن بزرگ آموزگار تاريخ ، همان فرصت را به كلاس درست تبديل ساخت و به
افشاى شرارت و شقاوت اسلام پناهان فريب كار و بيدادپيشه و تاريك انديش
پرداخت ، و از جمله فرمود:
ان
قحيف تيم و احيول عدى ، جاريا ابا الحسن فى السباق حتى اذا تفريا
بالجناق اسرا له الشنان و طوياه الاعلان ...(296)
((هان اى دختر طلحه ! آيا از فاجعه بزرگ و
رويداد تلخى مى پرسى كه در همه جا انتشار يافته است ؛ به گونه اى كه
گويا بر پر و بال پرندگان نوشته شده و در جهان ، پراكنده شده و پيك هاى
چابك سوار با نهايت سرعت آن را به جهانيان رسانده اند؟
رويداد تلخ و جنايت هولناكى كه دل مرغان هوا و ماهيان دريا از شنيدن آن
كباب مى شود و گامهاى انسان را سست مى نمايد و به لرزه در مى آورد، گرد
و غبار آن تا آسمان بالا رفته و تيرگى و تاريكى فاجعه آن ، زمين و زمان
را فراگرفته است ؟ آيا از اين فاجعه مى پرسى ؟
واقعيت اين است كه فرومايه ترين فرزند قبيله ((تيم
)) و فريب كارترين فرزند قبيله
((عدى ))، بر جانشين راستين پيامبر، ستم
و بيدادى ناجوانمردانه روا داشتند.آنان با او به رقابت برخاستند و به
هر درى زدند تا بر او پيشى گيرند، از سر بدانديشى و ددمنشى كينه و
دشمنى او را به دل گرفتند و تا رحلت پيامبر آن را نهان داشتند و به
ظاهر فرو خوردند؛ اما پس از رحلت غمبار پيامبر با خاموش پنداشتن مشعل
ديانت و غروب خورشيد رسالت ، آن را به بدترين شيوه ظاهر ساختند.آرى ،
آن گاه بود كه كينه هاى آنان به فوران و خشم كورشان به خروش آمد، شيطان
بر پندار و گفتار آنان حاكم گرديد و بى درنگ كوره راه ستم و غصب فدك و
خلافت و پايمال ساختن حقوق و آزادى و امنيت مردم و پيش از همه ، غصب
حقوق ما را پيشه ساختند...))
ح : تدبيرى شگرف و تحسين
برانگيز
و آخرين راز پايندگى و نورافشانى ماندگار ريحانه ارجمند پيامبر
اين بود كه پس از عمرى سراسر افتخار و عظمت ، سرانجام با تدبيرى شگرف و
بهت آور،
با وصيت نامه اى حيرت انگيز و بى سابقه ،
با مراسم غسل و كفن شبانه ،
با تشييع غريبانه ،
با به خاك سپرده شدن شبانه ،
و با آرامگاهى بى نام و نشان و گمشده ، از حق طلبان و آزادى خواهان و
صاحبان بينش و آگاهى گرفته تا مردم عادى كوچه و بازار، همه را به تفكر
و انديشه و پرسش و چون و چرا برانگيخت .
و با اين تدبير خدايى ، نقش مزار گمشده اش را بر دل ها و جانهاى شيفته
عدالت و آزادى رقم زد.
او به همتاى گرانمايه اش ، اميرمؤمنان ، گفت :
اوصيت ان لا تشهد احد جنازتى من هؤ لاء الذين ظلمونى و اخذوا حقى ،
فانهم عدوى و عدو رسول الله ولا تترك ان يصلى على احد منهم ولا من
اتباعهم وادفنى فى الليل اذا اوهنت العيون و نامت الابصار.(297)
((على جان ! تو را سفارش مى كنم كه هيچ يك از آن
كسانى كه به من و جامعه ام ستم و بيداد روا داشتند و حق مرا پايمال
نمودند و بنياد ستم و انحراف را پس از پيامبر پى ريختند، در تشييع پيكر
من شركت نكنند؛ چرا كه آنان دشمنان من و پيامبر خدا هستند.
على جان ! مبادا اجازه دهى كه يكى از آنان و يا دنباله روهايشان بر من
نماز گزارند.
مرا شبانه به خاك بسپار، آن ساعتهايى كه چشم ها آرام گرفته و خواب بر
آنها سايه افكنده است .))
و بدين سان جاودانگى راه و رسم ستم ستيز و آزادمنشانه و انسانى اش را
تضمين كرد و پرچم مبارزه با زورمدارى و فريب كارى به نام دين خدا را
برافراشته داشت .
بخش 10: جايگاه پرفراز علمى و فرهنگى ريحانه
پيامبر
يك گل زيبا و خوشبو به هر اندازه ، زيبا و دلپذير و عطرآگين
باشد، سرانجام روزى در برابر بادهاى خزان قرار مى گيرد و با پايان
يافتن عمرش پرپر مى گردد و برگ هاى زيبا و دل انگيز و تماشايى اش
پراكنده مى شود.
سربرآوردن خورشيد جهان افروز از افق مشرق در هر بامداد و درخشش انوار
طلايى اش بر زمين و زمان ، بسيار تماشايى و زيبا و وصف ناپذير است ؛
اما بايد به خاطر داشت كه اين طلوع از پى خود غروبى دارد و غروب آن نيز
سخت اندوه بار و غم انگيز است .
طراوت زيبارويان ، شادابى گلرخان ، جمال نوعروسان ، نشاط نوجوانان ،
شادى و شادمانى كودكان ، اقتدار و شكوه جوانان ، ثروت و امكانات گسترده
و دلفريب ثروتمندان ، پست و مقام انحصارگران قدرت و هستى توده ها، كاخ
هاى پرزرق و برق كاخ نشينان و ميداندارى بيدادگران ، و مستى و تاريك
انديشى دژخيمان ، هيچ كدام پايدار و ماندگار نيست و بدون ترديد، روزى
آن طراوت و زيبايى به فرسودگى ،
و آن شادابى و نشاط به پژمردگى ،
و آن جمال دلپذير جوانى به افسردگى ،
و آن اقتدار و شكوه و فروغ افكنى به پيرى و ناتوانى ،
و آن پست و مقام بادآورده به ناتوانى و ذلت ،
و آن كاخ هاى پرزرق و برق به خرابه ها،
و آن مستى ها و پستى ها به بيدارى و آن زندان ها و دهليزها و دخمه هاى
مخفى مرگ و تباهى ، آشكار و به ويرانه و سند آشكار شقاوت و شرارت
استبداد و اختناق تبديل شده و رسوايى بيشتر تاريك انديشان را طنين افكن
خواهد ساخت .
درست همان گونه ؟ همه آن ولادت ها و پيوندهاى دلپذير، شيرين و پراميد،
با همه آرزوهاى طلايى و رؤ ياهاى دل انگيز به ديار خاموشى راه مى جويد
و اميدها به نااميدى مى گرايد.
آرى ، در اين ميان ، از انسان تنها يك حقيقت مى تواند بماند؛
يك واقعيت مى تواند راه پويايى و پايايى در پيش گيرد؛
يك چيز مى تواند رنگ ماندگارى و جاودانگى و محبوبيت بيابد؛ آن هم بينش
و دانش و آگاهى و اخلاق شايسته و زندگى بايسته و بر اساس آراستگى به
ارزش هاى والاى خدايى وانسانى است .
اين حقيقت كه انسان در زندگى خويش پرچمدار مفاهيم هماره زنده و حياتى و
جاودانه گردد، سمبل ارزش هايى شود كه با هويت انسانى مردم گره خورده و
گذشت روزگار حتى از كمرنگ ساختن آنها ناتوان است ، تا چه رسد كه آنها
را به بوته فراموشى ببرد و نابودشان سازد.
تجسم راستين و نمونه ارزش هاى والايى ، چون خردورزى ها، هوشمندى ها،
درايت ها، فضيلتها، آگاهى ها، دانش ها، بينش ها، تفكرها، تدبرها،
روشنگرى ها، شعورها، اخلاص ها، توحيدگرايى ها، خداپرستى ها، عدالت ها،
پارسايى ها، قداست ها، معنويت ها، ارزش خواهى ها، آزادگى ها، پايمردى
ها، گذشت ها، عشق ها، همزيستى ها، صلح ها، محبت ها، فداكارى ها،
ايثارها، شجاعت ها، شهامت ها، معنويت ها، آزادمنشى ها، پاكى ها، وفاها،
امانت ها و مردم دوستى ها گردد و به راستى اين ارزش ها و والايى ها در
سبك و سيره اش تبلور يابد و در زندگى حقوق و حرمت بندگان خدا را پاس
دارد.چرا كه اين ارزش ها از آفريدگار پديده ها سرچشمه مى گيرد و از آن
جايى كه تنها ذات پاك او ماندگار و جاودانه است و جز او همه و همه فنا
پذيرند، اين ارزش ها نيز پايدار و جاودانه اند.
آرى ، گذشت زمان هرگز نمى تواند بشردوستى نوح ،
خيرخواهى صالح ،
ايمان شعيب ،
شكيبايى ايوب ،
پايمردى يعقوب ،
پرواى لوط،
شهامت ابراهيم ،
فداكارى اسماعيل ،
از خودگذشتگى هود،
پاكى و آزادمردى يوسف ،
صلابت موسى ،
مهر و مردم خواهى عيسى ،
خلق و خوى خوش محمد،
اخلاص ، دادگرى ، درخشندگى و محروم نوازى على ،
شهامت و نرمش قهرمانانه ، شجاعت شگفت انگيز و درايت وصف ناپذير امام
مجتبى و ايمان و پروا و شكوه ديگر امامان راستين ،
قداست و عصمت مريم ، و سيما و سيره انسان ساز و نورافشان و پرجاذبه دخت
فرزانه پيامبر را از ياد ببرد.
آرى ، زمان ناتوان تر از آن است كه اينان را به بايگانى تاريخ سپارد و
فراموش سازد؛ چرا كه ارزش هاى راستين اخلاقى و انسانى در هر زمان و
مكان و در هر فرد و جامعه اى راه يافت و آنها خويشتن را بدان ارزش هاى
ماندگار و پويا آراسته ساختند، اين ارزش ها آنها را جاودان مى سازد؛
خواه اين ارزش ها در يك تابلوى زيبا و دل انگيز نقاشى جلوه كند يا در
يك اثر جذاب و دلپذير هنرى و يا در بينش و گرايش و منش و عملكرد يك
انسان برجسته و شكوهبار؛ و دخت فرزانه پيامبر، فاطمه (عليها السلام )،
به راستى كه از اين نمونه هاى برجسته و محور و مدار و مركز ارزش ها و
آراستگى ها و والايى ها و تجسم حق و عدالت و آزادى و پرچمدار پرشكوه
آنهاست .
و درست به همين جهت هم براى هميشه تاريخ ، الگو و سمبل و آموزگار
راستين ارزش هاى والاى انسانى است .
و بر سعادتمندان است كه افزون بر نام و نشان و سيما و شخصيت ظاهرى او،
سيره و روش زندگى او را نيز حق جويانه مورد مطالعه قرار دهند و ويژگى
هاى اخلاقى و انسانى او را در ابعاد گوناگون فردى ، خانوادگى ، عبادى ،
اخلاقى ، معنوى ، انسانى ، اجتماعى ، و سياسى بنگرند.
بر اين باور، اينك به پرتوى از موقعيت والاى علمى و فكرى آن بانوى
نمونه و شمارى از ويژگى هاى دل انگيز و تماشايى بوستان عطرآگين وجود او
و سبك و سيره اش در زندگى پرافتخارش مى نگريم .
اقيانوس بى كرانه دانش
او آموزگار ارزش ها،
معلم راستين اخلاق ،
حقوقدان و دين شناس ژرف نگر،
قرآن شناس و مفسر بزرگ قرآن ،
دانشمندترين ، خردمندترين ، متفكرترين و انديشمندترين بانوى عصرها و
نسلها بود.
او نزديك ترين انسان ها به مقرب ترين بنده خدا و برترين برگزيده و
پيامبر او بود.شدت ارتباط او و پيوند و عشق برترين دختران گيتى و
بافضيلت ترين زنان جهان هستى به پيامبر، موجب شد كه آن حضرت چشمه هاى
جوشان علوم و دانش ها را در وجود او جارى سازد و معارف و مفاهيم گسترده
و ژرف و پايان ناپذير را از قرآن گرفته تا روايات ، دعاها تا نيايش ها،
در قالب رازها و رمزها به او بياموزد و او نيز به خاطر كشش وصف ناپذير
ذاتى و وسعت شخصيت به گونه اى از آن چشمه هاى گوارا و جان بخش و زندگى
ساز و آخرت پرداز نوشيد و جام جام سركشيد كه جان پاكش لبريز از دانش ها
و روح تابناكش سرشار از بينش ها و آگاهى ها و شناخت هاى اساسى شد.
و همين موقعيت شكوهبار علمى آن حضرت بود كه يكى از علل مهر و محبت
بسيار پيامبر گرامى به او و يكى از عوامل گراميداشت مقام والاى آن
بانوى بزرگ است ؛ چرا كه اين همه مهر و گراميداشت از شخصيت ژرفنگر و
نكته سنجى چون پيامبر به كسى نمى توند تفكرانگيز نباشد، و بى گمان
اينها به خاطر امتيازات علمى و ويژگى هاى معنوى و آراستگى هاى اخلاقى و
انسانى كسى است كه مورد محبت قرار مى گيرد.
افزون بر اين ، هنگامى كه آن حضرت مدال پرافتخار برترين زنان گيتى ، يا
والاترين بانوان بهشت ، يا سالار زنان توحيدگار و باايمان را بر سينه
ريحانه اش مى نشاند، خود اعطاى اين برترين مدال ها و نشانهاى افتخار،
نشانگر موقعيت والاى علمى فاطمه است ؛ چرا كه اگر كسى در ميدان دانش
و بينش و خرد و اخلاق و درايت و آگاهى ، سرآمد و نمونه روزگاران نباشد،
چگونه مى تواند برترين زن عصرها و نسل ها عنوان يابد؟
راستى اگر كسى در زندگى خويش به پرفرازترين قله دانش و كمال و معنويت
اوج نگيرد، چگونه ممكن است انسان خداساخته اى چون پيامبر، او را معيار
و ميزان حق و باطل و درست و نادرست ، عنوان دهد و خشنودى و خشم او را
خشنودى و خشم و پيامبر و خدا بشمارد.
1- موقعيت والاى علمى
ريحانه پيامبر
افزون بر آنچه آمد، در روايات بسيارى - كه در منابع مهم اسلامى
موجود است - موقعيت شكوهبار علمى و فرهنگى ريحانه پيامبر به روشنى به
تابلو رفته است .
براى نمونه :
1- از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:
ان
الله جعل عليا و زوجته و ابناءه حجج الله على خلقه و هم ابواب العلم فى
امتى ، من اهتدى بهم هدى الى صراط مستقيم .(298)<