امام شناسى ، جلد ششم

علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى

- ۸ -


در هشتاد سال پيش از اين، در دوره دوم قانون گزارى مجلس شوراى ملى، يك مرحله از آن را اجرا كردند، و آن فقط تبديل ماههاى قمرى به ماههاى شمسى بود، آنهم فقط در دوائر دولتى، بدون آنكه راس سنوات شمسى از جاى خود تغيير كند، و بدون آنكه نام ماههاى شمسى عوض شود، بلكه راس سنوات همان هجرت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم از مكه به مدينه طيبه بوده، (70)و نام ماهها هم عربى معمول و طبق حركت‏شمس در بروج دوازده‏گانه باشد، يعنى به ترتيب از اول بهار بدين قرار باشد:

حمل و ثور و جوزا و سرطان و اسد و سنبله و ميزان و عقرب و قوس و جدى و دلو و حوت.

و جهت لزوم تغيير را هم در مجلس از نقطه نظر تنظيم امور مالى مطرح كردند، كه سال شمسى به نفع دولت است، براى آنكه چون سال شمسى يازده روزاز سال قمرى بيشتر است، در اينصورت بودجه دولت و حقوق كارمندان را طبق اين برج‏ها پرداختن به صرفه دولت تمام مى‏شود.

مثلا اگر در سال، بيست و چهار ميليون، دولت طبق سالهاى شمسى خرج كند، اگر آن را طبق ماههاى قمرى بدهد، بايد در هر سه سال دو ميليون بيشتر صرف كند، زيرا در هر سه سال يك ماه زيادتر مى‏شود و دولت دو ميليون زيان مى‏كند. (71)

و همچنين وقتى در ايران گمرك دائر شد تصور كردند كه يك تاريخ شمسى براى امور دولتى لازم است.از مردم پرسيدند كه سال چندم شمسى است؟ هيچ در دست نبود، گفتند: در سالهاى منجمين يك حمل و ثورى هست كه آنها مى‏دانند، همان را بلژيكى‏ها گرفتند و معمول كردند.

بنده هر چه فكر مى‏كنم كه اين ادله چگونه براى تغيير دادن ماهها و سالهاى قمرى اسلامى به برج‏ها و سالهاى شمسى كافى است، هيچ فكرم به جائى نمى‏رسد.آخر دليل تا اين اندازه واهى و ضعيف است كه به جهت نياز يك تعرفه گمركى به سال شمسى، سال يك كشورى را تغيير دهند، و تمام آداب و رسوم و تعطيلات و تشريفات را در همه دوائر از دادگسترى و فرهنگ و غيرها و حتى وزارت ماليه و دارائى در همه امور كشور تبديل كنند، اين چه حسابى است؟ ! اين چه كتابى است؟ !

و اما قضيه بودجه و مخارج دولت كه طبق ماههاى قمرى زيان متوجه او مى‏شود، به قدرى سست است كه انسان از عقل و درايت پيشنهاد كنندگان تغيير تاريخ در شگفت مى‏ماند.

آخر كه گفته است كه دولت‏بودجه خود را از جمع‏آورى ماليات‏ها و غيره به حسب ماه و سال قمرى از ملت و رعايا بگيرد، آن وقت طبق بروج و سالهاى شمسى خرج كند؟ و به كارمندان بپردازد؟ اگر دولتى به حسب تاريخ شمسى جمع‏آورى مى‏كند، به حسب شمسى هم پرداخت مى‏كند، و اگر دولتى به حسب تاريخ قمرى جمع‏آورى مى‏كند، به حسب قمرى هم پرداخت مى‏كند، نسبت در هر دو حال محفوظ و ابدا نفع و زيانى متصور نيست.

اگر بودجه كشور بيست و چهار ميليون در سال شمسى است، چنانچه بخواهند طبق سال قمرى بپردازند، ديگر بيست و چهار ميليون بودجه آن نيست، طبعا كمتر است، و پرداختن همان مقدار كمتر به ماهها و سالهاى كوتاه‏تر چه ضررى مى‏رساند؟

تعيين بودجه و دخل و خرج دولت، و پرداخت و جمع‏آورى آن، چه طبق سالهاى شمسى باشد و يا سالهاى قمرى، هر دو در دست دولت است، و تناسب در هر حال محفوظ، و يك ريال كم و بيش نخواهد شد.

اگر شما در منزل ده نفر ميهمان دعوت كنيد، در نزد هر يك از آنان يك ظرف طعام مى‏گذاريد! و اگر بيست نفر دعوت كنيد! بايد بيست ظرف طعام بگذاريد! و در هر دو حال ميهمانان فقط از ظروف خود خورده و سير مى‏شوند! بلى اگر شما بيست نفر دعوت كنيد! و طعام ده نفر را براى آنان قرار دهيد، همگى نيم سير مى‏مانند!

شما هيچگونه الزامى نداريد، كه بيست نفر دعوت كنيد، و طعام ده نفر به آنها بدهيد! يا بيست نفر دعوت كنيد، با طعام بيست نفر، و يا ده نفر دعوت كنيد، با طعام ده نفر، و در هر دو صورت هم همگى ميهمانان سير شده‏اند، و هم شما مورد خجلت كمبود طعام واقع نشده، و از عهده بر آمده‏ايد!

بارى تمام اين دليل‏ها بهانه است، مى‏خواهند محرم و صفر و رمضان و ذوالحجه را بردارند، و يك درجه قدم پيش نهند، و يك مرحله را پشت‏سر گذارند، تابراى قدمهاى بعدى مراحل پيموده نشده، راه استوار باشد.

مجلس دوره دوم سالها و ماههاى قمرى را برداشت، و بجاى محرم و صفر حمل و ثور و جوزا را گذاشت.و در پاسخ طبقه روشن بين و تيزهوش و متعهد كه مى‏گفتند: شما شعائر اسلام را برمى‏داريد! و محرم و صفر را تغيير مى‏دهيد! مى‏گفتند: ما ابدا به محرم و صفر شما كارى نداريم! شما در محرم و صفر، عزادارى خودتان را بكنيد! و در رمضان روزه خود را بگيريد! و در ذوالحجة به ج‏برويد!

ابدا ما با اين اعمال عبادى، در اين زمان‏هاى مقرره در شرع كارى نداريم! اين راجع به شماست! ما از نقطه نظر كارهاى دولتى، و روابط ديپلماسى، و تنظيم و تنسيق امور حكومت، و تشكيلات ادارى و وزارتخانه‏ها، تاريخ رسمى كشور را تاريخ شمسى قرار مى‏دهيم! آنهم به هيچ جا ضررى نمى‏رساند!

هر وقت كه ما گفتيم: شما در برج حمل روزه بگيريد! و يا در راس سرطان به مكه برويد! حق با شماست! و جاى اعتراض باقى است!

كسى به آنها نگفت: در اسلام امور عبادى و سياسى تفاوتى ندارد، و تشكيلات ادارى از نماز و روزه جدا نيست، و وزارتخانه‏ها در استخدام فرهنگ اصيل اسلام و حج و زيارت، و روزه رمضان و عزادارى سيد الشهداء عليه السلام قرار دارند، ما و شما نداريم! دولت و ملت اسلام واحد است!

تغيير تاريخ قمرى به تاريخ شمسى، موجب تفكيك ملت مسلمان از دولت است.موجب به انزوا در آوردن اسلام در صحنه اجتماع و رسميت است.و در حقيقت موجب نسخ اسلام و برقرارى متد غرب و غرب گرائى است.

بارى اين مرحله اول از تغيير بود كه در مدت بيست‏سال به همين منوال در كشور سارى و جارى بود، تا نوبت‏به اجراء طرح مرتبه دوم رسيد، و از هر جهت زمينه آماده و دشمنان اسلام در انتهاز فرصت‏براى اجراء مرحله دوم بودند.

تا در دوره پنجم مجلس شوراى ملى در جلسه يكصد و چهل و سوم كه روز سه شنبه 27 حوت 1303 شمسى و مطابق با 21 شعبان 1342 قمرى بود، تاريخ شمسى را كه طبق بروج و به اسامى عربى بود، نسخ، و به جاى آن تاريخ هجرى شمسى باستانى قرار دادند. آنچه در آن مجلس از نطق‏ها و خطابه‏ها خوانده شد كه از اين امر جلوگيرى به عمل آيد مؤثر واقع نشد، و مخصوصا جناب شريعتمدار دامغانى مستدلا بيان كرد كه: ماههاى شمسى كه طبق حركت آفتاب در برج‏ها معين و مقرر است‏بهتر است از ماههاى ساختگى باستانى كه با اصول علمى هيچگونه موافقت ندارد.

اصل اين پيشنهاد به وسيله ارباب كيخسرو شاهرخ(72)مرد زرتشتى مذهب و دشمن اسلام و از اعضاء فراماسونرى ايران، و به تشويق و ترغيب سيد حسن تقى زاده(73)مهره خاص اجنبى، و از رؤسآء و سابقه‏داران شصت‏ساله فراماسونرى در ايران صورت گرفت.

سيد محمد تدين(74)چنانكه از گفتار او در همان مجلس پيداست، سهم به سزائى در اين انگيزه داشته است.

اين پيشنهاد بدين طور بود كه در تاريخ رسمى شمسى كشور، دو تغيير بايد داده شود: اول - نام ماههاى عربى از حمل و ثور و جوزا به نام ماههاى ايران باستانى: فروردين، ارديبهشت، خرداد، تير، امرداد، شهريور، مهر، آبان، آذر، دى، بهمن، اسفند(75)تبديل شود.

دوم - در تعداد روزهاى اين بروج، شش ماه اول را 31 روز، و پنج ماه دوم را 30 روز، و ماه آخر را 29 گرفت، اين مى‏شود سيصد و شصت و پنج روز.و براى خورده آن هر چهار سال يك بار اسفندماه را 30 روز بگيرند، و آن سال را 366 روز محاسبه كنند.

مى‏گفتند: اين طريق از تقويم سلطان ملكشاه سلجوقى اخذ شده است، و چون او ملاحظه كرد كه سالهاى شمسى به واسطه عدم محاسبه تعديلات، و عدم‏محاسبه كبائس دقيق رو به عقب رفته است، لذا با تنظيم و تنسيق حكيم عمر خيام و بعضى از منجمين ديگر، سالهاى شمسى را بدين گونه قرار داد، كه: تمام برج‏ها سى روز باشد، كه مجموعا مى‏شود سيصد و شصت روز، آنگاه براى كسر نيامدن سالها پنج روز به آخر آبان ماه، و يا اسفند ماه اضافه مى‏كردند، و آن را خمسه مسترقه مى‏گفتند، و اين هم به علت آن بود كه زرتشتيان قبل از اسلام پنج روز از سال را جزو سال حساب نمى‏كردند، و در آن پنج روز مجانا دنبال كارهاى خير مى‏رفتند.

و با اين پنج روز، سال سيصد و شصت و پنج روز مى‏شد، و هر چهار سال يك سال را كبيسه مى‏كردند، و سيصد و شصت و شش روز مى‏گرفتند، و باز براى حساب دقيق‏تر، كبيسه دوم گرفته و هر سى و سه سال يكبار سال كبيسه را سال پنجم قرار مى‏دادند، يعنى بعد از سال 29 و 30 و 31 كه مى‏بايد سال سى و دوم را كبيسه بگيرند، يكسال عقب انداخته و سال 33 را كبيسه مى‏كردند(76).

با اين حساب سالهاى شمسى تا شش هزار سال فقط يك روز عقب مى‏افتد.

سلطان ملكشاه سلجوقى اين تقويم را تنظيم و ابتداى سال را نيز مبدا جلوس خود به تخت‏سلطنت قرار داد.و تاريخ هجرى را ناديده گرفت.و اين تقويم را مى‏خواست رائج كند.

ولى به علت تغيير مبدا تاريخ از هجرت به جلوس بر تخت‏سلطنت‏خويش، مردم نپذيرفتند، و در ايران اين تقويم رائج نشد، ولى از جهت محاسبه دقيق است.

حال اگر شش ماه اول را سى و يك روز، و شش ماه دوم را سى روز، و روزهاى اسفند را بيست و نه روز قرار دهيم، و هر چهار سال يك بار كبيسه كنيم، و هر سى و سه سال يكبار كبيسه دوم بگيريم، در تعداد روزهاى سال مجموعا تغييرى پيدا نمى‏شود، و سال هم به عقب نمى‏افتد، يعنى از نقطه نظر محتوا طبق تقويم‏ملكشاه است، و از نظر تعداد روزهاى هر ماه بخصوصه، با آن تفاوت دارد، و اين امر مهمى نيست.

و خلاصه مطلب آنكه در سالهاى شمسى به اندازه بودن سروته سالها لازم است، ولى ماههاى شمسى چه تفاوت مى‏كند، كه سى روز باشد، يا سى و يك روز، و يا كمتر، و يا بيشتر، عمده حساب مجموع است.

ما اسم فروردين را براى ماه اول بهار قرار مى‏دهيم خواه با برج حمل تطبيق كند، و يا نكند.

اين از جهت تعداد روزهاى برج‏ها، و اما از جهت تغيير اسامى، گفتند: هيچ مهم نيست.فقط تغيير الفاظ است، و به جائى صدمه نمى‏زند، الفاظ عربى را برداشتن و بجاى آن الفاظ باستانى گذاردن، موجب احيآء سنت ملى است.و هر ملتى بايد آئين خود را محترم بشمارد، و مخصوصا گفتند كه: اسلام هم ما را به احيآء سنت‏هاى ملى دعوت كرده است.

چون به آنها گفته شد: منظور شما برداشتن محرم و صفر است! گفتند: ما چنين منظورى نداريم! امور شرعيه بجاى خود محفوظ است، ما مى‏خواهيم الفاظ عربى را برداريم، و الفاظ زيبا و قشنگ باستانى را بجاى آن گذاريم! ما كه نبايد از عرب هم عرب‏تر شويم، امروزه در بين النهرين (عراق) و غيره، نامهاى تشرين و كانون و شباط به كار مى‏برند، و هيچ به ياد نداريم كه كشور عربى نام حمل و جوزا و سنبله به كار برد.

در اينجا كه مرحوم مجاهد عالم عاليقدر سيد حسن مدرس گفت: در تمام ممالك اسلامى محرم و صفر استعمال مى‏كنند، گفتند: ما به محرم و صفر كار نداريم، آن مال ملتهاست، كه امور شرعيه خود را انجام مى‏دهند، گفتار ما راجع به تقويم رسمى دولتى است، نه امور شرعيه مردم.

و همين تقويم رسمى شمسى را كه تا به حال داشتيم، اينك مى‏خواهيم الفاظ ماهها را تغيير دهيم، و اين ضررى نمى‏زند، و به محرم و صفر كارى ندارد.آنها به جاى خود محفظوند.ما مى‏خواهيم اسم حمل و جوزا را به ارديبهشت و فروردين تبديل كنيم، و اين احياء سنت و آثار كهن است.يكى از نمايندگان مخالف گفت: شما اگر مى‏خواهيد تغيير الفاظ بدهيد، به الفاظى كه يكى از منجمين فعلى براى اين ماهها ساخته است، و بسيار مناسب‏تر است تغيير دهيد.سيد جلال الدين طهرانى تقويمى ساخته است و نام ماههاى سال شمسى را به ترتيب از اينقرار قرار داده است: چمن آرا، گل‏آور، جان پرور، گرما خيز، آتش بيز، جهان بخش، دژم خوى، باران ريز، اندوهگين، سرماده، برف‏آور، مشگين فام.(77)

اين نام‏ها بسيار زيباتر و از جهت معنى مناسبتش بيشتر است، تا معانيى كه آقاى ارباب كيخسرو از روى كتابهاى باستانى تهيه كرده‏اند.

چمن آرا مناسبتش بيشتر است تا فروردين كه آن را به (هم مانندى روانان) كه مساوات ارواح باشد ترجمه كرده‏اند.

و گل‏آور بهتر است از ارديبهشت كه به (نظم كامل و تقدس بهترين) ترجمه كرده‏اند.

بارى آنان اصرار داشتند كه چون احياء سنت كهن است، الفاظ فروردين و ارديبهشت و غيرها بهتر است، و حتى در لفظ مرداد گفتند حتما بايد امرداد باشد، با همزه مفتوحه، چون در لغت‏باستانى با همزه است.(78)بارى هر چه وكلاى مخالف گفتند: بايد روى اين مطالب تامل شود، و فعلا كارهاى مهمترى مجلس در بر دارد، و فعلا در آن مواد مذاكره كنيم، و وقت مجلس را به تغيير نام نگيريم، سودى نبخشيد، و با قيام و قعودهائى با فوريت راى گرفته شد.

در اين جلسه حقيقتا نمايندگان مخالف را اغفال كردند و گفتند: الفاظ باستانى و حفظ مليت و قوميت است، ديگر شرح ندادند كه اين الفاظ از اوستا گرفته شده، و نام شش فرشته نماينده اهورمزدا كه زنده و جاودانه‏اند در ميان اين ماههاست، و آنها عبارتند از: ارديبهشت و خرداد و امرداد و شهريور و بهمن و اسفند.

بسيارى از نمايندگان مخالف هم گيج و ويج‏شده، نمى‏فهميدند چه بگويند، مى‏گفتند: ما با آداب و رسوم مليت مخالف نيستيم.يك نفر نگفت: اين آداب مليت، مليت زردشت است، اسلام آئين زردشت را به باد فنا داد، و آفتاب درخشانش ديگر زمينه‏اى براى ذكرى از اهورمزدا و فرشتگان او باقى نمى‏گذارد.

در كشور اسلام و آئين محمدى و رسميت قرآن كريم، چه معنى دارد كه تاريخ را بر اساس روزها و ماههاى زردشتى قرار دهند؟ اين نسخ اسلام است، صحبت از الفاظ قشنگ نيست، صحبت از حمله ديو شوم اهريمنى بر كيان اسلام است.امروز شما نام ماهها را به نام فرشتگان مذهب زردشت مى‏گذاريد! و از ترس‏و عدم موقعيت راس تاريخ را به همان هجرت رسول الله باقى مى‏گذاريد! فردا آن را هم عوض مى‏كنيد! و تاريخ هخامنشى، با مبدا جلوس سيروس بزرگترين پادشاه هخامنشى، و يا با مبدا سلطنت كورش و يا داريوش مى‏گذاريد! و يا مبدا سلطنت پهلوى را همانند سلطان سلجوقى، به عنوان پديد آورنده آثار نوين و بر اندازنده ارتجاع و فرسودگى مذهب و افكار كهنه، مبدا تاريخ قرار مى‏دهيد!

در آن مجلس كسى كه بالنسبة دفاع كرد، مرحوم شريعتمدار دامغانى بود كه مستدلا گفت: تغيير روزهاى ماهها فائده ندارد، و خروج از موازين علميه مى‏باشد، و الفاظ حمل و ثور و جوزا از الفاظ فروردين و ارديبهشت كه معناى مناسبى ندارند بهتر است، ولى مطلب را نشكافت، و مبرهن نكرد كه اين پيشنهاد تغيير تاريخ به عنوان احياء سنت ملى، در حقيقت احياء سنت زردشت، و اماته احكام شرعى و اساسى محمدى در كشور اسلام است.زيرا همانطور كه ما اينجا بيان كرديم و در تعليقه نامى از فرشتگان آئين زردشت‏برديم، شايد او نمى‏دانست، و از اصل و ريشه اين تغيير خبر نداشت.زيرا پيشنهاد كنندگان، مقصد خود را مخفى كرده، و فقط به عنوان تغيير الفاظ عربى به تغيير الفاظ باستانى وارد مسئله شدند، و گفتند: فقط مسئله تغيير الفاظ است و بسيار مسئله سهل و آسان است.

در روز 27 حوت 1303 مطابق 21 شعبان 1342 كه سه روز به نوروز مانده بود، با اين عجله و شتاب، در يك جلسه راى گرفتند(79)، و تاريخ را عوض كردند(80)، وپس از تشريفات لازم در 11 فروردين 1304 شمسى به تصويب رسيد و مؤتمن الملك (حسين پيرنيا) كه در آن دوره رئيس مجلس بود به صورت نظامنامه به دولت ابلاغ كرد كه در دوائر دولتى اجراء نمايند.و به عنوان هديه نوروزى براى ملت ايران الفاظ قشنگ ارديبهشت و بهمن را آوردند، و زهر جانكاه را با پوشش‏هاى شيرين مليت‏به خورد مردم دادند، به طوريكه تا به حال هم بسيارى از حقيقت مسئله آگاه نيستند، و نامهاى باستانى را بر زبان مى‏آورند و اصلش را نمى‏دانند.

در اثر رسمى شدن نام‏هاى فروردين و ارديبهشت، در ادارات دولتى و مدارس و تقاويم و اعلانات، اولا اين نام‏ها كه تا آن زمان جز عده معدودى كسى از آنها خبرى نداشت، مشهور و معروف شدند، و از مدارس به منازل، و از تقويم‏هاى ادارى به تقويم‏هاى ديوارى منزلى سرايت كرد، و آذر و بهمن و اسفند، همچون قل هو الله احد محفوظ هر خرد و پير، و زن و مرد شد.

و ثانيا نام محرم و صفر و ربيع الاول و جمادى الثانى و ذوالقعده و غيرها كم كم از بين رفت، نه كسى از اين ماهها، و از دخول و خروجش خبرى داشت، و نه اعمال روزانه و تكاليف اجتماعيه و تشريفات و دعوت‏ها و جشن‏ها و ماتم‏ها و عزاهاى خود را بر اين ماهها منطبق مى‏نمود.

فقط ماه محرم به جهت عزادارى، و ماه رمضان به جهت روزه، قدرى معروف‏تر بود، و بجز پيرمردان تمام مردم كه مى‏خواستند مثلا در ماه رمضان روزه بگيرند مى‏گفتند: مثلا بايد امسال از 15 بهمن ماه تا 14 اسفند ماه روزه بگيريم، همچون جوانان مسلمان در خارج از كشور كه اعمال عباديه خود را با روزهاى ماههاى فرنگى همچون فوريه و مارس و آوريل و مه و ژوئن و ژوئيه و غيرها منطبق مى‏نمايند.

و اين درست، در خط همان راهى است كه استعمار كافر براى منزوى كردن آئين استوار اسلام كشيده و ترسيم نموده است، و از اينجا نيز درست در مى‏يابيم كه آن كافر تا چقدر در انجام مرام خود پيروز شده، و نامهاى اجنبى و زردشتى را به جاى نامهاى اسلامى نشانده، و دست هر مرد و زن، و مورد استعمال هر عالم و عامى، و هرادارى و بازارى، و هر كارگر و كشاورز داده است(81)، تا جائى كه از بعضى از علماء نيز ديده شده است در اعلانات خود ماههاى باستانى را به كار برده، و در امضاى خودتاريخ شمسى و نام‏هاى زردشتى را به كار برده، و در ضمن گاهى از اوقات مطابق با 7 محرم 1387 هجرى قمرى را مثلا با آن ضميمه نموده‏اند، و گاهى هم از اين تطبيق رفع يد كرده، به مجرد تاريخ باستانى اكتفا نموده‏اند.

بارى اين مرحله دوم از تغيير بود كه پنجاه سال تمام دوران خود را طى كرد، و پيوسته در صدد پيدا شدن زمينه مساعد براى اجراى طرح مسئله سوم بودند، و آن كه از جهت اهميت‏بسيار از تغيير دو مرحله قبل، مهمتر بود، نسخ تاريخ هجرى و تبديل آن به تاريخ شاهنشاهى بود.يعنى نسخ خود رسول الله و به روى كار آمدن طاغوت و رسميت‏حكام جائر در عقائد و سرنوشت قلوب ملت.

گرچه مدتها بود كه طاغوت بر ملت‏حاكم بود، ولى تا به حال اعلان نسخ حكومت رسول الله، و اعلان نسخ قرآن و اعلان نسخ شرف و فضيلت و وحى و نبوت و ولايت، و نسخ ايمان و عقيده نشده بود.

اينك با اين تغيير، جهارا على رؤوس الاشهاد، اعلان عدم نياز به دين و مذهب، و آئين محمدى، و بريدن زنجير ظاهر را با باطن، و بيرون جستن از دامان معنويت و روحانيت رسول خدا و استغناء و عدم نياز به احكام الهيه را نمودند.

ما در اينجا متن روزنامه اطلاعات مورخه يكشنبه 24 اسفند ماه 1354 شماره 14959 را مى‏آوريم و سپس به بحث مختصرى در پيرامون آن خواهيم پرداخت:

متن درشت روزنامه: امروز با تصويب يك قطعنامه تاريخى در جلسه مشترك مجلسين، تقويم و مبدا تاريخ ايران تغيير كرد.نوروز آينده سال 2535 شاهنشاهى خواهد بود.

نخست وزير هويدا: تقويم مذهبى كماكان مورد استفاده است.

قطعنامه اجلاسيه مشترك مجلسين سنا و شوراى ملى به رياست جعفر شريف امامى در كاخ سنا.

ابتدا درود و سپاس خود را بر دودمان پهلوى فرستاده از زحمات 50 ساله آنان در راه اعتلاء مملكت قدردانى مى‏نمايد، و انقلاب شاه و مردم را تنها عامل رهائى و آزادى و استقلال ميهن به شمار مى‏آورد.

و اينك متن مورد نظر: مجلسين با ايمانى قاطع به نظام شاهنشاهى، كه در طول بيش از 25 قرن منشا و مبناى قوام و دوام قوميت و مليت كشور ما بوده است، آغاز سلطنت كورش كبير بنيان گزار شاهنشاهى ايران را به عنوان سرآغاز تقويم و مبدا تاريخ ملى ايران به شمار مى‏آورد(82)، مجلسين با اعتقاد راسخ به اصول حزب رستاخيز ملت ايران، اين قطعنامه را در جلسه مشترك مورخ بيست و چهارم اسفند ماه يكهزار و سيصد و پنجاه و چهار تصويب نمودند.

در اين جلسه ابتدا رئيس مجلس و بعد سناتور دكتر عيسى صديق، هلاكو رامبد، سناتور عماد تربتى، دكتر مصطفى الموتى، سناتور شوكت ملك جهانبانى، خانم دكتر مهين صنيع صحبت كردند، و آنگاه قطعنامه به اتفاق آراء تصويب شد.

ابتدا شريف امامى طى نطق افتتاحيه خود از زحمات شاه تجليل كرده، و اظهار مى‏دارد براى كمى وقت، دو مجلس در هم ادغام شده، و از هر كدام سه نفر نماينده صحبت مى‏نمايند (روز تولد رضا شاه) .

قطعنامه توسط دكتر جواد سعيد نائب رئيس مجلس شوراى ملى قرائت‏شد و آنگاه هويدا سخن گفت.

سخنران اول دكتر صديق بود كه پس از ستايش از زحمات رضاشاه، و شرح احوال ايران در آن دوره، و هرج و مرج، اقدامات مهم او را به چند مورد تقسيم مى‏كند:

اعزام دانشجو به خارج، تاسيس دانشگاه تهران در فروردين 1310، تحصيل رايگان در تمام كشور، تشكيل باشگاه و استخرهاى شنا به دست ولايتعهد، برگزارى هزاره فردوسى در 1313 و گشايش آرامگاه وى در طوس (در سال مذكور در دانشگاههاى درجه اول دنيا نيز فردوسى و خدمات او به زبان و مليت و تاريخ ايران مورد تجليل واقع شد)، و اقدام بسيار مهم كه به نظر ممتنع مى‏آمد، رفع حجاب از زنان بود در 17 ديماه 1314، و اجتماع دانشمندان دنيا و تحقيق درباره فردوسى و مفاخر ايران ملى.

و سپس در اين مورد شرح مى‏دهد و بعدا درباره زحمات و خدمات محمدرضا شاه سخن گفته، و پس از آن درباره انقلاب سفيد بحث كرده است.

و پس از دكتر صديق، سناتور عماد تربتى سخنرانى كرد، و او نيز مانند صديق مطالبى ايراد كرد.

و پس از او سناتور شوكت ملك جهانبانى سخنرانى كرد، و از سعى رضاشاه در مورد كشف حجاب سخن گفت.

و پس از او دكتر مصطفى الموتى در همين زمينه‏ها سخنرانى نمود.

و پس از او هلاكو رامبد، و پس از او نيز خانم دكتر مهين صنيع در همين زمينه‏ها سخن گفتند.

و پس از تصويب قطعنامه، سناتور علامه وحيدى سخنرانى كرد، و چون اين سخنرانى بسيار مزورانه و مكارانه و شامل تحريف و تبديل معنوى است، و استادانه با دليل، حكام جور را تاييد كرده و از زبان رسول الله آنها را ستوده است، و روايات و اخبارى كه درباره امام و حاكم عادل وارد شده است‏بر سلاطين جور و حكام فاسق و جائر تطبيق نموده است، لذا ما عين گفتار او را مى‏آوريم، تا خوانندگان خود به موارد شيطنت و تدليس و تلبيس او پى برند، او سخنرانى خود را بدين گونه آغاز كرد:

اجازه بفرمائيد به مبانى دين مبين اسلام و به موازين استنباط و اجتهاد، مختصرى در عظمت‏بنيانگزار شاهنشاهى ايران كورش كبير و وجوب اطاعت از پادشاهان را به استحضار برساند.

در علم اصول، ماخذ استنباط: كتاب و سنت و اجماع و عقل است، كتاب‏يعنى قرآن مجيد، كتاب آسمانى و راهنماى جهانى كه بر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده است، و در اين كتاب مقدس الهى آيات باهراتى مربوط به شخصيت و خيرخواهى و بشر دوستى كورش كبير به نام ذوالقرنين ديده مى‏شود.

و يسئلونك عن ذى القرنين قل ساتلو منه ذكرا و نام گزارى كورش كبير به ذوالقرنين از لطائف معجزات قرآن مبين است، كه پس از پژوهشهاى دقيق علمى معلوم شد كه دو طرف كلاه اين شاهنشاه دو برآمدگى داشته است، و به اين مناسبت قرآن كريم از اين شهريار گرانقدر به نام ذوالقرنين ياد فرموده است‏» سپس براى دفع اينكه مقصود از ذوالقرنين اسكندر است، مى‏گويد: «اسكندر مرد ظالم و سفاكى بوده است و قرآن كريم هيچگاه مدح مرد ظالم را نمى‏كند» .

و سپس مى‏گويد: «مفاد آيات ديگر هم نمايانگر پندار و رفتار اين شاهنشاه دادگستر است‏» .

و مى‏گويد: «اكنون به ذكر عظمت پادشاه و اعتقاد به رژيم سلطنت مى‏پردازم: در خبر است كه خداى جليل به ابراهيم خليل خطاب فرمود: اى ابراهيم! تو مظهر آگاهى مائى و پادشاه مظهر شاهى ما.و از اين خبر چنين استفاده مى‏شود كه مقام شامخ سلطنت هميشه مورد عنايت‏خاص الهى بوده و هست.

اشاره به مضمون اين خبر است كه جلال الدين مولوى مى‏گويد كه: «پادشاهان مظهر شاهى حق‏» .و سنت رسول مكرم هم مؤيد اين خبر مى‏باشد.سخنى است ماثور و خبر است مشهور كه نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مكرر در مكرر در جمع صحابه بر عظمت زمان ولادت خود اشاره مى‏فرمايد:

ولدت فى زمن الملك العادل (در زمان پادشاه عادل متولد شده‏ام) كه ضمنا پيغمبر گرامى با نهايت صراحت از شاهنشاه ايران انوشيروان تجليل مى‏فرمايد.

اما حديث ديگر كه با كمال وضوح اطاعت از پادشاه را واجب مى‏داند، و بهتر است قبلا مرجع حديث را ذكر نموده، و سپس به بيان آن بپردازيم، تا تصور نرود: گفته منظور مستند و ماثور نيست.ماخذ خبر كتاب معتبر و بزرگ دانشمند عالم اسلام شيخ صدوق مى‏باشد، در كتاب «امالى‏» است: لا تذلوا رقابكم بترك‏طاعة السلطان! تا اينكه مى‏فرمايد: و ان صلاحكم فى صلاح سلطانكم و ان السلطان بمنزلة الوالد الرحيم، فاحبوا له ما تحبون لانفسكم و اكرهوا له ما تكرهون لانفسكم. «خودتان را به سبب ترك اطاعت از پادشاه خوار و سرافكنده نكنيد! صلاح شما در صلاحديد پادشاه است! پادشاه به منزله پدر مهربان است، پس دوست‏بداريد براى او آنچه را كه براى خودتان دوست مى‏داريد! و كراهت داشته باشيد براى او آنچه را كه براى خود كراهت داريد» !

حديث ديگر كه آنهم در همين كتاب معتبر و ارزنده است: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: طاعة السلطان واجبة، و من ترك طاعة السلطان فقد ترك طاعة الله عز و جل و دخل فى نهيه: «اطاعت از پادشاه واجب است، و كسى كه مطيع پادشاه نباشد، مطيع خداى عز و جل نمى‏باشد، و از فرمان خدا سرپيچى كرده است‏» .

مى‏بينيم در اينجا بدون هيچ ابهامى اطاعت از پادشاه را اطاعت از خدا مى‏داند.

اما وجوب اطاعت از پادشاه به موجب اجماع، چون ما اجماع را كاشف قول معصوم مى‏دانيم، و سرسلسله معصومين، اطاعت از پادشاه را واجب فرموده، نظر به وحدت ملاك، از اين لحاظ هم اطاعت از پادشاه واجب است.

بخصوص بر ما ايرانيان كه در حقيقت و به فرموده مولاى متقيان امير مؤمنان، داراى ويژگيهاى ايمان و خصائص روحانى هستيم، و از طرفى هم به شهادت تاريخ از لحاظ سنن ملى هم فرمان شاه را فرمان خدا مى‏دانيم، چه فرمان يزدان چه فرمان شاه.

و ناگفته نماند چون به موجب مفاد اخبار عديده اطاعت از پادشاه مسلم الصدور از معصوم است، اين را هم با توجه به وحدت ملاك مانند اجماع مصطلح مى‏دانيم.

اما دليل عقلى دائر به لزوم اطاعت از پادشاه، بديهى است‏سرپيچى از فرمان پادشاه عادل و دانا و توانا، موجب اختلال نظم و از هم گسيختگى امور سياسى و اجتماعى و علمى و اقتصادى و غيره مى‏باشد.

لو لا السلطان لاكل الناس بعضهم بعضا.نمايندگان محترم! براى حسن‏ختام حديث مشهورى را كه ناقل آن شيخ المحدثين حر عاملى است نقل مى‏نمايم:

السلطان ظل الله فى الارض، ياوى اليه كل مظلوم، كه سعدى گرانمايه اين حديث را به نظم ترجمه نموده، و آميختگى سايه را با صاحب سايه افزوده است:

پادشه سايه خدا باشد سايه از ذات كى جدا باشد؟

اكنون در اين جلسه مشترك پرشور و احساس كه براى تجليل از پنجاه سال شاهنشاهى پربركت و افتخار پهلوى تشكيل يافته، و مقارن با ميلاد مسعود سردودمان اين شاهنشاهى مى‏باشد، با درود فراوان به روان پاك اين شاهنشاه كبير از خداى متعال مى‏خواهيم كه به ما توفيق اطاعت و خدمت‏بيش از پيش به شاهنشاه آريا مهر را عطا فرمايد.زنده باد شاهنشاه آريا مهر و شهبانوى گرامى و والا حضرت همايون ولايتعهد.جاويد ايران.» با دقت در اين سخنرانى ملاحظه مى‏شود كه چگونه علامه وحيدى(83)خود مسخ شده و حقايق را تحريف كرده است.ما در اينجا به سخنان ساير گويندگان كه سخنرانى كرده‏اند، و برداشتن حجاب و عفت زنان، و يا تجليل از فردوسى افسانه‏ساز كه او را سمبل مليت و قوميت قلمداد كرده، و در مقابل اسلام، به اسم مقابله با عرب، سردست‏بلند كرده، و در زير مجسمه او جمع شده و سينه مى‏زنند، و نظير اين گفتارها كارى نداريم، زيرا كه اين گويندگان: افراد معلوم الحالى هستند كه از دوران طفوليت در همين مدارس استعمارى درس خوانده، و در نزد همين استادانى كه روى خط مشى تعيين شده از خارج براى تضعيف اسلام، مليت و قوميت‏باستانى و ايرانى زردشتى را به رخ مى‏كشند، تعليم ديده‏اند.فلهذا از شنيدن اين سخنان مكرره در مكرره از اينها هيچ ترتيب اثرى نمى‏دهيم.

زيرا ممشى و مسير و مبدا و منتهى و غايت و هدف اينان جز همين قبيل سخنان تو خالى و بى مغز چيزى نيست، اينان چه بسا كسانى هستند كه در خارج تعليم و تربيت‏يافته، و از زبان و انديشه همان استادان خارجى كه براى رقاء و پيشرفت كشورهاى شرقى دايه از مادر مهربان‏تر هستند، مطالبى را شنيده و آموخته و به جان و دل پذيرفته و نوكر حلقه به گوش اجانب و استعمار كافر بوده و هستند، فلهذا اگر پهلوى و خاندان او را - كه به شهادت تاريخ، دست استعمار اجنبى پنجاه سال با چماق و سرنيزه و تبعيد و حبس و شكنجه و قتل و اسارت، بر اين ملت مسلمان تحميل كرد - يگانه شاهنشاه عادل ملت پرور دادگستر بدانند هيچ در شگفت نخواهيم بود.

ولى تعجب ما از امثال وحيدى است كه چگونه با وجود سرمايه‏هاى علمى براى خوشايند شاه جائرى كه خودشان از ظلم‏ها و ستم‏هاى او بهتر از ما خبر دارند، و در مجالس و محافل خصوصى از آن بازگو مى‏كنند، براى جيفه و مردار دنيا، شرف و ضيلت‏خود را مى‏فروشند، و براى دراز كردن دست‏بر سر سفره فرومايه آنان اينطور تملق و چاپلوسى مى‏كنند.و براى رياست چند روزه و بهره بردارى از حطام كاسد اين افراد بى مايه، دين و مذهب و قرآن و رسول الله و اخبار و آيات را وجه المصالحه قرار مى‏دهند، و همه را به ثمن بخس مى‏فروشند؟

آخر هر عاقل و دانشمندى كه به مبانى اصول و فقه اسلام آشنائى داشته‏باشد، با ملاحظه اين سخنرانى اين مرد، به خوبى در مى‏يابد كه جز تزوير و خدعه و مكر و فريب چيزى به كار نبرده، و جز تحريف تحويل نداده است.

قرآنى كه از طرف حضرت بارى براى تحكيم عدل و توحيد آمده، كجا اطاعت از حاكم را لازم مى‏شمرد؟ پيامبرى كه براى برقرارى توحيد و عدل و مبارزه با شركت و ظلم بيست و سه سال خون‏جگر خورد، و در مدت هجرت ده سال در مدينه، خود در مقدم‏ترين نقطه از صف مجاهدين در قبال دشمن قرار مى‏گرفت، و به طور متوسط هر دو ماهى كه در مدينه بود يك غزوه صورت مى‏گرفت، و خود در آن شركت مى‏فرمود، كجا خود امر به اطاعت پادشاه مى‏كند و پيروى از او را بدون چون و چرا لازم مى‏شمارد؟

اين رواياتى كه ايشان نقل كرده با وجود ضعف و ارسال در سند آنها هيچگاه دلالت‏بر پيروى حاكم جائر ندارند.مراد از سلطان، سلطان عادل، و امام بحق و يا فقيه جامع الشرائط منصوب از قبل امام است.

حرمت پيروى از سلطان جائر، و تبعيت از حاكم فاسق و گناهكار، به مقتضاى حديث متفق عليه بين شيعه و سنى: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق «براى هيچ مخلوقى در معصيت امر خدا، اطاعتى نيست‏» ديگر اطلاق يا عموم براى مطلقات وجوب اطاعت‏سلطان بنا بر فرض صحت‏سند آنها باقى نمى‏گذارد.در قرآن كريم وجوب اطاعت را منحصرا به رسول الله، و اولى الامر كه مراد ائمه دين و پيشوايان حقه سيد المرسلين‏اند معين فرموده، و فقط و فقط انبياء عظام كه از طرف حضرت پروردگار مبعوث مى‏شدند، طبق آيات قرآن، وجوب اطاعت داشته، و خودشان به لزوم پيروى مردم از آنها امر مى‏كرده‏اند.

قرآن كه سراسر از پادشاهان جائر جهان، همچون فرعون و نمرود و هامان و دست اندركارانشان تنقيد مى‏كند، و امت‏ها را به پيروى از پيامبران، به شورش در مقابل آنان بر مى‏انگيزد، كجا خود بدون قيد و شرط اطاعت امثال آنها را لازم مى‏شمرد؟

خيانت آقاى وحيدى در نقل اين اخبار، اولا آنها را به صورت خبرهاى صحيح السند و مشهور و معروف جلوه دادن است، كه البته چنين نيست، و درهيچيك از مجاميع شيعه و يا اهل تسنن با سند صحيح يافت نمى‏شود، و ثانيا بيان مطلق كردن و از ذكر قيد و مقيد و خاص و مخصص صرف نظر نمودن است، و اين خيانتى عظيم است.

در اينكه مراد از ذوالقرنين كورش بوده است، اشكال و ايراد بسيار است، و بر فرض صحت اين معنى، فقط قرآن خصال ذوالقرنين را ستوده است، اما كجا از لزوم پيروى و متابعت او به عنوان پادشاه، ذكرى به ميان آورده است؟ ايشان نشان دهند.

و عجيب اينست كه خود ايشان در مقام استدلال كه نمى‏توان ذوالقرنين اسكندر باشد، مى‏گويند چون او مرد ظالم بوده است، قرآن از او تعريف و تمجيد نمى‏كند، آنگاه چگونه خودشان از بيان قرآن و از لسان اخبار، اين بيانات را در لزوم پيروى از شاه و شاهنشاه و خاندان پهلوى دارند؟ گويا همه آنها مردم معصوم و طاهر و مطهر و همچون فرشتگان سماوى بوده، و آيه تطهير درباره آنان نازل شده است.

آنچه را كه به رسول خدا نسبت مى‏دهند از اينكه فرموده است: ولدت فى زمن الملك العادل حديثى است‏ساختگى و مجعول، و در هيچيك از مجاميع شيعه و سنى ديده نشده است.انو شيروان مرد ظالمى بوده است و پيامبر از او تعريف نمى‏كند.اينكه ايشان گفته‏اند: «سخنى است ماثور و خبرى است مشهور كه رسول خدا مكرر در مكرر در جمع صحابه به عظمت زمان ولادت خود به جهت انوشيروان اشاره مى‏فرمايد» دروغ محض است.

شهرت اين خبر از كجاست؟ و در كدام كتاب حديث و يا فقه و يا رجال شهرت دارد؟ و يك بار هم در ميان جمع صحابه نفرموده‏اند، تا چه رسد به مكرر در مكرر.

گفتار فردوسى: «چه فرمان يزدان چه فرمان شاه‏» بر اساس مذهب زرتشتيان است كه شاه را نماينده خدا مى‏دانند، به اسلام چه مربوط؟ و اسلام خود يزدان را كه در مقابل اهرمن است، رد مى‏كند، و اعتقاد به او را شرك و ثنويت مى‏داند، تا چه رسد به سايه يزدان و نماينده او.

فردوسى در مقابل اين غلط كاريهائى كه نموده است، و اين خلط وخبطهائى كه آورده، در موقف عرصات قيامت در پيشگاه عدل پروردگار وقوف دارد، و بايد از عهده بر آيد.اين اشعارى كه حقايق را كنار مى‏زند، و اطاعت‏سلطان و شاه و حاكم را هر چه باشد و هر كه باشد به مردم تحميل مى‏كند.

وحيدى جمله و ان صلاحكم فى صلاح سلطانكم را درست عكس معنى كرده است.زيرا معناى اين جمله اينست كه: «شما هنگامى صالح و پسنديده خواهيد بود كه سلطان شما صالح و خوب باشد.» ايشان اينطور معنى كرده‏اند كه: «صلاح شما در صلاحديد پادشاه است‏» يعنى شما وقتى صالح خواهيد بود كه طبق نظريه و آنچه را كه پادشاه براى شما صلاح بداند عمل كنيد! و اين خيانت در ترجمه است.

ديگر آنكه ايشان براى اقامه ادله اربعه اصطلاحيه اصوليه چون خواستند از اجماع كه يكى از ادله اربعه است استفاده كنند، و ابدا اجماعى در دست نبوده است، گفته‏اند كه چون ملاك حجيت اجماع قول معصوم است، و از جهت كاشفيت قول معصوم حجت است، لذا چون قول معصوم در مسئله هست، پس ملاك اجماع وجود دارد، بنا به وحدت ملاك اجماع و خبر صادره از معصوم.

اهل علم و واردان به فن اصول مى‏دانند كه اين اجماع نيست، اجماع در مقابل سنت كه مراد روايات صادره از معصوم است، عبارت است از: اتفاق همه مسلمين به طوريكه كاشف از قول معصوم باشد.ايشان براى اينكه دليل‏هاى خود را زياد كنند، يك تزويرى در معناى اجماع نموده، و به عبارت ديگر خواسته‏اند در مسئله اصولى هم خيانتى كرده باشند، تا آنكه خدمت تمام باشد، و ادله اربعه همگى قائم و استوار.

و اما دليل عقلى، عقل به خلاف آنچه را كه گفته‏اند حكم مى‏كند.عقل حكم مى‏كند كه انسان نبايد هيچگاه تابع باطل و فاسد شود، و نبايد از سلطان جائر و حاكم ستم پيشه اطاعت كند.بلكه بايد پيوسته خود را از زير حكومت او برهاند.و از سلطان عادل واقع بين، از خود گذشته و صميم و دلسوز به امت، و متحقق به حقيقت و واقع الامر، كه سرش از رذائل اخلاقى و دنيا دوستى و شهرت طلبى و استكبار و خودمنشى و خودمحورى آزاد است، پيروى كند.بارى ما در اينجا سخن را در تفسير كلام ايشان توسعه داديم، تا مردم بدانند در هر زمانى حكام جائر براى عوام فريبى، نظير چنين افرادى را در دستگاه خود داشته‏اند و آنها را مى‏پروريده‏اند، تا براى عوام الناس مهر سكوتى باشد.

آن وقت نبايد تعجب كرد كه چگونه امثال ابو هريره‏ها، و ابو درداها، و كعب احبارها، و سمرة بن جندب‏ها و غيرهم، با آنكه مدت‏ها از اصحاب رسول خدا بوده‏اند، چگونه از حاشيه نشينان سفره رنگين معاويه شدند، و هزاران حديث در فضيلت‏شيخين و خاندان بنى اميه و عثمان و معاويه، و در تعييب و قدح امير المؤمنين عليه السلام جعل كردند، و براى مردم بر فراز منبر از زبان رسول خدا مى‏خواندند.

تاريخ جز تكرار حوادث واقعه چيزى نيست، و اگر ما بخواهيم وضع دربار معاويه را تماشا كنيم، به همين مجلسين سنا و شوراى ملى و سناتورها و وكلاى شورا نظر كنيم، اين آينه كاملا حكايت از آن چهره مى‏كند.

معاويه فرستاد نزد سمرة بن جندب و پيام داد: يكصد هزار درهم مى‏دهم تا براى مردم روايت كنى كه آيه قرآن:

و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد (84)«بعضى از مردم هستند كه به جهت‏به دست آوردن رضاى خدا، جان خود را مى‏دهند و به خدا مى‏فروشند، و خداوند به بندگان خود مهربان است‏» درباره ابن ملجم مرادى كه شقى‏ترين كس از قبيله مراد بوده است، نازل شده است، و آيه:

و من الناس من يعجبك قوله فى الحيوة الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الد الخصام و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد (85)«و بعضى از مردمان هستند كه سخنان آنها بسيار زيبنده و فريبنده و براى زندگى دنيا خوشايند و نيكوست، و چون سخن گويند خدا را بر صدق مدعاى باطنى و دل خود گواه مى‏گيرند، در حالى كه دشمن‏ترين و سرسخت‏ترين‏دشمنان به اسلام و قرآنند.و چون پشت كنند، و (اى پيامبر) از نزد تو بروند، آنچه در توان دارند براى فساد در روى زمين، و از ريشه برانداختن نسل مردم، و خراب كردن منافع و زراعت و درختان به كار برند، و خداوند فساد را دوست ندارد، و چون به آنها گفته شود: از خدا بپرهيز! چنان مقام شخصيت طلبى و عزت او را به گناه درگيرد، و باد غرور در سر بدواند، كه هيچ جايگاهى جز جهنم و آن محل پست و سوزاننده براى آنان بهتر نباشد.» درباره على بن ابيطالب نازل شده است.

سمرة بن جندب قبول نكرد، معاويه دويست هزار درهم، داد، سمرة قبول نكرد، معاويه چهار صد هزار درهم، داد، سمره قبول كرد.(86)

بارى اين تغيير تاريخ همان نهايت مرحله سوم از مراحلى بود كه دست استعمار عملى كرد، و بدون هيچگونه اطلاع قبلى مردم، و با فوريتى هر چه تمامتر، به طورى كه دو مجلس را درهم ادغام نمودند، تا در فاصله بين دو مجلس كه طبعا موجب اطلاع مردم مى‏شود شورشى بر پا نكنند، و قيام و اقدامى در منع اين قطعنامه صورت نگيرد، اقدام به اين عمل نمودند.

در اين جلسه به خوبى پيدا بود كه با تغيير اين تاريخ، فاتحه اسلام را خواندند، و از نقطه نظر سياست همان ملى گرائى و قوم پرستى و زردشتى گرى را براى ملت محروم و مظلوم ايران به ارمغان آوردند.

هوشنگ نهاوندى رئيس دانشگاه در اين جلسه گفت: «تعيين مبدا جديد براى تاريخ ايران، اساسى‏ترين قدم براى رسميت دادن بر قوميت كهنسال ايرانى است.

تقويم جديد يك تقويم صد در صد ايرانى و ملى و باز گوينده تحول اصيل تاريخ پرافتخار ماست.» فرهنگ مهر رئيس دانشگاه پهلوى شيراز در اين جلسه گفت: «ايران به صورت يك واحد مستقل، و ملت ايران به صورت يك گروه متشكل، با كورش و سلسله هخامنشى به وجود آمد» .

امير عباس هويدا نخست وزير بعد از تصويب در اين جلسه سخنانى گفت.از جمله: «ما در اين لحظات از قرن بيست و ششم تاريخ شاهنشاهى سخن مى‏گوئيم.بديهى است كه تقويم هجرى قمرى كه تاريخ مذهبى ماست، بجاى خود محفوظ خواهد ماند...ولى تصميم امروز شما در واقع تجلى اين واقعيت تاريخى است كه در تمام اين دوران طولانى، يك ايران و يك نظام شاهنشاهى وجود داشته و دارد، و اين دو آنچنان به يكديگر پيوسته‏اند كه يك مفهوم دارند» .

در فرداى آن روز يعنى در روز دوشنبه 25 اسفندماه 1354 شمسى روزنامه اطلاعات در سرمقاله خود، در ضمن مقاله‏اى مى‏نويسد: «اكنون با طرحى كه در جلسه مشترك مجلسين از تصويب گذشت، اين تقويم ملى (كه منظور فروردين و ارديبهشت، وليكن بر اساس تاريخ هجرت رسول الله است) يك مبناى دقيق‏ترى پيدا مى‏كند كه آغاز شاهنشاهى ايران، يعنى جلوس كورش بزرگ بر اورنگ سلطنت ايران است.تقويم ملى ما كه از نخستين روز فروردين شروع مى‏شود، و ماههاى دوازده‏گانه آن همه ايرانى و داراى نامهاى باستانى ايران است، ظاهرا اين نقص را داشت كه شامل سالهاى تاريخ ايران در دوره قبل از اسلام واقع نمى‏شد...و تا آنكه گويد:

براى كشورى كه تاريخ مدون و منظم دارد، و اساس شاهنشاهى آن از جلوس كورش بزرگ تا به امروز مستمرا دوام يافته است، اين چنين وضعى چندان منطقى نبود.براى اينكه هيچكدام از حوادث تاريخى منجمله حمله عرب تداوم تاريخ و استمرار شاهنشاهى ايران را بر هم نزده است.

و ما در حاليكه آئين مقدس اسلام را پذيرفته‏ايم و بدان مفاخرت مى‏كنيم، تاريخ و تمدن خودمان را نيز داشته‏ايم و داريم، تقويم مذهبى ما كه مانند همه كشورهاى اسلامى از ماه محرم آغاز و به ماه ذيحجه ختم مى‏شود، جاى خود دارد، تقويم ملى ما كه از فروردين ماه شروع و به اسفند ختم مى‏شود جاى خود را.

آن تقويم هجرى است، و اين تقويم شاهنشاهى، كه يكى نماينده مذهب ماست، و ديگرى نماينده قوميت ما.» بارى از ملاحظه اين عبارات و اين سخنان به خوبى پيداست كه منظور ازتغيير تاريخ، جدا كردن مذهب از مليت و قوميت است، و تفكيك مذهب از سياست و امور اجتماعيه، و رسمى كردن شعائر ملى و آداب و سنن جاهلى، و به انزوا در آوردن آئين حق و سنت محمدى، و اصالت و شرف مردمى كه در فطرت آنها به وديعت نهاده شده، و دين و مذهب آن را تاييد و تحكيم مى‏كند.

و بطوريكه سابقا اشاره كرديم، آنها مى‏گويند: «ما به تاريخ هجرى قمرى كارى نداريم، آن به جاى خود محفوظ است.ولى تاريخ رسمى مملكتى بايد شمسى و فروردينى و شاهنشاهى باشد.» يعنى آنچه به درد كشور مى‏خورد، فروردين ماه و افتخار به خت‏سلطنت كورش و اورنگ پادشاهان هخامنشى است.اين است كه مردم را از دين مى‏برد و رابطه آنها را با مذهب و دفاع از وطن و ناموس و جان و مال از دست اجانب، قطع مى‏كند، و اين به درد استعمار مى‏خورد.

تاريخ هجرى قمرى كه فلان پيرزن در لاى مفاتيح الجنان خود گذارده، و يا فلان پيرمرد آداب و اعمال ليلة الرغائب را از روى آن مشخص كند، چه ضررى به استعمار و نقشه‏هاى شوم و سهم آگين آنها مى‏زند؟

مى‏گويند: مبدا تاريخ را اگر هجرت رسول الله قرار دهيم، اين موجب نقصان و شكست تاريخ ماست، ولى اگر بر اريكه سلطنت قرار گرفتن كورش بگيريم، موجب سربلندى و سرافرازى.

اف لكم و لما تعبدون من دون الله (87). «اف بر شما باد بر اين افكار پوسيده و اوهام واهيه، كه در مقابل عبوديت پروردگار، اتخاذ نموده، و آن را آئين خود دانسته‏ايد.» تمام ملت‏هاى عالم، افتخار و شرف خود را به انتساب به پيامبرانشان مى‏دانند.مسيحيان عالم تاريخ خود را ميلاد مسيح مى‏گيرند.زرتشتيان و يهوديان همگى بر اين اساس گاهنامه و سالنامه دارند.

پيامبر اسلام براى شما ننگ بود، كه از انتساب خود به او خوددارى مى‏كنيد؟ ! شما كه در نوكرى استعمار، دست همه كشورهاى استعمارى را عقب زده‏ايد! آنها تاريخ خود را از هجرى به مسيحى برگرداندند.آخر مسيح هم يك پيغمبر عاليقدر بود، شما آن را هم نپذيرفتيد! و يكباره دست از همه انبياء شسته، و به دامان كورش و سيروس متوسل شديد! اف لكم و لما تسيرون على منهج الشيطان .

اينجاست كه ديگر غيرت خدا به جوش مى‏آيد، و مقام عزت او تحمل اين گونه تعديها را نمى‏كند و بعد از طى سه مرحله: اول تبديل هجرى قمرى به هجرى شمسى، دوم تبديل هجرى شمسى به هجرى باستانى، سوم تبديل هجرى باستانى به شاهنشاهى باستانى، نتيجه نكبت اعمال و سزاى تعديات و تجاوزات آنها را در مى‏گيرد، و چنان خانه و كاخ بر سر آنان خراب مى‏شود، و اثر به خبر تبديل مى‏شود فجعلناها حصيدا كان لم تغن بالامس (88)«آنها را درو كرديم، و چنان از بيخ و بن برانداختيم كه گويا اصلا در ديروز در اين مكان‏ها اقامت و مسكن نداشتند.»

فاخذتهم صاعقة العذاب الهون بما كانوا يكسبون (89)

«در اثر سزاى اعمالى كه انجام دادند، صاعقه عذاب خداوندى كه خوار و ذليل كننده بود، آنها را گرفت.» بر اثر آنچه ما در اينجا آورديم، انتظار مى‏رفت كه پس از فرو ريختن كاخ ظلم و استبداد، و حركت‏سيل خروشان ملت مسلمان كه هزار و چهارصد سال از پستان مادرانى كه آنها را با نام محمد شير داده‏اند، و سپرده شدن اختيار ملت‏به خود ملت در مجلس خبرگانى كه تشكيل شد، تاريخ را فقط هجرى قمرى اعلام كنند، ولى چنين نكردند و اصل هفدهم از قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران بدين صورت تدوين شد: «مبدا تاريخ رسمى كشور هجرت پيامبر اسلام ( صلى الله عليه و آله و سلم) است، و تاريخ هجرى شمسى و هجرى قمرى هر دو معتبر است، اما مبناى كار ادارات دولتى هجرى شمسى است.تعطيل رسمى هفتگى روز جمعه است.» در اينجا مى‏بينيم اصلاحى كه به عمل آمده فقط طرح مسئله سوم است‏يعنى از شاهنشاهى به هجرى برگشت.ولى باز هم سال‏هاى شمسى به رسميت‏باقى است، و ماههاى زرتشتى باستانى همچون خرداد و بهمن نيز تغييرى نكرده است.