امام شناسى ، جلد چهارم

علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى

- ۱۱ -


درس پنجاه و هفتم تا درس شصت

تفسير آيه «و يقول الذين كفروا لولا انزل عليه آية من ربه انما انت منذر و لكل قوم هاد»

بسم الله الرحمن الرحيم

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن الى قيام يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.

قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:

و يقول الذين كفروا لو لا انزل عليه آية من ربه انما انت منذر و لكل قوم هاد (1) .

«و مى‏گويند آن كسانى كه كافر شده‏اند: چرا از جانب پروردگار محمد صلى الله عليه و آله و سلم براى او آيه و معجزه‏اى نازل نمى‏شود؟ (اى رسول ما) تو ترساننده هستى (وظيفه تو همين است و بس) و از براى هر قوم و طائفه‏اى هدايت كننده‏اى خواهد بود» .

در احاديث و روايات بسيار از طريق شيعه و سنى چه در كتب روايات و چه در كتب تفاسير از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت‏شده است كه مراد از هادى در اين آيه شريفه امير المؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام است.و ما قبل از آن كه وارد در بحث اين دسته از روايات شويم لازم است اجمالا تفسير اين آيه را ذكر كنيم.مشركين و كفار قريش از رسول خدا معجزاتى مانند معجزات حضرت موسى و عيسى و صالح و غيرهم از قبيل اژدها شدن عصا، و يد بيضاء، و مرده زنده كردن، و كور مادرزاد را بينا نمودن، و مريض مبتلا به پيسى را شفا دادن، و از سنگ كوه، شتر زنده بيرون آوردن تقاضا مى‏نمودند و مى‏گفتند: اگر اين پيغمبر راست مى‏گويد چرا از قبيل اين معجزات از او صادر نمى‏شود و خداى او براى امداد و كمك او از آسمان نظير اين خارق عادات را براى او نازل نمى‏كند؟ آنها قرآن مجيد را كه بزرگترين معجزه است قبول نداشته و در آن شك و ريب مى‏نمودند و به آن التفات و توجهى نمى‏نمودند و به دنبال معجزات‏صورى و چشمگير اهل حس مانند قرون سالفه مى‏گشتند.

اين درخواست آنها از چند جهت غلط و ناصحيح بود: اولا - اختيار معجزه و خرق عادت به دست‏خداست و بس، رسول خدا را در آن مستقلا دخالتى نيست.پيغمبر خدا مانند ساير افراد بشر مخلوق و محكوم به حكم خداست و بر خلاف اراده خدا ابدا نمى‏تواند كارى بكند چه خود بخواهد و چه ديگران از او درخواست نمايند لا يملك لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حيوة و لا نشورا .هر چه خدا بخواهد به دست پيغمبرش اجرا مى‏كند چه مرده زنده كردن باشد، يا عصا اژدها نمودن، يا قرآن مجيد را نازل نمودن.بنابراين پيامبر را در مقابل خدا مستقل التاثير يا شريك الاثر دانستن غلط محض است.و ثانيا - چون در زمان حضرت موسى علم سحر و شعبده به نهايت درجه اوج خود رسيده بود، خداوند براى حضرت موسى از سنخ همان علوم رايجه در بين مردم معجزه‏اى قرارداد كه از قدرت بشر خارج و علماى سحر و شعبده بدان اعتراف و اقرار كردند.و در زمان حضرت عيسى علم طب بالا رفته و امراض صعب العلاج را علاج مى‏نمودند خداوند به حضرت عيسى از سنخ همان فن معجزه‏اى داد كه قدرتمندان و مهره فن طب از آوردن امثال آن عاجز بودند.و حقيقت معجزه بايد كارى باشد كه علماى زمان كه ساليان متمادى عمر خود را در آن رشته صرف كرده‏اند از انجام آن عاجز شده و به علو مقام آن اعتراف كنند نه آنكه عوام مردم از آوردن مثل آن عاجز باشند.

در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم علم فصاحت و بلاغت‏به اوج خود رسيده و شاعران قوى پنجه، شعرهاى اديبانه مى‏سرودند و به انواع كنايات و استعارات و تمثيلات با رعايت ايجاز و ساير فنون علم عربيت و ادبيت آنها را زينت داده و به خانه خدا آويزان مى‏كردند، و معلقات سبع نمونه‏اى از آنهاست.و علاوه بشر كه هر روز براى خود قانونى وضع مى‏كند و خود به آن مبتلا مى‏شود و چاره درد و مرض خود را نمى‏داند، قرآن كريم در اعلى درجه فصاحت و بلاغت تا سر حد اعجاز از يك طرف، و از طرف ديگر در متين و راستين بودن قوانين و احكام فطرى بشر كه براى بشر آورده و همه بر يك نسق و يك منوال بر اساس توحيد پروردگار و ربط همه انسانها بلكه تمام جانداران بلكه تمام مخلوقات بر پايه لطف و يگانگى، تدوين شده، از طرف ديگر، اعجاز قرآن است، و همچنين دعوت همه مردم را به خدا كه پروردگار آنهاست و از همه به آنها نزديكتر است‏برد و اصل جمال و جلال كه همه اسماء خدا منطوى در آن دو مى‏باشد، استوار نموده است.

و از همه مهم‏تر ربط اين همه مطالب و قوانين و داستانها و حكايات انبياء و امت‏ها و سير آفاقى در آسمانها و ستارگان و شب و روز و زمين و باران و ابر و باد و پيدايش سبزى و طراوت و به وجود آمدن انسان و مراحل تدريجى جنين و حيوان و موت و بعث و نتايج اعمال و حساب در جميع مخلوقات و وجود همه و همه در يك كتاب مختصر و موجز كه مى‏توان آنرا در جيب خود قرارداد با آن لحن عالى و سبك بديع در طرف ديگر، معجزه باقيه رسول خدا تا قيامت‏براى علماء و مهره هر عصر و زمان خواهد بود، چنانكه خودش به اين مرحله تحدى نموده و در مقام اعجاز، تمام افراد بشر را به آوردن مثل آن دعوت مى‏كند.بنابراين اگر مردم به اين قرآن ايمان نياورند هرگز به معجزاتى مانند معجزه حضرت موسى و عيسى ايمان نخواهند آورد.

و ثالثا - آنچه خدا به عهده خود گرفته است آوردن معجزه است‏براى پيغمبران خود كه بدين وسيله ارتباط آنان با خدا و عالم غيب معلوم شود و سند نبوت آنها باشد نه آنكه به دلخواه مردم هر روز يك نوع معجزه تازه‏اى بفرستد.معجزات پى در پى مردم را بى‏فهم و جامد بار مى‏آورد و نيروى عقل را از آنها مى‏گيرد و سنت‏خدا را در تربيت‏بشر و راه تكامل آنها را بر اساس اختيار و مجاهده و عمل صالح باطل و عاطل مى‏كند.اگر بشر سر تسليم و اطاعت داشته باشد با يك معجزه بايد تسليم شود و اگر نداشته باشد با معجزات بسيار و متنوع نيز تسليم نشده و آنها را به سحر و شعبده حمل نموده و براى فرار نفس خود از پيروى پيغمبر خود هر راه غلط و كجى را طى مى‏كند، چنانكه خداى تعالى فرمايد:

و لو علم الله فيهم خيرا لاسمعهم و لو اسمعهم لتولوا و هم معرضون (2) .

و علاوه مقدار اشتها و درخواست‏بشر حد معينى ندارد، بشر هر روز يك معجزه تازه غير از معجزه ديروز از پيغمبر خود طلب مى‏كند و بدين طريق پيامبران بايد آلت اجراى منويات فاسده آنها قرار گيرند و به عوض تربيت و تعليم و نشان دادن طريق مستقيم را به سوى خدا دائما در مقام ابطال سنت اسباب برآمده و طبق هواى نفسانى قوم خود امور آنها را از طريق خرق عادت انجام دهند.

مشركين و كفار مكه از رسول خدا معجزاتى متنوع و چشمگير مانند نزول‏ملائكه محسوس، و آوردن كتاب محسوس از آسمان، و طلا شدن سنگها، و جارى شدن چشمه‏ها و نهرها در كوهستان مكه، يا داشتن عمارت و منزلى از جواهرات، يا بالا رفتن به آسمان و امثال ذلك درخواست مى‏نمودند، و چون رسول خدا دعوت آنها را اجابت نمى‏كرد در مقام ايراد - با عدم توجه به آيات قرآن كه حلال هر مشكل و پاسخگوى هر سئوال و امر غامض است - مى‏گفتند:

لو لا انزل عليه آية من ربه .

آن قدر اين ايراد پست و زشت‏به نظر رسيد كه خداوند آنها را در مقام جواب مخاطب قرار نداد بلكه راجع به كلام آنها نيز با پيغمبرش سخنى نگفت و فقط پيغمبر خود را در يك امر اصيل مخاطب نموده، فرمود:

انما انت منذر و لكل قوم هاد

«اين است و جز اين نيست كه وظيفه راجع به تو فقط بيدار باش دادن و هشدار دادن و ترساندن مردم است نه چيز ديگر، و براى هر دسته و جمعيتى از طرف خداوند هدايت كننده‏اى معين شده است‏» .

اين آيه دلالت دارد بر آنكه هيچ گاه زمين از امام و حجت‏خالى نخواهد بود و هميشه براى طبقات مختلفه مردم در عصور متفاوته راهنما و هادى از جانب خدا كه آنها را به راه حق دعوت كند خواهد بود خواه آن راهنما خود پيغمبر منذر باشد يا غير پيغمبر كه به هدايت‏خدا هدايت‏يافته باشد.مفسرين اختلافى نكرده‏اند در آنكه مراد از منذر رسول اكرم است چون جمله انما انت منذر صريح در انحصار وصف‏انذار در خصوص آن حضرت است.ليكن در معنى و مراد از هادى به چهار وجه آيه را تفسير نموده‏اند.

وجه اول آنكه گفته‏اند مراد از هادى خدا است.يعنى اى پيغمبر تو فقط داعى به سوى خدا هستى و مردم را از عواقب وخيم اعمال زشت‏خود بيم مى‏دهى ليكن خدا است كه هدايت در دست او است و هر گروه و دسته‏اى را به مقام امن و امان خود رهبرى مى‏كند. و ابن عباس و ضحاك و مجاهد نقل شده است (4) .سيوطى گويد: ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم از سعيد بن جبير تخريج‏حديث كرده‏اند كه او گفت: فى قوله تعالى:

انما انت منذر و لكل قوم هاد،

قال: محمد المنذر و الهادى الله عز و جل (5) .

«منذر محمد صلى الله عليه و آله و سلم و هدايت كننده خداست‏» .

و نيز نظير اين روايت را ابن جرير و ابن مردويه از ابن عباس تخريج كرده‏اند (6) .

گر چه در حقيقت هادى خداست ليكن ظاهر اين آيه كه هادى را در مقابل پيغمبر قرار داده است مراد كسى است كه مردم را به سوى خدا هدايت نمايد.بنابراين، اين تفسير خلاف ظاهر آيه بوده و قابل قبول نيست.

وجه دوم آنكه گفته‏اند: مراد از هادى خود رسول خداست، و كلمه لكل قوم متعلق به هاد بوده و بر آن مقدم شده است، و در اصل چنين بوده است: انما انت منذر و هاد لكل قوم «اى رسول ما تو فقط ترساننده هستى و هدايت كننده‏اى هر قوم و جمعيتى را» .و و حسن بصرى و جبائى (9) نقل شده است. سيوطى گويد: ابن جرير از عكرمة و ابو الضحى تخريج روايت كرده است در قول خداى تعالى:

انما انت منذر و لكل قوم هاد،

قالا: محمد صلى الله عليه و آله و سلم هو المنذر و هو الهادى (10)

«گفته‏اند كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم هم منذر و هم هادى است‏» .

و نيز نظير اين روايت را ابن جرير و ابن مردويه از ابن عباس تخريج كرده‏اند (11) .

اين قول گر چه خلاف ظاهر آيه نيست ليكن از نقطه‏نظر معنى قابل خدشه است و آن اينكه به چه جهت در آيه منذر بودن رسول خدا به نحو اطلاق وارد شده است و لكن هدايت آن حضرت نسبت‏به هر جمعيتى بوده است؟ اگر رسول خدا براى هر جمعيتى رهبر باشد براى همان جمعيت نيز منذر است، و بنابراين بايد كلمه لكل قوم متعلق به كلمه منذر و كلمه هاد هر دو باشد در حالى كه متعلق به خصوص كلمه هاد در آيه مباركه است.

وجه سوم آنكه مراد از هادى خصوص پيغمبر هر زمانى بوده باشد.يعنى اى پيغمبر تو در اين زمان مردم را از عذاب خدا مى‏ترسانى و به معجزه خودت قرآن مجيد دعوت مى‏كنى و هدايت مى‏نمائى، و در هر زمان انبياء با معجزات خود مانند اژدهانمودن عصا، و زنده كردن مردگان، و شتر زنده از كوه بيرون آوردن، و قرآن كريم را بر مردم عرضه داشتن، مردم را به سوى خدا هدايت مى‏كنند.اين قول را فخر رازى از قاضى نقل كرده و گفته است كه با اين معنى، آيه منتظم بوده و اين وجه صحيحى است (12) .و نيز شيخ طبرسى اين قول را از ابن عباس در روايت ديگر و از قتادة و زجاج و ابن زيد نقل كرده است (13) .

سيوطى گويد: ابن شيبة و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى‏حاتم و ابو الشيخ از مجاهد تخريج روايت كرده‏اند فى قوله تعالى:

انما انت منذر و لكل قوم هاد،

قال: المنذر محمد صلى الله عليه و آله و سلم و لكل قوم هاد نبى يدعوهم الى الله (14) .

«مجاهد گفته است: مراد از منذر محمد است، و مراد از هادى پيغمبر هر زمانى است كه مردم را به سوى خدا دعوت مى‏نموده است‏» .

اين تفسير خلاف ظاهر آيه نيست و ليكن بايد گفت: چرا رهبران به سوى خدا اختصاص به پيغمبران داشته باشند؟ اوصياى پيغمبران مانند حضرت يوشع بن نون، و شمعون صفا، و على بن ابيطالب و ساير ائمه طاهرين حقا هدايت كنندگان بشر به سوى خدا هستند كه با نور خدا و با هدايت‏خدا مردم را رهبرى مى‏كنند.

و بنابراين وجه چهارم پيدا مى‏شود و آن اينكه بگوئيم: مراد از هادى، هر هدايت كننده‏اى است‏به سوى خدا اعم از پيغمبران و اوصياى آنها، و در آيه مباركه، خود رسول خدا مصداق هادى هستند و ائمه طاهرين نيز مصداق اين عنوان هستند.و اين قول را در تحت عنوان احتمال چهارم در «مجمع البيان‏» نقل كرده است و گفته است: المراد بالهادى كل داع الى الحق (15) .و علامه طباطبائى مد ظله السامى نيز اين احتمال را تقويت نموده‏اند (16) .و سيوطى گويد: ابن جرير و ابن ابى‏حاتم و ابو الشيخ تخريج روايت كرده‏اند از ابن عباس كه او گفته است: و لكل قوم هاد، قال: داع (17) «مراد از هادى هر داعى به سوى پروردگار است‏» .و بنابراين روايات كثيرى كه از فريقين روايت‏شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است: «من ترساننده هستم و على بن ابيطالب عليه السلام هدايت كننده است‏» همگى معنى خود را خوب نشان مى‏دهند كه مراد از منذر دعوت كننده به سوى حق است، و رسول خدا مصداق عنوان هادى و مصداق عنوان منذر هستند، يعنى هدايت‏با دعوت و انذار.و ليكن على بن ابيطالب داراى نبوت نبوده و دعوت ندارد بلكه فقط مقام او عنوان هدايت و رهبرى به سوى خداست.

و ما قبل از اينكه در بحث اين گونه روايات وارد شويم لازم است اولا معنى منذر و هادى را بنمائيم تا موقعيت امام عليه السلام و وظيفه و مقدار تحمل او روشن شود.انذار به معناى هشدار دادن و متنبه نمودن است، و هدايت‏به معناى رهبرى كردن و به مقصود رسانيدن است.در ذيل تفسير آيه شريفه در تفسير «بيان السعادة‏» گويد: رسول خدا مانند كسى است كه از خواب بيدار مى‏كند و افرادى را كه در بيابان راهى به آبادى ندارند و آنجا همه گونه درندگان فراوان و وحوش و مارهاى هلاك كننده و ساير جانوران موذى وجود دارد و آن مردمان خواب ابدا خبرى از گم شدن و ابتلاء به اين موانع و مهالك ندارند آنها را بيدار و متنبه و متوجه مى‏سازد، همين كه آنها بيدار شدند ناچار به دنبال كسى مى‏گردند كه راه را به آن‏ها نشان دهد و از آن بيابان قفر به آبادى و عمران رهبرى كند.آن دلالت كننده و رهبر به سوى عمران، هادى و امام است (18) .

و شيخ اسماعيل حقى بروسوى از غزالى در كتاب «شرح اسماء حسنى‏» نقل كرده است كه او گفته است: هادى كسى است كه خواص بندگان خدا را به مقام معرفت ذات خدا رهبرى كند به طورى كه تمام موجودات را به نور خدا ببيند و شهود اشياء به تبع شهود خدا شود، و عوام از بندگان خدا را به آيات و مخلوقات خدا رهبرى كند تا از آنها پى به ذات مقدس او برند، و هر مخلوقى از مخلوقات را دربرآوردن حاجاتش به امور ضرورى آن مخلوق رهبرى كند.به طفل نوزاد كه تازه از رحم مادر بيرون آمده راه مكيدن پستان را بياموزد، و به جوجه در وقت‏خروج از تخم راه دانه چيدن، و به‏زنبور عسل راه ساختمان خانه شش ضلعى را كه بهترين و مناسب‏ترين خانه براى سكونت اوست‏ياد دهد.هدايت كنندگان و رهبران از بندگان خدا پيمبران هستند و سپس علمائى كه خلق خدا را به سعادت اخرويه و به راه راست هدايت كنند، بلكه خداست كه با زبان آنها مردم را هدايت مى‏كند و آن راهبران مسخر در تحت قدرت خدا و منقاد تدبير و اوامر او هستند.سپس گويد: در تفسير «كواشى‏» گفته است كه: مراد از منذر محمد و مراد از هادى على است، تا آنجا كه گفته است: سلسله هدايت از دو طرف كشيده شده است تا آخر الزمان كه از امت محمد خارج خواهد شد مهدى كه به شريعت محمد حكم كند و تحريف كجروان را از بين ببرد و انحراف و كجروى كه در خلافت او پيدا شده از ملت او بزدايد (19) .

اما رواياتى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درباره آن كه مراد از هادى در آيه كريمه على بن ابيطالب است‏بسيار و به مضامين مختلفه علماء شيعه و عامه در كتب خود روايت نموده‏اند.حتى آنكه احمد بن محمد بن سعد كتابى در تفسير آيه انما انت منذر و لكل قوم هاد راجع به شان نزول آن درباره امير المؤمنين عليه السلام نوشته است (20) .و نيز رواياتى كه از بزرگان صحابه و از ائمه طاهرين راجع به تفسير اين آيه درباره امير المؤمنين و ائمه اهل بيت وارد شده است‏بسيار و ما در اينجا اين روايات را از نقطه‏نظر متن و مضمون به چند طبقه تقسيم مى‏كنيم.

طبقه اول - رواياتى كه دلالت دارند بر آنكه در هر زمانى يك هادى خواهد بود و هر امامى هدايت كننده و راهنماى آن قرن و زمان به سوى خدا خواهد بود.

محمد بن يعقوب كلينى با سند متصل خود از موسى بن بكير از فضيل روايت كند.

قال سالت ابا عبد الله عليه السلام عن قول الله عز و جل:

و لكل قوم هاد،

فقال: كل امام هاد للقرن الذى هو فيهم (21) .

«فضيل گويد: از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدم تفسير آيه مباركه و لكل قوم هاد چيست؟ حضرت فرمود: هر امامى نسبت‏به آن زمانى كه در آن‏است هادى امت‏به سوى خداست‏» .

و نيز محمد بن يعقوب كلينى نظير اين روايت را با سند ديگر از حماد بن عيسى از حريز بن عبد الله از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است (22) .و نيز شيخ صدوق ابن بابويه قمى با سند خود از محمد بن مسلم از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده است (23) . و نيز از بريد بن معاويه عجلى از حضرت امام محمد باقر عليه السلام با سند متصل خود روايت كرده (24) .و نيز با سند ديگر از عمر بن اذينه از بريد بن معاويه عجلى از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است.و على بن ابراهيم قمى در تفسير با سند متصل خود از حضرت صادق عليه السلام آورده است (25) .و نيز عياشى در تفسير خود از حضرت ابى‏جعفر عليه السلام با سند متصل خود آورده است (26) .

طبقه دوم - رواياتى هستند مبنى بر آنكه مراد از هادى ائمه هستند يكى از پس از ديگرى، كلينى با سند متصل خود از بريدين معاويه عجلى از حضرت امام محمد باقر عليه السلام آورده است

فى قول الله عز و جل:

انما انت منذر و لكل قوم هاد،

فقال عليه السلام: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم المنذر، و لكل زمان منا هاد يهديهم الى ما جاء به نبى الله صلى الله عليه و آله و سلم ثم الهداة من بعده على ثم الاوصياء واحدا بعد واحد (27) .

«مراد از منذر در آيه شريفه پيغمبر خداست و در هر زمانى از ما يك نفر راهبر و هادى خواهد بود كه مردم را در راه دين پيغمبر خدا سوق مى‏دهد.راهبران بعد از رسول اكرم على و يكايك از اوصياى او يكى پس از ديگرى هستند» .

و نيز سيد هاشم بحرانى در «تفسير برهان‏» نظير اين حديث را از حنان بن سدير از پدرش از حضرت امام محمد باقر عليه السلام آورده است (28) .و عياشى در تفسير خود از بريد بن معاويه عجلى از حضرت امام محمد باقر عليه السلام آورده است:

انما انت منذر و لكل قوم هاد.فقال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: انا المنذر، و فى كل زمان امام منايهديهم الى ما جاء به نبى الله صلى الله عليه و آله و سلم، و الهداة من بعده على ثم الاوصياء من بعده واحد بعد واحد، و الله ما ذهبت منا و ما زالت فينا الى الساعة، رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم المنذر و بعلى يهتدى المهتدون (29) .

«حضرت باقر فرموده‏اند كه: رسول خدا فرموده است: من بيم دهنده هستم، و در هر زمان از ما امامى خواهد بود كه مردم را به آنچه پيغمبر خدا آورده است هدايت مى‏كند.و راهنمايان امت‏بعد از پيغمبر على است و سپس اوصياى او يكى بعد از ديگرى، سوگند به خدا كه هدايت امت از ما خاندان بيرون نرفته و تا روز قيامت هم در ميان ما خواهد بود، رسول خدا منذر و دعوت كننده است و به امير المؤمنين على بن ابيطالب راه يافتگان به سوى خدا رهبرى خواهند شد» .و نظير اين روايت را كلينى با سند خود از ابو بصير از حضرت صادق عليه السلام (30) ، و صفار در «بصائر الدرجات‏» آورده است (31) .

طبقه سوم - رواياتى است كه دلالت دارد بر آنكه مراد از هادى در آيه كريمه على بن ابيطالب است.ابراهيم بن محمد حموينى كه از اعيان علماء عامه است در كتاب «فرائد السمطين فى فضائل المرتضى و البتول و السبطين‏» با اسناد متصل خود از امام ابو الحسن على بن احمد واحدى روايت كرده است كه

قال: من الآيات فيها على تلو النبى صلى الله عليه و آله و سلم فى قوله:

انما انت منذر و لكل قوم هاد (32) .

«واحدى گفته است: از جمله آياتى كه در آن على بن ابيطالب در درجه متصل به پيغمبر قرار گرفته است آيه انما انت منذر و لكل قوم هاد است‏» .و اين روايت را در ذيل ص 303 از جلد اول «شواهد التنزيل‏» حسكانى از باب 28 از «فرائد السمطين‏» در تحت رقم 122 روايت كرده است.

و نيز از سعيد بن مسيب از ابو هريره روايت است كه:

قال: سالت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عن هذه الآية فقال: هادى هذه الامة على بن ابيطالب (33) .

«ابو هريره گفت: از تفسير اين آيه از رسول خدا سئوال كردم، فرمود به من: رهبر و هادى اين امت على بن ابيطالب است‏» .

ابن شهرآشوب از ابن عباس و ضحاك و زجاج روايت كرده است كه:

«انما انت منذر» رسول الله و «لكل قوم هاد» على امير المؤمنين (34) .

و نيز از سعيد بن جبير از ابن عباس به سند ديگر (35) ، و از عبد الله بن عطاء از حضرت امام محمد باقر عليه السلام (36) ، و از ابو هريره (37) ، و از سعيد بن مسيب از ابى هريره به سند ديگر از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است (38) .و نيز شيخ طبرسى همين مضمون را از ابن عباس از رسول خدا روايت كرده است (39) .و نيز فيض كاشانى از «مجمع البيان‏» (40) از رسول خدا، و از «كافى‏» كلينى از حضرت باقر عليه السلام از رسول خد (41) ، و از «اكمال الدين‏» و «تفسير على بن ابراهيم‏» و «تفسير عياشى‏» (42) ، و نيز گويد: آنرا بسيارى از روات خاصه و عامه با اسانيد مختلفه آورده‏اند (43) ، و از قمى نقل كرده است كه او گفته است: اين تفسير آيه رد بر كسى است كه انكار امام و حجت‏خدا را در هر عصر و زمان مى‏كند (44) .

و سيد هاشم بحرانى در «تفسير برهان‏» از عبد الله بن عطا از حضرت باقر (45) عليه السلام، و از جابر بن عبد الله انصارى از حضرت باقر، (46) و از سعيد بن مسيب از ابو هريره از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، (47) و از ابن عباس و ضحاك و زجاج (48) ، همين مضمون از روايت را آورده است، و سپس گويد: مضمون اين روايت از ابن عباس به طور مستفيض نقل شده است از طرق خاصه و عامه كه ذكر همه آنها در كتاب موجب تطويل خواهد شد، و گويد ابن شهرآشوب گويد: احمد بن محمد بن سعيد در شان نزول عنوان هادى در اين آيه شريفه درباره امير المؤمنين عليه السلام كتاب مستقلى تصنيف كرده است (49) .

و سيوطى گويد: ابن مردويه و ضياء در «مختارة‏» از ابن عباس از رسول خدا همين مضمون را حديث كرده‏اند (50) .و نيز حاكم حسكانى از ابن عباس ازرسول خد (51) ، و نيز از ابن عباس به روايت ديگر (52) ، و از ابو هريره از رسول خد (53) ، و نيز از ابو برزه اسلمى از رسول خد (54) ، و نيز با سند متصل خود از عمر بن عبد الله بن يعلى بن مرة از پدرش از جدش از رسول خد (55) ، و نيز با سند متصل خود از عبد الوهاب بن مجاهد از پدرش روايت كرده است (56) .

و عياشى در تفسير خود از مسعدة بن صدقه از حضرت جعفر بن محمد از پدرش از جدش عليهم السلام روايت كرده است كه

قال: قال امير المؤمنين عليه السلام: فينا نزلت هذه الآية:

انما انت منذر و لكل قوم هاد .

فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: انا المنذر و انت الهادى، يا على فمنا الهادى و النجاة و السعادة الى يوم القيامة (57) .

«حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود: اين آيه درباره ما نازل شده است و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است: من هشدار دهنده و ترساننده هستم و اى على تو راهبر و راهنما هستى، و مقام هدايت و نجات و سعادت مردم تا روز قيامت در ميان خاندان ما خواهد بود» .

و همچنين عياشى از جابر بن عبد الله از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:

قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم: انا المنذر و على الهادى الى امرى (58) .

«رسول خدا فرمود: من كسى هستم كه وظيفه دعوت و انذار را دارم، و على كسى است كه مردم را در شئون وظيفه و امر من به خدا دلالت مى‏كند» .

و نيز سيد بحرانى از جابر بن عبد الله به سند ديگر اين روايت را ذكر كرده است (59) .و صفار در «بصائر الدرجات‏» همين مضمون از روايت را با يك سند از ابن يزيد با سند متصل خود از عبد الله بن عطا از حضرت امام محمد باقر عليه السلام (60) ، و با سند ديگر از محمد بن الحسين از عمرو بن عثمان از مفضل از جابر از حضرت باقر عليه السلام (61) ، و با سند سوم از على بن الحسين با سند خود از مروان بن نجم ازحضرت باقر عليه السلام (62) ، و با سند چهارم از احمد بن محمد، از حسين، از محمد بن خالد، از ايوب بن حر، از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است. (63) و همچنين فرات بن ابراهيم در تفسير خود از حسين بن حكم با اسناد خود از عبد الله بن عطا از حضرت باقر عليه السلام (64) .

و نيز على بن ابراهيم در تفسير خود از پدرش، از يحيى بن ابى عمران، از يونس، از سعدان بن مسلم، از ابو بصير، از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در تفسير

ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين

روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: «مراد از كتاب كه در آن شكى نيست على بن ابيطالب است، و او راهنماى متقيان و تبيان شيعيان است‏» (65) .

و در «كافى‏» محمد بن يعقوب كلينى با اسناد خود از عبد الرحيم قصير از حضرت باقر عليه السلام در تفسير آيه

انما انت منذر و لكل قوم هاد

روايت كرده است كه رسول خدا فرمود: «منذر من هستم و هادى على است، و اى مردم سوگند به خدا كه امر هدايت از خاندان ما بيرون نخواهد شد و پيوسته در ميان ماست تا روز بازپسين‏» (66) و (67) .

طبقه چهارم رواياتى است كه از خود امير المؤمنين عليه السلام روايت‏شده است كه آن حضرت مى‏فرمايد: مراد از هادى در اين آيه شريفه من هستم.مرحوم صدوق در «امالى‏» از طالقانى با سند متصل خود از عباد بن عبد الله روايت كرده است كه

قال: قال على عليه السلام: ما نزلت من القرآن آية الا و قد علمت اين نزلت و فيمن نزلت و فى اى شى‏ء نزلت، و فى سهل نزلت ام فى جبل نزلت.

قيل: فما انزلت فيك؟

فقال: لو لا انكم سالتمونى ما اخبرتكم، نزلت فى الآية:

انما انت منذر و لكل قوم هاد

فرسول الله المنذر و انا الهادى الى ما جاء به (68) .

«امير المؤمنين عليه السلام فرمودند: هيچ آيه‏اى در قرآن مجيد نازل نشده است مگر آنكه من مى‏دانم در كجا نازل شده و درباره چه كسى نازل شده و راجع به چه‏موضوعى است، و آيا در بيابان هموار نازل شده يا در كوهستان نازل شده است.عرض كردند: درباره تو اى امير مؤمنان چه آيه‏اى نازل شده است؟ فرمود: اگر شما از من سئوال نمى‏نموديد من نيز به شما چيزى نمى‏گفتم. درباره من اين آيه فرود آمده است:

انما انت منذر و لكل قوم هاد .

رسول خدا منذر و دعوت كننده به شريعت و دين خداست، و من راهنماى امت‏به شريعت او هستم‏» .

و نيز فارسى در كتاب «روضه‏» آورده است كه:

قال على عليه السلام:

انما انت منذر و لكل قوم هاد،

«منذر» محمد و «لكل قوم هاد» ان (69) .

«حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرموده‏اند: مراد از منذر در اين آيه شريفه محمد است و مراد از هادى براى هر دسته من هستم‏» .

سيوطى گويد: عبد الله بن احمد در «زوائد مسند» و ابن ابى حاتم و طبرانى در «اوسط‏» و حاكم و ابن مردويه و ابن عساكر خريج‏حديث كرده و علاوه حاكم نيز حديث را صحيح شمرده از على بن ابيطالب

فى قوله:

انما انت منذر و لكل قوم هاد،

قال: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم المنذر و انا الهادى.

و فى لفظ: و الهادى رجل من بنى هاشم يعنى نفسه (70) .

اين بزرگان از ائمه حديث عامه همگى با سندهاى متصل خود كه بعضى تصريح به صحت آن نموده‏اند از على بن ابيطالب روايت كرده‏اند كه در اين آيه شريفه فرموده است: «مراد از منذر رسول خدا است و مراد از هادى من هستم.و در يك عبارت آمده است كه مراد از هادى مردى است از بنى هاشم و خودش را اراده نموده است‏» .

و حاكم حسكانى با سلسله سند متصل خود از عباد بن عبد الله نظير همين روايتى را كه ما از «امالى‏» صدوق از عباد بن عبد الله نقل كرديم روايت كرده است تا آخرش را كه مى‏فرمايد:

فرسول الله المنذر و انا الهادى الى ما جاء به (71) .

و در پاورقى ج 1 ص 300 از «شواهد التنزيل‏» گويد: ابن اعرابى در كتاب «معجم الشيوخ‏» جزء دوم ورق 120 و در نسخه ديگر در ورق 203 گفته است: ابو سعيد حارثى از حسين بن على الاشقر، از منصور بن ابى الاسود، از اعمش، از منهال، از عباد بن عبد الله از على بن ابيطالب عليه السلام در آيه انما انت منذر و لكل قوم‏هاد آورده است كه

قال على: رسول الله المنذر و انا الهادى.

«رسول خدا دعوت كننده به خدا و من هادى هستم‏» .

و سپس گويد: اين روايت را ابن عساكر در «تاريخ دمشق‏» در ترجمه على بن ابيطالب در تحت عنوان حديث 914 از عباد بن عبد الله آورده است.

و نيز در «منتخب كنز العمال‏» كه در حاشيه «مسند احمد» است جلد اول ص 451 در اول تفسير سوره رعد از ابن ابى حاتم روايت كرده است، و حاكم در «مستدرك‏» در حديث 77 در باب مناقب امير المؤمنين ج 3 ص 129 با سند متصل خود از عباد بن عبد الله اسدى اين روايت را از امير المؤمنين عليه السلام روايت كرده است، و سپس گفته است كه: اين حديث تمام اسنادش صحيح است.و شيخ محمد باقر محمودى بعد از بيان اين حديث گويد: در اينجا درد تعصب جاهلى و دشمنى با امير المؤمنين عليه السلام بر ذهبى هيجان كرده و در «تلخيص‏» خود بر «مستدرك‏» گفته است: اين حديث دروغ است قبح الله واضعه.ليكن بعد از اين رواياتى كه بيان شد با كمال اطمينان بايد گفت: اين حديث صحيح است قبح الله منكره و جاحد مزايا اهل البيت و من يتكلم فى العلم بالجهل.و سپس گويد: اين حديث را نيز در «كنز العمال‏» ج 1 ص 251 روايت كرده و گفته است كه: ابن ابى‏حاتم آن را تخريج كرده است (72) .

طبقه پنجم - رواياتى است از امير المؤمنين عليه السلام كه مى‏فرمايد: مراد از هادى در آيه مردى از بنى‏هاشم است، و مراد آن حضرت از مرد هاشمى خود آن حضرت است.مانند رواياتى را كه سيوطى گويد: عبد الله بن احمد بن حنبل در «زوائد المسند» و ابن ابى‏حاتم و طبرانى در «اوسط‏» و حاكم با تصحيح خود در «مستدرك‏» و ابن مردويه و ابن عساكر تخريج كرده و در عبارت آنها لفظ رجل من بنى هاشم آمده است (73) .و نيز ثعلبى در تفسير خود از سدى از عبد خير از على بن ابيطالب عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:

المنذر النبى صلى الله عليه و آله و سلم و الهادى رجل من بنى هاشم - يعنى نفسه (74) -

«مراد از منذر رسول خداست و مراد از هادى مردى است ازبنى هاشم‏» .

و نيز حافظ ابو نعيم اصفهانى به همين اسناد از عبد خير از سعيد بن جبير از ابن عباس روايت كرده است كه

قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: انا المنذر و الهادى رجل من بنى هاشم (75) .

و حاكم حسكانى از ابو الحسن النجار الطيرانى با سلسله سند خود از عبد خير از امير المؤمنين عليه السلام عين اين حديث را روايت كرده (76) .و به سند ديگر از ابو عبد الله از عثمان بن ابى‏شيبة (77) و به سند ديگر از عبد الله ثقفى از عبد خير از امير المؤمنين عليه السلام آورده است (78) .و در تعليقه از «شواهد التنزيل‏» ج 1 ص 299 گويد: اين روايت را با اين سند از امير المؤمنين عليه السلام ابن عساكر در تحت 912 از ترجمه امير المؤمنين در «تاريخ دمشق‏» آورده است.و نيز در «مجمع الزوائد» ج 7 ص 41 آورده و گفته است كه: عبد الله بن احمد حنبل و طبرانى در «صغير» و «اوسط‏» با تصريح به ثقه بودن رجال سند حديث آورده‏اند.و در «الدر المنثور» .و سيوطى با تخريج ابن مردويه و ابن عساكر ذكر كرده است.

طبقه ششم - روايات بسيارى است از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه آن حضرت براى وضوى خود آب طلبيدند و بعد از وضو گرفتن دست امير المؤمنين عليه السلام را گرفته و به سينه خودشان گذاردند و گفتند: انت المنذر و بعد از آن دست را به سينه امير المؤمنين گذارده و گفتند: و لكل قوم هاد.اين روايات با مضامين مختلفه اين قضيه را از رسول خدا نقل مى‏كند.محمد بن حسن صفار در «بصائر الدرجات‏» با اسناد خود از ابو حمزه ثمالى روايت كرده است كه گفت:

سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول: دعا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بوضوء طهر فلما فرغ اخذ بيد على صلى الله عليهما فالزمها يده ثم قال: «انما انت منذر» ثم ضم يده الى صدره و قال: «و لكل قوم هاد» .

ثم قال: يا على! انت اصل الدين و منار الايمان و غاية الهدى و قائد الغر المحجلين اشهد لك بذلك (79) .

«حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده‏اند كه: روزى‏رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم براى وضو گرفتن خود آب وضو طلب كردند و چون از وضو فارغ شدند دست امير المؤمنين عليه السلام را گرفته و به دست‏خود محكم چسبانيدند و گفتند: انما انت منذر يعنى من دعوت كننده به سوى خدا هستم، و سپس آن دست را به سينه امير المؤمنين برگردانده و گفتند: و لكل قوم هاد و براى هر دسته‏اى از جانب خدا هادى و رهبرى است.و بعد از آن گفتند: اى على تو اصل و پايه دين خدا هستى و كانون تابش انوار ايمان و نهايت درجه هدايت و پيشواى مردمان مؤمن متقى سپيد پيشانى و نورانى چهره كه آثار نورانيت وضوء از صورت و دستها و پاهاى آنها در روز قيامت مشهود است مى‏باشى.و من به اين مطالب درباره تو گواهى مى‏دهم‏» .و اين روايت را فرات بن ابراهيم از ابو حمزه از حضرت باقر عليه السلام در تفسير خود نقل كرده است (80) .

سيوطى گويد: ابن جرير و ابن مردويه و ابو نعيم اصفهانى در كتاب «معرفة الصحابة‏» و ديلمى و ابن عساكر و ابن النجار تخريج روايت كرده‏اند كه:

لما نزلت انما انت منذر و لكل قوم هاد وضع رسول الله يده على صدره فقال: انا المنذر، و اوما بيده الى منكب على رضي الله عنه فقال: انت الهادى، يا على بك يهتدى المهتدون (81) .

در اين روايت اين بزرگان از ائمه حديث مى‏گويند: «چون اين آيه نازل شد رسول خدا دست‏خود را بر سينه خود گذارده و گفتند: من منذر هستم، و با دست‏خود اشاره به شانه على بن ابيطالب نموده و گفتند: تو راهبر و راهنما هستى، اى على به وسيله تو راه يافتگان راه خدا راه خود را خواهند پيمود» .و اين روايت را ثعلبى در تفسير خود از عطاء بن سائب از سعيد بن جبير از ابن عباس آورده است (82) .و نيز طبرى در تفسير خود ج 13 ص 108 عين متن اين حديث را با همين سند از ابن عباس ذكركرده است. (83) و حاكم حسكانى با اسناد خود به چهار طريق از عطاء بن سائب از سعيد بن جبير از ابن عباس آورده است (84) .

و نيز حاكم حسكانى از ابو الحسن الفارسى با اسناد خود از ابو فروه سلمى روايت كرده است كه

قال: دعا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بالطهور و عنده على بن ابيطالب فاخذ رسول الله بيد على بعد ما تطهر فالزقها بصدره ثم قال: «انما انت منذر» ثم ردها الى صدر على ثم قال: «و لكل قوم هاد» .ثم قال: انك منار الانام و غاية الهدى و امير القراء، اشهد على ذلك انك كذلك (85) .

در اين روايت مى‏فرمايد: «بعد از آنكه رسول خدا وضو گرفت، دست على را گرفت و به سينه خود چسبانده و فرمود: تو دعوت كننده به دين خدا هستى و بيم دهنده از عذاب او، و سپس دست على را به سينه على گذارد و فرمود: و از براى هر طائفه و دسته‏اى راهنمائى است، يعنى آن راهبر تو هستى.و پس از آن فرمود: تو محل تراوش رحمت و نور نسبت‏به جميع مردم هستى، و نهايت هدايت، و رئيس و امير قاريان قرآنى، من بدين مطلب گواهى مى‏دهم كه تو چنين هستى‏» .

اين روايت را از حاكم حسكانى نيز ابن شهرآشوب نقل مى‏كند ليكن راوى را ابو برزه ذكر كرده و به جاى لفظ فالزقها لفظ الصقها را آورده است.و نيز در ذيلش بدين عبارت نقل كرده است كه:

انت منار الامام و راية الهدى و امين القرآن و اشهد على ذلك انك كذلك (86) .

و ابو الفتوح رازى از حسكانى اين روايت را نيز ذكر كرده است و ليكن راوى را ابى برده اسلمى ذكر كرده و به جاى لفظ فالزقها لفظ فالزمها را آورده و در آخرش عبارت چنين است:

انك منارة الانام و غاية الهدى و امير القرى، اشهد على ذلك انك كذلك (87) .

و از حاكم حسكانى نيز سيد هاشم بحرانى در «غاية المرام‏» و در «تفسير برهان‏» ذكر كرده و در هر دو جا به جاى لفظ فلازقها لفظ فالصقها را آورده است.امادر «تفسير برهان‏» ذيل عبارت حديث را همانطور كه ما از حسكانى نقل كرديم آورده است (88) .و ليكن در «غاية المرام‏» به جاى لفظ امير القراء لفظ امير الغزا را آورده است و راوى حديث را در «غاية المرام‏» ابو برده اسلمى و در «تفسير برهان‏» ابو بريده ذكر كرده است (89) .و در «مستدرك‏» حاكم با اسناد خود عين اين روايت را به عين عباراتى كه در «تفسير برهان‏» از حاكم حسكانى نقل كرده است ذكر نموده است (90) .و اين روايت را نيز در «ينابيع المودة‏» باب 26 ص 99 از حاكم حسكانى نقل مى‏كند و راوى را بريده اسلمى آورده و به جاى لفظ فالزقها لفظ فالصق يده آورده و عبارات آخرش چنين است:

فقال: انت لكل قوم هاد.ثم قال له: انت مناد الانام و غاية الهدى و امير الغر المحجلين، اشهد على ذلك انك كذلك.

و سپس گويد: عين اين روايت را ابن صباغ مالكى در «فصول المهمة‏» از ابن عباس تخريج كرده است.

و سيوطى گويد: ابن مردويه از ابو برزه اسلمى تخريج‏حديث كرده است كه او گفت:

سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول: «انما انت منذر» و وضع يده على صدر نفسه، ثم وضعها على صدر على و يقول: «لكل قوم هاد» (91) .

و نظير اين متن از روايت را حاكم حسكانى با اسناد خود از ابو برزه با دو سند ذكر كرده است (92) .و سيد بحرانى از ابراهيم حموينى در «فرائد السمطين‏» با اسناد خود از ابو هريره اسلمى (93) ، و از ثعلبى در تفسير خود با اسناد خود از سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده است (94) .و ابن شهرآشوب گويد: حاكم حسكانى در «شواهد التنزيل‏» و مرزبانى در كتاب خود كه درباره آيات قرآنيه نازله در شان امير المؤمنين تصنيف نموده است گفته‏اند كه ابو برزه روايت فوق را روايت نموده است (95) .

طبقه هفتم - رواياتى است كه دلالت دارد در معراج به رسول خدا گفته شدكه: راهنما و هادى امت على بن ابيطالب است.مجلسى از «تفسير فرات بن ابراهيم‏» با سند خود از براء بن عيسى تميمى مرفوعا از حضرت ابى جعفر عليه السلام روايت مى‏كند كه فرمود:

قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: لما اسرى بى الى السماء لم يكن بينى و بين ربى ملك مقرب و لا نبى مرسل، ما سالت ربى حاجة الا اعطانى خيرا منها فوقع فى مسامعى «انما انت منذر و لكل قوم هاد» فقلت: الهى انا المنذر فمن الهادى؟ فقال الله: يا محمد ذاك على بن ابيطالب، آية المهتدين و امام المتقين و قائد الغر المحجلين من امتك برحمتى الى الجنة (96) .

«حضرت امام محمد باقر عليه السلام از رسول خدا روايت كرده‏اند كه آن حضرت فرمود: چون در شب معراج مرا به سوى آسمان بردند به جائى رسيدم كه ميان من و پروردگار من هيچ حجاب و فاصله‏اى نبود.نه در آنجا فرشته مقربى و نه پيامبر مرسلى بود. چيزى از خدا در آنجا نخواستم مگر آنكه بهتر از آن را به من عنايت نمود در آن هنگام در خاطرم آيه انما انت منذر و لكل قوم هاد گذشت.عرض كردم: بار پروردگار من مرا منذر و دعوت كننده به دين و شريعتت قرار دادى، هادى و راهنماى اين امت كيست؟ خطاب رسيد: اى محمد راهبر و راهنما على بن ابيطالب است، او امام و پيشواى راه يافتگان و متقيان و آيه و علامت هدايت‏شدگان و سر خيل جمعيت نشانداران از خوب چهرگان به نور خدا در روز بازپسين است كه آنان از امت تو را رهبرى نموده و به رحمت من داخل در بهشت‏خواهد نمود» .

و حاكم حسكانى با سلسله سند خود از سعيد بن جبير از ابن عباس روايت كرده است كه

قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: ليلة اسرى بى ما سالت ربى شيئا الا اعطانيه [و] سمعت مناديا من خلفى يقول: يا محمد «انما انت منذر و لكل قوم هاد» .قلت: انا المنذر فمن الهادى؟ قال: على الهادى المهتدى القائد امتك الى جنتى غراء محجلين برحمتى (97) .

«رسول خدا فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند هر چه از خداى خود طلب كردم به من عطا فرمود و شنيدم كه كسى از پشت‏سر من مرا صدا مى‏زد و مى‏گفت: اى محمد تو منذر هستى و براى هر امتى يك راهنمائى است.من گفتم: من دعوت كننده و منذر هستم راهبر و راهنما كيست؟ گفت: آن على بن ابيطالب است كه او هادى و مهتدى است‏يعنى راهبر و راه رفته اوست كه امت ترا به سمت‏بهشت من مى‏رساند.و امت تو سپيد چهره و نورانى صورت با علائم و نشان‏هاى توحيد به رحمت من خواهند پيوست‏» .

و از اين جاست كه ابو نعيم اصفهانى با سه طريق از حذيفة بن اليمان روايت كرده است كه

قال: قال النبى صلى الله عليه و آله و سلم: ان تستخلفوا عليا - و ما اراكم فاعلين - تجدوه هاديا مهديا يحملكم على المحجة البيضاء (98) .

«حضرت رسول خدا فرمود: اگر پس از من على بن ابيطالب را به خلافت قبول كنيد - و من شما را چنين مردمى نمى‏بينم كه بگذاريد او خليفه مسلمين گردد - او را راهبر و راهرو خواهيد يافت كه شما را در راه مستقيم و روشن سير دهد» .

و اين روايت را ابو الفتوح در تفسير خود روايت نموده است و سپس گفته است: در اينجا اشارتى است و در آن اشارت براى تو بشارتى است و آن اينكه رسول خدا على بن ابيطالب را هادى و مهدى گفته است و از طرفى (چون مى‏دانيم طبق آيه و لكل قوم هاد) امام اول هادى و امام آخر هم كه مهدى است و در اين صورت نجات براى تو مسلم است چون رسول خدا فرموده است: لن تهلك الرعية و ان كانت ظالمة مسيئة اذا كانت الولاة هادية مهدية. «رعيت و توده مردم گر چه ستمكار و بد عمل باشند هيچگاه به هلاكت نخواهند افتاد مادامى كه رهبران و زمامداران امور، خود راه يافته و راهبر باشند» .