اين است نمونهاى از صحيفه كامله سجّاديّه كه اُولواالألباب را غرق تحيّر نموده و
زيركان عالم رابه تفكّر واداشته و حكيمان انديشمندان را به دنبال خود كشيده، و
عالمان ذى درايت را به قبول واداشته، و عارفان روشن ضمير را به خضوع و خشوع در
برابر اين مكتب به زانو درآورده است.
تا جائى كه مىبينيم: آن مرد جليل و حكيم و متألّه و فقيه خبير و شاعر مُفْلِق و
أديب قدرتمند و جامع جميع كمالات حسنه: آيت ربّانى مرحوم سيّد عليخان كبير مدنى
شيرازى ـتغمّده الله برضوانهـ چنان شرح عظيمى بر آن مىنگارد كه نياز ارباب فضل
و دانش را بدان صحيفه مبرهن مىدارد و بدون آن شرح گوئى حقّ صحيفه ادا نشده و
به عالم ادب و عرفان بروزى نداشته است. و يا محقّقينى همچون ملّا محمد محسن فيض
كاشانى بر آن تعليقه دارد، و شيخ بهاء الدين عامِلى و سيّد محمّد باقر داماد
معروف به ميرداماد شروح مُمَتّع و مفيدى بر آن نگاشتهاند غير از شروحى كه
اخيراً افرادى همچون آيت الله مدرّسى چهاردهى، و تعليقهاى به نام آيت الله
ميرزا ابوالحسن شعرانى بر آن نوشتهاند.
آيت الله أبوالمعالى سيّد شهاب الدّين مرعشى نجفى ـ رضوان الله عليهـ مىگويد: من
نسخهاى از صحيفه شريفه را در سنه 1353 براى مطالعه علّامه معاصر شيخ
جوهرىطنطاوى صاحب تفسيرمعروف مفتىاسكندريّهفرستادم. از قاهرهخبر وصول صحيفه
را براى من نوشت و در برابر اين هديه گرانقدر از من سپاسگزارى نمود، و در تمجيد
و تحميد از اين نسخه سخن بسيار گفت تا آنكه گفت:
وَ مِنَ الشّقَاءِ أنّا إلَى الآنِ لَمْ نَقِفْ عَلَى هَذَا الأثَرِ الْقَيّمِ
الْخَالِدِ مِنْ مَوَارِيثِ النّبُوّةِ وَ أهْلِ الْبَيْتِ. وَ إنّى كَلّمَا
تَأمّلْتُهَا رَأيْتُهَا فَوْقَ كَلاَمِ الْمَخْلُوقِ وَ دُونَ كَلاَمِ
الْخَالِقِ ـ الى آخر ما قال.(35)
«و از نگونبختى و محروميّت ماست كه ما تا الآن بر اين اثر استوار جاويدان، از
مواريث نبوّت و اهل بيت واقف نگشتهايم! و حقّاً و حقيقةً من هر قدر در آن تأمّل و
تفكّر نمودهام آن را مافوق كلام مخلوق و مادون كلام خالق يافتهام» ـ تا
آخرگفتارش.
محقّق عليم و حكيم خبير: سيّد عليخان كبير(36) قدس سره در كتاب «رياض
السّالكين» در معرّفى صحيفه كامله سجّاديّه چنين مىفرمايد:
وَاعْلَمْ أنّ هَذِهِ الصّحيفَةَ الشّريفَةَ عَلَيْهَا مَسْحَةٌ مِنَ الْعِلْمِ
الإلَهِىّ، وَ فِيهَا عَبْقَةٌ مِنَ الْكَلاَمِ النّبَوىّ. كَيْفَ لاَ وَ هِىَ
قَبَسٌ مِنْ نُورِ مِشْكَوةِ الرّسَالَةِ، وَ نَفْحَةٌ مِنْ شَمِيمِ رِيَاضِ
الإمَامَةِ، حَتّى قَالَ بَعْضُ الْعَارِفِينَ: إنّهَا تَجْرِى مَجْرَى
التّنْزِيلاَتِ السّمَاوِيّةِ، وَ تَسِيرُ مَسِيرَ الصّحُفِ اللّوْحِيّةِ وَ
الْعَرْشِيّةِ، لِمَا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ مِنْ أنْوَارِ حَقَائقِ
الْمَعْرِفَةِ وَ ثِمَارِ حَدَائقِ الْحِكْمَةِ. وَ كَانَ أخْيَارُ
الْعُلَمَاءِ وَ جَهَابِذُ الْقُدَمَاءِ مِنَ السّلَفِ الصّالِحِ
يُلَقّبُونَهَا بِزَبُورِ آلِمُحَمّدٍ وَ إنْجِيلِ أهْلِ الْبَيْتِ عليهم
السلام.
قَالَ الشّيْخُ الْجَلِيلُ مَحَمّدُ بْنُ عَلِىّ بْنِ شَهْرَآشُوبٍ فِى «مَعَالِمِ
العُلَماءِ» فِى تَرْجِمَةِ الْمُتَوَكّلِ بْنِ عُمَيْرٍ: رَوَى عَنْ يَحْيى
بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِىّ عليه السلام دُعَاءَ الصّحِيفَةِ وَ تَلَقّبَ
بِزَبُورِ آلِمُحَمّدٍ صلى الله عليه وآله ـ انتهى.
وَ أمّا بَلاَغَةُ بَيَانِهَا وَ بَراعَةِ تبْيَانِها فَعِنْدَهَا تَسْجُدُ
سَحَرَةُ الْكَلاَمِ، وَ تَذْعَنُ بِالْعَجْزِ عَنْهَا مَدَارَةُ(37)
الأعْلاَمِ، وَ تَعْتَرِفُ بِأنّ النّبُوّةَ غَيْرُ الْكِهَانَةِ وَ
لاَيَسْتَوِى الْحَقّ وَ الْبَاطِلُ فِى الْمَكَانَةِ؛ وَ مَنْ حَامَ حَوْلَ
سَمَائِهَا بِغَاسِقِ فِكْرِهِ الْوَاقِبِ رُمِىَ مِنْ رُجُومِ الْخِذْلاَنِ
بِشِهَابٍ ثَاقِبٍ.
حَكَى ابْنُ شَهْرَآشُوبٍ فِى مَنَاقِبِ آلِ أبيطَالِبٍ عليهم السلام : إنّ بَعْضَ
الْبُلَغَاءِ بِالْبَصْرَةِ ذُكِرَتْ عِنْدَهُ الصّحِيفَةُ الْكَامِلَةُ،
فَقَالَ: خُذُوا عَنّى حَتّى اُمْلِىَ عَلَيْكُمْ مِثْلَهَا، فَأخَذَ الْقَلَمَ
وَ أطْرَقَ رَأسَهُ فَمَا رَفَعَهُ حَتّى مَاتَ. وَ لَعَمْرِى لَقَدْ رَامَ
شَطَطاً فَنَالَ سَخَطاً.(38)
«بدانكه: تحقيقاً بر اين صحيفه شريفه اثر بارزى است از علم إلهى، و در آن رائحه و
بوى عطرى است از كلام نبوى. و چگونه اين طور نباشد در حالى كه آن شعلهاى است از
نور مشكوة رسالت و وزش هواى عطرآگينى است از بوى جان پرور باغهاى امامت تا به جائى
كه بعضى از عارفان درباره آن گفتهاند: صحيفه سجّاديّه در همان مجراى الهامات و
وحيهاى آسمانى، و در همان منهج و مسير صحيفههائى است كه به صورت لوح از عرش حضرت
بارى نازل مىشده است، به جهت آنكه مطالبى كه در آن مندرج مىباشد مشتمل است بر
أنوار حقايق معرفت، و ميوههاى شيرين باغها و بستانهاى حكمت. و علماء أخيار، و
صرّافان و ناقدان قُدَما از پيشينيانِ اهل صلاح به آن لقب زبور آلمحمّد داده و
انجيل اهل بيت مىگفتهاند.
شيخ جليل و بزرگوار محمّد بن على بن شهر آشوب در «معالم العلماء» در ترجمه احوال
متوكّل بن عُمَير ذكر كرده است كه: وى دعاى صحيفه را كه ملقّب به زبور آل محمّد
است، از يحيى بن زيد بن على عليه السلام روايت نموده است. ـ تا اينجا كلام او
به پايان رسيد.
و امّا بلاغت بيان و برترى گفتار صحيفه به حدّى است كه: سخنوران ساحر و فصيحان
واديبان جادوگر بايد در برابر آن به سجده درآيند، و سران و سروران دانشمند از
آوردن مثل آن به عجز و ناتوانى معترفند و اقرار نمايند كه: نبوّت غير از كهانت
مىباشد؛ و حقّ و باطل در يك مرتبه و يكسان نمىباشند. و كسى كه بخواهد در
اطراف و جوانب آسمان بلند و درخشان آن گردشى كند و چرخى بزند با فكر ظلمانى و
انديشه تاريك خود كه داخل در كسوف جهل و خسوف نادانى فرو رفته است، با تيرهاى
خِذلان و سهام نكبت و سرافكندگى روبرو شده، ستارگان نورانى و متحرّك آسمان علم
و شِهاب ثاقِب درايت و معرفتْ او را با تير هلاكت هدف گرفته، محو و نابود
مىگردانند.
ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب آل أبى طالب عليهم السلام» حكايت نموده است كه: چون
نزد بعضى بلغاء بصره سخن از صحيفه كامله به ميان آمد، گفت: اينك بگيريد از من
كه من مثل آن را براى شما املاء و انشاء مىكنم. وى قلم را به دست گرفت و سرش
را پائين آورد كه بنويسد؛ ديگر نتوانست سرش را بلند كند تا اينكه بمرد. و به
جان خودم قسم، او در گفتارش افراط نمود و از حقّ بدور افتاد پس سخط إلهى به وى
رسيد.»
محدّث قمّى رحمه الله چون نقل كرده است كه به صحيفه لقب انجيل اهل بيت و زبور آل
محمّد عليهم السلام را دادهاند و به آن اُخْتُ الْقُرْآن گفته مىشود، و در
دنبالش قضيّه عالم بصرى و مردنش را در برابر عجز از امكان آوردن مثل صحيفه ذكر
نموده است، گويد: سيّد محمّد بن على بن حيدر موسوى در كتاب «تَنْبيه و سَنِ
الْعَيْن» در حقّ صحيفه كامله مىگويد : اين همان صحيفه مشهورهاى است كه در
دست مردم بسيار يافت مىشود، وَ فِيهَا مِنَ الْبَلاَغَةِ وَ الإخْباتِ
(39) مَا يَقَعُ عَنْ مُعَارَضَتِهِ بِمَا يُقَارِبُهُ إلْيَاسُ.
«در آن از بلاغت و از دلبستگى و گرايش و اطمينان و تخشّع به سوى خداوند متعال و
انكسار و شكستگى در مقابل او چيزهايى است كه الياس پيامبر از معارضه به آوردن چيزى
نزديك به آن (نه عين آن) سقوط مىكند و از پا در مىآيد.»
زيديّه و اماميّه آن را از رجالشان روايت نمودهاند، و ابنحَمْدُون نديم در تذكره
عظيمه مشهورهاش در ميان علماء و ادباء از اهل سنّت و غيرهم بعضى از أدعيه آن
را ذكر كرده است.
و شيخ عبدالرّحمن مُرشدى در مصنّف خود كه آن را «بَرَاعَةُ الاسْتِهْلال» اسم
گذارده است، دعاى رؤيت هلال را از آن نقل نموده است. ـ انتهى كلام صاحب «تنبيه
وَ سَنِ العين» .
در اينجا مرحوم محدّث مىفرمايد: ابن حمدون نديم، محمّد بن حسن بغدادى كاتب متوفّى
در سنه 563 يا در سنه 608 است، و عبدالرّحمن مرشدى، ابن عيسى حَنَفى مُفْتى در
مكّه و مقتول در سنه 1037 مىباشد.(40)
ابن شهر آشوب گويد: غزالى مىگويد: اوّلين كتابى كه در اسلام تصنيف گرديده است
كتاب ابنجُرَيْح بوده است در آثار، و «حروفالتّفاسير» از مجاهد و عطاء در
مكّه، پس از آن كتاب مَعْمَربن راشد صَنْعانى در يَمَن، سپس كتاب «مُوَطّأ» در
مدينه تأليف مالك بن انس، بعداً «جامع» سُفيان ثَوْرى.
وليكن صحيح آن است كه: اوّلين كسى كه تصنيف نمود در اسلام، اميرالمؤمنين عليه
السلام بود كه كتاب الله جلّ جلاله را جمع نمود، پس از وى سلمان فارسى رضى الله
عنه، و سپس ابوذرّ غفارى رحمه الله بعداً أصْبَغ بن نُبَاتَه، و پس از او
عبيدالله بن أبى رافع، و سپس «صحيفه كامله» از زين العابدين عليه السلام بوده
است.
شيخ مفيد: ابو عبدالله محمد بن محمّد بن نُعْمان بغدادى ـ رضى الله عنه و قَدّسَ
رُوحَه ـ مىگويد: اماميّه از عصر اميرالمؤمنين على عليه السلام تا عصر أبو
محمّد الحسن العَسكرى صلوات الله عليه، چهار صد كتاب تصنيف نمودهاند كه
«اُصُولِ [أرْبَعمِأة]» ناميده شده است؛ و اين است معنى كلامشان كه مىگويند:
أصْل.(41)
و سيّد حسن صدر گويد: طبقه ثانيه از مصنّفين:
الإمَامُ السّجّادُ عَلِىّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام
اوّل ايشان، امامشان سجّاد علىّ بن الحسين بن علىّ بن أبيطالب عليهم السلام
زينالعابدين مىباشد. براى اوست صحيفه كامله موصوفه به زبور آل محمّد كه آن را
از او امام ابوجعفر الباقر و زَيْد شهيد روايت مىكنند.
در اينجا مرحوم صدر، صدر مطلبى را كه ما از ابنشهرآشوب نقل نموديم، حكايت مىكند
(42) و سپس مىگويد:
من مىگويم: صحيفه از متواترات مىباشد، به مثابه قرآن در نزد تمامى فرقههاى
اسلام، و جميع آنها به صحيفه افتخار مىدارند. و وفات حضرتش در سنه نود و پنجم
از هجرت بوده است.(43)
بارى قرائت و تلاوت و ممارست و مزاولت بر أدعيه كامله صحيفه سجّاديّه در ميان
علماء اعلام و سابقين كه علم را با عمل و تخشّع و ابتهال و تجنّب از هواى نفس
امّاره توأم نموده بودند، امرى معلوم و معروف بوده است؛ و در ميان حكماء و
فلاسفه ذوى مقدار و عرفاء عاليمقام اسلام امرى ضرورى و لازم به شمار مىآمده
است به طورى كه ملازم بودن با صحيفه را همانند قرآن عظيم، و حفظ أدعيه آن را
همانند حفظ سور و آيات كتاب إلهى از فرائض و واجبات خود مىشمردهاند؛ و اكتفا
به خواندن دعاهاى سطحى و روزمرّه طبق عادت نمىنمودند؛ و أدعيه مولانا
اميرالمؤمنين عليه السلام را كه داراى صبغه خاصّى از توحيد و عظمت و ابّهت بوده
است چنانكه از صحيفه سماهيجى، و صحيفه ثانيه نورى پيداست شعار و دِثار خود كرده
بودند، و با خواندن و مداومت بر صحيفه سجّاديّه، راه راز و نياز و ابتهال را به
درون خود كشانده، و سَر و سِرّى با حضرت ربّ ودود پيدا مىنمودهاند؛ و زنگار
نفس امّاره و خبيثه و متوجّه به عالم كثرت و تعيّنات اعتباريّه را با آن
مىزدودهاند و بالأخره مردمى روشن ضمير و پاكدل و دور از هواى نفس و يا عارى
از آن بار مىآمدهاند. و چنين افرادى از أعلام علماء بالله و حكماء و عرفاء
ستوده و وارسته و از نفس برون جسته و به خدا پيوسته، نه تنها خودشان را منوّر
مىكردهاند، بلكه تا شعاع وسيعى عالم بشريّت را به طهارت و نزاهت و قداست سوق
مىدادهاند.
در اينجا به نظر رسيد حكايتى از جدّ أعلاى مادر پدرى خود: محدّث عظيم، و سالك
وارسته، و اخلاقى كبير مرحوم مجلسى اوّل ـ رضوان الله عليه ـ آورده شود، تا
جانها از آن سبْك و منهاج معطّر گردد؛ و با مزاولت و تدبّر و تفكّر در صحيفه
امام السّاجدين قبل از نزول در گور، به فكر خودشان بيفتند، و در فكر علاج و
چارهاى برآيند! وگرنه سوگند به خدا و مقام عزّت و جلال او كه با اين درسهاى
متعارف و معمول حوزوى بدون بررسى و محاسبه نفس و طىّ طريق و منهاج اولياى
راستين كه صحيفه سجّاديّه را نصب العين قرار داده و با آن روح خود را صيقل و
جلا زدهاند، كار از پيش نمىرود و نه خود و نه ديگران تمتّع و بهرهاى نخواهند
يافت.(44)
امّا حكايت را طبق عين نوشته مرحوم آيت الله آقا ميرزا محمّد على مدرسى چهاردهى
رشتى در مقدّمه شرح صحيفه خود نقل مىنمائيم: وى شرح صحيفه فارسى خود را بدين
مطالب آغاز مىكند:
بسم الله الرّحمنِ الرّحيمِ
الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى الله على سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين.
و بعد چنين گويد منقطع از نيل آبادى، محمد على بن نصير الجيلانى كه: در سنه يكهزار
و سيصد و چهار در ماه رمضان المبارك، در حرم شريف مرتضوى وقت غروب آفتاب، جناب
سيّد أجلّ أكرم زاهد عابد صَفىّ مُخلص تقى آقا سيّد ميرزاى اصفهانى كه الآن
مشرّف به مجاورت مدينه مشرّفهاند، كتاب مشيخه مرحوم آخوند ملّا محمّد تقى
مجلسى (ره) از براى حقير قرائت مىنمود؛ از جمله شيوخ خود مرحوم شيخ بهائى را
ذكر نمود. در أثناء ذكر حالات او حكايتى نقل نمود كه آن حكايت مذكوره را در آن
كتاب بعينها به خطّ شريف ايشان در شرح صحيفه ديدم.
مُلَخّص حكايت آن است كه: مرحوم مجلسى مىفرمايد كه: در أوائل سنّ خود مايل بودم
كه نماز شب بخوانم، لكن قضاء بر ذمّه من بود، به واسطه آن احتياط مىكردم. خدمت
شيخ بهائى رحمه الله عرض نمودم، فرمودند: وقت سحر نماز قضاء بخوان سيزده ركعت.
لكن در نفسم چيزى بود كه نافله خصوصيّت دارد. فريضه چيز ديگرى است.
شبى از شبها بالاى سطح خانه خود بين نوم و يقظه بودم، حضرت قبلة الْبَرِيّة امام
المسلمين حجّة الله على العالمين عجّل اللهُ فَرَجَه و سَهّلَ مَخْرَجَه را
ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب مسجد جامع.
با كمال شوق وشعف خدمتسراسر شرافت آن بزرگوارعاليمقدار ـعليه الصّلوة و السّلام ـ
رسيدم، و از مسائلى سؤال نمودم كه از جمله آن مسائل خواندن نماز شب بود كه سؤال
نمودم فرمودند : بخوان!
بعد عرض نمودم: يابن رسول الله صلى الله عليه وآله هميشه دستم به شما نمىرسد!
كتابى به من بدهيد كه بر آن عمل نمايم!
فرمودند: برو از آقا محمّد تَاجَا كتاب بگير! گويا من مىشناختم او را.
رفتم و كتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن آن بودم و مىگريستم. يك دفعه از
خواب بيدار شدم، ديدم در بالاى سطح خانه خود هستم. كمال حُزن و غُصّه بر من روى
داد. در ذهنم گذشت كه: محمّد تَاجَا همان شيخ بهائى است. و تاج هم از بابت
رياست شريعت است.
چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم. ديدم شيخ در مَدْرَس
خود با سيّد ذوالفقار علىّ جُرْفَادِقانى (گلپايگانى) مشغول به مقابله صحيفه
است.
بعد از فراغ از مقابله، كيفيّت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشاءالله به آن مطلبى
كه قصد داريد خواهيد رسيد.
از اينكه مرا متّهم به بعضى از چيزها مىدانست(45) خوشم نيامد از اين
تعبير.
آنگه محلّى كه حضرت ـ عليه الصّلوة و السّلام ـ را در آنجا ديدم بود، از باب شوق
خود را بدانجا رسانيدم؛ در آنجا ملاقات نمودم آقا حسن تَاجَا را كه مىشناختم.
مرا كه ديد گفت: مُلّا محمّد تقى! من از دست طلبهها در تنگ هستم. كتاب از من
مىگيرند پس نمىدهند . بيا برويم در خانه بعضى از كتب كه موقوفه مرحوم آقا
قدير هست، به تو بدهم!
مرا برد. در آنجا بر دَر اطاق، در را باز نمود، گفت: هر كتابى كه مىخواهى بردار!
دست زدم و كتابى برداشتم. نظر نمودم ديدم كتابى است كه حضرت حجّةالله روحى فداه
ديشب به من مرحمت فرموده بودند. ديدم كه صحيفه سجّاديّه است مشغول شدم به گريه
و برخاستم.
گفت: ديگر بردار! گفتم: همين كتاب كفايت مىكند.
پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم. و چنان شد كه از بركت كتاب مذكور،
غالب اهل اصفهان مستجاب الدّعوة شدند.(46)
مرحوم مغفور مجلسى ثانى مىفرمايد: كه چهل سال در صدد ترويج صحيفه شد. و انتشار
اين كتاب به واسطه آن مرحوم شد كه الآن خانهاى نيست كه صحيفه در آن نباشد.
اين حكايت داعى شد كه شرح فارسى بر صحيفه بنويسم كه عوام بلكه خواص از آن منتفع
شوند .(47)
صحيفه كامله سجّاديّه از متواترات مىباشد؛ و مانند نسبت كتاب «كافى» به كلينى، و
«تهذيب» به شيخ طوسى، كه از متواترات است و در آن محلّ شبهه و ترديد نيست، نسبت
اين صحيفه الهيّه به حضرت امام سيّد السّاجدين زين العابدين على بن الحسين بن
على بن أبيطالب ـ عليهم أفضل الصّلوة و أكمل التّحيّه و السّلامـ چنين است.
علماء أعلام و محدّثين عظام ما از زمان حضرت باقر عليه السلام تا به حال آن را
يداً بِيَدٍ و لساناً عن لسانٍ و كتابةً عن كتابٍ روايت نمودهاند؛ و در هر
دوره و زمان تواتر داشته است، و همان طور كه خواهيم ديد نسبت جهالت يا ضعف به
بعضى از راويان آن كه در مفتتح صحيفه مكتوبه و مطبوعههاى فعلى وارد است أبداً
ضررى بدان نمىرساند. چرا كه اين سند مانند ضَمّ الحَجَر على جنب الانسان است
كه بدون آن هم انسانيّتش كامل، و با وجود آن هم چيزى بر آن افزوده نمىگردد.
جائى كه أدعيه صحيفه از زمان معصوم تا به حال به تواتر متّصل و منسجم بوده
باشد، لو فرض كه اين سند هم در ميان نبود، نبود.
امّا أدعيّه صحيفه كامله بنابر روايت جعفر بن محمّد حسنى، كه در خود صحيفه ذكر شده
است، هفتاد و پنج دعا بوده است كه راوى آن متوكّل بن هارون مىگويد: از من
يازده دعا ساقط گرديده است، و مقدار نيّف و ستّين (شصت و چهار) دعا را روايت
مىكنم. وليكن در روايت محمّد بن احمد بن مسلم مطهّرى كه تعداد و اسامى أدعيه
را ذكر مىنمايد، فقط پنجاه و چهار دعا چنانكه امروزه هم در صحيفه مىيابيم
موجود مىباشد. و بنابراين از اصل صحيفه بيست و يك دعا افتاده است.
بزرگان از أساطين علم و حديث درصدد برآمدهاند تا آن ادعيه را پيدا كرده و به
صحيفه ملحق سازند ـ البته به عنوان مُلْحَقات نه به عنوان ادخال در ميان خود
ادعيه ـ تا در عين دعاهاى آن دخل و تصرّفى به عمل نيامده باشد.
حقير در نسخه خطّيّه صحيفه كامله كه با حواشى آن به امضاى ملّا محسن فيض كاشانى
مىباشد، و از پدر به اينجانب رسيده است، و تاريخ پايان كتابتش سنه 1091 هجريّه
قمريّه
(48) است ديدهام كه: پس از ختم أدعيه به عنوان مِمّا يُلْحَق به،
ملّاتقى صوفى زيابادى قزوينى كه از شاگردان شيخ بهائى خود را معرّفى مىكند
چهارده دعا ذكر كرده است كه از كتب معتبره آن را جمع آورى نموده است.(49)
،(50)
و چون مىدانيم كه: رحلت مرحوم شيخ بهائى در سنه 1030 بوده است. بنابراين جمعآورى
اين ملحقات توسّط تلميذ او قبل از تدوين «صحيفه ثانيّه» شيخ حرّ عاملى و «صحيفه
ثالثه» ميرزا عبدالله أفندى خواهد بود.
بر اين اساس لازم است اوّلين صحيفهاى را كه بعد از صحيفه كامله نگارش يافته است،
همين صحيفه به شمار آورد؛ و آن را با نام صحيفه ثانيه سجّاديّه مسمّى نمود. و
صحيفه شيخ حرّ را از صحف بعدى به حساب آورد؛ امّا چون فعلاً صحيفه مرحوم شيخ
حرّ به نام «صحيفه ثانيه» در ألسنه و كتب معمول و دارج مىباشد، ما نيز اينك
بدين لقب آن را در اينجا ذكر مىنمائيم :
صحيفه ثانيه سجّاديّه تدوين صاحب الوسائل
شيخ محمّد بن حسن حُرّ عامِلى متوفّى در سنه 1104
شيخ عالم فقيه متتبّع و محقّق و سيّاح: ميرزا عبدالله اصفهانى أفَنْدى در مقدّمه
«صحيفه ثالثه» خود مىگويد: شيخنا العالم الفاضل الجليل و الكامل المحدّث
النّبيل الشّيخ محمّد بن الحسن الحُرّ العاملى المعاصر كه محفوف مىباشد به
صنوف مراحم ربّ مَلِك غافر، نهايت سعى و آنچه را كه در وسع و توانش بود، بذل
نمود تا آنچه را كه از اصل مجموعهاى كه از نسخه صحيفه كامله سجّاديّه متداوله
از أدعيه آنحضرت خارج گرديده است جمعآورى نمايد، و همچنين صحيفه جديده مشتمله
بر سائر أدعيه مروّيه از او را كه در مطاوى كتب أدعيه و اعمال مشهوره متداوله
ميان متأخّرين اصحاب را كه بدانها برخورد كرده است، و از جمله آن أدعيه در آن
مجموعهها همان أدعيه معروفه مذكوره در ملحقات صحيفه كامله مشهوره سجّاديّه است
گردآورى و تنظيم نمايد. و آن را به «صحيفه ثانيه» نامگذارى نمود كه امروزه در
زمان و عصر ما صحيفهاى عليحده و مستقل گرديده، و ميان مردم مانند خواهرش و
نظيرش بالأخصّ در بلاد خراسان و اطراف خراسان شايع شده است.
شيخ حرّ رضى الله عنه مىپنداشت كه: از وى بدين عمل احدى از علماء سبقت نگرفته
است، بلكه معتقد بود كه: هيچ يك از سائر أدعيه آن حضرت حتّى دعاهائى كه از
صحيفه كامله سجّاديّه مشهوره ساقط شده نيست مگر آنكه آن را در اين صحيفه شريفه
جديده وارد ساخته است.
امّا حقيقت امر چنان نبود كه وى مىپنداشت. زيرا اوّلاً در اين امر بعضى از
علمائنا المتأخّرين بر وى پيشى گرفتهاند همان طور كه ترجمهشان را در كتاب
رجال ما: «رياض العلماء» مىيابى! برو و ملاحظه نما!
و امّا ثانياً ما أدعيه بسيارى را از جمله أدعيه آنحضرت ـ سلام الله عليه ـ در
اماكن متفرّقه و مواطن متبدّده يافتيم كه آنها نه در صحيفه اوّل كه مشهور و
متداول است مىباشند، و نه در صحيفه ثانيه معروفهاى كه اين شيخ معاصر رحمه
الله آن را جمع كرده است يافت مىگردند.
و نظير اين پندار و گمان، گمان و پندارى است كه وى أيضاً در كتاب دگرش مسمّى به:
«جَوَاهِر السّنّيّة فِى جَمع الأحاديث القُدسيّة» كه اُخت القرآن است نموده
است. به علّت آنكه او معتقد گرديده است كه: به جميع احاديث قدسيّه احاطه پيدا
كرده است و كسى در اين امر نيز بر او تقدّم نداشته است. وليكن هر دو نوع اين
پندار و اعتقادها مجرّد وَهْم و خيال مىباشد. چرا كه بعضى از اصحاب پيش از وى
به مانند تأليف او تأليف كردهاند و از احاديث او، بيشتر آوردهاند و معذلك نه
آن و نه اين شيخ معاصر به جميع آنچه وارد شده است احاطه پيدا ننمودهاند كَمَا
لاَيَخْفَى عَلَى مَنْ تَتَبّعَ وَ تَأمّلَ وَ أعَادَ وَ أنْعَمَ النّظَرَ وَ
أجَادَ.(51)
و علّامه شيخ آقا بزرگ طهرانى قدس سره پس از معرّفى اين صحيفه مىفرمايد: بعضى از
افاضل معاصرين براى من نقل كردند كه: اواطّلاع يافته است بر «صحيفه ثانيه
سجّاديّه» كه اثر جمعآورى شيخ محمّد بن على حرفوشى معاصر شيخ حرّ و متوفّى پيش
از وى به بيشتر از چهل سال بوده است.
و عليهذا بايد صحيفه شيخ حرّ را ثالثه، و مابعدش را رابعه دانست و هكذا.
(52) و شايد مراد صاحب رياض در «صحيفه ثالثه» آنجا كه گفتار شيخ حرّ
را در عدم سبقت احدى به تدوين صحيفه بر او ردّ مىكند، همين صحيفه حرفوشى بوده
باشد.
محدّث جزائرى در اوّل شرح ملحقات صحيفه گويد: شيخ حرّ چون از أدعيه امام سجّاد
عليه السلام جمع كرد مقدارى را كه به قدر خود صحيفه شد، آن را «اُخت الصّحيفة»
نام نهاد، همچنانكه چون جمع نمود احاديث قدسيّه را آن را «أخ القرآن» نام گذارد
ـ .انتهى
شيخ حرّ «صحيفه ثانيه» خود را از اصول معتمده نزد خود كه در هامش نسخه ذكر كرده
است گردآورى نموده است و زمان خاتمهاش سنه 1053 در ماه رمضان بوده است...
(53)
صحيفه ثالثه سجّاديّه، تدوين ميرزا عبدالله أفَنْدى
صاحب رياض العلماء، من أخَصّ تلاميذ علّامه مجلسى
فاضل متبحّر ميرزا عبدالله پسر ميرزا عيسى پسر محمّد صالح تبريزى اصفهانى معروف به
افندى از اعلام قرن دوازدهم مىباشد، كه در آن صحيفه بر شيخ محدّث حرّ عاملى،
ادّعاى استقصاء أدعيه حضرت سجّاد عليه السلام را در صحيفه ثانيه خود، ردّ نموده
است و در طهران طبع گرديده است، و جميع محتوياتش در ضمن أدعيه صحيفه خامسه آمده
است، و نامش در «الذّريعة» به عنوان: «الدّرَرُالمنظومة المأثورة» گذشت، و در
سنه 1364 هجريّه قمريّه به طبع رسيده است.(54)،(55)
مرحوم أفَنْدى در صحيفه خود پس از خطبه و بيانى مخصوص در أدعيه حضرت سيّد
السّاجدين عليه السلام مىفرمايد: و بالجمله عدم تماميّت صحيفه ثانيه به مراد،
مرا بر آن داشت كه صحيفه ثالثهاى را گرد آورم كه در آن آنچه را كه از دو
«صحيفه كامله» و «صحيفه ثانيه» فوت شده است، انشاء الله تعالى از آنچه بدست ما
رسيده است از جمله أدعيه آنحضرت ـ صلوات الله عليه ـ مجتمع گرديده باشد، غير از
آنچه كه از ميان رفته است و يا به ما واصل نشده است. زيرا كه اكثر كتب أدعيه و
اعمال خصوصاً از روايات قدماء از اصحاب ما تلف گرديده و از بين رفته است و ضايع
شده است، و از آنها براى ما اثرى و عينى به جاى نمانده است . و بر اين اساس
چگونه مىتوانيم ادّعاى حصر و احصاء كامل و تمامى را در امثال اين مقام
بنمائيم؟!
مگر آنكه من نهايت قدرت و غايت توان و كوشش خود را در اين راه بذل نمودهام، و
منتهاى مراد و مقصود و همّ خود را به كار بسته و در فحص على حَسَب الوُسْع و
الطّاقة و گمان، و به اندازه قدرت و امكان دريغ نداشتهام و با اتّكال بر
خداوند سبحان بحمدالله تعالى همان طور كه مىخواستم به صفحه وجود و بروز برآمد،
و آن طور كه در نيّت داشتم جلوه كرد .
از آن گذشته، من با كمك خداوند در هر دعائى كه آوردهام غالباً در متن، و أحياناً
در حاشيه، اشاره به سند آن از كتابى كه نقل نمودهام، و از مكانى كه در آن به
آن برخورد نمودهام، كردهام.
و بر اين اصل اين صحيفه ما بر صحيفه شيخنا المعاصر: «صحيفه ثانيه» تَفوّق پيدا
نموده است. زيرا كه شيخ حرّ قدس سره در صحيفه مذكوره خود متعرّض ذكر مأخذ
ادعيهاى كه آنها را نقل نموده است نگرديده است، و لهذا أدعيه او از حدّ
مَسانيد به حَدّ مراسيل تنزّل يافته است.
بلكه بالاتر از اين، به گمان اهل عصر ما كه اعتماد بر مراسيل امثال ما نمىكنند
مگر در هنگامى كه استخوانهايمان پوسيده گردد و زمان خاكستر شدن آنها نيز به طول
انجامد، در اين صورت درجه مرتبت آنها از مرتبه اعتماد و كمال به مرتبه تزلزل و
احتمال، سقوط مىنمايد و اگر چه شيخ حرّ ـ قدس الله روحه ـ بخودى خود ثقه و
امين و مأمون و نقّاد و بصير و مورد اطمينان و سكون نفس در روايت مىباشد، و در
حقيقت عادل و صادق در نقل و درايت است.
علاوه بر اين نبايد پوشيده بماند كه: عمده سبب فائق و غرض اعلا كه لايق به شأن وى
بود از تأليف اين صحيفه جديده، اوّلاً جمع و تنظيم بيست و يك عدد دعائى بود كه
از نسخه صحيفه كامله مشهوره ـ به طورى كه مفصّلاً اشاره خواهيم نمود ـ ساقط
گرديده است، و ثانياً ضميمه نمودن بقيّه أدعيه آنحضرت را بدانها.
وليكن شيخنا المعاصر قدس سره أدعيه را مستقيماً از اصول آنها نقل كرده، و يا تغافل
عمدى نموده است، چرا كه در طى صحيفه ثانيه خود، متعرّض هيچ يك از آنها نشده
است، بلكه شايد او ـ كه خداوند تربتش پاك نمايد ـ به طور كلّى بر اين امور واقف
نشده و خودش را در مقام اين امر نمىديده است.
و امّا ما بحمد الله تعالى و به عون او و منّت او واقف شدهايم بر جلّ آنها بلكه
بر كلّ آنها در مدّت سياحتمان در شهرها، در خرابهها و در آباديها، و در أثناء
طول سفر و جولانمان در درياها و خشكيها و زمينهاى بىآب و علف و شهرها.
تا آنكه مىگويد: در آنچه از نسخههاى صحيفه كامله، ما در اين سفرها يافتهايم،
ميان اكثر آنها و ميان اين نسخه صحيفه كامله سجّاديّه، اختلافات بسيارى چه در
ديباجه، و چه در عدد أدعيه و الفاظ آنها و عبارات آنها و در بسيارى از فقرات
آنها نيز از جهت زيادى و نقصان و تقديم و تأخير، موجود مىباشد.
و همچنين در مطاوى كتب اصحاب خودمان بسيارى از دعاهاى منقوله از صحيفه سجّاديّه
مشهوره را يافتهايم كه از انواع تفاوت و اختلاف در عبارات و فقرات، بلكه در
تعداد أدعيه أيضاً برخوردار مىباشند، و ما از تعرّض به شرح و تحقيق آن، و وجوه
ايراد و اختلافات آنها، در اينجا به طور مشروح و مفصّل خوددارى نموديم، چون
ذكرشان موجب مزيد تطويل مىشد. علاوه بر آنكه استقصاء كلام در اين مرام بدون
شكّ موجب ملالت و ملامت مىشود، و همچنين مُورِث خروج در اين مقام از مقصود
اهمّ و منظور أتمّ در اصل اقدام ما بر اين امر مهم در اين شأن و مقام خواهد شد.
وَ اللهُ الْمُسْتَعَانُ وَ عَلَيْهِ التّكلاَنُ.
و ما در اين صحيفه ثالثه اقتصار مىنمائيم أوّلاً بر مجرّد وارد ساختن جميع آن
دعاهاى شريفهاى كه از اصل صحيفه سجّاديّه مشهوره ساقط شده است. و ثانياً بر
ذكر بعضى از دعاهائى كه به حضرت على بن الحسين عليهما السلام انتساب دارد: آن
أدعيهاى كه از آن دو صحيفه شريفه خارج مىباشند؛ و ضمّ كردن آنها را به صحيفه.
بر حسب امكان وَ اللهُ الْمُسْتَعَانُ .
و امّا تعرّض به آن اختلافات را موكول داشتيم به تعليقاتمان بر هامشهاى «صحيفه
ثانيه» مذكوره انشاءالله تعالى. وَ اللهُ الْمُوفّقُ.
بدانكه: تعداد دعاهاى صحيفه سجّاديّه مباركه متداوله، طبق آنچه كه الآن موجود است
در آن صحيفه به روايت محمّد بن احمد بن مسلم مُطَهّرى، معروفه به روايت مطهّرى
غير از آنچه كه در اكثر از نسخ ملحقات صحيفه كامله سجّاديّه يافت شده است،
عبارت است از پنجاه و چهار دعا. با وجود آنكه آنچه را كه مذكور مىباشد أوّلاً
در ديباجه نسخههاى اين صحيفه سجّاديّه متداوله، هفتاد و پنج دعا است.
و از اين گذشته، پس از اين متوكّل به هارون راوى صحيفه سجّاديّه مشهوره دوباره
مىگويد ـ همان طور كه در اول آن مذكور است ـ : از او مقدار ده دعا ساقط شده
است، و از آن أدعيه شصت و أندى دعا را حفظ داشته است. و عليهذا از دعاهاى باقيه
نيز مقدار ده دعاى ديگر ساقط گرديده است.
و اين امرى است شگفت انگيز. وليكن گاهى به گمان مىرسد كه: اين دعاهاى معروفه
مذكوره در مطاوى ملحقات نسخههاى صحيفه كامله شايعه، از جمله همان أدعيه ساقطه
از اصل صحيفه متداوله مشهوره بوده باشد. وَ اللهُ يَعْلَمُ.
و ما اين صحيفه كامله را به صحيفه ثالثه نامگذارى نموديم. و اگر مىخواهى آن را به
«الدّرَرُ الْمَنْظُومَةُ الْمَأثُورَةُ فِى جَمْعِ لَئالِىالأدْعِيَةِ
السّجّادِيّةِ الْمَشْهُورَة» نام بگذار!
تا آنكه مىگويد: و اينك اوّلاً ما به ذكر آن بيست ويك دعاى ساقطه مىپردازيم، و
پس از آن سائر أدعيه سجّاديّه را انشاء الله تعالى مىآوريم.(56)
صحيفه رابعه سجّاديّه، تدوين حاج ميرزا حسين
ابن محمّد تقى نورى متوفّى در سنه 1320 هجريّه قمريّه
وى در شب پنجشنبه 27 جمادى الآخرة رحلت كرد، و غير از آنچه كه در سائر صحيفهها
وارد شده است مقدار 77 دعا جمعآورى نموده است.(57)
مرحوم محدّث نورى در صحيفه خود پس از حمد و ثناى خدا و صلوات بر رسول مختار و آل
او گويد:
بنده گنهكار زشت كردار: حسين بن محمّد تقى نورى طبرسى چنين مىگويد كه: اين مجموعه
رائقه لطيفه و صحيفه رابعه شريفهاى است كه من آن را از أدعيه مباركه سجّاديّه
ـ كه بر انشاء كننده آن هزاران تحيّت باد ـ گرد آوردهام، از آن دعاهائى كه نه
در صحيفه موصوفه در ميان علماء اسلام گاهى به اُخْت القرآن، و گاهى به زبور آل
محمّد عليهم السلام موجود است و نه در صحيفه ثانيه كه آن را عالم جليل محدّث
حرّ عاملى جمع آورى كرده، و نه در صحيفه ثالثهاى كه آن را فاضل ماهر خبير آقا
ميرزا عبدالله اصفهانى رحمهما الله گرد آورده از آنچه كه در دو صحيفه پيشين
موجود نبوده است، و ايشان بر شيخنا الحرّ رحمه الله طعن زده است كه: وى ادّعاى
استقصاء نموده با وجودى كه از دستش أدعيه بيشمارى ساقط گرديده؛ و بنابراين آنچه
را كه به آن از أدعيه ساقطه برخورد كرده است آورده است، و پنهان بوده بر او
(آقا ميرزا عبدالله) همان گونه كه بر شيخ حرّ نيز پنهان بوده آنچه كه جستجو
كننده بر آن دست مىيابد. و من اگر چه از اسب سواران پيشتاز اين ميدان نبودهام
إلّا أنّ السّهَى الّتِى اسْتَصْغَرَتْهُ الْعُيُونُ تَتَحَرّكُ كُلّمَا سَارَ
الْفَرْقَدَانِ. «مگر آنكه ستاره سُها كه چشمها آن را كوچك مىپندارد تحرّك
مىنمايد هر كجا كه فرقدان به گردش درآيند.»(58)
پس از اين مقدارى از أدعيه را از مصادر مختلف حتّى بعضى از أدعيه شعريّه را كه به
آن حضرت نسبت داده شده است و از جهت عربيّت و أدبيّت ضعيف مىباشد ذكر نموده
است(59) و در پايان كتاب گويد:
اين آخرين موردى بود از آنچه كه در جمع أدعيه سجّاديّه اراده نموده بوديم ـ عَلَى
مُنْشِيهَا ألْفُ سَلاَمٍ وَ تَحِيّةٍ ـ كه از آن دو صحيفه كريمه كه متمّم
صحيفه مباركه معروفه بودند، ساقط گرديده بود.
و ما اشاره به مأخذ آنها نموديم، و اساتيدى را كه بر طريق روايت آنها دست يافتيم
ذكر نموديم و غالب آنها بلكه همگى آنها را ـ إلاّ مَا شَذّ مِنْهَا ـ از كتب
معتبره مُعَوّلَةٌ عَلَيْهَا مأخوذ گرديده است.
عليهذا نبايد بر ما ايراد شود ايرادى را كه صاحب صحيفه ثالثه بر صاحب ثانيه نموده
بود از عدم ذكر مأخذ و خارج بودن مذكورات او از حدّ مَسانيد. و غرض او طعنه بر
بعضى از أدعيه او بود كه ذكر نموده بود، در حالى كه از براى آنها در كتب اصحاب
عين و أثرى نبود، مانند مُنَاجَاتِ خمسة عشر، وگرنه اغلب أدعيهاى را كه آورده
بود، در كتب معروفه مذكور بود .
و پنهان نماند كه اگر اين مثل معروف نبود: كَمْ تَرَكَ الأوّلُ لِلآخِرِ. «چه
بسيار از علومى است كه بيان آن را پيشينيان براى پسينيان باقى مىگذارند.»
تحقيقاً پس از كوشش و سعى اين دو عالم متبحّر با وجود آنكه كُتُبى و أعوانى
همراه داشتهاند، براى اين بنده كوتاه و قاصر و مبتلا به شرّ زمانها در شرّ
شهرها و مساكن از مساكن اهل ايمان، باقى نمىماند چيزى كه بتواند التقاط و
جمعآورى كند.
از خداوند مسئلت داريم كه خودش حفظ فرمايد، و توفيق دهد، و مرافقت أبرار را روزى
فرمايد ! و اين صحيفه شريفه را در ديوان حسنات ثبت نمايد، روزى كه خوبان از
بَدان جدا مىگردند .(60)
صحيفه خامسه، تدوين حاج سيد محسن امين
حسينى عامِلى متوفّى در سنه 1371 هجريّه قمريّه
تدوين سيّد معاصر محسن بن عبدالكريم بن على بن محمّد أمين حسينى عاملى نزيل دمشق
است كه در سنه 1330 هجريّه قمريّه به طبع رسيده است و محتوى است بر جميع صحيفه
ثالثه و رابعه و زيادى بر آنها. از تأليفش در سنه 1323 فارغ گرديده، و مجموع
أدعيه آن 182 دعا مىباشد كه تعداد 52 دعا را تنها خودش روايت كرده است و بقيّه
أدعيه آن در يكى از دو صحيفه ثالثه و رابعه موجود است.(61)
مرحوم امين در مقدّمه صحيفه خود پس از حمد و صلوات مىفرمايد: چون تقديرات مرا
ملزم نمود كه ترك وطن نموده و در دمشق اقامت نمايم، در سنه يك هزار و سيصد و
بيست و سه قمريّه حال اقتضا نمود تا در صحّت نسخه ثانيه سجّاديّه نظرى نموده و
تعليقاتى بر آن بياورم تا شرح غرائب و تفسير غوامض آن، و غير آن از فوائد به
جهت اجابت درخواست بعضى برادران بوده باشد. و آن همان صحيفهاى بود كه محدّث
ثقه جليل شيخ محمّد بن حسن بن على بن حسين حرّ عاملى مشغرى صاحب وسائل قدس سره
از دعاهاى مولانا زين العابدين و سيّدالسّاجدين و امام العارفين و أبو الأئمّة
الميامين امام على ابن الحسين بن على بن ابيطالب ـ صلوات الله و سلامه عليهم
أجمعين ـ جمع نموده بود.
وى در آنجا گفته بود: آن را از منقولات علماء أعلام از أدعيه آنحضرت عليه السلام
كه به او واصل گرديده و در صحيفه كامله مشهوره نبوده است جمعآورى كرده است.
چون در آن هنگام از نسخههاى مورد اعتماد آن صحيفه در نزد من نبود، لهذا رجوع كردم
به كتب متضمّنه آن أدعيه، و در اين أثناء برخورد نمودم به بعضى از أدعيه مرويّه
از آنحضرت عليه السلام كه نه در صحيفه اُولى بود و نه در ثانيه. و تصميم گرفتم
كه آنهارا به صحيفه ثانيه ملحق سازم، زيرا گمان مىكردم مقدار آنها كم است. چون
در تتبّع استقصاء نمودم، چنين دريافت كردم كه: أدعيه مودَعه در كتب معتبرهاى
كه دو صحيفه از آنها خالى مىباشند، چيزهاى بسيارى است به طورى كه اگر جمع شود
هر آينه صحيفه كبيرهاى خواهد شد، با وجود آنكه جامع صحيفه ثانيه عالمى متبحّر
بوده است و در آن متصدّى جمع آورى همگى آنچه كه از صحيفه كامله ساقط شده است
گرديده است.
بر اين اساس تصميم گرفتم پس از اتّكال بر خداوند تعالى بر آنكه جميع آن أدعيه را
در صحيفه ثالثهاى مجتمع سازم، پس هفتاد و چند دعا كه در صحيفه اولى و ثانيه
موجود نبود جمعآورى كردم و در اين ميان اطّلاع پيدا نمودم در ميان كتب، صحيفه
ثالثهاى وجود دارد . لهذا در بدست آوردن آن نهايت جدّيت خود را مبذول داشتم تا
به توفيق خداى متعال بعد از بحث طويل و طلب شديد و فحص اكيدِ در آفاق بر آن
وقوف يافتم. و آن صحيفهاى بود كه آن را فاضل متبحّر متتبّع: آقا ميرزا عبدالله
بن عيسى بن محمّد صالح اصفهانى قدس سره معروف به أفندى صاحب «رياض العلماء»
(62) و شاگرد علّامه مجلسى، و معاصر صاحب وسائل گردآورده است، و در آن
آنچه را كه صحيفه معاصرش از آن خالى بوده است جمع نموده است، و لسان حالش
مىگويد: كَمْ تَرَكَ الْمُعَاصِرُ لِلْمُعَاصِرِ. «چه بسيار از علومى را كه در
زمان واحد كسى به دست نمىآورد، و براى همعصرش باقى مىگذارد.»
و همچنين برخورد كردم بر صحيفه رابعهاى كه آن را فاضل متبحّر متتبّع مطّلع معاصر:
آقا ميرزا حسين بن محمّد تقى طبرسى نورى مجاور در سامرّاء و پس از آن در مشهد
غروى در حال حيات و ممات: صاحب كتاب «مستدرك الوسائل» قدس سره جمع كرده بود، و
در آن آورده بود آنچه را كه دو صحيفه ثانيه و ثالثه از آن خالى بوده است، و خود
بدين مَثَل متمثّل گرديده است: كَمْ تَرَكَ الأوّلُ لِلآخِرِ. «چه بسيار از
علومى را كه افراد پيشين براى افراد بعدى باقى مىگذارند.»
پس از آنكه اين جانب استقراء تمام از اين دو صحيفه مذكوره: ثالثه و رابعه نمودم،
دريافتم كه آنها از بسيارى از أدعيهاى كه من جمع نمودهام خالى مىباشند، و
بنابراين با خود گفتم: كَمْ تَرَكَ الأوّلُ لِلآخِرِ وَ الْمُعَاصِرُ
لِلْمُعَاصِرِ. «چه بسيار از علومى را كه علماى قبلى براى بعدى، و چه بسيار
علومى را كه عالم معاصر نيز براى هم عصر خود باقى مىگذارد.»
همان طور كه صحيفه خود را چنان يافتم كه: از بسيارى از أدعيهاى كه آن دو صحيفه بر
آن اشتمال دارند، خالى مىباشد. و عليهذا درصدد آن برآمدم تا آنچه را كه در
صحيفه من به تنهائى آمده است، از آن أدعيه جدا كرده و آن را صحيفه خامسه قرار
دهم. امّا از اين تصميم برگشتم:
زيرا أوّلاً بايد از تمام مشقّات و مجاهداتى كه در راه بقيّه أدعيه كشيده بودم و
آنها را مرتّب گردانيده بودم، و آنچه كه از فوائد در شرح و تعليقه آن به كار
بسته بودم، دست مىشستم.
و ثانياً شخص ناظر بداند كه: من در تفتيش وتنقيب و كوشش در اين راه كم نگذاردهام،
و من بحمدالله تعالى و توفيقه رسيدهام به بيشتر آنچه كه آن دو بزرگوار
رسيدهاند، و به بسيارى از آنچه كه آنها بدان نرسيدهاند، و اين نظر موجب گردد
تا درباره من طلب غفران نمايد و نيز باعث گردد تا از ترس و جُبْن، و از كسالت و
سستى در كار تجنّب ورزد و بداند كه: مَنْ سَارَ عَلَى الدّرْبِ وَصَلَ. «هر كس
از راه گسترده و در گشاده برود، به مقصود مىرسد.»
بنابراين بر آن شدم تا بر صحيفه خودم بيفزايم آنچه را كه در صحيفه آن دو عالم بود
و صحيفه من از آن خالى بود، و آن را صحيفه خامسه نامگذارى نمايم گرچه مشتمل بر
جميع صحيفه ثالثه و رابعه بوده باشد. وليكن به واسطه آنكه اشتمال دارد بر آنچه
آنها اشتمال ندارند، با آنها فرق پيدا مىنمايد، و سزاوار مىگردد كه صحيفه
خامسه براى چهارمين صحيفه قرار گيرد.
لهذا مجموع دعاها و ندبههاى اين صحيفه بالغ بر يكصد و هشتاد و سه دعا شد كه از
آنها مقدار پنجاه و پنج دعا اختصاص به ما داشت، و هر چهار صحيفه ديگر از آن
خالى بود، و شصت و هشت دعا را ما در مجموعه آن دو صحيفه مذكوره و غير آندو
يافتيم. و سى و يك دعا را فقط از صحيفه ثالثه و بيست و نه دعا را فقط از صحيفه
رابعه نقل نموديم.
و از اينجا نتيجه اين مىشود كه: اگر ما اطّلاع بر آن دو صحيفه پيدا نكرده بوديم،
مقدار أدعيهاى كه گرد آورده بوديم همگى بالغ بر يكصد و بيست و سه دعا مىگشت،
و آن عبارت بود از پنجاه و پنج دعائى كه ما به نقل آن متفرّد بوديم، و آنچه را
كه در مجموع دو صحيفه و غير آن دو يافته بوديم، كه عبارت از شصت و هشت دعا بود.
و اين مقدار به تعداد و شماره بسيارى، از هر يك از سه صحيفه سابقه به تنهائى
بيشتر مىباشد.
و از اينجا معلوم مىشود فضيلت صحيفه من بر آن سه صحيفه، مگر «صحيفه ثالثه» كه
معلوم نيست تتبّع جامع آن صحيفه چه اندازه بوده است؟! چون همان طور كه خواهى
دانست، نسخههاى واصله به دست ما از آن صحيفه، ناقص مىباشد.
و ما در تنقيب و تفتيش در مظانّ وجود آن نُسَخ، و در جمع ميان نسخههاى مختلفه به
حسب وسع و طاقت كوتاهى نكرديم، همچنانكه در ترتيب أدعيه با تقديم و تأخير، و
قرار دادن هر دعائى را با دعاى مناسبش كوتاهى ننموديم، در حالى كه آن دو نفر در
دو صحيفه خود اين امر را مهمل گذاشتهاند.