درس چهل و ششم : پاسخ قرآن به شبهات منكرين
مقدّمه
از احتجاجاتى كه قرآن كريم با منكرين معاد دارد و از لحن پاسخهايى كه به سخنان آنان
داده است مىآيد كه شبهاتى در اذهان ايشان بوده كه ما آنها را براساس مناسبتِ
پاسخها به اين صورت، تنظيم مىكنيم:
1- شبهه اعاده معدوم
قبلا اشاره كرديم كه قرآن كريم در برابر كسانى كه مىگفتند: «چگونه ممكن است انسان،
بعد از متلاشى شدن بدنش مجدّداً زنده شود؟» پاسخى مىدهد كه مفادش اين است: قوام
هويّت شما به روحتان است نه به اندامهاى بدنتان كه در زمين، پراكنده مىشود
(304).
از اين گفتگو مىتوان استنباط كرد كه منشأ انكار كافران، همان شبههاى بوده كه در
فلسفه به نام «محال بودن اعاده معدوم» ناميده مىشود. يعنى آنان مىپنداشتند كه
انسان، همين بدن مادّى است كه با مرگ، متلاشى و نابود مىگردد و اگر مجدّداً زنده
شود انسان ديگرى خواهد بود زيرا برگرداندن موجودى كه معدوم شده محال است و امكان
ذاتى ندارد.
پاسخ اين شبهه از بيان قرآن كريم روشن مىشود و آن اين است كه هويّت شخصى هر
انسانى، بستگى به روح او دارد، و به ديگر سخن: معاد، اعاده «معدوم» نيست بلكه
بازگشت «روح موجود» است.
2- شبهه عدم قابليّت بدن براى حيات مجدّد
شبهه قبلى، مربوط به امكان ذاتى معاد بود، و اين شبهه، ناظر به امكان وقوعى آن است.
يعنى هر چند بازگشت روح به بدن، محال عقلى نيست و در فرض آن، تناقضى وجود ندارد ولى
وقوع آن، مشروط به قابليّت بدن است و ما مىبينيم كه پديد آمدنِ حيات، منوط به
اسباب و شرايط خاصّى است كه مىبايست تدريجاً فراهم شود مثلاً نطفهاى در رَحمِ،
قرار گيرد و شرايط مناسبى براى رشد آن، وجود داشته باشد تا كم كم جنين كامل شود و
به صورت انسان در آيد، ولى بدنى كه متلاشى شد ديگر قابليّت و استعداد حيات را
ندارد.
پاسخ اين شبهه آن است كه اين نظام مشهود در عالم دنيا، تنها نظام ممكن نيست و اسباب
و عللى كه در اين جهان، براساس تجربه، شناخته مىشوند اسباب و علل انحصارى نيستند،
و شاهدش اين است كه در همين جهان، پديده هاى حياتى خارق العادهاى مانند زنده شدن
بعضى از حيوانات و انسانها رخ داده است.
اين پاسخ را مىتوان از ذكر چنين پديده هاى خارق العادهاى در قرآن كريم بدست آورد.
3- شبهه درباره قدرت فاعل
شبهه ديگر اين است كه براى تحقّق يك پديده، علاوه بر امكان ذاتى و قابليّت قابل،
قدرت فاعل هم شرط است و از كجا كه قدرت بر زنده كردن مردگان داشته باشد؟!
اين شبهه واهى، از طرف كسانى مطرح شده كه قدرت نامتناهى الهى را نشناخته بودند، و
پاسخ آن اين است كه قدرت الهى، حدّ و مرزى ندارد و به هر چيز ممكن الوقوعى تعلّق
مىگيرد، چنانكه اين جهان كران ناپيدا را با آن همه عظمت خيره كننده، آفريده است.
«أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ
يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِر عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى
كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ» (305).
مگر نديدند (و ندانستند) خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده و در آفرينش آنها در
نمانده است، مىتواند مردگان را زنده كند؟ چرا، او بر هر چيزى تواناست.
افزودن بر اين، آفرينش مجدّد، سختتر از آفرينش نخستين نيست و نياز به قدرت بيشترى
ندارد بلكه مىتوان گفت از آن هم آسانتر است زيرا چيزى بيش از بازگشت روح موجود
نيست. «فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّة
فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُسَهُمْ وَ...» (306).
خواهند گفت: چه كسى ما را باز مىگرداند (و مجدّداً زنده مىكند)؟ بگو: همان كسى كه
شما را نخستين بار آفريد. پس سرهايشان را نزد تو تكان خواهند داد (و از اين پاسخ،
تعجّب خواهند كرد).
«وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ
عَلَيْهِ» (307).
و اوست كسى كه آفرينش را آغاز مىكند و سپس آن را برمى گرداند و آن (باز گرداندن)
آسانتر است.
4- شبهه درباره علم فاعل
شبهه ديگر اين است كه اگر خدا انسانها را زنده كند و به پاداش و كيفر اعمالشان
برساند بايد از سويى بدنهاى بى شمار را از يكديگر تشخيص بدهد تا هر روحى را به بدن
خودش بازگرداند. و از سوى ديگر، همه كارهاى خوب و بد را به ياد داشته باشد تا پاداش
و كيفر درخورى به هر يك از آنها بدهد. و چگونه ممكن است انسانى كه خاك شده و ذرات
آنها در هم آميخته شده را از يكديگر باز شناخت؟ و چگونه مىتوان همه رفتارهاى
انسانها را در طول هزاران بلكه ميليونها سال، ثبت و ضبط كرد و به آنها رسيدگى نمود؟
اين شبهه هم از طرف كسانى مطرح شده كه علم نامتناهى الهى را نشناخته بودند و آن را
به علوم ناقص و محدود خودشان قياس مىكردند. و پاسخ آن اين است كه علم الهى حدّ و
مرزى ندارد و بر همه چيز، احاطه دارد و هيچگاه خداى متعال چيزى را فراموش نمىكند.
قرآن كريم از قول فرعون، نقل مىكند كه به حضرت موسى (ع) گفت:
«فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى».
اگر خدا همه ما را زنده، و به اعمالمان رسيدگى مىكند پس وضع آن همه انسانهاى پيشين
كه مرده و نابود شدهاند چه مىشود؟
حضرت موسى(ع) فرمود:
«عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتاب لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى» (308).
علم همه آنها نزد پروردگارم در كتابى محفوظ است و پروردگار من گمراه نمىشود و چيزى
را فراموش نمىكند.
و در آيهاى جواب دو شبهه اخير به اين صورت، بيان شده است:
«قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّة وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْق
عَلِيمٌ» (309).
بگو (اى پيامبر) مردگان را همان كسى زنده مىكند كه نخستين بار، ايشان را پديد
آورده، و او به هر آفريدهاى داناست.
پرسش
1- شبهه محال بودن اعاده معدوم و پاسخ آن را بيان كنيد.
2- شبهه عدم قابليّت بدن براى حيات مجدّد و پاسخ آن را شرح دهيد.
3- شبهه درباره قدرت فاعل و پاسخ آن را بيان كنيد.
4- شبهه درباره علم فاعل و پاسخ آن را توضيح دهيد.
درس چهل و هفتم : وعده الهى در مورد قيامت
مقدّمه
قرآن كريم از يك سو، به عنوان پيامى كه از طرف خداى متعال به بندگانش فرستاده شده
بر تحقق معاد، تأكيد مىكند و آن را وعده حتمى و تخلّف ناپذير الهى مىشمارد و بدين
ترتيب حجّت را بر مردم تمام مىكند، و از سوى ديگر، به دلايل عقلى بر ضرورت معاد،
اشاره مىكند تا رغبت انسان نسبت به شناخت عقلانى را ارضاء كند و حجّت را مضاعف
سازد. از اينرو، بيانات قرآنى درباره اثبات معاد را به دو بخش، تقسيم مىكنيم و در
هر بخش به ذكر نمونهاى از آيات مربوط مىپردازيم.
وعده حتمى الهى
قرآن كريم، برپايى قيامت و زنده شدن همه انسانها در جهان آخرت را امرى ترديدناپذير
دانسته مىفرمايد: «إِنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها»
(310). و آن را وعدهاى
راستين و تخلّف ناپذير شمرده مىفرمايد: «بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا» (311) و بارها
بر تحقّق آن، قسم ياد كرده و از جمله مىفرمايد: «قُلْ بَلى وَ رَبِّي
لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِما عَمِلْتُمْ وَ ذلِكَ عَلَى اللّهِ
يَسِيرٌ» (312).
و هشدار دادن به مردم، نسبت به آن را از مهمترين وظايف انبياء دانسته چنانكه
مىفرمايد: «يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ
لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ» (313) و براى منكرين آن، شقاوت ابدى و عذاب دوزخ را مقرّر
فرموده است: «وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسّاعَةِ سَعِيراً» (314).
بنابراين، كسى كه به حقانيّت اين كتاب آسمانى، پى برده باشد هيچ بهانهاى براى
انكار معاد و شكّ درباره آن نخواهد داشت. و در بخش پيشين، روشن شد كه حقانيّت قرآن
براى هر انسان حق جو و باانصافى قابل درك است و از اينرو، هيچ كس عذرى براى
نپذيرفتن آن ندارد مگر كسى كه قصورى در عقلش باشد و يا به علت ديگرى نتواند پى به
حقانيّت آن ببرد.
اشاره به براهين عقلى
بسيارى از آيات كريمه قرآن، لحن استدلال عقلى بر ضرورت معاد دارد و مىتوان آنها را
ناظر به برهان هاى حكمت و عدالت دانست. از جمله به صورت استفهام انكارى مىفرمايد:
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا
تُرْجَعُونَ» (315).
مگر پنداشتهايد كه شما را بيهوده آفريدهايم و به سوى ما بازگردانده نمىشويد؟
اين آيه شريفه به روشنى دلالت دارد بر اينكه اگر معاد و بازگشت به سوى خداى متعال
نباشد، آفرينش انسان در اين جهان، بيهوده خواهد بود. ولى خداى حكيم، كار عبث و
بيهوده، انجام نمىدهد. پس جهان ديگرى براى بازگشت به سوى خودش برپا خواهد كرد.
اين برهان، يك قياس استثنائى است و مقدّمه اول آنكه يك قضيّه شرطيّه است دلالت
دارد بر اينكه هنگامى آفرينش انسان در اين جهان، هدف حكيمانه خواهد داشت كه به
دنبال اين زندگى دنيا، بازگشت به سوى خدا كند و در جهان آخرت، به نتايج اعمالش
برسد. و ما اين ملازمه را در تقرير برهان حكمت، توضيح داديم و ديگر نيازى به تكرار
نيست.
و اما مقدمه دوم (خدا كار بيهوده نمىكند) همان مسأله حكمت الهى و عبث نبودن
كارهاى اوست كه در بخش خداشناسى به اثبات رسيد و در بيان برهان حكمت نيز توضيح داده
شده. بنابراين، آيه مزبور كاملا قابل انطباق بر برهان نامبرده است.
اكنون مىافزاييم: با توجه به اينكه آفرينش انسان به منزله غايت و هدفى براى آفرينش
جهان است اگر زندگى انسان در اين جهان، بيهوده و فاقد هدف حكيمانه باشد آفرينش جهان
هم بيهوده و باطل خواهد بود. و اين نكته را مىتوان از آياتى استفاده كرد كه وجود
عالم آخرت را مقتضاى حكيمانه بودن آفرينش جهان دانسته است. و از جمله در وصف
خردمندان (اولولالباب) مىفرمايد:
«... وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ
هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ» (316).
...و درباره آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند (و آنگاه مىگويند:) پروردگارا، اين
(جهان) را باطل نيافريده اى، تو منزّهى (از اينكه كار باطل، انجام دهى) پس ما را از
عذاب آتش نگهدار.
از اين آيه، استفاده مىشود كه تأمّل در كيفيّت آفرينش جهان، انسان را متوجّه حكمت
الهى مىسازد، يعنى خداى حكيم از اين آفرينش عظيم، هدف حكيمانهاى را در نظر داشته
و آن را گزاف و پوچ نيافريده است، و اگر جهان ديگرى نباشد كه هدف نهائى از آفرينش
جهان، محسوب شود خلقت الهى، پوچ و بى هدف خواهد بود.
دسته ديگرى از آيات كريمه قرآن كه اشاره به برهان عقلى بر ضرورت معاد دارد قابل
انطباق بر برهان عدالت است (317). يعنى مقتضاى عدل الهى اين است كه نيكوكاران و تبهكاران
را به پاداش و كيفر اعمالشان برساند و فرجام آنان را از يكديگر تفكيك كند و چون در
اين جهان، چنين تفكيكى نيست ناچار جهان ديگرى برپا خواهد كرد تا عدالت خويش را
عينيّت بخشد.
از جمله در سوره جاثيه مىفرمايد:
«أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ
آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما
يَحْكُمُونَ. وَ خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى
كُلُّ نَفْس
بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» (318)
مگر كسانى كه مرتكب كارهاى بد شدند چنين پنداشتهاند كه ما آنان را مانند كسانى كه
ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند قرار خواهيم داد به گونهاى كه زندگى و
مرگ هر دو دسته، يكسان باشد (و همانگونه كه در نعمتها و بلاها و شاديها و غمهاى
اين جهان، شريكند بعد از مرگ هم فرقى نداشته باشند)؟ اينان بد قضاوتى مىكنند! و
خداى متعال، آسمانها و زمين را به حق (و داراى هدف حكيمانه) آفريده و تا اينكه هر
كس به آنچه به دست آورده جزا داده شود و به ايشان ستم نشود.
لازم به تذكّر است كه مىتوان جمله «وَ خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ
بِالْحَقِّ» را اشاره به برهان حكمت دانست، چنانكه مىتوان اساساً برهان عدالت را
هم به برهان حكمت، بازگرداند زيرا همانگونه كه در مبحث عدل الهى توضيح داديم «عدل»
از مصاديق «حكمت» است.
پرسش
1- قرآن كريم چگونه معاد را اثبات، و حجّت را بر مردم تمام مىكند؟
2- چه آياتى اشاره به برهان حكمت دارد؟ استدلال آنها را تقرير كنيد.
3- چه آياتى اشاره به برهان عدالت دارد؟ تقرير استدلال آنها چيست؟
4- چگونه مىتوان برهان عدالت را هم بر برهان حكمت بازگرداند؟
درس چهل و هشتم : مشخصات عالم آخرت
مقدّمه
انسان نسبت به امورى كه تجربهاى درباره آنها ندارد و نه آنها را با شهود باطنى و
علم حضورىِ آگاهانه، درك كرده و نه با حسّ دريافته است نمىتواند شناخت كاملى داشته
باشد. با توجه به اين نكته نبايد انتظار داشته باشيم كه حقيقت عالم آخرت و جريانات
آن را دقيقاً بشناسيم و به كُنْه آنها پى ببريم بلكه بايد تنها به اوصافى كه از راه
عقل يا از راه وحى بدست مىآيد بسنده كنيم و خود را از بلند پروازيهاى گستاخانه
بازداريم.
متأسفانه از يك سو، كسانى كوشيدهاند كه عالم آخرت را مثل عالم دنيا، معرّفى كنند و
تا آنجا پيش رفتهاند كه پنداشتهاند بهشت آخرت در يك يا چند كره آسمانى و در همين
دنياست و روزى، انسان در اثر پيشرفت علوم و با استفاده از اختراعاتى كه مىكند به
آنجا منتقل خواهد شد و در آنجا زندگى راحت و آسودهاى خواهد داشت!
و از سوى ديگر، كسانى منكر وجود عينىِ آخرت شده و بهشت برين را همان ارزشهاى
اخلاقى، قلمداد كردهاند كه افراد وارسته و خدمتگزار جامعه، به آنها دل مىبندند، و
تفاوت دنيا و آخرت را همان فرق بين سود و ارزش انگاشته اند!
جا دارد كه از دسته اول بپرسيم: اگر بهشت اُخروى در كره ديگرى است و نسلهاى آينده
به آنجا خواهند رفت پس زنده شدن انسانها در روز قيامت و روز جمع كه مورد تأييد قرآن
مىباشد چه معنى دارد؟! و چگونه پاداش و كيفر همه رفتارهاى گذشتگان در آنجا داده
خواهد شد؟!
و نيز جا دارد كه از دسته دوم بپرسيم: اگر بهشت، چيزى جز ارزشهاى اخلاقى نيست و
طبعاً دوزخ هم چيزى جز ضدّ ارزشها نخواهد بود پس اين همه اصرار قرآن بر اثبات معاد
و زنده شدن انسانها بعد از مرگ، براى چيست؟ و آيا بهتر نبود كه انبياى الهى، همين
معنى را به صراحت، بيان مىكردند تا آن همه مورد اعتراض و اتّهام به جنون و افسانه
گويى و مانند آنها واقع نشوند؟!
از اين ياوه سراييها كه بگذريم به اختلافات و مشاجرات متكلّمان و فيلسوفان درباره
معاد جسمانى و روحانى و بحثهايى درباره اينكه آيا جهان مادّى به كلّى نابود مىشود
يا نه، و آيا بدن اُخروى عين بدن دنيوى است يا مثل آن، و مانند آنها مىرسيم.
اين گونه تلاشهاى عقلى و فلسفى در راه كشف حقايق و نزديكتر شدن به واقعيّات، هر چند
شايان تقدير و تحسين است و در سايه آنها نقاط ضعف و قوّت انديشه ها آشكار مىگردد
ولى نبايد توقّع داشته باشيم كه با اين بحثها به كُنْه حيات اخروى برسيم و آن را
چنان بشناسيم كه گويا يافته ايم.
راستى، مگر تاكنون حقايق همين عالم دنيا بطور كامل، شناخته شده است؟ و آيا
دانشمندان علوم تجربى مانند فيزيك دانان و شيمى دانان و زيست شناسان و...
توانستهاند حقيقت مادّه و انرژى و انواع نيروهاى مختلف را بشناسند؟ و آيا
مىتوانند درباره آينده اين جهان، پيش بينى قطعى كنند؟ و آيا مىدانند كه اگر مثلاً
نيروى جاذبه از جهان، گرفته شود يا حركت الكترونها متوقّف شود چه خواهد شد؟ و آيا
چنين چيزهايى روى خواهد داد يا نه؟
و آيا فيلسوفان توانستهاند همه مسائل عقلى مربوط به همين جهان را به صورت يقينى،
حل كنند؟ و آيا مسائلى از قبيل حقايق اجسام و صور نوعيّه و رابطه روح و بدن و...
جاى تحقيق بيشترى ندارد؟
پس چگونه مىخواهيم به كمك اين دانشها و انديشه هاى محدود و ناقص خودمان پى به
حقايق عالمى ببريم كه هيچ چيزى را به هيچ وجهى نمىتواند بشناسد يا در راه بهتر
شناختن هستى نبايد تلاش كند. بدون شكّ ما مىتوانيم با نيروى عقل خداداد، بسيارى از
حقايق را بشناسيم و نيز مىتوانيم به كمك حسّ و تجربه، بسيارى از اسرار طبيعت را
كشف كنيم و البته بايد در راه افزودن دانش و بينش خودمان به تلاشهاى علمى و فلسفى
بپردازيم ولى هم چنين بايد مرز توانايى عقل و برد علوم تجربى را بشناسيم و از بلند پروازيهاى بيجا
خوددارى كنيم و بپذيريم كه: «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِيلاً» (319).
بارى، هم واقع بينى عالمانه، و هم فروتنى حكيمانه، و هم احتياط دينى مسئولانه،
اقتضاء دارد كه از اظهارنظرهاى جزمى پيرامون حقايق قيامت و عالم غيب و دست زدن به
تأويلات بى دليل، خوددارى كنيم مگر در حدّى كه برهان عقلى و نصّ قرآنى به ما اجازه
بدهد. و به هر حال، براى هر شخص مؤمنى كافى است كه به صحّت آنچه از طرف خداى متعال،
نازل شده ايمان داشته باشد هر چند نتواند مشخصات دقيق آنها را تعيين، و تفصيلات
آنها را تبيين كند، مخصوصاً امورى كه دست عقل و تجربه، از دامن حقيقت آنها كوتاه، و
دانش ما نسبت به آنها نارساست.
اكنون ببينيم تا چه اندازه مىتوانيم از راه عقل، به اوصاف و ويژگيهاى عالم آخرت و
تفاوت آن با عالم دنيا پى ببريم.
ويژگيهاى عالم آخرت از ديدگاه عقل
از تأمّل در براهينى كه براى ضرورت معاد، ذكر شد مىتوان ويژگيهايى را براى جهان
آخرت به دست آورد كه مهمترين آنها از اين قرار است:
1- نخستين ويژگى عالم آخرت كه بخصوص از برهان اوّل به دست مىآيد اين است كه بايد
ابدى و جاودانى باشد زيرا در آن برهان، بر امكان حيات ابدى و ميل فطرىِ انسان به
چنين حياتى تأكيد گرديد و تحقّق آن، مقتضاى حكمت الهى دانسته شد.
2- ويژگى ديگرى كه از هر دو برهان به دست مىآيد و در ذيل برهان اوّل، اشاره شد اين
است كه بايد نظام عالم آخرت به گونهاى باشد كه نعمت و رحمت خالص و بدون شائبه رنج
و زحمت در آن تحقّق يابد تا كسانى كه به اوج كمال انسانى رسيدهاند و هيچ گونه
آلودگى به گناه و انحرافى پيدا نكردهاند از سعادتى برخوردار شوند برخلاف ديا كه
چنين سعادت مطلقى را ممكن نمىسازد بلكه سعادتهاى دنيا، نسبى و منسوب به سختيها و
رنجهاست.
3- ويژگى سوم اين است كه بايد جهان آخرت، دست كم داراى دو بخش مجزّا براى رحمت و
عذاب باشد تا نيكوكاران و تبهكاران از يكديگر تفكيك شوند و هركدام به نتيجه اعمال
خودشان برسند و اين دو بخش، همان است كه در لسان شرع به نام بهشت و دوزخ ناميده
مىشود.
4- ويژگى چهارم كه بخصوص از برهان عدالت به دست مىآيد اين است كه جهان آخرت بايد
از چنان وسعتى برخوردار باشد كه گنجايش پاداش و كيفر همه انسانها را با هرگونه عمل
نيك و بدى داشته باشد و مثلاً اگر كسى ميليونها انسان را به ناحق به قتل رسانيده
است امكان كيفر او در آن جهان باشد و متقابلا اگر كسى وسيله حيات ميليونها نفر را
فراهم كرده است پاداشِ در خورى براى وى ممكن باشد.
5- ويژگى بسيار مهم ديگرى كه از همين برهان عدالت به دست مىآيد و در ذيل تقرير آن،
اشاره شد اين است كه بايد جهان آخرت «دار جزاء» باشد نه «دار تكليف».
توضيح آنكه: زندگى دنيا به گونهاى است كه انسان، ميلها و رغبتهاى متضاد و متزاحم،
پيدا مىكند و همواره بر سر دو راهيهايى واقع مىشود كه ناچار است يكى از آنها را
انتخاب كند. و همين امر، زمينه تكليف را فراهم مىسازد تكليفى كه تا آخرين لحظات
عمرش ادامه يابد و حكمت و عدالت الهى اقتضاء دارد كه عمل كنندگان به تكاليف، به
پاداش شايسته؛ و سرپيچى كنندگان به كيفر در خورى برسند. اكنون اگر فرض كنيم كه همين
زمينه هاى تكليف و مجال گزينش راه، در عالم آخرت هم فراهم باشد مقتضاى رحمت وجود و
فيّاضيّت الهى آن است كه مانع انجام تكليف و انتخاب راه نشود. و بدين ترتيب، عالم
ديگرى براى پاداش و كيفر لازم مىشود و در حقيقت عالمى كه آن را «آخرت» فرض كرده
بوديم «دنياى» ديگرى به حساب مىآيد و عالم آخرت حقيقى، همان عالم آخرين و نهائى
خواهد بود كه ديگر جاى تكليف و آزمايش و زمينه آن يعنى تضادّ و تزاحم خواسته ها
نباشد.
و از همين جا يكى از مهمترين فرقها بين عالم دنيا و عالم آخرت، روشن مىشود. يعنى
عالم دنيا عالمى است كه زمينه انتخاب و گزينش و آزمايش دارد، و عالم آخرت عالمى است
كه تنها سراى تحقق پاداشها و كيفرها و نتايج ابدى اعمال نيك و بدى است كه در دنيا
انجام گرفته است. «وَ اِنَّ الْيَومَ عَمَلٌ وَ لا حِسابٌ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا
عَمَل»
(320)
پرسش
1- چرا ما نمىتوانيم شناخت دقيق و كاملى از عالم آخرت داشته باشيم؟
2- دو نمونه از كژانديشى درباره آخرت را بيان و نقّادى كنيد.
3- از چه راهى مىتوانيم به ويژگيهاى عالم آخرت، پى ببريم؟
4- ويژگيهاى عالم آخرت را از ديدگاه عقل، شرح دهيد.
درس چهل و نهم : از مرگ تا قيامت
مقدّمه
دانستيم كه ما با دانش محدودى كه داريم نمىتوانيم به كُنْه آخرت و مطلق عالم غيب،
پى ببريم و بايد تنها به يك سلسله شناختهاى كلّى كه از براهين عقلى به دست مىآيد و
اوصافى كه به وسيله وحى، معرّفى شده است، بسنده كنيم. در درس گذشته، به پارهاى از
ويژگيهاى كلّى آخرت كه نتيجه براهين عقلى بوده اشاره كرديم، و اينك به ذكر اوصافى
كه از قرآن كريم به دست مىآيد مىپردازيم.
البته ممكن است بعضى از الفاظ كه در وصف عالم آخرت به كار مىرود الفاظ متشابهى
باشد و تصوّرى كه از شنيدن آنها به ذهن ما مىآيد، دقيقاً مطابق با مصداق واقعى
نباشد، و اين، نه به خاطر قصور بيان است بلكه به خاطر قصور فهم ماست و گرنه، ترديدى
نيست كه با توجه به ساختار ذهنى ما بهترين الفاظى كه مىتواند نمايشگرِ آن حقايق
باشد همان است كه قرآن كريم، انتخاب كرده است.
و چون بيانات قرآن شامل مقدّمات آخرت نيز مىشود از اينرو، سخن را از مرگ انسان،
آغاز مىكنيم.
همه انسانها خواهند مُرد
قرآن مجيد تأكيد مىفرمايد كه همه انسانها (بلكه همه جانداران) خواهند مرد و در اين
عالم، هيچ كس جاودانه نخواهد زيست:
«كُلُّ مَنْ عَلَيْها فان» (321).
هر كس روى زمين هست فانى مىشود.
«كُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْت» (322).
هر كسى مرگ را خواهد چشيد.
و خطاب به پيامبر اكرم (ص) مىفرمايد:
«إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ» (323).
تحقيقاً تو خواهى مُرد و ايشان (هم) خواهند مُرد.
«وَ ما جَعَلْنا لِبَشَر مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ
الْخالِدُونَ» (324).
پيش از تو براى هيچ انسانى، جاودانگى قرار نداديم، پس آيا در صورتى كه تو مُردى
ايشان جاودان خواهند بود؟!
بنابراين مىتوان مردن را يك قانون كلّى و استثناءناپذير براى همه جاندارانِ جهان
دانست.
گيرنده جانها
قرآن كريم از يك سو، گرفتن جان را به خداى متعال، نسبت مىدهد در آنجا كه
مىفرمايد:
«اللّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» (325).
خدا جانها را هنگام مرگشان مىگيرد.
و از سوى ديگر، ملك الموت را مأمور قبض روح، معرفى مىكند.
«قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ» (326).
بگو شما را فرشته مرگ كه بر شما گمارده شده است مىگيرد.
و در جاى ديگر، گرفتن جان را به فرشتگان و فرستادگان خدا اِستناد مىدهد.
«حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» (327).
تا هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد فرستادگان ما (جان) او را مىگيرند.
بديهى است هنگامى كه فاعلى كار خود را به وسيله فاعل ديگرى انجام دهد نسبت كار به
هر دو، صحيح است و اگر فاعل دوم هم واسطهاى در انجام كار داشته باشد مىتوان كار
را به فاعل سوم هم نسبت داد. و چون خداى متعال، گرفتن جانها را به وسيله ملك الموت
انجام مىدهد و او نيز به وسيله فرشتگانى كه تحت فرمانش هستند هر سه نسبت، صحيح
است.
آسان يا سخت گرفتن جان
از قرآن مجيد، استفاده مىشود كه گماشتگان الهى، جان همه مردم را يكسان نمىگيرند
بلكه بعضى را به راحتى و احترام، و بعضى ديگر را با خشونت و اهانت، قبض مىكنند. از
جمله در مورد مؤمنان مىفرمايد:
«الَّذِينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ
عَلَيْكُمْ» (328).
كسانى كه فرشتگان جانشان را با خوشى مىگيرند و به ايشان سلام (و احترام) مىكنند.
و درباره كافران مىفرمايد:
«وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ
وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ...» (329).
هنگامى كه فرشتگان، روح كافران را مىگيرند به روى و پشت آنها مىزنند...
و شايد بتوان گفت كه ميان افراد مؤمن و افراد كافر هم به حسب درجات ايمان و كفرشان
تفاوت هايى در آسان يا سخت جان كندن، وجود دارد.
عدم قبول ايمان و توبه در حال مرگ
هنگامى كه مرگ كافران و گنهكاران فرا مىرسد و ديگر از زندگى در دنيا نوميد مىشوند
از گذشته خودشان پشيمان مىگردند و اظهار ايمان و توبه از گناهانشان مىكنند ولى
هرگز چنين ايمان و توبهاى پذيرفته نخواهد شد. قرآن كريم در اين باره مىفرمايد:
«يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ
آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً» (330).
روزى كه بعضى از آيات پروردگارت ظاهر شود ايمان كسى كه قبلا ايمان نياورده يا در
حالِ ايمانش كار خيرى انجام نداده است سودى براى او نخواهد بخشيد.
«وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّى إِذا حَضَرَ
أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ...» (331).
و توبه براى كسانى نيست كه كارهاى بد را انجام مىدهند تا هنگامى كه مرگ يكى از
ايشان فرا رسد گويد: اكنون توبه كردم! و از قول فرعون، نقل مىكند كه هنگامى كه
مُشرف به غرق شد گفت:
«آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ
أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (332).
ايمان آوردم به اينكه خدايى نيست به جز همان خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان
آوردهاند و من از اهل اسلامم. و در پاسخ مىفرمايد:
«آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» (333).
آيا اكنون، در حالى كه قبلا عصيان كرده و از مفسدان بوده اى؟!
آرزوى بازگشت به دنيا
همچنين قرآن كريم از كافران و تبهكاران، نقل مىكند كه هنگامى كه مرگشان فرا مىرسد
يا عذاب هلاك كنندهاى برايشان نازل مىشود، آرزو مىكنند كهاى كاش به دنيا برمى
گشتيم و از اهل ايمان و كارهاى شايسته مىشديم، يا از خداى متعال در خواست مىكنند
كه ما را به دنيا برگردان تا گذشته هايمان را جبران كنيم. ولى چنين آرزوها و
درخواستهايى عملى نمىشود (334).
و در بعضى از آيات، اضافه مىكندكه اگر برگردانده مىشدند به همان شيوه گذشته،
ادامه مىدادند (335). و نيز در روز قيامت هم چنين آرزوها و درخواست هايى خواهند داشت كه
به طريق اولى، جواب منفى خواهند شنيد:
«حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّي أَعْمَلُ
صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ...» (336).
تا آنگاه كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد گويد: پروردگارا، مرا برگردان شايد كار
شايستهاى در موردى كه ترك كردهام انجام دهم. هرگز! اين سخنى است كه او مىگويد (و
آرزويى است كه هرگز عملى نمىشود).
«أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ
الُْمحْسِنِينَ» (337).
يا هنگامى كه عذاب را مىبيند گويد:اى كاش بازگشتى مىداشتيم تا از نيكوكاران شوم.
«... إِذْ وُقِفُوا عَلَى النّارِ فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِ
آياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (338).
هنگامى كه بر آتش دوزخ، عرضه مىشوند گويند:اى كاش بازگردانده مىشديم و (ديگر)
آيات پروردگارمان را تكذيب نمىكرديم و از مؤمنان مىبوديم.
«... إِذِ الُْمجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا
وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنّا مُوقِنُونَ» (339).
هنگامى كه بزهكاران سرهاى خويش را نزد پروردگارشان فرو افكندهاند (و مىگويند:)
پروردگارا (اكنون) ديديم و شنيديم، پس ما را برگردان تا كار شايستهاى انجام دهيم،
اينك ما اهل يقين هستيم.
از اين آيات، به خوبى استفاده مىشود كه عالم آخرت، جاى انتخاب راه و عمل به
تكاليف نيست و حتّى يقينى كه هنگام مرگ يا در عالم آخرت، حاصل مىشود تأثيرى در
تكامل انسان ندارد و استحقاق پاداشى نمىآورد، از اينرو، كافران و گنهكاران، آرزو
مىكنند كه به دنيا برگردنند تا اختياراً ايمان بياورند و كارهاى شايسته انجام
دهند.
عالم برزخ
از آيات قرآن، استفاده مىشود كه انسان، بعد از مرگ و پيش از برپايىِ قيامت، دورانى
را در عالم قبر و برزخ مىگذراند و كمابيش شادى و لذّت، يا اندوه و رنجى خواهد
داشت. و در بسيارى از روايات آمده است كه مؤمنان گهنكار، در اين دوران، در اثر
پارهاى رنجها و عذابها كه متناسب با گناهشان مىكشند تطهير مىشوند تا در عالم
قيامت، سبك بار باشند.
نظر به اينكه آيات مربوط به عالم برزخ، نياز به بحثهاى تفسيرى دارد از اينرو، از
بررسى آنها صرف نظر نموده تنها به ذكر يك آيه، بسنده مىكنيم كه مىفرمايد:
«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون» (340).
و از پسِ آنان (بعد از مرگشان) برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.
پرسش
1- بيان قرآن درباره عدم جاودانگى انسان در دنيا با اشاره به آيات مربوطه، شرح
دهيد.
2- چه كسى جان انسان را مىگيرد؟ و اختلافى كه بين آيات مربوطه به نظر مىرسد چگونه
رفع مىشود؟
3- چه تفاوتى در گرفتن جانها وجود دارد؟
4- بيان قرآن درباره ايمان و توبه در حال مرگ را با اشاره به آيات مربوطه، توضيح
دهيد.
5- قرآن كريم كدام بازگشت به دنيا را نفى مىكند؟ و آيا نفى از اين بازگشت، منافاتى
با اعتقاد به رجعت دارد؟ چرا؟
6- عالم برزخ را شرح دهيد.