عالم از خدا مى ترسد
و از امام
صادق عليه السلام در مورد گفتار حق عز و جل :
انما يخشى الله من عباده العلما آمده است كه فرمود: يعنى هر كس
كردارش گفتارش را تصديق كند عالم است و هر كس كردارش گفتارش را تصديق
نكند عالم نيست . (19) و از پيامبر (ص ) وارد شده كه فرمود: خداى تعالى
به بعضى از انبيايش فرمود:بگو به آنانى كه براى غير دين علم مى آموزند
و براى غير عمل علم مى اندوزند و دنيا را براى غير آخرت مى خواهند براى
مردم پوستين ميش مى پوشند در حاليكه قلبهايشان همانند گرگ است و
زبانهايشان شيرينتر از عسل و كارهايشان تلختر از صبر است :آيا با من
حيله گرى مى كنيد و مرا استهزا مى كنيد آزمايشى را براى شما در نظر مى
گيرم كه حكيم در آن وا مى ماند. پيامبر (ص ) فرمود: مثل كسى كه نيكى را
مى داند و عمل نمى كند مثل چراغى است كه به مردم روشنى مى بخشد ،ولى
خود را مى سوزاند.
فصل 2 حقوق معلم و متعلم
حال كه ادب دانشمند با پروردگارش را
دانستى و اينكه چگونه بايد بعد از دانش اندوزى با خداى تعالى رفتار كرد
پس كيفيت تادبش با استادش را بدان كه چگونه بايد در حال فراگيرى و بعد
از آن رفتار كند. عبدالله بن حسن على از پدرش وا و از جدش عليه
السلام روايت كرد كه جدش فرمود:از جمله حقوق آموزگار بر دانش آموز اين
است كه دانش آموز ازاو زياد سئوال نكند و در جواب از او سبقت نگيرد
وقتى از او روى برگرداند اصرار نكند لباس (رسمى ) را به هنگام خستگى در
نياورد و بادست به سمت او اشاره نكند با گوشه چشم به او ننگرد و در
محفل وى مشورت نكند و از اسرار او نجويد و نگويد كه فلانى بر خلاف تو
گفته است و راز او را بر ملا نكند و در نزد او غيبت نكند و در زمان
حضور و غيبت استاد، او را حفظ كند و عموما به همه سلام كند و مخصوصا او
را تحت و درود بگويد و در مقابلش بنشيند و اگر استاد نيازى دارد از همه
جلوتر به خدمتش قيام كند و از طول صحبت او خسته نشود عالم همانند
خرمايى است كه در انتظار بايد نشست تا كى بهره اى از آن فرو مى ريزد و
دانشمند بسان روزه دار شب زنده دار مجاهد در راه خداست . وقتى دانشمندى
بميرد در اسلام خللى ايجاد مى شود كه تاروز قيامت آن خلل جبران نمى شود
و هفتاد هزار ملايكه مقرب آسمان طالب علم را مشايعت مى كنند.
ابن عباس گفت : من خوارى طلب را كشيدم تا به عزت استادى رسيدم . و
حكيمى گفت : هر كس رنج ساعتى از طلب را برخود هموار نسازد د رخوارى
نادانى ابد الدهر بماند و از پيامبر (ص ) روايت شد: چاپلوسى از اخلاق
مؤ من نيست مگر در طلب دانش .
فصل 3 علم مفيد
امام صادق عليه السلام فرمود:دانش مردمان را در چهار خصلت يافتم
(20) :اول آنكه پروردگارت را بشناسى ،دوم آنكه كار خدا را با خود بدانى
،سوم ، آنكه بدانى خدا از تو چه مى خواهد و چهارم :آنكه بدانى چه چيز
تو را از دينت بيرون مى كند. و از امام صادق عليه السلام آمده است كه
آن حضرت فرمود:خداى تعالى پيامبرى را نفرستاد جز آنكه سه پيمان از او
گرفت . اقرار به بندگى و خلع شرك از خدا و اينكه حق تبارك وتعالى آنچه
را بخواهد محو مى كند و آنچه را كه بخواهد اثبات مى كند.
فصل 4 كار و كسب مسلمان براى چيست
وقتى كه نفاست اين دو گوهر (علم و عمل ) را
دانستى بدانكه غير ايندو گوهر باطلند و خيرى در آنها نيست و بيهوده اند
و ثمره اى بر آنها مترتب نيست ، زيرا غير ايندو يا امورى هستند كه چاره
اى از انجام آن نيست نظير غذا كه ضرورت انسانى است و يا امورى كه زايد
بر ضرورتند. پس دو قسم شد قسم اول :قوت و غذا ناپسند نيست ،بلكه طلب
رزق از عبادت است . رسول خدا (ص ) فرمود:زحمتكش براى عيال مثل مجاهد در
راه خداست . و امير المومنين عليه السلام فرمود: تجارت كنيد خدا به شما
بركت مى دهد ،زيرااز رسول خدا (ص ) شنيدم مى فرمود: روزى ده قسمت است
نه قسمت آن در تجارت است و يك قسمت در غير آن است . و امام صادق عليه
السلام فرمود:گناه مرد همين بس كه عايله اش را بدون خرجى مى گذارد.
پيامبر (ص ) فرمود:ملعون است ملعون كسى كه عايله اش را بدون خرجى
بگذارد و بنابراين بايد مراعات چند چيز شود.
اول بايد طلب روزى حلال و ترك حرام بلكه ترك مال شبهه ناك كرد، زيرا
اقدام بر مال مشتبه انسان را در حرام مى افكند. رسول خدا (ص )
فرمود:كسى كه برايش تفاوت نمى كند كه از كجا كسب كند، براى خداى تعالى
هم تفاوت نمى كند كه از كجا او را داخل در آتش جهنم كند.
دوم :به آنچه كه او را كفايت مى كند قناعت نمايد اگر صنعت كارى است كه
در طول روز يك دينار كار مى كند و مى داند كه يك سوم دينار براى او
كافى است ،يك سوم روز را كار كند باقى روز را در عبادت صرف نمايد. و
اگر اميد دارى كه اگر تمام روز را كار كند يك دينار در مى آورد و دو
روز ديگر را در عبادت صرف مى كند عيبى ندارد و همينطور اگرتاجر است و
از تجارت پيش از مقدار قوت روزش در آمد دارد بيشتر را در عبادت و راه
خدا صرف كند و جايز است كه به اندازه خرجى سال ذخيره كند و ذخيره بيش
از آن خطرناك است .
صدوق باسناد خود به ابى الدرداء روايت نمود كه رسول خدا (ص )
فرمود:هركس تندرست صبح كند و امنيت در راهش برقرار باشد و غذاى آن
روز و شبش را داشته باشد مثل آنست كه همه دنيا را جمع كرده است اى
فرزند جعشم !آن مقدار روزى بس است كه گرسنگى را درمان كند و عورت تو را
بپوشاند و اگر خانه اى كه تو را پناه دهد بسيار خوب و اگر وسيله اى كه
بر آن سوار شوى چه بهتر در غير اينصورت نان وآب كوزه (تو را كفى ) است
و بيشتر از آن حسابى است كه بر دوش تو قرار گرفته و يا عذابى است (وبال
گردن شما).
حرص و روزى مضمون
سوم :حرص را ترك كند زيرا حرص مذموم است صاحبش را به سرعت به
مال شبه ناك مى رساند و چه بسا او را در حرام مى افكند و روزى قسمت شده
است و كوشش حريص آن را زياد نمى كند و نشستن قانع كمش نمى كند، پس از
ائمه اطهار عليهما السلام وارد شده كه كسى كه نشسته روزيش داده نشود
ايستاده نيز روزيش ندهند.
و پيامبر اكرم (ص ) در حجة الوداع فرمود:هيچ عملى نبود كه شما را به
بهشت نزديك كند و از آتش دور كند جز آنكه به شما خبر دادم و شما را در
عمل به آن تحريص كرديم و هيچ عملى نبود كه شما را به جهنم نزديك مى كرد
و از بهشت دور مى كرد جز آنكه شما را بر حذر داشتم و از آن نهى كردم
بدانيد كه روح الامين جبرئيل در قلب من دميد كه هيچ كس نميرد جز آنكه
روزى اش را به كمال بگيرد پس كوششتان براى روزى به طور معمول باشد، دير
آمدن روزى شما را وادار نكند كه با معصيت خدا آنرا بجوييد. خداى تعالى
ارزاق را در بين مردم به صورت حلال توزيع كرده است و حرامى را قسمت
نكرد پس اگر كسى تقوا پيشه كند وصبر نمايد رزق خدايش مى آيد و هر كس
پرده درى كند و تعجيل نمايد و از راه غير حلال بگيرد به قصاص آن رزق
حلالش كم مى شود و در روز قيامت به خاطر آن به حساب كشيده مى شود.
پيامبر (ص ) به بعضى از اصحابش فرمود: چگونه اى در ميان گروهى كه روزى
سال خود را گرد مى آورند ولى ايمانشان ضعيف است ؟ وقتى صبح كردى با خود
از روزى شب سخن مگو و وقتى شب كردى با خود از روزى صبح سخن مگو زيرا
فردا نمى دانى اسم تو چيست ؟ (زنده اى يا مرده اى ) .
ميانه روى و دورى از
تبذير
سپس در كسب خود به قانون سنت و كتاب عمل كن و از تبذيز بر حذر
باش زيرا خداى متعالى فرمود: ان المبذرين كانوا
اخوان الشياطين
(43)تبذير كنندگان برادران شيطانند و رسول خدا (ص )
فرمود:هر كس تبذير كند خداى نيازمندش كند و نيز آنحضرت فرمود:كسى كه
ميانه روى كند درويش نشود ،و واجب است كه ابتدا در مورد خود خرج كند و
از پرخورى اجتناب كند ،زيرا از پيامبر (ص ) روايت شده كه فرمود:چند
لقمه اى براى فرزند آدم كافى است كه بنيه او را حفظ كند اگر ناچار بايد
خورد يك سوم را براى غذا و يك سوم را براى نوشيدنى ها و يك سوم را براى
نفس كشيدن اختصاص دهد حضرت فرمود: سيرترين مردم بيش از همه مردم در
قيامت گرسته هستند. و نيز سيرى مهر قساوت بر قلب مى زند و اعضا را براى
عبادت سنگين مى كند. در پستى و دئانت سير همين بس كه از نماز شب و قيام
سبكبالان باز مى ماند و او در مزبله ها (مستراح ها) مى گردد، اما مردم
سبك بال داخل مساجدند.
رفتار با فرزندان و اهل و
عيال
ديگر آنكه عيالش را به ميانه خرجى دهد بدون آنكه بر آنها سخت
بگيرد و مستحب است كه بر آنها توسعه دهد و ايشان را با برآوردن وعده
هايش خوشحال سازد. و از ابى الحسن موسى عليه السلام آمده است كه
فرمود:وقتى به كودكان وعده داديد وفاى به آن نماييد، زيرا ايشان خيال
مى كنند كه شما به ايشان روزى مى دهيد. خداى تعالى به خاطر چيزى همانند
خشم براى زنان و فرزندان خشمگين نمى شود و مخصوصا در روزهاى جمعه ميوه
براى ايشان ببريد امير المومنين عليه السلام فرمود:شبانگاه هر شب جمعه
براى فرزندانتان ميوه ببريد تا آنكه ايشان از جمعه خوشحال باشند.
رفتار با پدر و مادر
مستحب است كه والدين را اكرام كنند مخصوصا مادر. امام صادق عليه
السلام فرمود:بهترين اعمال ،نماز دروقت و خوبى به پدر و مادر و جهاددر
راه خداست . روايت شده است كه وقتى حضرت موسى با خدايش مناجات مى كرد
مردى را در زير ساق عرش ديد كه نماز مى گزارد و از مكانش غبطه خورد و
عرض كرد پروردگارا!به چه چيز بنده ات را به اين مقام بالا بردى ؟ فرمود
اى موسى ايشان به پدر و مادرش نيكويى مى كرد و نمامى نمى كرد. مردى
به نزد پيامبر (ص ) آمد و عرضه داشت : اى رسول خدا (ص ) هيچ كار بدى
نبود كه انجام نداده باشم آيا توبه من قبول است ؟ آن حضرت به او فرمود:
آيا از پدر و مادرت كسى باقى مانده است ؟ عرضه داشت : آرى پدرم
فرمود:برو با او به نيكويى رفتار كن . وقتى بازگشت حضرت فرمود:اى كاش
مادرش بود. و فرمود:هر كس كه دوست دارد كه عمرش دراز شود و روزى او
گشاده شود پس با پدر ومادر صله رحم كند ،زيرا ارتباط با آندو اطاعت
خداست . و مردى به ابى عبدالله عليه السلام عرض كرد:پدرم پيرشده وقتى
كارى دارد ما او را بر دوش مى گيريم . فرمود: اگر مى توانى خود بدوشش
بگيرى اين كار را بكن ! زيرا سپر روز قيامت توست . وفرمود چه چيز مانع
شماست كه به پدر و مادرتان درحال حيات و ممات نيكويى كنيد!نمازشان را
بياوريد! و به نيت ايشان صدقه دهيد! و روزه اشان رابگيريد! و آن اعمال
علاوه بر آنكه براى پدر و مادر محسوب مى شود مثل آن اعمال براى شما نيز
محسوب مى گردد و خداى تعالى به كرمش بهره فراوانى را برآن مى افزايد. و
از حق پدر بر فرزند آن است كه فرزند نام پدر را به صراحت نبرد و جلوتر
از او راه نرود و قبل از او ننشيند. مردى عرضه داشت اى رسول خدا(ص ) حق
فرزندم چيست ؟ فرمود:اسم نيكو بر او بگذارى و خوب تربيتش كنى و موقعيت
خوبى به او بدهى .
فصل 5 رفتار با فرزند
حضرت رسول خدا (ص ) فرمود: از جمله سعادت مرد فرزند صالح است و
فرمود: فرزند ريحانه خدا براى پدر و مادر است كه ميان بندگان قسمت كرده
است و ريحانه من حسن و حسين عليهما السلام است كه به اسم دو سبط بنى
اسرائيل شبر و شبير نام گذاشتم . و فضل بن ابى قره از ابى عبد الله
امام صادق عليه السلام روايت كرد و آن حضرت فرمود كه رسول خدا (ص )
فرمود: عيسى بن مريم عليه السلام از قبرى گذشت كه صاحب قبر در عذاب بود
سالى ديگر از آن گذشت متوجه شد كه وى ديگر عذاب نمى شود عرضه داشت
پروردگارا!در سال گذشته از اين قبر گذشتم او عذاب مى شد، ولى امسال
عذاب نمى شود؟خداى تعالى به عيسى (ع ) وحى فرمود:فرزند صالح از اين مرد
بوجود آدم كه راهى را درست كرد و يتيمى را پناه داد به همين خاطر به
سبب عمل فرزندش اورا آمرزيدم سپس رسول خدا (ص ) فرمود: ميراث خداى
تعالى از بنده مومنش فرزند صالحى است كه بعد از پدر خداى تعالى را
عبادت كند. سپس امام صادق عليه السلام آيه زكريا (ع ) را قرائت كرد كه
:فهب من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب و
اجعله رب رضيا
(44)پروردگارا از خودت به من فرزندى ببخش كه وارث من و
آل يعقوب شود و خدايا او را مورد رضايت خود قرار بده .
نامگذارى فرزندان
و پيامبر (ص ) فرمود: هر كس چهار فرزند داشته باشد، و هيچكدام
را به نام من نام گذارى نكند به من جفا كرده است . و از سليمان جعفرى
روايت شده كه گفت از اباالحسن (ع ) شنيدم مى فرمود: فقر داخل خانه اى
كه در آن نام محمد يا احمد و يا على و يا حسن و يا حسين و يا جعفر و يا
طالب و يا عبدالله و يا فاطمه باشد نمى شود. و از ابى جعفر عليه السلام
نقل شده كه فرمود:شيطان وقتى صداى كسى را كه به اسم محمد و يا على صدا
مى زند بشنود مانند سرب ذوب مى شود. امام رضا عليه السلام فرمود:خانه
اى كه در آن محمد باشد روزگار اهل آن خانه به خوبى مى گذرد. و از امام
صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: هيچ فرزندى از ما متولد نمى
شود جز آنكه نام او را محمد مى گذاريم و وقتى هفت روز گذشت اگر خواستيم
اسم او را تغيير دهيم و الا بر همان اسم باقى مى گذاريم و فرمود
:نامهاى نيكو بگذاريد زيرا روز قيامت به آن نامها صدايشان مى زنند و مى
گويند :اى فلان !به سوى نورت برخيز !و اى فلان پسر فلان ! برخيز!ولى
نورى ندارى . محمد بن يعقوب با وسايط به حسن بن احمد منقرى از بعضى از
اصحاب ما از ابى عبدالله (ع ) روايت كرد فرمود :اگر زن شما فرزندى در
شكم دارد و بر آن فرزند چهار ماه بگذرد پس با وى رو به قبله بايستد و
بر پهلوى او زند و بگويد اللهم انى قد سميته
محمدا خدايا من نامش را محمد گذاشتم خدايتعالى او را پسر قرار
مى دهد. اگر به وعده خودش عمل كرد و همان اسم را گذاشت خداى تعالى آن
فرزند را بر او مبارك مى كند و اگر آن اسم را تغيير داد خداى متعال
اختيار دارد اگر خواست آن فرزند را باقى مى گذارد و اگر خواست مى
ميراند. و از سهل بن زياد از بعضى اصحابش به وسايط از امام نقل كرد
فرمود:
رسول خدا (ص ) فرمود:هر كس بچه اى در شكم زنش دارد، اگر نيت كند كه اسم
او را محمد يا على بگذارد فرزند او پسر خواهد شد. وقتى بشارت فرزندى به
امام زين العابدين عليه السلام مى رسيد سئوال نمى كرد كه آيا پسر است و
يا دختر ،بلكه مى پرسيد آيا سالم است ؟ وقتى سالم بود، مى فرمود:
الحمدالله الذى لم يخلق منى شيئا مشوها حمد خدايى راكه از من
فرزندى ناقص الخلقه خلق نكرد. و امام كاظم عليه السلام مى
فرمود:سعادتمند شد مردى كه نميرد تا ببيند فرزندى از خود بجاى مى گذارد
سپس فرمود:خداى تعالى جانشين مرا به من نشان داد. و به اباالحسن عليه
السلام اشاره كرد و امام صادق عليه السلام فرمود:خداى تعالى به خاطر
دوستى فراوان پدر به فرزند به پدر رحم مى كند. و مردى از انصار به ابى
عبدالله امام صادق عليه السلام گفت : به چه كسى نيكوئى كنم ؟ فرمود:به
پدر و مادرت . عرضه داشت آندو مردند.
فرمود:به فرزندت نيكويى كن .
امام صادق عليه السلام آمده كه فرمود:رسول خدا فرمود:كودكان را دوست
داشته باشيد و به ايشان رحم كنيد! اگر به ايشان وعده اى مى دهيد، وفا
كنيد، زيرا ايشان فكر مى كنند كه شما به ايشان روزى مى دهيد. و آن حضرت
(ع ) فرمود: خداى بيامرزد مردى را كه به درست كارى فرزندش كمك كند و
آن اينكه از بديهايش بگذرد و وقتى با خداى خود راز و نياز مى كند براى
فرزندش دعا كند. و فرمود: هر كس فرزندش را ببوسد حسنه اى براى او
نوشته مى شود و هر كس او را خوشحال سازد، خداى تعالى او را خوشحال مى
كند، و هر كس به او قرآن بياموزد پدر و مادرش را بخواهند و به ايشان
حله بپوشانند كه از نور آن صورت اهل بهشت بدرخشد. و مردى به خدمت
پيامبر(ص ) آمد، عرضه داشت من هرگز فرزندم را نبوسيدم .وقتى بازگشت
پيامبر (ص ) فرمود: اين در نزد ما مردى اهل آتش است . و ان حضرت مردى
از انصار را ديد كه يكى از فرزندانش را بوسيد و ديگرى را ترك كرد حضرت
فرمود. چرا بين آندو مساوات نكردى ؟ شخصى نقل كرد من از پسرم به امام
ابى الحسن موسى عليه السلام شكايت كردم ، حضرت فرمود:چرا بين آندو
مساوات نكردى ؟ شخصى نقل كرد من از پسرم به امام ابى الحسن موسى عليه
السلام شكايت كردم ، حضرت فرمود:او را مزن و با او قهر كن ولى طولش مده
. و پيامبر (ص ) وقتى صبح مى شد دستش را بر سر فرزند و فرزند فرزندش مى
كشيد و ورزى با مردم نماز مى گذاشت ولى دو ركعت آخر نماز را كوتاه نمود
وقتى تمام شد مردم عرضه داشتند:اى رسول خدا! ديديم كه نماز را كوتاه
كردى آيا به هنگام نماز كارى پيش آمد؟ فرمود كار چه بود؟ گفتند: در دو
ركعت آخر ،نماز را كوتاه كردى .حضرت فرمود: آيا ناله طفل را نشنيديد !و
در حديث ديگر آمده است كه حضرت فرمود: ترسيدم كه خاطر پدرش مشغول
شود.
فضيلت نگهدارى دختران
و امام صادق عليه السلام فرمود:حضرت ابراهيم از پروردگارش خواست
كه دخترى به او دهد كه بعد از مرگش بر او گريه و ندبه كند. پيامبر
فرمود:دختران فرزندان خوبى هستند مهربان و گشاده روى پناه دهنده و مونس
و مبارك و شپش گيرنده هستند.
(45)
و ابو عبدالله عليه السلام فرمود: هر كس آرزوى مرگ دخترانش را بكند از
اجرايشان (دختران ) محروم ماند و با معصيت خداى را ملاقات كند و حضرت
عليه السلام فرمود:هر كس بر فرزندش نفرين كند خداى تعالى او را فقير
كند و فرمود دختران حسنه هستند و پسران نعمتند و خداى تعالى بر حسنه
اجر مى دهد و از نعمت حساب مى كشد. پيامبر (ص ) فرمود:هر كس خرجى سه
دختر يا سه خواهر را بدهد بهشت بر او واجب است پرسيدند اى رسول خدا!
خرج دو نفر رانيز؟ فرمود :بله و دونفر گفتند: اى رسول خدا! و يك نفر؟
فرمود:و يك نفر. و فرمود :ويك نفر. و حضرت (ص )فرمود: هر كس سه دختر و
سه خواهر را سرپرستى كند و بر جاى دادن ايشان صبر كند تا آنكه شوهر
كنند يا آنكه بميرند و در قبر جاى كنند من و او همانند اين دو انگشت
(به انگشت شهادت و وسط اشاره كرد) در بهشت جاى داريم عرض كردم :اى رسول
خدا! و دو تا؟ فرمود:و دو تا عرضه داشتم :و يكى :فرمود ويكى . مردى را
دخترى متولد شد حضرت امام صادق عليه السلام او را در حال خشم ديد به او
فرمود :اگر خداى تعالى به تو وحى مى كرد كه من براى تو اختيار كنم
ياخودت براى خودت اختيار كنى تو در جواب حق سبحانه چه مى گفتى ؟ جواب
داد من مى گفتم :پروردگارا!تو براى من اختيار كن حضرت عليه السلام
فرمود:خداى تعالى براى تو اختيار كرد سپس فرمود بجاى پسرى كه عالم
همراه موسى او را كشت در اين گفتار حق سبحان :
فاردنا ان يبدلهما ربهما خيرامنه زكوة و اقرب رحما ما خواستيم
كه پروردگار شان فرزندى بهتر و صالح تر و رحيم تر به آن پدر و مادر دهد
(46)خداى تعالى دخترى به آن پدر و مادر كه از آن دختر
هفتاد پيامبر بوجود آمد .
صله رحم
پيامبر (ص ) فرمود: به حاضران و غايبان امتم و كسانى كه در صلب
مردان و رحم زنانند تا روز قيامت ،سفارش مى كنم كه صله رحم نمايند گر
چه يكسال راه باشد زيرا صله رحم از دين است . وفرمود: در روز قيامت
امانت و رحم در دو جانب پل صراط هستند. پس اگر كسى كه صله رحم مى كند و
امانت را به صاحبش رد مى كند از آن پل عبور كند به سلامت از آن رد مى
شود و وقتى خاين در امانت و قاطع رحم از آن عبور كنند هيچ عملى ايشان
را فايده نمى بخشد و از صراط در آتش مى افتند. حضرت فرمود:جبرئيل
درباره زن سفارش مى كرد حتى من گمان كردم كه طلاق زن جز به خاطر گناه
آشكار سزاوار نيست . وفرمود :در دو ضعيف :زن و يتيم ، از خداى بترسيد.
وفرمود :حق زن بر مرد اين است كه گرسنگى او را برطرف كند و عورت او را
بپوشاند و از او روى درهم نكشد وقتى چنين كرد به خداى قسم حق او را ادا
نمود.
1- فصل 6 كسب و كار و ارزش
آن پاره
مطالبى كه در مورد كاسب و عيالدار و در مورد كسب روزى به كفايت
و خرج نمودن آن دانستى قانون كلى بود كه شارع به طور عموم امر فرموده
است . عمر بن يزيد از امام صادق عليه السلام روايت كرد فرمود:من براى
نيازى كه خدا كفايتش كرد وارد كارى مى شوم ورود من در كار جز براى آن
نيست كه مى خواهم خداى مرا ببيند كه در طلب حلال روز را مى گذرانم آيا
گفتار خداى تعالى را نشنيدى : فاذا قضيت
فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله
(47)
وقتى نماز به پايان رسيد در زمين منتشر شويد و از روزى و فضل خدا طلب
كنيد. آيا اگر مردى وارد خانه اى شود و در آن را گل بگيرد بعد بگويد
روزى من از آسمان نازل مى شود اين مرد جزء آن سه شخصى خواهد بود كه
دعايى از او به اجابت نمى رسد. گفت : عرضه داشتم آن سه نفر كيانند؟
فرمود:مردى كه زنى دارد ونفرينش مى كند و خداى اجابتش نمى كند،زيرا
عصمت زن در دست اوست اگر بخواهد او را رها مى كند. و مردى كه بر ديگرى
حقى دارد و شاهد نمى گيرد و آن شخص منكر حقش مى شود آنگاه نفرين مى
كند خداى اجابت نمى كند زيرا وى ترك امر الهى كرده است (يعنى از آيه
واستشهدوا شهيدين من رجالكم
(48)تخطى كرده است ). و مردى كه مقدارى مال دارد و
درخانه مى نشيند و از خانه بيرون نمى رود و طلب روزى نمى كند. نمى
خواهد تا آنكه آن را مى خورد. سپس دعا مى كند خداى تعالى اجابت نمى كند
پس اين وظيفه كلى براى همه مردم است .
و اما وظيفه خواص در مورد كسب روزى :عده اى به كسب هستند، و عده اى
توكل را پيشه كردند، وتوكل درجه اى عظيم و صفتى از صفات صديقين است و
هر كس به آن برسد از قيد اهتمام به روزى ميرهد و زمام طلب روزى از دست
او در مى رود و انگيزه اكتساب از او مضمحل مى شود و ابرهاى غم از چهره
اش زدوده مى گردد و ابر سپيد آرامش بر او سايه مى افكند و برسفره رضايت
نشيند و از حوضهاى آرامش سيراب مى شود. خداى تعالى عز ذكره فرمود:و
من يتوكل على الله فهو حسبه
(49)هر كس بر خداى توكل كند خداى او را كافى است . و
فرمود الذين قال لهم الناس ان الناس جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا
قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم
سوء
(50)آنانى كه مردم ايشان را ترسانيده گفتند دشمنان براى
(مبارزه ) شما جمع شدند پس از ايشان بترسيد ايمان ايشان زيادت گرديد
،گفتند :خداى تعالى ما را كافى است و خدا وكيل خوبى است پس در نعمت و
فضلى از خداى قرار گرفتند كه بدى به ايشان نمى رسد.
و در كتب وحى گذشته وارد شده است كه : اى فرزند آدم تو را از خاك
آفريدم سپس از نطفه خلق كردم پس از خلقت تو عاجز و درمانده نشدم آيا
بخاطر گرده اى نان كه بسوى تو روانه كنم درمانده شوم ؟
و از جمله چيزهايى كه خداى تعالى به عيسى عليه السلام وحى كرد اينكه :
مرا همانند مقاصد خود در خود پياده كن !و ذكر مرا براى معادت قرار بده
!و با نوافل به من نزديك شو! و بر من توكل كن ! تو را كفايت مى كنم و
با غير من دوستى نكن ! پس تو را وانهم اى عيسى ! بر بلا صبر كن ! به
قضا راضى شو و رضايت مرا باش زيرا مسرت من اين است كه اطاعت شوم وعصيان
نشوم . اى عيسى بزبان يادم كن و دوستى من در قلب تو باشد.
و امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس براى روزيش اندوهگين شود براى
او گناه نوشته مى شود.
دانيال در ته چاه
و روايت شده است كه دانيال در زمان
پادشاه ستمگر متجاوزى زندگى مى كرد وى دانيال را دستگير كرد و در چاهى
زندانى كرد و درندگانى را در آن چاه انداخت ،درندگان نزديك دانيال
نشدند و او را مجروح نساختند خداى تعالى به پيامبرى از پيامبران وحى
كردكه : براى دانيال غذايى ببر! عرضه داشت :پروردگارا دانيال كجاست
؟فرمود: از ده بيرون رو! كفتارى به پيش تو مى آيد، دنبال كفتار برو وى
تو را به دانيال مى رساند. گفت : كفتار او را به آن چاه رسانيد دانيال
در آن چاه بود طعام را به چاه فرو فرستاد و وقتى دانيال طعام را در پيش
خود ديد، گفت حمد خدايى را كه ياد كننده اش را فراموش نمى كند، و سپاس
خدايى را كه دعا كننده اش را دست خالى باز نمى گرداند و سپاس خدايى را
كه هر كس توكل بر او كند كفايتش مى كند، و حمد خدايى را كه هر كس
به او اعتماد كند به ديگران حواله اش نمى دهد و سپاس خداى را كه در
جزاى احسان ،احسان مى كند و گناهان را مى بخشد و با صبر نجات را مى
رساند.
سپس امام صادق عليه السلام فرمود: خداى تعالى ابادارد كه ارزاق متقين
را جز از راه غير قابل انتظار بدهد. و در دولت ستمگران شهادت دوستانش
را در محكمه ايشان نمى پذيرد.
و از جمله كلماتى كه خداى تعالى به داوود وحى فرمود اينست كه : هر كس
به من منقطع شود كفايتش مى كنم .
توكل
و از امام صادق عليه السلام در حديثى كه بدون واسطه از پيامبر
نقل مى كند فرمود: جبرائيل بر پيامبر (ص ) نازل شد عرضه داشت : اى رسول
خدا(ص ) خداى تعالى مرا همراه با هديه اى براى تو فرستاد كه به احدى
قبل از تو نداد رسول خدا (ص ) فرمود: پرسيدم آن هديه چيست ؟ جبرئيل
عرضه داشت آن هديه صبر است و بهتر از آن . پرسيدم بهتر از صبر چيست
؟گفت قناعت و بهتر از قناعت را نيز آورده ام پرسيدم بهتر از قناعت چيست
؟ گفت رضايت و بهتر از آن پرسيدم و بهتر از آن چيست ؟ عرضه داشت : زهد
و بهتر از آن پرسيدم بهتر از زهد چيست ؟ عرضه داشت اخلاص و بهتر از آن
پرسيدم و بهتر از آن چيست ؟ عرضه داشت يقين و بهتر از آن پرسيدم :آن
چيست ؟ عرضه داشت بازگشت همه به توكل بر خداست پرسيدم اى جبرئيل تفسير
توكل بر خدا چيست ؟ عرضه داشت علم به اينكه مخلوق نه ضررى مى رساند و
نه نفعى مى بخشد و نه مى بخشد و نه مى تواند منع كند و اينكه بنده ،از
مخلوقها مايوس شود، و وقتى بنده اينگونه شد براى هيچ كس جز خدا كار نمى
كند و قلبش منحرف نمى شود و جز از خدا نمى هراسد و به احدى غير از خدا
طمع نمى كند اين معناى توكل است .فرمود :گفتم اى جبرئيل تفسير صبر (21)
چيست ؟ عرضه داشت در سختى صبر كند، چنانكه در بى نيازى صبر مى كند و در
تنگدستى صبر كند چنانكه در بى نيازى صبر مى كند و در سختى صبر كند
چنانكه در عافيت صبر مى كند و در بلاهاى وارده در نزد مخلوق از خالقش
شكايت نكند گفتم پس تفسير قناعت چيست ؟ عرضه داشت آنچه از دنيا به او
مى رسد به او قانع باشد. باكم قانع شود و براى اندك شكر گزار باشد.
گفتم پس تفسير رضا چيست ؟ گفت : طورى راضى باشد كه بر آقاى خود خشمناك
نمى شود چه براى برسد و يا نرسد، نفسش با عمل اندك راضى نشود گفتم اى
جبرئيل ! تفسير زهد چيست ؟ عرضه داشت زاهد آنچه را كه خالقش دوست دارد
دوست مى دارد و آنچه را كه خالقش دشمن دارد، دشمن دارد از حلال دنيا
كناره مى گيرد و به حرامش توجهى ندارد، زيرا حلال دنيا حساب دارد و
حرامش عقاب و به همه مسلمانان رحم مى كند چنانكه به خود رحم مى نمايد و
از كلام در امورى كه به كارش نمى خورد دورى مى جويد، چنانكه از حرام
دورى مى كند و از پرخورى مى پرهيزد چنانكه از مردار بسيار بدبو دورى مى
كند و از متاع دنيا و زينت آن دورى مى جويد چنانكه از آتش دورى جويد
وآرزوهاى خود را كوتاه مى كند و مرگش پيش چشمانش مى باشد. گفتم اى
جبرئيل ! تفسير اخلاص چيست ؟عرضه داشت : مخلص آنست كه از مردم چيزى
نخواهد تا آنكه خود بيابد و وقتى يافت راضى مى شود و وقتى در نزد او
چيزى باقى ماند آنرا به خاطر خداى مى بخشد سپس اگر از مخلوق نخواهد پس
عبوديت الهى را اقرار كرد و وقتى يافت و راضى شد پس او از خدا راضى است
و خداى تبارك و تعالى از او راضى است و وقتى خداى تعالى به او عطاكرد
پس شايسته آن بود. گفتم پس تفسير يقين چيست ؟ عرضه داشت : شخص با
يقين كسى است كه طورى براى خدا كار مى كند مثل اينكه او را مى بيند و
اگر او خدا را نمى بيند خدا او را مى بيند و يقينا مى داند كه اگر چيزى
به او رسيد نمى توانست نرسد و اگر چيزى به او نرسيد نمى توانست به او
برسد و همه اينها شاخه هاى توكل و راههاى زهدند.
خداى تو را رحمت كند به زيبايى اين حديث نگاه كن و به فوايد آن بنگر و
فرمود: كه صبر و قناعت و رضا و زهد اخلاص و يقين از امور منشعب از توكل
هستند و همين مدح ، توكل را كافى است سپس در تعريف توكل فرمود: مخلوق
نه ضررى مى رساند ونه نفع مى دهد و نه مى بخشد و نه مى تواند منع كند و
متوكل از مردم مايوس است .
اركان توكل
پس از اركان توكل پنج است كه چهار ركن آن علمى است و يكى از
آنها عملى مى باشد و آن چهار بدون پنجمى قوامى ندارد ،بلكه عمل به
عنوان پايه توكل محسوب مى شود و ثمره توكل در عمل ظاهر مى شود و ميوه
آن در عمل چيده مى شود و از اينجا مى فهميم كه علم بدون عمل ريشه اى
ندارد و رشد نمى يابد و از آن بهره اى گرفته نمى شود. زيرا اگر كسى از
درد دندان شكايت كند و ميداند كه ترشى برايش ضرر دارد سپس ترشى را
بخورد ترشى دندانش را درد مى آورد و علم به بد بودن ترشى براى او نفعى
ندارد چون عمل به اين علم را ترك كرده است . و به نتيجه اين اركان
پنجگانه در گفتار حضرت بنگر !وقتى بنده اينگونه باشد جز براى خدا كار
نمى كند و قلبش منحرف نمى شود، و اين سه امر است : اول اخلاص ،زيرا
وقتى دانست كه مخلوق ضرر و نفعى ندارد براى مخلوق عمل نمى كند و خواهان
مقامى در قلب او نيست . پس انگيزه رياكار از بيخ كنده شد و قلبش
منحرف نشد. و به اخلاص استقامت يافت . و اعمال عبادى وى به قصد قربت در
جاى شايسته خويش قرار گرفت .
دوم :عزت نفس با كمال بى نيازى از مردم ، در اينكه طمع خود را از مردم
مى برد، زيرا هر كس فهميد كه مردم روزى ده نيستند به ايشان اميد نمى
بندد و با اميدش به پروردگارش اعتماد ميكند، زيرا خداى روزى ده است
ونه غير او.
سوم : به امنيت مى رسد و از جميع مخلوقات و همه جانوران موذى نمى
هراسد،و به همين خاطر مخلصين و عابدان و رهروان (سياح ) از جلوى
حيوانات مى گذرند ولى نمى ترسند. زيرا هر كس كه يقين دارد كه مخلوق ضرر
نمى رساند از او نمى هراسد و اعتقادش در مورد درندگان همانند اعتقادش
در مورد پشه است .
امام صادق و شير
ابو حازم عبد الغفار بن حسن حديث كرد كه در زمان منصور من با
ابراهيم بن ادهم بودم كه به كوفه آمد و ابو عبد الله جعفر بن محمد (ع )
بيرون آمد و مى خواست به مدينه برگردد. علما و اهل فضل كوفه آن حضرت را
مشايعت كردند و از جمله ايشان ثورى و ابراهيم بن ادهم بودند. مشايعت
كنندگان پيش افتادند ناگاه شيرى را در راه ديدند. ابراهيم ادهم به
ايشان گفت بايستيد تا جعفر بن محمد بيايد پس بنگريم كه چه مى كند. امام
صادق عليه السلام قصه شير را باز گفتند حضرت امام صادق عليه السلام به
سوى شير رفت تا نزديك شير رسيد و گوشش را گرفت و او را از مسير دور
ساخت سپس به ايشان روى كرد، فرمود: بدانيد كه اگر مردم خداى راآنگونه
كه سزاست اطاعت مى كردند بارهايشان را بر شير حمل مى كردند.
حضرت عليه (ع ) وشير ورد شمس
جويريه بن مسهر گفت : با امير المومنين به طرف بابل (عراق )
رفتيم جز ما دو نفر هيچكس نبود،پس از آنجا گذشتيم و ما در شوره زار راه
مى رفتيم ناگهان شيرى را در راه نشسته ديديم و شير ماده در پشت سرش و
شير بچگان پشت سر او بودند لگام مركب را كشيدم تا به عقب برگردم . حضرت
فرمود:اى جويريه جلو برو او سگ خداست هيچ جنبنده اى نيست كه موى پيشانى
او در دست خدا نباشد وشر آنرا جز خدا نمى گرداند ناگهان شير را ديدم كه
به طرف آن حضرت آمده ودم تكان مى دهد و نزديك حضرت شد و صورتش را به
پاى حضرت ماليد سپس خداى تعالى او را به سخن آورد با زبانى باز و گشاده
گفت :السلام عليك يا اميرالمونين ! وصى خاتم النبيين ،حضرت جواب داد:
وعليك السلام اى حيدر! تسبيح تو چيست ؟ شير جواب داد سبحان ربى ! سبحان
الهى ! منزه است كسى كه مهابت و ترس مرا در دل بندگانش انداخت سبحانه
سبحانه ! پس امير المومنين به راه افتاد و من هم با او بودم و همچنين
زمين شوره زار بود و وقت نماز عصر رسيد و نزديك به فوت شدن بود. با خود
گفتم واى بر تو اى جويريه آيا تو بهتر مى دانى و يا حريص تر از امير
المومنين به نمازى ؟ در حالى كه داستان شير راديدى . پس راه افتاد و من
هم با او بودم تا آنكه زمين شوره زار را پيموديم ، آنحضرت پاهايش در يك
طرف قرار داد از مركب پايين آمد پس دو بند دوبند اذان گفت و دوبند دو
بند اقامه گفت آنگاه به آهستگى لبانش را جنباند و با دستش اشاره كرد و
خورشيد از همان جايگاه وقت عصر طلوع كرد و به هنگام مراجعت از خورشيد
صدايى هولناك بلند شد پس نماز عصر را با امامت آنحضرت بجا آوردم وقتى
كه نماز به پايان رسيد سر را بالا گرفتم خورشيد به حال خويش بود چشم به
هم زدنى نگذشت كه ستارگان دميدند پس از آن اقامه گفت و مغرب را خواند.
آنگاه سوار شد و رو به من كردفرمود: اى جويريه آيا تو گفتى اين ساحرى
دروغگو است ؟ و وقتى كه طلوع و غروب خورشيد را ديدى پنداشتى كه سحر است
يا چشمانم خيره گرديد! الان فكر شيطانى را د رمورد شير و گفتارش از سرت
بيرون مى كنم آيا نمى دانى كه خداى عز و جل فرمود:
و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها
(51)خداى را اسماى حسنى است ، خداى را با آن بخوانيد اى
جويريه ! رسول خدا (ص ) در حالت وحى بود و سرش در دامن من بود و من
نماز عصر نخوانده بودم پس خورشيد غروب كرد و من نماز عصر را هنوز بجا
نياورده بودم به من فرمود: آيا نماز عصر را خواندى ؟ عرضه داشتم خير:
فرمود بار خدايا على در طاعت تو و حاجت پيامبرت مشغول بود و به اسم
اعظم خداى را خواند، وخورشيد براى من بازگشت پس من به آرامى نماز
گزاردم سپس غروب كرد بعد از اينكه طلوع كرده بود پس او كه پدر و مادرم
فدايش باد خواند، به من ياد داد پس من الان خداى را با آن خواندم اى
جويريه حقيقت در قلوب مومنين روشنتر از القاى شيطانى است ، همانا من از
خداى خواستم كه القاى شيطانى را از قلب تو بر دارد در قلب خود چه مى
يابى عرض كردم : اى آقاى من آن ترديد از قلب من برفت .
بدانكه اين گفتار آن حضرت كه فرمودوقتى از خلايق
نخواهد، به عبوديت اقرار نموده است دليل بر اين است كه ايمان
سائل ،ضعيف ،و ايمان اميدوار ،قوى است ،زيرا وقتى بخشندگان غير خدا را
نفى كرد، از درخواست از غير حق تعالى رويگردان مى گردد. و توحيدش خالص
مى شود و عبوديتش كامل مى گردد. و در اين معنا رواياتى از امام صادق
عليه السلام در گفتار حق تعالى كه فرمود: ما
يومن اكثرهم بالله الا وهم مشركون
(52)اكثر مردم ايمان به خداى نمى آورند جز در حاليكه
مشرك هستند، وارده شده كه امام فرمود: منظور از اين سخن مردى است كه مى
گويد اگر فلانى نبود ما هلاك مى شديم و اگر فلانى نبود من به چنان چيز
نمى رسيدم و اگر فلانى نبود عيال من از دست مى رفت آيا نمى بينى كه اين
مرد براى خدا در ملكش شريك قائل شد كه روزى مى دهد و بلا را دفع مى
كند؟ عرضه داشتم : آيا اگر اينطور بگويد خدا بواسطه فلانى بر من منت
نميگذاشت هلاك مى شدم ؟ فرمود: اينطور و نظير آن عيب ندارد. و فرمود
:شيعه ما كسى است كه از مردم چيزى در خواست نكند ولو از گرسنگى بميرد و
بهمين خاطر گواهى سائل و گدا مردود است . پيامبر اكرم (ص ) فرمود:
شهادت و گواهى كسى كه پيش مردم دست دراز مى كند، مردود است . و امام
على بن الحسين عليه السلام : در روز عرفه به مردى نگاه كرد كه از مردم
گدايى ميكرد فرمود: ايشان بدترين مردم خلق خدا هستند مردم به خداى روى
آورند و ايشان به مردم روى آورند.
و ابو عبد الله عليه السلام فرمود: اگر كسى كه از مردم سئوال مى كند،
مى دانست كه سؤ ال و در خواست از مردم چه گناه بزرگى است هرگز كسى از
كسى در خواست نمى كرد و اگر شخص مورد درخواست مى دانست كه چه ثواب
عظيمى دارد هرگز كسى ديگرى را از اعطامنع نمى كرد.
فصل (پاره 2) درخواست
حاجت از ديگران و برآوردن حاجت ايشان
در خواست حاجت از ديگران زشت است چنانكه رد كردن درخواست ديگران
ناپسند است . امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس بدون نياز سؤ ال كند
مثل اينكه آتش خورده است . و امام باقر عليه السلام فرمود: قسم به
خدايى كه حق است هيچكس در سؤ ال را بر خود باز نكرده است جز آنكه خدا
در فقر را بر وى باز كرده است . و سيد عابدين امام سجاد (ع ) فرمود: من
ضامن بر پروردگارم باشد كه هيچكس بدون حاجت و نياز سؤ ال نكرده جز آنكه
خداى تعالى او رامجبور به سؤ ال و در خواست از ديگران در حاليكه
نيازمند است مى كند.
و روزى پيامبر (ص ) به اصحابش فرمود: آيا بامن بيعت نمى كنيد عرضه
داشتند: اى رسول خدا(ص ) !ما با شما بيعت كرديم . فرمود: با من بيعت
كنيد كه هرگز از مردم چيزى نخواهيد! بعد از آن اگر تازيانه از دست كسى
مى افتاد براى آن از مركب پايين مى آمد و به احدى نمى گفت كه به من
بدهيد.
و فرمود: اگر كسى ريسمانى بگيرد با آن بر پشتش هيزم بگيرد و بياورد و
بفروشد و ابرويش را حفظ كند بهتر از آن است كه در خواست كند.
رسول خدا ومرد نيازمند
امام صادق فرمود: حال و روز مردى از اصحاب رسول خدا (ص ) سخت گرديد و
زنش بدو گفت : اگر به پيش پيامبر مى رفتى و از او درخواست مى كردى خوب
بود. آن مرد پيش پيامبر آمد، شنيد كه حضرت فرمود: هر كس از ما بخواهد
به او مى دهيم و هر كس بى نيازى پيشه كند خدا او را بى نياز ميكند، مرد
گفت حتما مقصودش منم پس به سوى زنش برگشت و او رااز ماجرا خبر داد.
زن گفت : رسول خدا(ص ) نيز بشرى است ، از حالت او را آگاه كن ! دوباره
به پيش پيامبر (ص ) آمد وقتى آن حضرت او را ديد فرمود: هر كس ا زما
درخواست كند ما به او عطايى مى كنيم و هر كس بى نيازى جويد خدا او را
بى نياز مى كند تا آن كه مرد سه بار آمد (هر بار همين را مى شنيد)
آنگاه مرد رفت و تبرى را قرض كرد سپس به كوه آمد و بالا رفت و هيزمى
جمع آورى كرد و آنرا آورد و به نصف چارك آرد فروخت فردا نيز روانه
گرديد و هيزم بيشترى آورد و آنرا فروخت و پيوسته مال بيشترى پس انداز
نمود تا آنكه تبرى خريد سپس مقدارى بشترى پس انداز نمود و با آن دو شتر
جوان و غلامى خريد و به تدريج كار و بارش خوب شد آنگاه به پيش پيامبر
(ص ) آمد و او را از داستان مطلع كرد وقصه آمدن خود و گفتار آن حضرت را
براى آن حضرت تعريف كرد حضرت فرمود:
من گفته بودم كه هر كس از ما بخواهد به او مى دهيم و اگر بى نيازى جويد
خدا او را بى نياز مى كند.
و امام باقر عليه السلام فرموددر خواست حاجت از مردم سلب عزت مى كند و
حيا را از بين ميبرد. و ياس از آنچه در دست مردم است باعث عزت مؤ منين
است و همين ياس از خلق ثروت مهيا و آماده است و طمع فقر موجود است . و
از پيامبر (ص ) آمده است كه هر كس بى نيازى جويد خدا او را بى نياز مى
كند و هر كس عفت پيشه كند خداى تعالى او را عفيف مى كند و هر كس از خدا
بخواهد خداى او را اعطا مى كند و هر كس باب در خواست را بر خود بگشايد
خداى تعالى هفتاد در فقر را بر او مى گشايد كه كمترين آنرا چيزى جبران
نمى كند.
و مردى از او سؤ ال كرد و عرض كرد: بوجه خداى از تو مى خواهم .حضرت
دستور داد كه پنج تازيانه به او بزنند .سپس فرمود: بوجه لئيم خود بخواه
و از وجه خداى كريم سئوال نكن .
رد سائل ناپسند است
و فرمود: در خواست سائل را رد نكنيد. اگر گدايان دروغ نمى گفتند
هرگز رد كننده فقير رستگار نمى شد. و فرمود :سائل بامال اندك يا به
نرمى و مهربانى رد كنيد زيرا سائلى غير از جن و انس از شما سئوال مى
كند تا به بيند شما چگونه در عطاياى الهى رفتار مى كنيد.
راوى گويد: ما صبحگاه بر در خانه امام صادق عليه السلام نشسته بودم
گدايى به در خانه حضرت آمد و چيزى خواست او را رد كردند حضرت ايشان را
ملامت بسيار كرد و فرمود: اولى سائلى كه بر در خانه آمد و سئوال كرد،
شما او را رد كرديد سه نفر را اطعام كنيد آنگاه مختاريد اگر خواستيد
اضافه كنيد، اضافه كنيد و الا حق آن روز را ادا كرديد.وفرمود: يك نفر و
يا دو نفر و يا سه نفر را بدهيد بعد از آن مختاريد.
و از پيامبر (ص ) وارد شده است كه وقتى سائلى در شب ، در خانه شما را
زد او را رد نكيند. و حضرت فرمود: ما به غير مستحق مى دهيم از ترس آنكه
مبادا مستحق رد شود.
و على بن الحسين عليه السلام فرمود :صدقه در شب خشم پروردگار را فرو مى
نشاند .وبه ابى حمزه فرمود:اگر خواستى كه خداى تعالى مرگ تو را پاكيزه
گرداند و تو را به هنگام ملاقات با حق ببخشد ،نيكى كن و در پنهان صدقه
بده و صله رحم نما زيرا اينها بر عمر مى افزايد و فقر را برطرف مى
سازند و هفتاد نوع مرگ بد را برطرف مى سازند.
صدقه پنهانى و صدقه بر
ارحام
و از پيامبر سئوال شد كدام صدقه افضل است فرمود:صدقه بر ارحامى
كه با تو در پنهان دشمنى دارند. واز امام صادق عليه السلام پرسيدد :كه
به چه كسى بايد صدقه داد؟ و آيا به كسانى كه به در خانه مى آيند و يااى
ايشان بازگيرد و به خويشان دهند؟ فرمود: اگر صدقه را به خويشان دهند
اجر صدقه به فاميل بيشتر است . و فرمود :هر كس در ماه رمضان صدقه دهد
هفتاد نوع بلا ا زاو دور مى شود. و از امام باقر عليه السلام روايت شده
است كه : فرمود :وقتى قبل از روز خواستيد صدقه دهيد تا روز جمعه با
تاخير بياندازيد. و فرمود: هر كس تشنه اى را آب دهد خدايتعالى از رحيق
مهرزده بهشتى به او دهد. و امام صادق عليه السلام فرمود:بهترين صدقه
سيراب كردن جگر تشنه است و هر كس تشنه اى از حيوان يا غير آنرا سيراب
كند، خداى تعالى در روزى كه سايه اى جز سايه خدا نباشد او را د رتحت
سايه خود مى گيرد.
قسم دوم :ثروت مازاد بر
نياز
غذاى اضافه وبال گردن صاحبش است ، زيرا در غذاى حرام عقاب است .
و در حلال آن حساب . عبدالله عمر روايت كرد كه از رسول خدا (ص ) شنيدم
كه مى فرمود: امت من در دنيا به سه طبقه تقسيم مى شوند: طبقه اول ثروت
اندوزى و ذخيره اموال را دوست ندارند ودر حفظ و احتكار آن كوشش نمى
كنند و رضايت دنيوى شان در سد جوع و ستر عورت است وبى نياز از دنيا
هستند. تا آنكه به دار آخرت برسند. ايشان كسانى هستند كه درامنيت اند و
ترس واندوهى ندارند. طبقه دوم : علاقمندان ثروت اندوزى از راههاى
حلالند كه با آن صله ارحام نمايند و به برادران نيكويى كنند و با فقرا
همراهى كنند اگر ايشان بر سنگ صاف و سخت دندان نهند برايشان آسانتر است
كه درهمى از غير حلال كسب نمايند ياحقى را منع كنند يااينكه خازن اموال
تا روز مرگشان باشند ايشان كسانى هستند كه اگر در حساب نكته گيرى شود
عذاب مى شوند، و از اگر ايشان عفو شود سالم مى مانند.
اما طبقه سوم : كسانى هستند كه جمع مال ، خواه از حلال و، خواه از حرام
را دوست دارند و واجبات ماليه را ادا نمى كنند برايشان لازم مى شود كه
به اسراف و تبذير خرج كنند و با بخل و احتكار جمع مال نمايند ايشان
همانى هستند كه دنيا زمام قلوب ايشان را گرفته تا آنكه با گناهانشان
وارد آتش شوند.
و از آن حضرت روايت شده است كه فرمود:
هيچ مال حرام باصدقه اجر داده نمى شود و از انفاق بركت نمى يابد و بعد
از مرگ باقى نمى ماند جز آنكه كاسب حرام را به آتش بكشاند.
مردمحتضر با اموالش
و از اميرالمومنين عليه السلام در مورد بزرگترين شقى پرسيده شد،
فرمود: مردى كه دنيا را براى دنيا ترك كند پس دنيا از او فوت شود و ا
زآخرت زيان بيند و مردى كه عبادت كند، ولى در اجتهاد و كوشش و روزه ريا
كند، چنين مردى از لذات دنيا به خاطر دنيا محروم مى شود و دچار زحمتى
شده كه اگر خالصانه مى بود مستحق ثوابش مى شد سپس وارد دار آخرت مى شود
و گمان مى كند كه ميزان عمل او سنگين است ،ولى آنرا هبا منثورا مى
بيند. به او مى گويند: حسرت چه كسى بيشتر است ؟ مى گويد آن كس كه مال
خود رادر ترازو وميزان ديگرى مى بيند خداى تعالى او را در جهنم مى كند
و وارث او را بواسطه آن مال داخل بهشت مى كند. عرضه داشتند: چطور چنين
چيزى ممكن است ؟ فرمود :چنانكه بعضى از برادرانم از مردى برايم تعريف
كرد كه : در حال جان دادن شخصى وارد خانه وى شد آن شخص به من گفت اى
فلان نظر تو در مورد صد هزارى كه داخل صندوق است كه زكاتش را ندادم
چيست ؟ گفتم براى چه جمع كردى گفت براى اداى حقوق سلطان (ماليات ) و
مباهات در فاميل و ترس از نادارى عيال و ترس از حوادث زمان ،جمع آورى
كردم حضرت فرمود:آنگاه هنوز ازخانه اش خارج نشده بود كه نفسش بيرون
آمده بود. پس حضرت على عليه السلام فرمود:سپاس خداى را كه او را به
خاطر اموال باطل در حاليكه ملامت گرديده و مستحق ملامت شد از دنيا خارج
كرد(53)اموالى
كه در كيسه ريخت و سرش را محكم بست و حقوق صاحبانش را به آنها نداد و
براى جمعش در بيابانهاى بى آب و علف و صحراهاى خشك و سوزان راه پيمود و
در دل درياها سفر كرد. اى آگاه !فريب مخور، چنانكه رفيقت ديروز فريب
خورده است ، زيرا بيشترين حسرت را در روز قيامت كسى مى خورد كه مال خود
را در ترازوى ديگران مى بيند و خداى تعالى اين را به آن مال وارد بهشت
مى سازد و به آن مال او را وارد آتش مى كند.
اعمال بدون ولايت
و امام صادقه عليه السلام فرمود: زيانكارتر از اين مرد حسرت كسى
استكه مال زياد را با زحمت فوق العاده و دست بگريبان شدن با اهوال و
حوادث جمع كند سپس مال خود را با صدقات و ميراث فنا كند و جوانى و قوت
خود را در عبادات و نمازها بگذارد ولى براى حضرت على بن ابى طالب حقى
(ولايت ) را قايل نباشد و محل او را از اسلام نشناسد و كسى را كه يك
دهم ارزش او را ندارد بلكه يك دهم از يك دهم او نباشد او را بالاتر از
حضرت بداند بر ادله واقف مى شود، ولى در مورد آن فكر نمى كند و بواسطه
آيات و اخبار با او محاجه مى شود، ولى ابا مى كند و جز به گمراهى اش
نمى افزايد اين حسرتش بيشتر است و در روز قيامت مى آيد و صدقاتش به سان
افعى براى او ممتثل مى شود و او را ميگزد و نمازها و عباداتش به سان
ملايكه عذاب الهى ممتثل مى شوند او را به جهنم مى كشانند مى گويد واى
بر من !مگر من از نمازگزاران نبودم آيا من از پاكان نبودم آيا از اموال
و زنان مردم پرهيز نكردم ، ولى چرا به اين مصيبت وبلادچار شدم ؟ به او
گفته مى شود: اى شقى ! عمل تو براى تو فايده اى ندارد، زيرا اعظم
واجبات الهى بعد از توحيد خدا و ايمان به نبوت حضرت محمد بن عبدالله
عليه السلام را ضايع كردى و شناخت حق على (ع ) ولى خدا را كه لازم بود
ترك كردى و خود را ملتزم به امامت دشنان خدا كردى . كه بر تو حرام بود
اگر به عوض اين اعمالت خدايرا از اول دنيا تا آخرش عبادت مى كردى و بدل
صدقات همه اموال دنيا را صدقه مى دادى ، بلكه اگر زمين پر از طلا مى
بود و تو آنرا صدقه مى دادى ، آن اعمال و صدقات جز دورى از رحمت خدا
براى تو چيزى به ارمغان نمى آورد و به خشم خدا نزديك تر مى شدى .
ملك الموت و مرد ثروتمند
و پيامبر (ص ) فرمود: از مال بپرهيزيد: در گذشته مردى بود كه
اموال و اولادى داشت و آن اموال را براى خود و عيالش جمع آورى و
خزينه كرده بود، روزى ملك الموت در كسوت درويشان به در خانه اش آمد و
در زد و خدمتگزاران جلوى در آمدند، فرمود: آقايتان را بخواهيد (كه با
او كار دارم ) گفتند: آيا آقاى ما براى امثال تو به كنار در مى آيد و
او را كنار در دورش كردند بار ديگر به همان هيبت و حالت (درويشان )
به پشت در آمد و فرمود: آقايتان را صدا بزنيد و او راخبر كنيد كه ملك
الموت آمد. وقتى اين سخن را آقايشان شنيد از ترس نشست و ملايم شد و به
اصحابش گفت با او به نرمى گفتگو كنيد! و به او بگوييد: شايد در طلب غير
از آقاى ما هستى خدا تو را مبارك گرداند ملك الموت به ايشان گفت : خير
و داخل شد و به او گفت بلند شو! و آنچه مى خواهى وصيت كن زيرا من روح
تو را قبل از خروج از خانه مى گيرم خانواده اش صيحه زدند و گريه
كردندپس آن مرد گفت : صندوقها را باز كنيد و آنرا برگردانيد تا طلا و
نقره اش بريزد سپس روى به مالش كرد و او را دشنام مى داد و مى گفت
:لعنت خدا بر تو باد اى مال ! پروردگارم را از يادم بردى و از كار آخرت
مرا غافل ساختى تا آنكه امر خدا مرا فرو گرفت . خداى تعالى مال را به
سخن آورد و گفت :چرامرا دشنام مى دهيد ملامت بر تو بيش از من است آيا
تو در چشمان مردم پست نبودى مردم به خاطر من تو را بالا بردند آيا به
درهاى سلاطين و بزرگان حاضر نمى شدى و خوبان همه مى آمدند قبل از آنها
داخل مى شدى و ايشان بعد از تو داخل مى شدند. آيا دختران سلاطين و
بزرگان را نمى خواستى و صلحا و خوبان هم مى خواستند ،اما به تو مى
دادند و ايشان را رد مى كردند اگر در راه خيرات هم مرا مى بخشيدى من
امتناع نمى كردم و اگر در راه خدايم خرج مى كردى من كم نمى شدم چرا مرا
دشنام مى دهى و تو لئيم ترى ، تو و من هر دو از خاكيم و من بدون گناه
به خاك بر مى گردم و تو به گناه مالدارى رهسپار مى شوى . مال اينگونه
به صاحبش مى گويد!
فصل (پاره 3) عاقبت مال اندوزى
بدانكه عاقبت مال اندوزى و تلاش در جمع ثروت ورشكستگى است و
چنين انسانى از عقل سليم برخوردار نيست ، به دلايلى مطلب را روشن مى
كنيم اول : آنكه به خود ستم مى كند زيرا ثروتمند متحمل رنج و اندوه
ثروت مى شود كه اين ثروت مورد ضمانت حق تعالى قرار گرفته است چون بار
ثروت سنگين است و اندوه آن زياد. اگر ثروتمند در ميان جمع باشد فكر
ثروت او را مشغول مى سازد و اگر تنها باشد پاسبانى مال او را بى خواب
مى سازد. يكى از دانشمندان گفت : فقر سه چيز را انتخاب كردند :يقين و
فراغت بال و سبكى حساب . و ثروتمندان سه چيز را انتخاب كردند: رنج
خود،اشتغال خاطر و سختى حساب .
ثروت آرزوهاى خفته را بيدار مى كند
دوم :فكر او پيوسته مشغول مال است ، آرزوهاى خود را درباره پول
به پرواز در مى آورد در اينكه با آن چه كند چگونه زيادش نمايد و از دزد
و ظالم حفظ كند و از آن كامجويى كند ،زيرا اگر آرزويى نداشت آنرا جمع
نمى كرد. ناگاه اجلش مى آيد و آرزوهايش را در هم مى ريزد و اموال وى
به ديگران به ارث مى رسد.
حضرت عيسى عليه السلام فرمود:واى بر دنيا دار چگونه مى ميرد و مال را
ترك مى كند. و چگونه به مال پناه مى دهد ولى مال او را مى فريبد. او به
مال اعتماد مى كند و مال با او دشمنى مى كند.
سوم : جمع ثروت باعث تولد آرزوست و سياهى و سنگدلى را به ارمغان مى
آورد وشيرينى عبادت را از دل خارج مى كد و همين از مهلكات است . عيسى
عليه السلام فرمود: به حقيقت مى گويم همانطوريكه اگر سوار مركب نشوند
ضعيف مى شود و چموش مى گردد و اخلاقش دگرگون مى شود دلها نيز چنانند
،وقتى دل بياد مرگ نرم نشود و با عبادت رام نشود تاريك و سخت مى گردد.
و به حقيقت با شما مى گويم :اگر خيك پاره نشود ممكن است ظرف عسل شود
اگر شهوتها قلوب را ندرد و طمع او را آلوده نكند، يا نعمت هاى دنيا
آنرا تاريك نسازد بزودى ظرف حكمت مى شود.
چهارم : مال در جهت عكس مراد و مقصود آدمى واقع شده است ، زيرا تلاش و
كوشش و جمع آورى مال در اين است كه در راحتى قرار گيرد ولى مال بر
اندوه ورنج مى افزايد و با جمع مال ترس از شيران درنده وسگهاى پارس
كننده دوباره باز مى گردد.
دانشمندى مى گويد فقير از سه چيز راحت شد و ثروتمند به آن دچار شد
.گفتند :آن سه چيز چيست ؟ گفت ستم سلطان ، حسد همسايه و چاپلوسى
برادران . اميرالمومنين عليه السلام فرمود:فقر بهتر از ستم همسايه و
ظلم سلطان و تملق برادران است .
وطالب المال فى الدنيا يحرسه
ولم يخف عند جمع المال عقباها
كدوده القز ظنته سترتها
تعينها و الذى ظنت ارداها
دنيا طلب در دنيا از مال پاسبانى مى كند وى از عاقبت جمع آورى مال نمى
هراسد.
همانند كرم ابريشم كه گمان مى كند پوشش وى او را كمك مى كند ولى آنكه
او را يار تصوير كرده هلاكش مى كند.
ثروت به قيمت زندگى
پنجم :ثروت را به قيمت عمر بدست آورده است و حال آنكه ارزش عمر
و آخرت بيش از مال است ، زيرا اگر به عاقلى بگويند :عمر خود را به
پادشاهى دنيا مى فروشى ؟ قبول نمى كند، بلكه به هنگام ديدن و تجلى ملك
الموت براى قبض روحش اگر يك روز از عمرش را با جميع مالش معامله كنند و
فدا خواهند ،كه در آن روز كارهاى انجام نشده آخرتى را انجام دهد فدا مى
دهد. علامه جار الله زمخشرى در كتاب ربيع الابرار روايت كرد كه :وقتى
مرگ عمر بن خطاب رسيد به پسران ونزديكانش گفت : اگر من مالك طلا ونقره
به اندازه كره زمين بودم آنرا فديه مى دادم تا از هول و هراس سكرات مرگ
كه اكنون مى بينم رهايى يابم . حال شما به تدريج عمر خود را با اشياى
پست و كم كه اهميت وقيمتى ندارد عوض مى كنيد آيا نمى بينى و فكر نمى
كنى كه نهايت زندگى انسان غالبا صد سال است اگر مخير شود و با او گفتگو
كنند كه اين صد سال را با تمام كره زمين پر از طلا معامله كنند آن صد
سال را نمى فروشد. پس بيانديش كه ارزش هر سال تو چه مقدار است . و
نگاهكن براى هر ماهت چه مقدار مى افتد و آنگاه ارزش و مقدار هر روز را
بسنج ،مى بينى كه ارزش آن هزاران هزار است كه نمى توانى آن رابشمارى
سپس اين روز پرارزش را به درهمى و دينارى و نصف دينارى مى فروشى كدام
خسارت از اين بيشتر است .
اشكال : انسان نيازمند غذا است تا بدنش را نگهدارد و آن بدون كسب ممكن
نيست نهايتا چيزى كه انسان از كسب حلال يك روز بدست مى آورد درهم و
دينارى است پس خسارت حتمى است .
در جواب گويم :اگر مقصود بنده از كسب مقدار غذايى باشد كه بدنش در كار
براى آخرت توان پيدا كند، آنروز را به درهم و دينارى نفروخته است و
روز، روز عبادت است زيرا طلب روزى با اين قصد عبادت است عبادت اندك با
چندين برابر تمام دنيا قابل مقايسه نيست ،زيرا نعمت هاى آخرت هميشگى
است و نعمت هاى دنيا موقت است و نسبت دايم و موقت چيست ؟
نعمت هاى آخرت
آيا گفتار پيامبر (ص ) را نمى بينى كه
فرمود:هر كس بگويد سبحان الله خداى تعالى ده درخت براى او در بهشت مى
كارد كه از انواع ميوه ها در آن موجود است و اين ده درخت اگر به دنيا
بيايند و با آن تعريفى كه از خوش طعمى و لذت هاى مختلف ازيك چيز كرده
اند ؛چنانكه روايت شده كه شخص از رطب جلوى خود به اندازه ميلش بخورد
انگور مى گردد و وقتى از آن به تعدادى كه خواست خورد، انجير و يا انار
مى شود و همينطور به صورت ميوه هاى رنگارنگ در پيشگاه آدم قرار مى گيرد
و مطابق آرزوى طالبش ميوه مى آيد بدون آنكه زحمت چيدن بكشد همانگونه كه
انسان اشتهايش مى كشد ميوه مى آيد اگر به انگور اشتها پيدا كرد انگور
مى آيد و اگر انار خواست انار به پيشش مى آيد. پس اگر يك درخت اينطورى
به دنيا بيايد و كسى بخواهد آنرا بفروشد فكر مى كنى ، پادشاهان چه مبلغ
براى آن بپردازند باز چگونه (ارزشش خواهد بود) اگر وصف شود كه نه نيازى
به آب دادن دارد و نه مراقبت و زحمت مى خواهد، بلكه اگر وصف درخت اين
باشد كه در ده هزار سال باقى مى ماند و نسبت ده هزار سال تا ابد الاباد
و تا هميشه چيست ؟ رسول خدا (ص ) فرمود:اگر لباسى از لباسهاى اهل بهشت
بر اهل دنيا افكنده شود چشمان ايشان تحمل ديدنش را ندارد و از شهوت
نگاه مرد اگر اين حال لباس است پس پوشنده آن چگونه است ؟
و از همين باب گفتار امير المومنين عليه السلام است :اگر چشم قلبت را
به اوصاف بهشت بگشايى از تعجيل در رسيدن و شوق به وصال آن درخت روحت از
اين مجلس به اهل آخرت و اهل قبور مى پيوندد و از قفس تب پرواز مى كند،
اگر ذكر اوصاف نعمت هاى اخروى اينگونه اشتياق را بر مى انگيزد اگر
انسان با خود آن نعمت روبرو شود چگونه خواهد بود؟
و از ائمه اطهار عليهما السلام آمده هر چيز دنيا شنيدنش بهتر از ديدنش
است و هر چيز آخرت ديدنش بالاتر از شنيدنش مى باشد و خداى تعالى
فرمود: و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكا كبيرا
(54)
وقتى آنجا را ببينى نعمت و سلطنت بسيار بزرگ مشاهده نمايى .
و در كتاب وحى قديم آمده است : براى بندگان خويش آماده چيزى را كه نه
چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه بر قلب بشرى خطور كرده است .
اى خواننده ! اگر نفس تو به اين نعمت مشتاق است پس دنيا را ترك كن !
زيرا مهر آخرت ترك دنياست و مثل دنيا و آخرت همانند دو هوو (22) است هر
كدام را بيشتر راضى كنى ديگرى را خشمناك ساختى و مثالش همانند مشرق و
مغرب است كه به هر اندازه به يكى نزديك شوى از ديگرى دور مى گردى . و
گفتار آقاى ما امام صادق (ع ) هم از اين مقوله است : ما دنيا را دوست
مى داريم و اينكه به ما ندهند بهتر از آن است كه به ما بدهند و هيچ چيز
را به فرزند آدم ندهند جز آنكه نعمت اخروى وى راكم گذارند. معناى
فرمايش حضرت كه فرمودما دنيا را دوست داريم اشاره به نوع انسان است و
اين زبان حال مكلفين در دنياست واشاره به خود حضرت و پدران و فرزندانش
صلوات الله عليهم اجمعين ندارد، زيرا ايشان به مقدار بهره دنيوى از خط
اخروى ايشان كاسته نمى گردد. چگونه حظ اخروى ايشان كم گردد با آنكه
جبرائيل سه بار بر پيامبر نازل شد و كليد گنج هاى دنيا را آورد و در
همه آنها مى گفت :اينها كليد گنج هاى دنياست و از حظت پيش پروردگارت
كاسته نمى گردد حضرت ابا كرد و آن حضرت آنچه را كه خداى تعالى دوست مى
داشت تحقير كند، تحقير مى كرد. زندگى دنياى تو در قبال خريد اين نعمت
بزرگ جز ساعتى بيش نيست زيرا از نعمت هاى گذشته لذتى نمى يابى و از
سختيهاى آن دردى نمى كشى و چه بسا آينده را درك نكنى ، و دنيا عبارت از
حلظه اى است كه در آن هستى . و از همين باب است گفتار مولى على (ع ) به
سلمان كه فرمود:غمهاى دنيا را فزونه ! زيرا به يقين مى دانى كه از آن
جدا مى شوى با آنكه هيچكس را نديدم كه دنياى خود را به آخرت فروخت جز
آنكه از هر دو سود برد و هيچكس را نديدم كه آخرت را به دنيا فروخته
باشد جز آنكه از هر دو زيان ديد، زيان اهل دنيا مسلم است ،زيرا
خدايتعالى به دنيا مى فرمايد: هر كس كه مرا خدمت كند او را خدمت كن ! و
هر كس تو را خدمت كند او را به زحمت و مشقت بياندازد. اگر شغلى براى
كسب دارى ياد خدا را غنيمت شمار و نامه عملت را پر از حسنات كن مگر
حكايت عابد آهنگر را با آن در بازار مشغول آهنگرى بود و ذكر خداى مى
كرد نشنيدى كه چه شخصيتى والا گرديد؟ ان شاء الله در همين كتاب در باب
ذكر بيايد.
روز اميرالمومنين چگونه
مى گذشت
از مولى امير المومنين عليه السلام روايت شد: كه وقتى از جهاد
فارغ مى شد براى آموزش مردم و قضاوت مى نشست و وقتى از آن فارغ مى شد
در بوستان خود مشغول كار مى گرديد و با اين همه ياد خداى تعالى مى
نمود.
اميرالمومنين از خليفه مشگل گشايى مى كرد
حكم بن مروان از جبيربن حبيب حكايت كرد:
قضيه اى براى عمر بن خطاب اتفاق افتاد، و مى نشست به اين طرف و آن طرف
مى زد و مى افتاد (بى قرارى مى كرد) سپس گفت اى جمع مهاجران در حكم
آن چه داريد؟ گفتند : امير المومنين ! تو پناهگاه و مرجع هستى ، خشمگين
شد و گفت : يا ايهاالذين آمنوا اتقوا الله و
قولوا قولا سديدا
(55)اى كسانيكه ايمان آورده ايد ا زخدا بپرهيزيد و
گفتار درست بگوييد. به خدا قسم شما و من ميدانيم كه مرد اين قضيه كيست
و آگاه به آن كدام است ؟ گفتند: شايد مقصودت ابن ابى طالب عليه السلام
است . گفت :از او به كجا بروم ؟ آيا هيچ زن آزاده اى همانندش را زاييده
است ؟ گفتند كسى را به سوى اوبفرست ! عمر گفت : وى كوه بلند مرتبه اى
از خاندان هاشم و خويشى از رسول خدا (ص ) و تتمه علم است به پيش او
بايد رفت نه آنكه او بيايد. به سوى او رفتند ،حضرت در حالى كه شلوارى
كوتاه در پايش بود درون باغش بيل مى زد و مى فرمود:
ايحسب الانسان ان يترك سدى الم يك نطفة من منى يمنى ثم كان علقه فخلق
فسوى
(56) آيا انسان پنداشته كه بيهوده واگذاشته مى شود؟ آيا
از نطفه و از منى كه در رحم ريخته مى شود نبود پس خون بسته شده اى
گرديد پس و خداى خلقش كرد و اعضاى او را درست كرد. و اشك از چشمانش بر
صورت مى ريخت . قوم به خاطر گريه اش به گريه در آمدند سپس از گريه آرام
گرفت و مردم هم از گريه آرام گرفتند. سپس عمر از مساله اش سئوال كرد و
حضرت جوابش را داد عمر دستانش را درهم فرو برد و گفت : به خدا قسم !
خداى تعالى تو را خواست ، ولى قوم تو ابا كردند فرمود:
اى ابا حفص خفض عليك من هنا ان يوم الفصل كان ميقاتا
(57) از اينجا صدايت را ببر داخل اين قضيه نشوزيرا
فرداى قيامت كه روز جدايى حق از باطل است ميقات ما آنجاست . پس عمر
برگشت پس رويش سياه شده بود به طورى كه انگار به هنگام شب به او نگاه
مى كردى .
اگر لحظه هايت را به نعمت هاى آخرت نفروشى به بهايى ناچيز و در همهايى
اندك به دنيا خواهى فروخت سپس همه عمرت را كه به بهاى همه دنيا نمى
فروختى با بهاى اندكى مى فروشى اين بها به اندازه يك خانه طلا بلكه
نقره بلكه كمتر از آن هم نمى شود شعر:(58)
روزگار براى خريد عمرم با من گفتگو كرد #من به تمام دنيا آنرا نفروختم
# سپس به تدريج بدون دريافت بها به دنيا فروختم # دو دست اين كالا قطع
شود كه فروشنده آن نااميد گرديد#
پيامبر (ص ) خبر داده است كه در روز قيامت به ازاى هر روز از ايام عمر
شخص به عدد ساعت هاى شب و روز بيست و چهار خزانه موجود است در روز
قيامت درهاى آن باز مى شود يك خزانه را پر از نور و سرور مى بيند كه به
هنگام ديدنش شادى و سرور او را در بر مى گيرد بطورى كه اگر بر دوزخيان
تقسيم كنند از عظمت آن سرور احساس آتش نمى كند و اين ساعت ، ساعتى
است كه در آن طاعت پروردگار را بجاى آورد؛ خزانه ديگرى را باز مى كنند
آنرا تاريك و بد بو و ترسناك مى بيند بهنگام مشاهده آن آه و ناله اى او
را در بر مى گيرد كه اگر بر اهل بهشت تقسيم شود نعمت بر آنها تباه مى
شود و آن ساعتى است كه در آن ساعت نافرمانى كرده . سپس خزانه ديگرى را
بگشايند آنرا خالى مى يابد و چيزى در آن نمى بيند كه خوشش آيد و يا بدش
آيد و آن ساعتى است كه در آن خوابيده و يا به حلالهاى دنيا اشتغال
داشته پس او را احساس خسارت و تاسف به از دست دادن آن ساعت در بر مى
گيرد ،زيرا قدرت بر پر كردن آن ساعت از حسنات غير قابل وصف را داشته و
از همين باب گفتار حق تعالى است ذلك يوم التغابن
(59)آن روز ،روز غبن است .
فصل (پاره 4)توجيه دنيا طلبان
سخن آدمهايى را كه مى گويند در دار دنيا از مباحاتش متنعم مى
شويم و واجبات را انجام مى دهيم و حقوق ماليه را ادا مى كنيم :
قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق
(60)چه كسى زينت هاى خدا و رزقهاى نيكو را كه براى
بندگانش بيرون آورده حرام كرده است .پس من از نعمت هاى حلال نظير
خوردنيهاى لذيذ و خوشمزه و لباسهاى گرانقيمت و سواريهاى گرانبها و خانه
هاى آماده و قصرهاى بلند استفاده مى كنم و استفاده ا زاين نعمت ها مرا
از پيشگامى با پيشگامان بهشت باز نمى دارد، اين سخن را نگير بلكه
بدانكه اين گفتار احمقانه و فريب خوردگان است به دلايل زير:
الف كسى كه در زندگى دنيا غرق است از حرص مهلك جدا نيست كه انسان را در
شبهات مى اندازد و هر كس در شبهات فرو رود ناچار هلاك مى شود.
ب اگر از حرص سالم ماند و چگونه مى تواند سالم بماند؟! از سنگدلى و
تاريكى دل و تكبر سالم نمى ماند چگونه سالم ماند در حاليكه خداى تعالى
مى فرمايد : كلا ان الانسان ليطغى ان راه استغنى
خير، انسان طغيان مى كند اگر خويش را بى نياز بيند. و پيامبر (ص
) فرمود شما را از پرخورى بر حذر مى دارم زيرا پرخورى مهر قساوت بر دل
مى نهد.
مرد ثروتمند و فقير درحضور پيامبر(ص )
و حسان بن يحيى از ابى عبدالله الصادق عليه السلام نقل كرد كه
فرمود:مردى فقير خدمت حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و در نزد
آن حضرت نشست . مرد ثروتمندى كه در آنجا نشسته بود لباسش را جمع كرد و
از او دورى گزيد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: چه چيز باعث اين
رفتار شد؟ آيا ترسيدى كه تنگدستى اين فقير به تو بچسبد؟ و يا ثروت تو
به او منتقل شود؟ عرضه داشت : اى رسول خدا حالا كه اين را فرمودى نصف
مال من مال او باشد. حضرت رسول خدا به مرد فقير گفت : آيا از او قبول
مى كنى ؟ عرضه داشت : خير !حضرت پرسيد براى چه ؟ عرض كرد: مى ترسم آنچه
كه باعث رفتار او شود در من هم ايجاد شود. از امام صادق عليه السلام
وارد شده كه در انجيل آمده كه عيسى عليه السلام فرمود:
اللهم ارزقنى غداة رغيفا من شعير و عشية رغيفا من شعير خدايا
گرده نانى جو به هنگام صبحگاه به من بده و گرده نانى جو به هنگام شب به
من بده و بيش از اين مده !چون طغيان مى كنم همانطور كسى كه در آب فرو
مى رود ناچارتر مى شود اهل دنيا نيز در قلبشان پرده و سختى مى يابند.
ج ا زقلب وى شيرينى عبادت و دعا خارج مى شود و حضرت عيسى (ع ) بدان
اشارت فرمود چنانكه دانستى .
د ثروتمندان به هنگام مردم حسرت شديد پيدا مى كنند ولى فقير عكس
ثروتمند است از امام صادق عليه السلام آمده كه هر كس با دنيا در آميخته
باشد به هنگام مرگ حسرتش بيشتر خواهد شد.
فقرا پيش از همه به بهشت مى روند
ه فقرا قبل از همه در بهشت قرار مى گيرند و اغنيا براى حساب
هنوز در عرصات قيامت هستند. اميرالمومنين فرمود:سبك شويد تا به آخرت
بپيونديد،اقوام گذشته منتظر اقوام بعدى هستند.
سلمان فارسى به هنگام مرگ
سلمان فارسى به هنگام مرگش آه حسرتى كشيد از او پرسيدند: اى
اباعبدالله ! براى چه تاسف مى خورى ؟ فرمود:از دنيا تاسف نمى خورم ،ولى
رسول خدا (ص ) باما عهد كرد و فرمود: بايد زاد شما به اندازه زاد سوارى
باشد، مى ترسم كه از آن حد تجاوز كرده باشم و در كنار من اين همه
اثاثيه موجود است . به اثاثيه خانه اش اشاره كرد. واثاثيه خانه وى
عبارت از يك مسند (و يا جامه ) و شمشير و كاسه چوبى بود.
و اباذر رضى الله عنه عرضه داشت : آياترسنده ها و خاشعها و متواضعها و
يادكنندگان زياد خدا پيش ازهمه به بهشت مى روند؟ حضرت فرمود: نه ،بلكه
فقراى مومنين مى آيند و گردنهاى مردم را لگد مى كنند و خزانه داران
بهشت به ايشان مى گويند صبر كنيد تا حسابتان را بكنند، مى گويند براى
چه از ما حساب كشند؟ به خدا قسم ما شاه نبوديم تا ستم كنيم و يا عدالت
نماييم به ما اموالى ندادند كه در آن دخل و تصرف كنيم ولى خداى را
عبادت كرديم تا يقين (مرگ ) ما را دريافت .(23) محمد بن يعقوب از ابى
عبدالله امام صادق عليه السلام نقل كرد كه فرمود: فقراى مؤ منين قبل از
اغنيا به چهل پاييز در باغهاى بهشت مى گردند. سپس فرمود مثالى براى شما
بزنم مثل ان مثل آن دو كشتى است كه به باجگيرى برسند او نظر در يكى مى
كند آنرا خالى مى بيند مى گويد راهش دهيد برود و در ديگرى نگاه مى كند
او را پر از بار مى بيند مى گويد نگهش داريد.داوود بن نعمان از اسحاق
بن عمار از امام صادق عليها لسلام روايت كرد فرمود:وقتى روز قيامت برسد
دو بنده مؤ من بهشتى براى حساب مى ايستند يكى از آندو در دنيا فقير
بوده و ديگرى در دنيا ثروتمند. فقير مى گويد پروردگارا چرا مرا نگه
داشتى ؟ قسم به عزت تو! مرا در دنيا به سلطنتى دادى كه در آن عدالت و
يا ستم نمايم ، به من مالى ندادى كه حق آنرا داده و يا نداده باشم و در
دنيا جز روزى كفاف به من ندادى آيا به خاطر همين كه مى دانى و برايم
مقدر كردى مرا نگه داشتى ؟ حضرت حق تعالى مى فرمايد: بنده ام راست مى
گويد رهايش كنيد تا او وارد بهشت گردد و آن ديگرى مى ماند و عرق همانند
سيل از او جارى است كه اگر چهل شتر از آن عرق بنوشند، سيراب مى شوند. و
بر مى گردند پس وارد بهشت مى شود فقير مى گويد چه چيزى باعث توقف تو در
حساب شده است ؟ مى گويد: طولانى شدن حساب ،پيوسته چيزى مطرح مى شد و
خداى تعالى مرا مى آمرزيد سپس از چيز ديگرى حساب كشيده مى شد تا آنكه
رحمت خداى تعالى مرا در بر گرفت و مرا به توبه كاران ملحق كرد سپس مى
پرسد: تو كه هستى ؟ فقير مى گويد من همان فقيرى هستم كه اكنون با هم
وارد حساب شديم . مى گويد: نعمت ها تو را دگرگون كرده است كه تو را
نشناختم .
ز فقير با كرامت خداوندى و مهربانيش در روز قيامت برخورد مى كند. و
امام صادق عليه السلام فرمود: خداى عز و جل از بنده مؤ من محتاج در
دنيا عذر خواهى مى كند چنانكه برادرى از برادرش عذر خواهى مى كند سپس
مى فرمايد قسم به عزت و جلالم ! علت فقر تو در دنيا نه به خاطر اين است
كه تو در نزد من بى مقدار بودى اين پرده را بردار و آنچه به عوض دنيا
به تو دادم نگاه كن پس پرده را بر ميدارد و به عوض دنيا نگاه مى كند،
عرض مى كند پروردگارا هر چه از مال و منال دنيوى مرا دور داشتى ضررى به
من نمى زند در مقابل عوضى كه به من دادى