1- اعيان
الشيعه /ج 3، ص 147،سيد محسن امين .
2-مقصود ازاينكه دعا بلاى نازل شده
را باز مى گرداند اين است ، كه وقتى بلا نازل شد دعا آنرا آسان مى كند
مثل آنكه اصلا بلايى در كار نبوده است .
3-25 / فرقان ،77.
4- 40 / غافر،60.
5-7 / اعراف ،56 .
6-2 / بقره ، 186.
7-34 /سبا ،39.
8-10 / يونس ،11
9-2 / بقره ، 216.
10- 10 / يونس ،11.
11-51 / ذاريات ،56.
12-مولوى گويد :
پس تضرع كن كه اين اعزاز اوست
|
گر برآورم حاجتش او را زود
|
هم در آن بازيچه مستغرق شود
|
13-15 / حجر، 56.
14-اين اشعار مولوى مناسب اين روايت
است .
خلق را با تو همه بد خو كند
|
تا تو را رو جانب آنسوكن د
|
اين جفاى خلق بر تو در جهان
|
بنده مى نالد به حق از درد خويش
|
صد شكايت مى كند از رنج و نيش
|
حق همى گويد كه آخر رنج و درد
|
مر ترا لابه كنان و راست كرد
|
در حقيقت هر عدو داروى تست
|
كه از او اندر گريزى در خلا
|
ونيز مناسب اين روايت اين ابيات است
هست حيوانى كه نامش اسغر است
|
كو بزخم چوب زفت و لمتر است
|
تا كه چوبش ميزنى به مى شود
|
كو بزخم چوب زفت است و سمين
|
زين سبب بر انبيا رنج و شكست
|
از همه خلق جهان افزونتر است
|
15-مولوى مى گويد
پوست از دارو بلاكش مى شود
|
چون اديم طايفى خوش مى شود
|
ورنه تلخ و تيز ماليدى در او
|
گنده گشت و ناخوش و ناپاك بو
|
آدمى را نيز چون آن پوست دان
|
از رطوبت ها شده زشت و گران
|
تا شود پاك و لطيف و با فره
|
ور نمى يابى رضا ده اى عيار
|
كه خدا رنجت دهد بى اختيار
|
16-در امتحان خلق مولوى مى گويد:
اند آن خم كرد يك ساعت درنگ
|
پس بر آمد پوستين رنگين شده
|
تا آنكه به اينجا مى رسد:
برتر از عيسى پريده از خريش
|
او هم از نسل شغال ماده زاد
|
در خم مالى و جاهى در فتاد
|
هر كه ديد آن جاه و مالش سجده كرد
|
گشت مستك آن گداى ژنده دلق
|
مال ، مار آمد كه در وى زهرهاست
|
و ان قبول و سجده خلق اژدهاست
|
موسى و هارون چو طاوسان بدند
|
پر جلوه بر سر و رويت زدند
|
چون محك ديدى سيه گشتى چو قلب
|
نقش شيرى رفت و پيدا گشت كلب
|
اى سگ گرگين زشت از حرص و جوش
|
پوستين شير را بر خود مپوش
|
نقش شير و آنگه اخلاق سگان .
|
17-40 / غافر، 60.
18-11 / هود، 75.
19-40 / غافر،60.
20-40 / غافر،60.
21- 12 / يوسف ،98 .
22-40 /غافر،60 .
23-2 / بقره ، 198.
24- حضرت استاد حسن زاده آملى روحى
له الفدا در ديوانش در مورد اسم اعظم مى فرمايد :
نهفته گر چه مى بايد بود راز
|
ترا اين جدول آمد اسم اعظم
|
كه هر موجود هم داراست فافهم
|
امام صادق از اين اسم اعظم
|
يكى پرسيده از آن قطب عالم
|
جواب فعلى از قولى به تاثير
|
كه مى رو اندرين حوض پر از آب
|
هم آنانرا به منع از نجاتش
|
كه تا مايوس گرديد از حياتش
|
طلوع كرده است چون خورشيد خاور
|
كه حكم حق بر او گرديد داور
|
جوابش را امام آندم عطا كرد
|
بدو فرمود اين است است اعظم
|
كه يعنى خود تويى اى ابن آدم
|
چو ا زهر در در آيد نا اميدى
|
چو از هر جا اميدت قطع گرديد
|
آنگاه مى فرمايد :
چو ذات واجبى حى است و قيوم
|
ترا پس اسم اعظم گشت معلوم
|
25-19 / مريم ،65.
26-27 / نمل ،38.
27-27 / نمل ،38.
28-27 / نمل ،40.
29-3 / آل عمران ،36و37
30-بابا افضل كاشى مى گويد:
گر مهر على در دل وجانت نبود
|
اثنا عشرى اگر نباشى به يقين
|
از دوزخ سوزنده امانت نبود
|
ديوان بابا افضل بيت 298 ص 98
31-9 / توبه ،104 .
32-22 / حج ، 36 .
33-4 / نساء ،114.
34- 65 / طلاق ،12
35-51 / ذاريات ، 56.
36- 26 / شعراء 94.
37-3 / آل عمران / 18.
38-39 / زمر 9/.
39-35 / فاطر ،28.
40-39 / زمر،9.
41- 5 / مائده ،82.
42-35 / فاطر ،28 .
43-17؟ اسراء ،27.
44-19 / مريم ،6.
45- علت اينكه فرمود شپش گيرنده اند
،آنست كه چون انبيا و ائمه اطهار عليهم السلام براى تربيت به اندازه
فهم مردم سخن مى گفتند لذا براى القاى محبت در مردمى كه دختران را زنده
بگور مى كردند وقدر اين موهبت الهى را كه بقاى نوع به آن است نمى
دانستند به آن اعرابى كه از مدنيت بويى نبرده بود اندكى از محبت هاى
دختران را كه مشهود وى بود بيان فرمود.
46-18 / كهف ،81.
47-62 / جمعه ، 9.
48-2 / بقره ، 282.
49-65 / طلاق ،3.
50-3 / آل عمران ،173 .
51-7 / اعراف ،18 .
52-12 / يوسف ،106
53-بابا افضل كاشى در همين مورد مى
فرمايد:
هرگز پر طاووس به كركس ندهند
|
وان را كه گليم بايد اطلس ندهند
|
گويى كه فلان مرد و خيرات نكرد
|
خيرات عزيز است به هر كس ندهند
|
ديوان ص 105
54-76 / انسان ، 20 .
55-32 / احزاب ،70.
56-75 / قيامت 36 تا 38.
57-78 / سوره نبا،17.
58-
الدهر ساومنى عمرى فقلت له
|
ما بعت عمرى بالدنيا و مافيها
|
ثم الشتريه بتدريج بلا ثمن
|
تبت يدى صفقة قد خاب شاديها
|
59-64 / سوره تغابن ، 9.
60-7 / اعراف ،32.
61-28 / قصص ، 24 .
62- 2 / بقره ،156.
63-26 / شعرا ،111.
64-11 / هود، ،27.
65-11 / هود، 93.
66-7 / اعراف ، 76.
67-12 / يوسف ، 88.
68-43 / زخرف ، 53.
69-/25 فرقان ،8.
70-17 /اسراء 91.
71-43 / زخرف ،31.
72-مولوى در ذم مال و ثروتمندان و
مدح فقرا گويد:
مال و زر سر را بود همچون كلاه
|
كل بود آن كز كله سازد پناه
|
پس برهنه به كه پوشيده نظر
|
وقت عرضه كردن آن برده فروش
|
بركند از بنده جامه عيب پوش
|
ور بود عيبى برهنه اش كى كنند
|
گويد اين شرمنده است از نيك و بد
|
از برهنه كردن او از تو رمد
|
خواجه در عيبست غرقه تا بگوش
|
خواجه را مالست و مالش عيب پوش
|
ور گدا گويد سخن چون زركان
|
سوى درويشان بمنگر سست و سست
|
زانك درويشان وراى ملك و مال
|
روزيى دارند ژرف از ذوالجلال
|
فقر فخرى نز گزافست و مجاز
|
صد هزاران عز پنهانست و ناز
|
خلاصه آنكه مردم دنيا وقتى به قدرتمندان و مالداران رسند همه خوبيها را
به آنها نسبت دهند و اخلاق زشت و خوى پليد آنها را نديده مى گيرند. چه
بسا افرادى كه به آنها اعتنايى نمى شد وقتى به مال و ثروت و قدرت
رسيدند همه خوبيها عالم را دروى جمع كردند و چه بسا انسانهاى اهل كمال
كه از ثروت افتادند و قدرت راكه از دست دادند همه بديها به آنها منسوب
گرديده وكمالات آنها به هيچ گرفته مى شود اما آفريدگار همه :
دفتر اول از بيت 2400 تا 2414
73-مولوى در مثنوى در مورد اشك و آه
گويد:
زانك آدم زان عتاب از اشك رست
|
تابود گريان و نالان و حزين
|
آدم از فردوس و از بالاى هفت
|
پاى ماچان از براى عذر رفت
|
در طلب مى باش وهم در طلب او
|
زآتش دل و آب ديده نقل ساز
|
بوستان از ابرو خورشيد ست تاز
|
عاشق نانى تو چون ناديدگان
|
گر تو اين انبان زنان خالى كنى
|
طفل جان از شير شيطان باز كن
|
بعد از آنش باملك انبار كن
|
تا تو تاريك و ملول و تيره
|
آب خوانش چون چراغى را كشد
|
علم و حكمت زايد از لقمه حلال
|
عشق ورقت آيد از لقمه حلال
|
چون زلقمه تو حسد بينى و دام
|
جهل وغفلت زايد آنرا دان حرام
|
هيچ گندم كارى و جو بر دهد
|
ديده اى اسبى كه كره خر دهد
|
زايد از لقمه حلال اندر دهان
|
در اين ابيات علت قساوت قلب به خوبى گفته آمد چند روزى حلال را تجربه
كن و از غذاى ناپاك و شبهه ناك و حرام پرهيز كن آنگاه قلب را مشاهده
نما.
74-95 / التين ، 6.
75-طلاق ،3.
76-25 / فرقان / 66.
77-
اى يكدله صد دله ، دل يكدله كن
|
صراف وجود باش و خود را چله كن
|
يك صبح به اخلاص بيا بر در ما
|
گر كام تو بر نيامد ،آنگه گله كن
|
78-58 / مجادله ، 13.
79-2 / بقره ،181.
80-7 / اعراف ، 56.
81-
حق تعالى گفت قارون زار زار
|
خواند يا موسى تو را هفتاد بار
|
تو ندادى هيچ بار او را جواب
|
گز بزارى يك رهم كردى خطاب
|
شاخ شرك ا زجان او بركند مى
|
كردى اى موسى بصد دردش هلاك
|
خاك راهش كردى و دادى نجات
|
گر تو او را آفريده بوده اى
|
آنكه بر بى رحمتان رحمت كند
|
عذر خواه جرم ما اشك است و ميغ
|
هر كه را باشد چنان بخشايشى
|
هر كه او عيب گنه كاران كند
|
خويش را از خيل جباران كند
|
منطق الطير عطار ص 133 به تصحيح حميد حميد
82-46 / محمد،19.
83-/5 مائده ،23.
84-3 / آل عمران ،174.
85-3 / آل عمران ،159 .
86-33 / فتح ،6.
87-11 / هود،75.
88-7 / اعراف ، 53
89-7 / اعراف ،53.
90-چرا دعاى جمعى اثر بيشترى دارد؟
مقدمه اول : اگر حكمت اجابت دعوات را مناسبت نفس نيايشگر با عالم ملكوت
بدانيم ،بنابراين هر چه اين مناسبت بيشتر باشد،دعا بهتر اجابت مى شود.
مقدمه دوم : آنكه جمعيتى كه با همديگر دعا كنند، چون هر كدام داراى
صفات كمالى هستند!اگر چه تك تك داراى تمام كمالات ممكن در حق تعالى
نيستند اما باهمديگر و به طور دسته جمعى باعث جمعيت كمال شده و مناسبت
بيشترى پيدا مى شود و به همين خاطر ثواب نماز جماعت از شمارش بيرون است
. نتيجه : دعاى جمع زودتر به اجابت مى رسد.
91-18 / كهف ،28.
92-10 / يونس ،89.
93-80 / عبس ، 37.
94-
هر چه روييد از پى محتاج رست
|
تا بيابد طالبى چيزى كه جست
|
هر كه جويا شد بيابد عاقبت
|
مايه اش ورد است واصل مرحمت
|
هر كجا پستى است آب آنجا رود
|
تا بجوشد آبت از بالا و پست
|
كى روان گردد ز پستان شير او
|
95-از ثقات اصحاب امام صادق و كاظم و
رضا عليه السلام مى باشد و به خاطر بزرگى وعلو شان وى ،مناسب با حالش
فرمود كه دعاى وى صد هزار برابر است .
96-42 / شورى ، 26.
97-43 / زخرف ، 67.
98-39 / زمر،8.
99-10 / يونس ، 12
100- 19 / مريم ، 4.
101-10 / يونس ،89.
102-9 / توبه ، 73.
103-68 / قلم ، 17.
104-13 / رعد، 11.
105-4 / نساء، 59.
106-5 / مائده ، 55.
107-42 / شورى ، 23.
108-
18 / كهف ، 110.
109-
من از بيگانگان هرگز ننالم
|
* هر آنچه كرد با من آشنا كرد
|
110-
دشمنى بدخواه تر نبود ترا از خويشتن
|
رهروا غافل مباش از ديو نفس راهزن
|
شيطانى است ، از شيطان نيايد كار
راست
|
اول اى جان پنجه ديو قوى درهم شكن
|
حكمتى آموز تا شيطان نگردد زورمند
|
فكرتى انديش تا دشمن نگردد پيلتن
|
111-18 / كهف ، 110.
112-10 / يونس ،58.
113-26 / شعرا، 88.
114-31 / لقمان ، 33 .
115-39 / زمر، 61 .
116-30 / روم ، 44 .
117-حضرت استاد آيه الله حسن زاده
آملى مى فرمايد:
از مردم ديو و دد بريدن چه خوش است
|
در گوشه خلوت آرميدن چه خوشست
|
بى ديدن چشم و راه پيمودن پا
|
سير دو جهان كردن و ديدن چه خوشست
|
118-32 / سجده ، 17 .
119-40 / غافر، 40.
120-79 / نازعات ، 2 .
121-
آفرينش را همه پى كن به تيغ لا اله
|
تا جهان صافى شود سلطان الا الله را
|
در مرصاد العباد آمده (ص 149) به لا اله نفى ما سواى حق مى كند و به
الا الله اثبات حضرت عزت مى كند تا چون بر اين معالجت مداومت نمايد
بتدريج مرض تعلقات روح از ماسوى حق به مقراض الا الله منقطع و زايل
شود و جمال سلطان الا الله در پيش تتق عزت متجلى گردد بر حكم وعده
فاذكرونى اذكركم از لباس حرف و صوت مجرد شود و در تجلى نور عظمت
الوهيت و خاصيت كل شى هالك الا وجهه آشكار گردد، روح و ذكر و ذاكر و
مذكور يكى شود ذكر بى شركت اينجا دست دهد شعر :
تازخود بشنود نه از من و تو
|
122-6 / انعام ، 91.
123-7 / اعراف ،204 .
124-2 / بقره ، 152
125-33 / احزاب ،40 و41
126-33 / احزاب ، 41
127-
هر كه در اين راه مقرب تراست
|
128-37 / صافات ، 180.
129-13 / رعد، 13.
130-13 / رعد، 13.
131-4 / نساء ،142.
132-92 / ليل ، 10.
133-47 / محمد، 33.
134- 47 / محمد، 19.
135-غده اى سفت كه در گردن بيرون مى
آيد و در سطح گردن مشخص و برجسته مى شود.
136-7 / اعراف ،185 .
137-6 / انعام ،38 .
138-10 / يونس ،57.
139-17 / اسراء ،110 و 111
140-7 / اعراف ،54.
141-مريم / اول
142-20 / طه ، 111 .
143-17 / اسراء ،45 .
144-45 / جاثيه ،23 .
145-16 / نحل ،108 .
146-18 / كهف ، 57.
147-48 / فتح ، 1.
148-26 / شعراء، 78
149-26 / شعراء،79.
150-26 / شعراء،82.
151-26 / شعراء،83.
152-26 / شعراء،84.
153-26 / شعراء،85.
154-26 / شعراء،86.
155-18 / كهف ،110.
156-5 / مائده ،27.
157-4 / نساء ،131.
158-3 / آل عمران ،186 .
159-3 / آل عمران ،120 .
160-2 / بقره ،194.
161-33 / احزاب ،71 .
162-9 / توبه ،4.
163-5 / مائده ،27.
164-49 / حجرات ، 13 .
165-10 / يونس ،63.
166-19 / مريم ،72.
167-3 / آل عمران ،133 .
168-6 / انعام ،69.
169- 65 / طلاق ،2.
170-44 / دخان ، 51 .
171-79 / نازعات ، 37 .
172-مناسبت آن اين ابيات حضرت علامه
حسن زاده آملى روحى فدا است .
الله اكبر ،الله اكبر از نفس كافر
كافر
|
چون گاو سركش ما را كشاند گاهى به
اين ور گاهى به آن ور
|
در خواب و در خور دستى نگه دار!
|
شرمى كن اى دل از خود پسندى
|
ديوان حضرت استاد ص 75
و نيز در ديوان حضرت استاد دام ظله الوارف :
173-12 / يوسف ،53 .
174-7 / اعراف ،180
175-ن ل القهار
176-20 / طه ، 68
177-46 / احقاف ، 9.
178-92 / ليل 15و17.
179-آخر / صف .
180-2 / بقره ، 269.
181-4 / نساء .34
182-17 / اسراء ،14 .
183-89 / فجر ،28.
184-21 / انبياء 107.
185-5 / مائده ، 48 .
186-7 / اعراف ، 89 .
187-26 / شعراء، 63.
188-2 / بقره ، 30.
189- 50 / ق ، 16 .
190-31 / زمر، 67 .
191-6 / انعام ، 73 .
192-82 / انفطار، 19.
193-17 / اسراء، 23.
194-17 / اسراء، 4.
195-41 / فصلت ، 12.
196-81 / بروج ،21.
197-2 / بقره ، 257 .
198-34 / سباء، 3.
199-120 / مائده / 5.
200-40 / غافر، 64 .
201-65 / طلاق ،2.
202- 19 / مريم ، 96 .
203-8 / انفال ، 42.
204- 41 / فصلت ، 17 .
205-30 / روم ، 30.
206-3 / آل عمران ، 173.
207-30 / فاطر، 3.
208-3 / آل عمران ، 49 .
209-35 / فاطر ،34.
210-26 / شعراء ،80.
211-شعراء 78 تا 82
212-رياض السالكين ، ص 30، سيد على
خان مدنى ، چاپ سنگى .
213-الميزان ص 31 ج 2 ،علامه
طباطبايى ،انتشارات جامعه مدرسين
214-38 / ص ،60.
215-56 / واقعه ، 85.
216-14 / ابراهيم ، 34
217-55 / الرحمن ، 29.
218-25 / فرقان ، 77.
219-6 / انعام ، 41.
220-6 / انعام ، 64.
221-40 / مومن ، 60 غافر.
222-6 / انعام ، 40.
223-2 / بقره ،40.
224-مراة العقول ،ج 12 ص 160 چاپ
اسلاميه .
225- مرآة العقول ، جلد 12، علامه
مجلسى .
226-5 / مائده ، 27 .
227-الميزان ، ج 2 ص 43، چاپ
انتشارات جامعه مدرسين ، قم
228-24 / نور ،37 .
229-الميزان ، ج 2.
230-48 / فتح ،26.
231-زلها:ته مانده سفره .
232-خوان :سفره
233-ناديده :مراد اين مثل است :نديد
بديد وقتى كه ديد
234-عزازيل :شيطان
235-25 / فرقان ،76 .
236-73 / مزمل ، 19.
237-36 / يس 20 .