قصه هاى قرآن
تاريخ انبياء از آدم تا خاتم

سيد جواد رضوى

- ۲ -


هبوط آدم و حوا و توبه آنان

قرآن كريم در ادامه داستان مى فرمايد: ((پس شيطان موجب لغزش آن دو شد و آنان را از بهشت بيرون كرد. در اين هنگام به آنان گفتيم همگى به زمين فرود آييد در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود (33))). چنانكه طبرى و ديگران گفته اند، آدم در كوه سرانديب قرار گرفت و حوا در جده .

بعد از ماجراى وسوسه ابليس و دستور خروج آدم از بهشت ؛ او فهميد كه به خود ستم كرده و از آن محيط آرام و پرنعمت رانده شده است و در محيط پرزحمت و مشقت بار زمين قرار خواهد گرفت . از اين رو بود كه آدم با تمام وجود و از سر ندامت و حسرت به فكر جبران خطا افتاد و متوجه پروردگار شده در اين هنگام لطف خدا به يارى او شتافت و چنان كه قرآن مى فرمايد: ((آدم از پروردگار خود كلماتى دريافت داشت . سخنانى مؤ ثر و دگرگون كننده و با آن توبه كرد و خدا نيز توبه او را پذيرفت چرا كه او توبه پذير و مهربان است (34))).

اين كه مقصود از ((كلمات )) كه خدا به آدم تعليم داد و موجب پذيرفتن توبه او شد چه سخنانى بوده است ، در بخش پرسش ها و پاسخ ‌ها خواهد آمد.

آدم عليه السلام در روايات

آغاز آفرينش

ابوحمزه ثمالى مى گويد: ((امام سجاد (عليه السلام ) فرمود: آيا گمان مى كنى كه خداوند غير از شما مخلوقاتى را نيافريده است ؟ آرى ، سوگند به خدا! خداوند هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفريده است . سوگند به خدا كه تو آخرين (نسل ) از اين عالم مى باشى (35))).

جابر بن يزيد نقل مى كند: امام باقر (عليه السلام ) در ضمن گفتارى فرمود: ((گويا راءى تو چنين است كه خداوند همين يك جهان را آفريده است ؟ يا چنين مى پندارى كه خداوند متعال ، غير از شما انسانى را نيافريده است ، آرى سوگند به خدا، خداوند متعال هزار هزار عالم و هزار هزار آدم را آفريده و تو در نسل آخر اين عالم ها و اين آدم ها هستى (36))).

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((خداى عزوجل دوازده هزار عالم آفريده كه هر يك از آن عوالم از هفت آسمان و هفت زمين بزرگ تر است و هيچ يك از اهالى يك عالم به ذهنش نمى رسد كه خداى تعالى غير عالم او عالمى ديگر نيز آفريده باشد (37))).

از امام باقر (عليه السلام ) روايت است كه فرمود: ((خداى عزوجل در زمين از روزى كه آن را آفريد، هفت عالم خلق كرد و برجيد، هيچ يكى از آن عوالم از نسل آدم نبودند و خداى تعالى همه آنان را از پوسته روى زمين آفريد و نسلى را بعد از نسل ديگر ايجاد كرد و براى هر يك عالمى بعد از عالم ديگر پديد آورد تا در آخر آدم ابوالبشر را بيافريد و ذريه اش را از او منشعب ساخت (38 ))).

منشاء آگاهى فرشتگان از فساد انسان

جابر گويد: امام باقر (عليه السلام ) فرمود: حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمودند: هفت هزار سال بعد از خلق جن و نسناس در روى زمين حق تبارك و تعالى اراده نمود كه با قدرت بى كرانش خلايق و انسان ها را بيافريند.

سپس حضرت فرمودند: چون شاءن و اراده حق تعالى تعلق گرفت كه آدم (عليه السلام ) را به منظور تدبير و تقدير در آسمان ها و زمين كه خواسته اش ‍ بود بيافريند، از اراده و آنچه متعلق به آن بود آگاه بود؛ لاجرم پرده و حجاب را از طبقات آسمان ها كنار زد و به فرشتگان فرمود: به اهل زمين و مخلوقاتم اعم از جن و نسناس بنگريد. وقتى آنان به اهل زمين نگريسته و معاصى و خونريزى ها و فسادشان را در زمين ديدند سخت برآشفتند و بر اهل زمين تاءسف خوردند و چنان حالت غضب بر آنان عارض گشت كه اختيار از آنان سلب گرديد. پس به درگاه الهى عرض كردند: پروردگارا! تو صاحب عزت و قدرتى و جبار و غالب بر هر چيز و عظيم الشاءن مى باشى . اينان مخلوقات ضعيف و ذليل تو هستند و با روزى تو زندگانى مى كنند. با عافيت و سلامتى تو از نعمت هايت بهره مند مى شوند. ايشان با اين گناهان بزرگ و ارتكاب معصيت ، تو را نافرمانى مى كنند. پس چرا از اين عصيان خشمگين نگشته و از ايشان انتقام نمى گيرى و آنچه از ايشان شنيده و مى بينى برتو گران و سخت نمى آيد در حالى كه بر ما بسيار بزرگ و عظيم جلوه مى كند.

هنگامى كه حق عز و جل اين سخنان را از فرشتگان شنيد فرمود: من در زمين خليفه خود را بر ايشان حجت قرار داده ام .

فرشتگان عرض كردند: پروردگارا! تو پاك و منزهى ، اما كسى را در زمين حجت قرار مى دهى كه فساد و خونريزى مى نمايد؟! در حالى كه ما تو را تسبيح و تقديس مى كنيم . پس چرا از ما خليفه معين نمى كنى ؟ در ادامه گفتند كه حجت را از ما قرار بده كه در زمين فساد و خونريزى نمى كنيم .

خداى حكيم فرمود: اى فرشتگان من ! آنچه من مى دانم شما نمى دانيد. مى خواهم با قدرتم مخلوقى بيافرينم كه فرزندانش انبيا و فرستادگانم به سوى خلق و جملگى بندگان صالح و پيشوايان مردم باشند. آنان را در زمين خليفه و جانشين هاى خود برگزيدم . وظيفه آنان اين است كه بندگانم را از معاصى بازداشته و از عذابم ترسانده و به اطاعتم راهنمايى كنند. بندگان به واسطه آنان طريق مرا مى پيمايند. آنان حجت من براى نيكان و براى بدان بيم و تهديد مى باشند. زمين را از طائفه نسناس پاك خواهيم گردانيد. سركشان از جن را از ميان مخلوقات و مردمان و نيكان بيرون برده و در فضا و نقاط دوردست زمين ساكن مى كنيم . طورى كه مجاور و همراه مخلوقاتم نباشند، بين جن و مخلوقاتم حجاب قرار داده تا مخلوقاتم آنان را مشاهده نكرده و با ايشان انس نگيرند و آميزش و همنشينى نكنند. مخلوقاتى كه مرا عصيان نمايند در منازل سرپيچان ، مسكن داده و در جاى ايشان واردشان مى كنيم .

[در اين حال ] فرشتگان عرض كردند: پروردگارا! آنچه كه مى خواهى بجا آور. ما غير از آنچه ياد داده اى چيز ديگرى نمى دانيم و تو عليم و حكيم هستى (39).

مردى بر امام صادق (عليه السلام ) وارد شد و عرض كرد: فدايت شوم ! مرا آگاه كن ... از اين بيت (كعبه ) كه چگونه بر مردم واجب شد به زيارتش ‍ بيايند؟

[راوى گويد:] امام (عليه السلام ) به او توجهى نمود و فرمود: قبل از تو هيچ كس آنچه پرسيدى از من نپرسيد. بدان حق عزوجل وقتى به فرشتگان فرمود: ((من در زمين براى خود خليفه اى قرار دادم )) تمامى ملائكه از اين كلام به فرياد آمده و گفتند: پروردگارا! اگر مى خواهى براى خود خليفه اى در زمين قرار دهى از ما انتخاب كن كه طاعت و فرمانت را مى بريم . خداوند در جوابشان فرمود: ((من آنچه را كه شما نمى دانيد مى دانم )). فرشتگان پنداشتند اين كلام حق تعالى ناشى از غضب اوست بر ايشان ؛ پس به عرش پناه برده و آن را طواف نمودند. حق تعالى به آنان امر فرمود خانه اى را كه از مرمر بود و سقفش از ياقوت سرخ و ستونهايش از زبرجد طواف كنند. خانه اى كه هر روز هفتاد هزار فرشته داخل آن مى شدند و بعد از آن تا وقت معلوم ديگر به آن وارد نشدند (40).

كفر و استكبار، نخستين گناه

موسى بن بكر گويد: از حضرت ابوالحسن (موسى بن جعفر (عليهما السلام ) پرسيدم : كدام يك از كفر و شرك جلوترند؟

فرمود: من از تو سابقه ستيزه و مخاصمه با مردم را نداشتم ؟ عرض كردم : هشام بن سالم به من دستور داد كه از شما اين سؤ ال بكنم . حضرت فرمود: كفر جلوتر است و آن انكار است . خداى عزوجل فرمود: ((به جز ابليس ‍ كه از اين كار امتناع كرد و كفر ورزيد و او از كافران بود (41))).

دليل سجده فرشتگان بر آدم (عليه السلام )

امام رضا (عليه السلام ) در ضمن يك حديث طولانى چنين فرمود: خداى تبارك و تعالى آدم را خلق كرد و ما را در صلب او قرار داد و ملائكه را دستور داد تا براى تعظيم و احترام ما به آدم سجده كنند. سجده آنان در واقع عبادت خداوند و اكرام و احترام و اطاعت از او بود. حال چگونه ما از ملائكه برتر نباشيم در حالى كه همه آنان به آدم سجده كردند. (42)

حسادت ابليس

در تفسير قمى از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: خدا نخست از آدم مجسمه اش را ساخت و چهل سال به همان حال باقى گذاشت . چون ابليس لعين بر او مى گذشت به آن مجسمه مى گفت : خدا تو را براى چه امرى درست كرده ؟ ابليس با خود گفت : اگر خدا مرا به سجده بر اين موجود امر كند، هرگز زير بار نمى روم . آنگاه خدا به ملائكه فرمود: براى آدم سجده كنيد. ملائكه سجده كردند و ابليس آنچه را در دل پنهان كرده بود آشكار كرد و از سجده بر آدم امتناع ورزيد (43).

قداست و عصمت آدم (عليه السلام )

در كتاب عيون از على بن محمد بن جهم روايت آورده كه به مجلس ماءمون درآمدم و ديدم كه على بن موسى الرضا (عليهما السلام ) نيز در آنجا است . ماءمون به آن حضرت گفت : يا بن رسول الله ! آيا نظر شما اين نيست كه انبيا معصومند؟

حضرت فرمود: بله . همين طور است .

پرسيد: پس چرا خداى تعالى فرموده : و عصى آدم ربه فغوى حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالى به آدم دستور داده بود كه ((تو و همسرت در بهشت سكنى گزينيد و از هر چه مى خواهيد بخوريد ولى نزديك اين درخت مشويد)). در اين هنگام حضرت به درخت معينى از گندم كه در آنجا بود اشاره كرد و فرمود: ((اگر از اين بخوريد از ستمكاران مى شويد)). نفرموده بود كه از جنس اين درخت نخوريد. آدم هم گمان كرد تنها از آن بوته معين نهى شده است از آن رو به وسوسه شيطان از بوته ديگرى خورد. چون شيطان به او و همسرش گفت : ((پروردگارتان ، شما را از اين درخت نهى نكرده است )) و فرموده است نزديك غير اين بوته نشويد، نه اينكه از آن نخوريد و شما را براى نهى كرده كه مبادا فرشته و يا از جاودانان در بهشت شويد و برايشان سوگند هم خورد كه من از خيرخواهان شمايم . آدم و حوا هم تا آن روز به كسى برنخورده بودند كه به دروغ سوگند خورده باشد. آنها را فريب داد و از آن درخت خوردند. اين جريان قبل از رسيدن او به مقام نبوت بود. اين نافرمانى گناه كبيره نبود كه به خاطر آن مستحق آتش شود بلكه از صغيره هايى بوده كه خدا كسى را به خاطر آن عذاب نمى كند و صدور آن را انبيا، قبل از آنكه مورد وحى قرار گيرند جايز است . اما بعد از آنكه خدا او را برگزيد و پيغمبر شد از معصومين شد كه نه گناه صغيره نه كبيره مى كنند از اين رو خداى عزوجل درباره او فرموده : ((آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و به بيراهه رفت ، سپس خدا او را برگزيد و توبه اش را پذيرفت و او را هدايت نمود)) (44).

چيستى شجره ممنوعه (45)

در كتاب عيون اخبار الرضا از عبدالسلام هروى روايت است كه به امام رضا (عليه السلام ) عرضه كردم : يا بن رسول الله ! از درختى كه آدم و حوا از آن خوردند برايم بيان كن تا بدانم چه درختى بوده ؟ چون مردم در آن اختلاف دارند؛ بعضى روايت مى كنند؟ گندم بوده و گروهى ديگر روايت مى كنند كه درخت حسد بوده است .

حضرت فرمود: هر دو درست است . عرض كردم : با اين كه دو معناى متفاوت دارد چطور ممكن است هر دو درست باشد؟

حضرت فرمود: اى ابى صلت ، يك درخت بهشت مى تواند چند نوع محصول داشته باشد، مثلا درخت گندم مى تواند انگور هم بدهد؛ چون درخت بهشت مانند درختهاى دنيا نيست و آدم بعد از آنكه خداى تعالى به او احترام كرد و ملائكه را واداشت تا براى او سجده كنند و او را داخل بهشت كرد؛ در دل با خود گفت : آيا خدا بشرى گرامى تر از من خلق كرده است ؟ خداى عزوجل از آنچه در دل او گذشت خبردار شد. پس او را ندا داد كه سر خود را بلند كن و به ساق عرش بنگر تا چه مى بينى ؟

آدم سر به سوى عرش كرد و به ساق عرش نگريست و ديد كه نوشته لااله الا الله ، محمد رسول الله و على بن اءبى طالب اءميرالمؤ منين و همسرش فاطمه سيده زنان عالميان و حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشتند.

آدم پرسيد: پروردگارا! اينان چه كسانى هستند؟

خداى عزوجل فرمود: اى آدم ! اينان ذريه هاى تو هستند و از تو بهترند و از همه خلايق من بهترند. اگر ايشان نبودند، من تو را و بهشت و دوزخ و آسمان و زمين را خلق نمى كردم . پس مبادا به چشم حسد بر اينان بنگرى كه از جوار من بيرون خواهى شد. پس آدم به چشم حسد بر آنان نظر افكند و آرزوى مقام و منزلت آنان كرد و خداوند شيطان را بر او مسلط كرد تا سرانجام از آن درخت كه نهى شده بود بخورد. بر حوا هم مسلطش كرد. او هم به مقام فاطمه (عليها السلام ) به چشم حسد نگريست تا آنكه از آن درخت خوردند و خداى تعالى هر دو را از بهشت بيرون كرد و به زمين فرستاد (46 ).

مدت سكونت آدم و حوا در بهشت

شيخ صدوق (رحمه الله ) از امام باقر (عليه السلام ) از پدران بزرگوارش از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه مدت توقف آدم و حوا در بهشت از هنگامى كه وارد آن شدند تا ساعتى كه بيرون شدند تنها هفت ساعت از ايام دنيا بود و در همان روز كه اين جريان واقع شد خدا از بهشتش بيرون كرد (47). در تفسير عياشى از عبدالله بن سنان روايت كرده كه گفت : در جايى كه من نيز حاضر بودم ، شخصى از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال كرد كه آدم و همسرش چقدر در بهشت ماندند كه به خاطر خطايى كه كردند بيرون شدند؟ حضرت فرمود: خداى تبارك و تعالى بعد از ظهر روز جمعه بود كه از روح خود در آن بدميد و آنگاه از پايين دنده هايش ‍ همسرش را خلق كرد و بعد فرشتگان را به سجده بر او امر فرمود و در همان روز او را داخل بهشت كرد. به خدا سوگند كه بيش از شش ساعت از همان روز در بهشت نماند كه دچار نافرمانى خدا شد. خدا او و همسرش را از آنجا بيرون كرد در حالى كه آفتاب تازه غروب كرده بود. آن شب را تا به صبح پشت در بهشت به سر بردند تا صبح شد. ناگهان متوجه عريانى خود شدند و... (48).

تحليلى بر نافرمانى آدم (عليه السلام)

در تفسير قمى از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: موسى از پروردگارش درخواست كرد تا بين او و حضرت آدم جمع كند. خدا او را موفق به زيارت آدم كرد، موسى گفت : اى پدر! مگر جز اين بود كه خدا تو را به دست قدرت خود بيافريد و از روح خود در تو بدميد و ملائكه را به سجده بر تو وادار نمود؟ پس چرا وقتى امر كرد از يك درخت بهشتى نخورى نافرمانى كردى ؟!

آدم گفت : اى موسى ! بگو خطاى من در تورات چند سال قبل از خلقتم نوشته شده ؟ گفت : سى هزار سال . آدم گفت : همين طور است . سپس امام صادق (عليه السلام ) فرمود: آدم با همين كلام موسى را قانع ساخت (49).

از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: به خدا سوگند خداى تعالى آدم را براى دنيا خلق كرده بود و اگر او را در بهشت جاى داد براى اين بود كه نافرمانى كند و آنگاه او را به همان جايى كه براى آنجا خلقتش كرده بود، برگرداند. (50)

در روايتى آمده است : آدم و حوا وقتى از بهشت اخراج شدند، در سرزمين مكه فرود آمدند. آدم (عليه السلام ) بر كوه صفا در كنار كعبه ، هبوط كرد و در آنجا سكونت گزيد. از اين رو آن كوه را صفا گويند كه آدم صفى الله در آنجا وارد شد. حوا بر كوه مروه (كه نزديك كوه صفا است ) فرود آمد و در آنجا سكونت گزيد. آن كوه را از اين رو مروه گويند كه حوا زن بود و كلمه زن در زبان عرب مراءه مى شود در آنجا سكونت نمود. آدم چهل شبانه روز به سجده پرداخت و از فراق بهشت گريه كرد. جبرئيل نزد آدم آمد و گفت : اى آدم ! آيا خداوند تو را با دست قدرت و مرحمتش نيافريد و از روح خود در كالبد تو ندميد و فرشتگانش بر تو سجده نكردند؟

آدم گفت : آرى .

جبرئيل گفت : خداوند به تو فرمان داد كه از آن درخت مخصوص بهشت نخورى چرا از آن خوردى ؟

آدم گفت : اى جبرئيل ! ابليس سوگند ياد كرد كه خيرخواه من است و گفت از اين درخت بخور. من گمان نمى بردم موجودى كه خدا او را آفريده ، سوگند دروغ به خدا ياد كند. (51)

در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه زراره گفت : بر امام باقر (عليه السلام ) وارد شدم ، فرمود: از اخبار شيعه چه چيزهايى دارى ؟ عرض كردم : مقدار زيادى از احاديث شيعه در نزد من مى باشد و من مى خواستم همه را در آتش بسوزانم . حضرت فرمود: آنها را پنهان كن تا آنچه كه به نظرت درست نمى آيد فراموش كنى . در اينجا به ياد احاديث مربوط به آدم افتادم . امام باقر (عليه السلام ) فرمود: ملائكه چه اطلاعى از خلقت آدم داشتند كه گفتند: اءتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء. سپس زراره اضافه كرد كه امام صادق (عليه السلام ) هر وقت از آدم سخن به ميان مى آمد مى فرمود: اين جريان ، ردى است بر قدريه كه منكر قدر هستند، چن مى رساند سرنوشت انسان قبل از هستيش معين شده است .

آنگاه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: آدم در آسمان از جمع فرشتگان رفيقى داشت . بعد از آن كه از آسمان به زمين هبوط كرد رفيق او از فراقش ‍ نزد خدا شكايت كرد و اجازه خواست تا به زمين هبوط كند و از احوال او بپرسد. خداى تعالى به او اجازه داد. فرشته هبوط كرد و آدم را ديد كه دربيابانى خشك و بدون گياه نشسته است . همين كه رفيق آسمانيش را ديد از شدت دلتنگى دست بر سر گذاشت و فريادى اندوه بار زد.

امام سادق (عليه السلام ) مى فرمود: مى گويند: آدم اين فرياد خود را به گوش ‍ همه خلق رسانيد. [يعنى فضا را با فرياد خود پر كرد. منظور از خلق ، انسانها نيستند زيرا در آن هنگام به غير از حضرت آدم انسان ديگرى خلق نشده بود]. فرشته چون اين وضعيت آدم را ديد گفت : اى آدم ! گويا پروردگارت را نافرمانى كردى و خود را دچار بلايى كرده اى كه تاب تحملش را ندارى . هيچ مى دانى كه خداى تعالى درباره تو به ما چه گفت ؟ و ما در پاسخ چه گفتيم ؟

آدم گفت : نه ! هيچ اطلاعى ندارم .

رفيقش گفت : خدا فرمود: انى جاعل فى الاءرض خليفه و ما گفتيم : اءتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء. معلوم مى شود كه خدا تو را براى اين آفريده كه در زمين باشى با اين حال هنوز هم توقع دارى كه در آسمان باشى ؟

سپس امام صادق (عليه السلام ) سه مرتبه فرمود: به خدا سوگند حضرت آدم (عليه السلام ) با اين مژده تسليت يافت . (52)

چگونگى توبه آدم (عليه السلام ) و دريافت كلمات الهى

كتاب شريف روضه كافى از يكى از دو امام باقر و صادق (عليهما السلام ) روايت كرده كه در ذيل عبارت فتلقى آدم من ربه كلمات فرمود: آن كلمات اين است كه ((معبودى به جز تو نيست بارالها، حمد و تسبيحت مى گويم . كار زشتى مرتكب شدم و به خودم ستم كردم . پس مرا بيامرز كه تو بهترين آمرزندگانى ... پس به من رحم كن كه تو بهترين بخشنده اى ... پس به من رحم كن كه تو بهترين رحيمانى . پس مرا بيامرز و نظر رحمتت را به من برگدان كه تو تواب و رحيمى (53).

در تفسير منسوب به امام عسكرى (عليه السلام ) آمده است كه آدم (عليه السلام ) چون خطا كرد و خواست توبه كند گفت : خدايا توبه و عذر مرا بپذير و مرا به مقام خود بازگردان و به درگاه خود رفعت بخش كه همانا اثر گناه و ذلت خطا در ظاهر و باطن من آشكار گرديده است . چون چنين گفت خطاب آمد: اى آدم ! مگر امر مرا به ياد ندارى كه در سختى ها به حق محمد و آل پاك او بخوانى ؟!

آدم عرض كرد: بلى .

خطاب شد: پس مرا به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسين بخوان تا تو را اجابت كنم و بيش از آنچه خواسته اى به تو كرم نمايم .

آدم عرض كرد: خدايا! مقام آنها نزد تو به اندازه اى است كه با توسل به آنها توبه مرا قبول مى كنى و از خطاى من مى گذرى ؛ در حالى كه مرا مسجود ملائكه خود نمودى و بهشت را براى من مباح كردى و حوا را همسرم قرار دادى و ملائكه را به خدمتم گماشتى !

خطاب شد: اى آدم ! ملائكه را گفتم به تو تعظيم كنند و در مقابل تو سجده نمايند؛ چون ، تو ظرف اين انواز مقدس بودى و اگر قبل از خطاى خود به آنان توسل مى كردى و از من خواسته بودى كه تو را از خطا حفظ كنم و از فريب شيطان آگاه سازم ، چنين مى كردم . آنچه مى دانستم مطابق آن انجام شد. حال به آنان متوسل شو و مرا با نام آنان بخوان تا تو را اجابت كنم .

پس آدم گفت : ((خدايا! به آبرو و مقام محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و پاكان از آل آنان به من عنايت فرمان و توبه مرا بپذير و لغزش مرا عفو كن و مرا به مرتبه اى كه به من عطا نموده بودى بازگردان )).

خطاب آمد: ((توبه تو را قبول كردم و از تو خشنود گرديدم و نعمتهاى ظاهرى و باطنى خود را به تو بازگرداندم و تو را به مقام و رتبه اكرام و رحمت خود رساندم )).

سپس امام (عليه السلام ) فرمود: اين است معناى آيه شريفه : فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم (54).

در روايتى ديگر امام صادق (عليه السلام ) فرمود: همانا خداوند تبارك و تعالى هنگامى كه خواست توبه حضرت آدم (عليه السلام ) را بپذيرد. جبرئيل را نزد او فرستاد. جبرئيل عرض كرد: سلام بر تو اى آدم . اى كسى كه بر مصيبت وارده صبر نمودى و از لغزش توبه كردى . خداوند تبارك و تعالى مرا نزد تو فرستاد تا مناسكى كه به سبب انجام آن توبه ات پذيرفه مى شود به تو تعليم دهم . سپس جبرئيل دست آدم را گرفت و با او حركت كرد تا به بيت الله رسيدند. در آنجا ابرى بر سر آدم سايه افكند. جبرئيل عرض كرد: هر كجا كه اين ابر سايه افكند با پا خط بكش . بارى با هم به همين ترتيب قدم زدند تا به منى رسيدند جبرئيل جاى مسجد منى را به آدم نشان داد. آدم آنجا خط كشيد و نيز جاى مسجدالحرام را بعد از خط كشيدن به جاى بيت ، با رسم خط نشان نمود، پس از آن به عرفات رفتند. جبرئيل آدم را بر زمين بلندى ايستاند و به او عرض كرد: آماده باش هرگاه آفتاب غروب نمود، هفت بار به لغزش خود اعتراف كن . آدم اين عمل را انجام داد. از اين رو آنجا به عرفه نامگذارى شده است . اين سنتى شد در بين فرزندان آدم كه به گناهان خويش اقرار و اعتراف نمايند چنانكه پدرشان به لغزش خود اعتراف كرد؛ از خدا در خواست توبه و آمرزش گناهان خود كنند، چنانكه پدرشان از خدا اين خواهش را كرده ، آنگاه جبرئيل گفت كه از عرفات كوچ كند آدم در خروج از عرفات عبورش بر هفت كوه افتاد و به دستور جبرئيل بر سر هر كوهى چهار تكبير گفت . سپس ثلثى از شب رفته بود كه به وادى جمع رسيد. در آنجا بين نماز مغرب و عشا جمع نمود و به همين سبب آنجا را وادى جمع ناميدند. پس وقت نماز عشا در اين شب در آن وادى زمانى است كه ثلثى از شب بگذرد. پس از خواند نماز مغرب و عشا جبرئيل امر نمود كه حضرتش در بطحاى وادى جمع يعنى زمين مشعر تا صبح طاق بخوابد. پس آدم در آنجا تا طلوع صبح خوابيد. آنگاه به فرمان جبرئيل بالاى كوه وادى جمع رفت و وقتى آفتاب طلوع نمود به لغزش خويش هفت مرتبه اعتراف كرد؛ از خداى منان باز هفت بار طلب آمرزش كرد و توبه اش قبول شد. علت اعتراف دوباره آدم به لغزش خويش آن است كه اين عمل در فرزندان او سنت باشد. از ين رو كسى كه عرفات را درك نكند و به وقوف در آن نرسد و تنها وادى جمع - مشعر - را درك كند، حج و مناسكش صحيح است . به هر صورت آدم از وادى مشعر به طواف منى خارج شد و ظهر به آنجا رسيد. سپس به دستور جبرئيل دو ركعت نماز در مسجد منى به جا آورد. جبرئيل فرمان داد براى تقرب به حق تعالى قربانى كند تا مورد قبول درگاه اقدسش واقع شود و توبه اش پذيرفته گردد و اين عمل (قربانى ) در بين فرزندانش سنت گردد.

حضرت آدم به فرمان جبرئيل قربانى كرده حق عزوجل قربانى او را پذيرفت ، يعنى آتشى از آسمان فرستاد كه قربانى آدم را گرفت . جبرئيل عرض كرد: خداوند تبارك و تعالى به تو احساس نمود زيرا مناسكى را كه به واسطه آن توبه ات قبول شد به تو تعليم داد و قربانى تو را نيز پذيرفت . پس ‍ از قبال آن تواضع نما و سر خود را بتراش . پس آدم به نشانه تواضع و فروتنى در مقابل حق سرش را تراشيد.

سپس جبرئيل دست آدم را گرفت و او را به طرف بيت برد؛ در اثناى راه كنار جمره عقبه به ابليس برخورد كردند. ابليس گفت : اى آدم ! به كجا مى روى ؟ جبرئيل گفت : اى آدم ! او را با هفت ريگ بزن و با هر ريگ تكبير بگو. آدم چنين كرد. ابليس از آنها دور شد. جبرئيل در روز دوم دست آدم را گرفت و به طرف جمره اولى برد، باز در اثناى راه به ابليس برخورد كردند. جبرئيل گفت : او را با هفت ريگ بزن و با هر ريگ يك تكبير بگو.

آدم چنين كرد و ابليس از آنان دور شد. در نزديك جمره دوم به ابليس ‍ برخورد كردند و ابليس گفت : اى آدم ! به كجا مى خواهى بروى ؟ جبرئيل گفت : اى آدم ! او را با هفت ريگ بزن و با هر ريگ يك تكبير بگو. آدم چنين كرد و ابليس را از خود دور كرد. سپس نزديك جمره سوم خود را به ايشان نشان داد و باز گفت : اى آدم ! به كجا مى روى ؟ جبرئيل گفت : اى آدم ! او را با هفت ريگ بزن و با هر ريگى يك تكبير بگو. آدم چنين كرد و ابليس را از خود دور كرد. در روز سوم و چهارم نيز آدم با زدن ابليس او را از خود دور كرد. جبرئيل به آدم عرض كرد: ديگر هرگز او را نخواهى ديد. سپس آم را به بيت برد و امر نمود كه هفت مرتبه خانه خدا را طواف كند. آدم چنين كرد. جبرئيل گفت : خداوند متعال تو را آمرزيد و توبه ات را پذيرفت و همسرت حوا بر تو حلال گشت (55).