(1) -
يوسف / 111.
(2) -
اعراف / 176.
(3) -
هود / 120.
(4) -
نحل / 36.
(5) -
هود / 120.
(6) -
داستان حضرت آدم (عليه السلام ) از
آيات و سور زير اقتباس شده : بقره / 29 - 38، اعراف / 10 - 23، طه / 114 - 125،
اسراء / 60 - 64، حجر / 27 - 43، ص / 71 - 85، فصلت / 9 - 12، رعد / 20 و كهف / 50.
(7) -
بقره / 30 - 33.
(8) -
تاريخ انبياء، محلاتى ، ص 5.
(9) -
نام ابليس ، حارث بود. پس از آنكه از
درگاه خدا رانده شد به ابليس لقب گرفت و شهرت يافت ، زيرا ابليس يعنى نااميد گشته
از رحمت خدا.
(10) -
بقره / 34.
(11) -
اعراف / 12.
(12) -
اعراف / 14.
(13) -
اعراف / 15.
(14) -
حجر / 37 و 38.
(15) -
اعراف / 16 - 17.
(16) -
ص / 71 - 83.
(17) -
اسراء / 64.
(18) -
زخرف / 62.
(19) -
يس / 60.
(20) -
هماى سعادت ، ص 206.
(21) -
آنچه كه در بعضى روايات آمده است كه
احوا از آخرين دنده چپ آدم (عليه السلام ) گرفه از اسرائيليات است و و از فصل دوم
((سفر تكوين )) تورات تحريف يافته
وارد روايات اسلامى شده است ؛ زيرا تعداد دنده هاى زن و مرد تفاوتى ندارند و كمتر
بودن يك دنده در مردان در جانب چپ از افسانه ها است .
(22) -
نورالثقلين ، ح 1، ص 430.
(23) -
همان .
(24) -
اعراف / 25 - 19.
(25) -
طه - 126 - 115.
(26) -
تفسير نمونه ، ج 1، ص 184 و 185.
(27) -
بقره / 35، اعراف / 19.
(28) -
اعراف / 20.
(29) -
اعراف / 21.
(30) -
اعراف / 22.
(31) -
اعراف / 27.
(32) -
اعراف / 22.
(33) -
بقره / 36.
(34) -
بقره / 37.
(35) -
بحارالانوار، ج 57، ص 336.
(36) -
تفسير نورالثقلين ، ج 1، ص 16 و 59.
(37) -
خصال ، ج 2، ص 639، ح 14.
(38) -
خصال ، ج 2، ح 45، ص 358.
(39) -
تفسير نورالثقلين ، ج 1، ص 70، ح 80،
ط بيروت .
(40) -
علل الشرايع ، ج 2، ب 142، ح 2.
(41) -
الكافى ، ج 2، ص 385، ح 6، كتاب ايمان
و كفر.
(42) -
عيون اخبار الرضا (عليه السلام )، ج
1، ب 26، ح 22.
(43) -
تفسير قمى ، ج 1، ص 41.
(44) -
عيون اخبار الرضا (عليه السلام )، ج
1، ب 15، ح 1.
(45) -
در قرآن در شش مورد از درخت ممنوعه
سخن به ميان آمده ولى از چگونگى و نام آن ذكرى نشده است و در روايات از امام رضا
(عليه السلام ) نقل شده كه آن درخت ، درخت گندم بوده و علاوه بر گندم ، محصول انگور
نيز مى داده است و آدم (عليه السلام ) وقتى كه مسجود فرشتگان واقع شد در ذهن خود
گفت : آيا خداوند انسانى برتر از من آفريده است ؟ خداوند به او فرمود: سرت را به
سوى آسمان بلند كن ، او چنين كرد ديد در ساق عرش نوشته شده : ((معبودى
جز خالق يكتا و بى همتا نيست محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسول خدا و على
اميرمؤ منان است و همسرش فاطمه بانوى برجسته جهانيان است و حسن و حسين دو جوانان
اهل بهشتند آدم عرض كرد: پروردگارا! اينها كيانند؟ خداوند فرمود: اينها از ذريه تو
و بهتر از تو و همه خلايق مى باشند اگر آنان نبودند تو و بهشت و دوزخ و آسمان و
زمين را نمى آفريدم از اين كه با چشم حسادت به آنان نگاه كنى بپرهيز و آرزوى وصول
به مقام آنان را نكن ... (تفسير نورالثقلين ج 1 ص 60) بنابراين آن درخت ممنوعه هم
جنبه مادى داشته كه همان درخت گندم باشد و هم جنبه معنوى كه درخت حسد باشد. روى اين
اساس آدم و حوا از دو درخت يا از يك درخت داراى دو ميوه خوردند و از دو حد مادى و
معنوى تجاوز نمودند از اين رو از بهشت رانده شدند [نقل از قصه هاى قرآن محمدى
اشتهاردى ، ص 21]
(46) -
عيون اخبار الرضا (عليه السلام )، ج
1، باب 28، ح 67.
(47) -
خصال ، ص 396، ح 103.
(48) -
تفسير عياشى ، ج 2، ص 10، ح 11.
(49) -
تفسير قمى ، ج 1، ص 44.
(50) -
علل الشرايع ، ج 1، ص 150.
(51) -
تفسير نورالثقلين ، ج 1، ص 61.
(52) -
تفسير عياشى ، ج 1، ص 32، ح 9 و 10.
(53) -
الكافى ، ج 8، ص 253، ح 472.
(54) -
تفسير الامام العسكرى (عليه السلام )،
ص 225 و 226.
(55) -
علل الشرايع ، ج 2، ب 142، ح 1.
(56) -
كهف / 50. جميل بن دراج مى گويد: از
امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال كردم كه آيا شيطان از فرشتگان بود يا كارى از
كارهاى آسمانى به او سپرده شده بود؟ حضرت فرمود: نه از فرشتگان بود و نه كارى به او
سپرده شده بود و نه مورد احترام و كرامتى بود. من نزد طيار [ظاهرا مقصود حمزه بن
طيار است ] آمدم و آنچه را شنيده بودم به او گفتم ، طيار سخن امام (عليه السلام )
را انكار كرد و گفت : چگونه او از فرشتگان نبود، در حالى كه خداى عزوجل مى فرمايد:
((و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم ، در برابر آدم سجده كردند
مگر ابليس )). پس طيار خدمت امام (عليه السلام ) رسيد و در
آن هنگام كه من هم خدمت حضرت بودم اين مطلب را جويا شد و عرض كرد: قربانت شوم اين
كه خداى عزوجل در بسيارى آيات قرآنى مؤ منان را مورد خطاب قرار داده و مى فرمايد:يا
اءيها الذين آمنوا آيا منافقان هم در اين خطاب داخل هستند؟ فرمود: آرى ،
منافقان هم در آن وارد هستند چنانكه گمراهان و هر كسى داخل در آن است كه به دعوت
ظاهر اسلام اعتراف دارد. [شر: با همين جمله حضرت پاسخ او را داد يعنى همچنان كه
خطاب يا اءيها الذين آمنوا شامل منافقان و گمراهان
نيز مى شود با اين كه آنها در واقع ايمان نياورده اند، همچنين ابليس نيز با اينكه
از فرشتگان نبود، ولى چون با آنان بود از آنان محسوب مى شد و ((فرشتگان
)) شامل او هم مى شود] نقل از روضه كافى ، ص 274، ح 413.
(57) -
اعراف / 12.
(58) -
اعراف / 12. امام صادق (عليه السلام )
فرمود: اولين كسى كه قياس كرد ابليس بود كه گفت : مرا از آتش و آدم را از گل آفريدى
. اگر او به حقيقت خلقت آدم آگاه بود هرگز بر او فخر نمى نمود. خداوند عزوجل ملائكه
را از نور و جنيان را از آتش و صنفى از جن را از باد و صنف ديگر را از آب آفريد.
اما آدم را از گلى آميخته بيافريد و آنگاه نور و آتش و باد و آب را در وجودش قرار
داد كه به وسيله نور ببيند و بداند و تعقل نمايد و به وسيله آتش بخورد و بياشامد كه
اگر آتش در معده نبود غذا گوارش نمى يافت و اگر باد در اندورن نبود آتش معده
افروخته نمى گشت و اگر آب در جوف آدمى نمى بود آتش معده اندرون را مى سوزاند پس
خداوند در آدم پنج عنصر گرد آورده است . (خاك ، آب ، آتش ، باد و نور) و در ابليس
يك عنصر (آتش ) بيش نبود و خود را بر آدم برتر مى دانست . (بحارالانوار، ج 11، ص
102).
(59) -
تفسير نورالثقلين ، ج 1، ص 58.
(60) -
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير
الميزان ذيل آيه شريفه فتكونا من الظالمين چنين مى
نويسد: كه منظور از ظلم در جمله مزبور ظلم به نفس و مخالفت ارشادى است نه معصيت و
مخالفت امر مولوى پس نهى (نزديك اين درخت مشويد) نهى تنزيهى و ارشادى و خيرخواهانه
بوده نه نهى مولوى كه نافرمانيش عذاب داشته باشد؛ مثل اينكه شما به فرزند خود بگويى
پابرهنه راه نرو چون ممكن است ميخ پاى تو را سوراخ كند و مخالفت با اين نهى را
معصيت نمى گويند. (الميزان ، ج 8، ص 39 و ج 1، ص 201).
(61) -
سليمان بن عبدالله مى گويد: از امام
صادق (عليه السلام ) پرسيدم : آيا فرزندان يعقوب به علت جرمى كه به پدر و برادر
مرتكب شدند از ايمان خارج شدند؟ فرمود: آرى و پس از توبه ، به ايمان بازگشتند. گفتم
: درباره آدم چه مى فرماييد؟ فرمود: به آدم كار نداشته باش كه تو را توان درك آن
نباشد. [نقل از تفسير نمونه ، ج 1].
(62) -
اعراف / 23.
(63) -
مائده / 27 - 32.
(64) -
مجمع البيان ، ج 3، ص 183.
(65) -
علل الشرايع ، ص 17.
(66) -
تفسير عياشى ، ج 1، ص 312.
(67) -
مائده / 31 و مجمع البيان ، ج 3، ص
185.
(68) -
آنچه كه بين برخى از مردم معروف است
كه حوا در جده مدفون است ، به همين سب آن شهر به جده موسوم گرديده ظاهرا بى اساس
است ؛ زيرا جده در لغت به معنى كنار دريا و نهر است . بلكه سبب ناميدن شهر جده به
اين لفظ كنار دريا بودن آن است .
(69) -
سعدالسعود، ص 37.
(70) -
تاريخ طبرى ، ج 1، ص 110.
(71) -
بحارالانوار، ج 11، ص 227.
(72) -
الدر المنثور، ج 2، ص 276.
(73) -
تفسير قمى ، ج 1، ص 165.
(74) -
تفسير عياشى ، ج 1، ص 311.
(75) -
پيشين ، ج 1، ص 166.
(76) -
علل الشرايع ، ج 1، ص 36، ب 2، ح 1.
(77) -
بحار الانوار، ج 11، ص 241، ح 32.
(78) -
تفسير عياشى ، ج 1، ص 216، ح 6.
(79) -
علل الشرايع ، ج 1، ص 84،! 17، ح 2.
(80) -
اصول كافى ، ج 2، ص 44.
(81) -
مريم / 56 و 57.
(82) -
انبياء / 85 و 86.
(83) -
ارشاد القلوب ديلمى ، ج 2، ص 326.
(84) -
مريم / 57 و تفسير نورالثقلين ، ج 3،
ص 349 و 350.
(85) -
همان ، ص 350.
(86) -
تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 14 و اثبات
الوصيه ، ص 14.
(87) -
قصص الانبياء راوندى ، ص 78.
(88) -
كمال الدين ، ج 1، ص 127، ب 1.
(89) -
نسبت حضرت نوح (عليه السلام ) را
مورخين چنين ذكر كرده اند: نوح بن لمك بن متوشلخ بن اخنوخ (ادريس ) بن مهلائى بن
فينان بن انوش بن شيث بن آدم .
(90) -
مجمع البيان ، ج 10، ص 361.
(91) -
نوح / 8.
(92) -
هود / 31 - 21.
(93) -
اعراف / 63 - 60.
(94) -
نوح / 20 - 10.
(95) -
هود / 29.
(96) -
شعراء / 115.
(97) -
نوح / 22.
(98) -
كمال الدين ، ص 79.
(99) -
مجمع البيان ، ج 4، ص 433.
(100) -
هماتن ، ج 4، ص 435.
(101) -
انبياء و صافات / 76.
(102) -
قمر / 10.
(103) -
شعراء / 117 و 118.
(104) -
هود / 36.
(105) -
نوح / 26 و 27.
(106) -
هود / 37.
(107) -
همان .
(108) -
هود / 38.
(109) -
هود / 38 و 39.
(110) -
بحارالانوار، ج 11، ص 319.
(111) -
مجمع البيان ، ج 5، ص 159.
(112) -
هود / 38 و 39.
(113) -
در اين كه آن تنور كجا بوده و منظور
از آن چيست ؟ در بخش پرسش ها و پاسخ ها خواهد آمد.
(114) -
هود / 40.
(115) -
گفته اند حضرت نوح (عليه السلام ) دو
زن داشت كه يكى كافر و ديگرى مؤ من بود و هيكل نام داشت . در سوره تحريم آيه 10 از
همسر نوح به نام واغله به عنوان زنى ناسازگار با آن حضرت سخن به ميان آورده است و
فرموده واغله و همچنين زن لوط هر چند افتخار زوجيت بندگان صالح خدا را داشتند ولى
اين انتساب ، آنان را از آتش جهنم نگه نداشت و در كنار ساير اهل جهنم وارد آن
خواهند شد زيرا به شوهران خود خيانت كردند. خيانت همسر نوح اين بود كه او كافر بود
و در مورد شوهرش به مردم مى گفت : او ديوانه است ! و هرگاه كه كسى به آيين او
ايمان مى آورد، به سران قومش خبر ميد اد. (تفسير مجمع البيان ، ج 10، ص 319).
(116) -
هود / 42.
(117) -
هود / 43.
(118) -
همان .
(119) -
همان .
(120) -
هود / 45.
(121) -
هود / 46.
(122) -
هود / 47.
(123) -
تاريخ يعقوبى ، ج 1، ص 18.
(124) -
هود / 44. در روايات و تاريخ اسلامى
مى خوانيم كه گروهى از كفار قريش ، براى مبارزه با قرآن تصميم گرفتند آياتى چون
آيات قرآن ابداع كنند و همانند آنرا بياورند، كفار قريش به مدت چهل روز بهترين
غذاها و مشروبات مورد علاقه آنان را برايشان تدارك ديدند، مغز گندم خالص ، گوشت
گوسفد و شراب كهنه ! تا با خيال راحت به تركيب جمله هايى مانند قرآن بپردازند! اما
هنگامى كه به ا ايه فوق رسيدند، چنان آنان را تكان داد كه بعضى به بعضى ديگر نگاه
كردند و گفتند: اين سخنى است كه هيچ كلامى شبطه آن نيست و اصلا هيچ شباهتى به كلام
ايشان ندارد، سپس از تصميم خود منصرف شدند و ماءيوسانه پراكنده گشتند. (مجمع البيان
، ج 5، ص 165).
(125) -
هود / 48.
(126) -
بحارالاءنوار، ج 11، ص 288.
(127) -
تاريخ انبياء، سيد هاشم رسولى محلاتى
، ص 82.
(128) -
بحارالانوار، ج 11، ص 341.
(129) -
امالى صدوق ، ص 306.
(130) -
بحارالانوار، ج 11، ص 290.
(131) -
كمال الدين ، ص 79.
(132) -
همان .
(133) -
الدرالمنثور، ج 3، ص 327.
(134) -
بحارالانوار، ج 65، ص 52؛ حياة
الحيوان ، ج 2، ص 219.
(135) -
لئالى الاخبار، ج 5، ص 454.
(136) -
بحارالانوار، ج 11، ص 303.
(137) -
قمر / 13 - 11.
(138) -
بحارالانوار، ج 11، ص 331.
(139) -
اصول كافى ، ج 2، ص 124.
(140) -
بحارالانوار، ج 711، ص 313.
(141) -
اعلام قرآن ، خزائلى ، ص 281.
(142) -
خصال ، ج 1، ص 65.
(143) -
مريد چنانكه راغب در مفردات گفته ،
به كسى مى گويند كه از نيكى ها و خيرات به دور باشد.
(144) -
قصص الانبياء، راوندى ، ص 85.
(145) -
همان ، ص 86.
(146) -
امالى صدوق ، ص 306.
(147) -
كامل ابن اثير، ج 1، ص 73.
(148) -
بحارالانوار، ج 11، ص 331؛ تفسير
عياشى ، ج 1، ص 144، ح 19.
(149) -
تفسير نمونه ، ج 9، ص 111.
(150) -
اعراف / 137.
(151) -
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير
گرانسنگ خود در جواب اين سؤ ال مى فرمايد: اين از بى پايه ترين اعتراض هاست ؛ چون
هر هلاكتى هر چند عمومى باشد، عقوبت و انتقام نيست ، زيرا بسيار است حوادث عمومى كه
در يك لحظه و يا زمانى كوتاه هزاران هزار انسان و حيوان را در كام مرگ مى برد و اين
حوادث كه يا زلزله است و يا طوفان و يا وبا و يا طاعون ، حوادثى نادر نيست بلكه
بسيار اتفاق افتاده و مى افتد و اين خداى سبحان است كه در مخلوقات خود هر حكمى
بخواهد، مى راند. (تفسر الميزان ، ج 10، ص 403 - 371).
(152) -
تاريخ انبياء، سيد هاشم رسولى محلاتى
، ص 76 (نقل از علل الشرايع ، ص 22 و عيون الاخبار، ص ص 231).
(153) -
هود / 50 - 60.
(154) -
فصلت / 15.
(155) -
شعراء / 128.
(156) -
مجمع البيان ، ج 7، ص 198.
(157) -
هود / 58.
(158) -
همان .
(159) -
كنزالفوائد، ص 179.
(160) -
اثبات الوصيه ، ص 22.
(161) -
بحارالانوار، ج 11، ص 360.
(162) -
تاريخ انبياء، رسولى محلاتى ، ص 96.
(163) -
احتجاج ، ج 2، ص 344.
(164) -
مجمع البيان ، ج 1، ص 487 - 484.
(165) -
قصه هاى قرآن ، محمدى اشتهاردى ، ص
64 (نقل از جوامع الحكايات ، محمد عوفى ص 365).
(166) -
اعراف / 74.
(167) -
شعراء، آيات 143 - 152.
(168) -
هود / 63 - 61.
(169) -
اعراف / 74.
(170) -
همان .
(171) -
در روايتى از ابن عباس نقل شده كه
قوم ثمود براى تابستان و ايامى كه هوا ملايم بود، خانه هايى در زمين هاى مسطح مى
ساختند و براى زمستان ها دل كوه را مى تراشيدند و از آنان خانه درست مى كردند تا
محكم تر و گرم تر باشد. (مجمع البيان ، ج 4، ص 440).
(172) -
شعراء / 153.
(173) -
مؤ منون / 33.
(174) -
مؤ منون / 34.
(175) -
مؤ منون / 35 و 36.
(176) -
مؤ منون / 37.
(177) -
نمل / 48.
(178) -
نمل / 49 و 50.
(179) -
نمل / 50.
(180) -
الكافى ، ج 8، ص 185.
(181) -
هود / 64.
(182) -
قمر / 27 و 28.
(183) -
اعراف / 77.
(184) -
همان .
(185) -
نمل / 46.
(186) -
هود / 65.
(187) -
هود / 67 و 68.
(188) -
هود / 67.
(189) -
نمل / 52.
(190) -
هود / 66.
(191) -
همان .
(192) -
مجمع البيان ، ج 4، ص 440.
(193) -
روضه كافى ، ص 187.
(194) -
تفسير قمى ، ص 308.
(195) -
مجمع البيان ، ج 4، ص 441.
(196) -
كامل التواريخ ، ج 1، ص 90.
(197) -
مجمع البيان ، ج 4، ص 441.
(198) -
بحارالانوار، ج 11، ص 391.
(199) -
روضه كافى ، ص 188.
(200) -
نهج البلاغه ، خطبه 201.
(201) -
شواهد التنزيل ، ج 2، ص 335.
(202) -
ص / 47.
(203) -
نحل / 122.
(204) -
نحل / 120.
(205) -
مريم / 41.
(206) -
توبه / 114.
(207) -
همان .
(208) -
نحل / 120.
(209) -
همان .
(210) -
همان .
(211) -
همان .
(212) -
نحل / 121.
(213) -
همان .
(214) -
همان .
(215) -
نحل / 122.
(216) -
همان .
(217) -
نحل / 123.
(218) -
تاريخ انبياء، رسولى محلاتى ، ص 140.
(219) -
آزر عموى ابراهيم بود ولى ابراهيم به
خاطر سرپرستى آزر، او را پدر خطاب مى كرد. در حقيقت ابراهيم در اينجا دعوتش را از
پدرش شروع مى كند، به اين دليل كه نفوذ كلام در نزديكان لازم تر است . همان گونه كه
پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نخست ماءمور شد كه اقوام نزيك خود را به
اسلام دعوت كند.
(220) -
مريم / 42.
(221) -
مريم / 43.
(222) -
مريم / 44.
(223) -
مريم / 45.
(224) -
مريم / 46.
(225) -
مريم / 47.
(226) -
مريم / 48.
(227) -
مريم / 49.
(228) -
ابراهيم / 41.
(229) -
تفسير جامع الجوامع ، ج 2، ص 224.
(230) -
انبياء / 57.
(231) -
صافات / 90 - 88.
(232) -
همان .
(233) -
در اينجا دو سؤ ال مطرح است ، او اين
كه چرا ابراهيم به ستارگا نگاه كرد و هدفش از اين نگاه چه بود؟ ديگر اينكه آيا به
راستى او بيمار بود؟ در پاسخ اول با توجه به اعتقادات مردم بابل و رسوم و عادات
آنان روشن است كه در علم نجوم مطالعاتى و يا مهارت هايى داشتند و حتى مى گويند: بت
هاى آنها نيز ((هياكل )) ستارگان بود
و به اين خاطر به آنها احترام مى گذاشتند كه سمبل ستارگان بودند. ابراهيم براى آن
كه آنان را متقاعد كند، طبق رسوم آنان نگاهى به ستارگان افكند تا تصور كنند كه پيش
بينى بيمارى خود را از مطالعه اوضاع كواكب كرده است ، و قانع شوند! در مورد سؤ ال
دوم پاسخ هاى متعددى داده اند از جمله اين كه او واقعا بيمار بود هر چند اگر سالم
هم بود هرگز در مراسم جشن بت ها شركت نمى كرد ولى بيماريش بهانه خوبى براى عدم شركت
در آن مراسم و استفاده از فرصت طلايى براى درهم كوبيدن بت ها بود (برگرفته از تفسير
نمونه ).
(234) -
تفسير قمى ، ص 431.
(235) -
صافات / 91.
(236) -
صافات / 92.
(237) -
صافات / 93.
(238) -
انبياء / 59.
(239) -
انبياء / 60.
(240) -
انبياء / 61.
(241) -
انبياء / 62.
(242) -
انبياء / 63.
(243) -
انبياء / 64.
(244) -
انبياء / 65.
(245) -
همان .
(246) -
انبياء / 66 و 67.
(247) -
انبياء / 68.
(248) -
انبياء / 69 و 70.
(249) -
صافات / 97.
(250) -
بقره / 258.
(251) -
انعام / 76.
(252) -
انعام / 76.
(253) -
همان .
(254) -
انعام / 77.
(255) -
انعام / 79.
(256) -
انعام / 80.
(257) -
تاريخ انبياء، رسولى محلاتى ، ص 160.
(258) -
بقره / 259.
(259) -
تاريخ طبر، ج 1، ص 219.
(260) -
همان .
(261) -
اكمال الدين ، ص 289.
(262) -
تاريخ طبرى ، ج 1، ص 219.
(263) -
اكمال الدين ، ص 82.
(264) -
كمال الدين ، ص 83.
(265) -
روضه كافى ، ص 370.
(266) -
بحارالانوار، ج 12، ص 32.
(267) -
تفسير قمى ، ص 429
(268) -
حيوة القلوب ، ج 1، ص 175.
(269) -
مجمع البيان ، ج 2، ص 635.
(270) -
خصال ، ج 1، ص 255.
(271) -
جوامع الحكايات ، ص 20.
(272) -
بحارالانوار، ج 12، 37.
(273) -
علل الشرايع ، ص 195.
(274) -
معانى الاخبار، ص 44 - 42.
(275) -
عيون اخبار الرضا (عليه السلام )، ص
110.
(276) -
تفسير نورالثقلين ، ج 1، ص 276.
(277) -
علل الشرايع ، ص 195.
(278) -
خصال ، ص 127.
(279) -
روضه كافى ، ص 370، ح 560.
(280) -
امالى ، شيخ صدوق (رحمه الله )، ص
178.
(281) -
علل الشرايع ، ص 24؛ امالى ، صدوق ،
ص 188.
(282) -
علل الشرايع ، ص 20.
(283) -
توبه / 114.
(284) -
ابراهيم / 41 39.
(285) -
توبه / 28.
(286) -
مجمع البيان ، ج 6، ص 391.
(287) -
همان ، ج 3، ص 116.
(288) -
علل الشرايع ، ص 23؛ عيون الاخبار، ص
231.
(289) -
فروع كافى ، ص 217؛ بحارالانوار، ج
12، ص 13.
(290) -
علل الشرايع ، ص 13.
(291) -
همان .
(292) -
همان ، ص 23.
(293) -
فسير قمى ، ص 141؛ تاريخ انبياء
[رسولى محلاتى ]، ص 125.
(294) -
ابراهيم / 39.
(295) -
مجمع البيان ، ج 6، ص 319.
(296) -
صافات / 100.
(297) -
برگرفته از تفسير نمونه .
(298) -
صافات / 102.
(299) -
همان .
(300) -
مجمع البيان ، ج 8، ص 452.
(301) -
صافات / 104 و 105.
(302) -
ابراهيم / 37.
(303) -
آل عمران / 96.
(304) -
بقره / 127.
(305) -
فروع كافى ، ج 1، ص 23.