پيوست
(تواضع و ستايش آن)
اشاره شد كه ضد كبر «تواضع» است، و تواضع يعنى شكسته نفسى كه مانع شود كه آدمى
خود را برتر و بالاتر از ديگرى بيند.لازمه تواضع كردارها و گفتارهائى است كه
موجب بزرگداشت و اكرام غير باشد، و مداومتبر اينها نيرومندترين درمان براى
ازاله كبر است.در اينجا بايد به اخبارى كه در ستايش و فوائد تواضع رسيده است
اشاره شود تا طالبان تواضع را به سعى در تحصيل آن كه موجب دفع ضد آن استبر
انگيزد، و اين اخبار بسيار و بيشمار است، و ما به ذكر بعضى از آنها اكتفا
مىكنيم:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ما تواضع احد لله الا رفعه الله» «هيچ
كس براى خدا تواضع نكرد مگر اينكه خدا او را فعتبخشيد» .
و فرمود: «طوبى لمن تواضع فى غير مسكنة، و انفق مالا جمعه من غير معصية، و رحم
اهل الذلة و المسكنة، و خالط اهل الفقه و الحكمة» .
«خوشا به حال آن كه در غير مسكنت تواضع كند، و مالى را كه بدون معصيت فراهم
آورده انفاق كند، و بر اهل ذلت و مسكنت رحمت آرد، و با اهل دانش (فقه) و خرد
(حكمت) بياميزد.» روايت است كه: «خداى سبحان به موسى عليه السلام وحى كرد كه:
من نماز كسى را مىپذيرم كه براى عظمت من تواضع كند و بر مخلوقات من بزرگى نكند
و خوف مرا در دل خود جاى دهد و روز را به ياد من به پايان رساند و خود را به
جهت من از خواهشهاى نفس باز دارد» .
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: «چرا حلاوت عبادت
را در شما نمىبينم! عرض كردند: حلاوت عبادت چيست؟ فرمود: تواضع» .و فرمود:
«بندهاى كه تواضع كند خداوند او را تا آسمان هفتم بالا مىبرد» .و فرمود: «چون
خداوند بندهاى را به اسلام هدايت كند و صورتى زيبا به او بدهد و وى را در جائى
قرار دهد كه دون شان او نباشد و با اين همه او را تواضع ارزانى دارد، وى از
برگزيدگان خداست» .و فرمود: «چهار چيز است كه خدا نمىبخشد مگر به كسى كه او
را دوست دارد: خاموشى و آن اول عبادت است، و توكل بر خدا، و تواضع، و زهد در
دنيا» .و فرمود: «به شگفتى و خوشحالى مىآيم كه مردى با دستخود چيزى را به
جهتخدمتبه خانواده خود برداشته و مىبرد و با اين كار كبر را از خود دفع
مىكند» .و فرمود: «هر كه براى خدا فروتنى كند خدايش رفعت دهد و هر كه تكبر كند
خدا او را پست كند، و هر كه اقتصاد و ميانهروى كند خدا او را روزى دهد، و هر
كه تبذير كند خدا او را محروم گرداند، و هر كه بسيار ياد مرگ كند خدا او را
دوست دارد، و هر كه ياد خدا كند خدا او را در بهشت در سايه (پناه) خود جاى
دهد.» روايت است كه فرشتهاى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و
گفت: «خداى تعالى ترا مخير ساخته كه بنده و رسول و متواضع باشى يا پادشاه و
رسول، حضرت به جبرئيل نگريست، او با دست اشاره كرد كه تواضع را انتخاب كن.
پس پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بنده و متواضع و رسول را اختيار
كردم.فرشته گفت:
با اينكه در هر حال از درجهاى كه نزد پروردگارت دارى چيزى كم نشود» .
عيسى بن مريم عليه السلام فرموده است: «خوشا به حال تواضعكنندگان در دنيا، كه
در قيامتبر تختها نشينند.خوشا به حال اصلاح دهندگان ميان مردم در دنيا، كه در
قيامت وارث فردوسند.خوشا به حال كسانى كه در دنيا پاكدلانند، كه در قيامتبه
خداى تعالى نظر دارند» .
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «تواضع مايه رفعت است، تواضع كنيد تا
خدا شما را رفعت دهد» .خداى تعالى به داود عليه السلام وحى كرد: «اى داود!
همچنانكه نزديكترين مردم به خدا متواضعانند، همچنين دورترين مردم از خدا
متكبرانند» .
و روايت است كه: «سليمان بن داود صبحگاهان از حال اغنياء و بزرگان مىپرسيد تا
مىرسيد به مساكين با آنها مىنشست و مىگفت: مسكينى با مساكين (نشسته)» .
روايت است كه: دو برادر دينى - پدر و پسر - بر امير مؤمنان عليه السلام وارد
شدند.حضرت برخاست و آنان را گرامى داشت و بر صدر مجلس نشانيد و خود برابر آنها
نشست و فرمود طعامى آوردند و آن دو خوردند.قنبر طشت و آفتابه و حوله آورد تا بر
دست مرد آب ريزد.حضرت از جاى برخاست و آفتابه را گرفت تا بر دست مرد بريزد.آن
مرد خود را بر خاك ماليد و گفت: يا امير المؤمنين! خدا مرا در حالى ببيند كه تو
آب بر دست من ريزى! حضرت فرمود: بنشين و دستبشوى كه خداى عز و جل ترا در حالى
مىبيند كه برادرت كه فرقى با تو ندارد و از تو جدا نيستخدمتت مىكند، و
مىخواهد كه با اين خدمت در بهشت ده برابر همه اهل دنيا در خدمت او باشند.پس
مرد نشست، و على عليه السلام فرمود: ترا قسم مىدهم به حق عظيمى كه براى من
مىشناسى آسوده خاطر و با آرامش دستخود را بشوئى همچنانكه اگر قنبر به دست تو
آب مىريخت.آن مرد چنين كرد، و چون تمام شد حضرت عليه السلام آفتابه را به محمد
بن حنفيه داد و فرمود: پسرم! اگر اين پسر در حضور پدر نبود من آب بر دستش
مىريختم، و لكن خداوند ابا دارد كه بين پدر و پسر وقتى در جائى با هم هستند
يكسان رفتار شود.پدر بر دست پدر آب ريخت و پسر بايد بر دست پسر آب ريزد، محمد
بن حنفيه بر دست پسر آب ريخت (54) .» امام صادق عليه السلام فرمود: «تواضع اصل
هر شرف و بزرگى نفيس و مرتبه بلندى است، و اگر تواضع زبانى داشت كه مردم
مىفهميدند از حقايق و عاقبتهاى پنهان سخن مىگفت.تواضع آن است كه براى خدا و
در راه خدا باشد، و غير آن كبر است و هر كه براى خدا تواضع كند خدا او را بر
بسيارى از بندگان شرافت مىدهد.و اهل تواضع را سيمائى است كه ملائكه آسمانها و
دانايان و عارفان زمين آن را مىشناسند.خداى عز و جل مىفرمايد:
«و على الاعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم» (اعراف، 46) .
«و بر اعراف (جاى بلند) مردانى هستند كه همه [كسان] را از سيمايشان (علامتشان)
مىشناسند» .
و اصل تواضع از بزرگ شمردن خداوند و درك هيبت و عظمت اوست.
و هيچ عبادتى براى خدا نيست كه آن را بپسندد و قبول كند مگر اينكه در آن تواضع
است.و حقيقت معنى تواضع را نمىفهمند مگر بندگان مقربى كه به وحدانيتخدا
رسيدهاند.خداى عز و جل مىفرمايد:
«و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»
(فرقان، 63) .
«بندگان خاص خداى رحمان كسانىاند كه با آرامش و بىتكبر بر زمين راه مىروند و
چون جاهلان خطابشان كنند سخنى مسالمت آميز گويند» .
و خداى عز و جل گرامىترين خلق و سرور بندگان خود محمد صلى الله عليه و آله و
سلم را به تواضع امر فرمود:
«و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين» (شعراء، 215) .
«براى مؤمنانى كه پيرويت كردهاند فروتنى و ملايمت كن» .
تواضع مزرعه خضوع و خشوع و خشيت و حيا است.و اين صفات جز از تواضع و در تواضع
پديد نمىآيد.و شرف تام حقيقى مسلم نيست مگر براى كسى كه در نزد خداى تعالى
متواضع باشد. (55)
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود:
«هر كه حقوق برادران (ايمانى) خود را بهتر بشناسد و آنها را بهتر ادا كند شان و
مقامش در پيشگاه الهى بزرگتر است، و هر كه در دنيا براى برادران (مؤمن) خود
تواضع كند، در نزد خدا از صديقان است و حقا از شيعيان على بن ابى طالب عليه
السلام خواهد بود» (56) .
تتميم
(ذلت)
قبلا دانسته شد كه هر فضيلتى حد وسط است و دو طرف افراط و تفريط آن مذموم
است.پس صفت تواضع حد وسط است و طرف افراط آن «كبر» است، كه شناخته شد، و طرف
تفريط آن «ذلت» و پستى است.و همچنانكه كبر مذموم است همچنين خوار و ذليل كردن
خود ناپسند است.زيرا هر دو طرف افراط و تفريط مذموم و نكوهيده است.و صفت
پسنديده، تواضع استبدون تمايل به هر يك از دو طرف.زيرا محبوبترين امور نزد
خداوند حد وسط آنهاست، و آن اين است كه حق هر صاحب حقى داده شود و اين همان عدل
است، و اگر به طرف تفريط افتاد و دچار نقصان شد بايد خود را بالا ببرد زيرا
براى مؤمن جايز نيست كه خود را ذليل و پست كند.
پس اگر كفشدوزى، مثلا بر عالمى وارد شود و آن عالم از جاى خود برخيزد و او را
در مكان خود بنشاند، و درس و تعليم را (براى حرمت او) ترك كند، و چون برخيزد تا
در خانه دنبال او بدود، خود را ذليل و خوار كرده است.و اين كار ناپسند است و
بايد در اين حال خود را رفعت دهد تا به حد وسط كه صراط مستقيم استبرگردد.
بنابراين عدل اين است كه به طريقى كه ذكر شد براى امثال خود و كسانى كه مرتبه
ايشان نزديك به اوست تواضع كند.و اما تواضع عالم براى بازارى اين است كه با او
گشادهرو باشد و نيك سخن گويد و با مهربانى و ملايمتبه سؤال و جواب پردازد و
دعوت او را اجابت كند و در رفع نياز او بكوشد و مانند اينها و خود را بهتر از
او نداند (از نظر خطر خاتمه) .
و سزاوار است كه متكبران را تواضع نكنند.زيرا انكسار و فروتنى و تذلل براى كسى
كه متكبر است علاوه بر اينكه تن به پستى و ذلت دادن است موجب گمراهى و زيادى
تكبر خود او مىشود.و وقتى مردم براى او تواضع نكنند و بر او تكبر نمايند بسا
ممكن است متنبه شود و تكبر را رها كند.زيرا متكبر به تحمل مذلت و اهانت از طرف
مردم خشنود نيست.و به همين جهت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«اذا رايتم المتواضعين من امتى فتواضعوا لهم، و اذا رايتم المتكبرين فتكبروا
عليهم، فان ذلك لهم مذلة و صغار» .
«هر گاه متواضعان امت مرا ببينيد براى ايشان تواضع كنيد و هر گاه متكبران را
ببينيد بر آنها تكبر كنيد كه اين باعث ذلت و كوچكى آنهاست» .
و از آنهاست:
افتخار
(فخرفروشى)
افتخار يا مباهات به زبان به واسطه چيزى است كه آن را كمال خود
مىپندارد.مباهات غالبا به امورى است كه بيرون از ذات مباهات كننده است و از
اقسام تكبر به شمار مىرود - چنانكه به آن اشاره شد - پس هر چه در ذم تكبر وارد
شده بر ذم فخر فروشى نيز دلالت مىكند، و انگيزههاى آن همان اسباب و عوامل
تكبر است.و گفته شد كه هيچ يك از اين عوامل و انگيزهها صلاحيت آن را ندارد كه
منشا افتخار قرار گيرد.بنابراين افتخار ناشى از جهل محض و سفاهت است. حضرت سجاد
عليه السلام فرمود: «عجبا للمتكبر الفخور الذى كان بالامس نطفة ثم هو غدا
جيفة» «عجب است از متكبر بر خود بالنده كه ديروز نطفهاى بود و فردا مردارى
مىشود» .و امام باقر عليه السلام فرمود:
«عجبا للمختال الفخور، و انما خلق من نطفة ثم يعود جيفة و هو فيما بين ذلك لا
يدرى ما يصنع به» .
«عجب است از متكبرى كه به خود مىنازد، و حال آنكه از نطفهاى آفريده شده سپس
مردار مىشود، و در اين ميان نمىداند با او چه خواهند كرد.» و نيز فرمود:
«پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم روز فتح مكه بالاى منبر رفت و فرمود: اى
مردم!
خداوند نخوت جاهليت و تفاخر به پدران را از شما برد، بدانيد كه همه از آدميد و
آدم از خاك است، آگاه باشيد كه بهترين بنده خدا بندهاى است كه تقوى داشته
باشد» .
عقبة بن بشير اسدى به امام باقر عليه السلام گفت: من داراى حسب (خاندان) بزرگ و
در ميان قوم خود عزيزم.امام به او فرمود: «به حسب خود بر ما منت مىنهى! خدا به
وسيله ايمان مقام كسى را كه مردم او را پست مىشمردند در صورتى كه مؤمن باشد
بالا برده است، و آن كه مردم او را شريف مىخواندند به سبب كفر در صورتى كه
كافر باشد پست و زبون ساخته است.پس كسى را بر كسى برترى نيست جز به وسيله
تقوى» .
امام صادق عليه السلام فرمود: «قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: آفة
الحسب الافتخار و العجب» .
«رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آفتحسب (شرافتخانوادگى) به خود
باليدن و خودپسندى است» .
و فرمود: «اتى رسول الله صلى الله عليه و آله رجل، فقال: يا رسول الله! انا
فلان بن فلان...حتى عد تسعة، فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: اما
انك عاشرهم فى النار» .
«مردى به حضور رسول خدا آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! من فلان پسر فلانم و تا نه
تن از پدران خود را برشمرد.رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: تو دهمين آنانى
در دوزخ» .
نقل شده است كه روزى قريش در حضور سلمان بر يكديگر تفاخر مىكردند.
سلمان گفت: اما من از نطفهاى نجس خلق شدهام و مردارى گنديده خواهم شد، سپس به
پاى ميزان اعمال خواهم رفت.اگر ترازوى اعمالم سنگين باشد بزرگوار خواهم بود و
اگر سبك باشد پست و فرومايه خواهم بود» .
اما ضد افتخار، حقير شمردن خود و ترجيح دادن ديگران استبر خود به زبان و سخن.
و از آنهاست:
بغى
(ستم و سركشى)
بغى كه بذخ (گردنكشى) نيز ناميده مىشود، و آن سركشى از فرمان كسى است كه اطاعت
او واجب است.و گاه به مطلق علو و گردنكشى گفته مىشود، خواه با عدم انقياد از
كسى كه اطاعت او واجب است واقع شود يا در ضمن يكى از كارهاى كبر آميز، يا در
ضمن ستم و تجاوز به ديگرى تحقق پذيرد.و به هر حال بغى بدترين انواع كبر
است.زيرا اطاعت نكردن كسى كه اطاعت او واجب است - مانند پيغمبران و اوصياى
ايشان - به كفرى كه موجب هلاك ابدى است منجر مىشود.و بيشتر طوايف كفار، مانند
يهود و نصارى و كفار قريش و غير آنها، به اين جهت هلاك شدند.و همچنين است ظلم و
تعدى بر مسلمان و ذليل كردن او از راه قهر و غلبه كه از مهلكات بزرگ است، و از
اين رو در ذم آن روايات متعددى رسيده است:
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «ان اعجل الشر عقوبة البغى» .
«عقوبتبغى زودتر از عقوبت هر بدى ديگرى مىرسد» .
و فرمود: «حق على الله عز و جل الا يبغى شىء على شىء الا اذله الله، و لو ان
جبلا بغى على جبل لهد الله الباغى منهما» . «بر خدا حق است كه هر چيز كه بر
چيزى ستم و تجاوز كند او را خوار گرداند، و اگر كوهى به كوهى تجاوز نمايد
خداوند گردنكش متجاوز را درهم مىشكند» .
امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «ايها الناس! ان البغى يقود اصحابه الى النار و
ان اول من بغى على الله عناق بنت آدم، فاول قتيل قتله الله عناق، و كان مجلسها
جريبا فى جريب و كان لها عشرون اصبعا فى كل اصبعا ظفران مثل المنجلين فسلط الله
عليها اسدا كالفيل و ذئبا كالبعير و نسرا مثل البغل، فقتلنها و قد قتل الله
الجبابرة على افضل احوالهم و آمن ما كانوا» .
و امام صادق عليه السلام فرمود: «يقول ابليس لجنوده: القوا بينهم الحسد و البغى
فانهما يعدلان عند الله الشرك.» «شيطان به سپاه خود مىگويد: بين آدميان حسد و
ستم (و سركشى) بيفكنيد، كه اين دو در نزد خدا معادل شركند.» و به يكى از اصحاب
خود نوشت:
«انظر الا تكلمن بكلمة بغى ابدا، و ان اعجبتك نفسك و عشيرتك» «مواظب باش كه
هرگز سخنى به ستم و سركشى نگوئى هر چند از خود و فاميلتخوشت آيد.» علاج بغى
اين است كه اولا اخبارى را كه در ذم و بدى آن وارد شده به ياد آورد و ثانيا
آنچه را كه در مدح ضد آن - يعنى تسليم و انقياد نسبتبه كسى كه اطاعت و پيروى
او واجب است - رسيده متذكر شود، مثل اين قول ايشان عليهم السلام كه: «شيعه ما
تسليماند.» و آيات و اخبارى را كه در وجوب اطاعتخدا و پيغمبر صلى الله عليه و
آله و سلم و اولو الامر و غير ايشان از علما و فقهائى كه در زمان غيبت نايبان
ايشانند وارد شده به ياد داشته باشد.و خود را به اطاعت و تابعيت كسانى كه
اطاعتشان واجب است وادارد، و در گفتار و كردار براى آنان خضوع نمايد تا اين كار
ملكه او شود. و از آنهاست: