علم اخلاق اسلامى
ترجمه كتاب جامع السعادات
جلد اول

تاليف: عالم ربانى علامه مولى مهدى نراقى
ترجمه: دكتر سيد جلال الدين مجتبوى


پيوست
(تواضع و ستايش آن)
اشاره شد كه ضد كبر «تواضع‏» است، و تواضع يعنى شكسته نفسى كه مانع شود كه آدمى خود را برتر و بالاتر از ديگرى بيند.لازمه تواضع كردارها و گفتارهائى است كه موجب بزرگداشت و اكرام غير باشد، و مداومت‏بر اينها نيرومندترين درمان براى ازاله كبر است.در اينجا بايد به اخبارى كه در ستايش و فوائد تواضع رسيده است اشاره شود تا طالبان تواضع را به سعى در تحصيل آن كه موجب دفع ضد آن است‏بر انگيزد، و اين اخبار بسيار و بيشمار است، و ما به ذكر بعضى از آنها اكتفا مى‏كنيم:

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ما تواضع احد لله الا رفعه الله‏» «هيچ كس براى خدا تواضع نكرد مگر اينكه خدا او را فعت‏بخشيد» .

و فرمود: «طوبى لمن تواضع فى غير مسكنة، و انفق مالا جمعه من غير معصية، و رحم اهل الذلة و المسكنة، و خالط اهل الفقه و الحكمة‏» .

«خوشا به حال آن كه در غير مسكنت تواضع كند، و مالى را كه بدون معصيت فراهم آورده انفاق كند، و بر اهل ذلت و مسكنت رحمت آرد، و با اهل دانش (فقه) و خرد (حكمت) بياميزد.» روايت است كه: «خداى سبحان به موسى عليه السلام وحى كرد كه: من نماز كسى را مى‏پذيرم كه براى عظمت من تواضع كند و بر مخلوقات من بزرگى نكند و خوف مرا در دل خود جاى دهد و روز را به ياد من به پايان رساند و خود را به جهت من از خواهشهاى نفس باز دارد» .

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: «چرا حلاوت عبادت را در شما نمى‏بينم! عرض كردند: حلاوت عبادت چيست؟ فرمود: تواضع‏» .و فرمود: «بنده‏اى كه تواضع كند خداوند او را تا آسمان هفتم بالا مى‏برد» .و فرمود: «چون خداوند بنده‏اى را به اسلام هدايت كند و صورتى زيبا به او بدهد و وى را در جائى قرار دهد كه دون شان او نباشد و با اين همه او را تواضع ارزانى دارد، وى از برگزيدگان خداست‏» .و فرمود: «چهار چيز است كه خدا نمى‏بخشد مگر به كسى كه او را دوست دارد: خاموشى و آن اول عبادت است، و توكل بر خدا، و تواضع، و زهد در دنيا» .و فرمود: «به شگفتى و خوشحالى مى‏آيم كه مردى با دست‏خود چيزى را به جهت‏خدمت‏به خانواده خود برداشته و مى‏برد و با اين كار كبر را از خود دفع مى‏كند» .و فرمود: «هر كه براى خدا فروتنى كند خدايش رفعت دهد و هر كه تكبر كند خدا او را پست كند، و هر كه اقتصاد و ميانه‏روى كند خدا او را روزى دهد، و هر كه تبذير كند خدا او را محروم گرداند، و هر كه بسيار ياد مرگ كند خدا او را دوست دارد، و هر كه ياد خدا كند خدا او را در بهشت در سايه (پناه) خود جاى دهد.» روايت است كه فرشته‏اى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: «خداى تعالى ترا مخير ساخته كه بنده و رسول و متواضع باشى يا پادشاه و رسول، حضرت به جبرئيل نگريست، او با دست اشاره كرد كه تواضع را انتخاب كن.

پس پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بنده و متواضع و رسول را اختيار كردم.فرشته گفت:

با اينكه در هر حال از درجه‏اى كه نزد پروردگارت دارى چيزى كم نشود» .

عيسى بن مريم عليه السلام فرموده است: «خوشا به حال تواضع‏كنندگان در دنيا، كه در قيامت‏بر تختها نشينند.خوشا به حال اصلاح دهندگان ميان مردم در دنيا، كه در قيامت وارث فردوسند.خوشا به حال كسانى كه در دنيا پاكدلانند، كه در قيامت‏به خداى تعالى نظر دارند» .

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «تواضع مايه رفعت است، تواضع كنيد تا خدا شما را رفعت دهد» .خداى تعالى به داود عليه السلام وحى كرد: «اى داود! همچنانكه نزديكترين مردم به خدا متواضعانند، همچنين دورترين مردم از خدا متكبرانند» .

و روايت است كه: «سليمان بن داود صبحگاهان از حال اغنياء و بزرگان مى‏پرسيد تا مى‏رسيد به مساكين با آنها مى‏نشست و مى‏گفت: مسكينى با مساكين (نشسته)» .

روايت است كه: دو برادر دينى - پدر و پسر - بر امير مؤمنان عليه السلام وارد شدند.حضرت برخاست و آنان را گرامى داشت و بر صدر مجلس نشانيد و خود برابر آنها نشست و فرمود طعامى آوردند و آن دو خوردند.قنبر طشت و آفتابه و حوله آورد تا بر دست مرد آب ريزد.حضرت از جاى برخاست و آفتابه را گرفت تا بر دست مرد بريزد.آن مرد خود را بر خاك ماليد و گفت: يا امير المؤمنين! خدا مرا در حالى ببيند كه تو آب بر دست من ريزى! حضرت فرمود: بنشين و دست‏بشوى كه خداى عز و جل ترا در حالى مى‏بيند كه برادرت كه فرقى با تو ندارد و از تو جدا نيست‏خدمتت مى‏كند، و مى‏خواهد كه با اين خدمت در بهشت ده برابر همه اهل دنيا در خدمت او باشند.پس مرد نشست، و على عليه السلام فرمود: ترا قسم مى‏دهم به حق عظيمى كه براى من مى‏شناسى آسوده خاطر و با آرامش دست‏خود را بشوئى همچنانكه اگر قنبر به دست تو آب مى‏ريخت.آن مرد چنين كرد، و چون تمام شد حضرت عليه السلام آفتابه را به محمد بن حنفيه داد و فرمود: پسرم! اگر اين پسر در حضور پدر نبود من آب بر دستش مى‏ريختم، و لكن خداوند ابا دارد كه بين پدر و پسر وقتى در جائى با هم هستند يكسان رفتار شود.پدر بر دست پدر آب ريخت و پسر بايد بر دست پسر آب ريزد، محمد بن حنفيه بر دست پسر آب ريخت (54) .» امام صادق عليه السلام فرمود: «تواضع اصل هر شرف و بزرگى نفيس و مرتبه بلندى است، و اگر تواضع زبانى داشت كه مردم مى‏فهميدند از حقايق و عاقبتهاى پنهان سخن مى‏گفت.تواضع آن است كه براى خدا و در راه خدا باشد، و غير آن كبر است و هر كه براى خدا تواضع كند خدا او را بر بسيارى از بندگان شرافت مى‏دهد.و اهل تواضع را سيمائى است كه ملائكه آسمانها و دانايان و عارفان زمين آن را مى‏شناسند.خداى عز و جل مى‏فرمايد:

«و على الاعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم‏» (اعراف، 46) .

«و بر اعراف (جاى بلند) مردانى هستند كه همه [كسان] را از سيمايشان (علامتشان) مى‏شناسند» .

و اصل تواضع از بزرگ شمردن خداوند و درك هيبت و عظمت اوست.

و هيچ عبادتى براى خدا نيست كه آن را بپسندد و قبول كند مگر اينكه در آن تواضع است.و حقيقت معنى تواضع را نمى‏فهمند مگر بندگان مقربى كه به وحدانيت‏خدا رسيده‏اند.خداى عز و جل مى‏فرمايد:

«و عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» (فرقان، 63) .

«بندگان خاص خداى رحمان كسانى‏اند كه با آرامش و بى‏تكبر بر زمين راه مى‏روند و چون جاهلان خطابشان كنند سخنى مسالمت آميز گويند» .

و خداى عز و جل گرامى‏ترين خلق و سرور بندگان خود محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به تواضع امر فرمود:

«و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين‏» (شعراء، 215) .

«براى مؤمنانى كه پيرويت كرده‏اند فروتنى و ملايمت كن‏» .

تواضع مزرعه خضوع و خشوع و خشيت و حيا است.و اين صفات جز از تواضع و در تواضع پديد نمى‏آيد.و شرف تام حقيقى مسلم نيست مگر براى كسى كه در نزد خداى تعالى متواضع باشد. (55)

حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود:

«هر كه حقوق برادران (ايمانى) خود را بهتر بشناسد و آنها را بهتر ادا كند شان و مقامش در پيشگاه الهى بزرگتر است، و هر كه در دنيا براى برادران (مؤمن) خود تواضع كند، در نزد خدا از صديقان است و حقا از شيعيان على بن ابى طالب عليه السلام خواهد بود» (56) .

تتميم
(ذلت)
قبلا دانسته شد كه هر فضيلتى حد وسط است و دو طرف افراط و تفريط آن مذموم است.پس صفت تواضع حد وسط است و طرف افراط آن «كبر» است، كه شناخته شد، و طرف تفريط آن «ذلت‏» و پستى است.و همچنانكه كبر مذموم است همچنين خوار و ذليل كردن خود ناپسند است.زيرا هر دو طرف افراط و تفريط مذموم و نكوهيده است.و صفت پسنديده، تواضع است‏بدون تمايل به هر يك از دو طرف.زيرا محبوبترين امور نزد خداوند حد وسط آنهاست، و آن اين است كه حق هر صاحب حقى داده شود و اين همان عدل است، و اگر به طرف تفريط افتاد و دچار نقصان شد بايد خود را بالا ببرد زيرا براى مؤمن جايز نيست كه خود را ذليل و پست كند.

پس اگر كفشدوزى، مثلا بر عالمى وارد شود و آن عالم از جاى خود برخيزد و او را در مكان خود بنشاند، و درس و تعليم را (براى حرمت او) ترك كند، و چون برخيزد تا در خانه دنبال او بدود، خود را ذليل و خوار كرده است.و اين كار ناپسند است و بايد در اين حال خود را رفعت دهد تا به حد وسط كه صراط مستقيم است‏برگردد.

بنابراين عدل اين است كه به طريقى كه ذكر شد براى امثال خود و كسانى كه مرتبه ايشان نزديك به اوست تواضع كند.و اما تواضع عالم براى بازارى اين است كه با او گشاده‏رو باشد و نيك سخن گويد و با مهربانى و ملايمت‏به سؤال و جواب پردازد و دعوت او را اجابت كند و در رفع نياز او بكوشد و مانند اينها و خود را بهتر از او نداند (از نظر خطر خاتمه) .

و سزاوار است كه متكبران را تواضع نكنند.زيرا انكسار و فروتنى و تذلل براى كسى كه متكبر است علاوه بر اينكه تن به پستى و ذلت دادن است موجب گمراهى و زيادى تكبر خود او مى‏شود.و وقتى مردم براى او تواضع نكنند و بر او تكبر نمايند بسا ممكن است متنبه شود و تكبر را رها كند.زيرا متكبر به تحمل مذلت و اهانت از طرف مردم خشنود نيست.و به همين جهت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«اذا رايتم المتواضعين من امتى فتواضعوا لهم، و اذا رايتم المتكبرين فتكبروا عليهم، فان ذلك لهم مذلة و صغار» .

«هر گاه متواضعان امت مرا ببينيد براى ايشان تواضع كنيد و هر گاه متكبران را ببينيد بر آنها تكبر كنيد كه اين باعث ذلت و كوچكى آنهاست‏» .

و از آنهاست:

افتخار
(فخرفروشى)
افتخار يا مباهات به زبان به واسطه چيزى است كه آن را كمال خود مى‏پندارد.مباهات غالبا به امورى است كه بيرون از ذات مباهات كننده است و از اقسام تكبر به شمار مى‏رود - چنانكه به آن اشاره شد - پس هر چه در ذم تكبر وارد شده بر ذم فخر فروشى نيز دلالت مى‏كند، و انگيزه‏هاى آن همان اسباب و عوامل تكبر است.و گفته شد كه هيچ يك از اين عوامل و انگيزه‏ها صلاحيت آن را ندارد كه منشا افتخار قرار گيرد.بنابراين افتخار ناشى از جهل محض و سفاهت است. حضرت سجاد عليه السلام فرمود: «عجبا للمتكبر الفخور الذى كان بالامس نطفة ثم هو غدا جيفة‏» «عجب است از متكبر بر خود بالنده كه ديروز نطفه‏اى بود و فردا مردارى مى‏شود» .و امام باقر عليه السلام فرمود:

«عجبا للمختال الفخور، و انما خلق من نطفة ثم يعود جيفة و هو فيما بين ذلك لا يدرى ما يصنع به‏» .

«عجب است از متكبرى كه به خود مى‏نازد، و حال آنكه از نطفه‏اى آفريده شده سپس مردار مى‏شود، و در اين ميان نمى‏داند با او چه خواهند كرد.» و نيز فرمود: «پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم روز فتح مكه بالاى منبر رفت و فرمود: اى مردم!

خداوند نخوت جاهليت و تفاخر به پدران را از شما برد، بدانيد كه همه از آدميد و آدم از خاك است، آگاه باشيد كه بهترين بنده خدا بنده‏اى است كه تقوى داشته باشد» .

عقبة بن بشير اسدى به امام باقر عليه السلام گفت: من داراى حسب (خاندان) بزرگ و در ميان قوم خود عزيزم.امام به او فرمود: «به حسب خود بر ما منت مى‏نهى! خدا به وسيله ايمان مقام كسى را كه مردم او را پست مى‏شمردند در صورتى كه مؤمن باشد بالا برده است، و آن كه مردم او را شريف مى‏خواندند به سبب كفر در صورتى كه كافر باشد پست و زبون ساخته است.پس كسى را بر كسى برترى نيست جز به وسيله تقوى‏» .

امام صادق عليه السلام فرمود: «قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: آفة الحسب الافتخار و العجب‏» .

«رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آفت‏حسب (شرافت‏خانوادگى) به خود باليدن و خودپسندى است‏» .

و فرمود: «اتى رسول الله صلى الله عليه و آله رجل، فقال: يا رسول الله! انا فلان بن فلان...حتى عد تسعة، فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: اما انك عاشرهم فى النار» .

«مردى به حضور رسول خدا آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! من فلان پسر فلانم و تا نه تن از پدران خود را برشمرد.رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: تو دهمين آنانى در دوزخ‏» .

نقل شده است كه روزى قريش در حضور سلمان بر يكديگر تفاخر مى‏كردند.

سلمان گفت: اما من از نطفه‏اى نجس خلق شده‏ام و مردارى گنديده خواهم شد، سپس به پاى ميزان اعمال خواهم رفت.اگر ترازوى اعمالم سنگين باشد بزرگوار خواهم بود و اگر سبك باشد پست و فرومايه خواهم بود» .

اما ضد افتخار، حقير شمردن خود و ترجيح دادن ديگران است‏بر خود به زبان و سخن.

و از آنهاست:

بغى
(ستم و سركشى)
بغى كه بذخ (گردنكشى) نيز ناميده مى‏شود، و آن سركشى از فرمان كسى است كه اطاعت او واجب است.و گاه به مطلق علو و گردنكشى گفته مى‏شود، خواه با عدم انقياد از كسى كه اطاعت او واجب است واقع شود يا در ضمن يكى از كارهاى كبر آميز، يا در ضمن ستم و تجاوز به ديگرى تحقق پذيرد.و به هر حال بغى بدترين انواع كبر است.زيرا اطاعت نكردن كسى كه اطاعت او واجب است - مانند پيغمبران و اوصياى ايشان - به كفرى كه موجب هلاك ابدى است منجر مى‏شود.و بيشتر طوايف كفار، مانند يهود و نصارى و كفار قريش و غير آنها، به اين جهت هلاك شدند.و همچنين است ظلم و تعدى بر مسلمان و ذليل كردن او از راه قهر و غلبه كه از مهلكات بزرگ است، و از اين رو در ذم آن روايات متعددى رسيده است:

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «ان اعجل الشر عقوبة البغى‏» .

«عقوبت‏بغى زودتر از عقوبت هر بدى ديگرى مى‏رسد» .

و فرمود: «حق على الله عز و جل الا يبغى شى‏ء على شى‏ء الا اذله الله، و لو ان جبلا بغى على جبل لهد الله الباغى منهما» . «بر خدا حق است كه هر چيز كه بر چيزى ستم و تجاوز كند او را خوار گرداند، و اگر كوهى به كوهى تجاوز نمايد خداوند گردنكش متجاوز را درهم مى‏شكند» .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «ايها الناس! ان البغى يقود اصحابه الى النار و ان اول من بغى على الله عناق بنت آدم، فاول قتيل قتله الله عناق، و كان مجلسها جريبا فى جريب و كان لها عشرون اصبعا فى كل اصبعا ظفران مثل المنجلين فسلط الله عليها اسدا كالفيل و ذئبا كالبعير و نسرا مثل البغل، فقتلنها و قد قتل الله الجبابرة على افضل احوالهم و آمن ما كانوا» .

و امام صادق عليه السلام فرمود: «يقول ابليس لجنوده: القوا بينهم الحسد و البغى فانهما يعدلان عند الله الشرك.» «شيطان به سپاه خود مى‏گويد: بين آدميان حسد و ستم (و سركشى) بيفكنيد، كه اين دو در نزد خدا معادل شركند.» و به يكى از اصحاب خود نوشت:

«انظر الا تكلمن بكلمة بغى ابدا، و ان اعجبتك نفسك و عشيرتك‏» «مواظب باش كه هرگز سخنى به ستم و سركشى نگوئى هر چند از خود و فاميلت‏خوشت آيد.» علاج بغى اين است كه اولا اخبارى را كه در ذم و بدى آن وارد شده به ياد آورد و ثانيا آنچه را كه در مدح ضد آن - يعنى تسليم و انقياد نسبت‏به كسى كه اطاعت و پيروى او واجب است - رسيده متذكر شود، مثل اين قول ايشان عليهم السلام كه: «شيعه ما تسليم‏اند.» و آيات و اخبارى را كه در وجوب اطاعت‏خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و اولو الامر و غير ايشان از علما و فقهائى كه در زمان غيبت نايبان ايشانند وارد شده به ياد داشته باشد.و خود را به اطاعت و تابعيت كسانى كه اطاعتشان واجب است وادارد، و در گفتار و كردار براى آنان خضوع نمايد تا اين كار ملكه او شود. و از آنهاست: