علم اخلاق اسلامى
ترجمه كتاب جامع السعادات
جلد اول

تاليف: عالم ربانى علامه مولى مهدى نراقى
ترجمه: دكتر سيد جلال الدين مجتبوى


خود ستائى
(تزكيه نفس)
تزكيه نفس يعنى نفى نقائص از خود و اثبات كمالات براى خود، و آن از نتايج عجب و خودپسندى است.و زشتى آن آشكار است و پنهان كردنى نيست.

زيرا كسى كه حقيقت (ممكن الوجود بودن) خود را شناخت و به آفرينش انسان واقف گرديد، مى‏داند كه قصور و نقصان لازم ذات انسان است و ديگر زبان به مدح خود نمى‏گشايد.علاوه بر اينكه اين امرى است در نظر همه مردم قبيح كه ذوق سليم و وجدان پاك بر آن گواهى مى‏دهد.و از اين رو امير مؤمنان فرمود: «تزكية المرء لنفسه قبيحة‏» «ستايش انسان خود را قبيح است.» و آنچه درباره شناخت‏حقارت و پستى انسان گذشت‏براى قبح خودستائى كافى است.

ضد خودستائى برى ندانستن خود از عيوب بلكه اقرار به آنها و اثبات نقائص براى خود است.و اگر خود را به آن مكلف سازد و پى در پى چنين كند، اين كار براى او عادت مى‏شود و عادت خودستائى و مدح و تعريف خود كردن از او زايل مى‏گردد.

و از آنهاست:

عصبيت
عصبيت عبارت است از سعى در حمايت‏خود يا چيزى كه به خود نسبت دارد از دين و خويشاوندان و نزديكان و همشهريها به قول يا فعل، و اين بر دو گونه است: اگر آنچه حمايت مى‏كند و در دفع بدى از آن مى‏كوشد چيزى است كه حفظ و حمايت آن لازم است، و حمايت آن بحق و بدون خروج از انصاف و بى ارتكاب خلاف شرع انجام مى‏شود، اين گونه عصبيت غيرت است و ستوده و پسنديده و از فضائل قوه غضب به شمار است - چنانكه گذشت.و اگر حمايت آن لازم نيست‏يا در حمايت از حق و انصاف تجاوز مى‏كند و حمايتش به باطل است و مرتكب حرام شرعى مى‏شود، اين گونه عصبيت تعصب مذموم و ناپسند است و از رذائل قوه غضب شمرده مى‏شود.و سخن حضرت سجاد عليه السلام به اين معنى اشاره دارد كه وقتى از عصبيت پرسيدند فرمود:

«العصبية التى ياثم عليها صاحبها ان يرى الرجل شرار قومه خيرا من خيار قوم آخرين، و ليس من العصبية ان يحب الرجل قومه و لكن من العصبية ان يعين قومه على الظلم.» «عصبيتى كه صاحب آن گناهكار است اين است كه كسى بدان قوم خود را از نيكان قوم ديگر بهتر داند، عصبيت آن نيست كه كسى قوم خود را دوست‏بدارد، و لكن كمك كردن كسى قوم خود را بر ستم از جمله عصبيت است.» در اخبار غالبا عصبيت‏بر تعصب مذموم اطلاق شده است، و از اين رو مورد نكوهش قرار گرفته است، مانند قول پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله:

«من تعصب او تعصب له فقد خلع ربق الايمان من عنقه.» «كسى كه تعصب ورزد يا براى او تعصب نمايند (و او به آن خشنود باشد) رشته ايمان را از گردن خويش باز كرده است.» و قول آن حضرت صلى الله عليه و آله: «من كان فى قلبه حبة من خردل من عصبية بعثه الله يوم القيامة مع اعراب الجاهلية.» «هر كه در دلش بقدر دانه خردلى عصبيت‏باشد خدا در روز قيامت او را با اعراب اهليت‏بر خواهد انگيخت.» و حضرت سجاد عليه السلام فرمود: «لم يدخل الجنة حمية غير حمية حمزة بن عبد المطلب، و ذلك حين اسلم، غضبا للنبى صلى الله عليه و آله و سلم فى حديث السلى الذى القى على النبى صلى الله عليه و آله و سلم‏» «هيچ حميتى به بهشت نمى‏رود، مگر حميت‏حمزة بن عبد المطلب زمانى كه براى حمايت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم خشم و حميت كرد و مسلمان شد، در داستان شكمبه‏اى كه [مشركان] بر سر پيغمبر صلى الله عليه و آله افكندند.» و امام صادق عليه السلام فرمود: «ان الملائكة كانوا يحسبون ان ابليس منهم و كان فى علم الله انه ليس منهم، فاستخرج ما فى نفسه بالحمية و الغضب، فقال:

«خلقتنى من نار و خلقته من طين‏» (اعراف، 12- ص، 76) «فرشتگان چنان پنداشتند كه ابليس از ايشان است و خدا مى‏دانست كه از آنان نيست.پس به سبب حميت و غضب خلقت وى ظاهر كرد كه گفت: «مرا از آتش آفريدى و او (آدم) را از خاك.» و از آنهاست:

كتمان حق و منحرف شدن از آن
انگيزه كتمان حق يا عصبيت است‏يا جبن، و آن از نتايج‏يكى از اين دو مى‏باشد.در صورت اول از رذائل قوه غضب از طرف افراط است، و در صورت دوم از رذائل آن از طرف تفريط است.و گاهى سبب آن طمع در مال است جز اينكه منشا و فاعل مباشر آن ضعف نفس همراه با پستى قوه غضب است، چنانكه در مورد خود غضب چنين است، زيرا ما دام كه در نفس ضعفى و در قوه غضبيه خمودگيى پديد نيايد كتمان و پوشيدن حق تحقق نمى‏يابد.و در ضمن اين صفت‏بد صفات ناپسند ديگرى هست مانند جور و ستم در حكم ميان مردم، و كتمان شهادت، و شهادت دروغ و ناحق، و تصديق باطلگو، و تكذيب حقگو و امثال اينها.

و آيات و اخبارى كه در مذمت آن و در ذم هر يك از اصناف مندرج تحت آن وارد شده بسيار است، و چون مشهور است نيازى به ذكر آنها نيست.

اما علاج عصبيت و كتمان حق اين است كه: اولا متذكر باشد كه اين دو صفت موجب ناخشنودى و دشمنى خداوند است، و بسا به كفر مى‏انجامد.و ثانيا فوائد ضد آن دو - يعنى انصاف و استقامت‏بر حق - را به ياد داشته باشد. سپس خود را بر اظهار حق و عمل به آن مكلف سازد، و لو با مشقت‏بسيار، تا اينكه به آن عادت كند، و تعصب و كتمان حق كه براى او ملكه شده بود از وى زايل و برطرف گردد.

پيوست
(انصاف و ايستادن بر حق)
چون ضد عصبيت و كتمان حق، انصاف و استقامت (ايستادن) بر حق است، به بعضى از اخبارى كه در مدح اين دو رسيده اشاره مى‏كنيم تا دوستداران و خواستاران آن دو را تشويق و تحريكى باشد:

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «لا يستكمل العبد الايمان حتى يكون فيه ثلاث خصال: الانفاق من الاقتار و الانصاف من نفسه و بذل السلام.» «ايمان بنده كامل نشود تا در او سه خصلت‏باشد: انفاق در راه خدا با وجود تنگدستى و انصاف درباره خود و سلام كردن.» و آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم در پايان خطبه خود مى‏فرمود:

«طوبى لمن طاب خلقه، و طهرت سجيته، و صلحت‏سريرته، و حسنت علانيته، و انفق الفضل من ماله، و امسك الفضل من قوله، و انصف الناس من نفسه.» «خوشا به حال كسى كه خلق و خوى او پاك و پاكيزه، و باطنش شايسته، و ظاهرش نيكو باشد، و فزونى مال خويش انفاق كند و فزونى گفتار خويش نگه دارد، و درباره مردم از خود انصاف نشان دهد.» و فرمود: «سيد الاعمال انصاف الناس من نفسك...» «سيد و سرور اعمال انصاف دادن مردم از خود است...» و فرمود: «من واسى الفقير من ماله و انصف الناس من نفسه، فذلك المؤمن حقا.» «كسى كه در مال خود با فقير مواسات كند و با مردم به انصاف رفتار نمايد، او مؤمن حقيقى است.» و فرمود: «ثلاث خصال من كن فيه او واحدة منهن كان فى ظل عرش الله يوم لا ظل الا ظله: رجل اعطى الناس عن نفسه ما هو سائلهم...» (تا آخر حديث) «سه خصلت است كه هر كه هر سه يا يكى از آنها را داشته باشد، در سايه عرش خداست روزى كه سايه و پناهى جز آن وجود ندارد: آنچه را كه از مردم مى‏خواهد خود به آنها بدهد...» امير مؤمنان على عليه السلام در ضمن كلامى فرمود: «الا انه من ينصف من نفسه لم يزده الله الا عزا.» «بدانيد هر كه از خود به مردم انصاف دهد خدا بر عزت او مى‏افزايد.» و امام صادق عليه السلام فرمود: «من يضمن لى اربعة باربعة ابيات فى الجنة؟ : انفق و لا تخف فقرا، و افش السلام فى العالم، و اترك المراء و ان كنت محقا، و انصف الناس من نفسك.» «كيست كه چهار چيز را در برابر چهار خانه در بهشت‏برايم عهده‏دار شود؟ :

انفاق كن و از فقر مترس، و سلام را در جهان منتشر كن، و بحث و مجادله را رها كن، اگر چه حق با تو باشد، و از خود به مردم انصاف ده [كه محتاج داور ديگرى نباشى]» .

و فرمود: «الا اخبركم باشد ما فرض الله على خلقه‏» ، فذكر ثلاثة اشياء اولها: «انصاف الناس من نفسك‏» «مى‏خواهيد سخت‏ترين واجبات خدا را به شما خبر دهم؟ آنگاه سه چيز را بيان فرمود كه نخستينش انصاف دادن مردم از خود بود.» و فرمود: «من انصف الناس من نفسه رضى به حكما لغيره.» «هر كه از خود به مردم انصاف دهد (و لو به زيان خود) براى داورى ميان ديگران مورد رضايت‏خواهد بود.» و فرمود: «ما تدارى اثنان فى امر قط فاعطى احدهما النصف صاحبه فلم يقبل منه الا اديل منه.» «هرگز دو نفر در امرى نزاع نكردند كه يكى از آنها به ديگرى انصاف دهد و او نپذيرد مگر اينكه آن ديگرى مغلوب مى‏گردد.» و فرمود: «ثلاثة هم اقرب الخلق الى الله تعالى يوم القيامة حتى يفرغ من الحساب: رجل لم تدعه قدرة فى حال غضبه الى ان يحيف على من تحت‏يده، و رجل مشى بين اثنين فلم يمل مع احدهما على الآخر بشعيرة، و رجل قال بالحق فيما له و عليه.» «سه كس روز قيامت نزديكترين خلق به خداى متعال هستند تا از حساب مردم فارغ شود: مردى كه قدرتش در حال غضب او را وادار نكند كه به زير دست‏خود ستم كند، و مردى كه ميان دو نفر ميانجى شود و به اندازه جوى از يكى عليه ديگرى طرفدارى نكند، و مردى كه حق بگويد چه به سودش باشد يا به زيانش.» و فرمود: «ان لله جنة لا يدخلها الا ثلاثة، احدهم من حكم فى نفسه بالحق. (57)

» «خدا را بهشتى است كه جز سه كس داخل آن نشوند يكى از آنها كسى است كه درباره خود به حق داورى كند.» و از آنهاست:

قساوت
قساوت و سخت‏دلى حالت و ملكه‏اى است كه آدمى به سبب آن از درد و رنج همنوع خود متاثر نمى‏گردد.و شكى نيست كه اين خوى از غلبه درندگى و سبعيت ناشى مى‏شود.و اكثر صفات ذميمه مانند ظلم و ايذاء و به داد مظلومان نرسيدن و با فقرا و محتاجان مواسات نكردن و امثال اينها بر اين خوى مترتب مى‏شود.

ضد قساوت، رقت قلب و نازك دلى است و آن عبارت است از تاثر از مشاهده درد و رنج همنوعان خود.و بر اين خوى صفات پسنديده‏اى مترتب مى‏شود كه اضداد صفات مذكور (ناشى از قساوت) است.و اخبار بسيار درباره مدح و ترغيب به آن رسيده است، مانند گفتار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم:

«يقول الله تعالى: اطلبوا الفضل من الرحماء من عبادى تعيشوا فى اكنافهم، فانى جعلت فيهم رحمتى، و لا تطلبوه من القاسية قلوبهم، فانى جعلت فيهم سخطى.» «خداى تعالى مى‏فرمايد: نيك را از بندگان رحيم دل من بطلبيد و در پناه ايشان زندگى كنيد، كه من رحمت‏خود را در ميان آنان نهادم، و آن را از سنگدلان آنها مخواهيد كه من ناخشنودى و خشم خود را در ميان آنها قرار دادم.» و مانند قول امام صادق عليه السلام: «اتقوا الله و كونوا اخوة بررة متحابين فى الله متواصلين متراحمين...» «از خدا پروا كنيد و برادرانى نيكوكار و خوش رفتار باشيد، در راه خدا با هم دوستى كنيد و پيوند و همبستگى داشته باشيد و با هم مهربان باشيد...» و فرمود: «يحق على المسلمين الاجتهاد فى التواصل، و التعاون على التعاطف، و المواساة لاهل الحاجة، و تعاطف بعضهم على بعض حتى تكونوا كما امركم الله عز و جل: «رحماء بينهم‏» متراحمين مغتمين لما غاب عنكم من امرهم على ما مضى عليه معشر الانصار على عهد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم‏» «سزاوار است كه مسلمين در پيوستن با هم و كمك كردن بر مهرورزى با هم و مواسات با نيازمندان و عطوفت‏با يكديگر كوشا باشند تا همانگونه كه خداى عز و جل شما را امر فرموده: «با يكديگر مهربانند» با هم رحيم دل باشيد و نسبت‏به امرى كه مربوط به مسلمين است و [به سبب غفلت] از شما فوت شده غمگين، به همان روش كه گروه انصار در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودند.» و روايت است كه: هر كه بر بندگان ترحم كند خداوند بر او رحم خواهد كرد.و اخبارى كه در فضيلت رحمت و در فضيلت ويژه هر يك از موارد و مصاديق آن وارد شده از قبيل: كمك به محتاج، و دادرسى مظلوم، و مواسات با فقير، و اندوه نسبت‏به مصائب مؤمنان و امثال اينها بى‏شمار است.

اما بر طرف كردن قساوت و كسب مهرورزى و رحمت‏بسيار دشوار است، زيرا قساوت صفتى است كه در دل استوار شده و ترك آن به آسانى ميسر نيست.

بنابراين راه علاج و درمان آن اين است كه لوازم و افعال ظاهرى را كه آثار آن است ترك كند، و بر صفات اختيارى كه مترتب بر رحمت و مهربانى است مواظبت نمايد، و خود را بر اين كار مكلف سازد تا به تدريج قساوت از ميان برود و رحمدلى پديد آيد.

پايان جلد اول