علم اخلاق اسلامى
ترجمه كتاب جامع السعادات
جلد اول

تاليف: عالم ربانى علامه مولى مهدى نراقى
ترجمه: دكتر سيد جلال الدين مجتبوى


فصل 13: (افراط و تفريط و اعتدال در قوه غضب)
مردم درباره قوه غضب بر سه قسمند: در افراط، در تفريط، در اعتدال.افراط در خشم اين است كه اين صفت چنان بر آدمى چيره شود كه از اطاعت عقل و شرع بيرون رود و فكر و بصيرتى برايش باقى نماند.و تفريط اين است كه اين قوه را فاقد باشد يا به قدرى در او ضعيف شود كه در مواردى كه شرعا و عقلا غضب لازم است هيچ غضب نكند.و اعتدال اين است كه غضب او بموقع و بجا باشد به طورى كه از حد شرع و عقل بيرون نرود، بلكه در غضب و عدم آن تابع شرع و عقل باشد، و خشم و انتقامش به فرمان اين دو باشد.و شكى نيست كه حد اعتدال آن مذموم نيست و در حقيقت از غضب به شمار نمى‏آيد، بلكه از شجاعت‏به شمار مى‏رود.و طرف تفريط آن مذموم و نتيجه جبن و خوارى است، و بسا هست كه از غضب بدتر است، زيرا كسى كه فاقد اين قوه است غيرت و حميت ندارد، و واقعا ناقص است، و از آثار آن بى‏غيرتى نسبت‏به ناموس و كوچكى نفس و تحمل خوارى از مردم پست و سازشكارى و مداهنه در امر به معروف و نهى از منكر و فحشاء است و از اين رو گفته‏اند: «كسى كه در موقع غضب به غضب نيايد خر است‏» (28) .و خداوند در وصف نيكان صحابه رسول خود فرموده است:

«اشداء على الكفار» (فتح، 29) «با كافران سختگيرند.» و به پيغمبر خود صلى الله عليه و آله و سلم خطاب مى‏كند كه:

«و اغلظ عليهم‏» (توبه، 73) «بر آنها - كافران و منافقان - سخت‏بگير.» و سختگيرى و غلظت از آثار قوه غضب است، و بنابراين از دست دادن اين قوه به طور كامل يا ضعف آن مذموم است و آشكار است كه خشمى كه از رذائل محسوب مى‏شود حد افراط است كه آدمى را از مقتضاى عقل و دين خارج مى‏كند.

و حد تفريط هر چند رذيله است اما غضب نيست‏بلكه ضد آن و از جبن (ترسوئى) است.و حد اعتدال فضيلت و ضد آن است و از شجاعت‏شمرده مى‏شود، پس غضب منحصر است‏به قسم اول.

اما مردم همان‏طور كه در اصل قوه غضب با هم مختلفند، در حدوث و زوال آن از لحاظ سرعت و كندى نيز متفاوتند.به اين معنى كه بعضى از مردم زود به خشم مى‏آيند و بعضى ديگر دير و به كندى.و بعضى زود خشمگين مى‏شوند و دير از خشم باز مى‏آيند و بعضى به عكس، و در بعضى اين دو حال متوسط بين سرعت و كندى است.به هر حال هر يك از اينها اگر به اشاره عقل باشد ستوده و پسنديده است و از اوصاف شجاعت‏به شمار مى‏رود.و در غير اين صورت مذموم و ناپسند است و از آثار غضب يا جبن محسوب مى‏شود.

فصل 14: (غضب)
غضب از مهلكات بزرگ است، و چه بسا كه به شقاوت ابدى انجامد، مانند قتل نفس و قطع عضو، و از اين رو گفته‏اند: «غضب جنونى است كه دفعة عارض مى‏شود» .امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

الحدة ضرب من الجنون، لان صاحبها يندم، فان لم يندم فجنونه مستحكم‏» «خشم شديد نوعى ديوانگى است، زيرا صاحب آن پشيمان خواهد شد، و اگر پشيمان نشود ديوانگيش ريشه‏دار و استوار است.» و چه بسيار كه فشار خون و حرارت بدن بالا رود و موجب مرگ ناگهانى گردد.يكى از حكما گفته است:

«كشتيى كه به گرداب افتاده و گرفتار طوفانهاى شديد و وحشتناك و امواج هول انگيز شده به خلاص و نجات نزديكتر است از كسى كه شعله غضبش برافروخته گشته است.» و در اخبار و آثار از غضب نكوهش و مذمت‏شده است.رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«الغضب يفسد الايمان كما يفسد الخل العسل.» «غضب ايمان را فاسد مى‏كند چنانكه سركه عسل را.» و امام باقر عليه السلام فرمود: «ان هذا الغضب جمرة من الشيطان توقد فى قلب ابن آدم، و ان احدكم اذا غضب احمرت عيناه و انتفخت او داجه و دخل الشيطان فيه، فاذا خاف احدكم ذلك من نفسه فليلزم الارض، فان رجز الشيطان ليذهب عند ذلك.» «اين غضب آتشپاره‏اى است از شيطان كه در دل آدميزاد برافروخته مى‏شود و چون كسى از شما خشمگين شود چشمهاى او سرخ مى‏گردد و رگهايش ورم مى‏كند و شيطان در درون او داخل مى‏شود.پس هرگاه يكى از شما از اين حالت‏خويش بترسد به زمين بنشيند، كه در اين هنگام پليدى و وسوسه شيطان از وجود او بيرون رود.» و امام صادق عليه السلام فرمود: «و كان ابى عليه السلام يقول: اى شى‏ء اشد من الغضب؟ ان الرجل يغضب فيقتل النفس التى حرم الله، و يقذف المحصنة.» «پدرم عليه السلام مى‏فرمود: سخت‏تر از غضب چه چيز است؟ مرد غضب مى‏كند و مرتكب قتل نفس كه خدا حرام كرده مى‏شود، و زن پاكدامن را متهم مى‏سازد.» و فرمود (29) : «ان الرجل ليغضب فما يرضى ابدا حتى يدخل النار.» «همانا مرد غضب مى‏كند و تا داخل دوزخ نشود هرگز راضى نگردد (30) .» و امام صادق عليه السلام فرمود: الغضب مفتاح كل شر» «غضب كليد هر بدى است.» و نيز فرمود: الغضب ممحقة لقلب الحكيم‏» «خشم هلاك دل مرد حكيم است.» و فرمود: «من لم يملك غضبه لم يملك عقله‏» «كسى كه مالك غضب خود نيست مالك عقل خود نيست‏» .

اما علاوه بر اينكه غضب يكى از مهلكات بزرگ است، لوازم و آثار زشت و زيان‏آورى نيز دارد مانند رها شدن زبان به فحش و دشنام و آشكار ساختن بدى مسلمين و شماتت ايشان و فاش كردن اسرار و پرده درى و استهزاء آنان و غير اينها از سخنان زشتى كه عقلا از آنها شرم دارند.و نيز پريدن به مردم و كتك زدن و مجروح ساختن و دريدن و كشتن، و ناراحتى و رنج دل به واسطه كينه و حسد و دشمنى و نفرت.و همچنين از لوازم آن پشيمانى بعد از فرو نشستن خشم، و دشمنى دوستان، و شماتت دشمنان و استهزاء اراذل و اوباش، و دگرگونى مزاج و تالم روح و بيمارى تن و مكافات دنيوى و عقوبت اخروى است.

و عجب است از كسانى كه مى‏پندارند كه شدت غضب از مردانگى است، با اينكه حركاتى كه از خشمگين سر مى‏زند كارهاى كودكان و ديوانگان است نه كردار عاقلان و مردان، چنانكه از غضبناك حركات نامنظم و زشت و ناشايسته سر مى‏زند، از قبيل دشنام و هرزه گوئى و سخنهاى ركيك به ماه و خورشيد و ابر و باد و باران و درخت و حيوان و جماد.و چه بسيار كه كاسه و كوزه خود را بر زمين مى‏زند و حيوان و جماد را چنان كه گوئى با عقلا سخن مى‏گويد مخاطب قرار مى‏دهد، و اگر تشفى نيابد، جامه خويش مى‏درد و به صورت خود سيلى مى‏زند، و گاهى چون مستان مدهوش و متحير به هر سو مى‏دود و بسا كه بيهوش مى‏شود و به زمين مى‏افتد و نمى‏تواند برخيزد.و چگونه چنين كارهاى زشتى نشانه مردى است و حال آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است:

«الشجاع من يملك نفسه عند غضبه.» «شجاع كسى است كه بهنگام غضب خود را تواند نگاه داشت‏» .

فصل 15: (طرق معالجه غضب)
علماى اخلاق در اين اختلاف دارند كه آيا مى‏توان غضب را بكلى از ميان برد يا نه.بعضى گفته‏اند: ريشه كن كردن غضب از دل غير ممكن است، زيرا غضب مقتضاى طبع آدمى است.آنچه ممكن است‏شكستن شدت و حدت آن و تخفيف و تضعيف آن است‏به طورى كه دستخوش هيجان شديد نشود.و مى‏دانى كه غضبى كه زايل كردن آن لازم است غضب افراطى و مذموم است، زيرا غير آن كه به فرمان عقل و شرع باشد غضبى نيست كه اينك مورد بحث ماست، بلكه از آثار شجاعت است و اتصاف به آن لازم است، اگر چه احيانا به نحو حقيقت‏يا مجاز غضب ناميده مى‏شود، چنانكه از امير مؤمنان عليه السلام روايت‏شده است كه فرمود:

«كان النبى صلى الله عليه و آله و سلم لا يغضب للدنيا، و اذا اغضبه الحق لم يصرفه احد، و لم يقم لغضبه شى‏ء حتى لا ينتصر له.» «پيامبر براى دنيا هرگز خشمگين نمى‏شد، اما هرگاه براى حق غضبناك مى‏شد هيچ كس نمى‏توانست او را منصرف كند، و هيچ چيز در برابر خشم او پايدارى نمى‏كرد تا حق را يارى كند» .و شكى نيست كه غضبى كه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله پديد مى‏آيد غضب مذموم نيست‏بلكه غضب ممدوح و مقتضى مقام نبوت و توجيه شجاعت نبوى است.اما غضب مذموم را مى‏توان زايل كرد، و اگر امكان نداشت لازم مى‏آمد كه در انبياء و اوصياء هم وجود داشته باشد، و بى‏شك اين ادعا باطل است.

اما معالجه غضب متوقف است‏بر چند امر، و ممكن است‏به بعضى از آنها علاج شود:

(اول) زايل ساختن اسباب و عواملى كه باعث هيجان غضب مى‏شود، زيرا علاج هر بيمارى ريشه كن كردن ماده آن است، و انگيزه‏هاى غضب عبارتند از خود بينى و فخر و كبر و مكر و لجاج و مراء و مزاح و استهزاء و عيب‏جوئى و سرزنش و مخاصمه و شدت حرص نسبت‏به مال و جاه دنياى فانى، و اينها همه اخلاق پست و هلاك كننده است و با وجود آنها خلاصى از غضب ممكن نيست. پس ابتدا بايد آنها را زايل كرد تا ازاله غضب آسان شود.

(دوم) اينكه زشتى و سرانجام بد غضب و آنچه را كه در شرع در مذمت آن وارد شده به ياد آورد.

(سوم) اخبارى و آثارى را كه در ستايش و پاداش دفع غضب رسيده متذكر شود و فوائد خشم نكردن را به نظر آورد، مانند اينها:

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «من كف غضبه عن الناس كف الله تبارك و تعالى عنه عذاب يوم القيامة.» «هر كه غضب خود را از مردم باز دارد خداى تعالى در روز قيامت عذاب خود را از او باز مى‏دارد.» و امام باقر عليه السلام فرمود: «مكتوب في التوراة، فيما ناجى الله به موسى:

امسك غضبك عمن ملكتك عليه اكف عنك غضبى.» «در تورات در ضمن مناجات خدا با موسى آمده است كه: خشم خود را از كسى كه ترا بر او مسلط ساخته‏ام باز گير تا خشم خود را از تو بازگيرم‏» .

و امام صادق عليه السلام فرمود: «اوحى الله تعالى الى بعض انبيائه:

يا بن آدم! اذكرنى فى غضبك اذكرك فى غضبى و لا امحقك فيمن امحق، و اذا ظلمت‏بمظلمة فارض بانتصارى لك فان انتصارى لك خير من انتصارك لنفسك.»

«خداى تعالى به يكى از پيغمبرانش وحى فرستاد: اى پسر آدم! در حال خشمت مرا ياد كن تا در حال خشمم ترا ياد كنم و با آنها كه نابودشان مى‏كنم نابودت نكنم، و هر گاه به تو ستمى رسيد به انتقام گرفتن من راضى باش، زيرا انتقام گرفتن من براى تو بهتر است از انتقام گيرى تو براى خودت.» و نيز فرمود: «از پدرم شنيدم كه: مردى از اهل باديه به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: من مردى باديه نشين هستم مرا سخنى جامع ياد ده.فرمود: ترا امر مى‏كنم كه غضب مكن.و آن اعرابى سه بار خواسته خود را تكرار كرد و همان پاسخ را شنيد تا اينكه مرد به خود آمد و گفت: بعد از اين چيزى پرسش نخواهم كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا جز به خير فرمان نداده است.» و فرمود: «مردى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت: يا رسول الله! مرا پندى بياموز تا از آن پند گيرم فرمود: برو خشمگين مباش، سپس باز گشت و همين جمله را سه بار شنيد.» و نيز فرمود: «من كف غضبه ستر الله عورته‏» «هر كه غضب خود را نگه دارد، خداوند عيب او را مى‏پوشاند» .و اخبار ديگرى نيز در اين خصوص رسيده است.

(چهارم) آنكه فوائد ضد غضب يعنى حلم و فرو خوردن غيظ و اخبارى را كه در ستايش آنها وارد شده - چنانكه خواهد آمد - ملاحظه كند، و خود را خواهى نخواهى بر آن بدارد، و حلم و بردبارى را بر خود ببندد و خشم خود را ظاهر نسازد، كه اگر مدتى چنين كند حلم به تدريج عادت و بر نفس گوارا مى‏شود و غضب ريشه‏كن مى‏گردد.

(پنجم) اينكه فكر را بر هر كردار و گفتارى كه از او سر مى‏زند مقدم دارد و خود را از صدور غضب محافظت كند.

(ششم) احتراز از مصاحبت و معاشرت با كسانى كه غضب بر آنان غالب است و در صدد تشفى غيظ خود و پيروى از خشم خويش مى‏باشند، و اين را مردى و شجاعت مى‏نامند، و مى‏گويند: ما بر فلان امر و فلان امر صبر نداريم و از هيچ كس چيزى را تحمل نمى‏كنيم، و مجالست‏با اهل حلم و كسانى كه خشم خود را فرو مى‏خورند و عفو و گذشت دارند.

(هفتم) اينكه بداند كه هر چه واقع مى‏شود به قضا و قدر خداوند است، و همه چيز مسخر قبضه قدرت اوست، و هر چه در عالم وجود هست‏يكسره از اوست.و خدا هر چه براى بنده مقدر كرده است‏خير و صلاح بنده در آن است.

و بسا كه مصلحت او در گرسنگى يا بيمارى يا فقر يا قتل يا امثال اينها باشد.و چون اين را دانست توحيد بر وجودش غلبه مى‏كند و بر هيچ كس خشم نخواهد گرفت و نسبت‏به آنچه بر او وارد مى‏شود غيظ نخواهد نمود.زيرا در اين هنگام مى‏داند كه هر چيزى در قبضه قدرت اوست، همچون قلم در دست نويسنده.پس همان طور كه كسى كه پادشاهى به قتل او فرمان داده بر قلم خشم نمى‏گيرد، همين طور كسى كه خدا را شناخت و دانست كه اين نظام كلى بر وفق حكمت و مصلحت از او صادر شده است، و اگر ذره‏اى از آن كه هست دگرگون شود از اصلح بودن بيرون مى‏رود، بر هيچ كس خشم نخواهد گرفت.اما غلبه توحيد به اين وجه مانند كبريت احمر كمياب است و توفيق دست‏يافتن به آن از جانب خداى بزرگ است.و اگر براى بعضى از كسانى كه از لباس تن مجرد شده‏اند حاصل شود همچون برق رباينده است، و طبيعتا دل دوباره به توجه و التفات به وسائط بر مى‏گردد، و اگر دوام اين حال براى كسى تصور شود در مورد انبياء صدق خواهد كرد، با اينكه التفات في الجمله ايشان هم به وسائط انكار ناپذير است.

(هشتم) آنكه متذكر باشد كه غضب از بيمارى دل و نقصان عقل است، و باعث آن ضعف و نقص نفس است نه شجاعت و قوت نفس، و لذا ديوانه زودتر از عاقل خشمگين مى‏شود و مريض زودتر از سالم از جا در مى‏رود و پير ناتوان زودتر از جوان و زن زودتر از مرد غضبناك مى‏گردد و صاحب اخلاق بد و رذائل زشت زودتر از شخص با فضيلت‏به خشم مى‏آيد.چنانكه كسى كه پست و رذل است‏به از دست دادن يك لقمه خشمگين مى‏شود و بخيل به سبب تنگ چشمى وقتى حبه‏اى از مالش از كف برود غضب مى‏كند، حتى بر عزيزان و فرزندان خود.اما نفس نيرومند و با فضيلت‏شانش از اين والاتر است كه براى چنين امورى متغير و مضطرب گردد، بلكه همچون كوهى بلند است كه طوفانها تكانش نمى‏دهد.

و از اين روست كه سيد انبياء صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«ليس الشديد بالصرعة، انما الشديد الذى يملك نفسه عند الغضب‏» . «نيرومندى به كشتى گرفتن نيست، نيرومند كسى است كه هنگام خشم خويشتن دار است.» و اگر در آنچه گفتيم شك دارى ديده بگشا و به احوال طبقات مردم بنگر، آنگاه كتابهاى سرگذشت و تاريخ را مطالعه كن و به داستانهاى گذشتگان گوش فرا ده، تا بدانى كه حلم و عفو و فرو خوردن خشم خوى انبياء و حكماء و بزرگان و بخردان بوده و غضب خصلت جاهلان و بيخردان.

(نهم) آنكه به ياد آورد كه تسلط و قدرت خدا بر او بيشتر و شديدتر است از قدرت وى بر اين ضعيفى كه بر او غضب كرده، و او در جنب قوت قاهره خداوند بى‏نهايت ضعيفتر است از اين ضعيف ناتوان.پس بايد بترسد و حذر كند از اينكه چون غضب خود را بر او جارى سازد خداوند غضب خود را در دنيا و آخرت بر او جارى كند.و روايت‏شده است كه: «هيچ پادشاهى در بنى اسرائيل نبود مگر اينكه حكيمى دانشمند با او بود، كه وقتى غضبناك مى‏شد نوشته‏اى را به وى مى‏داد كه بر آن نوشته بود: بر زيردستان رحم كن و از مرگ بترس و به ياد آخرت باش، و چون آن پادشاه خشمگين مى‏شد آن را مى‏خواند و غضب او فرو مى‏نشست.» و در يكى از كتابهاى آسمانى آمده است: «اى فرزند آدم! هنگام خشمت مرا ياد كن تا هنگام خشمم ترا ياد كنم، و ترا با آنها كه نابودشان مى‏كنم نابود نكنم‏» . (31)

(دهم) اينكه متذكر باشد كه ممكن است آن ضعيفى كه مورد خشم اوست روزى قوى شود و در صدد انتقام برآيد و زبان سرزنش و شماتت‏بگشايد و به جان و مال و اهل و عرض وى آسيب رساند.

(يازدهم) اينكه درباره سبب و انگيزه‏اى كه او را به غيظ و غضب مى‏خواند بينديشد.پس اگر آن انگيزه بيم از ذلت و خوارى و موصوف شدن به عجز و ناتوانى و كوچكى نفس در نزد مردم است، بايد متوجه باشد كه بردبارى و فرو خوردن خشم و دفع غضب از نفس نشانه ذلت و خوارى نيست و از ضعف و كوچكى نفس ناشى نمى‏شود، بلكه از آثار قوت نفس و شجاعت انسان است.و اضداد آن از نقص و ضعف و ناتوانى نفس پديد مى‏آيد.بنابراين دفع خشم از خود در واقع او را از بزرگى نفس خارج نمى‏كند، و بر فرض اينكه در نظر جاهلان مردم چنين باشد نبايد به آن اعتنا كند، و به ياد آورد كه اتصاف به ذلت و كوچكى نزد بعضى از اراذل و نابخردان بهتر است از خوارى روز قيامت و رسوائى در پيشگاه خداى بزرگ.

و اگر انگيزه آن، ترس از اين است كه چيز محبوبى از دستش برود، بايد بداند كه آنچه از بيم فقدانش خشمگين مى‏شود يا براى هر كسى ضرورى است، مانند خوراك و پوشاك و مسكن و تندرستى، كه اينها همان است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره آنها فرموده:

«من اصبح آمنا فى سربه، معافى فى بدنه، و له قوت يومه، فكانما خيرت له الدنيا بحذافيرها» .

«هر كه صبحگاه برخيزد در حالى كه داراى امنيت و تن سالم و قوت روز خويش باشد گوئى سراسر دنيا از آن اوست‏» .يا براى هر كسى غير ضرورى است مانند جاه و منصب و اموال زائد.يا براى بعضى ضرورى است نه براى همه، مانند كتاب براى عالم و ابزار صناعات براى صنعتگران.و شكى نيست كه آنچه ضرورى نيست‏شايستگى ندارد كه محبوب اهل بصيرت باشد، زيرا آدمى آنچه را كه در زندگى كنونى بدان محتاج نيست ناگزير در آينده از دست مى‏دهد، پس چرا عاقل آن را دوست‏بدارد و از فقدانش خشمگين شود، كه اگر اين را مى‏دانست البته براى فقدان اين گونه چيزها غضب نمى‏كرد.

اما آنچه براى همه يا براى بعضى ضرورى است، اگر چه خشم و اندوه از فقدان آنها مقتضاى طبع آدمى از جهت‏شدت احتياج به آنهاست، اما عاقل وقتى تامل كند در مى‏يابد كه اگر به دست آوردن چيزهاى ضرورى كه از دست داده ممكن باشد بدون غيظ و غضب هم امكان دارد، و اگر ممكن نيست‏با غضب هم امكان ندارد.و به هر حال بعد از تامل مى‏فهمد كه غضب جز رنج و ناخوشى دنيوى و عقوبت اخروى ثمرى نخواهد داشت.و با درك اين مطلب ديگر غضب نخواهد كرد، و اگر خشمى برايش پيش آيد به آسانى آن را از خود مى‏راند. (دوازدهم) اينكه بداند كه خدا دوست دارد كه بنده خشم نكند، و حبيب آنچه را كه محبوب مى‏خواهد البته اختيار مى‏كند، پس اگر بنده دوستدار خداست‏شدت دوستى او به خدا بايد آتش خشم وى را فرو نشاند.

(سيزدهم) اينكه زشتى صورت و حركات خود هنگام غضب را به نظر آورد، از اين راه كه چهره و حركات ديگران را در حال غضب ياد آور شود.

(تتميم)
بايد دانست كه بعضى از معالجات ياد شده مى‏تواند انگيزه‏هاى غضب را قطع كند و مواد آن را ريشه كن سازد، به طورى كه ديگر خشم به هيجان نيايد، و بعضى ديگر از شدت آن مى‏كاهد يا به موقع صدور و هيجان آن را فرو مى‏نشاند.

از جمله معالجات غضب اين است كه هنگام هيجان آن از شر شيطان به خدا پناه ببرد، و اگر ايستاده است‏بنشيند، و اگر نشسته است‏بخوابد، و با آب سرد وضو بگيرد يا غسل كند، و اگر خشم او بر كسى باشد كه با يكديگر قرابت رحم دارند دست‏به بدن او گذارد، كه خشم آرام مى‏گيرد، چنانكه در اخبار آمده است. (32)