فصل 13: (افراط و تفريط و اعتدال در قوه غضب)
مردم درباره قوه غضب بر سه قسمند: در افراط، در تفريط، در اعتدال.افراط در خشم
اين است كه اين صفت چنان بر آدمى چيره شود كه از اطاعت عقل و شرع بيرون رود و
فكر و بصيرتى برايش باقى نماند.و تفريط اين است كه اين قوه را فاقد باشد يا به
قدرى در او ضعيف شود كه در مواردى كه شرعا و عقلا غضب لازم است هيچ غضب نكند.و
اعتدال اين است كه غضب او بموقع و بجا باشد به طورى كه از حد شرع و عقل بيرون
نرود، بلكه در غضب و عدم آن تابع شرع و عقل باشد، و خشم و انتقامش به فرمان اين
دو باشد.و شكى نيست كه حد اعتدال آن مذموم نيست و در حقيقت از غضب به شمار
نمىآيد، بلكه از شجاعتبه شمار مىرود.و طرف تفريط آن مذموم و نتيجه جبن و
خوارى است، و بسا هست كه از غضب بدتر است، زيرا كسى كه فاقد اين قوه است غيرت و
حميت ندارد، و واقعا ناقص است، و از آثار آن بىغيرتى نسبتبه ناموس و كوچكى
نفس و تحمل خوارى از مردم پست و سازشكارى و مداهنه در امر به معروف و نهى از
منكر و فحشاء است و از اين رو گفتهاند: «كسى كه در موقع غضب به غضب نيايد خر
است» (28) .و خداوند در وصف نيكان صحابه رسول خود فرموده است:
«اشداء على الكفار» (فتح، 29) «با كافران سختگيرند.» و به پيغمبر خود صلى الله
عليه و آله و سلم خطاب مىكند كه:
«و اغلظ عليهم» (توبه، 73) «بر آنها - كافران و منافقان - سختبگير.» و
سختگيرى و غلظت از آثار قوه غضب است، و بنابراين از دست دادن اين قوه به طور
كامل يا ضعف آن مذموم است و آشكار است كه خشمى كه از رذائل محسوب مىشود حد
افراط است كه آدمى را از مقتضاى عقل و دين خارج مىكند.
و حد تفريط هر چند رذيله است اما غضب نيستبلكه ضد آن و از جبن (ترسوئى) است.و
حد اعتدال فضيلت و ضد آن است و از شجاعتشمرده مىشود، پس غضب منحصر استبه قسم
اول.
اما مردم همانطور كه در اصل قوه غضب با هم مختلفند، در حدوث و زوال آن از لحاظ
سرعت و كندى نيز متفاوتند.به اين معنى كه بعضى از مردم زود به خشم مىآيند و
بعضى ديگر دير و به كندى.و بعضى زود خشمگين مىشوند و دير از خشم باز مىآيند و
بعضى به عكس، و در بعضى اين دو حال متوسط بين سرعت و كندى است.به هر حال هر يك
از اينها اگر به اشاره عقل باشد ستوده و پسنديده است و از اوصاف شجاعتبه شمار
مىرود.و در غير اين صورت مذموم و ناپسند است و از آثار غضب يا جبن محسوب
مىشود.
فصل 14: (غضب)
غضب از مهلكات بزرگ است، و چه بسا كه به شقاوت ابدى انجامد، مانند قتل نفس و
قطع عضو، و از اين رو گفتهاند: «غضب جنونى است كه دفعة عارض مىشود» .امير
مؤمنان عليه السلام فرمود:
الحدة ضرب من الجنون، لان صاحبها يندم، فان لم يندم فجنونه مستحكم» «خشم شديد
نوعى ديوانگى است، زيرا صاحب آن پشيمان خواهد شد، و اگر پشيمان نشود ديوانگيش
ريشهدار و استوار است.» و چه بسيار كه فشار خون و حرارت بدن بالا رود و موجب
مرگ ناگهانى گردد.يكى از حكما گفته است:
«كشتيى كه به گرداب افتاده و گرفتار طوفانهاى شديد و وحشتناك و امواج هول انگيز
شده به خلاص و نجات نزديكتر است از كسى كه شعله غضبش برافروخته گشته است.» و در
اخبار و آثار از غضب نكوهش و مذمتشده است.رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
فرمود:
«الغضب يفسد الايمان كما يفسد الخل العسل.» «غضب ايمان را فاسد مىكند چنانكه
سركه عسل را.» و امام باقر عليه السلام فرمود: «ان هذا الغضب جمرة من الشيطان
توقد فى قلب ابن آدم، و ان احدكم اذا غضب احمرت عيناه و انتفخت او داجه و دخل
الشيطان فيه، فاذا خاف احدكم ذلك من نفسه فليلزم الارض، فان رجز الشيطان ليذهب
عند ذلك.» «اين غضب آتشپارهاى است از شيطان كه در دل آدميزاد برافروخته مىشود
و چون كسى از شما خشمگين شود چشمهاى او سرخ مىگردد و رگهايش ورم مىكند و
شيطان در درون او داخل مىشود.پس هرگاه يكى از شما از اين حالتخويش بترسد به
زمين بنشيند، كه در اين هنگام پليدى و وسوسه شيطان از وجود او بيرون رود.» و
امام صادق عليه السلام فرمود: «و كان ابى عليه السلام يقول: اى شىء اشد من
الغضب؟ ان الرجل يغضب فيقتل النفس التى حرم الله، و يقذف المحصنة.» «پدرم عليه
السلام مىفرمود: سختتر از غضب چه چيز است؟ مرد غضب مىكند و مرتكب قتل نفس كه
خدا حرام كرده مىشود، و زن پاكدامن را متهم مىسازد.» و فرمود (29) : «ان
الرجل ليغضب فما يرضى ابدا حتى يدخل النار.» «همانا مرد غضب مىكند و تا داخل
دوزخ نشود هرگز راضى نگردد (30) .» و امام صادق عليه السلام فرمود: الغضب مفتاح
كل شر» «غضب كليد هر بدى است.» و نيز فرمود: الغضب ممحقة لقلب الحكيم» «خشم
هلاك دل مرد حكيم است.» و فرمود: «من لم يملك غضبه لم يملك عقله» «كسى كه مالك
غضب خود نيست مالك عقل خود نيست» .
اما علاوه بر اينكه غضب يكى از مهلكات بزرگ است، لوازم و آثار زشت و زيانآورى
نيز دارد مانند رها شدن زبان به فحش و دشنام و آشكار ساختن بدى مسلمين و شماتت
ايشان و فاش كردن اسرار و پرده درى و استهزاء آنان و غير اينها از سخنان زشتى
كه عقلا از آنها شرم دارند.و نيز پريدن به مردم و كتك زدن و مجروح ساختن و
دريدن و كشتن، و ناراحتى و رنج دل به واسطه كينه و حسد و دشمنى و نفرت.و همچنين
از لوازم آن پشيمانى بعد از فرو نشستن خشم، و دشمنى دوستان، و شماتت دشمنان و
استهزاء اراذل و اوباش، و دگرگونى مزاج و تالم روح و بيمارى تن و مكافات دنيوى
و عقوبت اخروى است.
و عجب است از كسانى كه مىپندارند كه شدت غضب از مردانگى است، با اينكه حركاتى
كه از خشمگين سر مىزند كارهاى كودكان و ديوانگان است نه كردار عاقلان و مردان،
چنانكه از غضبناك حركات نامنظم و زشت و ناشايسته سر مىزند، از قبيل دشنام و
هرزه گوئى و سخنهاى ركيك به ماه و خورشيد و ابر و باد و باران و درخت و حيوان و
جماد.و چه بسيار كه كاسه و كوزه خود را بر زمين مىزند و حيوان و جماد را چنان
كه گوئى با عقلا سخن مىگويد مخاطب قرار مىدهد، و اگر تشفى نيابد، جامه خويش
مىدرد و به صورت خود سيلى مىزند، و گاهى چون مستان مدهوش و متحير به هر سو
مىدود و بسا كه بيهوش مىشود و به زمين مىافتد و نمىتواند برخيزد.و چگونه
چنين كارهاى زشتى نشانه مردى است و حال آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله
فرموده است:
«الشجاع من يملك نفسه عند غضبه.» «شجاع كسى است كه بهنگام غضب خود را تواند
نگاه داشت» .
فصل 15: (طرق معالجه غضب)
علماى اخلاق در اين اختلاف دارند كه آيا مىتوان غضب را بكلى از ميان برد يا
نه.بعضى گفتهاند: ريشه كن كردن غضب از دل غير ممكن است، زيرا غضب مقتضاى طبع
آدمى است.آنچه ممكن استشكستن شدت و حدت آن و تخفيف و تضعيف آن استبه طورى كه
دستخوش هيجان شديد نشود.و مىدانى كه غضبى كه زايل كردن آن لازم است غضب افراطى
و مذموم است، زيرا غير آن كه به فرمان عقل و شرع باشد غضبى نيست كه اينك مورد
بحث ماست، بلكه از آثار شجاعت است و اتصاف به آن لازم است، اگر چه احيانا به
نحو حقيقتيا مجاز غضب ناميده مىشود، چنانكه از امير مؤمنان عليه السلام
روايتشده است كه فرمود:
«كان النبى صلى الله عليه و آله و سلم لا يغضب للدنيا، و اذا اغضبه الحق لم
يصرفه احد، و لم يقم لغضبه شىء حتى لا ينتصر له.» «پيامبر براى دنيا هرگز
خشمگين نمىشد، اما هرگاه براى حق غضبناك مىشد هيچ كس نمىتوانست او را منصرف
كند، و هيچ چيز در برابر خشم او پايدارى نمىكرد تا حق را يارى كند» .و شكى
نيست كه غضبى كه براى رسول خدا صلى الله عليه و آله پديد مىآيد غضب مذموم
نيستبلكه غضب ممدوح و مقتضى مقام نبوت و توجيه شجاعت نبوى است.اما غضب مذموم
را مىتوان زايل كرد، و اگر امكان نداشت لازم مىآمد كه در انبياء و اوصياء هم
وجود داشته باشد، و بىشك اين ادعا باطل است.
اما معالجه غضب متوقف استبر چند امر، و ممكن استبه بعضى از آنها علاج شود:
(اول) زايل ساختن اسباب و عواملى كه باعث هيجان غضب مىشود، زيرا علاج هر
بيمارى ريشه كن كردن ماده آن است، و انگيزههاى غضب عبارتند از خود بينى و فخر
و كبر و مكر و لجاج و مراء و مزاح و استهزاء و عيبجوئى و سرزنش و مخاصمه و شدت
حرص نسبتبه مال و جاه دنياى فانى، و اينها همه اخلاق پست و هلاك كننده است و
با وجود آنها خلاصى از غضب ممكن نيست. پس ابتدا بايد آنها را زايل كرد تا ازاله
غضب آسان شود.
(دوم) اينكه زشتى و سرانجام بد غضب و آنچه را كه در شرع در مذمت آن وارد شده به
ياد آورد.
(سوم) اخبارى و آثارى را كه در ستايش و پاداش دفع غضب رسيده متذكر شود و فوائد
خشم نكردن را به نظر آورد، مانند اينها:
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «من كف غضبه عن الناس كف الله تبارك و
تعالى عنه عذاب يوم القيامة.» «هر كه غضب خود را از مردم باز دارد خداى تعالى
در روز قيامت عذاب خود را از او باز مىدارد.» و امام باقر عليه السلام فرمود:
«مكتوب في التوراة، فيما ناجى الله به موسى:
امسك غضبك عمن ملكتك عليه اكف عنك غضبى.» «در تورات در ضمن مناجات خدا با موسى
آمده است كه: خشم خود را از كسى كه ترا بر او مسلط ساختهام باز گير تا خشم خود
را از تو بازگيرم» .
و امام صادق عليه السلام فرمود: «اوحى الله تعالى الى بعض انبيائه:
يا بن آدم! اذكرنى فى غضبك اذكرك فى غضبى و لا امحقك فيمن امحق، و اذا
ظلمتبمظلمة فارض بانتصارى لك فان انتصارى لك خير من انتصارك لنفسك.»
«خداى تعالى به يكى از پيغمبرانش وحى فرستاد: اى پسر آدم! در حال خشمت مرا ياد
كن تا در حال خشمم ترا ياد كنم و با آنها كه نابودشان مىكنم نابودت نكنم، و هر
گاه به تو ستمى رسيد به انتقام گرفتن من راضى باش، زيرا انتقام گرفتن من براى
تو بهتر است از انتقام گيرى تو براى خودت.» و نيز فرمود: «از پدرم شنيدم كه:
مردى از اهل باديه به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: من
مردى باديه نشين هستم مرا سخنى جامع ياد ده.فرمود: ترا امر مىكنم كه غضب مكن.و
آن اعرابى سه بار خواسته خود را تكرار كرد و همان پاسخ را شنيد تا اينكه مرد به
خود آمد و گفت: بعد از اين چيزى پرسش نخواهم كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله
و سلم مرا جز به خير فرمان نداده است.» و فرمود: «مردى نزد رسول خدا صلى الله
عليه و آله آمد و گفت: يا رسول الله! مرا پندى بياموز تا از آن پند گيرم فرمود:
برو خشمگين مباش، سپس باز گشت و همين جمله را سه بار شنيد.» و نيز فرمود: «من
كف غضبه ستر الله عورته» «هر كه غضب خود را نگه دارد، خداوند عيب او را
مىپوشاند» .و اخبار ديگرى نيز در اين خصوص رسيده است.
(چهارم) آنكه فوائد ضد غضب يعنى حلم و فرو خوردن غيظ و اخبارى را كه در ستايش
آنها وارد شده - چنانكه خواهد آمد - ملاحظه كند، و خود را خواهى نخواهى بر آن
بدارد، و حلم و بردبارى را بر خود ببندد و خشم خود را ظاهر نسازد، كه اگر مدتى
چنين كند حلم به تدريج عادت و بر نفس گوارا مىشود و غضب ريشهكن مىگردد.
(پنجم) اينكه فكر را بر هر كردار و گفتارى كه از او سر مىزند مقدم دارد و خود
را از صدور غضب محافظت كند.
(ششم) احتراز از مصاحبت و معاشرت با كسانى كه غضب بر آنان غالب است و در صدد
تشفى غيظ خود و پيروى از خشم خويش مىباشند، و اين را مردى و شجاعت مىنامند، و
مىگويند: ما بر فلان امر و فلان امر صبر نداريم و از هيچ كس چيزى را تحمل
نمىكنيم، و مجالستبا اهل حلم و كسانى كه خشم خود را فرو مىخورند و عفو و
گذشت دارند.
(هفتم) اينكه بداند كه هر چه واقع مىشود به قضا و قدر خداوند است، و همه چيز
مسخر قبضه قدرت اوست، و هر چه در عالم وجود هستيكسره از اوست.و خدا هر چه براى
بنده مقدر كرده استخير و صلاح بنده در آن است.
و بسا كه مصلحت او در گرسنگى يا بيمارى يا فقر يا قتل يا امثال اينها باشد.و
چون اين را دانست توحيد بر وجودش غلبه مىكند و بر هيچ كس خشم نخواهد گرفت و
نسبتبه آنچه بر او وارد مىشود غيظ نخواهد نمود.زيرا در اين هنگام مىداند كه
هر چيزى در قبضه قدرت اوست، همچون قلم در دست نويسنده.پس همان طور كه كسى كه
پادشاهى به قتل او فرمان داده بر قلم خشم نمىگيرد، همين طور كسى كه خدا را
شناخت و دانست كه اين نظام كلى بر وفق حكمت و مصلحت از او صادر شده است، و اگر
ذرهاى از آن كه هست دگرگون شود از اصلح بودن بيرون مىرود، بر هيچ كس خشم
نخواهد گرفت.اما غلبه توحيد به اين وجه مانند كبريت احمر كمياب است و توفيق
دستيافتن به آن از جانب خداى بزرگ است.و اگر براى بعضى از كسانى كه از لباس تن
مجرد شدهاند حاصل شود همچون برق رباينده است، و طبيعتا دل دوباره به توجه و
التفات به وسائط بر مىگردد، و اگر دوام اين حال براى كسى تصور شود در مورد
انبياء صدق خواهد كرد، با اينكه التفات في الجمله ايشان هم به وسائط انكار
ناپذير است.
(هشتم) آنكه متذكر باشد كه غضب از بيمارى دل و نقصان عقل است، و باعث آن ضعف و
نقص نفس است نه شجاعت و قوت نفس، و لذا ديوانه زودتر از عاقل خشمگين مىشود و
مريض زودتر از سالم از جا در مىرود و پير ناتوان زودتر از جوان و زن زودتر از
مرد غضبناك مىگردد و صاحب اخلاق بد و رذائل زشت زودتر از شخص با فضيلتبه خشم
مىآيد.چنانكه كسى كه پست و رذل استبه از دست دادن يك لقمه خشمگين مىشود و
بخيل به سبب تنگ چشمى وقتى حبهاى از مالش از كف برود غضب مىكند، حتى بر
عزيزان و فرزندان خود.اما نفس نيرومند و با فضيلتشانش از اين والاتر است كه
براى چنين امورى متغير و مضطرب گردد، بلكه همچون كوهى بلند است كه طوفانها
تكانش نمىدهد.
و از اين روست كه سيد انبياء صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
«ليس الشديد بالصرعة، انما الشديد الذى يملك نفسه عند الغضب» . «نيرومندى به
كشتى گرفتن نيست، نيرومند كسى است كه هنگام خشم خويشتن دار است.» و اگر در آنچه
گفتيم شك دارى ديده بگشا و به احوال طبقات مردم بنگر، آنگاه كتابهاى سرگذشت و
تاريخ را مطالعه كن و به داستانهاى گذشتگان گوش فرا ده، تا بدانى كه حلم و عفو
و فرو خوردن خشم خوى انبياء و حكماء و بزرگان و بخردان بوده و غضب خصلت جاهلان
و بيخردان.
(نهم) آنكه به ياد آورد كه تسلط و قدرت خدا بر او بيشتر و شديدتر است از قدرت
وى بر اين ضعيفى كه بر او غضب كرده، و او در جنب قوت قاهره خداوند بىنهايت
ضعيفتر است از اين ضعيف ناتوان.پس بايد بترسد و حذر كند از اينكه چون غضب خود
را بر او جارى سازد خداوند غضب خود را در دنيا و آخرت بر او جارى كند.و
روايتشده است كه: «هيچ پادشاهى در بنى اسرائيل نبود مگر اينكه حكيمى دانشمند
با او بود، كه وقتى غضبناك مىشد نوشتهاى را به وى مىداد كه بر آن نوشته بود:
بر زيردستان رحم كن و از مرگ بترس و به ياد آخرت باش، و چون آن پادشاه خشمگين
مىشد آن را مىخواند و غضب او فرو مىنشست.» و در يكى از كتابهاى آسمانى آمده
است: «اى فرزند آدم! هنگام خشمت مرا ياد كن تا هنگام خشمم ترا ياد كنم، و ترا
با آنها كه نابودشان مىكنم نابود نكنم» . (31)
(دهم) اينكه متذكر باشد كه ممكن است آن ضعيفى كه مورد خشم اوست روزى قوى شود و
در صدد انتقام برآيد و زبان سرزنش و شماتتبگشايد و به جان و مال و اهل و عرض
وى آسيب رساند.
(يازدهم) اينكه درباره سبب و انگيزهاى كه او را به غيظ و غضب مىخواند
بينديشد.پس اگر آن انگيزه بيم از ذلت و خوارى و موصوف شدن به عجز و ناتوانى و
كوچكى نفس در نزد مردم است، بايد متوجه باشد كه بردبارى و فرو خوردن خشم و دفع
غضب از نفس نشانه ذلت و خوارى نيست و از ضعف و كوچكى نفس ناشى نمىشود، بلكه از
آثار قوت نفس و شجاعت انسان است.و اضداد آن از نقص و ضعف و ناتوانى نفس پديد
مىآيد.بنابراين دفع خشم از خود در واقع او را از بزرگى نفس خارج نمىكند، و بر
فرض اينكه در نظر جاهلان مردم چنين باشد نبايد به آن اعتنا كند، و به ياد آورد
كه اتصاف به ذلت و كوچكى نزد بعضى از اراذل و نابخردان بهتر است از خوارى روز
قيامت و رسوائى در پيشگاه خداى بزرگ.
و اگر انگيزه آن، ترس از اين است كه چيز محبوبى از دستش برود، بايد بداند كه
آنچه از بيم فقدانش خشمگين مىشود يا براى هر كسى ضرورى است، مانند خوراك و
پوشاك و مسكن و تندرستى، كه اينها همان است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و
سلم درباره آنها فرموده:
«من اصبح آمنا فى سربه، معافى فى بدنه، و له قوت يومه، فكانما خيرت له الدنيا
بحذافيرها» .
«هر كه صبحگاه برخيزد در حالى كه داراى امنيت و تن سالم و قوت روز خويش باشد
گوئى سراسر دنيا از آن اوست» .يا براى هر كسى غير ضرورى است مانند جاه و منصب
و اموال زائد.يا براى بعضى ضرورى است نه براى همه، مانند كتاب براى عالم و
ابزار صناعات براى صنعتگران.و شكى نيست كه آنچه ضرورى نيستشايستگى ندارد كه
محبوب اهل بصيرت باشد، زيرا آدمى آنچه را كه در زندگى كنونى بدان محتاج نيست
ناگزير در آينده از دست مىدهد، پس چرا عاقل آن را دوستبدارد و از فقدانش
خشمگين شود، كه اگر اين را مىدانست البته براى فقدان اين گونه چيزها غضب
نمىكرد.
اما آنچه براى همه يا براى بعضى ضرورى است، اگر چه خشم و اندوه از فقدان آنها
مقتضاى طبع آدمى از جهتشدت احتياج به آنهاست، اما عاقل وقتى تامل كند در
مىيابد كه اگر به دست آوردن چيزهاى ضرورى كه از دست داده ممكن باشد بدون غيظ و
غضب هم امكان دارد، و اگر ممكن نيستبا غضب هم امكان ندارد.و به هر حال بعد از
تامل مىفهمد كه غضب جز رنج و ناخوشى دنيوى و عقوبت اخروى ثمرى نخواهد داشت.و
با درك اين مطلب ديگر غضب نخواهد كرد، و اگر خشمى برايش پيش آيد به آسانى آن را
از خود مىراند. (دوازدهم) اينكه بداند كه خدا دوست دارد كه بنده خشم نكند، و
حبيب آنچه را كه محبوب مىخواهد البته اختيار مىكند، پس اگر بنده دوستدار
خداستشدت دوستى او به خدا بايد آتش خشم وى را فرو نشاند.
(سيزدهم) اينكه زشتى صورت و حركات خود هنگام غضب را به نظر آورد، از اين راه كه
چهره و حركات ديگران را در حال غضب ياد آور شود.
(تتميم)
بايد دانست كه بعضى از معالجات ياد شده مىتواند انگيزههاى غضب را قطع كند و
مواد آن را ريشه كن سازد، به طورى كه ديگر خشم به هيجان نيايد، و بعضى ديگر از
شدت آن مىكاهد يا به موقع صدور و هيجان آن را فرو مىنشاند.
از جمله معالجات غضب اين است كه هنگام هيجان آن از شر شيطان به خدا پناه ببرد،
و اگر ايستاده استبنشيند، و اگر نشسته استبخوابد، و با آب سرد وضو بگيرد يا
غسل كند، و اگر خشم او بر كسى باشد كه با يكديگر قرابت رحم دارند دستبه بدن او
گذارد، كه خشم آرام مىگيرد، چنانكه در اخبار آمده است. (32)