علم اخلاق اسلامى
ترجمه كتاب جامع السعادات
جلد اول

تاليف: عالم ربانى علامه مولى مهدى نراقى
ترجمه: دكتر سيد جلال الدين مجتبوى


فصل 12: (غيرت در دين و همسر و اولاد)
مقتضاى غيرت و حميت در «دين‏» اين است كه در حفظ آن از بدعتهاى بدعتگذاران و ادعاى باطل كنندگان بكوشد، و كسانى را كه از دين برگردند (مرتدين) قصاص كند، و اهانت و سبك شمردن دين و شبهات منكران را دفع و رد نمايد، و در ترويج و نشر احكام دين جد و جهد كافى به كار برد، و در تبيين حلال و حرام آن سعى بليغ مبذول دارد، و در امر به معروف و نهى از منكر مسامحه نكند.

و مقتضاى غيرت در «حرم و ناموس‏» اين است كه از مقدمات و موجبات انحراف اهل و ناموس خود غافل نشود، و اهل خود را از مردان بيگانه محافظت كند، و آنان را از رفتن به بازارها منع نمايد.رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به حضرت فاطمه عليها السلام فرمود: «چه چيز براى زن بهتر است؟ عرض كرد: اينكه مردى را نبيند و مردى او را نبيند.پس او را به سينه خود چسبانيد و فرمود: ذريه‏اى كه بعض آن از بعض ديگر است.» و اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سوراخها و پنجره‏هاى ديوار خانه را مى‏بستند كه زنان، مردان را نبينند.و پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «هر كه از زن خود اطاعت كند خدا او را به رو به دوزخ اندازد» . (20)

و اينكه از آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده كه به زنان اجازه فرمود در مساجد حاضر شوند، و فرموده است: «زنان را از مساجد خدا منع مكنيد» ، ظاهرا اين مخصوص زنان آن عصر بوده كه آن حضرت مى‏دانست كه فسادى بر حضور آنان در مساجد مترتب نمى‏شود.اما امروز صواب اين است كه زنان از حضور در مساجد و جماعات منع شوند مگر پيرزنان، زيرا از بيرون رفتن و معاشرت زنان در اين زمان قطعا فساد و معصيت‏بر مى‏خيزد (21) .

و از امام صادق عليه السلام درباره بيرون رفتن زنان در [نماز] عيدين (فطر و اضحى) پرسيدند، فرمود: «نه، بيرون نروند مگر پيرزنان‏» ، و در روايتى ديگر است كه از آن حضرت از بيرون رفتن زنان در عيدين و جماعت پرسيدند، فرمود: «نه، مگر زن سالخورده.» بالجمله: هر كه از احوال زنان اين عصر و امثال آن باخبر و آگاه باشد مى‏داند كه مقتضاى غيرت اين است كه آنان را از همه آنچه به فتنه و فساد كشانده مى‏شوند محافظت كند، خواه چيزهائى باشد كه فى نفسه حرام است مثل نگاه كردن به مردان اجنبى و نامحرم و شنيدن سخنانشان بدون ضرورت شرعى و ارتكاب لهو و لعب (مثلا ساز و آواز و غنا) يا فى نفسه حرام نباشد مانند بيرون رفتن بدون ضرورت شرعى و لو به مساجد و مشاهد مشرفه و مجالس عزادارى مولانا ابى عبد الله الحسين عليه السلام.زيرا اين هر چند في نفسه نيكو و راجح است اما غالبا از منافى غيرت و حميت جدا نيست - چنانكه در زمان ما مشاهده مى‏شود.و حداقل اين است كه خالى از نظر به مردان نامحرم و شنيدن سخن ايشان و بلكه نظر مردان به آنان و شنيدن صدايشان نيست، و اين امر خروج و انحراف دو طرف از قانون عفت است.

با اينكه قطعا مى‏دانيم كه بيرون رفتن بيشتر آنان خالى از غرضى فاسد يا بيهوده نيست و كم است كه فقط براى قرب به خدا و ثواب باشد.از اين رو صواب آن است كه در مثل اين زمان از بيرون رفتن آنان جلوگيرى شود مگر براى سفر واجب مانند حج، يا رفتن به خانه عالمى عادل براى ياد گرفتن مسائل، هرگاه مردان آنها نتوانند اين نياز را برآورند.بلى، اگر فرض شود كه بيرون رفتن آنها به يكى از مشاهد (زيارتگاهها) يا مجالس ويژه زنان مانند مجلس عزادارى و مجمع عروسى به نحوى است كه يقين حاصل شود كه آنجاها از فساد و گناه خالى است و آنچه منافى غيرت است رخ نخواهد داد ظاهر آن است كه اذن دادن ايشان جايز باشد و بلكه رجحان داشته باشد.و اين همه در مورد زنان جوان است، اما بيرون رفتن پيرزنان به جاهاى مذكور مانعى ندارد.

و مقتضاى غيرت اين است كه زنان را از شنيدن حكايات شهوت‏انگيز و سخنان عشرت آميز منع كنند، و از مصاحبت پيرزنانى كه در مجالس مردان آمد و شد دارند و داستانهاى آنان را نقل مى‏كنند جلوگيرى نمايند.زيرا در زنان عقل و ايمان ضعيفتر و غريزه شهوت سخت نيرومند است، و آن گونه شنيدنيها موجب سر برآوردن شهوت و هيجان آن در آنها مى‏شود.و چون عقل و ايمان چندان قوى نيست چه بسا كه به فسادى بزرگ بكشاند.و از اين رو در اخبار آمده است كه به زنان سوره يوسف نياموزند، زيرا شنيدن امثال آن قصه ممكن است‏به انحراف آنان از طريق عفت منجر شود.امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «سوره يوسف را به زنان خود تعليم مكنيد و برايشان مخوانيد كه در آن فتنه‏هاست (22) ، و سوره نور را به آنان ياد دهيد كه مشتمل بر مواعظ و نصايح است.» و نيز فرمود: «زنان را بر زين سوار مكنيد كه ميل به گناه در آنان به هيجان آيد» .و در تعليم سوره نور و مشاغل خانگى همچون ريسندگى به زنان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز روايت است.

و بالجمله: مقتضاى عقل و نقل (روايات) اين است كه مرد همسر و ناموس خود را از آنچه در آن احتمال فساد و بدگمانى است‏باز دارد و از چيزهائى كه از پى‏آمدهاى فتنه‏انگيز و شرآميز آن مى‏ترسد از همان آغاز جلوگيرى كند.

و مرد غيرتمند را سزاوار آن است كه خود را در نظر زن باصلابت و مهابت‏بدارد تا از او بترسد و پيروى از هوى و هوس خود نكند، و بايد همواره او را به كارى از كارها، مانند تدبير منزل و اصلاح امر معيشت‏يا به كسبى از كسبها مشغول سازد و هيچگاه بيكار و فارغ نماند، زيرا بهنگام بيكارى است كه شيطان او را به فكرهاى باطل مى‏اندازد و ميل به خود آرائى و خود نمائى و بيرون رفتن و تفرج و ديدن مردان اجنبى و لهو و لعب و بازى و خنده با زنان را در او بر مى‏انگيزد و سرانجام كارش به فساد و تباهى مى‏كشد.و همچنين مرد غيرتمند بايد همه احتياجات همسر خود از خوراك و پوشاك و ديگر ضروريات را فراهم سازد، تا زن مجبور نشود آنها را از غير شوهر خود بگيرد و از اين طريق احيانا حركات و كارهاى ناشايسته‏اى از او سرزند.

لكن با اينكه صفت غيرت خوب است نبايد به حد افراط برسد و مرد را نسبت‏به اهل خود بدگمان سازد به طورى كه بر او سخت و تنگ بگيرد و درصدد تجسس در مسائل نهانى و درونى برآيد.رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم «از پى گيرى مسائل پنهانى زنان و سختگيرى و اذيت رسانيدن به آنان‏» نهى فرموده است.و در خبرى مشهور آمده است كه:

«ان المراة كالضلع، ان اردت ان تقيمه كسرته، فدعه تستمتع به على عوج.» «زن مانند استخوان كج دنده است، اگر بخواهى راستش بكنى مى‏شكند، به حال خودش بگذار و با همين كجى از او بهره گير.» و نيز فرمود: «من الغيرة غيرة يبغضها الله و رسوله، و هى غيرة الرجل على اهله من غير ريبة‏» .

«بعضى از انواع غيرت است كه خدا و رسولش آن را دشمن دارند و آن اين است كه مرد بى‏جهت و نابجا بر اهل خود غيرت نمايد.» و امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «غيرت زياد بر زن منما كه هدف بدگمانى تو قرار گيرد» .و نيز در نامه خود به حضرت حسن عليه السلام فرمود: «بپرهيز از اظهار غيرت نابجا.زيرا اين كار زنان را به نادرستى مى‏كشاند (23) .و لكن كارشان را استوار كن و اگر عيب و كار ناشايسته‏اى از آنها ديدى هر چه زودتر آن را بر كوچك و بزرگ منكر و ناروا شمار، به اينكه پاكى و برائتشان را پى‏گيرى كنى و گناه را بزرگ بدانى و عيب را خوار شمارى‏» و بالجمله: مبالغه در تفحص و تفتيش سزاوار نيست، زيرا اين كار از بدگمانى كه از آن نهى شده‏ايم خالى نخواهد بود، و بعضى از گمانها گناه است.

و اما مقتضاى غيرت نسبت‏به «اولاد» آن است كه از آغاز مراقب احوال هر يك از آنان باشى، و براى پرستارى و پرورش و شيردادن او توسط زنى شايسته و صالح كه غذاى وى حلال باشد دقت نمائى.زيرا كودكى كه اعضاء او از شيرى كه از غذاى حرام به هم رسيده رشد كند طبع او به پليديها و ناپاكيها تمايل دارد، از آن رو كه طينت او از آلودگى سرشته شده است.

و چون به سر حد تميز رسد بايد او را آداب نيكان بياموزى.و چون اول صفتى كه بر كودك غلبه دارد تمايل به غذاست، بنابر اين بايد آداب خوردن را به وى آموخت‏به اين نحو كه با دست راست غذا بخورد و در آغاز خوردن «بسم الله‏» بگويد و از جلوى خود بخورد، و پيش از ديگران دست‏به طعام نبرد، و به طعام و به كسانى كه غذا مى‏خورند خيره ننگرد، و با شتاب غذا نخورد، و لقمه را نيك بجود، و دست و جامه را به آنچه مى‏خورد آلوده نسازد، و پرخورى را زشت و بد شمارد به طورى كه شكم پرست را نكوهش كند و او را همچون چهارپايان بداند، و كودكى را كه پرخورى نمى‏كند بستايد، و ايثار در طعام و كم اعتنائى به آن در نظرش محبوب باشد، و به هر غذائى كه فراهم شود و به دست آيد قناعت كند.

سپس به تاديب كودك در امر لباس مبادرت نمايد به طورى كه از روش نيكان و پارسايان بيرون نرود بدين ترتيب كه: لباس ساده و پنبه‏اى و سفيد را محبوب او سازد، و او را از لباسهاى ابريشمى و رنگارنگ بر حذر دارد، و به او بفهماند كه اين گونه لباسها شان زنان است و مردان از آن عار دارند، و او را از معاشرت و همنشينى با طفلانى كه به ناز و نعمت و خوشگذرانى و زينت پرورش يافته و خو كرده‏اند محافظت كند. آنگاه به تربيت اخلاق و افعال كودك بپردازد و در اين راه جدا بكوشد، زيرا كودك اگر در آغاز زندگى و عنفوان رشد مهمل رها شود و تحت تربيت صحيح قرار نگيرد، غالبا با اخلاق پست و كردارهاى بد بار مى‏آيد، و در نتيجه دروغگو، حسود، لجوج، ستيزنده و گمراه دزد، خائن، بى‏شرم و فضول، و احيانا منحرف جنسى و مايل به فسق و فجور مى‏شود.كودك را بايد از كودكان بى تربيت و بد اخلاق دور نگه داشت كه اصل ادب و تربيت همين است.و بايد او را به معلمى ديندار و صالح سپرد كه قرآن و سخنان نيكان و داستان راستان به وى بياموزد تا محبت‏شايستگان در دلش جاى گيرد، و او را از شنيدن اشعارى كه در آنها از فسق و فجور و اهل آن ياد شده بازداشت كه اينها تخم فساد را در زمين دلش مى‏افشاند.و بايد در مقابل سختگيرى معلم و جور استاد به صبر و سكوت عادت كند و فرياد و فغان نكند و به اين و آن متوسل نشود كه تحمل مشقتها [در راه تعلم و تكامل] شيوه شجاعان و مردان است.و سزاوار است كه چون از درس و كلاس فارغ شد به او اجازه بازى و تفرج داده شود تا دل او نميرد و پژمرده نگردد.

و چون اندكى رشد و تميز او بيشتر شد بايد اخلاق نيك و كردار پسنديده به او آموخت و او را از صفات و كارهاى زشت و ناپسند باز داشت تا از حسد و دشمنى و ترسوئى و بخل ورزى و كبر و خودبينى برحذر باشد و از دزدى و حرامخوارى و دروغ و غيبت و خيانت و دشنام و بدزبانى و بيهوده‏گوئى و مانند اينها پرهيز كند.و به بردبارى و سپاسگزارى و توكل و خشنودى و شجاعت و سخاوت و راستگوئى و خير خواهى و ديگر خوبيهاى اخلاق و فضائل راغب شود.و در نزد او بايد نيكان را ستود و بدان و اشرار را مذمت و نكوهش كرد تا نيكى نزد او محبوب و شر مبغوض گردد.

و چون كودك به سن تمييز رسيد، بايد او را به طهارت و نماز واداشت، و در بعضى از روزهاى ماه رمضان به روزه داشتن امر كرد، و اصول عقايد و حدود و آداب شرع را به او ياد داد.و چون خلق نيك يا كار پسنديده‏اى از او سرزند او را آفرين گفت و پاداش داد و در برابر مردم تحسين كرد.و اگر كار زشتى از او سر زند بار اول بهتر است ناديده انگاشت و به روى او نياورد و وانمود كرد كه كسى جرات نمى‏كند كه چنين كارى بكند خصوصا اگر خود طفل در پنهان داشتن آن كوشش دارد، زيرا به رخ او كشيدن ممكن است وى را جرى سازد به طورى كه بعد از اين آشكارا مرتكب آن شود و باكى نداشته باشد.پس اگر دوباره آن كار از او سر زد، بايد در خفا او را عتاب و سرزنش كرد و زشتى آن كار را بزرگ نمود و به او گفت:

مواظب باش كه كسى بر اين كار مطلع نشود كه در نزد مردم رسوا مى‏شوى.ولى در سرزنش و عتاب نبايد زياده‏روى كرد كه اهميت كلام و اثر سرزنش از دلش برود.

اما پدر بايد هيبت‏خود را در گفتار و در حركات نگه دارد و مادر بايد كودك را از پدر بترساند (24) .و سزاوار است كه از هر كارى كه پنهانى مى‏كند منع شود، زيرا آن را پنهان نمى‏دارد مگر اينكه معتقد است كه كارى زشت است.پس اگر رها شود به كار زشت عادت مى‏كند.و بايد در راه رفتن و ديگر حركات و افعال به وقار و خوددارى و آرامش عادت كند.و با همنشينان و معاشران خود تواضع و فروتنى نمايد و آنها را گرامى دارد، و گشاده‏روئى و خوش كلامى را شعار خود سازد، و اطاعت پدر و مادر و معلم و مربى و بزرگتر را بياموزد و تعظيم ايشان را بجا آورد و در حضور ايشان بازى نكند.و بايد او را از فخرفروشى بر همسالان به چيزى كه خود يا پدرش مالك آن است منع كنند.و او را از اينكه از اطفال يا مردان چيزى بگيرد بر حذر دارند و به او بفهمانند كه بزرگى در عطا و بخشش است و در گرفتن خوارى و ذلت است، و اين خوى سگان است كه به انتظار لقمه‏اى دم خود را مى‏جنبانند و چاپلوسى مى‏كنند.و محبت زر و سيم را در نظر او زشت نمايند، و او را از آن دو بيش از مار و عقرب بر حذر دارند.زيرا آفت دوستى آن دو بيش از آفت زهر كشنده است، و بسيارى از مردم بدين سبب هلاك شدند.

و او را عادت دهند كه در حضور ديگران آب دهان نيفكند و انگشت‏به بينى نكند و آب بينى نيندازد، و به ديگران پشت نكند و پا بر روى پا نيفكند و دست‏بر زير زنخدان ننهد، كه اين دليل كسالت است.و طريقه نشستن و برخاستن و راه رفتن را ياد گيرد.و او را از خواب در روز منع كنند و از ناز پروردگى در فرش و لباس و طعام بازدارند بلكه به جامه و خوراك درشت معتاد سازند تا اعضاء و اندامش قوى و محكم شود.و به او ياد دهند كه خلقت او براى دفع زيان و درد است نه براى كسب لذت.و خوردنيها همچون داروهائى است‏براى برطرف كردن گرسنگى و نيرو دادن به انسان براى عبادت خدا، و دنيا بى‏ريشه و ناپايدار است، و نعمتهاى آن را مرگ از ميان مى‏برد، و دنيا سراى عبور است نه خانه اقامت، و آخرت سراى بقا و جاى راحت و لذت است.

و بايد او را از پرگوئى و دروغ و قسم خوردن اگر چه راست‏باشد و از لهو و لعب و استهزاء و زياد مزاح كردن و ابتدا به سخن كردن منع كرد، و بايد عادت كند كه جز به اندازه‏اى كه مى‏پرسند سخن نگويد، و مادام كه بزرگتر سخن مى‏گويد گوش فرا دهد، و از پيش پاى بزرگتر از خود برخيزد و به او جاى دهد و در پيش روى او بنشيند.

پس اگر كودك در خردى به اين آداب مؤدب و تربيت‏شود اين اخلاق و ملكات بعد از بلوغ در او راسخ و ريشه‏دار خواهد شد و انسانى نيك و شايسته خواهد گشت.و اگر بر خلاف اين نشو و نما كند، تا آنجا كه با لهو و لعب و فحش و بى‏شرمى و شكم‏پرستى و خود آرائى و فخر فروشى انس و الفت گيرد و معتاد شود خبيث النفس مى‏گردد و وبال پدر و مادر خواهد شد و بلكه باعث رسوائى و ننگ مى‏شود.پس بر هر پدرى لازم است كه در تاديب و تربيت فرزند مسامحه نكند، كه اين امانت‏خداست نزد او، و دل كودك جوهرى است پاك و صاف و خالى از هر نقش و صورت و پذيراى هر نيك و بد، و اين والدين هستند كه او را به يكى از اين دو راه مى‏برند.كه اگر او را به راه خير ببرند به همان روش نشو و نما مى‏كند و در دنيا و آخرت سعادتمند مى‏شود، و والدين و معلم و مربى او در ثواب او شريك خواهند بود، و اگر او را به راه شر ببرند و تربيت او را مهمل گذارند شقى و هلاك خواهد شد، و وزر و زيانش برگردن پدر يا قيم و ولى او خواهد بود.

و دختر را نيز بايد مانند پسر تربيت كرد مگر در چيزهائى كه ميان دختر و پسر تفاوت هست.پس بايد او را پرده‏نشينى و حجاب و وقار و عفت و حيا و ديگر خصال شايسته زنان آموخت.

آنگاه بايد جستجو و بررسى كرد كه كودك استعداد كدام علم و صنعت را دارد، و او را به آموختن آن گماشت و نگذاشت كه مشغول كارى شود كه استعداد آن را ندارد تا عمر او ضايع نگردد و فايده‏اى به دست نيايد.زيرا هر كسى مستعد همه علوم و صناعات نيست و گرنه همه مردم به شريفترين شغلها و صنعتها مى‏پرداختند.

و اختلاف و تفاوت مردم در اين استعداد، حكمت الهى است‏براى حفظ و قوام زندگى نوع انسان و انتظام امور عالم.

اما غيرت در «مال‏» را گمان مبر كه پسنديده نيست‏به اين تصور كه مال فناپذير است و بزرگان و نيكان به آن اعتنا ندارند.زيرا مادام كه انسان در دار دنياست‏به مال محتاج است و تحصيل آخرت نيز به آن متوقف است.زيرا كسب علم و عمل بستگى به بقاء بدن دارد و آن وابسته است‏به قوت و غذا.پس عاقل بايد مال را بعد از آنكه از راه حلال و صحيح و كسب پسنديده به دست آورد مورد اعتنا قرار دهد و در حفظ و ضبط آن بكوشد.و مقتضاى حفظ مال و سعى در نگهدارى آن - كه به غيرت مالى تعبير كرديم - اين است كه در موردى كه فايده دنيوى يا اخروى ندارد مصرف و خرج نكند، مانند انفاق ريائى و مهمانى براى خودنمائى و فخر فروشى، يا بخشش آن به غير مستحق بدون انگيزه دينى يا دنيوى يا عرفى، يا بى‏مبالاتى در حفظ آن كه منجر به تمكين از ظالم و دزدان و اهل خيانت در بردن مالش بشود، يا هدر دادن آن بدون اينكه به كسى نفعى برسد، يا اسراف در بذل و خرج آن، يا مصارفى كه عقلا و شرعا رجحانى نداشته باشد و عوضى در دنيا و آخرت براى آن نيست.

بلكه مقتضاى غيرت در مال اين است كه اموال خود را در زمان حيات در راههائى به مصرف برساند كه فايده آن به خودش عايد شود، و چيزى به ارث نگذارد مگر براى فرزندان نيك و صالح خود، كه بقاء آنها به منزله بقاء خود اوست و بر وجود آنان - كه حال و زندگى نيك دارند - ياد و نام نيك و ثواب بعد از مرگ براى او مترتب باشد.و چگونه صاحب غيرت خود را راضى مى‏كند كه مالى را كه با رنج و زحمت‏به دست آورده و عمر خود را در جمع آن تلف كرده و در قيامت‏بايد از عهده حساب آن برآيد براى شوهر زن خود بگذارد، و همچنين است گذاشتن اموال براى ساير ورثه كه نه حقوق را مى‏شناسند و نه اهل خير و صلاح و وفا هستند از پسران ناصالح و شوهران دختران و ديگر خويشاوندان از برادران و خواهران و...

كه اينها اگر چه مانند شوهر زن نيستند اما اگر اهل خير و صلاح نباشند گذاشتن مال براى آنها جز وزر و وبال و بدنامى و فحش و دشنام ثمرى ندارد، چنانكه در اين زمان مشاهده مى‏كنيم.