گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد اول)

عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )

- ۱۵ -


(جناب اميرالمومنين (عليه السلام ) در بازار كوفه تشريف مى آوردند و مى فرمودند: اى اهل بازار! بپرهيزيد از خدا و از قسم خوردن دورى نماييد به درستى كه قسم سرمايه را تباه مى نمايد و بركت را مى برد. تاجر، فاجر است مگر اينكه حق بدهد و حق بستاند و السلام عليكم . چند روز تشريف نمى آوردند بعد مى آمدند و گفتار سابق تكرار مى فرمودند، وقتى مردم مى ديدند كه آن جناب تشريف آوردند به يكديگر مى گفتند: انزع البطين آمده . مى فرمود: پائين شكمم طعام و بالاى آن علم است و نيز مى آمدند و دره اى (462) با ايشان بود مى فرمود اى خدا پناه مى برم به تو از فسق و از شر اين بازار.
همچنين در ((سفينة البحار)) به نقل از ((عدة الداعى )) آمده كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: كسى كه خدا را ياد كند در بازار از روى اخلاص در وقتى كه مردم غافلند و مشغول كار خوداند هزار حسنه براى او مى نويسند. آمرزشى در روز قيامت براى او هست كه خطور به قلب بشرى ننموده .)
براى حفظ متاع
فيه ايضا و اذا اردت اءن تحرز متاعك فاقرء آية الكرسى و اكبتها وضعها فى وسطه و اكتب ايضا: و جعلنا من بين ايديهم سدا... الاية .(463) لا ضيعة على ما حفظه الله ، فان تولوا فقل : حسبى الله ، لا اله الا هو، عليه توكلت و هو رب العرش العظيم ، فانك قد اءحرزت ان شاء الله متاعك فلا تصل اليك سوء ان شاء الله .(464)
فيه ايضا عن الحسن بن راشد عن الصادق (عليه السلام )، قال (عليه السلام ): لا تكونن دوارا فى الاءسواق و لا تكن شراء دقاق الاءشياء بنفسك ، فانه يكره للمرء ذى الحسب و الداين اءن يلى دقائق الاءشياء بنفسه الا فى ثلاثة اءشياء: شراء العقار و الرقيق و الابل .(465)
فيه ايضا روى عن الحسن البصرى فى حديث : ان اميرالمومنين (عليه السلام ) دخل سوق البصرة فنظر الى الناس يبيعون و يشترون ، فبكى بكاء شديدا ثم قال : يا عبيد الدنيا و عمال اهلها، اذا كنتم بالنهار تحلفون و بالليل فى فراشكم تنامون و فى خلال ذلك عن الاخرة تغفلون ، فمتى تجهزون الزاد و تفكرون فى المعاد.(466)
عن على بن الحسين (عليه السلام ) قال : من سعادة المرء المسلم اءن يكون متجره فى بلاده و يكون خلطاؤ ه صالحين و يكون له ولد يستعين به .(467 )

ايضا براى حفظ متاع
فرموده معصوم (عليه السلام ) است : اذا دخل حانوته اءول النهار يقراء ((الاخلاص )) احدى و عشرين مرة ثم يقول : اللهم يا واحد يا احد يا من ليس كمثله احد، اءساءلك بفضل ((قل هو الله احد)) اءن تبارك لى فيما رزقتنى و اءن تكفينى شر كل اءحد.(468) آن روز خود و دكان محفوظ بماند ان شاء الله .
عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ): لا تلتمسوا الرزق ممن اكتسبه من اءلسنة الموازين و رؤ س المكائيل و لكن عند من فتحت عليه الدنيا.(469)
در خبر است : اميرالمومنين (عليه السلام ) چون از حكومت فارغ مى شد به بازار كوفه مى آمد مى فرمود: يا اءيها الناس اتقوا الله (اءوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اءشياءهم و لا تعثوا فى الاءرض ‍ مفسدين .)(470) در بازار مردى را ديد كه زعفران مى كشيد و از كفه ترازو كه زعفران بود مى چربانيد، دانست كه ترازوى وى راست نيست زعفران را از كفه بريخت فرمود: اءقم الوزن بالقسط ثم ارجح بعد ذلك بما شئت ؛ اول ترازو را به عدل راست كن بعد از آن اگر خواهى چرب بسنج .
مروى است از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) هر كه در كيل و وزن خيانت كند فردا او را به قعر دوزخ در آورند و او را در ميان دو كوه آتش جاى دهند و گويند كيل و وزن كن اين كوه ها را و هميشه به اين عمل باشد.
مالك دينار گويد: مرا همسايه اى بود بيمار شد به عيادت او رفتم در نزع بود و بانگ مى زد كه دو كوه آتش قصد من مى كنند. من گفتم : اين محض خيال است تو را مى نمايد. گفت : نه چنين است بلكه حق است ؛ زيرا كه مراد و مِكيال بود يكى ناقص و ديگرى زايد، به ناقص مى دادم به زايد مى گرفتم ، اين عقوبت آن است !
از ابن عباس روايت است كه فرمود: انكم معاشر الاءعاجم وليتم اءمرين بهما هلك من : كان قبلكم ، المكيال و الميزان ؛ اى گروه عجم شما مباشر و متولى دو امر گشته ايد كه به سبب آنها قرون گذشته و مردم سابق هلاك شدند و آن كيل و وزن نمودن است . و تخصيص به عجم به جهت آن بود كه اكثر اهل ترازو عجم بودند، در مكه ، وزن مى كردند، در مدينه ، كيل .
عكرمة گفته : اءشهد اءن كل كيال و وزان فى النار گواهى مى دهم كه هر كيل كنى و وزن كنى در آتش است . به او گفتند كه پسر تو كيل و وزن كن است ؟ گفت : ((انه فى النار))!
در تفسير ((منهج الصادقين )) ذكر نموده : چون غرض از وضع وزن و كيل ، اقامه عدل است و عدم انحراف از آن . پس مكلف اگر در هر امرى كه عدل را مرعى ندارد و بر وجه مامور به اتيان ننمايد از جمله مطففين خواهد بود؛ چنانچه اين عباس فرمود: الصلوة مكيال . هر كس تمام پيمايد، پاداش او را تمم دهند براى او و تمام پيمايند براى او. و اگر بكاهاند در آيه مطففين داخل خواهد بود. آن وقت حق سبحانه جهت تعجب از عقل اين جماعت كه از طريق عدل و سويت منحرفند انكار اين امر فضيع و مى فرمايد: اءلا يظن اءولئك اءنهم مبعثون # ليوم عظيم .(471)
و نكتب ما قدموا و آثارهم ...
كرده هاى شخص و آنچه از او باقى مى ماند از اثراث ، در نزد حق سبحانه ضبط است و نكتب ما قدموا و آثارهم و كل شى ء اءحصيناه فى امام مبين ؛(472) يعنى مى نويسم آنچه را كه پيش فرستادند و آنچه را كه از اثرات آنها باقى است ، يعنى بعد از مردن هر چه را كه غصب كرده و عين او باقى است و ارث نمى داند يا مى داند نمى دهد به صاحب مال . تو مرده و در برخى و برايت عذاب نوشته مى شود. يا كسى در دين خداى تعالى بدعتى گذارد مادامى كه اين بدعت باقى است و كسى به اين عمل مى كند به عدد عمل كنندگان نا روز قيامت براى او گناه نوشته مى شود. عزيزا! به فكر خود باش و جواب آن روز را تهيه كن خوشا به حال كسى كه گناهان او متعدد و شماره داشته باشد و منقطع شود نسبتا كارشان خوب است بخلاف غاصب مال و مبدع در دين ظلمى نموده و در ميان خلق متداول شده هميشه و همه ساله براى او گناه نوشته مى شود.
اين شعر را نسبت به امير (عليه السلام ) داده اند:
 

ما بال دينك ترضى اءن تدنسه   و ثوب نفسك مغسول من الدنس (473)
به حضرت عيسى خطاب فرمود بنى اسرائيل را بگو خود را خوشبو كنيد براى اهل دنيا و قلب شما به منزله جيفه منتنه است در نزد من ، با قلب خود به من اقبال نماييد من صورت شما را نمى خواهم .
برادر من ! تب لازم در جان تو است كه حب دنيا باشد آكله در جان تو است كه حسد بر برادران دينى باشد اعمال حسنه تو را مى خورد تكبر جانت را فرو گرفته با خلق دعوى شراكت در كبريائى دارى كه فرمودند كسى كه به قدر ذره اى در دلش كبر باشد داخل بهشت نمى شود. فرمايش على (عليه السلام ) است : و جعل اللعنة على من نازع الله فى كبريائه و عظمته .(474) اين امراض كه در دل من و تو است در مقام دفع و اصلاح او نيستى . على (عليه السلام ) فرمود: اءفبهذا تريدون اءن تجاوروا الله فى دار قدسه تعالى فتكونوا اءعز اءوليائه عند هيهات لا تخدع عن جنته تعالى و لا تنال مرضاته الا بطاعته ؛(475) مى خواهيد با اين حال كه دروى از حق باشد در دار قدس ‍ همسايه اولياء خدا شويد و بوئى از عالم غيب به مشامت برسد؟! هيهات ! هيهات ! دور است اين نشده و نخواهد شد.
 
ناز را رويى ببايد همچو ورد   چون ندارى گرد بدخوئى مگرد
عيب باشد روى نازيبا و ناز   زشت باشد چشم نابينا و باز
هر كه را طاوس بايد جور هندوستان كشد
ابوذر غفارى چشمش درد مى كرد به او گفتند: چرا معالجه نمى كنى ؟ گفت : درد از خداست دوا هم از اوست . گفتند: دعا بكن خدا شفا بدهد. گفت : كارها و چيزهائى اهم و الزم دارم از آن كه دعا براى چشمم بكنم . من و تو دعاى لازم تر نداريم و قائم به خود هستيم اصلا كار آخرت نداريم . اين امراض مهلكه دوا و حكيم دارد. ولى ((قانون )) ابن سينا اين ناخوشيها را علاج نمى كند. طبيب اين ناخوشيها، قرآن مجيد و فرموده سفير و پيغمبر او رسول خداست . لقد من الله على المومنين اذ بعث فيهم رسولا...(476)
فى مصيبة الامام ابى عبدالله الحسين (عليه السلام ) اشعار فواد كرمانى
 
قامتت را چه قضا بهر شهادت آراست   با قضا گفت مشيت كه قيامت برپاست
دشمنت كشت ولى نور تو خاموش نگشت   آرى آن جلوه كه فانى نشود نور خداست
بيدق سلطنت افتاد كيان را ز كيان   سلطنت ، سلطنت تو است كه پاينده لواست
زنده را زنده نخوانيد كه مرگ از پى اوست   بلكه زنده است شهيدى كه حياتش ز قفاست
دولت آن يافت كه سر داد به پاى تو ولى   اين قبارست نه بر قامت هر بى سر و پاست
تو در اول سر و جان باختى اندر ره دوست   تا بدانند خلايق كه فنا، شرط بقاست
پايمالى ز عبوديت و من در عجبم   با چنين حال هنوزت سر تسليم و رضايت
هر طرف مى نگرم روى دلم جانب تو است   عارفم بيت خدا را كه دلم قبله نماست
زنده در قبر دل ما بدن كشته توست   جان مائى و تو را قبر حقيقت دل ماست
ما گداييم و فقير سر كوى تو، حسين (عليه السلام )   پادشاه است فقيرى كه در اين كوچه گداست
شعر :
 
ز چشم خويشتن آموختم رسم رفاقت را   كه هر عضوى به درد آيد به جايش ديده مى گريد
فى ((سفينة البحار)) قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): من كان يؤ من بالله و اليوم الاخر فلا يبيت فى موضع تسمع نفس امرئة ليس له بمحرم .(477)
در اهتمام بستر زن و پوشاندن آنها به زير جامه
فى ((مجموعة ورام )): عن اميرالمومنين (عليه السلام ) قال : كنت قاعدا فى البقيع مع رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فى يوم دجن (478) و مطر اذ مرت امراءة على حمار فهوت يده فى وهدة (479) فسقطت المراءة فاعرض النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) بوجهه قالوا: يا رسول الهل ، انها متسرولة . قال الهم اغفر للمتسرولات ثلاثا يا ايها الناس اءتخذوا السراويلات فانها من استر ثيابكم و حصنوا بها نساءكم اذا خرجن ؛(480)
(ترجمه حديث : اميرالمومنين (عليه السلام ) مى فرمايد: در خدمت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در بقيع نشسته بودم اتفاقا روزى بود كه باران به شدت مى باريد. ناگه زنى سوار بر حمار عبور كرد دست حمار در گودالى فرو رفت . زن به زمين افتاد. پيغمبر روى مبارك گردانيد. عرض ‍ كردند: يا رسول الله ، اين زن زير جامه پوشيده . سه مرتبه پيغمبر فرمود: خدايا بيامرز زنهائى كه زير جامه مى پوشند. كنايه از آنكه مستوره و پوشيده اند. پس فرمود: اى گروه مردم ! بر شما باد به پوشيدن زير جامه براى اينكه زير جامه بهترين لباسى است كه بدن را مى پوشاند و زنهاى خود را حفظ كنيد به زير جامه يعنى آنها را وادار نمائيد به پوشيدن ، بالخصوص در وقتى كه از خانه بيرون مى روند.)
فرمايش شيخ بهائى - عطرالله مرقده -
چون حق سبحان انسان را به خلافت خود مخصوص ساخت چنانچه فرمود: انى جاعل فى الاءرض خليفة .(481) واجب است بر آنها متخلق به اخلاق او شوند و تشبه به او پيدا نمايند؛ چنانچه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: تخلقوا باءخلاق الله (482) و از اخلاق او جل شاءنه رحم به بندگان است . بنده هم بايد صفت رحم در او باشد به مخلوقات او رحم نمايد؛ لذا فرمودند: ان الله لم يضع رحمته الا على كل قلب رحيم .(483) نيز فرمود: ارحموا من فى الاءرض يرحمكم من فى السماء.(484) ابتداى روايت : قال (صلى الله عليه و آله و سلم ): الراحمون يرحمهم الرحمن .
مرحوم حاج ملا مهدى نراقى - طاب ثراه - در كتاب ((انيس الموحدين )) فرمايشاتى ذكر فرمود. خواستم فرمايش ايشان را تيمّنا ذكر كرده باشم . در باب توحيد مى فرمايد: هم چنانچه انسان وقت بيچارگى و اضطرار به مبداء خود التجاء مى آورد. رفع گرفتارى خود را از پيشگاه حضرتش طلب مى كند. خداوند نجاتش مى دهد حيوانات هم وقتى كه در ورطه مى افتند به درگاه الهى تضرع مى نمايند و استخلاص خود را از او مى جويند.
همچنانچه شيخ بحرانى (485) نقل كرده است در زمان قحط و قطع باران مكرر مشاهده شده است كه حيوانات در صحراها سر به سوى آسمان مى كنند و استغاثه به درگاه الهى مى نمايند از جهت طلب باران .
و فخر الدين رازى نقل كرده است كه در سالى قحط باران شد و مردم هر چند به دعا مى رفتند دعاى ايشان مستجاب نمى شد، صيادى نقل كرد كه من در آن وقت به صحرا رفتم . ديدم آهوى تشنه اى به هر سو مى دويد تا به كنار گودالى رسيد خود را در آن گودال انداخت كه بلكه در آنجا آبى باشد بعد از آنكه در آنجا آبى نبود برگشت و سر به سوى آسمان كرد تضرع و استغاثه نمود ناگاه ابرى پيدا شد و به نحوى باريدن گرفت كه آن گودال پر از آب شد. آهو آب خورد و رفت .
و حقير از بعضى از ثقات شنيدم كه از فاضل عظيم الشاءن نقل كرده كه آن فاضل در نزد استادى درس نخوانده بود تحقيق كردم كه شما با وجود درس ‍ نخواندن به اين مرتبه از علم از كجا رسيديد و چگونه تحصيل كرديد؟! در جواب گفت كه من از جهت تحصيل علم به اصفهان رفتم در سالى كه در اصفهان قحط شديد به هم رسيده بود، روزى به قبرستان تخت فولاد رفتم ديدم سگى در آنجا بود چون مرا ديد خواست كه حركت كند از گرسنگى قوه حركت نداشت من قدرى پول داشتم به بازار رفتم و قدرى طعمه گرفتم و از براى آن سگ آوردم . آن سگ طعمه را خورد سر به سوى آسمان بلند كرد تضرع و استغاثه نمود دفعة همه علومى كه مى دانم فايض شدم . به نحوى كه در هيچ علمى محتاج به تعلم نبودم .
و از اين قبيل نقلها بسيار است همين قدر كه ما ذكر كرديم از براى طالبان هدايت كافى است .(486)
در مجالست و همنشينى
دسته اى آيات و اخبار وارده در باب مجالست در مخالطه و مودت با كفار و فُسّاق و كسانى كه سزاوار نيست مجالست با آنها.
بسم الله الرحمن الرحيم : جزء پنجم (قرآن در دو محل ): (بشر المنافقين باءن لهم عذابا اءليما # الذين يتخذون الكافرين اءولياء من دون المومنين اءيبتغون عندهم العزة فان العزة لله جميعا.)(487)
جزء ششم در دو محل : يا اءيها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اءولياء بعضهم اءولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لا يهدى القوم الظالمين .(488)
ايضا مى فرمايد: يا اءيها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا من الذين اءوتوا الكتاب من قبلكم والكفار اءولياء و اقتوا الله ان كنتم مومنين .(489)
جزء سوم : لا يتخذ المومنون الكافرين اءولياء من دون المومنين و من يفعل ذلك فليس من الله فى شى ء...(490) الى آخر.
نهى از ارتباط داشتن با دارندگان انحراف فكرى
فى ((البحار)) از سليمان بن جعفر الجعفرى گفت : شنيدم از حضرت ابوالحسن (عليه السلام ) كه فرمود: تو چرا با عبدالرحمن بن يعقوب مى نشينى ؟ جواب داد دائى من است . حضرت فرمود: اين شخص حرف بزرگى درباره حق مى زند خداوند را وصف مى كند در حالتى كه خداوند وصف كردنى نيست يا با او بنشين ما را ترك كن يا با ما بنشين او را ترك كن . عرض مى كند در آنچه مى خواهد بگويد من كه حرف او را نمى گويم . حضرت ابوالحسن (عليه السلام ) فرمود: نمى ترسى عذاب كه نازل شد هم تو را بگيرد و هم او را! نمى دانى شخصى از اصحاب موسى بود پدر او از اصحاب فرعون بود. همين كه لشكر فرعون و موسى به هم رسيدند پسر او رفت پدر خود را موعظه نمايد و برگرداند و جزء لشگر حضرت موسى (عليه السلام ) نمايد به دريا كه رسيدند هر دو غرق شدند، خبر به حضرت موسى رسيد حضرت فرمود: پسر و اصل به رحمت خدا شد. حضرت فرمود: عذاب كه نازل شد بر گناه كار فرا گيرد آن اشخاصى كه نزديك و همنشين به او بوده اند. قال المجلسى : در بيان فرمايش حضرت فرمود: جمع بين ما و تو نمى شود ممكن نيست جمع بين مجالست با ما و مجالست با او اگر با او نشستى فاسق خواهى بود، ما با فاسق نمى نشينيم .(491) و فيه ايضا از عمرو بن يزيد عن ابى عبدالله ، فرمود: با اهل بدعت ننشينيد كه اگر نشستيد نزد مردم يكى از آنها خواهيد بود.(492)
رسول خدا فرمود: شخص به دين قرين و دوست خود خواهد بود. مجلسى رحمة الله در بيان اين فرمايش مى فرمود: شما هم نزد مردم مثل يكى از آنها مى شويد. فرمايش دلالت مى كند بر وجوب احتراز از مواضع تهمت و فعل چيزى كه باعث سوء ظن شود خوش ظنى مردم مطلوب است نزد حق براى ريا و سُمعَه نباشد. گاهى ممكن است در آخرت اين حسن ظن مردم به او نفع رساند، زيرا وارد شده در خبر: خدا قبول مى كند شهادت مومنين را اگر چه خدا در خلاف آن بداند.
در بيان فرمايش حضرت كه فرمود شخص در دين دوست و قرين خود است ، يعنى نزد مردم اين شاهدست ما سبق را يا واقعا مى گردد مثل مردم آن وقت بيان مفسده ديگرى است . چنانچه روايت وارد شده آدم بد بدى او تعدى مى كند به غير و قرين اغوا مى كند غير را.
دو فقره حديث از خصوص شهادت مومنين در حق ميت به مناسبت مطلب فوق ذكر مى نمائيم :
در ((لئالى الاخبار)) قال الصادق (عليه السلام ): اگر چهل نفر حاضر شدند شهادت دادند در خوبى ميتى و گفتند: اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا و اءنت اءعلم به منا حق تعالى مى فرمايد: شهادت شما را قبول كردم ، او را آمرزيدم گناهانى كه شما نمى دانيد من مى دانم .(493)
شيخ كلينى به اسناد خود از امام ابى عبدالله جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام ) روايت كرده فرمود: در بنى اسرائيل عابدى بود به داود خطاب شد اين ريا كار است ، آن عابد مرد، داود به جنازه او حاضر نشد. چهل نفر از بنى اسرائيل درباره او گفتند: اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا و اءنت اءعلم به منا فاغفر له همين كه ميت را غسل دادند چهل نفر ديگر اين كلام را گفتند: اللهم انا لا نعلم منه الا خيرا و اءنت اءعلم به منا فاغفر له خداوند وحى كرد به داود چه مانع تو شد به جنازه او نماز نكردى ؟ عرض كرد: خدايا تو فرمودى اين مرائى است . خطاب رسيد به دواد: قومى شهادت دادند به خوبى او شهادت آنها را قبول كردم و او را بخشيدم چيزى كه آنها نمى دانستند من عالم بوده ام .(494)
در ((انوار)) از علامه مجلسى نقل شد از برادرهاى مومنش تقاضا نمود به كفنش به تربت حسينى بنويسند شهادت دهند به ايمانش : و كتبوا كذا لاريب فى ايمانه كتبه شاهدا به فلان بن فلان ؛ زير شهادت خود را مهر كردند. مجلسى امر كرد مردم را به اين عمل .
در ((لئالى )) و ((زهر الربيع )) مى نويسد: مولاى اردبيلى نامه اى به شاه طهماسب صفوى - و در ((قصص العلماء)) دارد به شاه عباس - مى نويسد با اختلاف كمى در عبارت كه توصيه نموده نسبت به مرد سيدى كه اين سيد از اهل استحقاق است در صدر كتابش نوشته بود، خطاب به شاه ، ((اى برادر)). همين كه اين سيد رسانيد مكتوب مرحوم اردبيلى را به شاه ، قبل ذلك الكتاب ، يعنى نامه را بوسيد و براى تعظيم و احترام نامه اردبيلى سلطان از جاى برخاست همين كه نام را خواند ديد در نامه لفظ ((برادر)) خطاب به سلطان نموده . سلطان غلام خود را صدا زد گفت كفن من را بياور، غلام كفن را آورد نامه اردبيلى را در كفن گذاشت به خواص ‍ خود گفت : وقتى كه من را دفن كرديد اين نامه را زير سر من بگذاريد تا بر نكير و منكر حجت آورم بگويم به نكير و منكر مولاى اردبيلى آن كسى كه اتقاى اهل زمانش است من را به برادرى خوانده و اين خط و كاغذ اوست . ((ففعلوا اءوامره )) شك در نجات او نيست .(495)
ايضا در ((لئالى الاخبار)) روايت شده جوانى هرگونه فواحش به جاى آورده بود و گناهى نبود مگر مرتكب شده بود، مريض شد. همسايه او عيادت او را نكردند. بعضى از همسايه خود را خواند به آنها گفت : همسايه هاى من در حيات از من اذيت كشيدند و مى دانم همسايه هاى قبر من هم از من اذيت خواهند كشيد و از همسايگى من متاءذى خواهند بود من را در گوشه خانه خود دفن كنيد. همين كه مرد در عالم خواب او را به هيئت خوشى ديدند از او پرسيدند: خدا با شما چه معامله كرده ؟ پس گفت : خداى تعالى به من فرمود بنده من ! خلق تو را واگذاردند و از تو اعراض و دورى كردند. اما من كه خداى تو هستم تو را واگذار نمى كنم و به رحمت خود از تو اعراض نمى كنم .
در ((زهر الربيع )) مى نويسد بعضى كه من وثوق به آنها داشتم حكايت كرده مرا مولانا احمد اردبيلى - عطر الله ضريحه - كان فى المشهد العلوى مردى از اجزاء سلطان عادل ، شاه عباس اول كه در خدمت خود كوتاهى كرده بود ملتجى شد به اردبيلى كاغذى بنويسد به سلطان عفو و گذشت او را بخواهد. نوشت اردبيلى به فارسى به سلطان اين قسم : بانى ملك عاريت عباس بداند چه اگر اين مرد اول ظالم بود اكنون مظلوم مى نمايد چنانچه از تقصير او بگذريد شايد حق سبحانه و تعالى از پاره اى از تقصيرات تو بگذرد. كتبه بنده شاه ولايت احمد اردبيلى . (جواب سلطان ): به عرض ‍ مى رساند خدمتى كه به عباس فرموده بوديد به جان منت دانسته به تقديم رسانيد اين محب را از دعاى خير فراموش نفرمائيد. كتبه كلب آستان على ، عباس .(496)
در ((بحار)) از ((اعلام الدين )) نقل كرده كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: تنهائى ، بهتر از قرين بد است . ايضا فرمود: جاملوا(497) الاءرار باءخلاقهم تسلموا من غوائلهم و باينوهم باءعمالهم كيلا تكونوا منهم .
در همنشين خوب و بد
در ((بحار)) از ((اعلام الدين )) نقل كرده است : روى جابر بن عبدالله عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ): لا تجلسوا الا عند كل من يدعوكم من خمس الى خمس : من الشك الى اليقين ، من الكبر الى التواضع ، من الرياء الى الاخلاص ، من الرغبة الى الزهد، من الغش الى النصيحة .
ترجمه : جابر بن عبدالله انصارى از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت نموده آن بزرگوار فرمود: مجالست ننمائيد مگر با كسى كه از پنج خصلت بد شما را بيرون نمايد و در پنج خصلت خوب داخل نمايد. از مرض شك به يقين ، از كبر به تواضع ، از ريا به اخلاص ، از رغبت به دنيا به زهد و از غش (498) به نصيحت .
اءيضا قال الحواريون لعيسى (عليه السلام ): يا روح الله من نجالس ؟ فقال : من يذكركم الله رؤ يته و يرغبكم فى الاخرة عمله و يزيد فى علمكم منطقه (499)
ترجمه : حواريين به حضرت عيسى عرض نمودند: با كه مجالست نمائيم ؟ فرمود: با كسى كه رويت او شما را به ياد خدا آورد، عمل او شما را راغب به آخرت كند و نطق او در علم شما بيفزايد.
اءيضا عن داود الرقى قال : قال لى ابو عبدالله : انظر الى كل من لا يفيدك منفعة فى دينك فلا تقعدن به و لا ترغبن فى صحبته فان كل ما سوى الله مضمحل و خيم عاقبته .(500)
ترجمه : حضرت صادق (عليه السلام ) به داود رقى فرمود: نظر نما، هر كس ‍ به تو فائده دينى ندارد با او منشين ، رغبت به صحبت او مكن ؛ زيرا كه هر چه غير از خدا است هيچ است عاقبت او وخيم و ندامت آور است .
فيه ايضا؛ روى ان سليمان على النبى و آله و (عليه السلام ) قال لا تحكموا على رجل بشى ء حتى تنظروا الى من يصاحب فانما يعرف الرجل باشكاله و اقرانه و ينسب الى اصحابه و اخدانه .(501)
ترجمه : روايت شده از حضرت سليمان - على نبينا و آله و (عليه السلام ) - فرمود: حكم مكنيد بر كسى از درجه تقوى و صلاح او مگر اينكه ببينيد با چه كسى دوست و همنشين است . مرد به هم شكل و قرين او شناخته مى شوند و نسبت داده مى شوند به اصحاب و اخدان (502) خود.
دو شعر درباره قرين سوء گفته اند:
 
عن المرء لا تساءل و سل عن قرينه   فكل قرين بالمقارن مقتد(503)
اذا كنت فى قوم فصاحب خيارهم   و لا تصحب الاردى فتردى مع الردى