دروغ مصلحت آميز، بحثى در مفهوم و گستره آن

سيد حسن اسلامى

- ۳۰ -


بدين ترتيب ما جامعه اى در نظر گرفته ايم كه در آن هيچ يك از ارزش هاى اسلامى حاكم نيست و سپس از طريق تجربه يا تامل ديده ايم كه در چنين جامعه اى در موارد متعدد بايد دروغ گفت و چاره اى جز اين نداريم . آنگاه به اين همه استثناها رسيده ايم ، اما سخن از جامعه اسلامى است كه در آن همه ارزش هاى دينى حضور دارند. در اين نظام اخلاقى به تنها انكار معايب دوستان خلاف مروت و برادرى است ، بلكه بيان عيب ها همچون هديه دادن ستوده مى باشد. در اين نظام ، به ياد مرگ بودن هم سنگ به ياد خدا بودن و عامل خاك سارى انسان است . در اين نظام ، صدق ارزش خاصى دارد و صديقان هم رتبه پيامبران مى باشند. در اين نظام ، انتقادناپذيرى نشانه مقبوليت انسان در بارگاه الهى است . در اين نظام ، مومن آينه مومن است و بد و خوب او را بى كم و كاست مى نماياند. در اين نظام ، همه مسئول يكديگرند و در نتيجه جايى براى مصانعه ، مداهنه و حق پوشى وجود ندارد. در اين نظام ، شجاعت ، صراحت ، راست گويى ، شادمانه به پيشواز مرگ رفتن و از مرگ نهراسيدن ، هر يك ارزشى است والا در اين نظام همه بايد بكوشند تا امروزشان بهتر از ديروز و فردايشان بهتر از امروز باشد و از كار جز از طريق شناختن ضعف هاى موجود خود و ديگر افراد جامعه ميسر نيست .
هر نوع دروغى - حتى خيرخواهانه ترين آنها - كوششى براى پنهان داشتن حقايق و در نتيجه سد راه تكامل مومن و رشد معنوى اوست . اگر همه اين ارزش ها هم زمان پذيرفته و به كار بسته شود، ديگر جايى براى دروغ نخواهد بود. هسته مركزى جامعه ، خانواده است . اگر پدر و مادر در برابر فرزندان خود به يكديگر و به فرزندان خود دروغ نگويند، آنان از همان زمان از اين رذيله بركنار خواهند ماند و نه به اين بيمارى آلوده خواهند شد و نه آن را همراه خود به جامعه خواهند برد.
پس از خانواده ، نوبت به جمع دوستان مى رسد. اگر هر مومنى خود را ناصح مومن ديگر بداند و متقابل هر يك خواهان اين خير خواهى باشند، در ميان دوستان دروغ جايى نخواهد داشت و اگر ميان چند تن اختلاف افتاد، براى حل آن به دروغ حاجت نخواهد بود. به جاى هرگونه مجامله و انكار واقعيت ، بايد علت اين اختلاف شناسايى و برطرف شود، نه آن كه با دروغى - كه در بهترين حالت خود همچون مسكن عمل مى كند - اصل مشكل انكار گردد و ريشه درد دست نخورده باقى بماند.
پس از حلقه دوستان ، نوبت به گسترش جامعه و مسائل اجتماعى و سياست عمومى مى رسد. در اين موارد نيز جايى براى دروغ نخواهد بود. اولين گام براى درمان هر بيمارى و رفع هر مشكلى ابراز آن است . مسئولان دولتى در نظام اسلامى ، برگزيدگان امت هستند و در برابر آنان مسئوليت دارند، از اين رو وظيفه دارند كه از گفتن هر نوع دروغى و به هر انگيزه اى بپرهيزند. حوزه پنهان كارى مسئولان به وسيله مولاى متقيان و امام صادقان ، على (عليه السلام ) معين شده است . ايشان هنگام بيان حقوق مردم بر مسئولان مى فرمايد: اءلا و ان لكم عندى اءن اءحتجز دونكم سرا الا فى حرب و لا اءطوى دونكم اءمرا الا فى حكم ؛ بدانيد حق شماست بر من ، كه چيزى را از شما نپوشانم جز راز جنگ - كه از پوشاندن آن ناگذرانم - و كارى را جز در حكم شرع بى راءى زدن با شما انجام ندهم .(740) از سوى ديگر دروغ گويى حاكمان از پليدترين دروغ ها معرفى شده است . بدين ترتيب جايى براى دروغ حتى از نوع مصلحت آميز آن در اين نظام باقى نمى ماند.
هشت : اگر كسى هم چندان به اصول اخلاقى پاى بند نباشد و دروغ گويى را اخلاقا بد نداند و تنها به منافع خود بينديشد، باز عقل حكم مى كند كه دروغ نگويد. امام كاظم (عليه السلام ) با تكيه بر همين مسئله به هشام بن حكم مى فرمايد: يا هشام ! العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه ؛ اى هشام ، خردمند دروغ نمى گويد؛ هر چند خواسته اش در آن باشد.(741) چرا كه دروغ در بهترين حالت خود، راه حل موقتى است كه مشكلات دراز مدتى به بار خواهد آورد. هر كس دروغ مى گويد؛ محدوده خاصى را مدنظر قرار مى دهد و از ديدن نتايج قطعى دروغ خود ناتوان مى ماند. اين جاست كه دروغ تلاشى است : (( براى دست يافتن به منافع كوتاه مدت ، اما به قيمت از دست دادن منافع بلند مدت .(742) ))
اين اصل درباره هر دروغى صادق است ، شوهرى كه براى رها شدن از نق زدن زن خود به او دروغ مى گويد و وعده دروغ مى دهد، تنها براى مدت كمى خود را راحت ساخته است ، اما اندكى بعد نق زدن ها تشديد خواهد شد؛ به همراه بى اعتمادى . پدر و مادرى كه نمى خواهند به سادگى حقيقت را به فرزندان خود بگويند و راه دروغ گويى را در پيش مى گيرند، به سرعت پاسخ خود را از طريق بى اعتمادى آنان دريافت خواهند كرد. دولتى كه براى پوشاندن ضعف هاى مديريتى و بى تدبيرى هاى خود به شهروندان دروغ مى گويد، به زودى دستش رو خواهد شد و مردم به وى بى اعتماد خواهند شد.
سخن كوتاه ، دروغ گويى مانند اعتياد به مواد مخدر است كه هرگز نبايد به آن آلوده شد اما همين كه شخصى به سوى آن گام نهاد، ناخواسته تا آخر خط مى رود. نمى تواند دروغ گفت و خود خواسته هرجا لازم شد آن را متوقف كرد. كسى كه به هر دليلى دروغ مى گويد، ناگزير است تا آن را با دروغ هاى ديگر استوار سازد و هرجا در آن گسستى پديد آمد، با دروغى ديگر جبرانش كند، از اين رو بايد از اين راه حل مشكوك يك باره دست شست و سخن پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله را آويزه گوش ساخت كه فرمود: اجتنبوا الكذب و ان راءيتم فيه النجاة فان فيه الهلكة ؛ از دروغ بپرهيزيد، هر چند در آن رهايى خود را ديديد كه در حقيقت در آن تباهى است .(743) كم ترين كيفر دروغ گو آن است كه حتى اگر راست بگويد نيز، از او نخواهند پذيرفت . داستان (( چوپان دروغ گو )) و چوپانهاى دروغ گو را شنيده ايم ، از اين رو امير مومنان ما را از دوستى با اين سنخ كسان اين گونه بر حذر مى دارد: ينبغى للرجل المسلم اءن يجتنب مؤ اخاه الكذاب ، فانه يكذب حتى يجى ء بالصدق فلا يصدق ؛ مسلمان را شايسته آن است كه از دوستى و برادرى با دروغ گو بپرهيزد، چرااءكه وى چندان دروغ مى گويد تا آن كه چون راستى بياورد، كسى تصديقش نكند.(744) وجود دروغ در جامعه در درازمدت ، موجب بى اعتمادى عمومى و سست شدن شيرازه وفاق اجتماعى خواهد شد: (( هنگامى كه دروغ حاكم مى گردد، اعتماد و اطمينان از ميان مى رود و شالوده اجتماع از هم مى پاشد و سير امور مختل مى گردد. )) (745)
نه : دروغ چون ويروسى است كه به مجرد پديدار شدن در جامعه به تكثير خود مى پردازد و راه افزايش را در پيش مى گيرد. دروغ همه اطراف خود را آلوده مى كند و بيش تر كسانى كه با آن مواجه مى شوند، براى مقابله با آن از دروغ متقابلى استفاده مى كنند؛ حتى كم ترين اشاره اى به دروغ ، آن را در جامعه حاضر مى سازد. گويى جن است كه نام بردن از آن همان و پديدار شدنش همان ، از اين رو در تعاليم دينى ما آمده است كه از پديد آوردن زمينه دروغ گويى با تلقين يا شوخى بپرهيزيم .
رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: لا تلقنوا الكذب فتكذبوا. فان بنى يعقوب لم يعلموا اءن الذئب ياءكل الانسان حتى لقنهم اءبوهم ؛ دروغ را تلقين مكنيد كه به شما دروغ گفته مى شود، زيرا پسران يعقوب نمى دانستند كه گرگ انسان را مى خورد تا آن كه پدرشان اين مطلب را به آنان تلقين كرد.(746) اين نكته درباره شوخى هاى به ظاهر بى ضرر - و در حقيقت پر ضرر - نيز جارى است . امام باقر (عليه السلام ) در اين باره مى فرمود: اتقوا الكذب ؛ الصغير منه و الكبير فى كل جد و هزل . فان الرجل اذا كذب فى الصغير اجتراء على الكبير؛ از دروغ - چه كوچك و چه بزرگ - در شوخى و جد بپرهيزيد، چرا كه هرگاه آدمى در امور كوچك دروغ گفت ، بر دروغ بزرگ دلير مى شود.(747) علامه مجلسى پس از نقل اين حديث از ظاهر آن حرمت دروغ را حتى در شوخى نتيجه مى گيرد و آن را با اصل كلى در اين زمينه و احاديثى كه مطلقا دروغ را حرام مى دانند، هم ساز معرفى مى كند. امام سجاد عليه السلام نيز به فرزندانش مى فرمود: اتقوا الكذب الصغير منه و الكبير فى كل جد و هزل ؛ از دروغ - چه كوچك و چه بزرگ - در شوخى و جد بپرهيزيد.(748)
هر چند مقابله با دروغ متقابل ، شيوه متعارفى است و عده اى از باب مقابله به مثل ، به دروغ گو دروغ مى گويند، اما كارآيى چنين روشى محل ترديد است ، لذا در صحت اين آموزه كه مدعى است (( نبود دروغ را جوابى جز دروغى (749) )) بايد ترديد كرد، چرا كه به چنين دروغى به نوبه خود با دروغ ديگر پاسخ داده مى شود و اين دور معيوب و باطل هم چنان ادامه مى يابد.
تنها راه مقابله درست با دروغ ، راست گويى است . پادزهر اين بيمارى صداقت است و بس . به گفته خانم آدريان ريچ : (( هنگامى كه زنى راست مى گويد، امكان راست هاى بيش ترى را پيرامون خود فراهم مى سازد. )) (750) البته اين نكته به زنان اختصاص ندارد، اما چون محور بحث خانم ريچ زنان است ، از زنان نام مى برد. امتحان اين شيوه ساده است . اگر ما در برابر كسى صدايمان را بلند كنيم ، او نيز به اين كار دست مى زند، اما اگر صداى خود را پايين بياوريم و بر شيوه خود اصرار بورزيم ، طرف مقابل نيز شيوه ما را دنبال خواهد كرد. دروغ متقابل با هر انگيزه اى كه باشد نه تنها مانع دروغ نمى گردد، بلكه به اصطلاح روان شناسى اين روش در شخص دروغ گو تقويت مى شود.
ده : دروغ گويى به ديگران در درازمدت ، ديده بصيرت انسان را كور مى كند؛ حال آنكه راست گويى دريچه هاى حقايق را بر آدمى مى گشايد. آيت الله جوادى آملى در اين باره چنين مى گويد: (( سخن لطيفى از مرحوم بو على رسيده است كه آن سخن را مرحوم خواجه و بزرگان ديگر هم دارند. آن سخن اين است كه اگر كسى در گفتار و نوشتار و به طور كلى در همه بخش هاى سنت و سيرتش راست گو باشد، خواب هاى راست مى بيند. روح انسان دروغ گو مانند چشم احول است و حقيقت را درست نمى بيند... روح صادق هنگامى كه سخن مى گويد درست مى گويد و اين نشانه اين است كه درست مى بيند؛ بنابراين چنين كسى هم صدق خبرى و هم صدق مخبرى دارد؛ يعنى هم درست مى بيند و هم درست خبر مى دهد.(751)
يازده : از ميان مواردى كه جواز آن ادعا شده ، دروغ مصلحت آميز است . يا در بررسى آنها ديديم كه فقط دروغ در جنگ بود كه مى توان قاطعانه گفت در آن دروغ مجاز است ؛ اما آن هم نه از اين جهت كه دروغ در آن مصلحت آميز باشد، بلكه به اين دليل كه اساسا در جنگ مفهوم دروغ منتفى است . بارها گفتيم دروغ در جايى صورت مى گيرد كه طرف مقابل به ما اعتماد دارد و ما وانمود مى كنيم كه مى خواهيم حقيقت را بگوييم ، اما چنين نكنيم ، ولى در جنگ اين گونه نيست و عملا اعتمادى بين اطراف درگير وجود ندارد، از اين رو - به اصطلاح اصوليان - جنگ تخصا از دايره دروغ مصلحت آميز خارج است . با اين همه در سنت دينى ما دروغ در جنگ به معناى بسيار خاصى به كار رفته است و معصومان (عليهم السلام ) در اين مورد صريحا دروغ نمى گفته اند. در جنگ بدر، رسول خدا صلى الله عليه و آله همراه چند تن از يارانش براى ارزيابى موقعيت نيروهاى دشمن و عمليات شناسايى ، از لشكر خود جدا شدند. در راه به پيرمردى برخوردند و در صدد كسب اطلاعات از او برآمدند. پس از كسب خبر پيرمرد از آنان پرسيد: (( ممن اءنتم ؟ اهل كجا هستيد؟ )) رسول خدا صلى الله عليه و آله پاسخ داد: (( نحن من ماء؛ ما اهل آب هستيم . )) آنگاه حضرت راهى شد؛ در حالى كه آن مرد هم چنان مى پرسد: (( ما من ماء؟؛ يعنى چه اهل آب هستيم ؟ مقصود آب عراق است ؟ )) (752) در اين جا حضرت از تعبيرى درست ، اما با ابهام معنايى سود جسته و بدون اين كه دروغى بگويد، از گفتن حقيقت نيز خوددارى كرده است .
در حديث ديگرى به روايت عدى بن حاتم - كه همراه امام على بود - ايشان در جنگ صفين به صداى بلندى كه يارانش بشنوند فرمود: (( به خدا سوگند معاويه و يارانش را خواهم كشت )) سپس صداى خود را فرود آورد و افزود (( ان شاء الله . )) من كه نزديك حضرت بودم . گفتم اى امير مومنان بر گفته ات سوگند خوردى و آن گاه آن را با ان شاء الله مشروط ساختى . مقصودت از اين كار چه بود؟ حضرت فرمود: جنگ نيرنگ است و من نزد مومنان راست گو هستم . خواستم يارانم را بر ضد معاويه و يارانش برانگيزم تا سست نشوند.(753) اين جمله با هر معيارى سنجيده شود، دروغ نيست ، چرا كه قضيه اى شرطى است ، نه خبرى . امام مى گويد كه اگر خدا بخواهد معاويه را خواهد كشت . هيچ جاى اين جمله دروغ نيست . تنها كارى كه امام كرده آن است كه به عنوان يك نيرنگ جنگى ، پاره اى از سخن خود را بلند و پاره اى ديگر را آرام ادا نموده است . حال اگر در عرصه جنگ نيز چنين مجال دروغ گويى تنگ باشد، تكليف ديگر عرصه ها معلوم مى شود.
اين پاى بندى به صداقت نزد امام ، شامل حال دشمنان و همه عرصه هاى اجتماعى مى شد. هنگامى كه امام به خلافت رسيد، پاره اى از مصلحت انديشان نزدش آمدند و پيشنهاد كردند كه فرمان داران مخالف را فعلا عزل نكند و آنان را طى نامه هايى ابقا نمايد و پس از آن كه كارها بر وفق مراد گشت آنان را كنار بگذارد امام در پاسخ اين گونه مصلحت انديشى ها فرمود: المكر و الخديعة و الغدر فى النار؛ نيرنگ و فريب و پيمان شكنى در آتش اند.(754)
بدين ترتيب اگر ادعا شود كه اساسا در نظام اخلاقى اسلام چيزى به نام دروغ مصلحت آميز پيش بينى نشده است ، ادعاى گزافى نخواهد بود؛ بدين معنا كه در نظام اخلاقى اسلام دروغ مطلقا غير اخلاقى است ، اما از آن جا كه اين دين با ماهيت بشر و ضعف هاى او آشناست بى آن كه به دام مطلق گرايى در افتد تمهيدى انديشيده تا كم ترين دروغ گفته شود و هرجا هم از سر ضرورت دروغى گفته شد، آثار منفى آن برطرف گردد. تجويز دروغ در موارد خاص از اين منظر، از قبيل دفع افسد به فاسد است ؛ يعنى ما به كمك دروغى كه بد است ، از خطرى بدتر پيش گيرى مى كنيم .
دوازده : گمان نرود كه نگارنده با واقعيت هاى سخت و گاه تلخ اجتماعى آشنا نيست و اين ادعا نتيجه خامى و بى تجربگى اوست و اگر چند روزى را در متن جامعه سپرى سازد، آنگاه در مى يابد كه در جامعه امروزى براى به زيستن راهى جز دروغ گويى براى او باقى نمى ماند، از اين رو به او توصيه مى شود تا فيلم (( دروغ گو، دروغ گو )) (755) با بازى جيم كرى را حتما ببيند تا بداند در جوامع امروزى ، بدون فريب كارى حتى يك شبانه روز نيز نمى توان زيست . در اين فيلم ما شاهد زندگى وكيل موفقى هستيم كه آن چنان گرفتار كار و پى گيرى امور موكلان خويش است كه حتى نمى تواند در جشن تولد پسر پنج ساله اش شركت كند، اما به عادت هميشگى خود، شركت در جشن تولدش را وعده مى دهد و چون خلف وعده مى كند، پسرش هنگام فوت كردن شمع تولد خود - كه در آن هنگام هر خواسته اى برآورده مى شود - از خداوند به دعا مى خواهد كه پدرش ‍ - گرچه براى مدت كمى - راست گو شود. اين درخواست قلبى پسر مستجاب مى شود و از همان لحظه دردسرهاى پدرش شروع مى گردد. او كه با دروغ هاى گوناگون از موكلان خود دفاع مى نمود و حرف ناحساب خود را به كرسى مى نشاند، از اين پس قادر نيست كه حتى جمله اى به دروغ بر زبان آورد و يا حتى مطلبى به دروغ بنويسد بدين ترتيب در دفاع از موكلان خود شكست مى خورد مشتريان خود را از دست مى دهد.
اين فيلم تمثيلى از اوضاع روزگار ما است كه هر كس بخواهد راستى پيشه كند، انگ گيجى و گولى مى خورد و تنها كسى موفق است كه بهتر بتواند دروغ بگويد. امام على (عليه السلام ) با اشاره به همين تفكر، دردمندانه مى فرمايد: ان الوفاء تواءم الصدق و لا اءعلم جنة اءوقى منه و لا يغدر من علم كيف المرجع و لقد اءصبحنا فى زمان قد اتخذ اءكثر اءهله الغدر كيسا و نسبهم اءهل الجهل فيه الى حسن الحيلة . ما لهم قاتلهم الله ! قد يرى الحول القلب وجه الحيله و دونها مانع من اءمر الله ونهيه فيدعها راءى عين بعد القدرة عليها و ينتهز فرصتها من لا حريجة له فى الدين ؛ - مردم ! - همانا وفا، هم زاد راستى است و هيچ سپرى چون وفا بازدارنده گزند نيست . و وفايى نكند؛ آن كه مى داند او را چگونه بازگشت گاهى است . ما در روزگارى به سر مى بريم كه بيش تر مردم آن بى وفايى را زيركى دانند و نادانان ، آن مردم را گربز و چاره انديش خوانند. خداشان كيفر دهد چرا چنين مى پندارند؟ گاه بود كه مرد آزموده و دانا، از چاره كار آگاه است ، اما فرمان خدا وى را مانع راه است ؛ پس دانسته و توانا بر كار، چاره را واگذارد تا آن كه پرواى دين ندارد، فرصت شمارد و سود آن را بردارد.(756)
از اين جا به مسئله ديگرى مى رسيم و آن اين كه اساسا اخلاقى زيستن به صرف است يا نه ؟ اين بحث را محققى استراليايى به نام پيتر سينگر مطرح ساخته و در كتاب پرآوازه اش با عنوان چگونه بايد زندگى كنيم ؟(757) امكان يا عدم امكان اخلاقى زيستن را در جهان معاصر بررسى كرده است ، اما اين بحث خارج از چارچوب اين نوشتار مى باشد. مفروض آن است كه ما مسلمانيم و مى خواهيم براساس موازين شرع زندگى كنيم زندگى در چارچوب آموزه هاى شرع نيز، خواه ناخواه محدوديت هايى دارد. بى گمان كسى كه خود را مقيد به شريعت مى داند و آن كه به چنين تقيدى باور ندارد، دو گونه زندگى مى كنند. ما نبايد در پى آن باشيم كه آموزه هاى اخلاقى اسلام را با توجه به واقعيت هاى موجود كم رنگ يا پررنگ سازيم بلكه بايد بكوشيم ، وضع جامعه را در جهت تحقق آن آرمانهاى اخلاقى اصلاح كنيم . اگر قرار باشد كه منطق هم رنگى با جامعه را در اين زمينه به كار بنديم ، ديگر سخن از اخلاق و اصول اخلاقى بى معنا خواهد بود. اين بيان در حقيقت پاسخ نقضى بود.
پاسخ - به اصطلاح - حلى آن است كه در همين اوضاع و احوال نيز مى توان اخلاقى زيست و در مورد مثال ما، راست گفت كه دروغ راه حل موقت مشكلات است و مانند مسكن يا به تعبير ديگر داروهاى شيميايى به شمار مى رود. اين داروها هر چند هم كه مفيد باشند، عوارض جانبى دارند و تاكنون داروى بى عارضه ساخته نشده است . دروغ نيز چنين است . بهترين و خوش ساخت ترين دروغ ها نيز در درازمدت عوارض ‍ جانبى متعددى دارند پاره اى از اين عوارض عبارتند از: آشكار شدن دروغ ؛ در نتيجه نياز به ترميم آن دروغ با دروغ هاى ديگر، بى خاصيت شدن آن دروغ ، بى اعتمادى مردم به دروغ گو، حل ناشده ماندن مشكلى كه براى پوشاندن آن دروغ گفته شده بود، گسترش دروغ در جامعه و برگشتن اين دروغ ها به شخص دروغ گو. هيچ دروغ گويى نمى تواند از اين عوارض ‍ خود را بركنار دارد.
در همين جوامعى كه به ظاهر همه چيز بر دروغ مى چرخد، باز آدم هاى راست گو برنده نهايى هستند. براى همين است كه حتى آن كه دروغ مى گويد، در پى پوشاندن آن برمى آيد و مى كوشد آن را راست جلوه دهد. دروغ در سايه راست مى زيد و اگر روزى راستى يك سره از جامعه اى رخت بربندد، دروغ نيز، كار آيى خود را براى هميشه از دست خواهد داد و همه در حالتى از وضعيت جنگى يا به تعبير هابز در (( وضع طبيعى (758) )) قرار خواهند گرفت ؛ وضعى كه در آن همه دشمن يكديگرند و در كمين يكديگر نشسته اند. كافى است يك روز براى امتحان ، فرض را بر اين بگذاريم كه همگان به ما دروغ مى گويند؛ در آن صورت واقعا امكان زيست براى ما وجود نخواهد داشت . چه بسا نوشابه اى كه به ما تعارف مى شود، شوكران باشد يا پولى كه از بانك دريافت مى كنيم ، جعلى باشد و يا گوشتى كه از قصاب مى گيريم ، سمى و يا مردار باشد و... به همين دليل است كه مدافعان دروغ گويى نيز بايد منت دار حقيقت و راستى باشند و بدانند كه :

تا نباشد راست كى باشد دروغ   آن دروغ از راست مى گيرد فروغ
بر اميد راست ، كژ را مى خرند   زهر در قندى رود، آن گه خورند
گر نباشد گندم محبوب نوش   چه برد گندم نماى جو فروش (759)

سيزده : نگارنده به نقش دروغ هاى انسانى و خيرخواهانه نيز واقف است . در شاهنامه خوانده ايم كه چگونه پيران ويسه توانست به افراسياب دروغ بگويد و از اين طريق جان كودكى بى گناه (كى خسرو) را نجات دهد و او را بعدها راهى ايران سازد و بدين ترتيب دودمان كيانى و عظمت ايران را حفظ كند.(760) داستان بهرام گور و كنيزك حقيقت گو را - كه در اين راه نزديك بود سر ببازد - نيز خوانده ايم . به گفته نظامى گنجه اى كنيزك بهرام با ديدن تيراندازى استادانه شاه به جاى به به و چه چه ، مدعى شد كه اين كار مهمى نيست و نتيجه تمرين و تكرار است :

گفت پُر كرده شهريار اين كار   كار پُر كرده كى بود دشوار؟
هرچه تعليم كرده باشد مرد   گرچه دشوار شد بشايد كرد
رفتن تير شاه بر سم گور   هست از دامان (761) نه از زيادت زور
شاه را اين جواب سخت آمد   تبر تيز بر درخت آمد(762)

در نتيجه به يكى از سرهنگان خود فرمان داد تا كنيزك گستاخ را بكشد. سرهنگ نيز فرمان برد، اما در برابر عجز و لابه آن كنيز تسليم شد و از كشتن او درگذشت و به دروغ به شاه گفت كه او را كشته است . اين كنيز نزد سرهنگ ماند و هر روز، گوساله تازه به دنيا آمده اى را با خود به بالاى كوشك مى برد. گوساله بزرگ و بزرگ تر مى شد، اما كنيز هم چنان اين تمرين را كه امروز در ورزش از آن به عنوان اصل اضافه (763) بار ياد مى كنند ادامه مى داد. تا آخر ماجرا كه شاه از زنده بودن آن كنيز شاد مى شود و بابت اين دروغ انسان دوستانه به آن سرهنگ جوايزى مى دهد.
شاه كار جاودانه ويكتور هوگو را نيز غالبا يا خوانده ايم و يا فيلم آن را ديده ايم . دو دروغ انسانى ، زندگى ژان والژان سارق را رقم مى زند و او را به راه راست مى آورد. مرحوم دكتر غلام حسين يوسفى به هنگام ترجمه كتاب هانرى ماسه به ديدگاه او درباره سعدى كه مى رسد، نكته اى به نظرش مى رسد كه خود آن را اين گونه تقرير مى كند: (( فضيلت عمده بينوايان ، شاه كار مشهور ويكتور هوگو، نويسنده و شاعر فرانسوى در قرن نوزدهم ، براساس دو دروغ مصلحت آميز نهاده شده است كه يكى را كشيش دهكده دينى به ژاندارم ها مى گويد و به صراحت اظهار مى كند ظرف هاى نقره خانه خويش را خود به ژان والژان هديه كرده است و حتى از او مى پرسد چرا شمع دان هاى نقره را نيز با خود برنداشته است . اين دروغ او بدان منظور است كه ژاندارم ها ژان والژان را كه به اتهام دزدى اسير كرده اند آزاد كنند. ويكتور هوگو در طى داستان ، بارها مى فهماند كه اين دروغ مصلحت آميز تا چه حد در روح ژان والژان حتى تا دم مرگ حسن تاثير داشته است . مورد ديگر وقتى است كه ژاور پليس به مادلن شهردار سوء ظن برده كه او همان ژان والژان سابق است و براى دست گيرى وى مى آيد، اما دختران راهبه كه در محل حاضرند، حضور مادلن را در آن جا انكار مى كنند و براى نجات او از چنگ ژاور چنين دروغ مصلحت آميزى مى گويند. )) (764)
بارى ، اين آثار را يا خوانده ايم و يا شنيده ايم ، اما اگر هم چنان بخواهيم به كاوش خود ادامه دهيم ، به چند داستان ديگر از اين دست بر خواهيم خورد؟ احتمالا آثارى از اين نوع كه نشان دهد دروغ مصلحت آميز چقدر مصلحت آميز است ، از انگشتان دستان نخواهد گذشت . به تعبير ديگر از ميان ميلياردها - و درست تر آن كه بى شمار - دروغ هايى كه در طول تاريخ گفته شده است ، تنها كسرى از يك درصد و شايد كم تر از آن واقعا انسانى بوده است .
همين كه مى توان از يك دروغ حماسه اى ساخت ، گوياى آن است كه دروغ چنين ظرفيتى را به سختى مى تواند داشته باشد روزانه هزاران دروغ مصلحت آميز گفته مى شود و اگر نگوييم كسانى هم سنگ هوگو اما چند درجه پايين تر از او وجود دارند، ولى چرا نمى توان از اين همه دروغ مصلحت آميز شاه كار پديد آورد.(765) مسئله اين است كه اگر بر اساس ‍ فضايل مى توان شاه كارهاى ماندگار پديد آورد، از رذيلت نمى توان شاه كار ساخت . دروغ چنان رذيلتى است كه با هيچ آب زمزمى نمى توان روسياهى را از آن زدود، از اين رو اگر دروغى آن چنان انسانى باشد كه انسانى را به راه راست آورد، خود به شاه كارى بى بديل چون بينوايان تبديل مى شود. برعكس ، مى توان از هر دروغى هر چند كوچك تراژدى بزرگى چون اتلو آفريد، چرا كه هر دروغ ، خود بالقوه يك تراژدى است . كافى است تراژدى هايى كه براساس دروغ ساخته شده با شاهكارهايى كه اساس آن دروغ مصلحت آميز است مقايسه شوند، تا درستى اين گفته آشكار گردد؛ بنابراين دروغ واقعا مصلحت آميز، بسيار كم ياب است .