يكى از اين شيوه ها كه غالبا سياست مداران به كار
مى برند طرح پرسش متقابل است فرض كنيم خبرنگارى از وزير نفت مى پرسد
كه توليد روزانه نفت چقدر است ؟ حال گفتن آمار واقعى ممكن است به
دلايلى درست نباشد. در اين صورت يا وزير بايد آمارى دروغين اعلام كند
يا آن كه با طرح پرسش متقابلى از جواب دادن طفره برود؛ براى مثال وزير
مى تواند از خبرنگار بپرسد: (( فكر مى كنيد كه
با توجه به وضع جهانى نفت ، ناهماهنگى دولت هاى صادر كننده نفت مشكلات
ارزى ، نبود وسائل استخراج نفت و... توليد روزانه نفت ما چقدر مى تواند
باشد؟ )) در اين جا با طرح پرسش مفصل ديگرى ،
پاسخ به پرسش اصلى مسكوت مانده است . ممكن است در اين جا انتقاد ديگرى
به آن وزير شود، اما حداقل اين است كه دروغ نگفته ؛ بى آن كه راست گفته
باشد.
اين تنها يك شيوه است . پاره اى كتاب هاى مديريتى در اين زمينه حداقل
چهار شيوه را بر شمرده اند؛(719)
بنابراين مى توان بى آن كه با راست گفتن كسى را رنجاند، دروغ نيز نگفت
؛ براى مثال با توجه به موقعيت هاى خاص ، در برابر پرسش هايى از اين
دست مى توان از شيوه سكوت ، طفره رفتن ، تعريف از چيزى ديگر، پاسخ مه
آلود و مبهم ، پرسش متقابل مانند آن سود جست و به شكل مناسبى پاسخ گفت
.
ممكن است باز اشكال شود كه اگر در جايى هيچ راه گريزى جز پاسخ صريح به
سوال معين نبود، آن وقت چه بايد كرد، بايد راست گفت يا دروغ ؟ اين
اشكال يادآور مصاحبه اى است كه با يك متقاضى ناخدايى صورت گرفت مصاحبه
گر پرسيد: اگر دريا طوفانى شد، چه خواهيد كرد. متقاضى گفت : لنگر را در
آب مى اندازيم . باز پرسيد: اگر طوفان باز شديدتر شد، چه مى كنى ؟ گفت
: لنگر ديگرى مى اندازيم . باز پرسيد و باز همان پاسخ را گرفت . آن وقت
مصاحبه گر پرسيد، اين همه لنگر را از كجا مى آورى ؟ پاسخ داد، از آن جا
كه شما اين همه طوفان را مى آوريد.
واقيعيت آن است كه در موارد ملموس و عينى ، دقت نظرها چنين نيست و
افراد صرفا چيزى مى پرسند و ما چيزى مى گوييم ، از اين رو مى توانيم آن
گفته ها را خودمان انتخاب كنيم و كم تر موقعيتى چنان دشوار مى شود كه
ناگزير باشيم ، جوابى دروغين بدهيم به فرض كه چنين موقعيتى هم پيش
آيد، اصل بر آن است كه دروغ گفته نشود. حال با توجه به موقعيت ، شخص
بايد بسنجد كه عواقب كداميك سنگين تر است و آن گاه انتخاب كند. سخن
كوتاه ، دروغ هاى بى ضرر، برخلاف نامشان چندان هم بى ضرر نيستند و موجب
گمراهى و زيان خوردن مخاطب يا شخص ديگرى مى شود، لذا مشمول قاعده كلى
دروغ گويى است و بايد از آن پرهيز كرد؛ مگر آن كه در جايى كاملا مسلم
شود كه مسئله فريب و زيان منتفى است .
سنت دينى در اين مسئله
در سنت اخلاقى ما، پرهيز از دروغ در مسائل جدى و شوخى نشانه ايمان
دانسته شده است . اميرمومنان (عليه السلام ) در اين باره مى فرمايد:لا
يجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله وجده ؛ طعم ايمان را
در نمى يابد؛ مگر آن كه دروغ را چه شوخى و چه جدى آن واگذارد.(720)
اين مضمون در احاديث فراوانى وارد شده است و لذا سنت سلف آن بود كه به
شدت از دروغ در شوخى هاى خود مى پرهيختند. نتيجه اين رويكرد آن نبود كه
آنان مردمانى خشك و بى ظرافت باشند، بلكه بسيار هم اهل شوخى و مزاح
بودند، اما با بسيارى از بازى هاى زبانى ، غزالى پاره اى از آن ها را
نقل مى كند؛ مانند شوخى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه پير زنان
به بهشت نمى روند.(721)
از نظر سنت اخلاقى ما، اگر كسى را به غذايى دعوت كنند و او به دروغ
بگويد اشتها ندارم ، بر خطا و گناه كار است .(722)
مستند اين حكم ماجرايى است كه بسيارى آن را نقل كرده اند و راوى آن
اسما بنت عميس است . اسما مى گويد شب ازدواج پيامبر صلى الله عليه و
آله با عايشه ، همراه عده اى ديگر از زنان ، عايشه را نزد رسول خدا صلى
الله عليه و آله برديم . حضرت قدحى شير كنارش بود پس از آنكه مقدارى از
آن را نوشيد ظرف را به عايشه داد او خجالت مى كشيد كه ظرف را بگيرد. من
به او گفتم كه دست رسول صلى الله عليه و آله را پس نزن .
او نيز شرم گينانه ظرف را گرفت و از آن نوشيد. آن گاه حضرت به او گفت
كه ظرف را به همراهانت تعارف كن .
ما گفتيم كه اشتها نداريم . حضرت فرمود: (( دروغ
را با گرسنگى جمع مكنيد. ))
گفتم : (( اى رسول خدا! اگر كسى از ما به چيزى
ميل داشته باشد، اما بگويد اشتها ندارم ، دروغ به شمار مى رود؟
)) حضرت فرمود: (( دروغ ،
دروغ نوشته مى شود؛ حتى دروغكى به عنوان دروغك نوشته مى شود.(723)
))
از سوى ديگر سنت دينى ما آداب دانى را نه براساس دروغ ، كه بر صداقت و
صراحت استوار مى سازد. اگر آموزه هايى كه در قرآن كريم در اين باب آمده
است به كار بسته شود، به چنين دروغ هاى به ظاهر بى ضررى نياز نخواهد
بود؛ براى مثال يكى از آداب اجتماعى ميان ما آن است كه هرگاه ميهمان
ناخوانده اى به منزل ما آمد، بايد از او پذيرايى كنيم و اگر هم كار
ضرورى ديگرى در پيش داشتيم ، آن را رها نموده و به اين ميهمان ناخوانده
بپردازيم و در دل به زمين و زمان و بدشانسى خود نفرين كنيم . اگر هم
جراءت به خرج داده و به او بگوييم كه در شرايط فعلى امكان پذيرايى از
او را نداريم ، جز رنجش و ناراحتى و قهر نتيجه اى نخواهيم گرفت ، از
اين رو غالبا در اين شرايط يا به دروغ از آمدن او ابراز رضايت مى كنيم
هر چند در دل به شدت از اين خروس بى محل ناراحتيم و يا به شكل غير
مستقيمى نگرانى خود را نشان مى دهيم و به اين شكل بى ادبانه از او مى
خواهيم رفع زحمت كند.
نتيجه اين دو عكس العمل ، آزارنده است . اولى ما و دومى ميهمان را مى
آزارد، از اين رو كسانى كه هر لحظه آماده رسيدن چنين ميهمانان ناخوانده
اى هستند، پيشاپيش با دروغى بى ضرر خود را راحت مى كنند و به افراد
خانواده خود مى آموزند كه اگر كسى آمد، بگويند فلانى خانه نيست . اين
ترفند همواره كارساز نيست و دست صاحب خانه رو مى شود.
مرحوم مطهرى در اين باره مى گويد: (( شخصى بدون
اطلاع قبلى ، در خانه شخص ديگرى را مى زند. صاحب خانه ميل ندارد او را
بپذيرد بسا هست كه كارهاى لازمى دارد و آمدن اين شخص مزاحمت است . مى
گويد: بگوييد فلانى خانه نيست . شخص وارد غالبا اين دروغ ها را مى
فهمد. شخص وارد خلاف مى كند كه بدون تعيين وقت قبلى توقع دارد او را
بپذيرند و صاحب خانه هم آن قدر شهامت و صراحت ندارد كه بگويد: معذرت مى
خواهم فعلا وقت ندارم بپذيرم . و اگر بگويد وقت ندارم بپذيرم ، باز آن
شخص وارد آن قدر فهم ندارد كه عذر او را بپذيرد. تا آخر عمر گله مى كند
كه رفتم به در خانه فلان شخص و او مرا نپذيرفت . اين است كه در اين
گونه مواقع هم دروغ گفته مى شود و هم رنجش پديد مى آيد.(724)
حال آن كه اگر به آموزه هاى قرآن كريم در اين زمينه عمل كنيم و آن را
بخشى از فرهنگ خود قرار دهيم ، هيچ يك از اين مشكلات پديد نمى آيد.
دستور قرآن در اين باره چنين است : فان لم تجدوا
فيها اءحدا فلا تدخلوها حتى يؤ ذن لكم و ان قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو
اءزكى لكم ؛ و اگر در خانه ، كسى را نيافتيد، داخل مشويد تا شما
را رخصت دهند. و اگر گويند: باز گرديد. اين برايتان پاكيزه تر است
(725) بدين ترتيب سنت ما بر پرهيز از اين گونه دروغ هاى
به ظاهر بى ضرر است . در حقيقت اين آيه آداب اجتماعى و معاشرت را نه بر
دورويى و دروغ ، بلكه بر شهامت و صداقت استوار مى سازد. اگر كسى - به
هر دليل - نخواست ميهمانى را بپذيرد، بى آن كه نيازى به دروغ باشد، مى
تواند عذر او را بخواهد و اگر هم ميهمانى با چنين صحنه اى مواجه شد، بى
آن كه به او بر بخورد، مى تواند از راه آمده بازگردد و حتى از اين كه
به او دروغ نگفته اند و او را نفريفته اند، سپاس گزار باشد.
مرحوم مطهرى در اين باره ماجرايى از آيت الله بروجردى نقل مى كند كه
آموزنده است . زمانى كه مرحوم مطهرى در قم بوده است ، يكى از خطيبان
بنام به قم مى آيد و به همراه كسى به ديدار مرحوم بروجردى مى رود، اما
وقتى كه ايشان انتخاب كرده بود، مناسب نبود، زيرا در آن ساعت آيت الله
بروجردى در حال مطالعه بود و خود را براى تدريس آماده مى كرد، از اين
رو از پذيرفتن آن ميهمان محترم خوددارى نمود و گفت : ((
من فعلا مطالعه دارم ، وقت ديگرى تشريف بياورند. ))
(726) و پيغام داد كه خود به ديدن وى خواهد آمد، اما
همان روز آن خطيب قم را ترك كرد و ديگر فرصت ملاقات دست نداد. پس از
مدتى كه آيت الله مطهرى آن شخص را ديد، عذر خواهى آيت الله بروجردى را
به او رساند. وى از عكس العمل آيت الله بروجردى ابراز رضايت كرد و گفت
: (( نه تنها به من يك ذره برنخورد، بلكه خيلى
هم خوشحال شدم ، زيرا ما اروپايى ها را مى ستاييم كه مردمى صريح هستند
و رودرواسى هاى بى جا ندارند... من از صراحت اين مرد خوشم آمد كه گفت
حالا من كار دارم . آيا اين بهتر بود يا اين كه با ناراحتى مرا مى
پذيرفت و دائما در دلش ناراحت بود و با خود مى گفت : اين چه بلايى بود
كه بر من نازل شد. وقت مرا گرفت و درس مرا خراب كرد؟ ))
(727)
بنابراين اگر هم بر اثر نگفتن چنين دروغ هاى بى ضررى به مشكلى بر
خورديم ، ريشه در پاره اى ديگر از ناهنجارى ها دارد، از اين رو نمى
توان از آن نتيجه گرفت كه دروغ بى ضرر، مجاز است . فرهنگ غير دينى ما
زمينه ساز رواج اين گونه دروغ ها بوده . براى حل مشكل به جاى تجويز
دروغ هاى بى ضرر، بايد بنيادهاى اخلاق دينى را در جامعه تقويت كرد تا
افراد به راحتى عيب هاى خود را ببينند و در جهت رفع آن ها بكوشند.
جمع بندى
برخلاف تصور عمومى در باب بى زيان بودن دروغ هاى بى ضرر، اين گونه دروغ
ها، غالبا مضر و موجب فريب كارى و زيان خوردن ديگران است ؛ به خصوص كه
پاره اى از اين دروغ ها، ناظر به حقوق عمومى است (مانند توصيه نامه ها)
و در درازمدت موجب از بين رفتن اعتماد عمومى مى شود، از اين رو مشمول
همان حكم كلى دروغ است . سنت دينى ما نيز بر پرهيز از اين گونه دروغ
هاست ، لذا بايد از اين گونه دروغ ها پرهيز كرد؛ مگر آن كه در موردى
كاملا روشن شود كه مسئله فريب و زيان در ميان نيست .
چكيده فصل
1. كسانى ممكن است فكر كنند كه (( دروغ هاى بى
ضرر )) اخلاقا مجاز است .
2. مقصود از دروغ هاى بى ضرر، دروغ هايى است كه به كسى زيان نمى زند؛
مانند توصيه نامه هاى علمى ، تعارف هاى روزمره ، تعريف از لباس و پخت و
پز كسى و...
3. مردم گرايش شديدى دارند تا هر نوع دروغى را بى ضرر معرفى كنند.
4. در اكثر اين گونه دروغ ها، برخلاف تصور عمومى هم عنصر فريب كارى
وجود دارد و هم به ديگران ضرر مى زند.
5. كسانى چنين دروغ هايى را اجتناب ناپذير مى دانند و آن را بخشى از
آداب اجتماعى به شمار مى آورند.
6. مى توان بى آن كه چنين دروغ هايى گفت ، هم چنان پاى بند آداب
اجتماعى بود؛ مانند سكوت ، طفره رفتن ، طرح سوال متقابل و تعريف از
چيزهايى ديگر.
7. سنت اخلاقى و دينى ما بر نفى چنين دروغ هايى است و آداب اجتماعى را
بر صداقت و صراحت استوار مى سازد.
8. از اين رو بايد از اين نوع دروغ ها - به عنوان دروغ بى ضرر - پرهيز
كرد و آن را مشمول قاعده كلى دروغ گويى دانست .
پى گفتار
يك : دروغ ، بنياد دين را به هم مى ريزد و اساس اخلاق را درهم مى كوبد.
آن همه نكوهشى كه از دروغ در روايات شده ، از ديگر خطاها نشده است . از
نظر اسلام ، مومن ممكن است دامانش به گناهان بى شمارى آلوده شود، اما
همواره از يك رذيلت ، يعنى دروغ مى پرهيزد. اساس دين اسلام بر صدق است
، از اين رو اين دين هر گناهى را تحمل مى كند؛ جز دروغ گويى ، چرا كه
به فرموده امام باقر (عليه السلام ) (( ان الكذب
هو خراب الايمان ؛ )) دروغ خود تباهى ايمان است
.(728)
دو: به همين دليل در هرم ارزش گذارى دينى مى توان مومنى را در نظر گرفت
كه دست به كارهاى ناشايستى بزند و از گناهى چون دزدى ، زن بارگى و
شادخوارى نپرهيزد، اما هيچ مومنى بى پرهيز از دروغ نمى تواند نام مومنى
بر خود نهد، لذا از نظر رسول خدا صلى الله عليه و آله ممكن است كه
دامان مومنى به گناه دزدى يا زنا آلوده شود، اما هرگز گرد دروغ نخواهد
گشت .(729)
اين رده بندى شامل رذايل اخلاقى نيز مى شود. بدين معنا كه دروغ از
رذايل ديگرى چون بخل و بزدلى ، پليدتر است . به روايت امام رضا (عليه
السلام ) از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدند:
يكون المؤ من جبانا؟ قال : نعم قيل : و يكون
بخيلا؟ قال : نعم . قيل : و يكون كذابا؟ قال : لا؛ آيا مؤ من
بزدل مى شود؟ فرمود: آرى . گفتند: آيا بخيل مى گردد؟ فرمود: آرى .
گفتند: آيا دروغ گو مى شود؟ فرمود: نه .(730)
حساسيت به دروغ تا جايى پيش مى رود كه ريشه همه گناهان و پليدى ها به
شمار مى رود. در عرف ما شراب به عنوان ام الخبائث شناخته شده ، اما
فراموش نكنيم كه از نظرگاه معصومان عليهم السلام دروغ پليدتر از شراب
است ، چرا كه خداوند متعال شراب را كليد همه گناهان دانسته و حال آن كه
دروغ از شراب پليدتر است .(731)
سيد نعمة الله جزائرى ، به تفصيل از مضرات دروغ بحث مى كند و به مقايسه
اى طيبت آميز ميان شراب خوارى و دروغ گويى مى پردازد. نتيجه مى گيرد كه
افراد شراب خواره از دروغ گويان سالم تر و براى جامعه مفيدترند، چرا كه
شراب خوارى تجاوز به حقوق خداوند است ؛ حال آن كه دروغ گويى معمولا در
جهت تجاوز به حقوق مردم مى باشد. دروغ گويى غالبا از سر بخل و خست است
و آدم هاى بخيل چون از آنان قرضى خواسته شود، به دروغ متوسل مى شوند؛
در نتيجه دروغ در بسيارى موارد معلول بخل است و هم به نوبه خود علت بخل
هاى بعدى . گاه نيز دون همتى ، انسان را به دروغ گويى وا مى دارد؛ در
صورتى كه شراب ، افراد را به بخشش و علو همت راه مى برد و افراد شراب
خوار داراى همتى بلند و دستى بخشنده هستند؛ در نتيجه دروغ گويان به
جامعه سودى نمى رسانند؛ حال آن كه انسان هاى شراب خوار و لوطى مسلك به
خصوص هنگام مستى و راستى آتش به اموال خود مى زنند و مردم را از دارايى
خود بهره مند مى سازند؛ پس مى توان گفت : ((
دروغ جز ضرر محض چيزى ندارد. ))
(732) آن گاه به نكته اى قابل توجه اشاره مى كند:
(( اگر بگوييد: پس چرا در عرف عام ، گناهان
ديگرى از دروغ قبيح تر به شمار مى روند؟ پاسخ خواهم داد كه چون گناه
مانوس مردمان گردد و بسيار انجام شود، قبح آن در نظرها از ميان مى رود.(733)
))
سه : همه گناهان از طريق دروغ به جهان راه يافت و نخستين عصيانى كه در
عالم رخ داد، برخاسته از دروغى بود كه ابليس گفت . بدين ترتيب مى توان
دروغ را مادر همه گناهان دانست .
چهار: همين رويكرد را مى توان نقطه عزيمت اخلاق اسلامى و تربيت دين
دانست . اگر دروغ پليدتر از شراب باشد؛ اگر از طريق دروغ گناه به اين
عالم راه يافت ؛ پس براى زدودن گناهان بايد ريشه آن را خشكاند. از اين
منظر پيش از آن كه به فرزندانمان نماز خواندن يا ديگر واجبات را
بياموزيم ، بايد به آنان صداقت و راستى را آموزش دهيم . بايد قبل از آن
كه پرهيز از نجاسات معروف را كه تن را مى آلايند بياموزيم ، دورى از
دروغ را كه روح را مى آلايد آموزش دهيم و همان گونه كه بهداشت جسمى را
به آنان مى آموزيم ، بهداشت روحى را به ايشان آموزش دهيم . به ياد
داشته باشيم كه پليدى تن با چند دقيقه شست و شو از ميان مى رود، اما
اگر روح كودك بر اثر دروغ گويى و دروغ شنوى آلوده شد، به سادگى نمى
توان آن را زدود.
پنج : اگر هم در پى اصلاح ديگران بر آمديم و در افراد كاستى هاى
گوناگون ديديم ، به جاى صرف وقت براى حل يكايك آن ها، بايد ريشه را
بخشكانيم . اين شيوه اى است كه معصومان (عليهم السلام ) به ما آموخته
اند. ماجراى آن شراب خواره و تارك الصلاتى را كه دروغ هم مى گفت خوانده
ايم . همين كه از دروغ گفتن دست كشيد، ناچار شد كه ديگر گناهان را
واگذارد(734)
همان طور كه پرهيز از دروغ عامل دورى از ديگر گناهان است ، اجتناب از
آن بهترين وسيله تقرب به خداوند متعال به شمار مى رود مردى به رسول خدا
گفت : يا رسول الله دلنى على عمل اءتقرب به الى
الله فقال : لا تكذب . فكان ذلك سببا لاجتنابه كل معصية لله لاءنه لم
يقصد وجها من وجوه المعاصى الا وجد فيه كذبا اءو ما يدعو الى الكذب
فزال عنه ذلك من وجوه المعاصى ؛ اى رسول خدا! به من كارى بياموز
كه بدان به خدا نزديك شوم . حضرت فرمود: دروغ مگو همين موجب خوددارى او
از هر يك از معاصى خداوند شد، چرا كه قصد هر معصيتى مى كرد، يا در آن
دروغى مى يافت و يا چيزى كه او را به دروغ گويى وا مى داشت ، از اين رو
از همه گناهان دور گشت .(735)
شش : دروغ گويى نشانه حقارت نفس است . اين حكم درباره هر نوع دروغى ،
راست مى آيد. دروغ هنگامى پديدار مى شود كه ما نخواهيم يا نتوانيم آن
چه را در دل داريم بيان كنيم . اين كار جز رازپوشى است ؟ در رازپوشى و
كتمان مى كوشيم تا با صراحت حريم خود را حفظ كنيم و به نامحرمان اجازه
ندهيم تا به خلوت فكرى ما وارد شوند اما به هنگام دروغ گويى به هر
دليلى سعى مى كنيم با اظهار چيزى كه خود بدان باور نداريم ، مخاطب را
گمراه كنيم ؛ حال گاه اين گمراه گرى از سر خيرخواهى و گاه از سر
بدخواهى است ، اما اگر شجاعت ابراز آن چه مى انديشيم داشته باشيم ، از
بيانش خوددارى نخواهيم كرد.
اين نكته حتى در مورد مثال مفروض قاتل و قربانى صادق است . اگر مى
توانستيم با قدرت از آن قربانى حمايت كنيم ، به صراحت مى گفتيم كه وى
نزد ما پنهان شده است و ما به هيچ روى ميهمان خود را تسليم نخواهيم
كرد، اما چون در اين قبيل موارد گونه اى هراس از مواجهه با حريف وجود
دارد، به دروغ متوسل مى شويم . رسول خدا صلى الله عليه و آله با اشاره
به همين نكته است كه مى فرمايد: لا يكذب الكاذب
الا من مهانه نفسه ؛ دروغ گو دروغ نمى گويد، جز بر اثر حقارت
نفس اش . ))
(736) حتى در همه دروغ هاى به ظاهر مجاز نيز، اين حقارت
ديده مى شود. اين كه در مواردى انسان به دلايلى مجاز باشد كارى انجام
دهد، به معناى اين نيست كه نفس آن كار خوب است .
مردارخوارى نيز از سر اضطرار مجاز شمرده شده ، اما اين جواز به هيچ روى
به معناى ناخوشايند نبودن آن كار نيست . احتمالا هر كس از اين مسئله
تجربه اى دارد و در جايى كه به نظرش واقعا دروغ مجاز بوده و او دروغ
گفته ، دغدغه اى در خود احساس مى كرد و با خود كلنجار مى رفته است كه
اى كاش مى شد دروغ نگفت ؛ حال آن كه اگر واقعا بر اين باور بوده باشد
كه به وظيفه خود عمل كرده است ، ديگر جايى براى اين وسواس ها باقى نمى
ماند، از اين رو كسانى به قبح ذاتى دروغ قائل شده و آن را جداى از هر
حكم شرعى پليد شمرده اند. ارسطو با همين اعتقاد مى گويد:
(( دروغ فى نفسه بد است و شايان نكوهش - خواه
منظورى خاص در ميان باشد و خواه نه - و درست كارى فى نفسه نيك است و
شايان ستايش . ))
(737)
ما خود اين تجربه را از سر گذرانده ايم و كسانى را كه به جاى دروغ گفتن
با بيان حقيقت به خود زيان مى زنند و خود را از منافعى كه دروغ در پى
داشته محروم مى سازند، اگر هم به زبان نكوهش كنيم و يا بر سادگى آنان
بخنديم ، اما قلبا شجاعت آنان را تحسين مى نماييم ، البته كسانى مانند
غزالى به قبح ذاتى دروغ قائل نيستند و آن را با توجه به پيامدهايش خوب
يا بد ارزيابى مى نمايند، ليكن روايات ما مويد همان ديدگاه فضيلت مدار
است كه دروغ را ماهيتا قبيح مى شمارد. امام خمينى هنگام بحث از دروغ
مجاز و اين كه اگر نجات جان پيامبر صلى الله عليه و آله بر دروغى متوقف
باشد، با تجويز آن همين دغدغه خاطر را اين گونه بيان مى دارد:
(( دروغ جداى از همه متعلقات و با توجه به ذاتش
، قبحى عقلى دارد كه به هيچ روى از آن جدا نمى شود و جهات خارجى نيز در
طرف ساختن آن اثرى ندارد، از اين رو خردمند آرزو مى نمايد كاش راستى به
جاى دروغ نجات بخش پيامبر بود و اين جز به سبب برطرف نشدن قبح و پستى
دروغ نيست ؛ هر چند ارتكاب آن ناگزير باشد. ))
(738)
طبق اين نگرش ، دروغ پليد است و اگر هم از سر اضطراب ناگزير از آن شديم
، عذرمان موجه است ، اما اين دروغ روح ما را آلوده كرده . اگر كسى
ناچار شود كه شرابى بنوشد يا مردارى بخورد، عمل او اثر تكليفى ندارد و
به اصطلاح حقوقى ، مسئول كار خود نمى باشد و عذرش پذيرفته است ، اما
خواه ناخواه دهانش آلوده شده و بايد در اولين فرصت آن را آب بكشد. دروغ
نيز چنين است ؛ حتى اگر ناگزير از دروغ شديم ، دروغ ما اثر نخواهد داشت
، ولى اثر وضعى خود را خواهد گذاشت و روح ما را تاريك خواهد كرد.
مرحوم مطهرى پس از نقد كانت و دفاع از دروغ براى نجات جان بى گناهان ،
به اين اثر وضعى اين گونه اشاره مى كند: ((
منتها اسلام در اين جا سخن ديگرى نيز گفته است كه نكته خيلى بزرگى است
. مى گويد براى اين كه روحت عادت نكند به دروغ گفتن ، در آن جا كه
اجبار پيدا مى كنى (چيزى به ذهنت خطور بده و به زبانت چيز ديگرى
بياور)... مستقيم ذهنت را با دروغ مواجه نكن كه ذهنت عادت نكند به دروغ
گفتن اسم اين توريه است ... حالا بعضى ها هم دائما دروغ مى گويند و
اسمش را مى گذارند توريه . و ديده ام اين جور اشخاص را. من كار به آنها
ندارم . حقيقت را مى گويم .(739)
))
اين مسئله نكته تربيتى بسيار مهمى در پى دارد. اگر ما گفتن دروغ مصلحت
آميز را تكليفى در حد گفتن راست مصلحت آميز و مهم تر از راست فته انگيز
دانستيم ، در آن صورت به هنگام نياز و در مواردى كه دروغ گفتن را مجاز
مى دانيم ، با وجدان آرام و با افتخار دروغ خواهيم گفت و همواره از اين
دروغ خود به نيكى ياد خواهيم كرد؛ همان طور كه در بسيارى موارد چنين
است ، اما اگر دروغ گفتن را ضرورتى در حد مردار خوارى دانستيم ، آن
موقع مسئله فرق خواهد كرد و هرگاه دروغ گفتيم ، مى كوشيم حتى خاطره آن
را فراموش كنيم و آن را از ضمير خود برانيم . اين گونه نگاه به مسئله
دروغ ، زمينه بسيارى از مفاسد را خواهد خشكاند.
درسى كه ما از معصومان (عليهم السلام ) مى آموزيم آن است كه دروغ حتى
نوع مصلحت آميز آن را پليد بشماريم و از آن همچون نجاسات و پليدى ها
بپرهيزيم ؛ در نتيجه بايد همان گونه كه فرزندان خود را به گونه اى مى
پروريم تا از نجاسات بپرهيزند و تن خود را پاك نگه دارند، بايد به آنان
بياموزيم كه از دروغ نيز اين گونه دورى كنند.
هفت : از مطلب فوق مى توان اين نتيجه را گرفت كه در نظام اخلاق اسلامى
جايى براى دروغ پيش بينى نشده است ؛ به اين معنا كه نظام به گونه اى
طراحى شده كه در آن نيازى به دروغ نمى افتد؛ يعنى اگر ارزش هاى اخلاق
اسلامى در جامعه حضور جدى داشته باشد، هرگز نوبت به دروغ نخواهد رسيد.
غالب موارد نقضى كه به سود دروغ گويى ارائه مى شود، ناشى از بى توجهى
به نظام اخلاق اسلامى است . اخلاق اسلامى ، منظومه اى است كه هر جزو آن
اجزاى ديگر را معنادار مى سازد. اگر ما باشيم و تنها يك رذيله به نام
دروغ گويى ، آن موقع مى توان ادعا كرد كه براى اصلاح ميان مردم مى توان
دروغ گفت ، چرا كه در غير اين صورت دشمنى پديدار مى شود. به زن مى توان
دروغ گفت ، چرا كه در جز اين حال ناسازگارى پديد مى آيد. به كودكان و
در موارد بى ضرر نيز مى توان دروغ گفت . آرى ، اگر جامعه اى در نظر
بگيريم سرشار از هزاران معايب اخلاقى و ناهنجارى هاى اجتماعى ، آن گاه
در موارد بى شمارى مى توان دروغ گفت و تنها در جايى كه هيچ ضرر و
خاصيتى نداشته باشد، بايد راست گفت .