سرقت هاى مسلحانه ، آدم ربايى براى باج گيرى ،
دزديدن دختران و رها كردن آنها پس از هتك ناموس آنان و ايدز است . اگر
پرونده هر يك از اين معضلات پى گيرى شود، مى بينيم نخستين اقدام انجام
شده ، انكار اصل مسئله و دروغ گفتن به شهروندان بوده است تنها هنگامى
به ابراز علنى اين مسائل رضايت داده شده كه اين گونه آسيب ها علنى
گرديده است ؛ مثلا تنها هنگامى حاضريم درباره ايدز در رسانه هاى رسمى
كشور سخن بگوييم كه به گفته يكى از مسئولان ذيربط، به صورت بمب ساعتى
در آمده باشد.
آقاى سعيد افسر در يادداشتى تحت عنوان بادام تلخ اين نگاه انكارگرانه و
كبك صفتانه را اين گونه نقد مى كند: (( هر از
گاهى اخبار خاكسترى در برخى از روزنامه ها مبنى بر تجاوز به عنف و به
مخصوص كودكان منتشر مى شود. روزنامه ها به دلايل مختلف تلاش مى كنند
براى آگاه كردن مردم از حوادث احتمالى و پيش گيرى از وقوع اين گونه
حوادث بخشى از آنها را منتشر كنند و گاهى براى آن كه قبح اين گونه
موارد در جامعه فرو نريزد، سكوت مى كنند و از انعكاس آنها خوددارى مى
كنند تا آرامش نسبى كه در جامعه وجود دارد برهم نخورد و اوضاع از دست
مسئولان خارج نشود و... روزانه در شهرهاى كوچك و بزرگ ما اتفاقات
بسيارى رخ مى دهد كه با شنيدن آنها روح و روان آدمى متاءثر مى گردد.(710)
جمع بندى
بدين ترتيب دروغ دولت ها به شهروندان خود، عملا بيش از آن كه بر مصلحت
سنجى عمومى مبتنى باشد، تلاشى براى پوشاندن ضعف مديريت و بى برنامگى
هاى خود است و به گفته كولاكوفسكى : (( اين نوع
دروغ ها در بيش تر اوقات براى حفظ دولت در برابر انتقاد عمومى گفته مى
شوند و هدف آنها پرده پوشى خطاها يا بى قانونى ها است .
))
(711) از اين رو نمى توان به سادگى پذيرفت كه دولت ها
مجاز باشند به شهروندان خود دروغ بگويند؛ به ويژه در نظام اسلامى كه
همگان در برابر يكديگر مسئوليت دارند و هر كس بايد آينه ديگرى باشد و
خطاهاى او را بنمايد و او را اصلاح كند.
توجيهاتى كه براى مجاز دانستن دروغ گويى دولت ها ارائه شده است ، تاب
نقد جدى را ندارد و نمى تواند تاييد كننده اين گونه دروغ ها باشد، از
اين رو حتى اگر دولت ها در صدد تامين مصالح خود باشند، شرط عقل آن است
كه با دروغ نگفتن اعتماد مردم را هم چنان حفظ كنند كه بزرگترين سرمايه
دولت ها، اعتماد است .
گفتنى است كه در اين فصل ، مصالح سياسى به معناى عام آن به كار رفته و
شامل هر مسئله اى مى شود كه يك سوى آن دولت است و سوى ديگر آن مردم مى
باشند.
بحث نيز در جايى است كه نمى توان حقيقت را به گونه اى كتمان كرد و دو
راه بيش تر در پيش نداريم و سرانجام آن كه اگر هم دولت گاه ناچار از
دروغ گفتن باشد، بايد آن را با معيار ضرورت سنجيد، نه اين كه حقى به
نام حق دروغ گفتن براى دولت قائل باشيم .
چكيده فصل
1. آيا دولت اسلامى اخلاقا مجاز است كه براى مصالح سياسى شهروندان خود
به آنان دروغ بگويد؟
2. پاسخ به اين سوال در گرو طرح رابطه اخلاق با سياست است . در اين
زمينه چهار ديدگاه وجود دارد:
الف ) اخلاق از سياست جدا است ؛
ب ) اخلاق تابع سياست مى باشد؛
ج ) اخلاق در سطح فردى با اخلاق اجتماعى تفاوت دارد؛
د) اخلاق ، بنياد سياست است .
3. بزرگ ترين انتقاد وارد بر سه ديدگاه نخست ، تعارض درونى آنها است كه
نتيجه اش بى اخلاقى شهروندان مى باشد. نظامى كه به هر صورت اخلاق را از
سياست جدا بداند، نمى تواند از شهروندان خود انتظار داشته باشد كه
اخلاقى رفتار كنند.
4. ديدگاه يگانگى اخلاق و سياست ، بر قرآن و آموزه هاى دينى است . اين
ديدگاه ، انسجام درونى دارد. تنها اشكالى كه بر آن وارد كرده اند، آن
است كه عملا اجراى آن دشوار مى باشد اما دشوارى به معناى محال بودن
نيست اگر ديدگاه اسلام براساس وحدت اين دو باشد، ناگزير بايد آن را
پذيرفت .
5. براساس ديدگاه چهارم ، دروغ گفتن شهرياران به شهروندان ، هيچ توجيه
اخلاقى ندارد.
6. توجيهاتى براى ضرورت دروغ گويى زمام داران به شهروندان آورده شده
است ، اما چنين توجيهاتى نمى تواند پاسخ گوى پيامدهاى منفى آن باشد.
7. هر نوع دروغ مصلحت آميزى كه از طرف زمام داران به مردم گفته شود، در
درازمدت مايه رواج بى اخلاقى شهروندان ، دروغ گفتن و بى اعتمادى به
دولت مى گردد و مصلحت بزرگ ترى را كه بقاى دولت باشد از بين مى برد.
8. از اين رو به هيچ رو نمى توان دولت را اخلاقا به دروغ گفتن به
شهروندان خود مجاز كرد؛ به ويژه آن كه عملا دروغ هايى كه در اين زمينه
گفته مى شود نه براى مصلحت شهروندان ، كه براى پوشاندن ضعف هاى خود
دولت است .
فصل هشتم : دروغ هاى بى ضرر
آيا دروغ هاى بى ضررى كه گفته مى شود غير اخلاقى است ؟
نخست ببينيم مقصود از دروغ هاى بى ضرر يا به قول انگليسى زبان ها
(( دروغ هاى سفيد ))
(712) چيست ؟ غالب ما مى كوشيم دروغ هاى خود را بى ضرر
معرفى كنيم و بدين ترتيب بيش تر دروغ ها در دايره بى ضرر خواهند گنجيد،
اما در مجموع مقصود از دروغ هاى بى ضرر دروغ هايى است كه به كسى زيان
نمى زند و نيت بدخواهانه اى نيز در پشت آنها نهفته نيست ؛ مانند تعارف
هاى روزمره ، توصيه نامه ها و معرفى نامه هاى شغلى و جملاتى كه گوينده
و شنونده هر دو مى دانند كه مقصود، مفاد كلمات نيست مثال هاى چندى مى
تواند مفهوم دروغ بى ضرر را روشن تر كند.
دانشجويى نزد استادش مى آيد و از او يك توصيه نامه علمى و معرفى نامه
شغلى درخواست مى كند. او نيز براى اين كه به دانشجو كمكى كرده و نان
كسى را نبريده باشد - گرچه مى داند كه آن دانشجو چندان درسخوان و جدى
نبوده است - شرح كشافى درباره فضايل علمى و اخلاقى او مى نويسد و بدين
ترتيب هم ثوابى مى كند و هم آن دانشجو را شاد مى سازد.
يكى از اعضاى خانواده لباس تازه اى دوخته و به تن كرده است و از ما
درباره رنگ و دوخت آن نظر مى خواهد. با آن كه بى سليقگى صاحب لباس ما
را متعجب ساخته است ، براى اين كه دلش را نشكنيم ، از طرح رنگ و دوخت
لباس بيش از آن كه انتظار مى رود تعريف مى كنيم . بدين ترتيب هم خودمان
را از دردسر نجات داده ايم و هم كسى را شاد كرده ايم .
غذاى بى مزه اى به ما تعارف مى كنند پس از آن كه غذا را به ناچار
خورديم ، از ما درباره آن نظر مى خواهند و ما براى آن كه اجر آشپز ضايع
نشود، از آن غذا به صورت مبالغه آميزى تعريف مى كنيم و...
همه اين ها گونه هايى از دروغ هاى بى ضرر به شمار مى روند، چرا كه نه
كسى را مى آزارند و نه قصد فريبى در آنها نهفته است ، از اين رو به نظر
مى رسد كه مجاز باشند.
مدافعان دروغ هاى بى ضرر
بسيارى كسان ، دروغ هاى فوق را از نوع دروغ هاى بى ضرر مى دانند و
معتقدند كه بى آن ها زندگى اجتماعى اساسا ممكن نيست . اگر قرار باشد
همواره هر چه را كه راست مى دانيم بگوييم ، جز نفرت پراكنى دل شكستن و
رنجاندن ديگران نصيبى نخواهيم داشت .
فرض كنيد پيرزنى تنها از خويشان دور ما كه همه عشق و علاقه اش معطوف
پخت و پز است ، ما را براى نهار به خانه اش دعوت مى كند. پس از صرف
نهار نظر ما را درباره غذا مى پرسد. از آن جا كه غذا واقعا چنگى به دل
نمى زند، يا بايد راست بگوييم و همه زحمات او را به باد دهيم و يا آن
كه با دروغى و تعريفى مصلحتى از غذا، حداقل دل او را شاد سازيم .
همين تحليل درباره بسيارى از مثال هاى فوق و مثال هاى بى شمار ديگر
صادق است . همواره نمى توان راست گفت و به بهانه راست گويى آداب معاشرت
و نزاكت اجتماعى را نديده گرفت . به گفته كولاكوفسكى :
(( فضايل رفتار اجتماعى مانند ادب و رازدارى ، بسيارى از مواقع
به دروغ گويى پهلو مى زنند، اما بايد پذيرفت كه بدون اين فضايل ، زندگى
اجتماعى به مراتب دشوارتر از اين مى بود كه هست . در آن صورت ، انسانها
چه بسا به جاى نفس كشيدن در هواى پاك و پاكيزه صداقت ، در فضاى بى
نزاكتى و درشت خويى زندگى مى كردند. ما معمولا كسانى را كه بدون لحظه
اى درنگ هرچه را كه راست مى پندارند - به غلط يا درست - بر زبان مى
آورند، جزو افراد بى نزاكت و فاقد تربيت اجتماعى مى شماريم .(713)
بدين ترتيب چنين دروغ هاى بى ضررى ، بخشى از زندگى اجتماعى ما است و
حذف آن نه تنها موجب پديد آمدن فضاى صميميت و صداقت نمى شود بلكه مايه
رنجش و نفرت عمومى مى گردد، لذا بايد آن را به همين صورت كه هست پذيرفت
. به تعبير ديگر چنين دروغ هايى بخشى از بازى هاى زبانى اجتماعى به
شمار مى رود و اظهاراتى كه در اين گونه موارد صورت مى گيرد، كاركرد
خاصى دارد؛ براى مثال كسى كه نظر ما را درباره لباس تازه اى كه دوخته
است مى پرسد، واقعا مقصودش آن نيست كه نظر قلبى خود را بيان كنيم ،
بلكه در پى آن است كه او را تحسين و سليقه او را تاييد كنيم ؛ بنابراين
ما در اين گونه موارد تابع قرارداد خاصى هستيم اگر پس از مدتى دوست خود
را ديديم و از او پرسيديم كه حالش چطور است ، به طور طبيعى انتظار
داريم در پاسخ ، اصطلاح الحمدلله يا شبيه آنرا بگويد، اما اگر يك ساعت
درباره بيمارهاى جورواجور خود شكايت كرد، جا مى خوريم و احساس مى كنيم
كه ما را با پزشك خودش اشتباه گرفته است .
تعارف هايى هم كه ميان ما رد و بدل مى شود و به اصطلاح
(( تعارف شاه عبدالعظيمى )) خوانده مى
شود، از اين دست هستند. به مغازه اى مى رويم و يك بسته كبريت مى خريم ؛
هنگامى كه مى خواهيم پول آن را بپردازيم ، فروشنده مى گويد:
(( قابلى ندارد )) در اين
جا اگر ما مفهوم اين سخن را ملاك قرار دهيم و همين طور از مغازه بيرون
بياييم ، بى درنگ مغازه دار داد مى زند (( آهاى
آقا... )) چرا كه در عرف اجتماعى ما، قرار اين
است كه پس از شنيدن تعارف مغازه دار، با يك تشكر و تعارفى مانند خودش ،
پول كبريت را بپردازيم ، نه اين كه تعارف او را جدى تلقى كنيم .
سخن كوتاه ، چنين تعارف ها و دروغ هاى بى ضررى همه زندگى ما را فرا
گرفته و امروزه بخشى از زندگى خانوادگى و اجتماعى ما شده است . در اين
گونه دروغ ها نيز عنصر فريب كارى و گمراه گرى كه گوهر دروغ به شمار مى
رود وجود ندارد، از اين رو مى توان آنها را واقعا بى ضرر و مجاز دانست
؛ به ويژه آن كه گويى در عرف ما توافقى بر سر اين گونه دروغ ها وجود
دارد. بدين معنا كه هم آن كه دروغ مى گويد بدان آگاه است و هم شنوندگان
اين نكته را مى دانند گويا در اين موارد توافقى ناگفته پديد آمده است
تا به اين گونه دروغ ها ترتيب اثر داده نشود، لذا مى توان چنين دروغ
هاى بى ضررى را مجاز دانست .
نقد اين ديدگاه
دروغ هنگامى پديدار مى شود كه ما وانمود مى كنيم . كه مى خواهيم احساس
و نظر خود را به كسى بگوييم ، اما خلاف آن را عيان سازيم . در اين جا
ميان آن چه به زبان آورده شده است و آنچه در دل پنهان مى كنيم ، فاصله
اى است و همين فاصله ، زاينده دروغ است و بر اثر آن ، مخاطب ما گمراه
مى شود، زيرا مى پندارد كه احساس حقيقى ما همان است كه به زبان آورده
ايم . در اين جا تفاوتى ميان نيت خيرخواهانه و بدخواهانه وجود ندارد در
هر دو صورت ما چيزى را پنهان داشته و خلاف آن را آشكار ساخته ايم .
در همه مثال هاى فوق ، اين دوگانگى وجود دارد. آن جا كه استاد برخلاف
نظر حقيقى خود در توصيه نامه اش دانشجو را فردى خوش فكر، انديش مند و
پرمطالعه معرفى مى نمايد، آن جا كه برخلاف احساس درونى خود، از غذايى
تعريف مى كند و... در همه اين موارد وانمود مى كنيم كه احساس خود را
نشان داده ايم ؛ حال آن كه چنين نيست و در نتيجه مخاطب ما فريب مى
خورد. دانشجو واقعا باور مى كند كه نظر ما درباره او همان است كه نوشته
ايم و ميزبان مى پندارد احساس ما درباره غذايش همان است كه به زبان
آورده ايم . به فرض هم كه مخاطب يا شخص ديگر را گمراه مى كند. به فرض
هم كه مخاطب فريب دروغ ما را نخورد، شخص سومى فريب خواهد خورد، از اين
رو در اين گونه موارد مفهوم دروغ وجود دارد و مخاطب يا شخص ديگر را
گمراه مى كند.
حال ببينيم كه چنين دروغى واقعا بى ضرر است يا خير؟ در مثال توصيه نامه
، به نظر مى رسد كه مسئله گمراه شدن وجود دارد. موسسه اى كه آن توصيه
نامه را مى خواند و غالبا از نيت استاد بى خبر است ، براساس همان
نوشته دانشجو را ارزيابى و رده بندى خواهد كرد. بدين ترتيب دروغ بى ضرر
استاد موجب فريب خوردن آن موسسه مفروض مى شود اگر هم ادعا كنيم كه چنين
عملى يكى از مقررات عادى ادارى است و به موسسه مفروض ما زيانى نمى زند،
باز ممكن است اين زيان متوجه شخص سومى شود؛ براى نمونه در همين مثال
فرض كنيم كه دو دانشجو به دو استاد مراجعه مى كنند و براى موسسه اى خاص
توصيه نامه علمى مى خواهند اين دو استاد، هر دو به نحوى به دروغ از
دانشجويان خود تعريف مى كنند اما يكى از آنان مثلا كمى درباره دانشجو
اغراق مى كند و آن ديگرى مبالغه را به نهايت مى رساند. اين دو دانشجو
كه هر دو از نظر علمى و توانايى شغلى در يك حد هستند، همراه توصيه نامه
هاى خود به آن موسسه مراجعه مى كنند موسسه نيز كه تنها به يك متقاضى
كار نيازمند است ، از ميان آن دو، دانشجويى را برمى گزيند كه استاد در
تعريف از او اغراق كرده است .
بدين ترتيب دروغ بى ضرر استاد، موجب ضرر زدن به آن دانشجوى محروم مى
شود، لذا اين دروغ بى ضرر، عملا ضرر داشت . وانگهى ، اگر نوشتن چنين
توصيه نامه هايى باب شود، به تدريج كاركرد اصلى آن از ميان خواهد رفت ،
چرا كه هدف از ارائه توصيه نامه آن است كه موسسه هاى استخدام كننده
بتوانند بر اساس آن ، توانايى علمى متقاضيان را ارزيابى كنند و افراد
با صلاحيت را برگزينند. حال اگر قرار باشد اين كار صرفا تشريفاتى انجام
شود و ديگر بار معنايى خاصى نداشته باشد، آن موسسه ها ناگزير مى شوند
كه براى دريافت توانايى علمى متقاضيان شيوه ديگرى در پيش بگيرند؛ در
نتيجه اثر اين گونه توصيه نامه ها خنثى خواهد شد. با توجه به اين گونه
پيامدها، نمى توان به سادگى از بى ضرر بودن ((
دروغ هاى بى ضرر )) سخن گفت .
همين مسئله درباره آن آشپز مفروض يا آن كه نظر ما را درباره لباس خود
خواسته صادق است . فرض كنيد پس از آن كه ما از طرح و دوخت لباس كسى
تعريف كرديم ، او نيز آن را باور كرد و سپس جايى ديگر با غرور، نظر شخص
ديگرى را درباره لباس خود خواست و آن شخص بى محابا آنچه در دل داشت به
او گفت و بدين ترتيب او را خجالت زده و ميان جمعى شرمنده ساخت . آيا
سخنان ما زمينه ساز اين امر نبوده است ؟
ممكن است گفته شود كه ما مسئول رفتار آن شخص ديگر نبوده ايم و او
رفتارش برخلاف نزاكت اجتماعى بوده است ، نه ما. در پاسخ مى گوييم كه
اولا توافقى درباره چنين رفتارهاى اجتماعى وجود ندارد و اين گونه نيست
كه همگان هنگام اظهار نظر درباره لباس كسى ، فقط در پى شاد كردن او
باشند بلكه بسيارى عقيده دارند كه واقعا هر كسى بايد نظر خودش را
بگويد. از آن گذشته ، رفتار ما موجب آن شده بود تا صاحب لباس به اعتماد
گفته هاى ما نظر ديگران را نيز - براى جلب موافقت - بخواهد. در حقيقت
اگر ما چنان شجاعانه از لباس او تعريف نكرده بوديم ، او نيز احتمالا
اين گونه خود را در معرض انتقاد ديگران قرار نمى داد. نهايت آن كه در
اين مثال واقعا ما از كجا مطمئن هستيم كه صاحب لباس ، فقط خواسته بود
كه از لباسش تعريف كنيم . چه بسا او واقعا نظر ما را مى خواست و ما اگر
نظر خود را گفته بوديم ، آن را مورد توجه قرار مى داد و به دردسر بزرگ
ترى دچار نمى شد. بدين ترتيب اين دروغ بى ضرر ما نيز مايه فريب شخص
ديگرى شد و به او زيان زد.
در مثال آن ميزبان محترم نيز، اظهارات ما مى تواند واقعى تلقى شود و او
را بفريبد و او را هم چنان در وادى جهل نگه دارد و خود را بهترين آشپز
بپندارد.
درباره همه مثال هاى فوق مى توان گفت كه ما مسئول اين نتايج نيستيم و
بگذاريد كه آن ميزبان ، خود را بهترين آشپز تصور كند و... از ما نظرى
خواسته شده بود و ما هم از سر ادب و براى رعايت نزاكت اجتماعى ، چيزى
گفتيم .
بدين ترتيب ، مسئله به همين سادگى نيست . هنگامى كه شخصى از ما چيزى مى
پرسد، مى توانيم به او پاسخى ندهيم ، زيرا اين حق ماست كه نظر خود را
حفظ كنيم ، اما چون پاسخ داديم ، بدين معناست كه پذيرفته ايم وارد بازى
اجتماعى شويم . در اين بازى فرض آن است كه پاسخ گو، درست پاسخ مى دهد
و دروغ نمى گويد و شنونده نيز به گفته هاى او اعتماد مى كند. اين جاست
كه اگر دروغ گفته باشيم ، اين قاعده را نقض و به شنونده خيانت و از
اعتماد او سوء استفاده كرده ايم . در اين مسئله هيچ تفاوتى ميان دروغ
هاى بى ضرر با دروغ هاى ديگر نيست .
هنگامى كه بيگانه اى از ما آدرس جايى را مى پرسد، همان قدر به صحت پاسخ
ما اعتماد دارد كه دوستى نظر ما را درباره آخرين نوشته اش جويا مى شود،
از اين رو نمى توان در اين جا ادعا كرد كه ما چيزى مى گوييم و مسئول
برداشت طرف مقابل نيستيم . اين مسئله تنها يك استثنا دارد و آن اين است
كه دو طرف واقعا با توافق قبلى بنا را بر اين بگذارند كه صرفا به
يكديگر دروغ بى ضرر بگويند. در اين صورت است كه ديگر مسئله فريب خوردن
و زيان ديدن وجود ندارد؛ به عنوان مثال براى هر كس كه با فرهنگ ايرانى
آشنا باشد. روشن است كه گفتار مغازه دار درباره ناقابل بودن جنسى كه
فروخته است ، صرفا يك تعارف و رعايت ادب اجتماعى است در اين جا هيچ
فريبى در كار نمى باشد و در نتيجه اين دروغ كاملا بى ضرر است . اگر در
ديگر دروغ هاى بى ضرر، بتوان چنين توافق مكتوب يا نامكتوبى را يافت ،
واقعا بى ضرر خواهند بود؛ وگرنه هر دروغى به نسبت خود مضر است .
ممكن است گفته شود كه نتيجه اين تحليل آن است كه هرجا درباره مسئله اى
نظر ما را خواستند خيلى صريح و بى توجه به عواقب آن ، نظر خود را
بگوييم . اگر غذايى بى مزه بود، به صراحت بگوييم ؛ هر چند ميزبان را
ناراحت كند. اگر لباسى زشت بود، به صراحت بيان كنيم ؛ اگر چه مايه
دردسر و دل شكستن شود و... در صورتى كه هيچ كس حاضر نيست چنين نتيجه اى
را بپذيرد، از اين رو بايد به نوعى دروغ بى ضرر را پذيرفت ؛ گرچه در
جايى ضرر داشته باشد.
در پاسخ اين اشكال نخست بايد گفت كه از اثبات بى ضرر بودن پاره اى دروغ
ها نمى توان بى ضرر بودن اكثر آنها را استفاده كرد، هم چنين معناى اين
كه نبايد دروغ گفت ، آن نيست كه بايد همه راست ها را اظهار كرد. اين
مغالطه يا اشتباهى است كه غالبا مرتكب مى شويم و ادعا مى كنيم كه نتيجه
پرهيز از دروغ آن است كه همه راست ها را بايد گفت و در اين راه بايد
افراط كرد؛ براى مثال آقاى صدرى افشار، در دفاع از سعدى درباره دروغ
مصلحت آميز مى گويد: راست گويى خصلت نيكى است ، ولى افراط در آن چه
مصايبى كه به بار نمى آورد.(714)
گفتن راست فتنه انگيز، يك مسئله است و نگفتن دروغ هاى بى ضرر و حتى
مصلحت آميز، مسئله ديگرى مى باشد اين دو هرگز به يك معنا نيستند.
متاسفانه غالب كسانى كه در اين زمينه به بحث پرداخته اند، يك قضيه
منفصله حقيقى تصور كرده اند و گفته اند: (( يا
بايد راست گفت و فتنه انگيخت و يا دروغ گفت و دل به دست آورد؛ مثلا آيت
الله كنى در باب دروغ به همسر مى گويد: در چنين وضعى مرد بر سر دو راهى
قرار مى گيرد: يا بايد با برخورد منفى و رد صريح در برابر خواسته هاى
آنان موضع گيرى كند و يا با برخورد اميدوار كننده و وعده هاى مصلحتى و
غير جدى تا حدودى آنها را راضى و قانع سازد.(715)
)) در باب اصلاح ميان مردم نيز گفتيم ، گاه
انسان براى اصلاح ميان دو تن دروغ مى سازد و گاه آن راست هايى را كه
فتنه انگيز است و دشمنى بيش ترى در پى دارد مى پوشاند و تنها راست هايى
كه تحريك كننده نيست بيان مى كند.
همين تصور درباره نظر كانت وجود دارد و عده اى معتقدند كه مقصود وى از
وظيفه پرهيز از دروغ بيان هر راستى به هر كس و در هر شرايط است ، حال
آن كه چنين نيست . راجر ساليوان ، يكى از شارحان فلسفه اخلاق كانت ، مى
كوشد تا اين بد فهمى را بزدايد، از اين رو در اين باره مى گويد:
(( توجه به اين نكته نيز مهم است كه قاعده هرگز
جايز نيست دروغ بگويم معادل اين قاعده نيست كه هميشه بايد راست بگويم .
متناظر با وظيفه سلبى دروغ نگفتن وظيفه اثباتى و مضحك ديگرى بر عهده ما
نيست كه هرچه را مى دانيم به هر كس در هر فرصتى ابراز كنيم كانت قبلا
در درس هاى اخلاقى ، ارزش احتياط يعنى حزم و دورانديشى و خويشتن دارى
در بيان افكار و احساسات را گوشزد كرده بود. به نوشته او، اين كه
انديشه هاى خويش را به دور از منظر ديگران در خلوت فكرى خود نگه داريم
حق ما است و به اين حق براى ديگران نيز، بايد احترام بگذاريم . معمولا
بسيارى راه هاى اخلاقا پذيرفتنى وجود دارد كه مى توانيم بدون دروغ گفتن
، از راست گفتن نيز بپرهيزيم .(716)
)) به تعبير ديگر دروغ گفتن غير اخلاقى است ،
اما از آن نمى توان نتيجه گرفت كه همواره بايد راست گفت . به گفته شهيد
مطهرى : (( دروغ گفتن حرام است ، اما راست گفتن
هميشه واجب نيست ؛ يعنى در مواردى بايد سكوت كرد.(717)
مترجم فرانسوى اثر كانت با عنوان انديشه هايى درباره تعليم و تربيت
نيز، بر اين نكته تاكيد مى كند و مى گويد: ((
صداقت به معنى خشونت نيست ، حقيقت را در هر شرايطى - تا پاى جان - بر
زبان آوردن نيست كانت رازدارى را مى پذيرد! پرده پوشى هميشه تقلب شمرده
نمى شود و گاهى جايز است ... جامعه مقتضياتى دارد كه بايد محترم شمرده
شود. ))
(718)
از اين رو مى توان نمودارى رسم كرد كه يك سر آن دروغ گفتن صريح و سر
ديگر آن راست گفتن صريح است ، اما ميان آنها درجاتى هم چنان باقى مى
ماند. مى شود دروغ نگفت ، بى آنكه راست خاصى به زبان آورد.
در مورد همين مثال هاى فوق اگر رنگ لباس را زشت مى دانيم لازم نيست كه
به دروغ بگوييم كه رنگ آن فوق العاده است يا آن كه با راست گفتن صريح
خود - كه اين رنگ جلف است - دل مخاطب را بشكنيم . در اين جا به جاى
اشاره دروغين يا راستين به رنگ لباس ، مى توان از ديگر ويژگى هاى آن كه
از نظر ما راست هستند نام برد؛ براى مثال ممكن است از جنس لباس ، گل ها
يا طرح آن به راستى سخن گفت لذا اگر رنگ لباس را نپسنديديم ، بى آنكه
به اين مسئله اشاره كنيم ، مى توانيم از طرح آن يا بافت ظريفش تعريف
كنيم .
در مثال ميزبان نيز، اگر غذا ناخوشايند بود، مى توان آن را به سكوت
برگزار كرد و از سفره آرايى ميزبان و آداب دانى او تعريف نمود. همواره
چيزى براى تعريف كردن در اين زمينه ها وجود دارد؛ بى آنكه در دام دروغ
بيفتيم اين كه آن همه از تعريض و توريه نام برده اند و آن را گريزگاهى
از دروغ برشمرده اند، ناظر به اين نكته است و دقت نظر شخص جايى آشكار
مى شود كه بى آن كه در دام دروغ گويى فريب كارانه يا راست گويى فتنه
انگيزانه بيفتد، بتواند آن چه را شايسته است بگويد.
نقل مى كنند كه استالين و روزولت در كنفرانس يالتا هم ديگر را ملاقات
كردند.
در آن جا روزولت به استالين گفت كه تحقيقات اتمى آمريكا به نتيجه رسيده
است و اينك بمب اتمى را ساخته اند. در آن زمان شوروى هنوز موفق به
ساختن بمب اتمى نشده بود. حال استالين يا بايد به دروغ مى گفت كه ما
نيز موفق شده ايم كه در آن صورت به زودى دستش رو مى شد و يا آن كه به
صراحت مى گفت هنوز متاسفانه موفق نشده ايم كه در آن صورت اظهار عجز پيش
دشمن به شمار مى رفت ، از اين رو استالين به لبخندى اكتفا كرد كه
ديگران آن را اين گونه تفسير كردند: ما نيز بمب اتمى ساخته ايم ، اما
ترجيح مى دهيم آن را پنهان نگه داريم . ))
غرض آن است كه اگر نخواستيم در جايى دروغ بگوييم اين طور نيست كه بايد
حتما راستى دل آزار به زبان آوريم شيوه هاى متنوعى براى پرهيز از دروغ
گفتن و اجتناب از راست هاى جنجال آفرين وجود دارد. هر كس اين شيوه ها
را به شكل مناسبى به كار ببندد، آن وقت در مى ماند كه چقدر راحت مى
توان دروغ نگفت و در عين حال راست هم به زبان نياورد.