تا اين جاى مسئله اشكالى پيش نمى آيد. مشكل هنگامى
پديدار مى شود كه بخواهيم از درستى و خوبى چند دروغ محدود، حكمى فراگير
براى بسيارى دروغ ها كه قطعا هيچ مصلحتى ندارند و سرشار از مفسده هستند
استنتاج كنيم . كافى است در زندگى خود و ديگران و دروغ هايى كه همه
آنها به عنوان دروغ مصلحت آميز گفته شده است ، درنگى كنيم اگر اين تامل
، صادقانه و باتوجه به پيامدهاى بلند مدت اين سنخ دروغ ها باشد،
احتمالا حتى نه يك درصد كه يك هزارم آنها را نيز مصلحت آميز نخواهيم
يافت .
مغالطه هنگامى آغاز مى شود كه بگوييم عقل و نقل دروغ گفتن براى نجات
جان انسان بى گناه را مجاز دانسته و آن را تاييد مى كند، سپس از اين
حكم بسيار خاص نتيجه بگيريم كه دروغ مصلحت آميز مجاز است آنگاه دايره
مصلحت را گسترش دهيم و به دل خواه همه موارد را مشمول دروغ مصلحت آميز
بدانيم . واقعا در طول زندگى هر كس چند بار پيش مى آيد كه ناگزير
باشد براى نجات جان كسى دروغ بگويد و يا براى گمراه كردن نيروهاى دشمن
دروغ بگويد. غالب دروغ هاى رايج و روزمره ، دروغ هاى حقيرانه اى است كه
به زودى رسوا مى شوند و اثر خود را از دست مى دهند.
سخن كوتاه ؛ مقصود انكار لزوم دروغ در موارد بسيار خاصى و در پى ضرورت
نيست ؛ هدف پيش گيرى از سوء استفاده هايى است كه به نام دروغ مصلحت
آميز به زبان آورده مى شود.
چهارده : با اين حال ممكن است كسانى هم چنان مصر باشند كه در مواردى -
بسيار بيش تر از آن چه نگارنده مى پندارد - دروغ مصلحت آميز مجاز است و
از آن گريزى نيست . از سر موافقت با اين كسان مى گوييم حال كه اين طور
است ، بياييم و قبل از تجويز هر دروغى اين چند نكته را در نظر گرفته و
آنها را از خود بپرسيم ، البته مى توان اين نكات را به تعريض آيين نامه
دروغ گويى ناميد:
1. آيا در جايى كه تصميم گرفته ايم دروغ بگوييم ، حاضريم كه در همان
شرايط به ما دروغ گفته شود؟ اين پرسش جدى كه راه را بر قاعده زرين مى
گشايد در بسيارى از موارد ما را به تجديد نظر در تصميم خود وامى دارد.
2. دروغى كه مى خواهيم بگوييم ، به مصلحت كيست ؟ ما، شخصى كه مى خواهيم
به او دروغ بگوييم يا شخص ديگر؟ به جاى استفاده از تعبير كلى مصلحت
آميز بهتر است بكوشيم ، دقيقا براى خويشتن روشن سازيم كه از طريق دروغ
، در پى تامين مصلحت چه كسى هستيم .
3. آيا اين دروغ واقعا مصلحت آميز است ؟ اين پرسش به ما كمك مى كند كه
خود را نفريبيم و حتى المقدور به نام دروغ مصلحت آميز به تعبير مرحوم
مطهرى دروغ منفعت خير نگوييم ، چرا كه غالبا مقصود ما از مصلحت ، همان
منفعت است .
4. آيا چنين دروغى اجتناب ناپذير است ؟ بسيارى از دروغ ها به فرض
مصلحت آميز بودن هم اجتناب پذير مى باشد، از اين رو بايد كوشيد در هر
مورد كه ممكن است آن را با اقدامات ديگرى جاى گزين ساخت .
5. آيا اين دروغ پاياست ؟ در موارد بسيارى دروغ گويى ، راه حل موقتى و
ضعيفى براى حل مشكلى غير منتظره است . اگر آن موقع كه احساس مى كنيم
بايد دروغ بگوييم به اين نكته توجه داشته باشيم كه هيچ دروغى پايا نيست
و به زودى دروغ ما آشكار مى شود، شايد در تصميم خود بازانديشى نماييم .
6. آيا براى دفاع از دروغ خود، تدبيرى انديشيده ايم ؟ با توجه به نكته
فوق هر دروغى كه بگوييم ، دير يا زود اما غالبا زودتر از آن چه مى
پنداشته ايم آشكار مى شود حال آيا براى دفاع از درستى دروغى كه مى
خواهيم بگوييم انديشيده ايم و آماده ايم كه با آشكار شدن حقيقت نشان
دهيم كه واقعا اين كار ما از سر مصلحت و خيرخواهى بوده است ؟ نتيجه اين
تامل غالبا منفى است و در مى يابيم كم تر چنين آمادگيى داريم و دفاع ما
چندان مقبول نيست .
7. آيا حاضريم هزينه دروغ خود را بپردازيم ؟ هيچ دروغى - حتى مصلحت
آميز آن - بى هزينه نيست . اين پندار خامى است كه زبان استخوان ندارد و
آن را هرگونه بخواهيم مى توانيم در دهان خود بچرخانيم . حقيقت مطلب اين
است كه ما همواره اسير سخنى هستيم كه مى گوييم . پدرى كه ناخواسته و از
سر لقلقه زبان به فرزندش وعده اى مى دهد، تا آن را برآورده نسازد از
بند اسارت سخن خود نخواهد رست ، از اين رو اين سخن حكيمانه امام صادقان
، على (عليه السلام ) بايد همواره نصب العين ما باشد:
الكلام فى وثاقك ما لم تتكلم به ، فاذا تكلمت به
صرت فى وثاقه ؛ سخن در بند توست ، تا بر زبانش نرانده اى و
چون گفتى اش ، تو در بند آنى .(766)
اين قاعده درباره هر سخنى چه راست و چه دروغ صادق است حال ما بايد
ببينيم در صورت آشكار شدن دروغ خود حاضريم هزينه هاى احتمالى و قطعى آن
را بپردازيم .
8. آيا به پيامدهاى درازمدت دروغ خود انديشيده ايم ؟ هر دروغى كه ما
بگوييم با همان تحليل و براساس همان اصول ، احتمالا ديگران نيز خواهند
گفت ؛ براى مثال اگر من به عنوان يكى از مسئولان دولتى مصلحت عمومى را
در انكار حقيقتى ديدم و براى پوشاندن آن دروغى گفتم ، به احتمال زياد
مسئولان ديگر نيز در همان شرايط و با همان تحليل دروغ خواهند گفت .
نتيجه آن است كه اين استثنا به صورت قاعده در خواهد آمد و دروغى كه
قرار بود راه حل مشكلى باشد، كاركرد خود را از دست خواهد داد؛ يعنى
ديگر اين دروغ ، دروغ نخواهد بود، چرا كه توان فريفتن كسى را نخواهد
داشت . اين كم ترين پيامد اجتناب ناپذير دروغ گويى است . حال اگر واقعا
هم جايى بخواهيم دروغ بگوييم و اين كار از سر مصلحت باشد، باز مصلحت
اقتضا مى كند كه دروغ نگوييم و اين حربه را براى روز مبادا نگه داريم .
يه تعبير ديگر براى اين كه بتوانيم دروغى بگوييم كه از ما باور كنند،
بايد هرگز دروغ نگوييم . اين جمله اى تناقض دار است ، اما واقعيت همين
است . مردم دروغ كسى را باور مى كنند كه راست گو باشد. به گفته سعدى :
(( دروغ گفتن به ضربت لازم ماند (كه ) اگر نيز
جراحت درست شود، نشان بماند، چون برادران يوسف كه به دروغى موسوم شدند،
نيز به راست گفتن ايشان اعتماد نماند:قال بل
سولت لكم اءنفسكم اءمرا.(767)
يكى را كه عادت بود راستى |
|
خطايى رود در گذارند از او |
و گر نامور شد به قول دروغ |
|
دگر راست باور ندارند از او(768)
|
9. چگونه دروغ خود را باورپذير كنيم ؟ از سخن بالا مى توان چنين نتيجه
گرفت كه براى اين كه دروغ ما پذيرفته شود، بايد خود راست گو باشيم . از
سوى ديگر اگر بخواهيم راست گو باشيم ، نبايد دروغ بگوييم . و اين قضيه
منفصله اى است كه ظاهرا از آن گريزى نمى باشد، اما ممكن است راه حل
ميانه اى در پيش بگيريم ؛ به اين معنا كه راست گوى مطلق - جز معصوم -
وجود ندارد و هم چنين دروغ گوى مطلق نيز امكان زيست ندارد و اگر كسى هم
اعراف كند كه هرچه مى گويم دروغ است ، باز حداقل همين گزاره او راست
خواهد بود؛ در نتيجه مى توان نمودار رسم كرد كه يك سر آن دروغ گويى محض
و سوى ديگر آن راست گويى محض قرار مى گيرد.
اعتماد مردم به نسبتى كه يك فرد به سمت راست گويى پيدا مى كند، افزايش
مى يابد و به ميزانى كه به سمت دروغ گويى ميل مى كند كاسته مى شود. حال
راه حل مسئله اين است كه حتى المقدور دروغ نگوييم و با گفتن راست هاى
پياپى ، اعتماد عمومى را به خود جلب كنيم و آن گاه به هنگام ضرورت مى
توانيم دروغ مصلحت آميز بگوييم . اين تحليل درست است . تنها يك اشكال
دارد و آن اين است كه پديد آمدن اعتماد عمومى ، غالبا محصول هزاران
راستى است كه انسان مى گويد، اما اين اعتماد برآمده از هزاران راست ،
معمولا با چند و حتى گاه يك دروغ از ميان مى رود و دوباره نيز نمى توان
به سادگى وضع گذشته را پديد آورد، چرا كه :
((
تجربه نشان داده است كه اعتمادى كه از دست مى رود، بازسازى آن غير ممكن
و لااقل بسيار مشكل خواهد بود.
))
(769)
از سوى ديگر كافى است كه ما دروغى مصلحت آميز بگوييم و توفيق حاصل كنيم
. اين كام يابى دامى مى شود و ما را به دروغ هاى مشابه در شرايط مشابه
و به تدريج حتى در شرايط غير مشابه بر مى انگيزد. دروغ گفتن هم به گفته
كسانى كه آن را آزموده اند مانند اعتماد است كه به سادگى نمى توان از
آن باز ايستاد حاصل اين تامل آن است كه اگر در پى منافع دراز مدت خود
هستيم ، نبايد آن را با دروغى تباه كنيم و اگر هم در پى مصلحت برآمده
ايم ، باز به گفته حافظ:
(( كار بد مصلحت آن است
كه مطلق نكنيم .
(770)
))
10. آيا مى ارزد كه دروغ بگوييم ؟ اگر اين فرايند طولانى را بپيماييم ،
احتمالا ترجيح خواهيم داد كه از دروغى كه منافع و مصالح آن مشكوك اما
زيان هايش قطعى است ، بپرهيزيم و براى حل مشكل خود يا ديگرى ، راه سالم
ترى در پيش بگيريم .
تامل در اين نكات در آغاز دشوار به نظر مى رسد، اما با كمى ممارست آسان
خواهد شد. در هر صورت برخلاف دشوارى اين روش ، فرجام آن بهتر است و بى
گمان مصالح دور و نزديك و دنيا و آخرت ما را تامين خواهد كرد.
پانزده : با اين همه ، واقعيت بشرى را نمى توان نديده گرفت . بشر، يعنى
همين موجود گوشت و خون استخوان دار، نه مفهومى مجرد. اين بشر ظلوم و
جهول ، آلوده خودخواهى ها و منافع حقير خود است و غالبا فراتر از نوك
بينى خود را نمى بيند، از اين رو نمى توان از اين انسان توقع عصمت داشت
و بر او بارى بيش از توانش گذاشت لذا انتظار راستى محض از او ساده
انديشى است . اين كه انتظار داشته باشى انسان هرگز دروغ نگويد، از جهل
به ماهيت پيچيده انسان ناشى مى شود و نشانه خام انديشى مدعى است .
انسان با همه كاستى ها و ضعف هايش ، انسان است . دروغ نيز يكى از حربه
هاى او براى دفع ضرر يا جلب منفعت مى باشد. چه كسى مى تواند ادعا كند
كه هرگز دروغى در زندگى خود نگفته است ؟ اگر جز معصوم كسى چنين ادعايى
كند، يا شوخى مى كند و يا احتمالا دروغ مى گويد.
مى گويند كه سه نفر دور هم جمع شده بودند و جر و بحث مى كردند. كشيشى
از راه رسيد و به آنان گفت : فرزندانم چرا اين همه سر و صدا راه
انداخته ايد؟ پاسخ دادند كه :
(( پدر روحانى !
ما پنج فرانك داو گذاشته ايم تا به كسى كه بزرگ ترين دروغ را بگويد،
بدهيم حال هر يك از ما دروغى گفته و مدعى است كه دروغش از دروغ ديگران
بزرگ تر است .
)) كشيش گفت :
((
عزيزانم كار درستى نمى كنيد. دروغ گفتن مطلقا خطاست و من تاكنون دروغ
نگفته ام .
)) آن سه تن هورايى كشيدند و به
اتفاق آرا، او را برنده مسابقه اعلام كردند.
همه اين سخنان درست است . عقل و نقل نيز به كمك اين انديشه مى آيد كه
در جهان خاكى جز به تاييدات مستقيم الهى نمى توان مطلقا از دروغ پرهيخت
. از انسان نيز انتظارى فرابشرى نداريم . نگارنده نيز در پى اثبات اين
نكته نيست كه هرگز و بى هيچ قيد و شرطى نبايد دروغ گفت ، بلكه مقصود آن
است كه قاعده
(( هرگز نبايد دروغ گفت
)) به عنوان يك اصل راهنماى عمل هر مسلمان در
زندگى اخلاقى او حضور زنده داشته باشد. به گفته استاد ملكيان :
(( اصل راهنمايى عمل ، يعنى اصلى كه مى دانيم كه
به مقصد اين اصل نمى شود رسيد، ولى مى توانيم بگوييم عملتان را در جهت
رسيدن به آن مقصد سامان دهى و برنامه ريزى كنيد.
(771)
اگر ما در پى كشف همه رازهاى هستى باشيم ، هرگز به آن نخواهيم رسيد،
اما در هيچ حدى نيز متوقف نخواهيم ماند. فرمان
((
ز گهواره تا گور دانش بجوى
)) نوعى اصل راهنماى
عمل است . مهم ترين كاركرد اين گونه اصول براى جهت دهى حيات عملى ،
اجتماعى و اخلاقى انسان بسيار ضرورى مى باشد. اين گونه اصول به طور
كامل دست يافتنى نيستند، اما مى توانند معيارى باشند كه ما رفتار خود
را با آنها بسنجيم ؛ مثلا اگر هدف علمى خود را به دست آوردن يك مدرك
علمى قرار دهيم ، با رسيدن به آن ، حركت علمى ما نيز متوقف مى شود؛ اگر
در صدد آن باشيم كه دانش خود را تا حد معينى ارتقا دهيم ، با رسيدن به
آن حد بى گمان متوقف خواهيم گشت ، اما اگر هدف خود را مطلق بگيريم ، به
آن نخواهيم رسيد، اما در ميانه راه نيز درجا نخواهيم زد.
فرمان پرهيز مطلق از دروغ نيز يك اصل راهنمايى عمل در عرصه اخلاق است .
اگر خود را مجاز بدانيم كه به زن ، فرزند و مانند آنان دروغ بگويم و
چنين دروغى را مصلحت آميز بدانم ، عملا بيش تر وقت ها - اگر نگوييم
همواره - دروغ خواهم گفت ،اما اگر اين اصل را پذيرفته باشم كه هرگز
دروغ نگويم ، ممكن است در عمل نتوانم از اين اصل مو به مو پيروى كنم ،
اما در زندگى خود مى كوشم كه به اين ملاك نزديك شوم و رفتار و گفتار
خود را براساس اين اصل خواهم سنجيد. كم ترين نتيجه چنين اصلى آن است كه
در زندگى همواره مى توانم ببينم كه چقدر به آن پاى بند بوده ام و تا چه
حد از آن تخطى كرده ام . هرگونه قيد و بندى كه به اين قاعده بزنيم
خاصيت اصلى آن را خواهيم گرفت ، از اين رو بايد من به عنوان فاعل
اخلاقى ، همواره بكوشم به اين اصل وفادار باشم و هرجا از آن تجاوز كردم
، خود را نكوهش نمايم ، در اين صورت است كه اين قاعده كاركرد خود را
حفظ خواهد كرد.
اينك مى توانيم اين گونه ميان احاديث گوناگون جمع كنيم كه بگوييم اصل
راهنماى عمل انسان مسلمان ، صداقت در همه جا و پرهيز از دروغ در همه
موارد است ، اما از آن جا كه انسان عملا نمى تواند در همه جا به اين
اصل پاى بند باشد، فقط در موارد بسيار محدودى به شكستن آن مجاز خواهد
بود. در اين صورت هرجا ناخواسته از اين اصل عدول كرديم ، از كارمان
چندان خشنود نخواهيم بود و سرفرازانه از دروغ خود دفاع نخواهيم كرد،
بلكه از نظر روحى مانند انسان مضطرى خواهيم بود كه به زور شرابى در
حلقمان ريخته اند؛ هر چند مى دانيم كه به لحاظ شرعى و كيفرى مشكلى
نداريم و چون مكره بوده ايم ، مسئول رفتار خود نيستيم ، اما باز قلبا
از اين كه چنين اتفاقى افتاد و درون ما آلوده شده است ، ناراحت و
معذبيم . آن چه فاعل اخلاقى را ارزش مى بخشد، همين دغدغه است و بس .
به پايان آمد اين دفتر، اما حكايت هم چنان باقى است . با اين كه بسيارى
مباحث به تفصيل در اين نوشته مطرح شد، هم چنان راه هاى نرفته بسيار است
. پاره اى نكات و پرسش ها در ذهن نگارنده است كه مستقل از بحث حاضر به
شمار مى رود، اما مكمل آن است ؛ براى مثال رابطه دروغ و كتمان حقيقت
چيست ؟ آيا كتمان حقيقت نوعى دروغ است يا نه ؟ آيا هنگامى كه اظهار مى
داريم كه حقيقت را مى گوييم ، اما همه حقيقت را ابراز نمى داريم مرتكب
دروغ شده ايم يا خير؟ رابطه تقيه و دروغ و يا توريه و دروغ چيست ؟ اميد
كه اين پرسش ها، ذهن پوياى دردمندان را برانگيزد و به كارى درخور
وادارد.
پيوست
در اين قسمت گزيده هايى از نوشته هايى كه درباره دروغ و دروغ مصلحت
آميز به زبان فارسى موجود است آورده شده . درباره اين گزيده ها لازم
است كه به نكات زير اشاره كنم :
1. آن چه در متن كتاب آمده ، بر دريافت شخصى اين جانب مبتنى بوده است ،
از اين رو ممكن است كه برداشتم از گفته هاى ديگران ، با استنباط ديگرى
متفاوت باشد، لذا آوردن اين گزيده به خواننده كمك مى كند تا برداشت مرا
محك بزند و درستى يا نادرستى آن را دريابد.
2. وجود اين گزيده ها در يك جا، اين مكان را فراهم مى سازد تا بتوان
پاره اى ابهامات بحث را روشن كرد و اين بحث را پيش تر برد؛ به ويژه آن
كه پاره اى از اين گزيده ها در دسترس نيست و بايد آن ها را با سختى از
دل آرشيوها به چنگ آورد. البته خواننده مى تواند از اين بخش يك سره صرف
نظر كند، چرا كه پيوند نظام مندى ميان اين بخش با بخش هاى پيشين نيست .
3. بخشى از اين گزيده ها بسيار ارزنده و پرملاط، اما پاره اى نيز سطحى
و نازل است ، ولى همه آنها به نحوى در پيش بردن اين بحث موثر بوده اند،
از اين رو آوردن آنها در اين جا، به هيچ روى به معناى موافقت با محتواى
آن ها نيست . هدف از اين كار تسهيل كار خواننده بوده است و بس . مقصود
آن بوده تا خواننده منتقد، با رجوع مجدد به اصل گفته ها، خود در اين
باره داور نهايى باشد. آن چه در اين پيوست آمده است ، همه آن چه درباره
دروغ مصلحت آميز نوشته شده نيست ، اما بى گمان از جهات مختلفى مهم ترين
آنها به شمار مى رود.
4. پاره اى از اين گزيده ها چندان تابع اصول درست نويسى و در بند رعايت
فنون نگارش نبوده اند سعى شده است كه حتى المقدور اين ويژگى حفظ شود و
در رسم الخط و قواعد سجاوندى اين نوشته ها كم ترين تصرفى نشود.
5. و دست آخر آن كه اين نوشته ها به ترتيب تاريخ نگارش آن ها آمده است
، از اين رو ترتيب آنها هيچ بار ارزشى ندارد، صرفا تاريخ نگارش اثر
ملاك بوده است و بس . اين ترتيب تاريخى به خواننده كمك مى كند تا
درباره پيش رفت اين گونه مباحث داورى دقيق ترى داشته باشد و ببيند كه
اين بحث تا كجا رسيده است .
با توجه به نكات ياد شده ، در اين پيوست گزيده هايى از غزالى ، كانت ،
ملا مهدى نراقى ، ملا احمد نراقى ، دشتى ، كيان پور، اعتصام زاده ،
درگاهى ، نثرى ، مرحوم راشد، آيت الله شهيد مطهرى ، شهيد قدوسى ، آيت
الله مهدوى كنى ، آيت الله مصباح ، لگنهاوزن ، آيت الله صدر آمده است .
محمد غزالى
(772)
آفت يازدهم ، سخن به دروغ و سوگند به دروغ است . و اين از گناهان بزرگ
است . رسول صلى الله عليه و آله گفت :
(( دروغ
بابى است از ابواب نفاق
)) و گفت صلى الله عليه
و آله :
(( بنده يك يك دروغ همى گويد تا آن گاه
كه وى را نزد خداى - تعالى - دروغ زن بنويسند.
))
و گفت صلى الله عليه و آله :
(( دروغ روزى
بكاهد.
)) و گفت صلى الله عليه و آله :
(( تجار فجارند.
)) يعنى
بازرگانان نابكارند. گفتند:
(( چرا و
(773)
بيع حلال است ؟
)) گفت :
((
از آن كه سوگند خورند و بزه كار شوند، و سخن گويند و دروغ گويند.
)) و گفت صلى الله عليه و آله :
(( چنان ديدم كه مردى مرا گفت : برخيز: برخاستم ، دو مرد را
ديدم يكى بر پاى و يكى نشسته ؛ آن كه بر پاى بود آهنى سر كوژ اندر دهان
اين نشسته افكنده بود و يك گوشه دهان وى بكشيدى تا به سر دوش وى رسيدى
، پس ديگر جانب بكشيدى هم چنين ، و جانب پيشين با جاى شدى ، و هم چنين
همى كرد. گفتم :
(( اين چيست ؟
)) گفت :
(( اين دروغ زنى است ، همين
عذاب مى كنند در گور وى را تا روز قيامت
)) .
عبدالله بن جراد (رض )، رسول صلى الله عليه و آله را گفت :
(( مومن زنا كند؟
)) گفت
:
(( باشد كه كند.
)) گفت
:
(( دروغ گويد؟
)) گفت :
(( نه
)) و اين آيت
برخواند:
انما يفترى الكذب الذين لا يومنون
بآيات الله و اءولئك هم الكاذبون ؛ (نحل 16. آيه 105) دروغ
كسانى گويند كه ايمان ندارند.
و عبدالله بن عامر (رض ) گويد: كودكى خرد به بازى همى شد، گفتم :
(( بيا تا تو را چيزى دهم .
))
رسول صلى الله عليه و آله اندر خانه ما بود گفت :
((
چه خواستى داد؟
)) گفتم :
((
خرما
)) گفت :
(( اگر
نداديى ، دروغ بر تو نبشتندى .
)) و گفت :
(( خبر دهم شما را كه بزرگترين كباير چيست ، شرك
است و عقوق مادر و پدر.
)) و تكيه زده بود، راست
بنشست و گفت :
(( اءلا و قول الزور؛ سخن دروغ
نيز.
)) و گفت صلى الله عليه و آله :
(( بنده كه دروغ گويد، فريشته از گند آن به يك
ميل از او دور شود.
)) و از اين گفته اند كه
عطسه در وقت سخن ، گواهى باشد و راستى سخن ، كه اندر خبر است كه
(( عطسه از فريشته است و آساكشيدن از شيطان است
)) ، و اگر سخن دروغ بودى ، فريشته حاضر نبودى و
عطسه نيامدى . و گفت صلى الله عليه و آله :
((
هر كه دروغ حكايت كند، يك دروغزن وى است .
)) و
گفت :
(( هر كه به سوگند دروغ مال كسى ببرد،
خداى - تعالى - را ببيند روز قيامت به خشم بر وى .
))
و گفت صلى الله عليه و آله :
(( همه خصلتى ممكن
بود در مومن ؛ مگر خيانت و دروغ
)) .
و ميمون بن ابى شبيب مى گويد كه
(( نامه همى
نوشتم ، كلمه اى فراز آمد كه اگر بنوشتمى نامه بدان آراسته شدى ، ولكن
دروغ بود؛ پس عزم كردم كه بنويسم . منادى شنيدم كه گفت :
يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة
الدنيا و فى الاخرة (ابراهيم (14) آيه 27).
ابن سماك مى گويد:
(( مرا بر دروغ ناگفتن مزدى
نباشد، كه از آن نگويم ، كه ننگ دارم از دروغ
))
.
فصل
بدان كه دروغ از آن حرام است كه اندر دل اثر كند و صورت دل كوژ گرداند
و تاريك بكند، لكن اگر بدان حاجت اوفتد و بر قصد مصلحت گويد و آن را
كاره بود، حرام نبود؛ براى آن كه چون كاره باشد، دل از وى اثر نپذيرد و
كوژ نشود و چون بر قصد خير گويد، دل تاريك نشود. و شك نيست كه اگر
مسلمانى از ظالمى بگريزد، نشايد كه راست بگويد كه وى كجاست ، بلكه دروغ
اين جا واجب بود. و رسول صلى الله عليه و آله اندر دروغ رخصت داده است
، سه جاى : يكى اندر حرب ، كه عزم خويشتن با خصم راست نتوان گفت ؛ و
ديگر چون ميان دو تن صلح مى افكنى سخن نيكو گويى كه از هر يكى فرا
ديگرى ، اگر چه وى نگفته باشد؛ و ديگر كسى كه دو زن دارد كه فرا هر يكى
گويد تو را دوست تر دارم .
پس بدان كه اگر ظالمى از مال كسى بپرسد، روا بود كه پنهان دارد؛ و اگر
سر ديگرى بپرسند، انكار كند روا باشد، كه شرع فرموده است كه كارهاى زشت
بپوشيد؛ و چون زن طاعت ندارد الا به وعده ، روا بود كه وعده دهد، اگر
چه داند كه قادر نبود بر آن . اين و امثال اين روا بود. و حد اين آن
است كه دروغ ناگفتنى است ولكن چون از راست چيزى تولد كند كه آن محذور
بود، بايد كه اندر ترازوى عدل و انصاف بسنجد. اگر نابودن آن چيز اندر
شرع مقصودتر است از نابودن دروغ - چون جنگ ميان مردمان ، و وحشت ميان
زن و شوهر، و ضايع شدن مال ، و آشكار شدن سر، و فضيحت شدن به معصيت -
آن گاه دروغ مباح گردد، كه شر آن كار از شر دروغ بيش تر است . و اين هم
چنان است كه مردار حلال شود چون بيم جان بود، كه بماندن جان اندر شرع
مقصودتر است از ناخوردن مردار، اما هرچه نه چنين بود، دروغ بدان مباح
نگردد؛ پس هر دروغ كه كسى گويد كه براى زيادت جاه و مال باشد و اندر
لاف زدن و خويشتن ستودن و درجه حشمت خويش حكايت كردن ، اين همه حرام
بود.
اسماء (رض ) گويد كه
(( زنى از رسول صلى الله
عليه و آله پرسيد كه من از شوهر خويش مراعاتى حكايت كنم كه نباشد، تا
وسنى (هوو) مرا خشم آيد. روا باشد؟ گفت : هر كه چيزى بر خويشتن بندد كه
آن نباشد، چون كسى بود كه دو جامه مزور بر هم پوشد. يعنى كه هم خود
دروغ گفته باشد و هم كسى را اندر غلط و جهل افكنده باشد، تا بود كه وى
نيز حكايت كند و دروغ باشد. و بدان كه كودكى را وعده دادن تا به
دبيرستان شود، روا بود؛ اگر چه دروغ بود. و اندر خبر است كه آن
ننويسند، ولكن آن چه مباح بود نيز بنويسند تا وى را گويند:
(( چرا گفتى ؟
)) تا غرضى
درست فرا نمايد كه بدان دروغ مباح بود.
و بدان كه كسى كه خبرى روايت كند يا مسئله اى از وى پرسند جواب باز دهد
كه به حقيقت نداند، اين حرام باشد؛ كه اين از آن كنند تا حشمت را زيان
ندارد.
و گروهى روا داشته اند كه اخبار نهند از رسول صلى الله عليه و آله اندر
فرمودن خيرات و ثواب آن . اين نيز حرام است كه رسول خدا صلى الله عليه
و آله همى گويد:
(( هركه بر من دروغ گويد، گو
جاى خويش اندر دوزخ بگير.
)) و چون دروغ جز به
غرضى درست - كه اندر شرع مقصود بود - نشايد و آن به گمان توان دانست نه
به يقين ، اولى تر آن بود كه تا يقين ظاهر نبود و ضرورتى تمام نباشد،
دروغ نگويد.