و مثل تقوا مانند آبى است كه در نهرى جارى است ، و
مثل طبقات آن در معنى آن مانند انواع و الوان درختانى است كه بر لب آن
نهر كاشته شده ، و هر كدام به قدر و اندازه جوهريت و طعم و لطافت و
ضخامت خود از آن نهر ميمكند، و منافع آفريدگان از همين درختان و ميوه
ها با توجه به قدر و قيمت هر كدام از آن هاست . خداى متعال فرموده :
(( درختانى كه از يك اصل و ريشه و يا ريشه هاى
متعدد مى رويند، و با اين كه همه از يك آب سيراب مى شوند پاره اى را در
خوردن بر پاره اى ديگر برترى مى دهيم )) . پس
تقوا براى طاعات مانند آب براى درختان است ، و مثل اندازه هاى ايمان
مثل طبايع درختان و ميوه ها در رنگ و مزه آن هاست . پس هر كه درجه
ايمانش بالاتر، و جوهر روحش شفاف تر باشد باتقواتر است ، و هر كه چنين
باشد عبادتش خالص تر و پاكيزه تر، و هر كه چنين باشد مراتبش قوى تر
(نزديكتر - خ ) است . و هر عبادتى كه بر اساس تقوا بنا نشده باشد غبارى
پراكنده است ؛ خداى متعال فرموده : (( آيا آن كس
كه بنيان خود را بر تقوا و رضوان الهى تاسيس كرده بهتر است يا آن كه
بنيانش را بر لب پرتگاهى مشرف به ويرانى پايه گذارى كرده است كه به
زودى او را در آتش دوزخ سرنگون سازد؟ )) .
ثم فى (( المصباح
)) : و تفسير التقوى ترك ما (ليس ) باخذه باس
حذرا عما به ياس ، و هو فى الحقيقة طاعة (بلا عصيان ) و ذكر بلا لسان ،
و علم بلا جهل ، مقبول غير مردود.
(163)
سپس در (( مصباح الشريعه ))
(در دنباله مطلب فوق آمده است ): و تفسير تقوا اين است كه تقوا، ترك
كردن چيزى است كه گرفتنش اشكال ندارد به خاطر پرهيز از چيزى كه گرفتنش
مورد اشكال است . و آن در واقع طاعت (بى گناه )، و ذكر بى زبان ، و علم
بى جهل ، و عمل مقبول بدون رد است .
و قال صلى الله عليه و آله : الناجى من اتقى
الله فى الاخذ و الاعطاء، و اعتصم بحبل الورع ، و الناس فى هاتين
الخصلتين خاص و عام . فالخاص ينظر فى دقيق الورع ، فلايتناول حتى
يتيقن انه حلال ، و اذا اشكل عليه تناول عند الضرورة . و العام ينظر فى
الظاهر، فما لم يجده و لم يعلمه غصبا و لا سرقه تناول و قال : لا باس ،
هو لى حلال . و الامين فى ذلك من ياخذ بحكم الله ، و ينفق فى رضائه .
(164)
و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اهل نجات كسى است كه در گرفتن و
دادن ، تقواى الهى را در نظر گيرد، و به ريسمان ورع چنگ زند. و مردم در
اين دو خصلت (گرفتن و دادن ) دو دسته اند: خاص و عام . گروه خاص در
ريزه كاريهاى ورع مى نگرد، پس چيزى را نمى گيرد تا به حلال بودنش يقين
حاصل كند، و اگر تشخيص آن بر او مشكل شد تنها به وقت ضرورت از آن بر مى
گيرد. و گروه عام به ظاهر مى نگرد، پس هر چه را كه نيافت و ندانست كه
غصبى و دزدى است بر مى گيرد و گويد: مانعى ندارد، براى من حلال است . و
در اين مورد، شخص امين كسى است كه به حكم خدا بگيرد، و در راه رضاى او
خرج كند.
و علامة التقوى انه اذا تمكنت الانوار فى السر
نطقت الجوارح بالبر. و فى الحقيقة تقوى مركب از سه چيز است :
يكى خوف ، و ديگر اجتناب از معاصى ، سيم : طلب قربت .
و نشانه تقوا اين است كه هرگاه انوار در سر و باطن جايگزين شد، اعضا و
جوارح به بر و نيكى زبان گشايند.
اى عزيز! همه غايات ، محبت حق تعالى باشد، بلى
من اوفى بعهده و اتقى فان الله بحث المتقين .
(165)
فاذا كان كذلك فحرى ان يقال :
تزود يا اخى التقوى فخير الزاد تقوى الله
|
|
و لا ترغب الى الدنيا و لا تانس بغير الله |
(( آرى هر كه به پيامبرش وفا كند و تقوا گزيند،
همانند خداوند متقين را دوست مى دارد )) . پس
حال كه چنين است شايسته است گفته شود: (( اى
برادر، توشه تقوا برگير كه بهترين توشه تقواى الهى است ، و به دنيا ميل
مكن و با غير خدا انس مگير )) .
ترا ز كنگره عرش مى زنند صفير |
|
ندانمت كه درين دامگه چه افتاده است |
اى عزيز! اگر طالب را توفيق مدد كند كه ملازم كاملى گردد، و به خدمت او
قيام نمايد، و بر موجب امر و رضاى ايشان - چنانچه دقيقه اى از شرايط
آداب خدمت و فرمان بردن فرو نگذارد و پيوسته به ذكر حق تعالى به نهجى
كه كامل اشارت كند - مشغول باشد، ظلمت حجابهاى آينده به نور تقواى
گذشته مبدل شود.
اول مرتبه - نور لطيفه ذكر قلبى است و آن نور سبز است . در اين حال سير
سالك تا فلك قمر بود.
دوم - نور كبود است ، و آن نور نفس مزكى است كه تابع قلب شده است .
سيم مراتب - نور الوان است درهم آميخته .
چهارم - نور قلبى است كه آن سرخ مصفا بود.
پنجم - نور سفيد است ، كه نور سر است .
ششم - نور زرد است و آن نور روح است .
هفتم - نور سياه كه آن نور خفى است و آن را ((
نور ذات )) گويند، كه آن نور از غايت الطفى بى
رنگ ، و آن نور رنگ بى رنگى است كه اسير رنگ شده . و بعضى گفته كه :
اطوار القلب سبعة ، و الانوار تسعة .
(166)
پس در هر مرتبه از مراتب سبعه كه سالك را سير واقع شود صفتى در وجود
سالك غالب گردد و جميع صفات و قواى وجود مبدل گردند، چندان كه جميع
صفات مستهلك گردند به حضرت ذات . پس هر كه دست ارادت در دامن تقوى زد
به ارشاد كاملى ، مهبط فيض الهى گردد چنان چه به فعل و خواص او - نظر
به تخلقوا باخلاق الله
(167) - به خلق بلكه به جميع عالم فيض رساند. از اين
راه است كه اشاره به تقوى در آيات و اخبار زياده از حد و احصا شده است
.
عزيزى گفته است كه : چون من از حضرت حق تعالى عاصى شوم اثر آن در
همسايه و دوستان مى بينم كه به من بى وفايى كنند، و در اهل و بنده و
كنيزك مشاهده مى كنم كه مرا عاق شوند و اطاعت نكنند، و در ستوران نيز
مى دانم كه مرا رام نشوند و لگد زنند.
و فى وصية النبى صلى الله عليه و آله لابى ذر -
رحمه الله -: يا اباذر كن بالعمل بالتقوى اشد اهتماما منك بالعمل بغيره
، فانه لا يقل عمل بالتقوى . يا اباذر لا يكون الرجل من المتقين حتى
يحاسب نفسه اشد من محاسبة الشريك شريكه ، فيعلم من اين مطعمه و مشربه و
من اين ملبسه ، امن حلال ذلك ام من حرام ؟ يا اباذر ان احبكم الى الله
جل شانه اكثرهم ذكرا لله ، و اكرمكم عند الله عزوجل اتقاكم (له )، و
انجاكم من عذاب الله اشدكم له خوفا.
در سفارشات پيامبر صلى الله عليه و آله به ابى ذر (ره ) آمده است : اى
اباذر، به عمل به تقوا بيشتر اهتمام ورز تا عمل به غيرتقوا، چه هيچ
عملى با تقوا اندك به شمار نيايد. اى اباذر، مرد از پرهيزكاران به شمار
نيايد تا اين كه به حساب خود برسد سختتر از رسيدگى شريك به حساب شريك
خود، تا بداند خوراك . نوشيدنى و پوشاكش از كجا به دست آمده ، از حلال
است يا از حرام ؟ اى اباذر، محبوبترين شما نزد خداى بزرگ كسى است كه
بيشتر به ياد خدا باشد، و گراميترين شما نزد خداى بزرگ پرهيزكارترين
شماست ، و نجات يا بنده ترين شما از عذاب خدا كسى است كه خوفش از او
بيشتر باشد.
يا اباذر ان المتقين الذين يتقون الله عزوجل من
الشى ء الذى لا يحرم خوفا من الدخول فى الشبهة . يا اباذر من اطاع الله
عزوجل فقد ذكر الله و ان قلت صلاته و صيامه و تلاوته للقرآن . يا اباذر
اصل الدين الورع ، و راسه الطاعة ، يا اباذر كن ورعا تكن اعبد الناس ،
و خير دينكم الورع . يا اباذر فضل العلم خير من فضل العبادة . و اعلم
انكم لو صليتم حتى تكونوا كالحنايا (يعنى كواكب مستديرة ) و صمتم حتى
تكونوا كالاوتار ما ينفعكم الا بورع . يا اباذر ان اهل الورع و الزهد
فى الدنيا هم اولياء الله حقا.
(168)
اى اباذر، پرهيزكاران كسانى اند كه در مورد چيزهاى غيرحرام از خدا پروا
مى كنند از بيم آن كه در شبهه افتند. اى اباذر، هر كس خداى بزرگ را
اطاعت كند همانا ياد خدا نموده هر چند نماز و روزه و خواندن قرآنش اندك
باشد. اى اباذر، ريشه دين پرهيزكارى است ، و سر آن فرمانبرى است ، اى
اباذر، پرهيزكار باش تا عابدترين مردم باشى ، و بهترين (جزء) دين شما
ورع است . اى اباذر، فضل علم از فضل عبادت بيشتر است . و بدان كه اگر
آن قدر نماز گزاريد تا چون ستاره اى كمانى (باريك و لاغر اندام ) شويد
و آن قدر روزه بداريد تا چون كمان خميده گرديد، به حال شما سود نبخشد
جز اين كه با ورع همراه باشد. اى اباذر، اهل ورع و زهد در دنيا حقا
اولياى خدا هستند.
و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مروى است كه : ما مردم را مؤمن
نمى شماريم مگر آن كه جميع اوامر ما را متابعت نمايند، و اراده و خواهش
فرموده هاى ما را داشته باشند. و از جمله متابعت امر ما ورع و
پرهيزگارى است . پس ورع را زينت خود گردانيده تا مورد رحمت الهى گرديد،
و به ورع دفع مكر و حيله دشمنان ما از خود بكنيد تا خدا شما را بلند
مرتبه گرداند.
(169)
قيل : للتقوى الف درجة ، ايسرها ترك ما لايعنيه
، و اعلاها ترك الالتفات الى ما سواه .
گفته اند: تقوا هزار درجه دارد، آسان ترينش ترك امور بى فايده است ، و
برترينش ترك التفات به غير خداست .
و يروى عن النبى صلى الله عليه و آله : اذا كان
يوم القيامة يقول الله عزوجل : يا ايها الناس جعلت نسبا، و انتم جعلتم
نسبا، و انى جعلت اكرمكم اتقاكم ، و انتم جعلتم اكرمكم اغناكم ، و انى
اليوم ارفع نسبى و اضع نسبكم ، فاين المتقون اليوم فلا خوف عليهم و لا
هم يحزنون .
(170)
و از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كنند كه : چون روز قيامت شود
خداى بزرگ مى فرمايد: اى مردم من نسبى قرار دادم ، شما هم نسبى قرار
داديد؛ من گرامى ترين شما را پرهيزكارترين شما قرار دادم ، و شما گرامى
ترين خود را داراترين خودتان ؛ امروز من نسبت خود را بر مى دارم و نسب
شما را در ميان مى نهم . پس امروز كجايند پرهيزكاران ؟ كه نه بيمى بر
ايشان است و نه اندوهى دارند.
و فى (( فردوس العارفين
)) : و قال عيسى عليه السلام : لو صمتم حتى
تكونوا كالاوتار، و صليتم حتى تكونوا كالحنايا، لا يقبل منكم الا بورع
صادق .
و در (( فردوس العارفين ))
آمده است كه : عيسى عليه السلام فرمود: اگر روزه بداريد تا... (مانند
فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله در ص 108)
و عنه صلى الله عليه و آله : الورع سيد العمل .
و عنه صلى الله عليه و آله : ملاك الدين الورع .
(171)
و از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت است كه : ((
ورع و پرهيزكارى سرور اعمال است )) . و نيز
فرموده : (( ملاك دين ورع است ))
.
و يقال : اتق الله الذى اخذ آدم عليه السلام
بلقمة ، و موسى عليه السلام بلطمة ، و داود عليه السلام بنظرة ، و يوسف
عليه السلام بهمة ، و نوحا عليه السلام بدعوة ، و محمدا صلى الله عليه
و آله بخطرة .
و گفته اند كه : بپرهيز از خدائى كه آدم عليه السلام را به لقمه اى ، و
موسى عليه السلام را به لطمه اى (سيلى اى كه به آن قبطى زد)، و داود
عليه السلام را به نگاهى ، و يوسف عليه السلام را به عزم و انديشه اى ،
و نوح عليه السلام را به نفرينى ، و محمد صلى الله عليه و آله را به
خطورى گرفت و كيفر داد.
(172)
و قال ابو درداء: التقوى هو ان يترك العبد بعض
ما يرى انه حلال حتى يكون حجابا بينه و بين الحرام .
ابو درداء گويد: تقوا آن است كه بنده آن چه را حلال مى داند ترك كند تا
حجابى ميان او و حرام باشد.
و قال بعضهم : من نظر الى بستان او بنيان بعين
المنية لا بعين العبرة نقص من عقله بقدر ما يستحسنها، و سلبه الله
حلاوة العبادة اربعين يوما.
و يكى از عرفا گويد: هر كس به باغ يا ساختمانى به چشم آرزو نه به چشم
عبرت بنگرد، به همان اندازه كه آن را نيكو شمرد از عقلش كاهش يابد، و
خداوند مدت چهل روز شيرينى عبادت را از او سلب كند.
و قال جعفر الاودى : بلت فى اصل حايط، فهتف بى
هاتف : تدعى التقوى و تبول فى اصل حايط غيرك ؟
جعفر اودى گويد: در پاى ديوارى بول كردم ، پس هاتفى به من ندا داد كه :
ادعاى تقوا دارى و حال آن كه پاى ديوار ديگرى بول مى كنى ؟!
قيل : (( حرام على كل قلب
فيه حب الدنيا ان يسكن فيه التقوى )) . و قيل :
(( ترك دانق من حرام خير من عبادة خمسين الف سنة
، و افضل من ان يتصدق بالف درهم . و ترك دانق من الشبهة افضل من ان
يتصدق بمائة الف دينار )) .
و گفته اند: (( بر دلى كه دوستى دنيا در آن جاى
دارد حرام است كه تقوا سكنى گزيند )) . و گفته
اند: (( ترك يك دانق
(173) از حرام از عبادت پنجاه هزار سال بهتر است ، و از
هزار درهم صدقه دادن برتر است . و ترك يك دانق از شبهه از صد هزار
دينار صدقه دادن برتر است )) .
و قال بعضهم :
ليس بتقوى الله طول عبادة |
|
و لكنما التقوى مجانبة الشبه |
و ان يخلص الانسان سر ضميره |
|
و ان يبرز الابريز فى معرض الشبه |
و يكى از عرفا گويد: (( تقوا عبادت طولانى نمودن
نيست ، بلكه تقوا پرهيز از شبهه هاست . تقوا اين است كه انسان سر باطنش
را صاف سازد، و در جاى مس خام طلاى ناب را به نمايش گذارد
)) .
و قال ابو عبدالله عليه السلام : كل سفلة يعمل
بالخير. ولكن الكريم من يجتنب المحارم . لان العمل بالفضايل و الحبور
عمل العجايز، و اجتناب المحارم عمل الرجال .
امام صادق عليه السلام فرمود: هر سفله اى كار خير مى كند، ولى كريم كسى
است كه از حرام ها دورى نمايد، زيرا كارهاى زيبا و چشمگير كار پير
زالان است ، و اجتناب از حرامها كار مردان .
و لنختم الكلام فى التقوى بما قاله خير البرايا،
لان ذكر ما ورد فيها لا يعد و لا يحصى . قال صلى الله عليه و آله : يا
اباذر قال الله عزوجل : انى لست كلام الحكيم اتقبل ولكن همه و هواه ،
فان كان همه و هواه فيما احب و ارضى جعلت صمته حمدا لى و وقارا و ان لم
يتكلم . ان الله تبارك و تعالى لا ينظر الى صوركم ولكن ينظر الى قلوبكم
و اعمالكم . يا اباذر التقوى ههنا - و اشار الى صدره -
(174)
و حال ، سخن در تقوا را با گفتارى از بهترين آفريدگان به پايان مى بريم
، چه ذكر تمام آن چه درباره آن رسيده بى شمار و پايان ناپذير است .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى اباذر، خداى بزرگ فرموده : چنين
نيست كه من كلام حكيم را بپذيرم ، ولى انديشه خاطر و ميل قلبى او را
پذيرايم ، پس اگر انديشه و ميل او در آن چه من دوست مى دارم و مى پسندم
بود سكوت او را حمد و بزرگداشت خودم قرار مى دهم هر چند سخن نگويد.
راستى كه خداى متعال به صورتهاى شما نمى نگرد ولى به دلها و اعمالتان
نظر دارد. اى اباذر، تقوا اين جاست - به سينه خود اشاره نمود -
ما درون را بنگريم و حال را |
|
نى برون را بنگريم و قال را |
ششم : تا تواند مريد در اول كار به عزيمت كار كند و گرد رخصت نگردد.
قال فى (( شرح منهاج
(175) السايرين )) فى باب
التعظيم : و الجفا ترك المامور، و هو معصية ، فان اهل السلوك ارباب
العزايم ، فان نزلوا الى الرخصة كان جفاء منهم و ذنب حالهم و معصية ،
فان ذلك تفريط منهم ، و التفريط فى حقهم جفاء.
(176)
... جفا ترك دستور است ، و آن نافرمانى است ، چه اهل سلوك صاحبان عزيمت
اند، پس اگر به درجه رخصت سقوط كردند از آنان جفا و گناه حال و معصيت
به شمار آيد، چه اين كار از آنان تفريط محسوب مى شود، و تفريط در حق
آنان جفاست .
و اين معنى در اخبار بسيار وارد شده است . و فى الحديث القدسى : ما
تحبب الى عبد باحب مما افترضت عليه .
(177) و فى (( الكافى
)) بمعناه اخبار عديدة .
و در حديث قدسى آمده است كه : (( هيچ بنده اى با
من اظهار دوستى ننموده به عملى كه نزد من از آن چه بر او واجب ساخته ام
محبوبتر باشد )) . و در ((
كافى )) اخبار چندى بدين مضمون وارد است .
و فى (( الكافى
)) فى اخبار متعددة عن الباقر عليه السلام انه
قال للصادق عليه السلام : يا بنى ، ان الله اذا احب عبدا ادخله الجنة ،
و رضى (عنه ) باليسير.
(178)
و در (( كافى )) در اخبار
چندى از امام باقر عليه السلام وارد است كه به امام صادق عليه السلام
فرمود: فرزندم ! همانا خداوند هرگاه بنده اى را دوست دارد او را به
بهشت برد و از او به عمل اندك خشنود باشد.
و فى (( نهج البلاغة )) :
نوم على يقين خير من صلاة على شك .
(179)
و در (( نهج البلاغة ))
آمده است كه : خواب با حال يقين از نماز در حال شك بهتر است .
و فى كتاب (( الشهاب
)) عن النبى صلى الله عليه و آله : ان قليل
العمل مع العلم كثير، و كثير العمل مع الجهل قليل .
(180)
و در كتاب (( شهاب )) از
پيامبر صلى الله عليه و آله روايت است كه : همانا عمل اندك با علم ،
بسيار است و عمل بسيار با جهل ، اندك است .
و فى (( معانى الاخبار
)) عن ابى عبدالله عليه السلام : من اطاع الله
فقد ذكر الله و ان قلت صلاته و صيامه و تلاوته ، و من عصى الله فقد نسى
الله و ان كثرت صلاته و صيامه و تلاوته للقرآن .
(181) و قد مر آنفا فى وصية النبى صلى الله عليه و آله
لابى ذر ما بمعناه .
و در (( معانى الاخبار ))
از امام صادق عليه السلام روايت است كه : (( هر
كس خدا را اطاعت كند همانا خدا را ياد كرده است هر چند نماز و روزه و
تلاوتش اندك باشد، و هر كس خدا را نافرمانى كند تحقيقا خدا را فراموش
نموده هر چند نماز و روزه و تلاوت قرآنش بسيار باشد ))
. و در چند صفحه قبل همين معنى ضمن سفارش رسول خدا صلى الله عليه و آله
به ابى ذر گذشت .
و در (( عين الحياة ))
گفته است كه : (( به سند معتبر از حضرت رسول صلى
الله عليه و آله منقول است كه : هر كه اطاعت خدا بكند ياد خدا بسيار
كرده است هر چند نماز و روزه و تلاوتش كم باشد ))
.
(182)
و فى (( الكافى
)) عن هشام بن سالم ، عن ابى عبدالله عليه
السلام قال : ان الله يقول : من شغل بذكرى عن مسالتى اعطيته افضل ما
(اعطى من ) يسالنى .
(183) و فى (( محاسن البرقى
)) مثله .
و در (( كافى )) از هشام
بن سالم ، از امام صادق عليه السلام روايت است كه : ((
خداى متعال مى فرمايد: هر كس با ياد من از درخواست از من مشغول ماند،
برترين چيزى را كه (مى بخشم به آن كه ) از من مى خواسته به او عطا
نمايم )) . و در (( محاسن
)) نيز مانند آن روايت شده است .
و عن النبى صلى الله عليه و آله : قال الله
تعالى : من شغله ذكرى عن مسالتى اعطيته افضل ما اعطى السائلين .
(184)
و از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت است كه خداى متعال فرموده : هر
كس ياد من او را از درخواست از من مشغول سازد، برترين چيزى را كه به
سائلان مى دهم به او خواهم داد.
و فى (( الكافى
)) و (( العلل
)) قال ابو عبدالله عليه السلام لحمران بن اعين
: و اعلم ان العمل الدائم القليل على اليقين افضل عند الله من العمل
الكثير على غير يقين .
(185)
و در (( كافى )) و
(( علل )) روايت است كه
امام صادق عليه السلام به حمران بن اعين فرمود: و بدان كه عمل دائم
اندك در حال يقين نزد خداوند از عمل بسيار در حال غير يقين ، برتر است
.
و فى (( مجالس
)) الصدوق (ره ) عن رسول الله صلى الله عليه و
آله قال : لا تنظروا الى كثرة صلاتهم و صومهم و كثرة الحج و المعروف و
طنطنتهم بالليل ، انظروا الى صدق الحديث و اداء الامانة .
(186)
و در (( مجالس صدوق )) از
رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت است كه : به فراوانى نماز و روزه و
حج و كارهاى خير و مناجاتهاى شبانه آنان ننگريد، به راستگويى و امانت
دارى آن ها نظر داشته باشيد.
و فى (( الغوالى
)) : فى الحديث القدسى : ياداود، انما يكفى
لاوليائى اليسير من العمل مثل كفاية الملح للطعام .
(187)
و در (( غوالى )) : در
حديث قدسى آمده است كه : اى داود، جز اين نيست كه براى اولياى من عمل
اندك كفايت مى كند مثل نمك براى غذا.
و فى (( الكافى
)) عن ابى الحسن عليه السلام : يا هشام ، قليل
العمل من العالم مقبول مضاعف ، و كثير العمل من اهل الهوى و الجهل
مردود.
(188)
و در (( كافى )) از امام
كاظم عليه السلام روايت است كه به هشام فرمود: عمل اندك از عمل مورد
قبول و چند برابر است ، و عمل بسيار از هواپرستان و جاهلان مردود است .
و فى (( الكافى
)) عن ابى عبدالله عليه السلام فى قول الله
عزوجل : ليبلوكم ايكم احسن عملا
(189) قال عليه السلام : ليس يعنى اكثر عملا ولكن
اصوبكم عملا، و انما الاصابة خشية الله و النية الصادقه ، و الخشية
(الحسنة - خ ) ثم قال عليه السلام : ابقاء العمل حتى يخلص اشد من العمل
. و العمل الخالص : الذى لا تريد ان يحمدك عليه احد الا الله عزوجل . و
النية افضل من العمل ، الا و ان النية هى العمل . ثم تلا قوله عزوجل :
(( قل كل يعمل على شاكلته ))
(190) يعنى على نيته .
(191)
و نيز در (( كافى )) از
امام صادق عليه السلام روايت است كه در تفسير اين آيه :
(( تا شما را بيازمايد كه كدامين از نظر عمل بهتريد
)) فرمود: منظور اين نيست كه كدامين بيشتر عمل
مى كنيد، بلكه اين است كه كدامين بهتر و درست تر عمل مى كنيد؛ و جز اين
نيست كه اصابت و درستى ، خشيت از خدا و نيت صادق و خشيت (حسنه - خ )
سپس فرمود: پايدارى بر عمل تا خالص شود سختتر از عمل است . و عمل خالص
آن است كه نخواهى جز خداوند كسى تو را بر آن بستايد، و نيت از عمل برتر
است ، هان كه نيت خودش عمل است ، سپس اين آيه را تلاوت فرمود:
(( بگو هر كس بر شاكله خود عمل مى كند
)) يعنى مطابق نيت خود.
و در (( اوصاف الاشراف ))
در باب يقين آورده است كه : در حديث آمده است كه :
من اقل ما اوتيتم اليقين ، و من اوتى حظه منه لم
يبال بما انتقص من صلاته و صومه .
(192)
... كمترين چيزى كه داده شده ايد يقين است ، و هر كس كه بهره اش از
يقين به او داده شده باشد از كم شدن نماز و روزه اش باك ندارد.
و فى (( فردوس العارفين
)) و روى كعب الاحبار: ان الله تعالى قال : من
شغله ذكرى عن مسالتى اعطيته افضل ما اعطى السائلين . و در باب
تقوى نيز اخبار مناسب مقام گذشت .
و در (( فردوس العارفين ))
آورده كه كعب الاحبار روايت كرده است كه : خداى متعال فرموده : هر كس
ياد من او را از درخواستش از من مشغول سازد...
هفتم : صبر است . بايد كه مريد در تحت تصرفات اوامر و نواهى شرع صابر
باشد، و در تجرع كؤ وس
(193) نامرادى در تربيت شيخ ، صبر را كار فرمايد، و
ملال و سام
(194) را به خود راه ندهد.
طلبكار بايد صبور و خمول |
|
كه نشنيده ام كيمياگر ملول |
و فى (( الكافى
)) عن الحسين بن شاذان الواسطى قال : كتبت الى
ابى الحسن الرضا عليه السلام اشكو جفاء اهل واسط و جهلهم على - و كانت
عصابة من العثمانية توذينى - فوقع بخطه عليه السلام : ان الله قد اخذ
ميثاق اوليائه على الصبر فى دولة الباطل ، فاصبر لحكم ربك ، فلو قد قام
سيد الخلق لقالوا: يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا.
(195)
و در (( كافى )) از حسن
بن شاذان واسطى روايت است كه گويد: به امام رضا عليه السلام نامه اى
نوشتم و در آن از ستم اهل واسط و جهالتى كه بر من مى ورزند شكايت نمودم
- در واسط گروهى از عثمانيان مرا مى آزردند- به خط خود نوشت : همانا
خداوند از اوليائش پيمان گرفته كه در دولت باطل صبر كنند، پس بر حكم
پروردگارت صبر كن ، كه چون سرور خلايق (امام قائم عليه السلام ) قيام
كند خواهند گفت : واى بر ما چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت ؟
(زيرا حضرت آنان را زنده كند و به كيفر اعمالشان در همين دنيا برساند).
پس بايد كه از سخنان ناملايم اعداء و ملامت ايشان ، از سلوك نماند.
هزار دشمنم ار مى كنند قصد هلاك |
|
گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باك |
الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون
.
(196) بلكه از ملامت و سخنان به غرض آشوب ايشان
محبت او در سلوك زياده شود، چه مثل مؤمن مثل نعامه
(197) است كه چون باد از پيش روى او آيد تيز رود. آرى
آرى خاصيت محبت صادقه آن است كه هر چه براى اطفاى آن كنند سبب زيادتى
اشتغال آن شود. مانند آتش كه چون درگرفت هر چه در او ريزند كه آن را
فرو نشاند آتش در او افتد و آن را آتش گرداند.
و فى (( مسكن الفواد
)) : قيل : اوحى الله - جل جلاله - الى داود
عليه السلام : تخلق باخلاقى ، و ان من اخلاقى الصبر.
(198)
و قال عليه السلام : اذا احب الله عبدا ابتلاه فان صبر اجتباه ، فان
رضى اصطفاه .
(199)
و روى ان موسى عليه السلام قال : يا رب دلنى على امر فيه رضاك حتى
اعمله . فاوحى الله تعالى اليه ان رضائى فى كرهتك ، و انت لا تصبر على
ما تكره . قال : يا رب دلنى عليه . قال : فان رضائى فى رضاك بقضائى .
(200)
قال بعضهم : ست خصال لا يطيقها الا من كانت نفسه شريفة : الثبات عند
حدوث النقمة الجسيمة ، والصبر عند المصيبة العظيمة ، و جذب النفس الى
العقل عند دواعى الشهوة ، و كتمان السرعن الاصدقاء و الاعداء، و الصبر
على الجوع ، و احتمال الجار السوء.