بحر المعارف (جلد دوم )

عالم ربانى و عارف صمدانى مولى عبدالصمد همدانى
تحقيق و ترجمه: حسين‌ استادولى

- ۶ -


و در (( كافى )) از حضرت رضا عليه السلام روايت است كه : ايمان يك درجه از اسلام بالاتر، و تقوا يك درجه از ايمان بالاتر، و يقين يك درجه از تقوا بالاتر است ، و ميان مردم چيزى كمتر از يقين تقسيم نشده است . عرض ‍ كردم : يقين چيست ؟ فرمود: توكل بر خدا، تسليم براى خدا، رضا به قضاى خدا، و واگذارى كارها به خدا.

يقول الضعيف : و لذا ورد فى النبوى صلى الله عليه و آله : اليقين الايمان كله . (109)

اين ضعيف گويد: از اين رو در حديث نبوى صلى الله عليه و آله وارد است كه : يقين همه ايمان است .

و فى (( تاءويل الايات )) عن على بن الحسين ، عن ابيه ، عن اميرالمؤمنين عليهم السلام انه قال : المؤمن على اى حال مات و فى اى ساعة قبض فهو شهيد. (110)

و در (( تاءويل الايات )) از امام سجاد، از پدرش ، از امير مؤمنان عليهم السلام روايت است كه : مؤمن در هر جا بميرد و در هر ساعتى قبض روح شود شهيد است .

روى الطبرسى عن العياشى ، عن المنهال القصاب قال : قلت لابى عبدالله عليه السلام : ادع الله ان يرزقنى الله الشهادة ، فقال عليه السلام : المؤمن شهيد ثم تلا هذه الاية : (( و الذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم )) - الاية . (111)

و طبرسى از عياشى ، از منهال قصاب روايت كرده است كه : به امام صادق عليه السلام عرض كردم : برايم دعا كنيد كه خداوند شهادت روزى من كند. فرمود: مؤمن شهيد است ، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (( و آنان كه به خدا و رسولان او ايمان آورده اند، آنان صديقان و شهدايند كه نزد پروردگار خود هستند، و آنان راست پاداش و نورشان ... )) .

وذكر ايضا عن الحارث بن المغيرة قال : كنا عند ابى جعفر عليه السلام فقال : العارف منكم هذا الامر المنتظر (له ) المحتسب فيه الخير كم جاهد فى الله مع قائم آل محمد صلى الله عليه و آله بسيفه . ثم قال : بل و الله كمن جاهد مع رسول الله صلى الله عليه و آله بسيفه ، ثم قال : (بل ) و الله كمن استشهد مع رسول الله صلى الله عليه و آله فى فسطاطه ، و فيكم نزلت آية من كتاب الله عزوجل . قلت : و اءية آية جعلت فداك ؟ قال : قوله عزوجل : (( و الذين آمنوا بالله و رسله )) - الاية . ثم قال : صرتم و الله صادقين شهداء عند ربكم . (112)

و نيز از حارث بن مغيره آورده است كه : نزد امام باقر عليه السلام بوديم ، فرمود: آن كس از شما كه عارف به اين امر (ولايت ) و منتظر (فرج ) باشد و انجام خوبى ها را به حساب آن گذارد، چون كسى است كه در راه خدا به همراه قائم آل محمد عليهم السلام با شمشير خود جهاد كرده است . سپس ‍ فرمود: بلكه به خدا سوگند چون كسى است كه همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله با شمشيرش جهاد نموده . سپس فرمود: بلكه به خدا سوگند چون كسى است كه همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله و در ركاب آن حضرت شهيد شده است . و درباره شما آيه اى از كتاب خداى بزرگ نازل شده است . گفتم : فدايت شوم كدام آيه ؟ فرمود: قول خداى بزرگ : (( و آنان كه به خدا و رسولانش ايمان آورده اند... )) ، سپس فرمود: به خدا سوگند، شما صادقان و شهيدان نزد پروردگارتان گشته ايد.

و فى كتاب (( البشارات )) مرفوعا عن ابى حمزة قال : قلت لابى عبدالله عليه السلام : جلعت فداك كبر سنى و دق عظمى و اقترب اجلى و قد خفت ان يدركنى قبل هذا الامر الموت . قال : فقال : عليه السلام : يا ابا حمزة ، او ما ترى الشهداء الا من قتل ؟ قلت : نعم ، جعلت فداك . فقال عليه السلام : يا ابا حمزة ، من آمن بنا و صدق حديثنا و انتظر امرنا كان كمن قتل تحت (راية القائم ، بل و الله تحت ) راية رسول الله صلى الله عليه و آله . (113)

و در كتاب (( بشارات )) به سند مرفوع از ابى حمزه روايت است كه : به امام صادق عليه السلام گفتم : فدايت شوم سنم زياد و استخوانم نازك شده و اجلم نزديك گشته ، و مى ترسم پيش از فرا رسيدن اين امر (ظهور حق ) مرگم فرا رسد. فرمود: اى ابا حمزه ، مگر شهيدان را تنها كسانى مى دانى كه كشته شده اند؟ گفتم : آرى . فدايت شوم . فرمود: اى ابا حمزه ، هر كس به ما ايمان آورد و حديث ما را تصديق كند و منتظر امر ما باشد چون كسى است كه زير (پرچم قائم عليه السلام ، بلكه به خدا سوگند زير) پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله به قتل رسيده باشد.

و عن ابى بصير قال : قال لى الصادق عليه السلام : يا ابا محمد، ان الميت على هذا الامر شهيد. قال : قلت : جعلت فداك و ان مات على فراشه ؟ قال عليه السلام : و ان مات على فراشه فانه حى يرزق . (114)

و از ابى بصير روايت است كه : امام صادق عليه السلام به من فرمود: اى ابا محمد، كسى كه با اعتقاد به اين امر مرده باشد شهيد است ، گفتم : فدايت شوم ، هر چند در بستر مرده باشد؟ فرمود: هر چند در بستر مرده باشد، زيرا او زنده است و روزى داده مى شود.

و سئل عن اميرالمؤمنين عليه السلام عن التقوى فقال عليه السلام : هو ان لو وضع عملك على طبق و لم يجعل عليه غطاء و طيف به على اهل الدنيا لما كان فيه شى ء تستحى منه .

و از امير مؤمنان عليه السلام در مورد تقوا پرسش شد، فرمود: تقوا آن است كه اگر عمل تو بر طبقى بدون سرپوش نهاده شود و در نظر اهل دنيا گردش ‍ داده شود. چيزى در آن نباشد كه از آن شرمنده شوى .

و سئل بعضهم عن التقوى فقال : هل سلكت طريقا ذا شوكة ؟ فقال السائل : نعم . قال : و ما صنعت ؟ قال : كنت اتحرز من الشوك ان يصيب رجلى . قال : كن فى دين الله كذلك لتنال درجة المتقين .

خل الذنوب صغيرها و كبيرها فهو التقى   و احذر كماش فوق ارض ‍ الشوك يحذر ما يرى
لا تحقرن صغيرة ، ان الجبال من الحصى

و يكى از آن ها (عرفا و مشايخ ) از تقوا پرسش شد، گفت : آيا راه پر خار و خاشاك را پيموده اى ؟ سائل گفت : آرى . گفت : چه كردى ؟ گفت : از خارها پرهيز مى كردم كه مبادا به پايم بخلد. گفت : در دين خدا نيز چنين (با احتياط و پرهيزكار) باش تا به درجه متقين نائل شوى . (( از كوچك و بزرگ گناهان دست بكش كه اين تقواست ، و همانند كسى باشد كه بر روى زمين خاردار راه مى رود كه از هر چه مى بيند مى پرهيزد. هرگز گناه كوچك را ناچيز مشمار كه كوهها از سنگ هاى ريز تشكيل يافته است (و گناهان بزرگ نيز از انباشته شدن گناهان كوچك تشكيل مى يابد )) ).

و فى (( الكافى )) قال ابو عبدالله عليه السلام : ليس منا - و لا كرامة - من كان فى مصر فيه مائة الف او يزيدون و كان فى ذلك المصر احدا ورع منه )) . (115)

و امام صادق عليه السلام فرمود: از ما نيست - كرامتى هم ندارد - كسى كه در يك شهر صد هزار نفرى يا بيشتر زندگى كند و در آن شهر از او پرهيزكارتر وجود داشته باشد.

حدث بشر بن الحارث قال : رايت فى طريقى شابا يقاسى مسكنة و شدة على نفسه ، فتقدمت اليه و قلت : يا فتى من اين ؟ قال : من عنده . قلت : فالى اين ؟ قال : اليه . قلت : ففيما النجاة ؟ قال : فى الزهد. قلت : فكيف الوصول ؟ قال : بالمراقبة و التقوى . قلت : اوصنى بشى ء. قال : تستوصى انت ؟ قلت : نعم . قال : فر من الخلق ، و عامل الله بالصدق . قلت : فتاذن لى فى صحبتك ؟ قال : آمرك ان تفر من الخلق و اصحبك ! ولكن خصلة واحدة ان لا انساك و لا تنسانى ، و مضى على وجهه .

بشر بن حارث گويد: در راه جوانى را ديدم كه با تهيدستى و سختى بسيار بر خود دست به گريبان بود. نزديك وى شدم ، گفتم : اى جوان از كجا مى آيى ؟ گفت : از نزد او. گفتم : به كجا مى روى ؟ گفت : به سوى او. گفتم : نجات در چيست ؟ گفت : در زهد. گفتم : وصول چگونه دست مى دهد؟ گفت : با مراقبت و تقوا. گفتم : مرا سفارشى نما. گفت : تو از من سفارش مى طلبى ؟ گفتم : آرى . گفت : از خلق بگريز، و با خدا با راستى معامله كن . گفتم : اجازه مى دهى همراه تو باشم ؟ گفت : تو را به گريز از خلق دستور مى دهم حال خود همنشين تو شوم ! ولى يك خصلت ميان من و تو باشد و آن اين كه من تو را فراموش نكنم ، و تو نيز مرا فراموش نكنى . (اين را گفت ) و به راه خود ادامه داد.

و در (( مقصد الاقصى )) آورده است كه : (( بايد مريد متقى و پرهيزكار باشد، و راست كردار و راست گفتار، و حلال خوار باشد، و شريعت را عزيز دارد و به يقين بداند كه هر گشايشى كه سالك را پديد آيد از متابعت پيغمبر صلى الله عليه و آله پديد آيد )) . (116)

پس اى عزيز! بدان كه اساس جميع طاعات و عبادات بر تقوى است ، انما يتقبل الله من المتقين . (117)

قال صلى الله عليه و آله : كن ورعا تكن اعبد الناس ، كن بالعمل بالتقوى اشد اهتماما منك بالعمل بغيره ، (فانه لا يقل عمل بالتقوى ) و كيف يقل عمل يتقبل ؟ (118)

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پرهيزكار باش تا عابدترين مردم باشى . به عمل به تقوا اهتمام بيشترى داشته باش تا عمل به غير آن ، (چه عمل با تقوا كم نيست ) و چگونه عملى كه مقبول واقع شده اندك باشد؟

و سئل عن الصادق عليه السلام عن التقوى فقال : ان لا يفقدك الله حيث امرك و لا يراك حيث نهاك . (119)

و از امام صادق عليه السلام از تقوا پرسش شد، فرمود: تقوا اين است كه خداوند تو را در هر جا كه فرمانت داده غايب نيابد، و در هر جا كه نهيت نموده حاضر نبيند.

و فى كتاب (( ادب النفس )) عن على عليه السلام قال : كونوا بقبول العمل اشد اهتماما بالعمل ، فانه لا يقبل عمل الا بالتقوى ، و كيف يقل عمل يتقبل . )) (120)

و در كتاب (( ادب النفس )) از على عليه السلام روايت است كه : به پذيرفته شدن عمل بيشتر اهتمام ورزيد تا خود عمل ، چه هيچ عملى جز با تقوا پذيرفته نخواهد شد، و چگونه عملى كه پذيرفته شده اندك باشد؟

و قال بعضهم : من هتك ستر التقى لم يستره السموات العلى . و من علم ان مالك الملوك يراه لا يعمل الا ما فيه رضاه . و من رضى من الدنيا باليسير فقد استراح من شغل كثير. و من اصبح على الدنيا حزينا اصبح من الله بعيدا. و من نظر فى عواقب الامور نجا من نوايب الدهور. و من لم يقنع بالقليل وقع فى غمرة طويل . و من سل سيف التقى ضرب به اعناق الردى . و من لا يحفظ لسانه يفسد عليه شانه . و من لا يعرف موضع ضره لا يعرف موضع نفعه . و من اعرض عن صحبة الفجار اعوضه الله صحبة الاخيار. و من كثر كلامه كثر سقطه . و من اخذ عزا بغير حق اورثه الله ذلا بحق . و من ضيع ايام حرثه ندم ايام حصاده . و من توكل على غير الله يعذبه الله به . و من اشتغل بالعام بقى عن العلام . و من رضى بالله وكيلا صار الى الله خير دليل ، و وجد الى كل خير سبيلا. و من عرف حلاوة النجوى لم يجد مرارة البلوى . و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى و اضل سبيلا. (121)

و يكى از آنان (عرفا و مشايخ ) فرموده : هر كس پرده تقوا را بدرد آسمانهاى برافراشته او را نپوشانند. و هر كس بداند كه مالك الملوك او را مى بيند جز آن چه را كه مورد رضاى اوست انجام نمى دهد. و هر كس از دنيا به اندكى راضى شد از شغل و زحمت بسيار رسته است . و هر كس بر دنيا غم خورد از خداوند دور گشته است . و هر كس به آخر كارها بينديشد از مشكلات روزگار رهايى يافته است . و هر كس به اندكى قانع نشود در گردابى عميق درافتد. و هر كس شمشير تقوا بركشد گردن هلاكت را با آن بزند. و هر كس ‍ زبانش را نگه ندارد كار را بر خودش فاسد مى كند. و هر كس جاى زيانش را نشناسد جاى سودش را تشخيص ندهد. و هر كس از همنشينى فاجران روى گرداند خداوند همنشينى نيكان را بدو عوض دهد. و هر كس سخنش ‍ زياد شود لغزشش افزون گردد. و هر كس از راه ناحق عزتى به دست آورد خداوند ذلتى به حق را بهره اش سازد. و هر كس روزهاى كشت را تباه كند به روزهاى درو پشيمان باشد. و هر كس بر غير خدا توكل كند خداوند او را به همان كس كيفر دهد. و هر كس به عموم پردازد از حضرت علام باز ماند. و هر كس به وكالت خدا راضى شود به خداوندى كه بهترين رهنماست بازگشت كند و به هر خيرى راه يابد. و هر كس شيرينى مناجات را چشيد تلخى بلا را نخواهد ديد. و هر كس در اين دنيا كور (دل ) باشد در آخرت نيز كور و گمراهتر خواهد بود.

و روى ان موسى عليه السلام قال : (( الهى خلقت آدم بيدك و ادخلته الجنة و فعلت معه ما فعلت من الاحسان ، ثم اخرجته منها بزلة واحدة منه ؟! فقال تعالى : يا موسى اما علمت ان الجفاء للحبيب شديد؟ لا يحتمل من الاحباء ما يحتمل من الاعداء؟ و لذا قيل : راس الوفاء ترك الجفاء.

و روايت است كه موسى عليه السلام گفت : (( بارالها، آدم را به دست خود آفريدى ، به بهشتش بردى و آن همه احسان به او كردى ، سپس به خاطر يك لغزش از آن بهشت بيرونش راندى ؟! خداى متعال فرمود: اى موسى ، آيا ندانى كه جفاء به حبيب سخت است ؟ زيرا آن چه از دشمنان قابل تحمل است از دوستان قابل تحمل نيست )) . از اين رو گفته اند: راس وفادارى ، ترك جفاكارى است .

و فى وصية النبى صلى الله عليه و آله لابى ذر (ره ): يا اباذر من لم يات يوم القيامة بثلاث فقد خسر. قلت : و ما الثلاث ، فداك ابى و امى ؟ قال : ورع يحجزه عما حرم الله عليه ، و حلم يرد به جهل السفيه ، و خلق يدارى به الناس . (122)

و در سفارشات پيامبر صلى الله عليه و آله به ابى ذر (ره ) آمده است : اى اباذر، هر كس در قيامت سه چيز با خود نياورد زيان كرده است . گفتم : آن سه چيز كدام است ، پدر و مادرم فدايت ؟ فرمود: پروايى كه او را از آن چه خدا بر او حرام نموده باز دارد، حلمى كه جهل بيخرد را بدان دور سازد، و اخلاقى كه بدان سبب با مردم مدارا نمايد.

و فى (( نهج البلاغة )) : فانى اوصيك بتقوى الله - اى بنى - و لزوم امره ، و عمارة قلبك بذكره ، و الاعتصام بحبله ، و اى سبب اوثق من سبب بينك و بين الله ان انت اخذت به ؟ احى قلبك بالموعظة ، و الجى ء نفسك فى الامور كلها الى الهك ، فانك تلجئها الى كهف حريز و مانع عزيز. و اعلم انه لا خير فى علم لا ينفع ، و لا ينتفع يعلم لا يحق تعلمه . و انما قلب الحدث كالارض ‍ الخالية ما القى فيها شى ء الا قبلته ، فبادرتك بالادب قبل ان يقسو قلبك و يشتغل لبك بجد رايك من الامر ما قد كفاك اهل التجارب بغيته و تجربته .

و در (( نهج البلاغة )) (ضمن سفارشات اميرالمؤمنين به امام حسن عليهما السلام ) آمده است : فرزندم ! تو را سفارش مى كنم به تقواى الهى ، و به آباد ساختن دلت به ذكر او، و چنگ زدن به ريسمان او؛ و كدام سبب محكمتر از سببى كه ميان تو و خداوند است ، اگر بدان دست يازى ؟ دلت را با موعظه زنده ساز، و در همه امور خود را به معبودت پناه ده ، كه همانا خود را به كهفى نگهدارنده و مانعى بازدارنده و توانا پناه داده اى . و بدان ، در عملى كه سودمند نيست خيرى نيست ، و از علمى كه سزاوار آموختن نيست سودى برده نشود. و جز اين نيست كه دل جوان مانند زمين خالى است . چيزى در آن نيفتد جز آن كه بپذيردش ، از اين رو در تاديب تو شتافتم پيش از آن كه دلت سخت شده و خردت به انديشه در امورت مشغول گردد، تاديبى كه اهل تجربه تو را از طلب و آزمايش آن بى نياز كرده اند.

و اعلم يا بنى ان احب ما انت اخذ به الى من وصيتى تقوى الله و الاقتصار على ما فرضه الله عليك ، يا بنى اجعل نفسك ميزانا فيما بينك و بين غيرك ، فاحب لغيرك ما تحب لنفسك ، و اكره له ما تكره لها، و لا تظلم كما لا تحب ان تظلم ، و احسن كما تحب ان يحسن اليك ، و استقبح من نفسك ما تستقبح من غيرك ، و ارض من الناس ما ترضاه لهم من نفسك ، و لا تقل ما لا تعلم و ان قل ، و لا تقل ما لا تحب ان يقال لك . و اعلم ان الاعجاب ضد الصواب و آفة الالباب . (123)

فرزندم ! بدان كه محبوبترين چيز از سفارش من كه بدان دست مى يازى تقواى الهى است و بسنده كردن به آن چه خداوند بر تو واجب نموده . فرزندم ، خودت را از ترازوى انصاف ميان خود و ديگران قرار ده ، پس هر چه را براى خود مى پسندى براى ديگران بپسند، و آن چه را براى خود نمى پسندى براى ديگران نيز نپسند، ستم مكن چنان كه دوست ندارى به تو ستم شود، نيكى كن چنان كه دوست دارى به تو نيكى شود، هر چه را از ديگران زشت مى شمارى از خود نيز زشت شمار، آن چه را از خود براى ديگران مى پسندى از ديگران براى خود بپسند، آن چه را نمى دانى مگو هر چند اندك باشد، و آن چه را دوست ندارى به تو گويند تو نيز به ديگران نگو. و بدان كه خودبينى ، خلاف درستى و آفت خردهاست .

و قال عليه السلام فى خطبة له : عباد مخلوقون اقتدارا، و مربوبون اقتسارا - اى بالقهر و الجبر ليس لهم اختيار - و مقبوضون احتضارا، و مضمنون اجداثا، و كائنون رفاتا، و مبعوثون افرادا، و مدينون جزاء، و مميزون حسابا، قد امهلوا فى طلب المخرج - اى انما امهلوا فى الدنيا لطلب خلاصهم و خروجهم من ظلمات الجهل و ورطات المعاصى الى نور الحق - و هدوا سبيل المنهج ، و عمروا مهل المستعتب ، و كشفت عنهم سدف الريب - اى ظلمة الريب - و خلوا لمضمار الجياد و روية الارتياد - اى الطلب - و اناة المقتبس المرتاد، فى مدة الاجل و مضطرب المهل . (124) اءى تركوا فى الدنيا ليضمروا انفسهم بازواد التقوى ، و ليتفكروا فى طلب ما يتخلصون به الى الله تعالى من ساير طاعاته ، و كذلك ليتانوا اناة المقتبس ‍ للانوار الالهية الطالب للاستنارة بها فى مدة آجالهم و محل اضطرابهم فى مهلتهم ، و تحصيلهم لما ينبغى لهم من الكمالات . و من ملك من عبيده هذه الحالات الثلاثة عشر و افاض عليهم ضروب هذه الانعامات فكيف يليق باحدهم ان يجاهره بالعصيان او يتجاسر ان يقابله بالكفران ؟ ان الانسان لكفور مبين . (125)

و آن حضرت در خطبه اى فرمود: ... بندگانى كه از نظر قدرت مخلوق اند، و به اجبار مربوبند (يعنى با قهر و جبر تحت ربوبيت اند و آنان را اختيارى نيست ) و در وقت احضار جانشان گرفته شود، و در گورها جاى گيرند، و به زودى خاكستر شوند، و به تنهايى برانگيخته گردند، و به پاداش و كيفر محاسبه شوند، و پس از حسابرسى از يكديگر ممتاز گردند. راستى كه براى پيدا كردن گريزگاه مهلت داده شدند (يعنى در دنيا جهت طلب رهايى و بيرون شدن از تاريكيهاى جهل و گردابهاى گناهان به سوى نور حق مهلت داده شدند) و به راه پهناور هدايت يافتند، و به اندازه اى كه يك عذر آورنده مهلت خواهد عمر گرفتند، و تاريكيهاى ترديد از ديدگانشان برداشته شد، و ميدان دواندن اسب (عمل ) و راه انديشه طلب برايشان خالى شد. و به اندازه مهلت جوينده نور الهى براى يافتن راه ، فرصت داده شدند، در مدت اجل و محل اضطرابشان در آن مهلت ها. (يعنى در دنيا رها شدند تا با تهيه زاد تقوا خود را رياضت و تمرين دهند، و در طلب آن چه موجب باز شدن راه براى رسيدن به خداست از قبيل طاعات خداوندى ، بينديشند، و نيز مهلت يافتند تا مانند جوينده انوار الهى تانى نموده تا از نور آن استفاده كند. در مدت اجلها و محل اضطرابشان در اين مهلتها و تحصيل آن چه از كمالات زيبنده آن هاست . پس آن خداوندى كه اين حالات سيزده گانه بندگانش به دست اوست و انواع نعمتها را بر آنان فرو ريخته ، چگونه يكى از آنان را سزد كه آشكارا نافرمانى كند، و چگونه جرات جسارت پيدا مى كند كه با ناسپاسى با او رو به رو شود؟ راستى كه انسان بسيار ناسپاس آشكار است .

اى عزيز! پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده است : من جاوز الاربعين و لم يغلب خيره شره فليتبوا مقعده من النار. (126)

هر كس به چهل سالگى رسد و خير او بر شرش غلبه نكند بايد جاى خود را در آتش دوزخ مهيا سازد.

پيرى گفت : قوت من چنان كه در جوانى بود هنوز باقى است . گفتند: از چه مى دانى ؟ گفت : هر معصيتى كه در جوانى كردمى اكنون نيزمى كنم .

الهى به هنگام پيرى مرا   تمناى نفس جوانان مده

و هيچ خصلتى را حق تعالى در قرآن مجيد به مثابه تقوى امر و تاكيد نفرموده است ، حتى آن كه در كريمه : و اتقوا الله و يعلمكم الله (127) ثمره آن را افاضه علوم لدنيه ذكر فرموده ، و همچنين در اخبار و خطب صادره از ائمه طاهرين عليهم السلام ، و قال سبحانه و تعالى : ان المتقين فى جنات و نهر، فى مقعد صدق عند مليك مقتدر. (128) فغايتها و هى مقام العندية اقصى الغايات و اسنى الدرجات و ارفع المقامات فهنيئا للمتقين . قال النبى صلى الله عليه و آله : ان الله تعالى خلق الخلق فى ظلمة ثم رش عليهم من نوره ، فمن اصابه من ذلك النور فقد اهتدى ، و من اخطاء(ه ) فقد ضل . (129)

و خداى سبحان فرموده : (( همانا پرهيزكاران در باغها و نهرهايى هستند، در جايگاهى راستين نزد پادشاهى مقتدر )) . پس غايت تقوا كه (( مقام عنديت )) است دورترين غايات و بلندترين درجات و بالاترين مقامات است ، و گواراى متقيان باد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود (( خداى متعال خلق را در تاريكى آفريد، سپس از نور خود بر آنان پاشيد. پس هر كه از آن نور به او رسيد هدايت يافت ، و هر كه آن نور از او به خطا رفت گمراه گرديد.

چون نزد بر وى نثار رش نور   او همه جسم است بى دل چون قشور
ور ز رش نور حق قسميش داد   همچو رسم مصر سرگين مرغ زاد
ليك نى مرغ خسيس خانگى   بلكه مرغ دانش و فرزانگى
تو بدان مانى كز آن نورى تهى   زان كه بينى بر پليدى مى نهى (130)

اى عزيز! ادنى عطيه اى كه حق تعالى نسبت به متقى عطا مى فرمايد: ما فى (( الكافى )) و (( التهذيب )) باسنادهما عن ابى الحسن الاحمسى ، عن ابى عبدالله عليه السلام قال :

ان الله عزوجل فوض الى المؤمن اموره كلها و لم يفوض اليه ان يكون ذليلا، اما تسمع الله تعالى يقول : (( ولله العزة و لرسوله و للمؤمنين )) ؟ (131) فالمؤمن يكون عزيزا و لا يكون ذليلا. ثم قال : ان المؤمن اعز من الجبل ان الجبل يستقل منه بالمعاول ، و المؤمن لا يستقل (132) من دينه شى ء.

... آنست كه در (( كافى )) و (( تهذيب )) با سند خود از ابى الحسن احمسى ، از امام صادق عليه السلام روايت كرده اند كه : همانا خداى بزرگ همه امور مؤمن را به خودش واگذار نموده ، ولى به او اختيار نداده كه ذليل شود. مگر نشنيده اى كه خداى متعال فرموده : (( و عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ؟ )) بنابراين مؤمن عزيز است و ذليل نيست . سپس ‍ فرمود: همانا مؤمن از كوه گرانتر است ، زيرا از كوه با كلنگ تراشيده مى شود، ولى از دين مؤمن چيزى نتوان تراشيد.

ثم ذكر بهذا المضمون ثلاثة اخبار اخر. و فى آخر: فوض الى المؤمن كل شى ء الا اذلال نفسه . و فى آخر عنه عليه السلام : لا ينبغى للمؤمن ان يذل نفسه . قيل له : و كيف يذل نفسه ؟ قال : يتعرض لما لا يطيق . و فى آخر عنه عليه السلام : قال : يدخل فيما يعتذر منه . (133)

و به همين مضمون سه خبر ديگر نقل نموده . و در خبر ديگرى است كه : (( خداوند هر چيزى را در اختيار مؤمن قرار داده جز خوار ساختن خود را )) . و در خبر ديگرى است كه : (( مؤمن را نرسد كه خود را خوار سازد. گفتند: چگونه خود را خوار مى سازد؟ فرمود: به كارى كه طاقت آن را ندارد دست مى زند )) . و در خبر ديگرى است كه : در كارى وارد مى شود كه از آن عذر ميخواهد. ))

و فى النبوى صلى الله عليه و آله : ليس شى ء خيرا من الف مثله الا المؤمن . (134)

و در حديث نبوى صلى الله عليه و آله است كه : چيزى از هزار برابر خود بهتر نيست مگر مؤمن .

و فى (( مصباح الشريعة )) قال الصادق عليه السلام : التقوى على ثلاثة اوجه : تقوى بالله و فى الله و هو ترك الحلال فضلا عن الشبهة ، و هو تقوى خاص الخاص . و تقوى من الله و هو ترك الشبهات فضلا عن الحرام ، و هو تقوى الخاص . و تقوى من خوف النار (و العقاب ، و هو ترك الحرام ) و هو تقوى العام . (135)