بحر المعارف جلد اول

عالم ربانى و عارف صمدانى مولى عبدالصمد همدانى
تحقيق و ترجمه: حسين‌ استادولى

- ۵۰ -


جمله اخلاق و اوصاف اى پسر   هر زمان گردد ممثل در صور
گاه نارت مى نمايد گاه نور   گاه دوزخ گاه جناتست و حور
لاله و گلها و ريحان و سمن   جمله طاعات است و اخلاق حسن
حور و غلمان جملگى اوصاف توست   مهر و مه روح است و قلب صاف توست
قصر مرواريد و درهاى ثمين   نيست جز اوصاف پاك و دلپذير

و فِى ((روح الاحباب)): (( اءنّ بعض اولاد الصحابة على عهد موسى بن جعفر عليه السلام كان يعادى موسى بن جعفر عليهماالسلام و كان يبغضه و يسبه ، و اءِذَا مر به كان يلعنه و آباءه . فَقَالَ له غلماءِنَّهُ و مواليه : دعنا نقتل هَذَا الملعون ، فَقَالَ: انا اقتله . فخرج ذات يوم و طلبه فقيل له : اءِنَّهُ فِى ضيعة له على سواد المدينة . فركب عليه السلام بغلته و تبعه الى ضيعته فوجده يحرث ارضه ، فدخل ارضه ببغلته و كان الرجل يَقوُل : افسدت ارضنا. فلما دنا منه سلم عليه ، فرد السلام ببغض و كراهة ، فجلس عنده و باسطه و قَالَ: كم نرجو فِى حرثك هَذَا؟ و قَالَ: ما رزقنى الله تعالى . فاخذ موسى عليه السلام من غلامه صرة فِيهَا ثلاثمائة دينار احمر فدفعها اليه و قَالَ: خذ هَذِهِ و هب لى اءبى و جدى مما اساء اليك . فلما راءى ذَلِكَ وقع بين يديه فِى الارض و جعل يقبل يده و رجله و يعتذر مما كان منه ، و انصرف موسى عليه السلام . فلما رآه بعد ذَلِكَ فِى السوق و ثب عليه و قَالَ: السلام عليك يا ابن رسول الله ، و اشهد اءِنَّكَ من اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مهبط الوحى و مختلف الملائكة ، لعن الله من ابغضكم و لم يعرف حقا جعل الله لَكُمْ. فَقَالَ النَّاس مساءله ارايناك تقول هَذَا بالامس ؟ فَقَالَ: رايت من حلمه و كرمه ما دلنى على اءِنَّهُ من شجرة النبوة و دوحة الرسالة)). ولذلك قيل فِى المثل : بالبر يستعبد الحر.

در كتاب ((روح الاحباب)) آمده است كه : يكى از اولاد بعضى صحابه در زمان موسى بن جعفر عليهماالسلام با آن حضرت دشمنى داشت و حضرتش را ناسزا مى گفت ، و چون حضرت بر او مى گذشت آن حضرت و پدران بزرگوارش را لعن مى نمود. خادمان و دوستان حضرتش گفتند: ما را رها كن تا اين ملعون را بكشيم . فرمود: خودم او را مى كشم . روزى آن حضرت به طلب او بيرون شد گفتند: در زمينى كه در آبادى هاى اطراف مدينه دارد مشغول كار است . حضرت بر مركب خود سوار شده به سوى زمينش در پى او شد، او را مشغول زراعت ديد، با مركب خود وارد زمين او شد، آن مرد گفت : زمين ما را خراب كردى . چون حضرت به او نزديك شد سلام كرد، وى با خشم و ناراحتّى پاسخ داد، حضرت نزد او نشست و خوشرويى تمام كرد و فرمود: در اين كشت انتظار چقدر محصول دارى ؟ گفت : هر اندازه خداى متعال روزيم سازد، حضرت كيسه اى را كه سيصد دينار سرخ در آن بود از خادم خود گرفت و به او داد و فرمود: اين را بگير و بدى هاى پدر و جدم را به من ببخش . چون آن مرد چنين ديد در مقابل آن حضرت به زمين افتاد، دست وپايش را بوسه مى داد و از گذشته پوزش مى طلبيد، و حضرت بازگشت . پس از آن چون حضرت را در بازار ديد به طرف آن حضرت دويد و گفت : سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، گواهى ميدهم كه تو از خاندان نبوت و معدن رسالت و محل فرود وحى و آمد و شد فرشتگان هستى ، خدا لعنت كند آن كس را كه شما را دشمن بدارد و حقى را كه خداوند براى شما قرار داده نشناسد. مردم گفتند: تا ديروز نمى ديديم كه از اين سخنان گويى ؟ گفت : چيزهايى از بردبارى و كرم او ديدم كه مرا ره نمود كه او از شجره نبوت و درخت تنومند رسالت است)). از اين رو در مثل گفته اند: با نيك رفتارى مى توان آزاده اى را بنده خود ساخت .

اى عزيز! حسن خلق گاه است كه موجب هدايت بعضى مى شود چنان چه از اين حديث معلوم شد، و از اين مقَوْله اخبار بسيار است .

[دلائل تجسم اعمال]

اما دليل بر اين كه نفس اعمال و اخلاق مجسم مى شود ما فِى ((نهج البلاغه)): و ما بين احدكم و [بين] اَلْجَنَّة او اَلْنَّار الا الموت او ينزل به : و اءنّ غاية تنقصها اللحظة ، و تهدمها الساعة الجديرة بقصر المدة .(1197)

... آن است كه در ((نهج البلاغه)) آمده : و ميان شما و بهشت يا دوزخ جز مرگ فاصله نيست كه گريبانگير آدمى شود. همانا مدتى (اجلى) كه لحظات از آن مى كاهد و سرعت ويرانش ‍ مى سازد شايسته است كه مدتش را كوتاه دانست .

قَالَ المحقق البحرانى - رحمه الله - فِى شرحه : ((قَالَ بعض ‍ الشارحين : ((و هَذَا الكلام مما يصلح متمسكا للحكماء فِى تفسير هم للجنة و اَلْنَّار، فانهم لما قَالَوا: اءنّ اَلْجَنَّة تعود الى المعارف الالهية و لوازمها، و اَلْنَّار تعود الى حب الدنيا و الميل الى مشتهياتها، و تمكن الهيئات الردية فِى جوهر النفس و العش ‍ بها(1198) بعد المفارقة لما لَا يتمكن من العود اليه ، كمن نقل عَن مجاورة معشوقة و الالتذاذ به الى موضع ظلمانى شديد الظلمة مع عدم تمكنه من العود اليه ، كما قَالَ الله تعالى : رب ارجعون لعلّى اعمل صالحا فيما تركت كلا - الآية .(1199)

و كان ادراك لذة المعرفة التامة و ادراك الم اَلْنَّار بالمعنى المذكور امرا يتحقق حال مفارقة هَذَا البدن ، اءذْ كان الانسان فِى عالم الشهادة فِى ادراكه لما حصل فِى نفسه و تمكن من الهيئات كعضو مفلوح غلطى خدره على المه ، فاءِذَا زال الخدر احس ‍ بالالم ، فكذلك النفس بعد الموت تدرك مالها من لذة او الم كما هو، لزول الشواغل البدنية عنها)). قُلْتُ: و هَذَا الكلام ايضا ظاهر على مذهب المتكلمين ، اءذْ جاء فِى الخبر: (( اءنّ العبد ينكشف له عند الموت عما يستحقه من جنة او نار، ثُمَّ يؤ جل ذَلِكَ الى قيام قيامة الْقِيَامَةِ الكبرى)).(1200)

محقق بحرانى (ره) در شرح آن فرموده : ((يكى از شارحان گفته : ((اين كلام از جمله دلايلى است كه مى تواند متمسك حكماء در تفسير بهشت و دوزخ واقع شود، چه آنان گويند: بازگشت بهشت به معارف الهى و لوازم آن (اعمال)، و بازگشت آتش دوزخ به دنياپرستى و ميل به مشتهيات و لذايذ آن و جا گرفتن هيئت هاى پست و زشت در جوهر نفس ، و عشق نفس به آن هاست ، پس از مفارقت نفس از آن چه كه بازگشت بدن برايش ممكن نيست ، مانند كسى كه از مجاورت و التذاذ به معشوق خود به مكانى در نهايت تاريكى انتقَالَ داده شود كه ديگر نتواند به جاى نخست باز گردد، چنان كه خداى متعال [از قول دوزخيان] فرموده : ((پروردگارا، مرا باز گردان ، باشد كه در جبران گذشته عمل شايسته اى انجام دهم ؛ هرگز...)).

ادراك لذت معرفت كامل و نيز ادراك درد آتش به اين معنى ، امرى است كه پس از مفارقت از اين بدن صورت مى گيرد، چه انسان در عالم ظاهر (همين عالم ) در مقايسه با صفاتى كه در نفسش رسوخ نموده و هيئاتى كه در او پديد آمده ، به عضو مفلوجى ماند كه داروى مسكن روى درد آن سرپوش نهاده و چون اثر دارو از بين برود درد را احساس مى كند؛ همچنين نفس ‍ آدمى پس از مرگ به خاطر فارغ شدن از شواغل بدنى لذت و درد خود را احساس مى نمايد)). من (محقق بحرانى) گويم : اين سخن بنا بر مذهب متكلمان نيز روشن است ، چه در خبر آمده : ((همانا براى بنده در وقت مرگ آن چه كه مستحق آن است از بهشت يا دوزخ ، منكشف مى شود، سپس تا روز قيامت كبرى به تاخير مى افتد)).

اقول : قَوْله ((يؤ جل)) لَا يلايم ما فِى الخبر: القبر اما روضة من رياض اَلْجَنَّة ، او حفرة من حفر النيران ،(1201) و كذلك الاية الكريمة : و لَا تحسبن اَلَّذِى نَ قتلوا فِى سبيل الله - الاية .(1202)

من گويم : اين كه فرموده : ((به تاخير مى افتد)) با آن چه در خبر آمده كه : ((قبر يا باغى است از باغ هاى بهشت و يا چاهى است از چاه هاى دوزخ))، و نيز با آيه كريمه ((هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار...)) سازگار نيست .(1203)

و فِى ((قرب الاسناد)) عَن جعفر بن محمد عليهماالسلام ، عَن ابيه ، عَن آبائه ، عَن النَّبِى صلى الله عليه و آله و سلم : اول ما يوضع فِى ميزان العبد يَوْم الْقِيَامَةِ حسن خلقه .(1204)

در كتاب ((قرب الاسناد)) از امام صادق ، از پدرش ، از پدران بزرگوارش عليهم السلام ، از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت است كه : اول چيزى كه روز قيامت در ترازوى عمل بنده نهاده مى شود خوش خلقى اوست .

و فِى ((معانى الاخبار)) عَن قيس بن عاصم اءِنَّهُ قَالَ له النَّبِى صلى الله عليه و آله و سلم : اءنّ مع العز ذلا، و اءنّ مع الحياة موتا - الى اءَنْ قَالَ - و اءِنَّهُ لَا بد لك يا قيس من قرين يدفن معك و هو حى ، [و تدفن معه] و اءَنْتَ ميت ، فَاءِن كان كريما اكرمك ، و اءنْ كان لئيما اسلمك ، ثُمَّ لَا يحشر الا معك ، و لَا تبعث الا معه ، و لَا تساءل الا عنه ، فلا تجعله الا صالحا، فاءِنَّهُ اءنْ صالح آنست به ، و اءنْ فسد لَا تستوحش الا منه ، و هو معك .(1205)

در ((معانى الاخبار)) از قيس بن عاصم روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به او فرمود: همانا با عزت ذلتى است و با زندگى مرگى است ... اى قيس ، ناگزير قرين و همنشينى خواهى داشت كه با تو دفن خواهد شد در حالى كه زنده است ، و تو [با او دفن خواهى شد در حالى كه] مرده اى ؛ اگر كريم باشد تو را گرامى دارد، و اگر پست باشد تو را مخذول و بى ارزش سازد، او جز با تو محشور نگردد، و جز با او برانگيخته نخواهى گشت ، و جز از او بازپرسى نخواهى شد، پس او را صالح و شايسته بساز، كه اگر صالح بود، با او انس توانى گرفت ، و اگر فاسد بود جز از او وحشت نخواهى داشت ، و آن عمل توست .

و فِى ((روح الاحباب)): و روى اءن الاعمال تباهى ، تقول الصدقة انا افضلكن .(1206) اءنّ الصدقة الواحدة تدفع سبعين بابا من البلاء و انّها تفك من بين لحى سبعمائة شيطان .(1207) و عَن النَّبِى صلى الله عليه و آله و سلم : الرجل فِى ظل صدقته حتّى يقضى بين النَّاس .(1208)

و در ((روح الاحباب)) آمده است كه روايت است كه : ((اعمال به يكديگر مباهات مى كنند))، صدقه گويد: ((من برترين شما هستم)). و روايت است كه : ((يك صدقه هفتاد در از بلاء را مى بندد، و آدمى را از ميان كام هفتصد شيطان رهايى مى بخشد)).

و از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت است كه : (((در قيامت) آدمى زير سايه صدقه خود است تا داروى ميان مردم به پايان رسد)).

ثُمَّ قَالَ: ((و لَا يمتنع اءَنْ يقَالَ: اءنّ الله تعالى يجعل ما تصدق به المؤ من جسما كثيفا ساترا مظللا على صاحبه كما جاء فِى تفسير قَوْله تعالى : يمحق الله الربا و يربى الصدقات :(1209) اءنّ الله تعالى يربى الصدقة حتّى يجعلها كاعظم جبل فِى الارض .(1210) فهو ههنا يجعل الشى ء المتصدق به ظلا على صاحبه . و عَن النَّبِى صلى الله عليه و آله و سلم : الصدقة تطفى ء الخطيئة كما يطفى ء الماء اَلْنَّار.(1211)

سپس گفته : ((و محال به نظر مى رسد كه گفته شود: خداى متعال صدقه اى را كه مؤ من داده است به صورت جسم با حجم پوشنده اى قرار دهد كه بر سر صاحب خود سايه افكند، چنان كه در تفسير آيه : ((خداوند ربا را نابود مى كند و صدقات را رشد مى دهد)) آمده است كه : ((خداى متعال صدقه را آن قدر رشد مى دهد تا مانند بزرگترين كوه زمين قرار دهد))، پس در آن جا صدقه را به صورت سايه اى بر سر صاحبش قرار مى دهد.

و از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت است كه : ((صدقه گناه را خاموش مى كند چنان كه آب آتش را.))

و فِى كتاب ((الشهاب)) عَن النَّبِى صلى الله عليه و آله و سلم : اول ما يوضع فِى الميزان الخلق الحسن .(1212)

در كتاب ((شهاب)) از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت است كه : اول چيزى كه در ترازوى عمل قرار مى گيرد خوش ‍ خلقى است .

و فِى ((روح الاحباب)) قَالَ صلى الله عليه و آله و سلم : توضع الموازين القسط يَوْم الْقِيَامَةِ، فيؤ تى عمل الرجل فيوضع فِى ميزانه ، ثُمَّ يؤ تى بشى ء مثل الغمام - او مثل السحاب - فيقَالَ له : اتدرى ما هَذَا؟ فيَقوُل : لَا، فيقَالَ: هَذَا العلم اَلَّذِى علمته النَّاس ‍ فعلموا به بعدك .(1213)

و در ((روح الاحباب)) آمده كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ترازوهاى عدالت در قيامت نصب مى شود، پس ‍ عمل مرد را آورده در ترازويش مى نهند، سپس چيزى مانند ابر آورده شود و به او گويند آيا مى دانى كه اين چيست ؟ گويد: نه ، گويند: اين همان علمى است كه به مردم آموختى كه پس از تو به آن عمل نمودند.

و فِى ((معانى الاخبار)) و ((المجالس)) عَن على عليه السلام : الاخلاء ثلاثة : فخليل يَقوُل : انا معك حيا و ميتا، و هو عمله . و خليل يَقوُل : انا معك حتّى تموت ، و هو ماله صور للورثة . و خليل يَقوُل : انا معك الى باب قبرك ثُمَّ اخليلك ، و هو ولده .(1214)

در ((معانى الاخبار)) و در ((مجالس)) از على عليه السلام روايت است كه : دوستان سه دسته اند: دوستى كه گويد: من در زنده و مردن بودن با تو هستم ، و آن عمل آدمى است . و دوستى كه گويد: تا دم مرگ با تو هستم ، و آن مال اوست كه به ورثه منتقل مى شود. و دوستى كه گويد: تا لب گور با تو هستم سپس تو را رها مى كنم ، و آن اولاد اوست .

و اصرح منها ما فِى ((تفسير الامام)) فِى تفسير اياك نعبد:(1215) من لَا يرى لعلى بن ابى طالب عليه السلام حقه ، صدقاته ممثلة فِى مثال الافاعى تنهشه ، و صلواته و عباداته ، ممثلة فِى مثال الزبانية تدفعه حتّى تدعه الى جهنم دعا - الى اءَنْ قَالَ - فلو كان لك بدل اعمالك هَذِهِ عبادة الدهر من اوله الى آخره ، و بدل صدقاتك بكل اموال الدنيا يملاء الارض ذهبا لما زادك ذَلِكَ من رحمة الله الا بعدا، و من سخط الله الا قربا.(1216)

و از همه اين ها صريحتر [در تجسم اعمال] روايتى است كه در ((تفسير امام عسكرى عليه السلام)) ضمن تفسير اياك نعبد آمده كه : هر كس حق على بن ابى طالب عليه السلام را نشناسد، صدقات او به صورت افعى هايى در آيند كه او را بگزند، و نمازها و عباداتش به صورت مامورانى در آيند كه پيوسته او را برانند تا در آتش سرنگون سازند... و اگر به جاى اين اعمالت عبادت همه روزگار از اول تا آخر، و به جاى صدقاتت همه اموال دنيا را كه زمين را از طلا پر كند داشته باشى ، جز دورى از رحمت ، و نزديكى به خشمت و غضب خدا نيفزايدت .

و فِى ((الغوالى)) عَن فخر المحققين فِى بعض كتبه ، عَن رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم اءِنَّهُ قَالَ: اكثروا من سبحان الله و الحمد لله و لَا اله الا الله و الله اكبر، فانهن ياتين يَوْم الْقِيَامَةِ و لهن مقدمات و موخرات و معقبات و هن الباقيات الصالحات .(1217)

در كتاب ((غوالى)) از فخر المحققين (فرزند علامه حلى) در يكى از كتب خود از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمده است كه : فراوان ذكر سبحان الله و الحمد لله و لَا اله الا الله والله اكبر بگوييد، كه اين ها در روز قيامت مى آيد در حالى كه از پس و پيش همراهانى و محافظانى با خود دارند، و اين ها همان باقيات صالحات هستند [كه در آيه 46 ، از سوره كهف آمده است .]

بيان : شبهها بالسلطان الساير بجنوده حيث تكون حافة به ، يعنى اءَنْ هَذِهِ التسبيحات بين الطاعات و الاذكار تؤ تى يَوْم الْقِيَامَةِ بها كالملك المحفوف بجنوده . و تِلْكَ المقدمات و المؤ خرات و المعقبات اما اءَنْ تكون عبارة عَن باقى الاذكار، او انهن من جملة ثواب هَذَا التسبيح و توابعه . و فيه دلالة على اءَنْ نفس هَذِهِ الاعمال تاءتى يَوْم الْقِيَامَةِ و تتجسم كما لَا يخفى .

بيان : اين اذكار را به سلطانى كه در ميان انبوه لشكريانى كه اطرافش ‍ را فراگرفته اند حركت مى كند، تشبيه فرموده است ، يعنى اين تسبيحات در روز قيامت در ميان طاعات و اذكار ديگرى آورده مى شود مانند پادشاهى كه انبوه لشگريانش اطراف او را فرا گرفته اند و اين همراهان از پس و پيش ، يا عبارت است از ساير اذكارى كه گفته ، يا اين كه از جمله ثواب اين تسبيح و توابع آن هستند. و اين حديث دلالت دارد بر اين كه خود اين اعمال روز قيامت مى آيند و مجسم مى شوند، چنان كه پوشيده نيست .

و فِى [الغوالى] عَن السيد السجاد عليه السلام فِى حديث طويل : و اءِذَا خرج المؤ من من قبره خرج معه مثال يقدمه امامه ، فلاكُمَْ راءى المؤ من هولاء من اهوال الْقِيَامَةِ قَالَ له المثال : لَا تحزن و لَا تفزع ، و ابشر بالسرور و الكرامة من الله . فلا يزال يبشره بالسرور و الكرامة من الله حتّى يقف بين يدى الله تعالى ، فيحاسبه الله حسابا يسيرا، و يَاءمَر به الى اَلْجَنَّة و المثال معه امامه ، فيقَالَ له المؤ من : رحمك الله نعم الخارج اءَنْتَ معى ، خرجت من قبرى ، ما زلت تبشرنى بالسرور و الكرامة من الله حتّى رايت ذَلِكَ، فمن اءَنْتَ؟ فيَقوُل له المثال : انا السرور اَلَّذِى كنت تدخله على اخيك المؤ من فِى الدنيا، خلقنى الله منه لابشّرك .(1218)

در ((غوالى)) از امام سجاد عليه السلام ضمن حديثى آمده است كه : و چون مؤ من از قبرش بيرون شود، مثالى با او بيرون آيد كه پيشاپيش او حركت مى كند، هر زمان كه مؤ من هراسى از مشاهده اهوال قيامت ببيند مثال به او گويد: غم مخور و مترس و مژده باد تو را به سرور و كرامتى از سوى خدا. و پيوسته او را به سرور و كرامت خداوندى مژده دهد تا در پيشگاه خداى متعال بايستد، پس خداوند حساب آسانى از او گيرد و فرمان دهد او را به بهشت برند، و مثال پيشاپيش اوست ؟ آن مؤ من به او گويد: خدا تو را رحمت كند تو چه خوب خارج شونده اى با من بودى ؟ با من خارج شدى و پيوسته مرا به سرور و كرامت خداوندى مژده مى دادى تا به اين مرحله رسيدم ، تو كه هستى ؟ مثال به او گويد: من همان سرورى هستم كه در دنيا بر برادر مؤ من خود وارد مى ساختى ؛ خداوند مرا از آن آفريده تا تو را مژده دهم .

و فِى ((مجالس ابن الشيخ)) نحوه عَن ابى عبدالله عليه السلام ، و فِى ((الكافى)) عَن ابى جعفر عليه السلام مثله .(1219) و فِى ((عدة الداعى)) قَالَ الصادق عليه السلام : و اعظم من هَذَا حسرة رجل جمع مالا عظيما بكد شديد و مباشرة الاهوال و تعرض الاخطار، ثُمَّ افنى ماله صدقات و ميراث ، او افنى شبابه و قوته صلوات و عبادات و هو مع ذَلِكَ لَا يرى لعلى بن ابى طالب عليه السلام حقه و لَا يعرف له من الاسلام محله ، و يرى اءنّ من لَا بعثره و لَا بعشر عشير معاشره افضل منه - الى اءَنْ قَالَ عليه السلام -: و ياءتى يَوْم الْقِيَامَةِ و صدقاته ممثلة له فِى [امثال] الافاعى تنهشه و صلواته و عباداته ممثلة له فِى مثال الزبانية تدفعه حتّى تدعه الى جهنم دعا - الحديث .(1220)

در ((مجالس ابن شيخ)) مانند اين حديث را از امام صادق عليه السلام ، و در ((كافى)) مانند آن را از امام باقر عليه السلام روايت كرده اند. و در ((عدة الداعى)) آمده كه امام صادق عليه السلام فرمود:... و افسوس مندتر از اين مردى است كه با زحمتى سخت و تحمل هراس ها و خطرهاى بسيار مال فراوانى فراهم آورده ، سپس اين مال را به صورت صدقات و مبرات خرج نموده و جوانى خود را در راه نمازها و عبادات صرف كرده ، ولى حق على بن ابى طالب عليه السلام را نمى شناسد و موقعيت حضرتش را در اسلام نمى داند، و كسى را كه در فضيلت به يك دهم بلكه به يك هزارم آن حضرت هم نمى رسد افضل از آن حضرت مى پندارد... چنين كسى روز قيامت مى آيد در حالى كه صدقات او به صورت افعى هايى در آمده كه او را مى گزند، و نمازها و عبادات او به صورت مامورانى كه او را مى رانند تا در آتش سرنگون سازند...

و فِى ((العدة)): و روى عثمان بن حماد عَن جعفر بن محمد الصادق ، عَن آبائه ، عَن على عليهم السلام قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : لما اسرى بى الى السماء دخلت اَلْجَنَّة و رايت فيها فيعانا من مسك ، و رايت فيها ملائكة ينبون لبنة من ذهب و لبنة من فضة ، و ربما امسكوا، فقُلْتُ لهم : ما لَكُمْ ربما ابنيتم و ربما امسكتم ؟ فقَالَوا: حتّى يجيئنا النفقة . قُلْتُ: ما نفقتكم ؟ قَالَوا: قول المؤ من : سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر. فاءِذَا قَالَهن بنينا، و اءِذَا سكت و امسك امسكنا.(1221)

و نيز در ((عدة الداعى)) آمده است كه : عثمان بن حماد از امام صادق ، از پدرانش ، از على عليهم السلام روايت نموده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شبى كه مرا به آسمان بردند وارد بهشت شدم و در آن جا سرزمين هايى از مشك ديدم و فرشتگانى در آن ديدم كه خانه هايى مى سازند با يك خشت از طلا و يك خشت از نقره ؛ و بسا بود كه از كار دست مى كشيدند، به آنان گفتم : چرا گاهى مى سازيد و گاه دست مى كشيد؟ گفتند: منتظر نفقه و مصالح هستيم . گفتم : مصالح شما چيست ؟ گفتند: گفتار مؤ من كه سبحان الله والحمد لله و لَا اله الا الله و الله اكبر هرگاه اين تسبيحات را بگويد ما شروع به ساختن مى كنيم ، و هرگاه ساكت بماند و نگويد ما نيز دست مى كشيم .

و فِى ((العدة الداعى)) عَن الصادق عليه السلام : و من نسى سورة من القرآن مثلت له فِى صورة حسنة و درجة رفيعة فِى اَلْجَنَّة ، فاءِذَا رآها قَالَ لها: ما اءَنْتَ؟ ما احسنك ! ليتك لى ! فتقول : اما تعرفنى ؟ انا سورة كذا و كذا، و لو لم تنسنى لرفعتك الى هَذَا.(1222)

و نيز در ((عده)) از امام صادق عليه السلام منقول است كه : و هر كس سوره اى از قرآن را [كه قبلا از حفظ داشته] فراموش كند، آن سوره در صورتى نيكو و درجه اى بلند در بهشت براى وى مجسم مى شود؛ چون آن را بيند گويد: تو چه هستى ؟ چه زيبايى ؟ كاش ‍ از آن من بودى ! گويد: مرا نمى شناسى ؟ من فلان و فلان سوره هستم ، اگر مرا فراموش نكرده بودى ، تو را به اين درجه بالاتر مى بردم .

و عَن ثابت ، عَن ابى الصيقلى قَالَ: قَالَ اميرالمؤ منين عليه السلام : قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم انظروا من تحادثون فاءِنَّهُ ليس من احد ينزل به الموت الا مثل له اصحابه الى الله تعالى ، اءنْ كانوا خيارا فخيارا، و اءنْ كانوا اشرارا فاشرارا. و ليس احد يموت الا تمثلت له عند موته .(1223)

و از ثابت ، از ابى صيقلى ، از اميرالمؤ منين عليه السلام روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بنگريد با چه كسى همسخن مى شويد، كه هيچ كس نميرد جز آن كه يارانى كه در طريق الهى انتخاب نموده برايش ممثل شوند، اگر خوب باشند مثال خوب و اگر بد باشند مثال بد خواهد بود، و هرگز كسى نميرد جز آن كه من به هنگام مرگ براى او ممثل خواهم شد.

و فِى ((العلل)) عن يونس ، عمن ذكره ، عن ابى عبدالله عليه السلام قَالَ: سالته عن المتزم لاى شى ء يلتزم ، و لاى شى ء يذكر فيه ؟ فقَالَ: عنده نهر من اَلْجَنَّة يلقى فيه اعمال العباد كل خميس .(1224)

در ((علل الشرايع)) از يونس ، از مردى كه نامش را برد، از امام صادق عليه السلام روايت است كه :

از آن حضرت درباره ملتزم (پشت كعبه) پرسيدم كه به چه دليل ملازم آن شوند و براى چه مطالبى به نزد آن گفته مى شود؟ فرمود: نزد آن نهرى از بهشت است كه پنجشنبه ها اعمال بندگان در آن افكنده مى شود.