[يكى از بزرگان گفته] ((شگفتا از
خلايق كه چگونه خواستار ديگرى جاى تو شده اند؟ شگفتا از دل ها كه چگونه به غير تو
مانوس گشته اند))! و در يكى از دعاها آمده :
((الها، آن كس كه تو را نيافت چه يافت ؟ و آن كس كه تو را يافت چه نيافت))؟
و علامة الانس بالله ضيق الصدر من معاشرة الخلايق و التبرم
بهم و ولوعه بعذوبة الذكر، فَاءِن خالط النَّاس فهو كمنفرد فِى جماعة ، و مجتمع فِى
خلوة ، و غريب فِى حضر، و حاضر فِى سفر، و شاهد فِى غيبة ، و غايب فِى حضور، و
مخالط بالبدن ، منفرد بالقلب المستغرق بعذوبة الذكر.
نشانه انس با خدا دلتنگى از معاشرت خلق و ملامت از همنشينى با آن ها و شيفتگى به
شيرينى ذكر است ، و اگر با مردم آميزش كند مانند تنهاى در جماعت و مجتمع در خلوت و
غريب در حضر و حاضر در سفر و شاهد در غيبت و غايب در حضور بوده و تنها با بدن خود
با آن ها آميزش دارد و دلش كه غرق شيرينى ذكر است از آن ها جدا و بيگاءِنَّهُ است .
قَالَ سيد المحبين فِى وصفهم : هم قوم هجم بهم العلم على
حقيقة الامر، فباشروا روح اليقين ، و استلانوا ما استوعره المترفون ، و انسوا بما
استوحش منه الجاهلون ، صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلى ، اولئك
خلفاء الله فِى ارضه ، و الدعاة الى دينه .(1166)
سالار محبان در وصف چنين كسانى فرموده است : اينان گروهى هستند كه دانش با تمام
حقيقت امر بر آنان هجوم آورده ، پس با نسيم روحبخش يقين پيوند خورده اند، آن چه
نازپروردگان ناهموار مى شمارند در نظرشان نرم و هموار است ، و به آن چه جاهلان از
آن وحشت دارند مايوس اند، با بدن خود در دنيا زندگى مى كنند ولى روحشان به محل اعلى
پيوسته است . اينان جانشينان خدا در زمين و دعوت كنندگان به دين اويند.
و قَالَ على عليه السلام لجابر: ملاذ الدنيا سبعة : الماكول
و المشروب و الملبوس و المنكوح و المركوب و المشموم و المسموع . فالذّ الماكولات
العسل و هو بصاق من ذبابة . و احلى المشروبات الماء و كفِى باباحته سياحته على وجه
الارض . و اعلى الملبوسات الديباج و هو من لعاب دودة . و اعلى المنكوحات النساء و
هى مبال فِى مبال و مثال فِى مثال . و اعلى المركوبات الخيل و هى قواتل . و اجل
المشمومات المسك و هو دم من سرة دابة . و اجل المسموعات الغناء و الترنم و هو هواء.(1167)
و على عليه السلام به جابر فرمود: لذت هاى دنيا هفت است : خوراكى ، نوشيدنى ،
پوشيدنى ، آميزش جنسى ، مركب سوارى ، بوييدنى و شنيدنى .
لذيذترين خوراكى ها عسل است كه آب دهان حشره اى است . شيرين ترين نوشيدنى ها آب است
و در اباحه آن همين بس كه روى زمين جارى است .
برترين پوشيدنى ها ديباست كه آب دهان كرمى است . برترين منكوحات زنانند كه ريختن
مستراحى به مستراح ديگر است . برترين مركب ها اسبانند كه كشنده انسانند. برترين
بوييدنى ها مشك است كه خون ناف چهارپايى است . و بالاترين شنيدنى ها موسيقى و ترنم
است كه آن هم هوايى بيش نيست .
و من عوالى الهمة ما روى اءَنْ اعرابيا ساءل اميرالمؤ منين
عليه السلام شيئا فكتب الى خازنه : اعط الاعرابى الفا، و لم يتبين . فرجع الخازن
اليه فَقَالَ: يا اميرالمؤ منين كتبت للاعرابى بالف و لم يتبين امن الدراهم ام من
الدنانير. فَقَالَ: كلاهما عندى حجران ، فاعط الاعرابى انفعهما له .
و از نمونه هاى همت هاى بلند آن است كه روايت شده : بيابانگردى از اميرالمؤ منين
عليه السلام چيزى درخواست نمود، حضرت به خازن خود نوشت : به اعرابى هزار بده . و
جنس آن را بيان نفرمود. خازن به آن حضرت مراجعه نموده گفت : اى اميرمؤ منان مرقوم
فرمودى به اعرابى هزار بده ، و روشن نساختى كه درهم باشد يا دينار. فرمود: هر دو در
نظر من سنگ است ، آن را كه براى او سودمندتر است به او بده .
و يحكى اءَنْ سائلا ساءل سيف الدولة شيئا، فكتب الى الخازن :
اعط مائة دينار. فاستكثر الخازن و علم اءَنْ ذَلِكَ سهو جرى به قلمه ، فرجع اليه و
قَالَ: ما كتبت للسائل ؟ قَالَ: مائة درهم ، فَقَالَ: فِى الخط مائة دينار،
فَقَالَ: اعطه ما فِى الخط. ثُمَّ قَالَ: ما جاد به القلم القصبى لَا يبخل به الرجل
العربى .
حكايت است كه : سائلى از سيف الدوله چيزى درخواست نمود، سيف به خازنش نوشت صد دينار
بده . خازن آن را زياد شمرد و دانست كه سهوى در قلمش رخ داده ، به او مراجعه كرده
گفت : براى سائل چقدر مرقوم فرمودى ؟ گفت : صد درهم ، گفت : دستخط شما صد دينار است
، سيف گفت : همان را كه در دستخط است به او بده . سپس گفت : آن چه را كه يك قلم
نيين بخشيده ، مردى عربى بدان بخل نمى ورزد.
نهم : شفقت است بر همه كس . و شفقت كردن آن باشد كه با خلق خدا چيزى كند و چيزى
گويد كه چون مردم به آن عمل كنند در دنيا و آخرت سود كنند. اهل علم نصيحت كنند، و
اهل قدرت ادب . پس شيخ بايد كه نسبت به همه عباد الله مشفق باشد خصوص نسبت به مريد،
و او را به تدريج راه برد، و به ذكر مرغبات و مشوقات حريص و شايق گرداند، و او را
زياده از حوصله و استعدادش تكليف ننمايد و به كار ندارد كه فتور و بى رغبتى از براى
مريد دست به هم مى دهد و بالاخره اعراض مى نمايد. و بايد كه از احوال دين و دنياى
مريد غافل نباشد و در هر يك از اين ها مددى به وى نمايد.
و روى اءَنْ رجلا من بنى اسرائيل كان منهمكا فِى المعاصى و
ساير فِى الغى و الجهالة ، اتى فِى بعض اسفاره على بئر فاءِذَا كلب قد لهث من العطش
، فرق له و رثاه ، فاخذ العمامة من راءسه و شد بخفه و استسقى الماء و اروى الكلب .
فاوحى الله الى نبى ذَلِكَ الزمان : انى قد شكرت له سعيه ، و غفرت له ذنبه لشفقته
على خلق من خلقى . فسمع ذَلِكَ فتاب من المعاصى ، و صار ذَلِكَ سببا لتوبته و خلاصه
من العقاب . و من علامة الايمان الشفقة على خلق الله ، روه فِى ((روح
الاحباب)).(1168)
روايت است كه : مردى از بنى اسرائيل در گناهان غوطه ور و در گمراهى و جهالت ره سپر
بود، در يكى آزسفرها بر لب چاهى رسيد كه سگى در آن جا از تشنگى له له مى زد، دلش به
حال او سوخت ، عمامه از سر برگرفت و به كفش خود بست و بدان وسيله از چاه آب كشيد و
آن سگ سيراب نمود.
خداوند به پيامبر آن زمان وحى فرستاد كه : من از كوشش او سپاسگزارى مى كنم و به
خاطر دلسوزى بر يكى از آفريدگانم گناهان او را آمرزيدم . اين سخن به گوش او رسيد،
از گناهان توبه كرد و همين كار سبب توبه و نجات او از عذاب گرديد [در حديث است كه]:
((از نشانه هاى ايمان شفقت و مهربانى بر خلق خداست)).
اين را در ((روح الاحباب)) روايت كرده
است .
دهم : حلم است بايد كه شيخ حليم و بار كش باشد و زود در غضب نرود و مريد را آزرده
خاطر ننمايد مگر در مقام تاديب ضرورى .
و عَن ابى عبدالله عليه السلام : اءنّ الامامة لَا تصلح الا
لرجل فيه ثلاث خصال : ورع يحجزه عَن المحارم ، و حلم يملك به غضبه ، و حسن الخلافة
على من ولى حتّى يَكوُن لهم كالوالد الرحيم .(1169)
قَالَ الله تعالى : يا موسى ، املك غضبك فيمن ملكتك عليه اكف عنك غضبى .
از امام صادق عليه السلام روايت است كه :
((امامت و رهبرى نشايد مگر براى مردى كه در او سه خصلت باشد:
پروايى كه او را از گناهان باز دارد، حلمى كه بدان سبب خشم خود را مهار كند، و خوش
رفتارى و انجام وظيفه كامل براى كسانى كه سرپرستى آن ها را به عهده گرفته است تا آن
جا كه چون پدرى مهربان براى آنان باشد)).
خداى متعال فرموده : ((اى موسى در مورد كسانى كه تو را
سرپرست آن ها ساخته ام خشم خود را مهار كن تا خشم خود را از تو باز دارم)).
و فِى القدسية : يابن آدم اذكرنى حين تغضب ، اذكرك حين اغضب
فلا امحقك فيمن امحق ، و اءِذَا ظلمت بمظلة فارض بانتصارى لك ، فَاءِن انتصارى لك
خير من انتصارك لنفسك .
در حديث قدسى آمده است كه : اى پسر آدم ! مرا به هنگام خشمت ياد كن كه تو را به
هنگام خشم خود ياد كنم و در ميان كسانى كه نابودشان مى سازم تو را نابود نكنم ، و
هرگاه مورد ستمى قرار گرفتى به انتقام من خوشنود باش كه انتقام من از انتقام خودت
براى تو بهتر است .
و فِى ((الكافى))
عَن الرضا عليه السلام : لَا يَكوُن الرجل عابدا حتّى يَكوُن حليما، و اءنّ الرجل
كان اءِذَا تعبد فِى بنى اسرائيل لم يعد عابدا حتّى يصمت قبل ذَلِكَ عشرين سنة .(1170)
و در ((كافى)) از حضرت رضا عليه
السلام روايت است كه :
مرد عابد نيست تا بردبار باشد، و در بنى اسرائيل رسم چنان بود كه وقتى مردى به
عبادت مى پرداخت عابد به شمار نمى آمد تا پيش از آن ، مدت بيست سال سكوت اختيار
نمايد.
و فِى ((مجالس الصدوق))
عَن الصادق عليه السلام قَالَ: ((ثلاثة هم اقرب الخلق الى
الله تعالى يَوْم الْقِيَامَةِ حتّى يفرغ من الحساب : رجل لم يدع قدرته فِى حال
غضبه الى اءَنْ يحيف على من تحت يديه ، و رجل مشى بين اثنين فَلِم يمل مع احدهما
على الاخر بشعيرة ، و رجل قَالَ الحق فيما عليه و آله .(1171)
و در ((مجالس صدوق)) از امام صادق
عليه السلام روايت است كه :
سه كس در قيامت نزديكترين خلايق به خداوند هستند تا از حساب ديگران فارغ گردد: مردى
كه در حال خشم ، قدرت خود را از آزاد نگذارد تا به زير دست خود ستم روا دارد.
و مردى كه ميان دو كس [براى اصلاح] راه رود و به اندازه جوى به نفع هيچكدام تمايل
به خرج ندهد.
و مردى كه حق بگويد، خواه به ضررش باشد، يا به سودش .
و فِى ((الكافى))
عَن ابى عبدالله عليه السلام : اءلا اخبركم بخير خلائق الدنيا و الْاخِرَة ؟ العفو
عمن ظلمك ، و تصل من قطعك ، و الاحسان الى من اساء اليك ، و اعطاء من حرمك .(1172)
در ((كافى)) از امام صادق عليه السلام
روايت است كه : آيا شما را از بهترين خوى هاى دنيا و آخرت خبر ندهم ؟ گذشت از آن كس
كه به تو ستم كرده ، وپيوند با كسى كه از تو بريده ، و نيكى به كسى كه به تو بدى
نموده ، و بخشش به كسى كه تو را محروم داشته است .
و آورده اند كه : ابوعثمان را كسى به ضيافت برد، چون به در خانه رسيد گفت :: يا
استاد مصلحت در آمدن نيست ، من پشيمان شدم به سوى خانه باز گرد.
چون به منزل رسيد باز آن مرد آمد و گفت : از آن چه كردم پشيمان شدم ، و عذر خواستن
گرفت . ابوعثمان اجابت نمود، چون به در خانه آن مرد رسيد آن مرد همان گفت كه بار
اول گفته بود، تا چهار نوبت همين معغامله كرد، ابوعثمان مخالفت نكرد و متغير نشد.
بعد از آن ، آن مرد عذر خواست و گفت : مى خواستم كه تو را بيازمايم . ابوعثمان گفت
: چه شناسى مرا به خلقى كه آن در سگان يافت شود، هرگه سگى را بخوانى بيايد و چون
برانى برود.
و الاحنف بن قيس كان مثلا فِى الحلم ، فيقَالَ:
((فلان احلم من احنف بن قيس)).
و حكايته فِى الحلم مشهورة ، و كان يَقوُل : تعلمت الحلم من قيس بن عاصم . قَالَ:
كنت ذات يوم جالسا معه اءذْ جى ء يابن عم له قد قتل ابنا له ، ليقيده به ، فَقَالَ
للقوم : ارعبتمالفتى . ثُمَّ اقبل عليه وقَالَ: يا هَذَا، بئس ما صنعت بئس ما صنعت
: او هنت ركنك ، و قللت عددك ، و قتتت فِى عضدك ؛ خلوا سبيله ، و احملوا دية ابنى
الى امه . قَالَ: فو الله ما تغير لونه و لَا حل حبوته .
و احنف بن قيس در بردبارى ضرب المثل بود، گويند: ((فلانى از
احنف بن قيس بردبارتر است)). و حكايات او در بردبارى مشهور
است ، وى مى گفت : بردبارى از از قيس بن عاصم آموختم . روزى با وى نشسته بودم كه
يكى از پسرعموهايش را كه پس وى كشته بود آوردند تا او را قصاص كند. به آن گروه گفت
: اين جوان را به هراس افكنده ايد! سپس به وى روكرده گفت : فلانى ! بد كارى كردى !
ركن و ستون خود را سست نمودى ، و از عدد [ياوران] خود كاستى ، و در بازوى خود سستى
به هم رساندى ؛ رهايش كنيد و خون بهاى فرزندم را به نزد مادرش ببريد. گويد: به
خدا هرگز رنگش تغيير نيافت و همانطور كه نشسته بود بر جاى ماند و بر نخاست .
يازدهم : عفو است . بايد كه شيخ صاحب عفو باشد، و هر حركت ناپسندى كه از مريد در
وجود آيد عفو را كار فرمايد، و به نصايح حسنه معالجه نمايد. و زياده بر آن چه آنفا(1173)
در حديث گذشت ، ما روى عَن النَّبِى صلى الله عليه و آله و
سلم : الا ادلَكُمْ على خير اخلاق اهل الدنيا و الْاخِرَة ؟: من عفا عمن ظلم ، و
وصل من قطع ، و يعطى من حرم .(1174)
... حديثى است كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده كه :
آيا شما را به بهترين اخلاق اهل دنيا و آخرت رهنمايى نكنم ؟: آن كس كه از ستمكار به
خود بگذرد، و با كسى كه از او بريده پيوند برقرار كند، و به آن كس كه او را محروم
داشته بخشش نمايد.
و فِى ((مجالس ابن الشيخ))
و ((الكافى)) عَن الصادق ، عَن ابيه
عليهماالسلام قَالَ:
((ارسل النجاشى ملك الحبشة الى جعفر بن ابى طالب و اصحابه ،
فدخلوا عليه و هو فِى بيت له جالس على التراب و عليه خلقان الثياب . قَالَ عليه
السلام : فَقَالَ جعفر بن ابى طالب : فاشفقنا منه حين رايناه على تِلْكَ الحال ،
فلما اءَنْ راءى ما بنا و تغير وجوهنا قَالَ: الحمد لله اَلَّذِى نصر محمدا صلى
الله عليه و آله و سلم و اقر عينى به ، الا ابشركم ؟ فقُلْتُ: بلى ايها الملك ،
فَقَالَ: اءِنَّهُ جائنى الساعة من نحو ارضكم عين من عيونى هناك فاخبرونى اءَنْ
الله قد نصر نبيه محمدا صلى الله عليه و آله و سلم ، و اهلك عدوه ، و اسر فلان و
فلان ، و قتل فلان و فلان ، و التقوا بواد يقَالَ له بدر، كانى انظر اليه حيث كنت
ارعى لسيدى هناك و هو رجل من بنى ضمرة . فَقَالَ جعفر: ايها الملك الصالح ، ما لى
اراك جالسا على التراب و عليك هَذِهِ الخلقان ؟ فَقَالَ: يا جعفر انا نجد فيما
[ا]نزل على عيسى عليه السلام : اءنّ من حق الله تعالى على عباده اءَنْ يحدثوا لله
تواضعا عند ما يحدث لهم من نعمة . فلما احدث الله تعالى لى نعمة محمد صلى الله عليه
و آله و سلم احدثت له هَذَا التواضع . قَالَ عليه السلام : فلما بلغ النَّبِى صلى
الله عليه و آله و سلم ذَلِكَ قَالَ لاصحابه : اءنّ الصدقة تزيد صاحبها كثرة ،
فتصدقوا يرحمكم الله . و اءنّ التواضع يزيد صاحبه رفعة ، فتواضعوا يرفعكم الله . و
اءنّ العفو يريد صاحبه عزا، فاعفوا يعزكم الله .(1175)
در ((مجالس ابن شيخ)) و در
((كافى)) از امام صادق ، از پدرش
عليهماالسلام روايت است كه :
نجاشى پادشاه حبشه نزد جعفر بن ابى طالب و يارانش فرستاد، آنان بر او وارد شدند در
حالى كه در خانه اش بر روى خاك نشسته و جامه هاى كهنه اى به تن داشت . جعفر بن ابى
طالب گفت : چون او را بدين حال مشاهده كرديم از او ترسيديم ، و چون ما را هراسناك و
رنگ پريده ديد گفت : سپاس خدايى را كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم را يارى داد
و چشم مرا بدو روشن ساخت ، آيا شما را مژده ندهم ؟ گفتم : چرا اى پادشاه ، گفت :
همين لحظه يكى از ماموران مخفِى من كه در ديار شما گماشته است از سرزمين شما نزد من
آمد و به من گزارش داد كه خداوند پيامبرش محمد صلى الله عليه و آله و سلم را يارى
داد و دشمنش را نابود ساخت ، و فلانى و فلانى اسير، و فلانى و فلانى كشته شدند، و
در واديى به نام بدر با هم زد و خورد كردند، گويا من به آن سرزمين مى نگرم ، همانجا
كه براى صاحب خود كه مردى از بنى ضمره بود شبانى مى كردم .(1176)
جعفر گفت : اى پادشاه صالح ، چرا شما را اين گونه مى بينم كه بر خاك نشسته و جامه
هاى كهنه به تن دارى ؟ گفت : اى جعفر، ما در آن چه بر عيسى عليه السلام نازل شده
چنين ديده ايم كه : يكى از حقوق خداى متعال بر بندگانش آن است كه وقتى نعمت تازه
اى به آنان ارزانى داشت آنان نيز در برابر خداوند تواضع از خودشان نشان دهند. پس
چون خداوند نعمت پيامبرش محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به من ارزانى داشت ، من
نيز براى او اين تواضع را از خود نشان دادم . چون اين داستان به سمع مبارك رسول خدا
صلى الله عليه و آله و سلم رسيد به اصحاب خود فرمود: صدقه موجب فراوانى براى صاحب
خود مى شود، پس صدقه بدهيد خدا شما را رحمت كند. و تواضع رفعت مقام صاحبش را
بيفزايد، پس تواضع كنيد خدا شما را سربلند گرداند. و گذشت عزت صاحبش را بيفزايد، پس
گذشت كنيد خداوند عزتتان دهد.
دوازدهم : حسن خلق است . بايد كه شيخ حسن خلق داشته باشد تا مريد را به درشتخويى
نرنجاند و مريد نيز از وى كسب اخلاق حسنه نمايد و آئينه افعال و اخلاق شيخ باشد،
چنان كه گفته اند: ((جمال ولايت پيران در آينه احوال مريدان
توان مشاهده كرد)).
و ديگر آن كه تا شيخ خود را به اعمال صالحه و اخلاق محموده مستعد و شايسته رحمت
الهى نگرداند فيوضات الهى شامل حال او نگردد: اءنّ رحمت الله
قريب من المحسنين .(1177)
ابوالبركات گفته است كه : ((خلق نيكو فاضل تر است از همه
مرتبتى ، وجود هر مردان به خلق نيكو ظاهر شود، و معيار در تصوف خلق است ، و هر كه
او را خلق نيكوتر او صوفى تر)).
و فِى النبوى صلى الله عليه و آله و سلم : اءنّ العبد ليدرك
بحسن الخلق درجة الصائم القائم .(1178)
در حديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم است كه : همانا بنده با خوش خلقى به درجه
روزه دار شب زنده دار دست مى يابد.
و عنه صلى الله عليه و آله و سلم : اكثر ما يدخل النَّاس
اَلْجَنَّة بتقوى الله و حسن الخلق .(1179)
و فرمود: بيشترين چيزى كه مردم بدان سبب داخل بهشت مى شوند تقوا و خوش خلقى است .
و فِى ((الكافى))
عَن ابى عبدالله عليه السلام : اءنّ الخلق السى ء يفسد العمل كما يفسد الخل العسل .(1180)
در ((كافى)) از امام صادق عليه السلام
روايت است كه : همانا بدخلقى عمل را فاسد مى كند چنان كه سركه عسل را.
و فِى خبر آخر عنه عليه السلام : اوحى الله عزّ و جل الى بعض
انبيائه : الخلق الحسن يميث الخطيئة كما يميث الشمس الجليدة .(1181)
قَالَ تعالى شانه : اءنّ اَلَّذِى نَ آمنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غير ممنون ،(1182)
فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا.(1183)
و در حديث ديگرى فرمود: ((خداى بزرگ به يكى از پيامبرانش
وحى فرستاد كه : خوش خلقى گناه را آب مى كند چنان كه خورشيد يخ را)).
خداى متعال فرموده : ((آنان كه ايمان آورده و عمل شايسته
كرده اند پاداشى بدون منت دارند)).
[و فرموده] ((پس هر كه اميد ديدار پروردگار خود دارد بايد
عمل شايسته كند)).
و فِى ((العيون))
عَن الرضا عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ
وَ سَلَّم : عليكم بحسن الخلق ، فَاءِن حسن الخلق فِى اَلْجَنَّة لَا محالة ، و
ياكم و سوء الخلق ، فَاءِن سوء الخلق فِى اَلْنَّار لَا محالة .(1184)
در ((عيون)) از حضرت رضا عليه السلام
روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
بر شما باد به خوش خلقى كه خوش خلقى ناگزير در بهشت است ، و از بدخلقى بپرهيزيد كه
بدخلقى ناگزير در آتش است .
و فيه عَن الرضا عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه
صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : اكملَكُمْ ايمانا احسنكم اخلاقا.(1185)
و در همان كتاب از حضرت رضا عليه السلام وارد است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله
و سلم فرمود: با ايمان ترين شما خوش خلق ترين شماست .
و فيه عنه عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى
اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : ما من شى ء فِى الميزان احسن من حسن الخلق .(1186)
و فرمود كه : على عليه السلام فرمود: خوش خلق ترين بهترين همنشين است .
و فيه عنه عليه السلام قَالَ: قَالَ على بن ابى طالب عليه
السلام : سئل رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : ما اكثر ما
يدخل به اَلْجَنَّة ؟ فَقَالَ صلى الله عليه و آله و سلم : تقوى الله و حسن الخلق .(1187
)
و نيز فرمود كه : على عليه السلام فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سؤ
ال شد: بيشترين چيزى كه سبب دخول در بهشت مى شود چيست ؟ فرمود: تقواى الهى و خوش
خلقى .
و فِى آخر قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ
آلِهِ وَ سَلَّم : اقربكم منى مجلسا يَوْم الْقِيَامَةِ احسنكم خلقا، و خيركم لاهله
.(1188)
در حديث ديگرى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: نزديكترين شما به من در
قيامت از نظر جايگاه ، خوش خلق ترين شما و نيكورفتارترين شما با خانواده خود است .
و فِى آخر قَالَ: احسن النَّاس ايمانا احسنهم خلقا و الطفهم
باهله ، و انا الطفكم باهلى .(1189)
و نيز فرمود: بهترين مردم از نظر ايمان خوش خلق ترين آنها و مهربان ترين آنها به
خانواده خود است ، و من از همه شما به خانواده خود مهربان ترم .
و فيه عنه عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى
اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : اءنّ جبرئيل الامين نزل علىّ من عند رب
العالمين فَقَالَ: يا محمد عليك بحسن الخلق ، فاءِنَّهُ ذهب بخير الدنيا و
الْاخِرَة . [الا] و اءنّ اشبهكم بى احسنكم خلقا.(1190)
و نيز از آن حضرت از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت است كه : جبرئيل
امين از سوى پروردگار جهانيان بر من نازل شد و گفت : اى محمد بر تو باد به خوش خلقى
، كه خير دنيا و آخرت را در بر دارد. [هان كه] همانا شبيه ترين شما به من خوش خلق
ترين شماست .
و من جملة حسن الخلق بشاشة الوجه و طلاقته لعباد الله . و
وصى الخضر لعيسى عليه السلام فَقَالَ: كن بشاشا و لَا تكن عباسا، و كن نفاعا و لَا
تكن ضرارا.(1191)
و فِى الجملة عنوان العرفان مكارم الاخلاق و فضائلها.
و از جمله خوش خلقى ، خوش رويى و گشادگى چهره نسبت به بندگان خداست . و حضرت خضر به
عيسى عليه السلام سفارش كرد و گفت : ((خوشرو باش و عبوس و
چهره در هم مباش ، سودمند باشد و زيان زننده مباش)). و خلاصه
سرلوحه عرفان ، مكارم و فضائل اخلاقى است .
اى عزيز! اعمال تو و اخلاق تو مونس توست در نشاءه قبر و در برزخ و محشر،
فاعمل لدنياك بقدر بقائك فِيهَا، و اعمل للاخرة بقدر حاجتك
اليها، و اعمل للنار بقدر صبرك عليها.(1192)
ما من فعل من الخير و الشر قليلا و لَا كَثِيرا الا و يفيد حصول اثر فِى النفس اما
سعادة و اما شقاوة . و عند هَذَا ينكشف سرّ قَوْله : فمن يعمل مثقَالَ ذرة خيرا يره
- الاية .(1193)
...پس براى دنيايت به اندازه اى كار كن كه در آن مى مانى ، و براى آخرت به اندازه
اى كه بدان نيازمندى ، و براى آتش دوزخ به اندازه صبرى كه بر آن دارى . هيچ عمل خوب
و بدى نيست ، كم باشد يا زياد، جز اين كه اثرى از خود در نفس باقى مى گذارد، در جهت
سعادت و يا شقاوت . اينجاست كه راز اين آيه كشف مى شود كه : ((پس
هر كه به اندازه ذره اى خوبى كند آن را خواهد ديد...)).
اى عزيز! اهل معرفت قاطبة و متشرعه محققين ايشان بر اينند كه خود اين اعمال و اخلاق
و نفس اين ها در نشاه ديگر مجسم مى شود، اءنّ خيرا فخير، و
اءنّ شرا فشر.(1194)
فاعمل ما شئت فاءِنَّكَ مجزى به ، و احبب ما شئت فاءِنَّكَ تقارنه . پس بنگر
چه آب كرده اى در سبو؟ حاسبوا من قبل اءَنْ تحاسبوا.(1195)
... خوب باشد خوب ، و بد باشد بد خواهد بود. پس هر چه خواهى بكن كه جزاى آن را
خواهى ديد، و هر چه را خواهى دوست بدار كه همنشين آن خواهى بود... به حساب خود
برسيد پيش از آن كه به حساب شما رسيدگى شود.
هفت دوزخ چيست اعمال بدت |
|
هشت جنت چيست اعمال خوشت |
حشر تو بر صورت اعمال توست |
|
هر چه بينى نيك وبد احوال توست
(1196) |