و فِى ((تاويل
الايات)) عن ((الكافى))
عن يونس بن ظبيان قَالَ: قُلْتُ لابى عبدالله عليه السلام : ما لَكُمْ فِى هذه
الارض ؟ فتبسم ثم قَالَ عليه السلام : اءنّ الله تبارك و تعالى بعث جبرئيل و امره
اءنْ يخرق بابهامه ثمانية انهار فرمود: يالارض ، منها سيحان و جيحان و نهر بلخ و
الخشوع و هو نهر الشاش ، و مهران و هو نهر هند، و نيل مصر و دجلة [بغداد] و الفرات
؛ فما شُقّت و اشتقّت فهو لنا، و ما كان لنا فهو لشيعتنا، و ليس لعدون منه شى ء الا
ما غصب عليه ، فان شيعتنا لفِى اوسع مما بين ذه الى ذه - يعنى السماء و الارض - ثم
تلا هذه الاية : ((قل من حرم زينة الله اَلَّتِى اخرج لعباده
و الطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوا فِى الحيوة الدنيا))(269)
المغصوبين عليها ((خالصة)) لهم
((يَوْم الْقِيَامَةِ)) بلا غصب .(270)
و نيز در ((تاويل الايات)) از
((كافى)) روايت كرده است كه : يونس بن
ظبيان گفت : به امام صادق عليه السلام گفتم : شما را در اين زمينه چه بهره اى است ؟
حضرت لبخندى زد، سپس فرمود: خداوند جبرئيل را برانگيخت و او را فرمود: تا با انگشت
خود هشت نهر در زمين بشكافد كه از آن هاست : سيحان و جيحان و نهر بلخ و خشوع - كه
نهرى در شاش است - و مهران - كه نهر هند است - و نيل مصر و دجله بغداد و فرات . پس
هر چه از اينها اشتقاق پيدا كند از ماست ، و آن چه مال ماست از آن شيعيان ماست ، و
دشمن ما را از آن نصيبى نيست مگر آن چه را كه غاصبِاءَنَّهُ به خود اختصاص دهد. و
همانا شيعيان ما در فراخيى فراخ تر از فاصله ميان آسمان و زمين قرار دارند. سپس
اين آيه را تلاوت فرمود: ((بگو چه كسى زينت خدا را كه براى
بندگانش بيرون آورده و روزى هاى پاك را حرام نموده است ؟ بگو آن ها براى كسانى است
كه ايمان آورده اند)) و از ايشان غضب كرده اند
((و در قيامت خالص براى آن هاست)) و
دست متجاوز و غاصب به آن نرسد.
معنى ذلك : اءن هذه الانهار اَلَّتِى بها عمارة الارض و هى
(زينة الله اَلَّتِى اخرج لعباده)) المطيع منهم و العاصى
((و الطيبات من الرزق)) الحلال منه ،
فالمطيع يتناول حلالا و هم شيعة آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم ، و العاصى و هو
عدوهم يتناول منها حراما. فقَوْله : ((هى للذين آمنوا))
و هم الائمة عليهم السلام و شيعتهم ((فِى الحيوة الدنيا))
بالملك و الاستحقاق ، فان نازعهم عدوهم فيها و غصبهم عليها فهم يَوْم الْقِيَامَةِ
خالصة لهم بغير منازع و لا غاصب .(271)
معناى اين حديث اين است كه : اين نهرهايى كه آبادانى زمين به آن هاست و اين ها همان
زينت خدايند كه براى بندگانش از فرمانبر و نافرمان بيرون آورده است و همان روزى هاى
پاك و حلال است ، اشخاص مطيع و فرمانبر كه شيعيان آل محمد صلى الله عليه و آله و
سلم هستند به طور حلال آن را بر گيرند، و اشخاص نافرمانى كه دشمنان آل محمد صلى
الله عليه و آله و سلم هستند به طور حرام آن را به دست آورند پس ((آن
براى كسانى است كه ايمان آورده اند)) كه همان امامان عليهم
السلام و شيعيان ايشانند ((در زندگانى دنيا))
از روى مالكيت و استحقاق ، پس اگر دشمنان از آن ها به زور و درگيرى غصب نموده اند
((در قيامت خالص براى آن هاست)) و
منازع و غاصبى نخواهند داشت .
هَذَا؛ و در ((كافى)) حديث شريفِى نقل
نموده است كه ششصد نماز به ازاى يك درهم از حق النَّاس مى دهند.(272)
و عن على عليه السلام : طوبى للزاهدين فِى الدنيا، الراغبين
فِى الْاخِرَة ، اولئك قوم اتخذوا الارض مهادا، و ترابها و سادا، و ماءها طيبا، و
جعلوا الكتاب شعارا، والدعاء دثارا.
اءنّ الله تعالى اوحى الى عبده المسيح عليه السلام : قل لبنى اسرائيل : لا تدخلوا
بيتا من بيوتى الا بقلوب طاهرة و ابصار خاشعة و قلوب نقية و اعلمهم انى لا اجيب
لاحد منهم دعوة و لاحد من خلقى قبلهم مظلمة .
(273)
و على عليه السلام فرمود: خوشا حال كسانى كه به دنيا بى ميل و به آخرت مايلند؛ آنان
گروهى هستند كه زمين را بستر و خاك آن را بالش و آبش را عطر خود گرفته ، و كتاب
(خدا) را بسان لباس زير و دعا را بسان لباس رو قرار داده اند. خداوند به بنده خود
مسيح عليه السلام وحى فرستاد: به بنى اسرائيل بگو: به هيچ يك از خانه هاى من در
نياييد جز با دلهاى پاك و ديدگان فرو هشته و قلبهاى پاكيزه ؛ و به آنان اعلام كن كه
من دعاى احدى از آنان را كه مظلمه اى از بندگان من به گردن دارد مستجاب نخواهم كرد.
و در ((عين الحياة)) نقل نموده است از
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمودند كه :
((هر كس حق كسى در نزد او باشد و صاحبش بطلبد و او تاخير
نمايد هر روزى براى او گناه عشّار نوشته مى شود)).(274)
و نقل نموده است كه : ((هر كس خدا را شناخت و عظمت او را
دانست منع مى كند دهانش را از سخن لغو، و شكمش را از زيادتى طعام ، و خود را به
مشقت مى اندازد به روزه و عبادت .))(275)
پس مناسب آن است كه فصلى نيز از رياضت ذكر نمايد به آداب متعلقه .
فصل [13]: [در ذكر خداى متعال و رياضت نفس]
و از جمله وصاياى بسيار بسيار موكده ذكر خداى تعالى و
رياضت است .
در ((عين الحياة)) گفته است كه :
((به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه
: نيستند شيعه على عليه السلام مگر نحيفان رنگ شكستگان لاغر جسمان خشكيده لبان تهى
شكمان كه رنگشان متغير و رويشان زرد گرديده ؛ چون ظلمت شب ايشان را فرا گيرد زمين
را فرش خود مى گردانند و زمين را به پيشانى هاى خود استقبال مى نمايند، سجده ايشان
بسيار است ، و آب چشم ايشان ريزان است ، و گريه ايشان فراوان است ، در هنگامى كه
مردم شادند ايشان محزون و اندوهناك اند.
و در حديث ديگر حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود به جماعتى كه گفتند: ما شيعه
شماييم : ((چرا بر شما سيماى شيعه مشاهده نمى كنم ؟))
گفتند: سيماى شيعه چيست يا اميرالمؤ منين ؟ فرمود: كه : روى هاى ايشان زرد است از
بيدارى شب ، و چشمهاى ايشان گود است از بسيارى گريه ، پشتهاى ايشان خم است از
بسيارى نماز، شكم هاى ايشان بر پشت چسبيده است از بسيارى روزه ، لبهاى ايشان خشكيده
از بسيارى دعا، پيوسته آثار خاشعان از ايشان هويداست .))(276)
و رياضتى كه در اين مقام مراد ماست عبارت از كم خوردن و كم خوابيدن و كم حرف زدن و
لباس پست پوشيدن و عزلت از خلق و زهد از دنيا و امثال اينهاست كه از صاحب شرع امر
بليغ به اين ها وارد شده است و مثمر ثمرات عظيمه است .
قَالَ الله تبارك و تعالى : و اما من خاف مقام ربه و نهى
النفس عن الهوى فان اَلْجَنَّة هى الماوى .(277)
خداى تبارك و تعالى فرموده : و اما آن كس كه از مقام و موقعيت پروردگارش بيم دارد،
و نفس را از ميل و خواهش باز دارد، پس همانا بهشت ماواى اوست .
در ((اوصاف الاشراف)) گفته است :
((رياضت رام كردن ستور بود به منع او از حركات غير مطلوبه و
ملكه گردانيدن او را به طاعت صاحب [خويش] در آن چه او را بر آن دارد از مطالب خويش
. و در اين موضع هم مراد از رياضت ، منع نفس حيوانى است از انقياد و مطاوعت قوه
شهويه و غضبيه و آن چه به آن دو قوه تعلق دارد، و منع كردن نفس ناطقه از متابعت
قواى حيوانى كه رذايل اخلاق و اعمال مانند حرص بر جمع مال و كسب جاه و توابع آن از
حيله و مكر و خديعه و غلبه و تعصب و حقد و حسد و فسق و فجور و انهماك در شرور و مثل
اين ها از آن حادث شود، و ملكه گردانيدن نفس انسانى را به طاعت عقل عملى بر وجهى كه
رساننده او باشد به كمالى كه او را ممكن باشد.
و غرض از رياضت سه چيز است :
يكى : رفع موانع وصول به حق و آن شواغل ظاهر و باطن است .
دوم : مطيع گردانيدن نفس حيوانى [مر] عقل عملى را كه باعث شد بر كمال .
سيم : ملكه گردانيدن نفس انسانى را [به] ثبات بر آن چه معدّ او باشد قبول فيض الهى
را تا به كمالى كه او را ممكن باشد برسد)).(278
)
و چون اين ضعيف بعضى از مراتب رياضت را ذكر نمود با اخبار متعلقه به آن بعضى ديگر
را در اين فضل ذكر مى نمايد.
و فِى ((قرب الاسناد))
عن جعفر بن محمد عليهماالسلام : اءنّ روح آدم عليه السلام لما امرت اءن تدخل فيه
كرهته ، فامرها اءن تدخل كرها و تخرج كرها.(279)
در ((قرب الاسناد)) از امام صادق عليه
السلام روايت كرده است كه : روح آدم عليه السلام وقتى ماءمور شد در او داخل شود او
را ناخوش داشت . پس خداوند به او امر فرمود كه با كراهت و ناخوشايندى در او داخل
شود و نيز با كراهت و ناخوشايندى از او بيرون آيد.
و فِى كتاب ((التحصين))
من كتاب ((زهد النبى صلى الله عليه و آله و سلم))
للشيخ ابى جعفر احمد بن على القمى
(280) نزيل الرى ، باسناده عن سعيد بن زيد بن عمر [و] بن نفيل
قَالَ: سمعت النبى صلى الله عليه و آله و سلم يَقوُل : و اقبل على اسامة بن زيد
فقَالَ: يا اسامة ! عليك بطريق الحق ، و اياك اءن تختلج دونه بزهرة رغبات الدنيا و
غضارة نعيمها و بائد سرورها و زايل عبثها.(281)
و در كتاب ((تحصين)) از كتاب
((زهد النبى صلى الله عليه و آله و سلم))
تاءليف شيخ ابى جعفر احمد بن على قمى ساكن رى به سندش از سعيد بن زيد بن عمر [و] بن
نقيل روايت كرده است كه گفت : از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه رو
به اسامة بن زيد كرده بود شنيدم كه مى فرمود: اى اسامة ! بر تو باد به راه حق ، و
بپرهيز از اين كه به خاطر شگفتى و شكوفايى رغبت هاى دنيا و تازگى نعمت ها و شادى
زودگذر و عيش ناپايدار آن راهى غير حق پويى !.
فقَالَ اسامة : يا رسول الله ! ما ايسر ما ينقطع به ذلك
الطريق ؟
قَالَ: السهر الدائم ، و الظماء فِى الهواجر، و كف النفس عن الشهوات ، و ترك اتباع
الهوى ، و اجتناب ابناء الدنيا.
اسامه گفت : اى رسول خدا، آسانترين وسيله كه بدان اين طريق پيموده شود چيست ؟
فرمود: شب زنده دارى هميشگى ، و تشنگى در گرما، و خوددارى از شهوات ، و ترك پيروى
از اميال نفسانى ، و پرهيز از ابناء دنيا.
يا اسامة ! عليك بالصوم فاءِنَّهُ قربة الى الله ، و ليس شى
ء اطيب عندالله من ربح فم الصائم ترك الطعام و الشراب لله رب العالمين ، و آثر الله
على ما سواه ، و ابتاع آخرته بدنياه ؛ فان استطعت اءن ياتيك الموت و انت جائع ، و
كبدك ظمآن فافعل فاءِنَّكَ تنال بذلك اشرف المنازل و تحل مع الابرار و الشهداء و
الصالحين .
اى اسامه ! بر تو باد به روزه داشتن ، كه آن موجب تقرب به درگاه خداوند است ، و نزد
خداوند چيزى خوشبوتر از بوى دهان روزه دار نيست كه طعام و شراب را به خاطر پروردگار
عالميان ترك نموده ، و خدا را بر هر چه غير اوست برگزيده ، و با ثمن دنيا آخرت را
خريدارى نموده است . پس اگر بتوانى كه در حال گرسنگى و تشنگى جگر، مرگ به سراغت آيد
چنين كن كه با اين كار به منازل شريف دست يابى و با نيكان و شهيدان و صالحان همگام
خواهى بود.
يا اسامة ! عليك بالسجود فاءِنَّهُ اقرب ما يَكوُن العبد من
ربه اءِذَا كان ساجدا؛ و ما من عبد سجد لله سجدة الا كتب الله له بها حسنة ، و محا
عنه بها سيئة ، و رفع له بها درجة ، و اقبل الله عليه بوجهه ، و باهى به ملائكته .
اى اسامه ! بر تو باد به سجود، كه نزديكترين حالات بنده به پروردگار خود گاهى است
كه در سجده باشد. و بنده اى براى خدا سجده نكند جز اين كه خداوند به سبب آن حسنه اى
براى وى بنويسد و گناهى از وى محو كند و يك درجه او را بالا ببرد و با روى خود به
او روى كند و با او به فرشتگان خود مباهات نمايد.
يا اسامة ! عليك بالصلاة ، فانها [من] افضل اعمال العباد لان
الصلاة راءس الدين و عموده و ذورة سنامه .
اى اسامه ! بر تو باد به نماز، كه آن را از برترين اعمال بندگان است . زيرا نماز
سرّ دين و ستون و اوج بلندى آن است .
و احذر يا اسامة دعاء عباد الله اَلَّذِى نَ انهكوا الابدان
، و صاحبوا الاحزان ، و هزلوا اللحوم ، و اذابوا الشحوم ، و اظماءوا الكبود، و
احرقوا الجلود بالارياح السمائم حتّى غُشيت منهم الابصار شوقا الى الواحد القهار،
فان الله اءِذَا نظر اليهم باهى بهم الملائكة و غشّاهم بالرحمة ، بهم يرفع الله
الزلازل و الفتن .
اى اسامه ! از نفرين بندگان خدا بر حذر باش ، آنان كه بدن ها را نحيف ساخته و با غم
ها هم آغوش اند، و گوشت ها را لاغر و چربى ها را آب و كبدها را تشنه و پوست ها را
با بادهاى گرم سوزانده اند، تا آن جا كه چشمهاشان از شوق به خداوند يگاءِنَّهُ قهار
تار گرديده است ؛ زيرا چون خداوند به آنان ظر كند با آنان به فرشتگان مباهات نمايد
و با رحمت خود آنان را بپوشاند؛ خداوند به سبب آنان حركات مضطرب و آشوبگر و فتنه ها
را برطرف سازد.
ثم بكى رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ
سَلَّم حتّى علا بكاؤ ه و اشتد نحيبه و زفيره و شهيقه ، و خاف القوم اءن يكلموه و
ظنوا اءِنَّهُ لامر قد حدث من السماء، ثم رفع راءسه فتنفس الصعداء ثم قَالَ: واه
واه بؤ سا لهذه الامة ! ماءِذَا يلقى منهم من اطاع الله ، كيف يطردون و يضربون و
يكذبون من اجل انهم اطاعوا الله ، فاذلوهم بطاعة الله ، الا و لا تقوم الساعة حتّى
يبغض النَّاس من اطاع الله و يحبون من عصى الله .
سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به اندازه اى گريست كه صداى گريه اش بلند و
فرياد ناله اش شديد شد، و مردم ترسيدند كه با او سخن گويند و پنداشتند كه گريه حضرت
به خاطر امر تازه اى است كه از آسمان آمده است .
بعد سر مبارك برداشت و آهى دردمنداءِنَّهُ كشيد و فرمود: آه ، آه ، بدا به اين امت
كه مطيعان خدا از دست آنان چه مى كشند! تنها به اين دليل كه فرمان خدا را برده اند،
چگونه مطرود و مضروب مى شوند و مورد تكذيب قرار مى گيرند، و اين امت آنان را به
همين خاطر خوار و ذليل مى سازند.
آگاه باشيد كه قيامت برپا نشود تا اين كه مردم كسانى را كه از خدا فرمان مى برند
دشمن دارند و كسانى را كه خدا را نافرمانى مى كنند دوست بدارند.
فقام عمر فقَالَ: يا رسول الله ! و النَّاس يومئذ على
الاسلام ؟ قَالَ صلى الله عليه و آله و سلم : و اين الاسلام يومئذ يا عمر، المسلم
يومئذ كالغريب الشريد؛ ذلك الزمان يذهب فيه الاسلام و لا يبقى الا اسمه و يندرس فيه
القرآن و لا يبقى الا رسمه .
عمر برخاست و گفت : اى رسول خدا! در چنين زمانى مردم مسلمانند؟
فرمود: اى عمر! آن روز اسلام كجاست ؟ در چنين روزگارى مسلمان مانند غريبى رانده شده
و فرارى است ؛ آن زمان اسلام از دست رفته و جز نامش باقى نمى ماند، و قرآن مندرس و
كهنه شده و جز رسم و خطش به جاى نخواهد ماند.
فقَالَ عمر: يا رسول الله ! و فيما يكذبون من اطاع الله و
يطردونهم و يعذبونهم ؟
فقَالَ صلى الله عليه و آله و سلم : يا عمر! ترك القوم الطريق و ركنوا الى الدنيا و
رفضوا الْاخِرَة و اكلوا الطيبات و لبسوا الثياب المزينات و خدمهم ابناء الفارس و
الروم ، و هم يعتذون فِى طيب الطعام و لذيذ الشراب و زكى الريح و مشيد البنيان و
مزخرف البيوت و منجدة الملابس ، يتبرج الرجل منهم كما تتبرج المراءة لزوجها، و
تتبرج النساء بالحلى و الحلل المزينة ، زيّهم يومئذ زىّ الملوك الجبابرة ، يتباهون
بالجاه و اللباس ، و اولياء الله منشحة الوانهم من السُّهاد و منحنية اصلابهم من
القيام ، و لقد لطقت بطونهم بظهورهم من طول الصيام ، قد اذهلوا انفسههم و ذبحوها
بالعطش طلبا لرضاء الله تعالى و شوقا الى جزيل ثوابه و خوفا من اليم عقابه ،
فاءِذَا تكلم منهم متكلم بحق او تفوّه بصدق قيل له : اسكت انت قرين الشيطان و راءس
الضلالة ! و يتاءوّلون كتاب الله على غير تاويله ، و يَقوُلوُن ((من
حرم زينة الله اَلَّتِى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق)).
(اعراف ، 32).
عمر گفت : اى رسول خدا، به چه دليل مطيعان خدا را تكذيب و طرد و شكنجه مى كنند؟
فرمود: اى عمر! آن گروه راه (حق) را رها نموده و به دنيا دل بسته و آخرت را دور
انداخته و خوراك هاى پاكيزه خورده و لباس هاى آراسته پوشيده و اولاد فارس و روم
خدمتكار آنان مى شوند، و آنان در خوراك پاكيزه و نوشيدنى لذيذ و بوى خوش و ساختمان
هاى استوار و خانه هاى مزين و لباس هاى آراسته به سر مى برند، مردانشان خود را به
زينت زنان مى آرايند، و زنانشان با زيور و حله هاى مزين خود را آرايش مى دهند؛ زىّ
و هيئت آنان در آن روزگار هيئت پادشاهان جبار است ، و با جاه و مقام و لباس به
يكديگر فخر فروشند، ولى دوستان خدا رنگشان از شب زنده دارى پريده ، و كمرشان از
ايستادن در نماز خميده ، و شمكهاشان از روزه هاى بسيار به پشتشان چسبيده است ، آنان
از خودشان غافل اند، و در راه رضاى خداى متعال و از شوق پاداش جزيل و خوف از عذاب
دردناك او جان هاى خود را با تحمل تشنگى سر بريده اند، و هرگاه گوينده اى از آنان
سخنى به حق بگويد يا به سخن راستى لب گشايد به او گويند: ساكت باش كه تو همراه
شيطان و راءس گمراهى هستى ! آن امت كتاب خدا را بر غير حقيقت تاءويل كنند، و
(براى توجيه اعمال خود از اين آيه شريفه استفاده نموده) گويند: چه كسى زينت خدا را
كه براى بندگانش بيرون آورده و روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است ؟
و اعلم يا اسامة ! اءن اكثر النَّاس عندالله منزلة يَوْم
الْقِيَامَةِ و اجزلهم ثوابا و اكرمهم مآبا من طال فِى الدنيا حزنه و كثر فيها همّه
و دام فيها غمه و كثر فيها جوعه و عطشه ، اولئك الابرار، الاتقياء الاخيار، اءنْ
شهدوا لم يعرفوا، و اءنْ غابوا لم يفتقدوا.
اى اسامه ! بدان كه از ميان مردم آن كس منزلت او در نزد خداوند در قيامت از همه
بزرگتر و پاداشش بيشتر و بازگشتش گرامى تر است كه در دنيا اندوهى دراز و همى فراوان
و غمى مداوم و گرسنگى و تشنگى بسيار داشته باشد، اينان نيكان و پرهيزكاران بهترين ،
اگر در ميان جامعه باشد شناخته نباشند، و اگر غايب شوند كسى از آنان سراغ نگيرد.
يا اسامة ! اولئك تعرفهم بقاع الارض و تبكى [عليهم] اءِذَا
ففدتهم محاريبها، فاتخذهم لنفسك كنزا و ذخرا لعلك تنجو بهم من زلازل الدنيا و اهوال
يَوْم الْقِيَامَةِ، و اياك اءن تدع ما هم فيه و تذر ما هم عليه فتزل قدمك و تهوى
فِى اَلْنَّار و تكون من الخاسرين ، و احذر يا اسامة اءن تكون من اَلَّذِى نَ
قَالَوا سمعنا، وهم لا يسمعون .(282)
اى اسامه ! اينانند كه هر منطقه اى از زمين آنان را مى شناسد و محراب هاى آن به
هنگام نبودشان بر آنان مى گريد، پس آنان را گنج و ذخيره خود قرار ده ، باشد كه به
واسطه آنان از آشوب هاى دنيا و هراس هاى روز قيامت نجات يابى ، و مبادا كه روش آنان
را رها كنى و طريقه آنان را پشت پا اندازى ! كه در آتش سرنگون شده و از زيانكاران
خواهى بود. اى اسامه ! بپرهيز از اين كه از كسانى باشى كه گفتند: شنيديم ولى نمى
شنوند.
و فِى الكتاب المذكور مرفوعا الى النبى صلى الله عليه و آله
و سلم : قَالَ: اتدرون ما غمّى و فِى اى شى ء تفكرى و الى اىّ شى ء اشتياقى ؟ قَالَ
اصحابه : لا، يا رسول الله ما علمنا بهَذَا مساءله نشى ء اخبرنا بغمك و تفكرك و
تشوّقك .
قَالَ النبى صلى الله عليه و آله و سلم : اخبرك اءنْ شاء الله . ثم تنفس الصعداء و
قَالَ: هاه شوقا الى اخوانى من بعدى ! قَالَ: ابوذر يا رسول الله ! السنا
اخواءِنَّكَ؟ قَالَ: لا، و انتم اصحابى ؛ و اخوانى يجيئون من بعدى ، شانهم شاءن
الانبياء، قوم يفرون من الاباء و الامهات و من الاخوة و الاخوات و من القرابات كلهم
ابتغاء مرضات الله ، يتركون المال لله و يذلون انفسهم بالتواضع لله ، لا يرغبون فِى
الشهوات و فضول الدنيا و يجتمعون فِى بيت من بيوت الله كانهم غرباء، تراهم محزونين
لخوف اَلْنَّار و حب اَلْجَنَّة ، فمن يعلم قدرهم عندالله ؟ ليس بينهم قراب و لا
مال يغبطون بها، بعضهم لبعض اشفق من الام و الوالد على الولد و من الاخ على الاخ .
هاه شوقا اليهم ، و يفرّغون انفسهم من كدّ الدنيا و نعيمها لنجاة انفسهم من عذاب
الابد و دخول اَلْجَنَّة لمرضات الله .
و در كتاب مذكور به سند مرفوع از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده كه
فرمود: آيا مى دانيد كه اندوه و تفكر من در چيست و اشتياقم به چيست ؟
يارانش گفتند: نه ، اى رسول خدا! ما هيچ چيز از اين موضوع ندانيم ، ما را از اندوه
و تفكر و اشتياق خود خبر ده .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اءنْ شاء الله خبر مى دهم . سپس آهى
دردناك كشيد و فرمود: آه ، چقدر مشتاق ديدار برادران خودم هستم كه پس از من مى
آيند.
ابوذر گفت : اى رسول خدا! مگر ما برادران شما نيستيم ؟ فرمود: نه ، شما ياران منيد،
ولى برادرانم پس از من مى آيند، شاءن آنان مثل شاءن انبياست ، آنان گروهى اند كه
براى رضاى خدا از پدران و مادران و برادران و خواهران و تمام خويشان خود مى گريزند،
مال را براى خدا واگذارند و خود را جهت تواضع در برابر خدا زبون سازند، در شهوات و
زيادى هاى دنيا رغبت نكند، و چون غريبان در يكى از خانه هاى خدا گرد آيند، مى بينى
كه از بيم آتش و دوستى بهشت محزون و دلتنگ اند، چه كسى از قدر و منزلت آنان نزد خدا
باخبر است ؟ هيچگونه رابطه خويشى و مالى با يكديگر ندارند كه بدان سبب به هم حسد
برند، به يكديگر از پدر و مادر نسبت به فرزند و از برادر نسبت به برادر مهربانترند.
آه ، چقدر مشتاق ديدارشان هستم ! و در راه رضاى خداوند خود را از زحمت دنيا و نعمت
هاى آن آسوده ساخته تا جان خود را از عذاب هميشگى نجات بخشيده و داخل بهشت گردند.
و اعلم يا اباذر! اءن للواحد منهم اجر سبعين بدريا. يا اباذر
اءن الواحد منهم اكرم على الله من كل شى ء خلق الله على وجه الارض . يا اباذر
قلوبهم الى الله و عملهم لله ، و لو مرض احدهم له فضل عبادة الف سنة و صيام نهارها
و قيام ليلها. و اءنْ شئت حتّى ازيدك يا اباذر؟ فقُلْتُ: نعم : يا رسول الله زدنا،
قل صلى الله عليه و آله و سلم : لو اءن احدا منهم [اذا] مات فكانما مات من فِى
السماء الدنيا من فضله على الله .
و اءنْ شئت حتّى ازيدك ؟ قُلْتُ: نعم يا رسول الله زدنى ، قَالَ صلى الله عليه و
آله و سلم : يا اباذر اءن احدا [منهم] تؤ ذيه قملة فِى ثيابه فله عند الله اجر
اربعين حجة و اربعين عمرة و اربعين غزوة و عتق اربعين نسمة من ولد اسماعيل ، و يدخل
واحد منهم اثنى عشر الفا فِى شفاعته . فقُلْتُ: سبحان الله ! و قَالَوا مثل قولى :
سبحان الله ! ما ارحمه بخلقه و الطفه و اكرمه على خلقه ! فقَالَ النبى صلى الله
عليه و آله و سلم : اتعجبون من قولى ؟ و اءنْ شئتم حتّى ازيدكم ؟ قَالَ ابوذر: نعم
يا رسول الله زدنا.
و بدان اى اباذر! كه هر كدام از آنان را پاداش هفتاد نفر از كسانى كه در جنگ بدر
شركت داشته اند، مى باشد.
اى اباذر! هر كدام از آنان نزد خداوند از هرچه كه خداوند بر روى زمين آفريده ،
گرامى تر است . اى اباذر! دلشان با خدا و عملشان براى خداست . و اگر يكى از آنان
بيمار شود پاداش عبادت هزار سال كه روزها روزه و شبها به نماز باشد براى اوست . اى
اباذر! اگر خواهى برايت بيفزايم ؟ گفتم : آرى اى رسول خدا، براى ما بيفزا.
فرمود: هرگاه يكى از آنان بميرد گويا هر كه در آسمان دنياست مرده است به خاطر فضل و
كرامتى كه نزد خداوند دارد. و اگر خواهى برايت بيفزايم ؟ گفتم : آرى ، اى رسول خدا،
برايم بيفزا.
فرمود: اى اباذر! اگر يكى از آنان را شپشى كه در لباس دارد آزار دهد(283)
پاداش چهل حج و چهل عمره و چهل كارزار و آزاد ساختن چهل بنده از اولاد اسماعيل عليه
السلام براى او نزد خداوند خواهد بود، و هر يك از آنان دوازده هزار نفر را در شفاعت
خود داخل سازد.
گفتم : سبحان الله ! و ديگران نيز گفتند:
سبحان الله ! تا چه اندازه خداوند به آفريدگان خود
مهربان و دلسوز و كرامت بخش است !
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا از سخن من تعجب مى كنيد؟ اگر بخواهيد
برايتان بيفزايم ؟ ابوذر گفت : آرى ، اى رسول خدا، برايمان بيفزا.