اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۱۸ -


11- اين بحث دامنه دار را با حديث ديگرى كه در كلمات قصار اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است و مردم را از دوستى با دروغگويان برحذر داشته پايان مى دهيم . فرمود: ((و ايّاك و مصادقة الكذّاب فانّه كالسّراب يقرّب عليك البعيد و يبعّد عليك القريب ؛ از دوستى با دروغگو بپرهيز كه مانند سراب است . دور را در نظر تو نزديك ، و نزديك را دور مى سازد)). (و تو را گمراه مى كند).(286)
* * *
از روايات بالا به خوبى استفاده مى شود كه دروغ سرچشمه انواع گناهان و متزلزل كننده اركان ايمان و بدترين سخنان و دعوت كننده به انواع معاصى و شاخه اى از شاخه هاى نفاق و پاره كننده رشته هاى اعتماد و اتّحاد است ، و درباره كمتر گناهى اين همه نكوهش و مذمّت ديده مى شود.
* * *
در اينجا نكات مهمى باقى مانده است كه به طور فشرده به آن مى پردازيم :
1- آثار زيان بار دروغ
گرچه آيات و رواياتى كه در بالا آمد به قدر كافى پرده از روى اين مساءله برداشت ، ولى اهميت موضوع تحليل هاى بيشترى را در اينجا مى طلبد.
نخستين اثر زيان بار دروغ رسوايى و بى آبرويى و از دست دادن پايگاه اجتماعى و اعتماد مردم است .
ضرب المثل معروفى مى گويد: دروغ گو حافظه ندارد، و تجربيات نشان مى دهد كه دروغ بودن يك سخن را براى مدت طولانى نمى توان پنهان داشت اگر مساءله بى اهميتى باشد ممكن است فراموش شود، ولى اگر مساءله مهمى باشد سرانجام واقعيت ها خود را نشان مى دهد و راز دروغگو فاش ‍ مى شود، نه به خاطر اين كه دروغگو حافظه ندارد، بلكه به خاطر اين كه دروغ چيزى نيست كه آن را بتوان به حافظه سپرد زيرا يك حادثه كه واقع مى شود ارتباط زيادى به حوادث اطراف خود دارد و پيوندهاى علت و معلول با حوادث قبل و بعد و لوازم غيرقابل اجتناب ، آن حادثه را با ديگر حوادث مربوط مى سازد. كسى كه حادثه اى را به دروغ مى سازد مجبور است روابط ساختگى آن را با زمان و مكان و اشخاص و حوادث اطراف آن نيز بسازد، و از آنجا كه اين روابط حد و حسابى ندارد به فرض كه چند مورد آن را درست كند و به خاطر بسپارد در بقيه وامى ماند. درست مانند داستان يوسف عليه السّلام كه برادرانش به دروغ گفتند او را گرگ خورد و پيراهن او را به خونى آغشته و براى پدر آوردند، اما فراموش كردند كه پيراهن را از چندين جا پاره پاره كنند. سالم بودن پيراهن پرده از كار آنها برداشت و دروغشان را ظاهر كرد و يا مانند همسر عزيز مصر، هنگامى كه به دروغ ادعا كرد يوسف عليه السّلام به دنبال او دويده و قصد تجاوز به او را داشته است ، فراموش كرده بود كه در اين ماجرا، پيراهن يوسف عليه السّلام از عقب سر پاره شده كه دليل روشنى است بر دروغ زليخا و اينكه او به دنبال يوسف عليه السّلام دويده است .
امروز بازپرسان آگاه به راحتى مى توانند با سؤ ال هاى پى درپى مربوط به يك حادثه و لوازم و خصوصيات آن ، دروغ يا راست بودن يك ادعا را ثابت كنند و كمتر دروغ گويى مى تواند خود را از چنگال آن ها رهايى ببخشد. آرى دروغ گو نمى تواند حافظه داشته باشد و به هر حال سرانجام كارش رسوايى و بى آبرويى است .
ديگر از آثار دروغ اين است كه انسان را به دروغ هاى ديگر، يا گناهان ديگر دعوت مى كند، چرا كه دروغ گو براى مخفى ساختن دروغش گاه مجبور مى شود دروغ هاى زياد ديگرى بگويد يا دست به كارهاى خطرناكى بزند.
سوّمين اثر زيان بار دروغ اين است كه به شخص دروغگو امكان مى دهد كه به طور موقت پرده اى بر خلافكارى هاى خود بيندازد در حالى كه اگر راست مى گفت ناچار بود آن اعمال را ترك كند.
چهارمين اثر زيان بار دروغ اين است كه انسان را تدريجا به صفوف منافقان ملحق مى سازد زيرا دروغ خود شاخه اى از شاخه هاى نفاق است چرا كه دروغگو خود را به چهره راست گويان در آورده و سخنش را به عنوان يك واقعيت القا مى كند در حالى كه درونش چيز ديگرى مى گويد اين دوگانگى ظاهر و باطن به طور تدريج به ساير اعمال و رفتار او سرايت مى كند و از او منافقى تمام عيار مى سازد.
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است كه فرمود: ((اءلكذب يؤ دّى الى النفاق ؛ دروغ انسان را به نفاق مى كشاند)).(287)
پنجمين اثر زيان بار آن اين است اگر كسى شايستگى ها و لياقت هاى فراوانى داشته باشد كه بتوان از آن در پيش برد اهداف اجتماعى بهره گيرى فراوان كرد ولى دروغگو باشد، كسى نمى تواند از آن شايستگى ها بهره بگيرد، چرا كه انسان در برابر او در هر قدم مواجه با شك و ترديد مى شود.
به همين دليل در بعضى از روايات اسلامى دروغ گو با مُرده يكسان شمرده شده است مى فرمايد: ((اءلكذّاب و الميّت سواء فانّ فضيلة الحىّ على الميّت اءلثّقة به ، فاذا لم يوثق بكلامه بطلت حياته ؛ دروغگو با مُرده برابر است زيرا فضيلت زنده بر مُرده اعتمادى است كه انسان به او دارد و هنگامى كه به سخن كسى كه (به خاطر دروغگو بودنش ) اعتمادى نباشد گويى زندگى او باطل شده است )).
ششمين پيام زيانبارش اين است كه انسان با استفاده از ابزار دروغ مى تواند كارهاى زشت ديگرى انجام دهد، حسود و كينه توز و بخيل هر كدام به وسيله دروغ مى توانند حَسد يا كينه با بخيل خود را اعمال نمايند و همچنين در مورد بسيارى از گناهان ديگر، مثلا هنگامى كه كسى از او تقاضاى وام مى كند به دروغ مى گويد من خودم امروز براى زندگى وام گرفتم ، يا هنگامى كه براى معرفى شخصى به او مراجعه مى كنند به خاطر حَسد و كينه توزيش مى گويد آن شخص آدم بى اعتبارى است ، در حالى كه در واقع مرد معتبرى است .
هفتمين اثر زيانبار آن كه در علوم و دانش ها ظاهر مى گردد اين است كه اگر افراد محققى در يك يا چند مورد دروغ بگويند تمام تحقيقات و كتاب هاى علمى خود را از اعتبار مى اندازند، و اگر اين عمل شيوع پيدا كند اعتمادى بر تحقيقات و علوم ديگران باقى خواهند ماند و كاروان علم و دانش بشرى متوقف مى شود.
و آثار زيانبار ديگرى كه با دقت در زندگى دروغگويان مى توان به آن پى برد.
اضافه بر اين آثار كه جنبه اجتماعى دارد، پيامدهاى سوء معنوى نيز بر دروغ مترتب مى شود كه در روايات اسلامى به آن اشاره شده است . از جمله اين كه :
فرشتگان از انسان دور مى شوند همان گونه كه قبلا در حديثى از امام على بن موسى الرّضا عليه السّلام خوانديم : ((اذا كذب العبد كذبة تباعد الملك منه مسيرة ميل من نتن ماجاءبه ؛ هنگامى كه انسان دروغى بگويد فرشته از او دور مى شود به اندازه يك ميل به خاطر بوى بدى كه از عمل او برمى خيزد)).(288)
ديگر اين كه دروغ انسان را از نماز شب محروم مى سازد، در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم ((انّ الرّجل ليكذب الكذبة فيحرم بها صلاة الليل ، فاذا حرم صلاة الليل حرم بها الرّزق ؛ گاه انسان دروغى مى گويد و از نماز شب محروم مى شود، و هنگامى كه از نماز شب محروم مى شود از روزى (وسيع ) محروم مى گردد)).(289)
ديگر اين كه دروغ گفتن باعث عدم قبولى بعضى از عبادات مى شود همان گونه كه درباره روزه داران آمده است در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((فاذا صمتم فاحفظلوا اءلسنتكم عن الكذب و غضّوا اءبصاركم ؛ هنگامى كه روزه مى گيريد زبان را از دروغ حفظ كنيد، و چشمان خود را (از نگاه گناه آلود) فروگيريد)).(290)
اين حديث دليل بر آن است كه اين گونه اعمال از ارزش روزه مى كاهد.
ديگر اين كه دروغ گفتن گاه سبب مى شود كه بركات الهى از انسان قطع گردد، چنان كه در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام مى خوانيم : ((اذا كذب الولاة حُبس المطر؛ هنگامى كه زمامداران دروغ بگويند باران قطع مى شود)).(291)
بعضى از آثار براى دروغ در روايات آمده كه هم ممكن است جنبه معنوى داشته باشد هم جنبه اجتماعى و ظاهرى ، از جمله از روايات متعددى استفاده مى شود كه دروغ از روزى انسان مى كاهد و سبب فقر و تنگدستى مى شود.
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم : ((اعتياد الكذب يورث الفقر؛ عادت كردن به دروغ گويى سبب فقر و تنگدستى است )).(292)
و در حديث ديگرى از رسول اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((اءلكذب ينقّص الرّزق ؛ دروغ از روزى انسان مى كاهد)).(293)
اين كاهش رزق ممكن است از آثار زيانبار معنوى دروغ باشد، و يا از آثار ظاهرى و اجتماعى ، چرا كه دروغگو اعتماد را از دست مى دهد و با از دست دادن اعتماد عمومى فعاليت اقتصادى او محدود مى شود، و همين امر سبب نقصان رزق و روزى مى شود.
انگيزه هاى دروغ
دروغ مانند ساير صفات رذيله سرچشمه هاى مختلفى دارد كه مهمترين آنها به شرح زير است :
1- ضعف ايمان و اعتقاد. چرا كه اگر دروغگو به علم و قدرت خداوند و وعده هاى او اعتماد كافى داشته باشد هرگز براى رسيدن به اموال دنيا يا تحصيل جاه و مقام ، دروغ نمى گويد و موفقيت خود را در دروغ گويى نمى بيند. از فقر نمى ترسد، از پراكنده شدن مردم و برباد رفتن نفوذ اجتماعى خود هراس ندارد و مقام و قدرت را از سوى خدا مى داند و براى حفظ آن به دروغ متوسل نمى شود. لذا در روايتى از امام باقر عليه السّلام مى خوانيم : ((جانبوا الكذب فانّ الكذب مجانب الايمان ؛ از دروغ كناره گيرى كنيد، چرا كه دروغ از ايمان جدا است )).(294)
2- ديگر از سرچشمه هاى دروغ ضعف شخصيت و عقده حقارت است ، افرادى كه گرفتار اين ضعف ها هستند، براى پوشاندن ضعف خود متوسل به دروغ مى شوند. در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((لايكذب الكاذب الّا من مهانة نفسه عليه ؛ كسى دروغ نمى گويد مگر به خاطر بى ارزش بودن خودش در نظر خويش )).(295)
بسيار مى شود كه حَسد و بخل و تكبّر و خودبرتربينى و عداوت نسبت به افراد سرچشمه دروغ گفتن و تهمت زدن نسبت به آنها مى شود، و يا دروغ گفتن درباره خويش به خاطر كبر و غرور، و تا اين سرچشمه ها گرفته نشود، دروغ هم ادامه خواهد يافت .
منافقان نيز براى پوشاندن چهره واقعى خود به دروغ متوسّل مى شوند همان گونه كه قبلا به آن اشاره شد.
4- بيمارى هاى اخلاقى جامعه و انحراف از مسير حق و آلودگى به انواع گناهان سبب تشويق عده اى به دروغ مى شود، تا آنجا كه مى گويند اگر به دروغ متوسّل نشوم زندگى كردن در اين اجتماع براى ما مشكل است ، و يا كسب و تجارت ما مى خوابد.
5- علاقه شديد به دنيا و حفظ مقامات آن نيز يكى ديگر از عوامل مهم شيوع دروغ - حتّى دروغ بر خدا و پيامبر - مى گردد.
در خطبه 147 نهج البلاغه مى خوانيم كه على عليه السّلام فرمود: ((و انّه سياءتى عليكم من بعدى زمان ليس فيه شى ء اءخفى من الحقّ و لااءظهر من الباطل و لااءكثر من الكذب على اللّه و رسوله ؛ بعد از من زمانى براى شما فرامى رسد كه چيزى پنهان تر از حق و آشكارتر از باطل و فراوان تر از دروغ به خدا و پيامبرش نيست )).
طرق درمان دروغ
براى ريشه كن كردن اين صفت رذيله (دروغ گويى ) از همان طرقى بايد وارد شد كه در طريق درمان ساير رذايل اخلاقى وارد مى شويم ؛ يعنى نخست به سراغ ريشه ها برويم ، چرا كه تا ريشه ها قطع نشود، اين نهال شوم همچنان پابرجاست . اگر انگيزه دروغ گويى ضعف ايمان نسبت به توحيد افعالى است ، بايد پايه هاى ايمان را تقويت كرد، خدا را قادر بر همه چيز دانست ، رزق و روزى و موفقيت و عزّت و آبرو را به دست او بدانيم ، تا ضعف هايى كه سبب توسّل به دروغ مى شود برطرف گردد.
و اگر انگيزه آن حَسد و بخل و كبر و غرور است بايد به درمان آنها پرداخت و به يعنى اگر اين ريشه ها تدريجا قطع شود، چيزى جز صداقت و راستى باقى نخواهد ماند.
و از سوى ديگر بايد روى پيامدهاى سوء زيانبار دروغ كه سبب تيره روزى و بدبختى و رسوائى در دنيا و آخرت مى شود انديشيد، و به يقين هر كس در اين ها كه به طور مشروح سابقا بيان كرديم ،به ويژه در روايات پُرمحتواى كه در اين زمينه وارد شده درست بينديشد تاءثير مهم بازدارنده اى دارد.
و اگر اشخاص كه مبتلا به رذيله اخلاقى هستند از دوستان ناباب و دروغگو و محيطهايى كه آنها را به دروغ تشويق مى كند بپرهيزند سريع تر درمان مى شوند.
همان گونه كه پرهيز از افراد آلوده به بيمارى هاى جسمى و محيطهاى آلوده به ميكروب بيمارى ها سبب سرعت بهبود اين بيمارى خواهد شد.
رهبران جامعه و بزرگ خانواده نيز نقش مؤ ثّرى مى تواند در عادت دادن مردم به راست گويى داشته باشند چرا كه افراد يك جامعه يا اعضاء خانواده چيزى جز صدق و راستى از بزرگترها نبينند به سرعت به صدق و راستى روى مى آورند و به عكس ، يك دروغ از آنان صادر شود زمينه هاى آلودگى جامعه يا خانواده را به اين صفت رذيله فراهم مى سازند.
در ضمن نبايد طرق دروغگويى را به مردم ياد داد، در حديثى مى خوانيم كه رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: ((لاتلفّنوا النّاس فيكذبون فانّ بنى يعقوب لم يعلموا انّ الذّئب ياءكل الاءنسان فلمّا لقّنهم انّى اءخاف اءن ياءكله الذّئب . قالوا اءكله الذّنب ؛ هرگز تلقين دروغ به مردم نكنيد، چرا كه فرزندان يعقوب (تا آن زمان ) نمى دانستند كه گرگ ممكن است انسان را بخورد، هنگامى كه يعقوب پدرشان به آنها (سفارش كرد مراقب يوسف باشند و) گفت من از اين بيم دارم كه گرگ او را بخورد (آنها ياد گرفتند و) گفتند يوسف را گرگ خورد (در حالى كه دروغ مى گفتند و يوسف در چاه كنعان بود))).(296)
آرى اين ترك اوّلى بهانه اى به دست پسران يعقوب داد.
ايجاد شخصيّت در افراد يكى ديگر از مؤ ثّرترين طرق درمان دروغ است زيرا همان گونه كه در گذشته اشاره كرديم يكى از عوامل مهم دروغ گويى احساس حقارت و كمبود شخصيّت است ، و دروغ گو مى خواهد با لاف زدن آن را جبران كند، و اگر احساس كند صاحب استعدادها و نيروهايى است كه با پرورش آن مى تواند به مقامات عالى در جامعه برسد نيازى به توسّل جستن به دروغ براى ايجاد شخصيّت كاذب در خود نمى بيند.
به ويژه اگر به آنها توجّه داده شود كه راستگويان و صدّيقان در پيشگاه خدا در صف انبياء و شهيدان هستند و رفيق و همنشين آنان در قيامت خواهند بود به يقين براى ترك دروغ و اقبال به راست گويى تشويق خواهند شد، قرآن كريم مى فرمايد: ((و من يطع اللّه الرّسول فاولئك مع الّذين اءنعم اللّه عليهم من النّبيّين و الصّديقين و الشّهداء و الصّالحين و حَسن اولئك رفيقا؛ و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند (در روز رستاخيز) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنان تمام كرده از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان ، وآنها رفيق هاى خوبى هستند)).(297)
اين نكته نيز قابل توجّه است كه نفوذ صفت زشت دروغگويى مانند صفات ديگر در وجود انسان در جاهاى ساده و كوچك شروع مى شود و تدريجا انسان را به دروغ هاى خطرناك مى كشاند همان گونه كه امام سجّاد عليه السّلام فرمود: ((اتّقوا الكذب فى صغير و كبير فى كلّ جدّ و هزل فانّ الرّجل اذا كذب فى الصّغير اجترء على الكبير؛از دروغ بپرهيز خواه كوچك باشد خواه بزرگ ، جدّى باشد يا شوخى ، چرا كه انسان هنگامى كه در موضوعات كوچك دروغ بگويد جرئت مى كند كه دروغ بزرگ هم بگويد)).(298)
استثنائات دروغ
با اين كه دروغ از مهمترين گناهان است و خطرات زيادى براى هر انسانى از نظر مادى و معنوى ، فردى و اجتماعى دارد، ولى باز هم مواردى دارد كه به صورت استثناء در روايات اسلامى و سخنان فقها و علماى اخلاق به پيروى از آن احاديث آمده است .
اين موارد عمدتا عبارتند از:
1- دروغ براى اصلاح ذات البين ؛
2- دروغ براى اغفال دشمن در ميدان جنگ ؛
3- در مقام تقيّه ؛
4- براى دفع شرّ ظالمان ؛
5- در تمام مواردى كه جان و ناموس انسان به خطر مى افتد و براى نجات از خطر راهى جز توسّل به دروغ نيست .
تمام موارد را مى توان در يك قاعده كلى خلاصه كرد و آن اين كه هدف هاى مهمترى به خطر بيفتد و براى دفع آن خطرات ، توسّل به دروغ ضرورت داشته باشد،و به تعبير ديگر تمام اين موارد مشمول قاعده اهم و مهم است فى المثل انسان در چنگال جمعى متعصّب و بى منطق و بى رحم گرفتار مى شوند و از مذهب او سؤ ال مى كنند اگر حقيقت بگوييد فورا خون او را مى ريزند عقل و شرع در اينجا اجازه مى دهند كه انسان با پاسخ دروغين جان خود را از شرّ آنها نجات دهد. يا در مواردى كه اختلاف شديدى در ميان دو نفر بروز كرده و انسان مى تواند با گفتن دروغى (مثلا فلان كس به تو علاقه زياد دارد و بارها در پشت سر ذكر خير شما را مى گفت ) صلح و صفا و آشتى در ميان آن دو برقرار سازد و امثال اين اهداف مهم ، نه اين كه انسان به خاطر منافع شخصى و كارهاى جزئى متوسّل به دروغ شود، و اين استثنائات ضرورى را دستاويزى براى توسّل به دروغ سازد، و به بهانه استفاده از استثنائات دروغ براى هر موضوع جزئى دروغ بگويد.
در واقع تجويز دروغ در اين موارد مانند حلال بودن خوردن مُردار (اكل ميته ) در موارد ضرورت است كه بايد به مقدار ضرورت و تنها در مواردى كه راهى جز آن نيست اكتفا شود.
دليل اين استثنائات علاوه بر قاعده عقلى بالا (قاعده اهم و مهم ) روايات متعددى است كه منابع مختلف اسلامى از معصومين عليهم السّلام نقل شده است .
در حديث معروفى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : ((ليس شى ء ممّا حرّم اللّه الّا وقد اءحلّه لمن اضطرّ اليه ؛ هيچ حرامى الهى نيست مگر اين كه خداوند آن را براى كسى كه مضطر شده است حلال فرموده )).(299)
2- از حضرت على عليه السّلام نقل شده است كه مى گويد رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فرمود: ((احلف باللّه كاذبا و نجّ اءخاك من القتل ؛ سوگند دروغ به نام خدا ياد كن و برادرت را از كشته شدن (به ناحق ) نجات دِه )).(300)
3- در حديث ديگرى از همان حضرت صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم آمده است كه فرمود: ((كلّ الكذب يكتب على ابن آدم الّا رجل كذب بين رجلين يصلح بينهما؛ هر دروغى در نامه عمل انسان نوشته مى شود، مگر كسى كه دروغ در ميان دو نفر بگويد تا ميان آن دو صلح برقرار گردد)).(301)
4- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است : ((الكذب مذموم الّا فى اءمرين دفع شَرّ الظّلمة و اصلاح ذات البين ؛ دروغ نكوهيدن است مگر در دو چيز، دفع شرّ ظالمان و اصلاح ذات البين )).(302)
5- در حديث ديگرى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم چنين نقل شده است : ((كلّ الكذب مكتوب كذبا لامحالة الّا اءن يكذب الرّجل فى الحرب فانّ الحرب خدعة اءو يكون بين رجلين شخناء فيصلح بينهما او يحدّث امراءته يرضيها؛ تمام دروغ ها حتما دروغ نوشته مى شود، مگر اين كه انسان در جنگ دروغ بگويد، زيرا (يكى از طرق پيروزى در) جنگ فريب (دشمن ) است ، يا در ميان دو نفر كينه و عداوتى باشد و او (به وسيله دروغ ) ميان آنها صلح و آشتى برقرار سازد، يا با همسرش سخن مى گويد (كه واقعيت ندارد) به خاطر اين كه او را راضى كند)).(303)
منظور از جمله اخير اين نيست كه انسان هر چه بخواهد به همسرش دروغ بگويد بلكه ناظر به مواردى است كه همسر انسان توقّعات نابجايى دارد، كه در امكانات شوهر نمى گنجد، او با وعده دروغين ، سرو صداى او را خاموش مى كند، و اى بسا با گذشت زمان فراموش مى شود، و درگيرى و منازعه اى پيش نخواهد آمد.
اين معنى در مورد توقّعات غير منطقى شوهر نيز صادق است ، و در بعضى از روايات نيز به آن اشاره شده است .(304)
راه فرار از دروغ (توريه )
توريه (بر وزن توصيه ) به سخنى گفته مى شود كه شنونده از آن چيزى مى فهمد و گوينده از آن چيز ديگرى را اراده مى كند، يا به تعبير ديگر سخنى است دو پهلو، كه عبارت تاب هر دو معنى را دارد، و افرادى كه مقيد به پرهيز از دروغ هستند گاه به آن متوسّل مى شوند، تا هم دروغ نگفته باشند و هم شنونده از اسرار آنها آگاه نشود.
مثال هاى زير مى تواند اين معنى را كاملا روشن كند:
1- كسى از ديگرى سؤ ال مى كند آيا اين كار خلاف را تو كرده اى ؟ او در جواب مى گويد استغفراللّه پناه به خدا مى برم (شنونده از اين سخن نفى آن كار را مى فهمد در حالى كه گوينده منظورش استغفار از عمل خلافى بوده است كه انجام داده است ).
2- كسى از ديگرى سؤ ال مى كند فلان كس نزد تو از من بدگويى كرد، او مى گويد: مگر چنين چيزى ممكن است (شنونده از اين جواب نفى آن كلام را مى فهمد، در حالى كه منظور از آن كلام تنها يك استفهام بود).
3- كسى در خانه ديگرى مى آيد و مى گويد: فلان كس خانه است ؟ او اشاره به پشت در خانه مى كند مى گويد اينجا نيست (شنونده تصوّر مى كند دَر خانه نيست ، در حالى كه گوينده منظورش پشت دَر خانه بوده است ).
4- از يكى از دانشمندان سؤ ال كردند، جانشين بلافصل پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم كه بود؟ او كه در شرائطى بود كه نمى بايست عقيده خود را صريحا بيان كند در جواب گفت : ((من بنته فى بيته ؛ آن كس كه دخترش ‍ دَر خانه او بود)) (شنونده چنين فكر مى كرد كه منظورش اين است كسى كه دخترش در خانه پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بود يعنى ابوبكر) ولى منظور گوينده اين بود آن كسى كه دختر پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فاطمه زهرا عليهماالسّلام در خانه او بود، يعنى على عليه السّلام .
5- در داستان سعيد بن جبير و حجاج مى خوانيم هنگامى كه حجاج از او سؤ الاتى كرد، مى خواست بهانه اى براى قتل او بتراشد، پرسيد تو مرا چگونه آدمى مى دانى ؟ گفت : انت عادل (عادل در لغت عرب دو معنى دارد يكى به معنى عدالت پيشه و ديگر به معنى شخص كافر است كه عديل و شريك براى خدا قائل است ، همان گونه كه قرآن مى گويد: ((ثم الّذين كفروا بربّهم يعدلون ؛ كافران براى پروردگار خود، شريك و شبيه قرار مى دهند)).(305)
از آنچه در بالا روشن شد كه توريه هرگز دروغ نيست ، چرا كه نيّت گوينده سخن راستى بوده و عبارات او نيز تاب آن معنى را داشته است هر چند شنونده به خاطر ذهنيّت خودش چيز ديگرى را از آن فهميده و معلوم است اشتباه شنونده در فهم معنى كلام ارتباطى به گوينده ندارد.
و از اينجا روشن مى شود در مواردى كه به خاطر ضرورت هاى مهمّى دروغ گفتن جايز است ، اگر انسان بتواند توريه كند بايد به آن متوسّل شود و از دروغ بپرهيزد، بنابراين دروغ گفتن تنها در ضرورتى مجاز است كه راه توريه بسته باشد، و به اصطلاح علمى مندوحه اى در كار نباشد.
و از اينجا روشن مى شود اين كه افرادى مانند غزالى توريه را مصداق كذب مى دانند، ولى مى گويند ميزان زشتى و فساد آن از كذب هاى معمولى كمتر است درست نيست ، مگر اين كه توريه را طور ديگرى تفسير كرده باشد كه واقعا مصداق دروغ باشد.
به هر حال زشتى و فساد دروغ به قدرى زياد است كه انسان تا ممكن است بايد از آن بپرهيزد، هر چند از طريق توسّل به توريه باشد.
مواردى از سخنان انبياء از قرآن مجيد ديده مى شود كه در روايات اسلامى آنها را به عنوان توريه معرّفى كرده اند نه دروغ .
مانند گفتگوى ابراهيم عليه السّلام با بت پرستان بابل كه وقتى از او سؤ ال كردند تو اين بلا را بر سر خدايان ما آورده اى ، او در پاسخ گفت : ((بل فعله كبيرهم هذا فاسئلوهم ان كانوا ينطقون ؛ (ابراهيم ) گفت بلكه اين كار را بزرگشان كرده است از آنها بپرسيد اگر سخن مى گويند)).(306)
گرچه شنونده از اين عبارت ممكن است چنين بفهمد كه ابراهيم بت شكنى را به بت بزرگ نسبت داده است ، ولى جمله ((ان كانوا ينطقون )) (اگر آنها سخن مى گويند) به عنوان شرط براى اين نسبت قرار داده شده ، يعنى اگر آنها مى توانند حرف بزنند كار كارِ آن بت بزرگ است .
همچنين جمله ((انّكم لسارقون ؛ شما سارق هستيد))(307) كه كارگزاران يوسف عليه السّلام به برادران گفتند با توجّه به آيات قبل از آن چنين در ذهن منعكس مى كند كه آنها پيمانه شاه را دزديده بودند، در حالى كه منظورشان سرقت يوسف عليه السّلام از پدر در كنعان بود.