كوتاه سخن اين كه توريه و
گفتن سخنان دو پهلو هرگز مصداق كذب نيست هر چند مخاطب به خاطر ذهنيتش
چيزى از آن مى فهمد كه با واقعيت مطابقت ندارد، امّا متكلف منظورش
مفهوم صحيح و درستى است و آنها كه مقياس صدق و كذب را ظاهر كلام مى
دانند، نه مُراد و مقصود گوينده ممكن است توريه را نوعى دروغ خفيف
بدانند در حالى كه چنين نيست ، معيار صدق و كذب ، مُراد و مقصود گوينده
است كه قابل تطبيق بر محتواى عبارت باشد.
مثلا كسى از ديگرى مى پرسد: اين لباس را فلان كس به شما اهدا كرده است
؟
مخاطب كه مايل نيست اين مطلب را صريحا نفى كند در جواب به صورت توريه
مى گويد: خدا او را عمر دهد. اى بسا شنونده از اين سخن چنين استنباط
كند كه آرى او به من داده است در حالى كه گوينده چنين قصدى را نداشته
است ، تنها دعايى در حق او كرده است .
َََ
9: وفاى به عهد و پيمان شكنى
اشاره :
بارها گفته ايم مهمترين سرمايه يك جامعه اعتمادى است كه افراد به
يكديگر دارند و هر چيزى كه اين اعتماد و همبستگى را تقويت كند مايه
سعادت و پيشرفت جامعه است و هر كار بر آن لطمه وارد كند، عامل شكست و
بدبختى است .
از مهمترين امورى كه اعتماد عمومى و خصوصى را شكوفا مى كند وفاى به عهد
و پيمان است كه از فضايل مهم اخلاقى محسوب مى شود و به عكس ، پيمان
شكنى از بدترين رذايل اخلاقى است .
لزوم وفاى به عهد جزء سرشت و فطرت انسان ها است ، و به تعبير ديگر از
فطريات انكارناپذير است .
فطريات امورى هستند كه هر انسانى آن را درك مى كند و مى پذيرد بى آنكه
نياز به دليل و برهانى داشته باشد، خوبى عدالت ، زشتى ظلم و همچنين
اهمّيّت وفاى به عهد و ناپسند بودن پيمان شكنى ، جزء واضح ترين فطريات
هر انسان است كه هر كس با مراجعه به وجدان خويش آن را درك مى كند و بر
آن صحة مى گذارد. به همين دليل در ميان اقوام و ملل اعم از آنها كه
صاحب دين و آيينى هستند يا از دين و مذهب بيگانه اند، پايبندى به عهد و
پيمانها لازم شمرده مى شود، حتّى پيمان شكنان سعى مى كنند بهانه و
دستاويزى براى كار خود پيدا كنند تا به پيمان شكنى متهم نشوند، و
اعتبار آنان از بين نرود، زيرا مى دانند اگر مردم آنها را به پيمان
شكنى بشناسند هيچ كس براى قول ها و وعده ها و تعهدات آنها ارزشى قائل
نخواهد شد، و پشتيبانى مردم را در همه چيز از دست مى دهد.
حتّى در ميان اقوام جاهلى پايبندى به عهد و پيمان از وظائف حتمى شمرده
شده و سعى داشتند تا مى توانند عهد و پيمان خود را نشكنند، در آيات
قرآن و روايات اسلامى نيز اين مساءله به صورت گسترده اى مطرح شده و با
قوى ترين تعبيرات و بيان ها بر لزوم وفاى به عهد تاءكيد شده است . و از
پيمان شكنان سخت نكوهش به عمل آمده است .
با اين اشاره به قرآن مجيد باز مى گرديم و بخشى از آيات قرآن را در اين
زمينه يادآور مى شويم :
1-
والموفون بعهدهم اذا عاهدوا. (بقره - 177)
2- و
الّذينهم لاماناتهم و عهدهم راعون . (مؤ منون - 8) (معارج - 32)
3- و
اءوفوا بالعهد انّ العهد كان مسؤ لا. (اسراء - 34)
4-
بلى من اءوفى بعهده و اتّقى فانّ اللّه يحبّ المتّقين . (آل
عمران - 76)
5-
الّا الّذين عاهدتم من المشركين ثمّ لم ينقصوكم شيئا و لم يظاهروا
عليكم اءحدا فاءتمّوا اليهم عهدهم الى مدّتهم انّ اللّه يحبّ المتّقين
. (توبه - 4)
6- و
اءوفوا بعهد اللّه اذا عاهدتم و لاتنقضوا الاءيمان بعد توكيدها و قد
جعلتم اللّه عليكم كفيلا. (نحل - 91)
7- و
ما وجدنا لاكثرهم من عهد و ان وجدنا اءكثرهم لفاسقين . (اعراف -
102)
8-
اءوكلّما عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم بل اءكثرهم لايؤ منون .
(بقره - 100)
ترجمه :
1-... و (همچنين ) كسانى كه به عهد خود - به هنگامى كه عهد بستن وفا مى
كنند.
2- و آنها كه امانت ها و عهد خود را وفا مى كنند.
3-... و به عهد (خود) وفا كنيد، كه از عهد سؤ ال مى شود!
4- آرى كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزكارى پيشه نمايد (خداوند او
را دوست مى دارد زيرا) خداوند پرهيزكاران را دوست دارد.
5- مگر كسانى با مشركان كه با آنها عهد بستيد و چيزى از آن را در حق
شما فروگذار نكردند و احدى را بر ضدّ شما تقويت ننمودند پيمان آنها را
تا پايان مدتشان محترم بشمريد، زيرا خداوند پرهيزكاران را دوست دارد!
6- و هنگامى كه با خدا عهد بستيد به عهد او وفا كنيد و سوگندها را بعد
از محكم ساختن نشكنيد در حالى كه خدا را كفيل و ضامن بر سوگند خود قرار
داده ايد، به يقين خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
7- و بيشتر آنها را بر سر پيمان خود نيافتيم (بلكه ) اكثر آنها را فاسق
و گنهكار يافتيم !
8- و آيا چنين نيست كه هر بار آنها (يهود) پيمانى (با خدا و پيامبر)
بستند جمعى آن را دور افكندند (و مخالفت كردند) آرى بيشتر آنان ايمان
ندارند!
تفسير و جمع بندى
در نخستين آيه از آيات فوق كه سخن از ريشه و احساس همه نيكيها
است به بيان شش عنوان پرداخته نخست از ايمان به خدا و روز قيامت و
فرشتگان و پيامبران و كتاب آسمانى سخن به ميان آورده و بعد به مساءله
انفاق
فى
سبيل اللّه (انفاقهاى مستحبى ) و برپاداشتن نماز و اداى زكات
اشاره مى كند و در پنجمين عنوان سخن از وفاى به عهد و در ششمين عنوان
به اهمّيّت صبر و استقامت در برابر مشكلات زندگى و حوادث ميدان جنگ مى
پردازد و در مورد وفاى به عهد چنين مى گويد: ((و
كسانى كه به عهد خويش هنگامى كه پيمان مى بندند وفا مى كنند))
(والموفون
بعهدهم اذا عاهدوا).
اين تعبير نشان مى دهد كه وفاى عهد از نظر اسلام و قرآن آنقدر اهمّيّت
دارد كه همرديف ايمان به خدا و نماز و زكات است .
با توجّه به اين كه ماده اصلى ((وفا))
اين است كه چيزى به حدّ كمال و تمام برسد، هنگامى كه كسى به عهد و
پيمان خود عمل كند اين واژه درباره او به كار مى رود و
((و
فى بعهده )) يا ((اءوفى
بعهده )) گفته مى شود (بنابراين ثلاثى
مجرد و مزيد اين واژه هر دو يك معنى مى دهد).
واژه ((عهد)) در اصل به
معنى ((سركشيدن )) و
((پاسدارى )) از چيزى است
و به همين دليل به قراردادهائى كه بايد آنها را حفظ كرد و دقيقا رعايت
نمود عهد گفته مى شود.
اين نكته نيز حائز اهمّيّت است كه قرآن هيچ قيد و شرطى براى وجوب وفاى
به عهد در اين آيه قائل نشده است ، بنابراين هم عهدهاى الهى را شامل مى
شود و هم عهد و پيمانهاى مردمى را، خواه در برابر مسلملنان باشد يا غير
مسلمانان يعنى مادام كه آنها به عهد و پيمان خود پايبند باشند مسلمين
نيز بايد عهد و پيمانهائى كه با آنان دارند رعايت كنند.
* * *
در دوّمين آيه كه شرح صفات مؤ منان راستين آمده است و با
((قد
افلح المؤ منون )) شروع مى شود، به هفت
وصف از مهمترين و اساسى ترين
صفات مؤ منان اشاره شده كه در بيان پنجمين و ششمين صفت مى فرمايد: آن
ها كسانى هستند كه نسبت به امانت ها و عهد و پيمانشان رعايت مى كنند (و
به آن پايبند هستند) (والّذين
هم لاماناتهم و عهدهم راعون ).
در اين آيه كه در دو سوره قرآن بى كم و كاست آمده است امانت و عهد در
كنار يكديگر قرار گرفته كه شايد به اين اشاره باشد كه امانت ها نوعى
عهد و پيمانند، همان گونه كه پيمان ها نوعى امانت است .
تعبير به ((رعايت )) كه
از واژه ((راعون ))
استفاده مى شود چيزى بيش از مفهوم وفاى به عهد را مى رساند، زيرا رعايت
و مراعات به معنى مراقبت كامل از چيزى است تا هيچ گونه آسيبى به آن
نرسد، شخصى كه امانتى را پذيرفته ، يا عهد و پيمانى با كسى بسته بايد
چنان مراعات كند كه هيچ گونه آسيبى به امانت و عهدش نرسد.
البتّه هم امانت مفهوم بسيار وسيعى دارد و هم عهد و پيمان كه در پايان
اين بحث اشاره خواهيم كرد.
در سوّمين آيه درباره مساءله لزوم وفاى به عهد به تعبير تازه اى برخورد
مى كنيم مى فرمايد: ((به عهد خود وفا كنيد كه از
عهد سؤ ال مى شود)) (واءوفوا
بالعهد انّ العهد كان عنه مسئولا).
مفسّران براى جمله ((انّ
العهد كان عنه مسئولا)) تفسيرهاى
گوناگونى كرده اند، يكى همان است كه در ترجمه فارسى آن در بالا اشاره
شد كه انسان مسئول است و عهد ((مسئول عنه
)) است يعنى درباره وفاى به عهد از انسان ها سؤ
ال مى شود.
ديگر اين كه از خود عهد و پيمان سؤ ال مى شود، همان گونه كه از مَوؤ
دَةُ (نوزادان زنده به گور شده ) سؤ ال مى شود، گويى اين ها موجوداتى
زنده و عاقلند از خودشان سؤ ال مى شود كه آيا حق آنها ادا شده است يا
نه ؟
و اين يك نوع معنى مجازى است كه براى تاءكيد گفته شده است .
ولى تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد.
در ضمن بايد توجّه داشت در سوره اسراء از آيه 22 تا 39 بخشى از مهمترين
احكام اسلامى بيان شده ، از توحيد گرفته تا مساءله حق پدر و مادر، و از
مساءله قتل نفس گرفته تا زنا و خوردن اموال يتيمان ، و از وفاى به عهد
گرفته تا مسؤ ليّت هايى كه چشم و گوش و دل بر عهده دارند، و اين امر
نشان مى دهد كه مساءله وفاى به عهد در چارچوبه اساسى ترين احكام اسلام
قرار گرفته است .
و جالب اين كه در پايان اين احكام مى فرمايد: ((ذلك
مما اءوحى اليك ربّك من الحكمة ؛ اين (احكام مهم ) از حكمت هايى
است كه پروردگارت به تو وحى فرستاده است )).
* * *
در چهارمين آيه بعد از آنكه از گروهى از اهل كتاب كه رعايت امانت نمى
كنند نكوهش به عمل آورده مى افزايد: آرى كسى كه به پيمان خود وفا كند و
پرهيزكارى پيشه نمايد (خدا او را دوست دارد) چرا كه خداوند پرهيزكاران
را دوست مى دارد.
(بلى
من اءوفى بعهده و اتّقى فانّ اللّه يحبّ المتّقين ).
در اينجا وفاى به عهد همرديف تقوا شمرده شده ، تقوايى كه بهترين زاد و
توشه انسان در قيامت و سبب ورود در بهشت و معيار شخصيّت و مقام انسان
در پيشگاه خدا است .
اين تعبير نشان مى دهد كه وفاى به عهد يكى از شاخه هاى مهم تقوا است و
تعبير آيه درباره اين دو از قبيل ذكر عام بعد از ذكر خاص است .
* * *
در پنجمين آيه مورد بحث سخن از احترام گذاردن به پيمان هايى است كه
مسلمين با مشركين داشتند، و دستور مى دهد مادام كه آنها به پيمانشان
وفادار باشند شما نيز پيمان شكنى نكنيد (هر چند طرف مقابل شما جماعت
مشرك باشد) مى فرمايد: (اعلام برائت از مشركين براى همه آنها است )
((مگر كسانى از مشركان كه با آنها عهد بستيد و
در حق شما چيزى از آن نكاستند، و احدى را بر ضد شما تقويت نكردند،
پيمان آنها را تا پايان مدّتشان محترم بشمريد، زيرا خداوند پرهيزكاران
را دوست دارد)).
(الّا
الّذين عاهدتم من المشركين ثمّ لم ينقصوكم شيئا و لم يظاهروا عليكم
اءحدا فاءتمّوا اليهم عهدهم الى مدّتهم انّ اللّه يحبّ المتّقين
).
مى دانيم در مراسم برائت از مشركان كه در سال نهم هجرت و بعد از فتح
مكّه و استقرار اسلام و استقرار مسلمين در سرزمين حجاز ثابت شد، پيامبر
اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم دستور داد كه على عليه السّلام در
مراسم حج آيات نخستين سوره برائت را در برابر همه بخواند، و اعلام كند
كه همه مشركان بايد تكليف خود را تا چهار ماه روشن كنند، يا آئين بت
پرستى را رها كرده و در سايه توحيد اسلامى قرار گيرند، و يا از ورود به
مسجد الحرام خوددارى كنند، و اگر پس از انقضاء چهار ماه ، دست از بت
پرستى نكشند، آماده پيكار گردند.
ولى با اين همه عهد و پيمان ، گروهى از مشركان را كه نسبت به پيمان خود
پايبند و وفادار بودند محترم مى شمرد، و به آنان تا پايان مدّت
پيمانشان مهلت مى دهد.
هنگامى كه استثناء اين گروه را در كنار لحن شديد آيات آغاز سوره توبه
نگاه مى كنيم به اهمّيّت وفاى به عهد در اسلام آشنا مى شويم و در ضمن
اين استثناء نشان مى دهد كه اگر پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و
سلّم عهد و پيمان گروه هاى ديگرى را الغا فرمود، تنها به اين دليل بوده
است كه پيمان شكنى را آنان آغاز كرده اند، وگرنه دليلى نداشت كه پيغمبر
اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم ميان آنها و ديگران فرقى بگذارد.
در آن روز چهار موضوع به وسيله على عليه السّلام به همه مردم در مراسم
حج اعلام شد:
1- الغاى پيمان هاى مشركان پيمان شكن .
2- عدم حق شركت مشركان در مراسم حج در سال آينده .
3- ممنوع بودن ورود مشركان به خانه خدا.
4- ممنوع بودن طواف افراد عريان و برهنه ، كه در آن زمان در ميان عده
اى معمول بود.
به هر حال با توجّه به اين كه اين ماجرا بعد از فتح مكّه واقع شد و
مسلمانان بر تمام آن منطقه سلطه داشتند، و هيچ قدرتى توان مقابله با
آنها را نداشت و در عين حال پيمان گروهى از مشركان ، محترم شمرده شد
روشن مى شود كه مساءله وفاى به عهد در هيچ شرايطى قابل اغماض و انكار
نيست .(308)
جالب اين كه مدّت پيمان اين گروه (كه طايفه بنى خزيمه بودند) دَه سال
از صلح حديبيه بود، كه در آن زمان حداقل هفت سال از آن باقى مانده بود،
و مسلمين پيمان آنها را تا پايان آن مدّت تحمل كردند، با اين مساءله
شِرك . موضع شديدى كه اسلام در برابر آن داشت ، چيزى بود كه مبايست
قاعدتا در آن تحمل نشود.
* * *
در ششمين آيه خطاب به همه مسلمانان كرده و مى فرمايد به پيمان الهى -
هنگامى كه پيمان بستيد - وفا كنيد، و سوگندهايتان را بعد از تاءكيد آن
نشكنيد
(و
اءوفوا بعهد اللّه اذا عاهدتم و لا تنقضوا الاءيمان بعد توكيدها...).
در اينكه مراد از عهداللّه (پيمان الهى ) در اين آيه چيست در ميان
مفسّران گفتگو است ، بعضى آن را به معنى پيمان هايى كه مردم باخدا مى
بستند يا بيعتى كه با پيغمبر او كرده بودند مى دانند در حالى كه بعضى
ديگر تصريح كرده اند كه منظور همه پيمان ها با همه انسان ها يا با خدا
و پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم است ، و بنابراين مفهوم عامى
دارد، زيرا خداوند دستور داده است به آن عمل شود، بنابراين يك نوع
پيمان الهى محسوب مى شود، و يا منظور پيمان هايى است كه در سايه نام
خدا با افراد بسته مى شود، شبيه قسم هايى كه انسان به نام خدا نسبت به
انجام تعهدى در برابر ديگران ياد مى كند.
به هر حال مفهوم آيه عام باشد يا خاص دليلى بر اهمّيّت وفاى به عهد از
ديدگاه اسلام و قرآن است .
جالب اين كه بعد از آن كه قرآن در اين آيه مساءله وفاى به عهد و
سوگندها را مورد تاءكيد قرار مى دهد، به دنبال آن مى فرمايد:
((همانند آن زن (سبك مغز) نباشيد كه پشم هاى
تابيده خود را پس از محكم شدن ، وامى تابيد (شما هم نسبت به
سوگندهايتان چنين نباشيد) و سوگند (و عهد) خود را وسيله خيانت و فساد
قرار ندهيد (و
لاتكونوا كالّتى نقضت غزلها من بعد قوّة اءنكاثا تتّخذون اءيمانكم دخلا
بينكم ))).
از اين تعبير چنين استفاده مى شود كه عدم پايبندى به سوگند و عهد و
پيمان نوعى سبك مغزى و حمايت است . و همچنين استفاده از پيمان ها و
سوگندها براى خيانت و تقلب و فساد.
دليل آن هم روشن است ، اگر اركان وفاى به عهد و پيمان در جامعه متزلزل
شود، همه در آتش بى اعتمادى خواهند سوخت و پيمان شكنان در واقع تيشه بر
ريشه خود مى زنند، كارى كه هيچ عاقلى نبايد مرتكب آن شود.
و از آنجا كه گاهى افراد و گروه هاى قوى تر به خود اجازه مى دهند كه به
بهانه هاى واهى پيمان خود را بشكنند، و خود را از زير بار تعهدات فردى
و اجتماعى برهانند قرآن مجيد با جمله ((اءن
تكون امّة هى اءربى من امّة )) در ذيل
آيه بالا اشاره به اين حقيقت كرده و مى گويد: اگر گروهى جمعيّتشان از
گروه ديگر بيشتر است ، مبادا پيمان خود را بشكنند، (چرا كه ) آنها نيز
سرانجام گرفتار زيان و خُسران خواهند شد، و ديگران به هنگام قوت و قدرت
با آنها همان معامله خواهند كرد كه آنها با افراد ضعيف تر انجام دادند.
اين آيه نه تنها پيمان هاى فردى بلكه پيمان هاى جمعى و جهانى را نيز در
برمى گيرد، و تعبير ((اءن
تكون امّة هى اءربى من امّة )) اشاره به
همين است .
* * *
در هفتمين آيه بعد از اشاره به سرگذشت دردناك اقوام پيشين و بخشى از
نقاط ضعف و انحراف آنها اشاره به دو گناه مهم آنها مى كند مى فرمايد:
(آنها افراد پيمان شكن بودند) و ما براى اكثر آنها عهد و پيمان ثابتى
نيافتيم بلكه اكثر آنها را فاسق و خارج از اطاعت فرمان يافتيم (و
ما وجدنا لاكثرهم من عهد و ان وجدنا اءكثرهم لفاسقين ).
اين عهد و پيمان عمومى كه خداوند از امت هاى پيشين گرفته بود و اكثرشان
آن را شكستند، و نسبت به آن وفادار نماندند كدام عهد و پيمان بوده است
در ميان مفسّران در اين زمينه گفتگو بسيار است ، گاه گفته مى شود منظور
عهد و پيمان فطرى است كه خداوند به حكم آفرينش فطرت از همه بندگان
خود گرفته است كه بر مسير توحيد و تقوا ثابت قدم بمانند، به علاوه
هنگامى كه به آنها عقل و هوش و چشم و گوش داد مفهومش اين بود كه وظيفه
دارند چشم و گوش خود را باز كنند و دَرهاى عقل و هوش را به روى حقايق
بگشايند و در برابر آن تسليم باشند.
و نيز ممكن است اشاره به عهد و پيمان هايى باشد كه پيامبران در آغاز
دعوت خود از مردم مى گرفتند، ولى بسيار آن را در آغاز مى پذيرفتند و
سپس مى شكستند.
و ممكن است اشاره به همه پيمان هاى بالا اعم از فطرى و تشريعى باشد.
به هر حال آيه بالا گواه بر اين حقيقت است كه مساءله پيمان شكنى و عدم
پايبندى به عهدها، يكى از عوامل مؤ ثّر بدبختى همه امّت ها بوده است ،
همان گونه كه در دنياى امروز نيز چنين است تا ضعيف و ناتوانند طرفدار
عهد و پيمانند و همين كه قدرتمند شدند عهد و پيمانى را به رسميّت نمى
شناسند، و زور و قلندرى معيار رابطه آنها با ديگران است .
* * *
در هشتمين و آخرين آيه مورد بحث بعد از ذكر بخشى از جنايات يهود و
عوامل آن مى فرمايد: آيا هر بار آنها عهد و پيمانى با خدا و پيامبر
صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بستند جمعى از آنان ، آن را دور بيفكندند
و با آن مخالفت نكردند، آرى اكثر آنها ايمان نمى آوردند (و اين پيمان
شكنى نيز بخشى از كفر و بى ايمانى آنها را تشكيل مى دهد) (اءوكلّما
عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم بل اءكثرهم لايؤ منون ).
از يك سو از آنها پيمان گرفته شده بود كه به پيامبر موعود كه بشارتش در
تورات آمده است ايمان بياورند، نه تنها ايمان نياورند بلكه پيمانى را
كه با پيامبر اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم هنگام هجرت به مدينه
بستند كه لااقل به دشمنان آن حضرت نپيوندند، آن را نيز شكستند، و
مخصوصا در جنگ احزاب آشكارا با مشركان مكّه هم صدا شدند، و بر ضد اسلام
و مسلمين موضع گرفتند.
اين شيوه ديرينه يهود است كه غالبا به عهد و پيمان خود وفادار نيستند،
و هر زمان گوشه اى از منافعشان به خطر بيفتد، عهدها را به دست فراموشى
مى سپرند.
هم اكنون صدق گفتار قرآن را در عصر و زمان خود در پيمان هايى كه
صهيونيست ها مى بندند مشاهده مى كنيم كه هر وقت منافعشان به خطر بيفتد،
عهدنامه هايى را كه چند روز يا چند ماه پيش با مخالفان خود امضا كرده
اند رسما زير پامى گذارند، و حتّى به معاهدات بين المللى در زمينه
روابط ملت ها و مصوّبات مجامع جهانى كه به آن پيوسته اند و آن را جزء
آن مى دانند توجّه نكرده و آن را به كلّى فراموش مى كنند و هميشه از
بهانه هاى واهى و سست كه همه جا مى توان به آن دست يافت براى پيمان
شكنى خود متشبّث مى شوند.
اين مساءله در عصر و زمان ما به قدرى روشن است كه بعضى از مفسّران
(309) آيه فوق را از آيات اعجازآميزى مى دانند كه در آن
خبر از آينده اى دور داده شده است و گويى به هنگام نزول آيه پيمان شكنى
هاى يهود عصر ما در برابر چشمان پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم
بوده است .
آنها پيمان هاى زيادى با پيامبرشان موسى عليه السّلام و پيامبران بعد
از او داشتند، و پيمان هايى هم با پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و
سلّم ولى به هيچ كدام وفادار نماندند.
تعبير به فريق (گروه ) در آغاز آيه ، و تعبير به اكثر در پايان آن نشان
مى دهد كه منظور از فريق در اينجا اكثريت جمعيّت پيمان شكن بنى اسرائيل
است و نيز اين تعبير نشان مى دهد كه پيمان شكنى و عدم ايمان رابطه
نزديكى با هم دارند.
* * *
تعبيرات آيات بالا به خوبى نشان مى دهد كه وفاى به عهد و پيمان در
تعليمات اسلام جايگاه رفيعى دارد، يكى از نشانه هاى ايمان و همطراز
تقوا و همسنگ امانت است و به قدرى اهمّيّت دارد مسلمانان و غير
مسلمانان در آن يكسان است ، يعنى هنگامى كه انسان با شخص يا گروه عهد و
پيمان ببندند، بايد به آن پايبند باشد خواه طرف او مسلمان مؤ منى باشد
يا كافرى فاسق ، مادام كه او به عهدش وفادار است ما هم وفادار باشيم .
و نيز نشان مى دهد كه يكى از مهمترين عوامل بدبختى انسان پيمان شكنى و
عدم وفاى به عهد است .
* * *
وفاى به عهد در روايات
اسلامى
در احاديث اسلامى در زمينه وفاى به عهد تعبيرات بسيار مهم و
جالبى ديده مى شود كه بسيار پُرمعنى و آموزنده است .
در اينجا گلچينى از آن احاديث را در اختيار خوانندگان عزيز قرار مى
دهيم :
1- پيامبر گرامى اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم در يك جمله كوتاه
مى فرمايد: ((لا
دين لمن لا عهد له ؛ كسى كه پايبند عهد و پيمان خود نيست دين
ندارد)).(310)
اين تعبير نشان مى دهد كه اگر تمام دين را در وفادارى نسبت به خالق و
خلق خلاصه نكنيم حداقل يكى از اركان مهم دين ، وفاى به عهد است . و لذا
در تعبير ديگرى از اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است :
((اءصل
الّدين اءداء الاءمانة و الوفاء بالعهود)).(311)
2- در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((ما
اءيقن باللّه من لم يرع عهوده و ذمّته ؛ كسى كه رعايت عهد و
پيمان خويش را نكند، به خدا يقين و ايمان پيدا نكرده است
)).(312)
زيرا پيمان شكنان ، منافع خويش را در عصيان پروردگار جستجو مى كنند، و
اين دليل بر آن است كه پايه هاى اعتقادشان نسبت به توحيد افعالى سست و
متزلزل است .
3- در فرمان معروف مالك اشتر، از مهمترين مسايلى كه على عليه السّلام
بر آن تاءكيد مى كند مساءله وفاى به عهد در برابر هر كس و هر گروه است
، مى فرمايد: ((و
ان عقدت بينك و بين عدوّك عقدة ، اءو البسته منك ذمّة فحطّ عهدك
بالوفاء، و ارع ذمّتك بالاءمانة ، و اءجعل نفسك جنّة دون ما اءعطيت
فانّه ليس من فرائض اللّه شى ء النّاس اءشدّ عليه اجتماعا مع تفرّق
اءهوائهم و تشتّت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود، و قد لزم ذلك
المشركون فيما بينهم دون المسلمين لما استوبلوا من عواقب الغدر؛
اگر پيمان بين تو و دشمن بسته شد يا تعهد پناه دادن را به او دادى جامه
وفا را بر عهد خويش بپوشان ، و تعهدات خود را محترم بشمار، و جان خود
را سپر تعهدات خويش قرار دِه ، زيرا هيچ يك از فرائض الهى نيست كه
همچون وفاى به عهد و پيمان ، مردم جهان با تمام اختلافاتى كه دارند،
نسبت به آن اين چنين اتفاق نظر داشته باشند. حتّى مشركان زمان جاهليّت
علاوه بر مسلمانان آن را مراعات مى كردند چرا كه عواقب پيمان شكنى را
آزموده بودند)).(313)
4- در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم چنين
آمده است ((اءقربكم
غدا منّى فى الموقف اءصدقكم للحديث و اءدّاكم للامانة و اءوفاكم بالعهد
و اءحسنكم خُلقا و اءقربكم من النّاس ؛ در فرداى قيامت در عرصه
محشر كسى به من از همه نزديك تر است (كه داراى پنج صفت باشد) از همه
راستگوتر، و امين تر، و وفاكننده به عهد، و از همه خوش اخلاق تر و
نزديك تر به مردم باشد)).(314)