فصل پنجم: پذيرش توبه
ابو حامد غزالى در كتاب احياء چنين مىگويد:
اگر معنى قبول را فهميده باشى شك نخواهى داشت كه هر توبه صحيحى پذيرفته و مقبول است.
كسانى كه به نور بصيرت مىبينند، و از انوار قرآن مدد مىگيرند، مىدانند كه
هر قلب سليمى مقبول خدا و در آخرت در جوار او بهرهمند از نعمت اوست، و آمادگى دارد كه با چشم خود به وجه الله بنگرد.
و مىدانند كه قلب در اصل، سليم آفريده شده است زيرا هر نوزادى با
فطرت خدا پرستى آفريده مىشود اما آن سلامت توسط كدورتى كه گرد و غبار گناهان بر آن ايجاد مىكنند از دست مىرود.
و مىدانند كه آتش ندامت اين كدورت و غبار را از بين مىبرد و نو حسنه ظلمت سيئة را از چهره قلب مىزدايد كه ظلمت معاصى طاقت
مقابله با نور حسنات را ندارد، همچنان كه ظلمت شب در مقابل نور روز، و همچنانكه كدورت چرك در مقابل سفيدى صابون.
همانطور كه شاهان لباس كثيف را براى پوشيدن نمىپذيرند، خداى تعالى قلب ظلمانى را براى همسايگى نمىپذيرد.
و همانطور كه اگر انسان با لباسى كه در تن دارد دست به كارهاى پست بزند
لباسش كثيف مىشد، و چون آن را با آب گرم و صابون بشويد پاكيزه مىشود؛ بكار بردن قلب در شهوات، آن را كثيف مىكند
و چون آن را با آب اشك و آتش ندامت بشويد پاكيزه و طاهر خواهد شد، و هر قلبى پاكيزه و طاهر شد مقبول است.
وظيفه انسان تزكيه و تطهير و لطف خدا قبول و پذيرش است.
مگر آن كه چرك، چنان در طول زمان متراكم شود كه در متن لباس نفوذ كند. كه در اين صورت صابن قادر به دفع و ازاله آن نيست. گناهان
نيز اين چنينند كه چون بر قلب متراكم شوند، و لايهاى از پليدى تشكيل دهند، ديگر راه بازگشت و توبه وجود ندارد.
گاهى انسان با زبان مىگويد توبه كردم ولى به لباسشويى مىماند كه با زبان مىگويد لباس را شستم و وارد عمل نشود،
همانطور كه اين كلام لباس را تميز نمىكند و نمىتواند صفت موجود در آن را عوض كند، مگر ضد آن صفت را در آن ايجاد نمايد،
آن كلام هم باعث سفيدى قلب نمىشود.
قرآن مجيد مىفرمايد:
و هو الذى يقبل التوبة عن عباده
(712).
و مىفرمايد:
غافر الذنب و قابل التوب
(713) (پايان كلام ابو حامد)
در كتاب كافى از امام صادق يا باقر (عليه السلام) چنين نقل شده: خداى عزوجل به آدم (عليه السلام) فرمود: براى تو مقرر كردم كه هرگاه يكى از فرزندانت كار بدى انجام دهد و استغفار كند او را ببخشم.
عرض كرد: پروردگارا بيشترم عطا كن.
فرمود: باب توبه را تا زمان مرگشان براى آنها باز گذاشتم.
عرض كرد: پروردگارا برايم كافى است.
امام باقر (عليه السلام) فرمود: هنگامى كه جان به اينجا برسد - و با دست به گلويش اشاره كرد - باب توبه به روى عالك بسته مىشود، ولى به روى جاهل باز است.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: هركس يك سال قبل از مرگش توبه كند، خدا توبهاش را مىپذيرد.
سپس فرمود: يك سال زياد است، هركس يك ماه قبل از مرگش توبه كند، توبهاش پذيرفته است.
سپس فرمود: يك ماه زياد است، هركس يك جمعه به مرگش توبه كند خدا توبهاش را پذيرفته است.
سپس فرمود: يك جمعه زياد است، هركس يك روز به مرگش توبه كند، خدا توبهاش را مىپذيرد.
سپس فرمود: يك روز زياد است، هركس قبل از ديدن عوالم حال مرگ توبه كند، توبهاش مقبول است. اين روايت را مرحوم صدوق با اضافه اين دو جمله نقل كرده است.
هركس يك ساعت به مرگش توبه كند توبهاش پذيرفته است.
سپس فرمود: يك ساعت زياد است، هركس در حالى توبه كند كه جانش به اينجا رسيده باشد - و با دست به گلويش اشاره كرد - خدا توبهاش را مىپذيرد.
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: اگر آنقدر خطا كنيد كه به آسمان برسد، آنگاه پشيمان شويد خدا توبه شما را مىپذيرد
(714).
امام باقر (عليه السلام) به محمد بن مسلم چنين مىفرمايد: وقتى كه مؤمن توبه مىكند، گناهان قبل از توبهاش بخشيده مىشود؛ پس او بايد براى بعد از توبه عمل كند. ولى آگاه باشيد بخدا قسم اين مزيت فقط براى اهل ايمان است.
راوى مىگويد: عرض كردم اگر بعد از توبه و استغفار گناه كرد و آنگاه دوباره توبه نمود چه؟
فرمود: آيا گمان مىكنى اگر بنده مؤمن از گناه خود پشيمان شود و استغفار و توبه كند خدا توبهاش را نمىپذيرد؟
عرض كردم: او چندين بار اين كار را كرده، گناه مىكند سپس توبه و استغفار مىنمايد.
فرمود: هرگاه بنده با توبه و استغفار برگردد خدا با مغفرت و بخشش بر مىگردد، خدا بخشنده و مهربان است، توبه را مىپذيرد، و سيئات را مىبخشد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: گاهى انسان گناهى مىكند و خدا به خاطر آن گناه او را به بهشت مىبرد.
عرض شد: آيا خدا به خاطر گناه او را به بهشت مىبرد؟!
فرمود: بله او گناهى مىكند ولى هميشه از آن گناه بيمناك، و بر نفس خود غضبناك است، خدا هم او را مىبخشد و داخل بهشت مىكند.
فصل ششم: اقسام گناهانى كه بايد از آنها توبه كرد
از آن جهت كه طبيعت انسان از اخلاط مختلفى عجين شده كه هر كدام از آنها اقتضاى اثر بخصوصى دارند، گناهانى را كه از او صادر مىشود مىتوان در چهار دسته از صفات او منحصر كرد.
1 - صفات ربوبى
2 - صفات شيطانى
3 - صفات بهيمى (چهار پايى)
4 - صفات سبعى (درندگى)
صفات ربوبى مثل كبر، فخر، تجبر، حب مدح و ثناء، عزتطلبى، بقاء جوئى، برترىطلبى و امثال اينها كه ريشه مهلكات انسان هستند.
صفات شيطانى مثل حسد، سركشى، حيله، خدعه، امر به فساد و منكر، تقلب، اختلاف و جدائى و دعوت به بدعت و ضلالت.
صفات بهيمى مثل شره و تكالب، حرص، زنا، لواط، سرقت، خوردن مال يتيم و امثال آن.
صفات سبعيه يا درندگى مثل غضب، كينه، هجوم به مردم و ايراد ضرب و شتم، از بين بردن اموال و مانند اينها.
اينها منابع و ريشههايى هستند كه گناهان از آنها بر اعضاء و جوارح جارى مىشود.
بعضى از گناهان چون كفر، بدعت، نفاق، و سوء نيت با مردم به قلب اختصاص دارند، بعضى به چشم، بعضى ديگر به زبان، برخى به فرج، پارهاى به شكم، و برخى به دست. و بعضى ديگر در تمام بدن ظاهر مىشوند.
گناهان را به طريق ديگر نيز مىتوان تقسيم كرد كه در دو دسته قرار گيرند.
1 - گناهانى كه بين بنده و پروردگار او هستند و با بندگان خدا ربطى ندارند مثل ترك نماز و روزه.
2 - گناهانى كه به خلائق و بندگان خدا مربوط مىشوند
مثل ترك زكات، قتل نفس، غصب اموال و ريختن آبروى ديگران
در يك تقسيم ديگر گناهان به دو قسم كبيره و صغيره منقسم مىشوند
قرآن كريم مىفرمايد:
ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم
(715).
و مىفرمايد:
والذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الا اللمم
(716).
از اين آيات شريفه استفاده مىشود كه بعضى از گناهان نسبت به ساير آنها بزرگتر و مستحق عذاب بيشترى هستند، به طورى كه اگر از آنها اجتناب شود، غيره آنها بخشيده مىشود.
اما اينكه اين گناهان چند تا هستند و كدام يك از گناهان، كبيره است اخبار، و به تبع آنها اقوال علماء در اين باره مختلف است.
ولى قول مشهور آن است كه گناهان كبيره گناهانى هستند كه خداى تعالى در مقابل آنها وعده آتش داده است.
امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه:
ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه مىفرمايد: كبائر گناهانى هستند كه خدا براى مرتكب آنها آتش واجب كرده است. و در حديث صحيح از امام نهم (صلىالله عليه و آله و سلم) است كه فرمود: شنيدم پدرم مىفرمايد: از پدرم امام كاظم (عليه السلام) شنيدم كه عمروبن عبيد بر امام صادق (عليه السلام) وارد شد. وقتى سلام كرد و نشست اين آيه را تلاوت كرد:
الذين يجتنبون كبائر الا ثم و الفواحش.
و ساكت شد.
حضرت فرمود: چرا ساكت شدى؟
عرض كرد: مىخواهم كبائر را از كتاب خدا بشناسم.
حضرت فرمود: بله اى عمرو، بزرگترين كبائر شرك به خداست.
قرآن مىفرمايد:
من يشرك بالله فقد حرم الله عليه الجنه
(717) و بعد از شرك يأس از رحمت خداست.
زيرا خداى تعالى مىفرمايد:
انه لا ييأس من روح الله الا القوم الكافرون
(718).
بعد از آن امن از مكر (غفلت از عذاب) الهى است.
زيرا خداى تعالى مىفرمايد:
فلا يأمن من مكر الله الا القوم الخاسرون
(719).
و ديگر عقوق والدين است.
زيرا خداى تعالى عاق والدين را ستمكار معرفى كرده.
و از آن جمله كشتن بىدليل نفسى كه خداى تعالى قتل او را حرام كرده است.
زيرا خداى تعالى مىفرمايد:
فجزاءه جهنم خالداً فيه
(720).
و تهمت زدن به زنان پاكدامن.
زيرا خداى تعالى مىفرمايد:
لعنوا فى الدنيا والاخرة ولهم عذاب عظيم
(721).
و خورن مال يتيم.
زيرا خداى تعالى مىفرمايد:
انما يأكلون فى بطونهم ناراً وسيصلون سعير
(722).
و فرار از جنگ.
زيرا قرآن مىفرمايد:
و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفاً لقتال او متحيزاً الى فئة فقد باء بغضب من الله و مأواه جهنم و بئس المصير
(723).
و ربا خوارى.
زيرا قرآن مىفرمايد:
الذين يأكلون الربا لا يقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس
(724).
و سحر (جادوگرى).
زيرا قرآن كريم مىفرمايد:
و لقد علموا لمن اشتراه ماله يوم القيامة من خلاق
(725).
و زنا.
زيرا خداى تعالى مىفرمايد:
و من يفعل ذلك يلق اثاماً يضاعف له العذاب يوم القيامة ويخلد فيها مهان
(726).
و سوگند دروغ.
زيرا خداى تعالى مىفرمايد:
الذين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمناً قليلاً اولئك لا خلاق لهم فى الاخرة
(727).
و خيانت.
زيرا قرآن كريم مىفرمايد:
و من يغلل يأتى بما غل به يوم القيامة
(728).
و منع زكات واجب.
زيرا قرآن كريم مىفرمايد:
فتكوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم
(729).
و شهادت ناحق، و كتمان شهادت.
زيرا قرآن كريم مىفرمايد:
فمن يكتمها فانه آثم قلبه
(730).
و شرابخوارى.
زيرا خداى تعالى از آن نهى كرده همانطور كه از عبادت بتها نهى كرده است
(731).
و ترك عمدى نماز يا هر واجب ديگر.
زيرا نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود:
هركس نماز را عمداً ترك كند از كنف حمايت خدا و رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) خارج شده است
(732).
و عهدشكنى و قطع رحم
زيرا خداى تعالى مىفرمايد:
لهم اللعنة ولهم سوء الدار
(733).
حضرت فرمود: عمرو درحالى از آنجا خارج شد كه با صداى بلند گريه مىكرد، و مىگفت كسى كه با رأى خود سخن گفت و در فضل و علم، خود را در مقابل شما قرار داد هلاك شد.
يك اشكال
گناهان كبيره از نظر تعداد مبهم، و اخبار وارده درباره آنها مختلف است. در حالى كه ممكن نيست در شرع چيزى وارد شود كه حدودش بيان نشده باشد.
جواب
هر چيزى كه حكمى دنيوى به آن تعلق نگيرد مىتواند مبهم باشد.
چه اينكه ابهام فقط در صورتى نارواست كه موجب سرگردانى مكلفين و حيرت آنان در مقام عمل شود. مثلاً اگر حد واجب بود ولى موجبات حد مشخص نمىشد، يا زكات واجب مىشد ولى مقدار آن معلوم نبود، اين ابهام باعث حيرت مكلفين مىشد، و اين اشكال وارد بود.
اما گناهان كبيره، از جهت كبيره بودن هيچ حكم دنيوى ندارند. زيرا گناهانى كه موجب حد مىشوند كاملاً با اسامى خود مشخصند. اما كبيره داراى
حكمى است كه مربوط به آخرت است، و آن اين كه اجتناب آنها باعث بخشش صغاير مىشود، و نمازهاى پنجگانه آنها را تلافى نمىكند.
در حديث نبوى وارد است: در صورتى كه گناهان كبيره ترك شوند، نمازهاى پنجگانه و نماز جمعه تا جمعه ديگر گناهانى را كه در فاصله بين آنها اتفاق مىافتد تلافى مىكنند
(734).
و اين امر مربوط به آخرت است، و نه تنها ابهام در مورد آن هيچ ايرادى ندارد، بلكه مناسبتر است، زيرا در اين صورت مردم از آنها بر حذر و ترسناك مىباشند.
در حالى كه اگر تعداد كبائر مشخص باشد مردم با اعتماد به نمازهاى پنجگانه و اجتناب از كبائر و با اين بهانه كه اجتناب كبيره صغائر را تلافى مىكند بر ارتكاب صغائر گستاخ مىشوند
(735).
فصل هفتم: آنچه گناه صغيره را به كبيره تبديل مىكند
گناه صغيره به سبب چند چيز به گناه كبيره مبدل مىشود.
اين امور عبارتند از:
1 - اصرار و مواظبت برانجام صغيره.
كتاب شريف كافى از امام صادق (عليه السلام) روايت مىكند:
هيچ گناهى با اصرار صغيره نيست، و هيچ گناهى با استغفار كبيره نيست
(736).
و مىفرمايد: نه به خدا قسم، خدا هيچ طاعتى را در حال اصرار بر يكى از گناهان نمىپذيرد
(737).
امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه:
و لم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون
(738) فرمود: اصرار آن است كه گناهى كند و استغفار نكند و با خود درباره توبه هيچ فكر نكند اين اصرار است
(739).
اصرار بر گناه را به بى آبى تشبيه كردهاند كه بطور مداوم قطره قطره بر سنگى بچكد، اين آب بالأخره در سنگ اثر مىكند. در حالى كه اگر همان مقدار آب يك دفعه بر آن سنگ ريخته شود، در آن تأثيرى نخواهد داشت. و به همين دليل پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود:
بهترين عملها با دوامترين اعمال است اگرچه كم باشد
(740).
طبق قاعده
الاشياء تستبان باضدادها - يعنى هر چيزى با ضدش شناخته مىشود - از اين حديث چنين استفاده مىشود: چون فقط عمل دائمى مفيد است اگر چه كم باشد؛ گناهان كوچك هم اگر دوام يابند، در ظلمانى كردن قلب تأثير به سزا خواهند داشت.
2 - اينكه گناهكار گناه خود را كوچك بشمرد.
هرگاه بندهاى گناه خود را بزرگ بداند، گناهش در نزد خدا كوچك مىشود. و چون بندهاى گناه خود را كوچك بشمرد گناهش در نزد خدا بزرگ مىشود. زيرا وقتى انسان گناه خود را بزرگ ببيند، حالت نفرت و ناخشنودى از گناه در قلبش ايجاد مىشود، و همين حالت از تأثيرات شديد گناه جلوگيرى مىكند. اما وقتى گناه را كوچك شمرد، معلوم مىشود به اين گناه انس و الفتى دارد، و همين انس باعث مىشود كه گناه شديدترين اثرات را در قلب باقى بگذارد، و آن را تاريك كند.
و همان طور كه مىدانيد نورانى كردن قلب توسط عبادات مطلوب، و ظلمانى كردن آن توسط گناهان ممنوع است. و به همين خاطر است كه بنده به خاطر كارهايى كه در حال غفلت انجام مىدهد مؤاخذه نمىشود.
در حديث است كه: مؤمن گناه خود را چون كوهى بالاى سر خود مىبيند و هراس آن دارد كه بر رويش سقوط كند. ولى منافق گناه خود را چون پشهاى مىبيند كه بر دماغش نشسته و آن را فرارى كرده است
(741).
از امام صادق (عليه السلام) است كه: رسول الله (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: از گناهان تحقير شده - كوچك شمرده شده - پرهيز كنيد كه آنها هرگز بخشيده نمىشوند
(742).
عرض شد: گناهان تحقير شده چگونه گناهانى هستند؟
فرمود: گناهى كه صاحبش بعد از ارتكاب بگويد: خوشا به حالم اگر غير از اين گناهى نداشته باشم
(743).
امام كاظم (عليه السلام) مىفرمايد: هيچ گاه خير زياد را زياد نشمريد، و هيچگاه گناه كم را كم نشمريد، زيرا گناهان كوچك جمع مىشوند تا زياد شوند. و در پنهانى از خدا بترسيد تا بتوانيد منصف باشيد
(744).
3 - شادى و سرور از گناه صغيره و دستيابى به آن را نعمت شمردن و غفلت از اين كه آن خود سبب شقاوت است.
به هر اندازه بندهاى از گناه صغيرهاش خوشحال شود، به همان اندازه گناهش بزرگتر و تأثيرش در ظلمانى كردن قلب بيشتر مىشود، تا كار به جائى مىرسد كه بعضى گناهكاران به گناه خويش افتخار مىكنند. مثلاً كسى كه با ديگرى مناظره كرده مىگويد: ديدى چه رسوايش كردم؟
گناهان همگى مهلك و كشندهاند، و سزاوار است كسى كه مرتكب گناه مىشود، از اينكه دشمنى چون شيطان بر او غلبه يافته محزون و متأسف باشد. زيرا مريضى كه از شكستن ظرف دارويش خوشحال مىشود - چون از رنج دارو رسته و ديگر مجبور نيست دارو بخورد - به شفايش اميدى نيست.
4 - اينكه گناهكارى به پرده پوشى خدا بر گناهانش اهميت ندهد، و حلم و مهلت دادن او را سبك بشمرد، و نداند كه خدا بر او غضب كرده و به همين خاطر مهلتش مىدهد تا گناهان بيشترى را مرتكب شود. و گمان كند كه خدا به او عنايت كرده كه توانسته است گناهى مرتكب شود. منشأ اين حالت اين است كه از عقاب خدا غافل و از كمينگاههاى غرور بىخبر است چنانچه قرآن كريم فرموده:
يقولون لو لا يعذبنا الله بما نقول حسبهم جهنم يصلونها و بئس المصير
(745).
5 - اظهار گناه.
اظهار گناه به دو صورت ممكن است:
1 - حكايت كردن گناه بعد از ارتكاب.
2 - انجام گناه در ملأ عام.
اظهار گناه به هر صورتى كه باشد، جنايتى است كه پردهاى را كه خدا بر گناهان افكنده مورد تجاوز قرار مىدهد. و از طرفى موجب تحريك ميل ديگران بر گناه مىشود. اينها خود دو گناهند كه با گناه اول ضميمه شده و آن را تشديد مىكنند.
و اگر اضافه بر اين سه گناه، كسى هم به آن گناه ترغيب يا وادار شود، يا اسباب گناه برايش فراهم آيد، جنايت چهارمى است كه بر جنايات او افزوده و قبح كارش بيشتر مىشود. اين همه تشديد و تغليظ به خاطر آن است كه يكى از صفات خدا - كه خود نعمتى بر بنگان اوست - اين است كه زيباييها را آشكار و زشتىها را مستور مىكند، و هرگز پرده درى نمىنمايد؛ و اظهار گناه، كفران اين نعمت است.
در كتاب شريف كافى از حضرت رضا (عليه السلام) منقول است كه رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: حسنهاى كه پنهان باشد مطابق هفتاد حسنه است، و كسى كه كار زشت خويش را اظهار مىكند خوار رسوا مىگردد، و كسى كه عمل زشت خويش را مخفى كند بر او بخشيده مىشود
(746).
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: هركس براى آموزش فقه و قرآن و تفسير نزد ما مىآيد رهايش كنيد
تا وارد شود. ولى كسى كه مىآيد تا عيبى را كه خدا بر او پوشانده اظهار كند دورش كنيد
(747).
6 - اينكه گناهكار عالمى باشد كه ديگران از او پيروى مىكنند.
چنين شخصى اگر بگونهاى مرتكب گناه شود كه ديگران ببينند گناهش بزرگ است. مثلاً عالمى كه ابريشم مىپوشد، و با طلا خود را زينت مىدهد، يا مال شبههناك را از دست سلاطين مىگيرد، و با آنها رفت و آمد و دوستى مىكند، يا با سكوت خويش آنها را كمك مىكند، يا زبانش را در غيبت و بيهوده گويى باز مىگذارد و در مناظرات با زبان به ديگران تعدى مىكند، و قصد استخفاف ديگران را دارد مردم از او پيروى مىكنند. سپس آن عالم مىميرد ولى شرش تا زمانهاى متمادى، پراكنده در عالم مىماند.
خوشا به حال كسى كه وقتى مرد گناهانش همراه او بميرند.
در خبر وارد است: هركس روش بدى را ابداع كند گناه خود و گناه كسانى كه به روش او عمل مىكنند براوست، بدون اين كه از گناه آنها چيزى كاسته شود
(748).
و قرآن كريم در اينباره مىفرمايد:
و نكتب ما قدموا و آثارهم
(749).
منظور از آثار چيزهائى است كه پس از مرگ به عمل انسان ملحق مىشوند و لذا گفتهاند: لغزش عالم چون شكستن كشتى است كه غرق مىشود و ديگران را غرق مىكند.
فصل هشتم: تجزيه توبه
تجزيه توبه يعنى اين كه انسان از بعضى از گناهان توبه كند، و از بعضى ديگر توبه نكند.
تجزيه توبه به يكى از سه صورت قابل تصور است.
1 - توبه از كبائر و رها كردن صغائر.
2 - توبه از بعضى كبائر و رها كردن بعضى ديگر.
3 - توبه از صغائر و رها كردن كبائر.
قسم اول
توبه به صورت اول ممكن است، زيرا انسان مىداند كبائر نزد خدا بزرگترند، و خشم و غضب او را سريعتر بر مىانگيزند، و صغاير زودتر بخشيده مىشوند. و چه بسيارند كسانى كه توبه كردهاند ولى معصوم نيستند چون توبه مقتضى عصمت نيست، و گاهى مىشود كه طبيب بيمارش را از چيزى مثل عسل شديداً منع مىكند، ولى از شكر به طورى منع مىكند كه بيمار مىفهمد اگر هم بخورد چندان اثرى نخواهد داشت.
قسم دوم
يعنى توبه از بعضى كبائر نيز ممكن است، زيرا امكان دارد توبه كننده معتقد باشد بعضى از گناهان كبيره شديدتر از بعضى ديگر است، مثل كسى كه از قتل نفس و ظلم و چپاول و غصب اموال ديگران توبه مىكند چون مىداند حق الناس بخشيده نمىشود، ولى آنچه بين بنده و خدا باشد زودتر بخشيده مىشوند.
قسم سوم
يعنى توبه از صغيره و اصرار بر كبيرهاى كه مىداند كبيره است. مثل اينكه از غيبت
(750) و نگاه به نامحرم و امثال آن توبه مىكند، در حالى كه در شرب خمر اصرار دارد.
اين قسم از توبه نيز ممكن است، زيرا هيچ مؤمنى نيست كه از گناهان خود در هراس و از ارتكاب آنها پشيمان نباشد، اگر چه ممكن است اين بيم و ندامت شدت و ضعف داشته باشد، ولى گاهى به خاطر دو دسته انگيزه و علت لذتى را كه يك انسان از گناهى احساس مىكند بيشتر از رنج خوفى است كه در دل دارد.
و آن انگيزهها يا اسبابى هستند كه مثل جهل و غفلت موجب ضعف خوف مىشوند، و يا اسبابى كه شهوت را تقويت مىكنند. و به همين خاطر انسان در عين پشيمانى عزم قوى بر ترك گناه ندارد.
او با خود مىگويد: كه خدا بر من دو حق دارد، و اگر در هر دو حق مخالفت كنم، مستحق دو عقوبت مىشوم.
و من اگر چه در كى از آنها عاجزم، و نمىتوانم شيطان را مقهور كنم، ولى در مورد ديگرى قادرم، پس درهمين مورد بر شيطان غلبه مىكنم، و اميدوارم خدا به خاطر مجاهدتى كه در اين مورد مىكنم، آنچه را به خاطر فرط شهوت نتوانستهام دفع كنم بر من ببخشد. و اين حال هر مسلمانى است.
و نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرموده است: پشيمانى توبه است
(751). و شرط نكرده است كه پشيمانى از همه گناهان باشد.
و فرمود: كسى كه از گناه توبه مىكند مثل كسى است كه گناه نكرده است
(752).
در اينجا هم نفرمود: كسى كه از تمام گناهان توبه كند مثل كسى است كه گناه نكرده است.
فصل نهم: اقسام بندگان در توبه
انسانها در مقام توبه داراى چند مرتبه هستند.
1 - گروهى كه از گناه توبه كرده، و تا آخر عمر استقامت نموده، اشتباهات گذشته را جبران مىكنند؛ هرگز به فكر گناه نيفتاده، و گناهى از ايشان صادر نمىشود، مگر لغزشهايى كه عادتاً هيچ بشرى از آنها مصون نيست.
اين توبه را توبه نصوح مىگويند.
2 - گروهى كه توبه كرده در انجام طاعات مهم و ترك تمامى گناهان استقامت مىورزند، ولى بدون عمد و قصدقبلى گناهانى از ايشان صادر مىشود كه به محض صدور، پشيمان شده، خود را ملامت كرده، و تصميم بر عدم تكرار مىگيرند.
اين مرتبه اگر چه از مرتبه قبل پايينتر، ولى خود رتبهاى عالى است.
و غالباً حال تائبين اين گونه مىباشد، چه اينكه شر باطينت آدمى عجين است و كم مىشود كه از او جدا شود.
خداى تعالى در اين باره مىفرمايد:
الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الا اللمم
(753).
و درباره پشيمانى اين گروه مىفرمايد:
والذين اذا فعلوا فاحشة اوظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله
(754).
و در حديث آمده است: بهترين شما كسى است كه گرفتار گناه مىشود و توبه مىكند
(755).
و در روايت است: مؤمن مثل سنبله گندم است، گاهى مايل مىشود و گاهى به حال استقامت بر مىگردد
(756).
3 - گروهى كه توبه مىكنند و مدتى استقامت مىورزند، ولى شهوت بر آنها غلبه كرده و چون نمىتوانند بر شهوت خود غالب آيند، ندايش را اجابت مىكنند، و با قصد قبلى مرتكب گناه مىشوند. ولى با اين حال مواظبند طاعات را انجام دهند، و گناهانى را كه مىتوانند - على رغم ميل و قدرت - ترك مىكنند، و گناهانى هم كه انجام مىدهند فقط به خاطر غلبه شهوت است، و در همين حال اميد ترك آنها را دارند، و با خود مىگويند: اى كاش چنين نكرده بودم، و بزودى بايد توبه كنم، ولى توبه را روز به روز به تأخير مىافكنند.
خداى تعالى مىفرمايد:
و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئ
(757).
اين گروه در اصطلاح مرجو ناميده مىشوند و اميد است كه اگر توبه كنند خدا توبه آنها را بپذيرد.
4 - گروهى كه توبه مىكنند و مدتى هم استقامت مىورزند، ولى يكباره به ارتكاب گناهان بر مىگردند، و بدون اينكه خيال توبه داشته يا از كار خود متأسف باشند با غفلت كامل به پيروى شهوات ادامه مىدهند.
اين حال بدترين حال توبه كننده است، عاقبت چنين شخصى معلوم نيست، بلكه به اراده خدا بستگى دارد.
فصل دهم: راه روى آوردن به توبه
براى تشويق نفس به توبه چهار راه وجود دارد.
1 - اين كه انسان به آيات و اخبارى كه به گناهكاران هشدار داده، ايشان را به عذاب شديد تهديد كرده، و عيد عقاب اكيدشان مىدهند نظر كرده و آنها را مورد مطالعه قرار دهد.
در بعضى اخبار از طريق جمهور از نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) چنين آمده:
در هر روزى كه فجرش طلوع مىكند و هر شبى كه شفقش ناپديد
و تاريكىاش گسترده مىشود، دو فرشته چهار جمله را با هم محاوره مىكنند.
يكى مىگويد: اى كاش اين مردم خلق نشده بودند.
ديگرى مىگويد: و اى كاش حال كه خلق شدند، بدانند براى چه خلق شدهاند.
اولى مىگويد: واى كاش حال كه نمىدانند براى چه خلق شدهاند، به آنچه مىدانند عمل كنند.
و دومى مىگويد: واى كاش حال به آنچه كه مىدانند عمل نمىكنند، در آنچه نمىدانند غوطهور نشوند.
و در روايت ديگرى دو جمله آخر چنين نقل شده: با هم بنشينند و آنچه را كه مىدانند مذاكره كنند.
و ديگرى مىگويد: اى كاش حال كه به آنچه مىدانند عمل نمىكنند از آنچه كردهاند توبه كنند.
يكى از عرفا مىگويد: هر بندهاى كه در روى زمين گناه مىكند، آن قطعه زمين كه در آن، گناه شده از خدا اجازه مىخواهد كه او را در خود فرو برد، و قطعه آسمانى كه زير آن، اتفاق افتاده، اذن مىخواهد كه بر سرش خراب شود.
ولى خداى عزوجل به زمين و آسمان مىفرمايد: از بنده من دست برداريد، او را مهلت دهيد، شما او را خلق نكردهايد اگر شما هم او را خلق كرده بوديد به او رحم مىكرديد. شايد توبه كند تا او را ببخشم، شايد نيكوكار شود تا بد كاريش را به حسنه تبديل كنم.
و اين معناى آيه شريفه:
ان الله يمسك السماوات والارض ان تزولا ولئن زالتا ان امسكهما من احد من بعده
(758).
2 - حكايت گناهكارانى را كه توبه كردهاند و مصيبتهايى را كه به سبب گناهان كشيدهاند از نظر بگذراند.
3 - تصور كند كه ممكن است
تا صحنه قيامت به او فرصت ندهند و عقوبت گناهش در دنيا داده شود، و بداند كه تمام مصيبتهايى كه در دنيا دامنگير انسان مىشود، ثمره گناهانى است كه از او صادر مىشوند.
خداى تعالى مىفرمايد:
و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير
(759).
حضرت صادق (عليه السلام) درباره اين آيه مىفرمايد: هيچ رگى در بدن انسان نمىپيچد و سنگى به پاى انسان اصابت نمىكند و هيچگاه پايش نمىلغزد و خراشى به بدنش نمىافتد مگر به خاطر گناهى كه انجام داده است
(760).
و در روايتى ديگر چنين آمده: آگاه باشيد هيچ رگى زده نمىشود و هيچ اصابت و سر درد و مرضى نيست مگر به خاطر گناهى
(761) و اين است معنى كلام خدا در كتاب شريفش:
ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير.
آنگاه فرمود: در حالى كه تعداد گناهانى را كه خدا مىبخشد بيشتر از گناهانى است كه در مقابل آنها مؤاخذه مىكند.
و مىفرمايد: گاهى انسان گناهى مىكند كه در نتيجهاش از نماز شب محروم مىشود عمل بد در صاحب خود سريعتر از كارد در گوشت عمل مىكند
(762).
4 - عقوبت تك تك گناهان چون شرب خمر، زنا، قتل، غيبت، كبر و حسد را به خاطر داشته باشد، چه اين كه اين عقوبتها آنقدر زيادند كه شمردن آنها ممكن نيست.
در حديث است كه خداوند متعال مىفرمايد: بندهاى كه هواى نفس و شهوتش را بر طاعت من ترجيح دهد، كمترين عقوبتش اين است كه او را از لذت مناجاتم محروم مىكنم
(763).
و در روايت است: كسى كه تصميم بر گناه مىگيرد، آن را انجام ندهد، زيرا ممكن است بنده گناهى كند و چون پروردگارش او را ببيند، بگويد: قسم به عزتم بعد از اين هرگز تو را نمىبخشم
(764).
امام كاظم (عليه السلام) مىفرمايد: بر خدا واجب است كه هر خانهاى را كه در آن گناهى مىشود آفتابى كند تا تطهير شود
(765).
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: بنده به خاطر يك گناه صد سال محبوس مىشود در حالى كه زنانش را در بهشت مىبيند كه منتظر او هستند
(766).
حضرت على (عليه السلام) به مردى كه در حضور آن حضرت استغفار كرد چنين فرمود:
مادرت برايت بگريد، آيا مىدانى استغفار چيست؟ استغفار درجه شريفان بلند مرتبه است، و اسمى است كه بر شش معنى اطلاق مىشود.
1 - پشيمانى از گذشته.
2 - تصميم بر عدم تكرار گناه براى هميشه.
3 - پرداخت حقوق مردم راه روى آوردن به توبه تا به هنگام ملاقات خدا حقى بر تو نباشد.
4 - به جا آوردن فرائضى كه درست به جا نياوردهاى.
5 - ذوب كردن گوشتى كه از حرام بر بدنت روئيده به وسيله احزان تا پوست به استخوانت بچسبد.
6 - چشانيدن رنج و زحمت عبادت به جسم همانگونه كه لذت معصيت را چشيده است.
پس از آنكه همه اين مراحل را طى كردى آنگاه بگوئى
استغفر الله
(767).
در كتاب مصباح الشريعة از امام صادق (عليه السلام) چنين نقل شده:
توبه ريسمانى است كه بندگان به وسيله آن به خدا مرتبط، و مشمول عنايات او مىشوند و بنده بايد در هر حالى مدام توبه كند، و هر فرقهاى از بندگان را توبهاى است
مناسب با شأن ايشان توبه انبياء از اضطراب نفس است
(768). و توبه اولياء از افكار و خطراتى است كه در ذهن ايشان نقش مىبندد، و توبه برگزيدگان از مؤمنين از تنفس بدون ياد خداست، و توبه خالص شدگان از اشتغال به غير خداست، و توبه عموم مردم از گناهان است.
و هر يك از اين اصناف از اصل توبه عاقبت امر خويش شناخت و علمى دارند كه شرح آن در اين مقام به طول مىانجامد.
اما توبه عام اين است كه دائماً با آب حسرت و پشيمانى، باطن خويش را از گناهان بشويد، از گذشته پشيمان و بر آينده عمر خويش هراسان باشد، گناهانش را كوچك نشمرد كه او را به كسالت دچار كند، مدام بگريد، و بر طاعاتى كه از او فوت شده افسوس بخورد، نفس خود را از شهوات حبس كند و از خداى تعالى بخواهد كه او را در راه وفاء به توبهاش حفظ كند و از بازگشت به گذشته نگاهش دارد.
نفس خود را در ميدان تلاش و عبادت رياضت دهد، واجبات از دست رفتهاش را تدارك كند مظالم عباد را به ايشان برگرداند، و از همنشينان بد كناره گيرد شبش را بيدار بماند و روزش را تشنگى كشد.
دائماً در عاقبت خويش بينديشد و از خداى تعالى استعانت بجويد و از او در شدت و آسانى استقامت طلب كند.
به هنگام محنت و بلا ثابت قدم باشد كه مبادا از درجه توابين سقوط كند.
اينها باعث طهارت از گناهان و افزايش اعمال و رفعت درجات مىشود.
خداوند متعال در اينباره مىفرمايد:
و ليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذ بين
(769).