علاج عملى تكبر
علاج عملى تكبر آن است كه براى خدا و خلق عملاً تواضع كند به اين معنى كه افعال و اخلاق متواضعين را پيشه نمايد.
از نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) روايت شده: كه در روى زمين غذا مىخورد و مىفرمود: من بندهاى هستم، مثل بندگان غذا مىخورم.
به سلمان گفتند چرا لباس نو نمىپوشى؟
فرمود: من بنده هستم اگر روزى آزاد شدم لباس نو مىپوشم.
منظورش آزاد شدن در آخرت است.
بعد از اين كه انسان شناخت و معرفت پيدا كرد جز با عمل، متواضع نمىشود لذا مىبينيم كه خداى تعالى اعرابى را كه بر خدا و رسول تكبر مىورزيدند مأمور به ايمان و نماز مىكند.
در نماز اسرارى هست كه به خاطر آنها عمود دين شده. از جمله اسرار آن قيام و ركوع و سجود است زيرا اعراب از خم شدن اباء داشتند و چه بسا كسى تازيانه از دستش مىافتاد و براى برداشتنش خم نمىشد و بند كفشش باز مىشد ولى براى اصلاح آن سر خم نمىكرد. به همين خاطر خداى تعالى آنها را مأمور به سجود و ركوع كرد.
فصل سوم: معيار تشخيص حالت تكبر و تواضع در نفس
اكنون كه تكبر و اقسام آن وزشتى آن و راه علاجش را شناختيم بجاست ملاك و معيارى به دست آوريم كه بوسيله آن خود را بشناسيم و بدانيم كه آيا جزء متكبرين هستيم يا در زمره متواضعين وگرنه ممكن است گاهى خود را متواضع به حساب آوريم و فكر كنيم هيچ گونه تكبرى در ما وجود ندارد در حالى كه نزد خدا متكبر محسوب شده و تمام كوششهايمان به هدر رفته باشد براى به دست آوردن اين ميزان پنج راه آزمايشى وجود دارد.
1 - اول اينكه با يكى از همرديفان خود در مسألهاى بحث كنيم در اينجا لحظه آزمايش وقتى است كه حق بر زبان طرف مقابل جارى مىشود در اين هنگام اگر قبول و اعتراف به حق و تشكر از آن شخص براى انسان مشكل باشد مطمئناً نوعى كبر و خود برتر بينى در او نهفته است پس بايد تقوى پيشه كرده با علم به خباثت درون و خطر عاقبت؛ و عمل، يعنى مكلف كردن نفس به كارهايى چون اعتراف به حق و زبان گشودن به ستايش و ثناء او و اقرار به عجز خود و تشكر از او به خاطر استفادهاى كه از او كرده و كارهايى از اين قبيل كه براى نفس مشكل و سنگين است به علاجش همت گمارد.
2 - دوم اينكه دوستان و همرديفان را در مجالس و محافل بر خود مقدم كنيم و خود پايينتر از آنان بنشينيم اگر اين كار بر ايمان مشكل بود تكبر داريم لذا بايد نفس خود را به همان كارها مكلف كنيم تا به تدريج آسان شوند در اين باب، شيطان كيد دقيقى دارد و آن اينكه انسان را وادار مىكند روى كفشها بنشيند يا به جاى اين كه در كنار همرديفان خود قرار گيرد افراد پستتر از خود را در كنار آنها قرار داده خود در رتبه بعد از آنها بنشيند و گمان كند اين كار تواضع است در حالى كه عين كبر است زيرا اين كارها از آن جهت بر متكبرين آسان است كه اين توهم را ايجاد مىكنند كه آن شخص صدر مجلس را با ديده تحقير مىنگرد و خود را برتر از آنها مىداند.
با اين كار غير از اين كه تكبر ورزيده با اظهار تواضع به نوع ديگر كبر فروشى كرده است.
3 - سوم اينكه دعوت فقراء را اجابت كند و براى رفع حاجات دوستان و نزديكان به بازار برود اگر بر او سنگين بود بداند كه متكبر است.
4 - چهارم اينكه مايحتاج خود و خانوادهاش را با دست خود از بازار به خانه حمل كند اگر نفسش از اين كار اباء داشت به كبر و ريا دچار است.
5 - پنجم اينكه از پوشيدن لباسهاى كهنه اباء نداشته باشد امتناع از كهنه پوشى در ملاء عام ريا و در خلوت كبر است.
البته در سه راه اخير لازم است كه شرائط زمان و مكان و اشخاص مراعات شود
آنچه تاكنون ذكر شد راه كسب صفت حميده تواضع بود اما بايد توجه داشت كه تواضع به هر شكلى پسنديده نيست بلكه آن تواضعى محمود و پسنديده است كه از هر گونه خفت و خوارى و حقارت و پستى خالى باشد زيرا همانگونه كه تكبر نكوهيده است تحمل حقارت و خفت مذموم است و لذا گفتهاند:
خير الامور اوسطها.
هركس از امثال خود جلو بيفتد متكبر است و هركس پشت سر همرديفان خود بيفتد متواضع است اما اگر مثلاً عالم براى كفاش تواضع كند و او را در جاى خود قرار دهد و كفشهاى او را اصلاح كند اين تواضع نيست بلكه پستى و قبول ذلت است
(616).
باب دهم: دنيا و آخرت / اين باب از چند فصل تشكيل مىشود
فصل اول: شناخت دنيا و آخرت
يكى از امور مشكل، پيچيده و دقيق شناخت دنيا و آخرت است در اين وادى علماى بزرگ حيران، و عقلاء سرگردان شدهاند.
گروهى گمان كردهاند كه دنيا عبارت از مال است در حالى كه در كتاب و سنت آيات و رواياتى در مدح مال وارد شده است.
اين پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) است كه مىفرمايد: در راه فرمانبردارى از خدا مال، خوب ياورى است
(617).
گروهى ديگر پنداشتهاند كه دنيا عبارت از زندگى دنيوى است در حالى كه به وسيله همين زندگى است كه انسان به سعادتهاى ابدى نائل مىشود و از شقاوتهاى هميشگى مىرهد.
در اين باب نيز پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: براى رسيدن به آخرت، دنيا خوب ياورى است
(618).
گروه ديگرى پنداشتهاند كه دنيا عبارت از خوراكىهاى لذيذ و خوب و لباسهاى فاخر و خانههاى آباد و خدم و حشم و دوستان و ياران است در حالى كه بعضى از انبياء چون حضرت سليمان و يوسف (عليه السلام)
كه مسلماً اهل دنيا نبودهاند از تمام اين مزايا برخوردار بودهاند.
اما تحقيق مطلب اين كه: ممكن است همان كسى كه به علم و عبادت و حج و جهاد اشتغال دارد؛ در پرداخت صدقات، اداء زكوات و رفع حوائج مسلمين كوشاست؛ به زيارت برادران مسلمان، عيادت بيماران، تشييع جنازه مؤمنين و حضور در جمعه و جماعات همت گمارده و بر انجام نوافل و ساير طاعات مواظبت مىكند در بحبوحه امر دنيا باشد، و بتوان او را طالب دنيا ناميد، و ادعا كرد كه او با تمام اعمالش ملعون است و اين اعمال همه به خودش بر مىگردد و مورد قبول خداى تعالى قرار نمىگيرند چون كه قصدش از اين اعمال جلب رضايت خدا نبوده است.
و چه بسا مردانى ثروتمند؛ داراى خدم و حشم؛ خوش خوراك و نوپوش؛ با خانههاى بزرگ و عمارات عالى، زنان زيبا و مراكب نيكو، قدحهاى آماده و بالشهاى مرتب و فرشهاى گسترده؛ در عين حال اهل آخرت بوده و اعمالشان مقبول و سعيشان مشكور باشد چه اينكه با تمام آنچه دارد قصدش جلب رضايت خداست.
بنابراين هرچه انسان را از خداى تعالى دور كند، دنياست اگر چه نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق و زهد و قناعت باشد.
و هرچه موجب نزديكى به او شود آخرت است اگر چه مال و زن و خدم و حشم باشد.
بله؛ در اكثر اوقات و نسبت به اكثر اشخاص وضع طورى است كه اخلاص و نزديكى به خدا جز با ترك مباحات - چه رسد به شبهات و محرمات - امكانپذير نيست و به همين خاطر است كه انبياء (عليه السلام) مردم را تشويق مىكردند كه هر چه ميل آنها را به دنيا زياد مىكند آن را ترك كنند اگر چه به خودى خود مىتواند وسيلهاى براى رسيدن به آخرت باشد زيرا شيطان قوى و نفوس انسانها بسيار ضعيف است.
به عبارت ديگر مىگوييم، دنيا عبارت از دو حالت از حالتهاى قلب است حالتى كه نزديكتر است دنيا ناميده مىشود يعنى ميل به تمام چيزهايى كه قبل از مرگ است مربوط به دنياست و حالتى كه بعد از آن و متأخر از آن است آخرت ناميده مىشود يعنى همان چيزهايى كه بعد از مرگ هستند.
پس هر چيزى كه انسان در دنيا به آن مايل است و بهره و نصيب و لذتش مربوط به قبل از مرگ است دنياى انسان است ولى بايد توجه داشت كه هر چيزى كه انسان به آن ميل دنيوى دارد و از آن بهره و نصيب مىگيرد نكوهيده نيست بلكه امور دنيوى خود منقسم به سه قسمند كه فقط يك قسم آن نكوهيده است.
1 - امورى كه در دنيا همراه انسان هستند و نتيجه آنها براى بعد از مرگ باقى مىماند مثل معرفت خدا؛ شناخت صفات و افعال او؛ شناخت فرشتگان، كتب، رسل، و شرايع و احكام و عمل خالص براى خدا.
گاهى مىشود كه در دنيا چيزى از علم و عمل براى انسان لذيذتر نيست لذا نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: از دنياى شما سه چيز محبوب من است بوى خوش و زنان، ولى روشنى چشمم من در نماز است
(619).
حضرت در اين كلام شريف نماز را چون در عالم حس و عيان است از امور دنيوى مىشمرد در حالى كه نماز از بزرگترين موجبات نزديكى به خداست.
اين گونه امور اگر چه به خاطر نزديكيشان دنيا ناميده مىشوند ولى پسنديده و ممدوح است و ياور انسان در مسير آخرتند.
2 - قسم دوم نقيض قسم اول است يعنى تمام چيزهايى كه بهره آنها منحصر در زندگى قبل از مرگ است و ثمره اخروى ندارند مثل لذت بردن از معاصى و حتى تلذذ بيش از حد نياز از مباحات و تنعم از انباشتههاى طلا و نقره و اسبان داغ شده. اين همان دنياى مذموم و نكوهيده است.
3 - قسم سوم متوسط بين دو قسم قبل است يعنى هر حظ و بهرهاى كه مربوط به دنيا باشد ولى انسان را در رسيدن به آخرت كمك كند و اين قسم عبارت است از تمام چيزهايى كه انسان به حسب زمان، مكان و موقعيت خود نياز دارد مثل غذا و لباس.
پس اگر انسان از غذا و لباس به قصد استعانت در فراگيرى علم، عمل، طاعات، عبادات، حفظ زندگى و آبرو و امور ديگرى كه شارع مقدس به آنها دستور داده استفاده كند اينها دنياى مذموم نيستند اگر چه قصد رفاه، تنعم و لذت هم داشته باشد.
ولى اگر از آنها در مسير معاصى يارى بگيرد جزء دنياى نكوهيده و مذموم به شمار مىروند.
لذا شريعت مقدس اسلام براى امرار معاش ما را به تحصيل مال و كسب حلال در حد لازم تشويق مىكند نبى گرامى اسلام (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: عبادت هفتاد جزء است كه برترين جزء آن طلب حلال است
(620).
و مىفرمايد: ملعون است كسى كه كل خود را بر ديگران افكند
(621).
امام سجاد (عليه السلام) مىفرمايد: دنيا دو تاست، يكى دنياى رساننده (يعنى دنياى در حد كفايت) ديگرى دنياى لعنت شده
(622).
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد: هركس براى حفظ آبروى خود در ميان مردم، تلاش براى خانواده، و نيكى به همسايهها در جستجوى رزق حلال باشد خدا را در حالى ملاقات مىكند كه چهرهاش چون ماه شب چهاردهم باشد
(623).
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: هركس براى خانوادهاش زحمت بكشد مانند كسى است كه در راه خدا جهاد كرده است
(624).
و همان حضرت درباره مردى كه گفته بود: من در خانه مىنشينم نماز مىخوانم، روزه مىگيرم و پروردگارم را عبادت مىكنم، روزى خودش مىرسد، فرمود: اين، يكى از سه كسى است كه دعايشان مستجاب نمىشود.
و مىفرمايد: خدا غربت رفتن در طلب روزى را دوست مىدارد
(625).
مردى به امام صادق (عليه السلام) عرض كرد: بخدا قسم ما در طلب دنياييم و دوست داريم دنيا نصيبمان شود.
فرمود: دنيا را براى چه مىخواهى؟
عرض كرد: مىخواهم خودم و خانوادهام را تأمين كنم، صله رحم به جا آورم انفاق كنم و حج و عمره انجام دهم.
حضرت فرمود: اين كه طلب دنيا نيست، طلب آخرت است.
و از آن حضرت است: كسى كه دنيايش را به خاطر آخرتش رها كند از ما نيست
(626).
فصل دوم: نكوهش دنيا
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است
(627).
و مىفرمايد: اگر دنيا در نزد خدا به اندازه يك بال پشه ارزش داشت يك جرعه آبش را به كافر نمىنوشانيد
(628).
و مىفرمايد: دنيا خود ملعون است و هرچه در آن است لعنت شده مگر چيزهائى كه به خاطر خدا باشد
(629).
و مىفرمايد: هركس دنيايش را دوست بدارد به آخرتش ضرر مىزند و هركس آخرتش را دوست بدارد به دنياش ضرر مىرساند پس آنچه را باقى است بر آنچه فانى است ترجيح دهيد
(630).
و مىفرمايد: دوستى دنيا ريشه هر گناهى است
(631).
و مىفرمايد: تعجب مىكنم از كسى كه سراى جاويدان را تصديق كرده و براى خانه فريب (دنيا) مىكوشد
(632).
و مىفرمايد: كسى كه شب را به صبح آورد در حالى كه بزرگترين همش دنيا باشد هيچ ربطى به خدا ندارد و خداوند قلبش را به چهار خصلت گرفتار مىكند اندوهى كه پايان ندارد، گرفتاريى كه هيچ گاه از آن فارغ نشود، فقرى كه هرگز به غنايش نرسد و آرزويى كه هيچ وقت به آخرش نائل نگردد.
و در روايت است كه روزى عيسى بن مريم (عليه السلام) در باران و رعد و برق شديد گرفتار شد دنبال خانهاى مىگشت كه بدان پناه برد خيمهاى را از دور ديد خود را به خيمه رساند زنى را در آن ديد لذا از خيمه روى برتافت و به سوى غارى در كوه شتافت چون بدانجا رسيد شيرى را در آن خفته يافت دست بر سر نهاده عرض كرد: الهى براى هركس و هر چيز منزل و مأوايى قرار دادهاى ولى براى من مأوايى نيست.
وحى شد: مأواى تو قرارگاه رحمت من (بهشت) است روز قيامت هزار حورى را كه با دست خود خلق كردهام به ازدواج تو در مىآورم و در جشن عروسيت چهار هزار سال پذيرايى مىكنم كه هر روزى به اندازه عمر دنياست و مناديم ندا دهد: كجايند زاهدان در دنيا كه در عروسى زاهد - عيسى بن مريم (عليه السلام) - شركت كنند.
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: دنيا خانه كسى است كه خانه ندارد و براى دنيا جمع مىكند كسى كه عقل ندارد
(633).
و فرمود: مرا به دنيا چه، مثل من در دنيا مثل سوارى است كه در روز گرمى به درخت برسد و ساعتى در سايهاش بيارامد سپس آن را ترك كند و برود
(634).
كسى از اميرالمؤمنين (عليه السلام) خواست كه دنيا را برايش توصيف كند فرمود: چه توصيف كنم از خانهاى كه هركس محتاج شد محزون است و هركس بىنياز شد در فتنه گرفتار آمد در حلالش حساب است و در حرامش عقاب.
و مىفرمايد: دنيا در شش چيز خلاصه مىشود:
خوردنى، نوشيدنى، پوشاك، وسيله سوارى، منكوح و بوييدنى.
بهترين خوردنىها عسل است كه مشوب پشهاى است.
و بهترين نوشيدنىها آب است كه نيك و بد بطور يكسان از آن برخوردارند.
و بهتربن لباسها حرير است كه دست باف كرمى است.
و بهترين مركوبات اسب است كه مردان بر روى آن به قتل مىرسند.
و بهترين منكوحات زن است كه
نكاحش دخول مجراى بولى در مجراى بول ديگرى است؛ به خدا قسم زن بهترين چيز خود
صورت را زينت مىدهد و زشتترين چيز از او تقاضا مىشود.
و بهترين بوييدنىها مشك است كه خون حيوانى است.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: چيزى از دنيا رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) را خوشحال نمىكرد مگر وقتى كه در آن گرسنه و ترسناك
از آخرت بود
(635).
و جناب لقمان به پسرش فرمود: پسرم دنيايت را به آخرت بفروش كه هر دو را بدست آرى آخرتت را به دنيا نفروش كه هر دو را از دست مىدهى
(636).
فصل سوم: مثلهايى كه از انبياء و اوصياء و حكماء درباره دنيا رسيده
امام حسن (عليه السلام) مىفرمايد:
يا اهل لذات دنيا لا بقاء لها
ان اغتراراً بظل زائل حمق
اى اهل لذتهاى دنيا، اين لذات باقى نمىمانند بدرستى كه دل بستن به سايهاى كه به زودى زائل مىشود حماقت است.
حضرت در اين بيت دنيا را به سايه تشبيه مىكند چون سايه در واقع متحرك و در ظاهر ساكن است و حركتش با چشم ظاهر درك نمىشود بلكه بايد با بصيرت باطنى فهميد كه در حال حركت است و دنيا هم، چنين است.
و از آن جهت كه انسان در دنيا با خيالات فريب مىخورد و در آخرت تهى دست و بيچاره مىماند نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) آن را چنين تمثيل مىكند: دنيا خواب است كه اهل آن به خاطرش پاداش مىگيرند يا عقاب مىشوند
(637).
و از جهت آن كه در آغاز به اهل خود اظهار لطف مىكند و در پايان آنها را هلاك مىكند در روايت است كه عيسى (عليه السلام) در مكاشفهاى دنيا را به صورت عجوزى بىدندان با زينت كامل مشاهده كرد به او فرمود: با چند نفر ازدواج كردهاى؟ گفت: تعدادشان را نمىدانم. فرمود: آيا آنها همه مردند يا تو را طلاق دادند؟ گفت: همه را كشتم. فرمود: بيچاره شوهران آيندهات كه از شوهران گذشتهات عبرت نمىگيرند، چگونه آنها را يكى پس از ديگرى مىكشى و از تو حذر نمىكنند.
و چون دنيا براى عبور ساخته شده نه براى ساختن و آباد كردن دربارهاش چنين وارد شده: دنيا پلى است، از آن بگذريد و آن را آباد نكنيد.
عيسى بن مريم (عليه السلام) مىفرمايد: دنيا پلى است، از آن بگذريد و آبادش نكنيد.
تشبيه دنيا به پل از آن جهت است كه گهواره به منزله ميلهاى است كه در اول پل قرار دارد و گور به منزله ميلهاى است كه در آخر پل نصب مىشود و بين اين دو ميله مسافت محدودى است بعضى از مردم ثلثى از اين مسافت را و برخى ديگر نيمى از آن را، و جمعى ديگر دو ثلث آن را پيمودهاند و پارهاى از مردم جز يك قدم آخر راهى ندارند و هركس ممكن است جزء گروه آخر باشد. پس كسى كه اين پل را با زينتهاى گوناگون تزئين مىكند. و آن را وطن خود قرار مىدهد در حالى كه با سرعت از آن در حال عبور است، در نهايت جهل و حماقت است و از آن جهت كه ظاهرش زيبا و باطنش زشت است اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نامهاى به جناب سلمان نوشته چنين مىفرمايد: دنيا چون مارى است كه پوستش نرم و زهرش كشنده است
(638). پس هر آنچه را از دنيا دوست مىدارى از آن روى برتاب كه با تو زياد نمىماند غم و اندوه آن را رها كن چون مىدانى كه از تو جدا مىشود از هر چه بيشتر دوستش مىدارى بيشتر حذر كن زيرا هرگاه دنيا دوست به خاطر سرورى به دنيا اعتماد كند به اجبار آن را از او مىگيرد والسلام.
و چون انسان وقتى به دنيا مشغول شد ناچار است پيامدهاى آن را ببيند.
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: كسى كه در طلب دنياست مثل كسى است كه در آب راه مىرود آيا ممكن است كسى كه در آب راه مىرود پاهايش خيس نشود؟
و از آن جهت كه باقى مانده دنيا نسبت به گذشته آن بسيار ناچيز است نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: اين دنيا چون پيراهنى است كه اول تا آخرش شكاف خورده و به نخى بند است و چيزى نمانده كه آن نخ هم پاره شود.
و چون بالأخره طالب خود را مىكشد عيسى بن مريم (عليه السلام) مى فرمايد: طالب دنيا كسى را ماند كه از دريا آب مىنوشد هرچه بنوشد تشنهتر مىشود تا كشته شود.
و چون نسبت به آخرت خيلى ناچيز است نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: دنيا نسبت به آخرت مانند اين است كه كسى انگشتش را به دريا بزند ببينيد اين انگشت چقدر از آب دريا را به همراه مىآورد.
امام كاظم (عليه السلام) مىفرمايد لقمان (عليه السلام) به پسرش فرمود: پسرم دنيا درياى عميقى است كه خلق زيادى در آن غرق شدهاند. پس بايد كشتى تو در اين دريا تقوى و پرهيزگارى باشد كه عرشه آن ايمان
(639)، بادبانش توكل، ناخدايش عقل، راهنمايش دانش و لنگر آن صبر باشد.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد: حريص به دنيا مانند كرم ابريشم است كه هرچه تاربتند خروجش مشكلتر مىشود تا عاقبت از غصه بميرد.
از بهترين مثالهايى كه در نسبت انسان با دنيا زده شده تشبيه انسان به مردى است كه در بيابانى وسيع در حال حركت است كه ناگاه با شيرى درنده مواجه مىشود و چون خود را بىپناه و بىدفاع مىيابد چشمش به چاهى مىافتد و به آن پناه مىبرد چون به وسط چاه مىرسد گياهى را مىبيند كه بر ديواره چاه روئيده، به گياه آويزان مىشود در حالى كه مىداند اين گياه به حالش نافع نخواهد بود ولى چارهاى ندارد چون
الغريق يتشبث بكل حشيش.
به بالاى سر نگاه مىكند شير را منتظر خروجش مىبيند به پائين مىنگرد چهار افعى را با دهنهاى باز در انتظار سقوطش مىيابد در اين حال كه نه راه خروج دارد و نه مىتواند به ته چاه رود و گياه هم توان حفظ او را ندارد چون يك موش سياه و يك موش سفيد در حال جويدن ريشه آن هستند در اين حال كه در چنين مشكل بزرگى گرفتار است ناگاه چشمش به ديواره چاه مىافتد مقدارى عسل آلوده به خاك و خاشاك مىبيند كه زنبورها و پشهها بر آن جمع شدهاند بيچاره موقعيت خود را فراموش كرده تمام حواسش مصروف عسل شده به مبارزه با زنبورها مشغول مىشود و شروع به خوردن عسل مىكند.
اين مثل انسانى است كه در لذات دنيا غوطهور شده و موقعيت و مبداء و معاد خود را فراموش كرده است.
شير همان مرگ است كه هيچ فرار و چارهاى از آن نيست.
اينما تكونوا يدرككم الموت ولو كنتم فى بروج مشيدة
(640).
و چهار افعى طبايع چهارگانه انسان است كه مزاج او را تشكيل مىدهند و هر كدام غالب شوند او را خواهند كشت و چاه دنياست و گياه عمر انسان و موشها شبانه روز است كه عمر را كوتاه مىكنند و عسل مخلوط با خاك و خاشاك لذات آميخته با كدورتهاى دنياست و زنبورها و پشهها مردمند كه بر سر دنيا در تزاحم و رقابتند.
باب يازدهم: مال
مال و ثروت مانند اكثر چيزهايى كه در زندگى با آنها سر و كار داريم مثل دوست و دوستى و معاشرت از جمله عناوينى است كه در منطق اسلام عزيز، به خودى خود نه خوب است و نه بد؛ نه سزاوار مدح است، نه مستحق نكوهش. اما چون در رابطه با هدف و چگونگى كسب و مصرف قرار گيرد گاهى خوب مىشود و گاهى بد. به عبارت ديگر يك گونه برخورد با ثروت و تحصيل و مصرف و حفظ و نگهدارى و به طور كلى نگرش به آن سزاوار مدح است و گونه ديگرش مستحق نكوهش. با نظر دقيقتر مىتوان گفت كه در تمام اين رابطهها باز مدح و ذم در حقيقت متوجه مال و ثروت نيست بلكه متوجه انسان است يعنى انسان در يك گونه برخورد با ثروت ممدوح است و در گونه ديگرش مذموم و به همين خاطر است كه مىبينيم در شرع مقدس گاهى ثروت ستايش مىشود و گاهى نكوهش گاهى ما را به كسب آن تشويق و گاهى به دورى از آن ترغيب مىكنند.
قبل از اين در مدح مال به مناسبتهاى مختلف احاديثى ذكر شد و به طور كلى هر دليلى كه انسان را به كارهايى چون حج؛ زكات، خمس، صدقه دادن، بخشش، هديه دادن، نيكى كردن و طعام دادن كه جز با پول و ثروت امكانپذير نيست تشويق مىكند در حقيقت مدح ثروت است.
خداى تعالى در چند موضع ثروت را خير ناميده و از جمله مىفرمايد:
ان ترك خيراً الوصية للوالدين
(641).
و نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: مال صالح براى مرد صالح چه نيكوست
(642).
از طرفى ديگر در مذمت و نكوهش آن آيات و روايات بسيارى وارد شده است خداى تعالى مىفرمايد:
انما اموالكم و اولادكم فتنة
(643).
و مىفرمايد:
لاتلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون
(644).
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: حب مال و برترى، نفاق مىرويانند همچنانكه آب گياه را مىروياند
(645).
و امثال اين آيات و احاديث بسيار است.
سر مطلب اين است كه ثروت موجودى است دو چهره درست مانند مارى كه داراى زهر و پادزهر است پادزهر فايده اوست و زهر آشوبش.
مال اگر در راه اطاعت و رضايت خدا صرف شود از آخرت است وگرنه موجودى است دنيوى، در مال فايدهها و آشوبهاست هركس آن را بشناسد و از فوايدش استفاده كند و از آشوبش اجتناب نمايد نجات يافته است.
فوايد مال بر دو قسم است فايدههاى دنيوى و فايدههاى اخروى. فايدههاى دنيويش معلوم است و لذا مردم به خاطرش حرص مىورزند اما فايدههاى دينى آن بر سه قسم است:
1 - آنچه براى عبادت و يارى خود انسان بر عبادت، مصرف مىشود.
2 - آنچه براى ديگران مصرف مىشود كه خود داراى چهار قسم است:
الف: صدقه
ب: جوانمردى
ج: حفظ آبرو
د: اجرت كارگر
درباره صدقه تشويقات و ترغيبات در شرع مقدس بسيار است تا جائى كه گفته شده: صدقه غضب پروردگار را خاموش مىكند.
جوانمردى عبارت از صرف مال براى اغنياء و بزرگان در امورى از قبيل مهمانى، هديه دادن، كمك و غذا دادن است اين مصرف نيز از جمله چيزهائى است كه شارع مقدس به آن ترغيب نموده و در مقابل آن وعده پاداش داده است.
حفظ آبرو عبارت است از بذل مال براى جلوگيرى از هجو شعراء، عيبگوئى سفيهان و دفع شر اشرار اين مصرف علاوه بر نفع زودرسى كه در دنيا دارد مورد تشويق شارع نيز قرار گرفته است.
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: هرچه آبروى انسان را حفظ مىكند براى او صدقه محسوب مىشود
(646).
اما اجرت كارگرانى كه انسان براى تأمين ضروريات زندگى چون مأكول و ملبوس اجير كند لازم است، چون اگر اين ضروريات نباشند راه آخرت رفتن و در فكر عاقبت بودن ممكن نيست و اگر قرار باشد كه انسان خودش همه كارها را به عهده بگيرد تمام اوقاتش اشغال و فكر كردن برايش مشكل مىشود و از ياد خدا غافل مىماند.
3 - آنچه كه براى شخص معينى مصرف نمىشود بلكه در راه منفعت عمومى بكار گرفته مىشود مثل ساختن مساجد، پلها، كاروانسراها، بيمارستانها و نصب چراغ در معابر.
مال، غير از آنچه ذكر شد منافع بزرگ ديگرى در دنيا دارد، از قبيل رهائى از ذلت گدايى و حقارت فقر و كثرت دوستان و برادران و ياران.
مضرات ثروت
مضرات ثروت نيز به دينى و دنيوى تقسيم مىشود.
مضرات دينى ثروت بر سه نوع است:
1 - اينكه انسان را به معصيت و گناه مىكشاند زيرا شهوات پيوسته تقاضاى اشباع دارند ولى عجز، انسان را از گناه باز مىدارد و يكى از راههاى محفوظ ماندن از گناه عدم قدرت است.
2 - اينكه به بهرهورى بيش از حد از مباحات منجر مىشود. چه بسا انسان با كسب حلال نتواند بطور دلخواه از مباحات استفاده كند و در ورطه استفاده از اموال شبههناك بيفتد و به صفات و اخلاق مهلكهاى چون جدال و خصومت، سازش كارى، دروغ و نفاق تن در دهد تا بتواند آنچه را كه مىخواهد به دست آورد.
3 - سومين ضرر ثروت كه هيچ ثروتمندى از آن در امان نيست غفلت از ياد خدا به سبب اشتغال به ثروت است و غفلت از خدا به هر صورتى خسران و زيان است و لذا حضرت عيسى (عليه السلام) فرمود: در مال سه ضرر نهفته است اول آنكه از غير حلال كسب شود.
گفته شد: اگر از حلال به دست آيد چه ضررى دارد؟
فرمود: اينكه در غير حق مصرف شود.
گفته شد: اگر كسى در حق مصرف كند چه زيانى دارد؟
فرمود: حفظ و اصلاح آن صاحبش را از خدا غافل مىكند.
راه نجات از مضرات ثروت
كسى كه مىخواهد از آشوب ثروت در امان باشد بايد امورى چند را مراعات كند:
1 - مقصود و هدف از مال را بداند و بداند مال براى چه خلق شده و چرا انسان به مال محتاج است. تا بيش از قدر حاجت كسب نكند و به حفظ آن همت نگمارد.
2 - در كسب مال مواظب باشد تا از حرام و اموال مشتبهى كه معمولاً به حرام نزديكترند و از مكروهاتى كه با جوانمردى و مروت منافات دارند اجتناب كند.
3 - در خرج كردن مال دقت كند كه حد وسط را مراعات كند تا دچار اسراف و تبذير يا بخل نشود.
خداى تعالى مىفرمايد:
والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قوام
(647).
4 - آنچه را از حلال كسب مىكند در موضع حقش قرار دهد و در غير حق مصرف نكند چه اينكه گناه كسب نادرست با گناه مصرف ناحق مساوى است.
5 - اينكه در تمام مراحل از كسب و ترك و انفاق و امساك نيت خود را اصلاح كند آنچه را كسب مىكند براى استعانت در راه خدا و آنچه را ترك مىكند به خاطر زهد و بىرغبتى به دنيا باشد.
در اين صورت وجود مال به او ضررى نمىزند.
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مىفرمايد: اگر كسى تمام ثروت زمين را جمع كند ولى از اين كار خدا را در نظر داشته باشد زاهد است و اگر از تمام دنيا صرفنظر كند ولى به خاطر خدا نباشد زاهد نيست
(648).
و مىفرمايد: زهد در دو كلمه قرآن خلاصه مىشود.
لكيلا تأسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم
(649).
اگر كسى بر آنچه از دستش مىرود افسوس نخورد و با آنچه به دستش مىآيد مسرور نشود دو طرف زهد را مراعات كرده است.
باب دوازدهم: فقر «حاجتمندى»
فقر نيز از جمله عناوينى است كه شرع مقدس در مدح و ذمش سخن رانده است و خلاصه كلام در باب فقر اين است كه فقر و نياز يا فقط به خداست مثل كسى كه غنى النفس است و نسبت به مردم اظهار بىنيازى مىكند اين حالت در اعلا مراتب كمال است و اين است آن چيزى كه نبى گرامى اسلام (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: فقر افتخار من است
(650).
قرآن كريم صاحبان اين صفت را ستوده مىفرمايد:
يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف
(651).
و يا فقر به مردم است به اين معنى كه پيوسته شكوه كند و اظهار حاجت نمايد و ذلت سؤال و گدايى را تحمل نمايد و به آنچه در دست مردم است چشم طمع دوزد، اين حالت از پايينترين مراتب نقص است.
و اين همان چيزى است كه نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) دربارهاش فرمود: فقر روسياهى دو دنياست
(652) زيرا كسى كه چنين صفتى دارد مبغوض خدا و مردم است و دنيا و آخرت را ضرر كرده است.
حالت سوم اين است كه فقر و نياز گاهى به خدا باشد و گاهى به مردم اين همان حالتى است كه پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) دربارهاش فرمود: فقر نزديك است به كفر منتهى شود
(653).
زيرا اين حالت شبيه شرك است.
وظايف فقير
براى فقير شايسته است كه قانع باشد طمع خود را از مردم قطع كند، به آنچه دارند بىتوجه باشد و به قبول مال از هر راهى تن در ندهد.
تحصيل چنين حالتى ممكن نيست مگر آنكه به قدر كفاف كسب كند و از آرزوهاى دراز بپرهيزد زيرا اگر حريص و طمعكار باشد حرص و طمع او را به اخلاق ناپسند و ارتكاب گناهان او مىدارند.
نبى گرامى اسلام (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: همه مردم از فقير و غنى در روز قيامت آرزو مىكنند كه در دنيا به اندازه قوتى نصيبشان مىشد
(654).
و مىفرمايد: اى فقراء قلباً از خدا راضى باشيد تا با پاداش خود بر فقرتان غلبه كنيد وگرنه نتوانيد غالب شد
(655).
اميرالمؤمنان (عليه السلام) مىفرمايد: اى پسر آدم اگر از دنيا به قدر نيازت مىخواهى كمترين چيزى كه در آن است تو را كفايت مىكند و اگر بيش از حد نيازت بخواهى تمام آنچه در آن است تو را بس نيست.
امام باقر (عليه السلام): مبادا به بالاتر از خود چشم بدوزى كه در اين باب آنچه خداى تعالى به پيامبرش فرمود براى تو بس است، فرمود:
و لا تعجبك اموالهم و لا اولادهم
(656) و فرمود:
لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجاً منهم زهرة الحياة الدني
(657). و هرگاه مشاهده زندگى ثروتمندان زندگى را بر تو تلخ كرد زندگى رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) را ياد آر كه غذايش نان جو، حلوايش خرما و هيزمش شاخههاى كوچك خرما بود آن هم در اوقاتى كه مىيافت.