باب پنجم: كينه
هنگامى كه انسان غضب كند و از انتقام ناتوان باشد چارهاى ندارد جز اينكه غضب خود را فرو برد، اين خشم و غضب به باطن بر مىگردد و عقده درونى ايجاد مىكند و تبديل به كينه مىشود.
معنى كينه نسبت به كسى اين است كه آن شخص بطور دائم و مستمر بر قلبت سنگينى كند و در دل از او بغض و تنفر داشته باشى.
نبى گرامى اسلام (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: مؤمن كينهتوز نيست
(528).
بنابر آنچه ذكر شد كينه از ثمرات غضب است و خود هشت چيز را در وجود انسان به ارث مىنهد، كه عبارتند از:
1 - حسد: به اين معنى كه انسان را وادار مىكند آرزوى سلب نعمت از آن شخص را داشته باشد.
2 - اينكه حسد را در باطن رشد مىدهد تا هنگامى كه انسان او را به بلائى گرفتار ديد، به او طعنه مىزند و سرزنش مىكند.
3 - اينكه انسان با او قطع رابطه مىكند اگر چه او مايل به وصلت باشد.
4 - اينكه براى تحقير و تصغير از او روى مىگرداند
اين اثر به خاطر قصد تحقيرى كه همراه دارد از اثر سوم بدتر است.
5 - اينكه درباره او به سخنان حرام چون دروغ و غيبت مرتكب مىشود و باعث افشاء سر و هتك ستر او مىشود.
6 - اينكه به خاطر تمسخر و استهزا
اعمال و گفتار او را تقليد مىكند.
7 - اينكه به وسيله كتك كارى و چيزهايى كه باعث ناراحتى جسمى او مىشوند او را آزار مىدهد.
8 - اينكه حقوق او از قبيل صله رحم، قضاء دين و رد مظلمه را سلب مىكند و همانطور كه مىدانيم تمام اين آثار حرام و غير مشروعند.
پائينترين درجات كينه اين است كه وجود انسان از تمام آثار مذكور خالى باشد ولى سنگينى و بغض درونى او را از گشاده روئى و رفق و مدارا باز دارد.
براى چنين شخصى بهتر آن است كه رابطهاش را با شخص مورد كينه به حال قبلى خود حفظ كند و اگر بتواند براى مبارزه با نفس و مخالفت شيطان احسان و نيكى بيشترى به او روا دارد بسيار نيكوست زيرا اين درجه مرتبه صديقين و از بهترين اعمال مقربين است.
حالات شخص كينهتوز
هنگامى كه انسان نسبت به كسى كينه در دل مىگيرد ممكن است قادر به تلافى و انتقام نباشد در اين صورت كينه به صفات ناپسندى چون حسد منجر مىشود كه در آينده از آنها بحث خواهيم كرد. ولى اگر توانائى انتقام داشته باشد يكى از سه حالت زير در او پيدا مىشود.
1 - اينكه حق خود را كامل و بدون كم و زياد استيفاء كند، در اين صورت به عدالت رفتار كرده است.
2 - اينكه او را ببخشد و به او نيكى كند، اين حالت فضل و بخشش است.
3 - اينكه بيش از حد استحقاق خود او مطالبه كند، اين حالت ظلم است.
چاره رهائى از كينه
علاج كينه اين است كه انسان بداند تا زمانى كه كينهاى در قلب او باشد دائماً غمگين و اندوهناك و گرفتار خواهد بود و در دنيا و آخرت در چنگال بىرحم عذاب خواهد ماند.
و ديگر اينكه در فضيلت رفق و مدارا و عفو بينديشد.
خداى تعالى مىفرمايد:
خذ العفو و أمر بالعرف
(529).
و مىفرمايد:
و ان تعفوا اقرب للتقوى
(530).
و امام صادق (عليه السلام) از نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) چنين روايت مىكند:
آيا بهترين صفات دنيا و آخرت را به شما معرفى كنم؟
هركس به تو ظلم كرد او را ببخش، با كسى كه با تو قطع رابطه كرده وصلت كن، هركس به تو بدى كرد به او احسان كن و هركس تو را محروم كرد به او عطاء كن
(531).
و مىفرمايد رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: ببخشيد، كه بخشش جز عزت بر بنده نمىافزايد پس همديگر را ببخشيد تا خدا عزتتان دهد
(532)
.
معتب مىگويد: همراه امام كاظم (عليه السلام) در باغش مشغول برداشت محصول بوديم، نگاهم به غلامى افتاد كه مقدارى خرما را به پشت ديوار باغ پرت كرد، رفتم او را گرفتم، خدمت امام (عليه السلام) آوردم. عرض كردم: فدايت شوم، اين غلام را با اين خرما يافتم.
حضرت به غلام فرمود: فلانى! آيا گرسنه مىمانى؟
عرض كرد: نه، مولاى من، فرمود: پس براى چه اين خرما را برداشتى؟
عرض كرد: ميل داشتم كه براى من باشد.
حضرت فرمود: رهايش كنيد، برو اين خرما براى تو.
و همان حضرت فرمود: مدارا نيمى از زندگى است
(533).
باب ششم: حسد
همانطور كه ذكر شد حسد از نتائج كينه و خود كينه از ثمرات غضب است بنابراين حسد، فرع فرع غضب است.
حسد خود داراى نتايج نكوهيده بىشمارى است.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد: حسد ايمان را مىخورد، همانطور كه آتش هيزم ر
(534).
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: آفت دين حسد و عجب و فخرفروشى است
(535).
و مىفرمايد: خداى تعالى به موسى (عليه السلام) فرمود: اى پسر عمران به خاطر آنچه از فضل و كرم خود به مردم عطا كردهام به آنها حسد نورز، به آن نعمتها چشم مدوز و دلت دنبال آنها نباشد، زيرا حسود، از نعمتهاى من خشمگين است، مىخواهد از قسمتى كه من بين بندگانم انجام دادهام جلوگيرى كند، و كسى كه چنين باشد نه من از او هستم و نه او از من است.
و مىفرمايد: تقوى پيشه كنيد و به هم حسد نورزيد...
(536).
و از آن حضرت در كتاب مصباح الشريعة چنين روايت شده است:
شخص حسود قبل از آنكه به ديگرى زيان برساند خود را زيان بار كرده است مانند ابليس كه براى خود لعنت و براى آدم برگزيدگى و هدايت و ترقى به محل حقايق پيمان الهى و نبوت را به ارمغان آورد.
پس محسود باش و حسود نباس زيرا ميزان حسود سبك است و پيوسته ميزان محسود را سنگين مىكند.
و چون رزق قبلاً تقسيم شده حسد سودى به حسود و ضررى به محسود نمىرساند. ريشه حسد كورى قلب و انكار فضل پروردگار است و اين دو، بالهاى كفرند. بوسيله حسد، انسان دچار حسرت ابدى شده و در چنان مهلكهاى مىافتد كه هرگز از آن نجات نمىيابد. حسود توبه ندارد زيرا بر كار خود مصر است و به آن معتقد، و بر اين حالت سرشته شده است. بدون دليل حسد مىورزد و سرشت انسان تغييرپذير نيست اگر چه معالجه شود (پايان نقل از مصباح الشريعة).
غبطه
حسد هميشه در مورد نعمت پيدا مىشود، هنگامى كه نعمتى به بندهاى عطا مىشود كسى كه ناظر بر تنعم اوست
اگر شكرگزار يابى تفاوت نباشد يكى از دو حالت در او پيدا مىشود.
1 - اينكه از وجود آن نعمت ناراحت باشد و زوال آن را آرزو كند اين حالت حسد ناميده مىشود.
2 - اينكه از وجود نعمت ناراحت نباشد و زوال آن را نيز آرزو نكند ولى مايل باشد كه او هم از چنان نعمتى برخوردار باشد، اين حال غبطه يا رقابت ناميده مىشود
كه بر عكس حسد از صفات پسنديده و موجب رشد و تحرك انسان است.
در محاورات گاهى دو لفظ حسد و غبطه به جاى هم استعمال مىشوند. ولى پس از درك معانى باكى از نامگذارى نيست.
نبى گرامى اسلام (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: مؤمن رقابت مىكند و كافر حسد مىورزد
(537).
و خداى تعالى مىفرمايد:
و فى ذلك فليتنا فس المتنافسون
(538).
و باز نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: حسد جز در مورد دو گروه محقق نمىشود، اول كسى كه خدا به او ثروتى داده و او را به انفاق در راه حق موفق گردانيده است و دوم كسى كه خدا به او علمى عطا كرده و او به آن سيره خود قرار داده و آن را به مردم مىآموزد.
در اين حديث پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) غبطه را حسد ناميده است و گاهى هم حسد رقابت ناميده مىشود.
حسد در هر حال حرام است، جز در مورد نعمتى كه نصيب كافر يا فاجر شده است و بوسيله آن فساد و فتنه انگيزى مىكند و وسايل آزار خلق را فراهم مىنمايد. در اينگونه موارد اشكال ندارد كه انسان خواهان زوال نعمت باشد، اما نه از آن جهت كه نعمت است، بلكه از آن جهت كه آلت فساد شده است، بطورى كه اگر صاحبش از فساد و فتنه انگيزى دست برداشت ديگر از متنعم بودنش ناراحت نباشيم.
حسد معمولاً بين كسانى صورت مىپذيرد كه در منافع و اهداف با هم تصادم داشته باشند، در اين صورت هنگامى كه يكى از آنها ببيند ديگرى مانع رسيدن او به هدفش مىشود، از او متنفر شده و بغض و كينهاش را به دل مىگيرد ولى اگربين دو نفر هيچ رابطهاى نباشد حسد بين آنها معنى ندارد لذا مىبينيم كه معمولاً عالم به عالم حسد مىورزد ولى نسبت به عابد هيچ حسدى ندارد و تاجر به تاجر حسد مىورزد نه به عالم.
يك مرد بيش از غريبهها به برادر و پسر عمويش حسد مىورزد، و يك زن بيش از مادر شوهر و دختر شوهر به هوو ونديمه شوهرش حسد دارد.
و اين به خاطر تزاحمى است كه در اهداف و مقاصد دارند.
علل و اسباب حسد
1 - عداوت و دشمنى
به اين معنى كه انسان وقتى با كسى دشمن شد هيچ خيرى را براى او نمىخواهد و لذا متنعم بودنش را دوست ندارد.
2 - عزت نفس (خود عزيز داشتن)
به اين معنى كه مىداند آن شخص به خاطر نعمتش بر او تكبر مىكند و او به خاطر عزت نفسى كه دارد نمىتواند تكبر و تفاخر او را تحمل كند.
3 - كبر
شخص حسود مىخواهد بر ديگران تكبر كند و اگر آنها متنعم باشند زمينهاى براى كبر او باقى نمىماند.
4 - تعجب
اين سبب در مواردى است كه نعمت به قدر بزرگ باشد كه انسان تعجب كند شخصى آن چنان به نعمتى اين چنين دست يابد
و به عبارت ديگر آن شخص را مستحق چنين نعمتى نداند.
5 - ترس از نرسيدن به مقصود
به اين معنى كه انسان بترسد محسود به نعمتى كه بدست آورده مىتواند مانع منافع او شده و او را از رسيدن به مقصود باز دارد
مثل تاجرى كه مىترسد همكارش با داشتن فلان مقدار سرمايه در بازار رقيب او مىشود.
6 - حب رياست
چون رياست معمولاً مبتنى بر اين است كه رئيس نعمتى داشته باشد كه ديگران از آن محروم باشند
لذا شخص رياست طلب وقتى ببيند ديگران به نعمتى شبيه آنچه او دارد دست يافتهاند حسد مىورزد.
7 - خباثت درونى و بخل ذاتى نسبت به بندگان خدا
كسانى هستند كه متنعم شدن ديگران هيچ يك از ضررهايى را كه ذكر كرديم براى آنها ندارد ولى به علت خباثت ذاتى و بخلى كه دارند از گرفتارى ديگران شاد و از متنعم بودن آنها در عذابند، لذا از شنيدن وصف گرفتارى ديگران شاد مىشوند، مستانه مىخندند و شماتت مىكنند و از مشاهده انتظام امور بندگان خدا رنج مىبرند.
گاهى در يك نفر همه اين اسباب و علل يا بيشتر آنها جمع مىشوند و او را دچار حسدى جانكاه مىكنند.
راه علاج حسد
براى علاج حسد دو راه وجود دارد:
راه علمى
راه عملى
1 - راه علمى
علاج اين مرض اين است كه حسود بداند حسد خسران دنيا و عقبى را برايش به ارمغان مىآورد، زيرا حسد در واقع عبارت است از خشم بر قضاى الهى و ناخوش داشتن نعمت او كه بين بندگان خود تقسيم نموده و بيزار از عدل او كه با حكمت خفيه خود در ملكش اقامه نموده است و اين جنايتى بس بزرگ است كه در مقابل پروردگار عادل و حكيم مرتكب شده است.
از طرف ديگر بداند كه با حسد از زى اولياء خدا خارج شده و با شيطان و كفار هم مسلك گشته است، چه اينكه اولياء خدا بندگان او را دوست دارند و ابليس و كفار پيوسته براى مؤمنين آرزوى بلاء مىكنند و زوال نعمت آنها را خواستارند.
خداى تعالى مىفرمايد:
ان تمسسكم حسنة تسؤهم و ان تصبكم سيئة يفرحوابه
(539).
و باز مىفرمايد:
ود كثير من اهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفاراً حسداً من عند انفسهم
(540).
اينها ضررهائى است كه حسد براى دين و آخرت انسان به بار مىآورد و اما ضرر دنيائى حسد، آن است كه حسود در عذابى دردناك و غم و غصهاى سوزناك كه حسدش براى او فراهم كرده به سر مىبرند، زيرا مىبيند كه روز بروز نعمت، نصيب دشمنانش مىشود و حسد او هر چند زياد باشد در نعمت ديگران تأثير ندارد، چه اينكه اگر حسد حاسدان در نعمتها مؤثر بود با حسد كفار هيچ نعمتى براى مؤمنين باقى نمىماند.
آرى حسد هيچ ضررى به محسود نمىرساند چون نعمتى را كه خدا براى بندگانش مقرر كرده است را با هيچ وسيلهاى نمىتوان سلب كرد، بلكه همانطور كه گفتيم زياد حسد متوجه حسود است و به حال محسود نافع و براى دنيا و آخرت او مفيد است.
سود دنيوى، اين كه دشمنش پيوسته مغموم و بدحال و در عذاب است زيرا هيچ عذابى از عذاب حسود بالاتر نيست، اين درد و عذاب را حسود با دست خود فراهم كرده و خواسته درونى دشمنانش را محقق نموده است و اين يكى از مهمترين اغراض دنيوى خلق است. امام سود اخروى، اين كه محسود به سبب حسد مظلوم واقع شده است مخصوصاً اگر حسد، شخص حسود را به غيبت يا حمله بر عرض محسود و هتك ستر و ذكر معايب او وادار كند.
اينها هدايائى هستند كه حسود به وسيله انتقال حسناتش به ديوان عمل محسود به او هديه مىكند تا زمانى كه فرداى قيامت غرق در افلاس و محروميت از حسنات با او ملاقات كند و همچنان كه از راحت دنيا محروم بود
در آخرت دچار عذاب اليم شود نتيجه اينكه نعمتى بر نعمت محسود و شقاوتى بر شقاوت خود افزوده است.
2 - معالجه عملى حسد
علاج عملى حسد آن است كه حسد و تمام اقوال و افعالى را كه حسد اقتضاء مىكند محكوم كند و خود را به انجام نقيض آنها مكلف نمايد.
مثلاً اگر كسى حسد اقتضاء مىكند كه متعرض عرض و آبروى محسود شود زبانش را به مدح و ثناى او مكلف كند و اگر موجب قطع بخشش به او مىشود خود را به بخشش بيشترى وادار نمايد در نتيجه چنين رفتارى محسود به او محبت پيدا مىكند و در اثر محبت او شخص حسود محبت پيدا مىكند و بين آنها دوستى و موافقت ايجاد مىشود و همين دوستى ماده حسد را خشك مىكند و اين تكلفات اوليه براى حسود به صورت خلق و خوى در مىآيد ولى همانطور كه در محل خود ذكر خواهد شد، راه اصلى علاج حسد قطع ريشههاى آن از قبيل كبر و خود عزيز داشتن و شدت حرص است.
مراتب حسد
شخص حسود معمولاً داراى يكى از سه حالت ذيل مىباشد.
1 - اينكه طبعاً بد خواه ديگران باشد ولى خودش از اين حال ناراحت و عقلاً از اين ميل قلبى متنفر باشد و به همين خاطر بر نفس خود غضبناك بوده و در فكر چارهاى براى رفع آن باشد.
اين قسم از حسد چون از اختيار انسان خارج است قطعاً مورد عفو پروردگار مىباشد.
2 - اينكه اين ميل قلبى را دوست داشته و در ناگواريها محسود به وسيله قول يا فعلى شادمانى خود را اظهار كند.
اين قسم از حسد قطعاً ممنوع و حرام است.
3 - قسم سوم حالتى است ميانه دو حالت قبلى يعنى آنكه در قلب حسد بورزد و از حسد خود به هيچ وجه ناراحت نباشد و در صدد رفع آن برنيايد ولى ظاهر خود را از اطاعت حسد و انجام مقتضيات آن حفظ كند.
در حكم اين قسم از حسد بين عرفاء اختلاف است.
گروهى مىگويند حسد فعل قلبى است و همين كه انسان در قلب حسد بورزد و از آن ناراحت نباشد مصداق حسود گناهكار است اگر چه ظاهر خود را حفظ كند و به اندازه شدت و ضعف همان حب قلبى كه به زوال نعمت ديگران دارد معصيت كرده و گناهكار است.
اين گروه براى اثبات نظريه خود به دو آيه كريمه از قرآن مجيد استناد كردهاند.
1 -
و لا يجدون فى صدورهم حاجة ممااوتو
(541).
2 -
و دوالو تكفرون كما كفروا فتكونون سواء
(542).
و گروهى گفتهاند كه اگر انسان حسد خود را به وسيله جوارح اظهار نكند مرتكب هيچ گناهى نشده و بسيارى از اخبار بر همين معنا دلالت دارند.
با سندهاى مختلف از طرق عامه از نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) چنين روايت شده است: از امت من نه چيز برداشته شده است، اشتباه، فراموشى، آنچه كه نمىدانند، هرچه كه از حد طاقت آنها خارج باشد، آنچه را كه از روى ناچارى انجام مىدهند، آنچه را اجباراً انجام مىدهند، فال بد، وسوسه در تفكر درباره خلقت و حسد تا زمانى كه با دست يا زبان اظهار نشود
(543).
و فرمود: سه چيز است كه كسى را از آنها خلاصى نيست گمان، فال بد، حسد؛ و من راه نجات از اين سه را به شما مىآموزم؛ چون گمان كردى تحقيق نكن، و چون فال بدى زدى اهميت نده و هنگامى كه حسد ورزيدى ظلم نكن
(544).
و در روايت ديگرى مىفرمايد: سه چيز است كه هيچ كسى از آنها نجات نمىيابد و بسيار كمند كسانى كه از آنها نجات يابند... الى آخر روايت.
و در روايت ديگرى مىفرمايد: سه چيز است كه در مؤمن وجود دارند و او مىتواند از آنها خلاص شود و راه رهاييش از حسد اين است كه ظلم نكند.
باب هفتم: ريا / بحث درباره ريا در چند فصل منعقد مىشود:
فصل اول: نكوهش و حرمت رياء
خداى تعالى مىفرمايد:
ويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون الذين هم يراءون ويمنعون الماعون
(545).
و مىفرمايد:
يراءون الناس و لا يذكرون الله الا قليل
(546).
و مىفرمايد:
كالذى ينفق ماله رآء الناس
(547).
و مىفرمايد:
فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملاً صالحاً و لا يشرك بعبادة ربه احد
(548).
نبى گرامى اسلام (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: ترسناكترين چيزى كه از آن براى شما مىترسم شرك اصغر است.
عرض كردند: يا رسولالله شرك اصغر چيست؟ فرمود: ريا!
آنگاه چنين فرمود: هنگامى كه در روز قيامت خداى تعالى پاداش عمل بندگان را مىدهد مىفرمايد: برويد سراغ كسانى كه در دنيا براى آنها ريا مىكرديد ببينيد آيا پاداشى دارند به شما بدهند، و فرمود: خداى تعالى مىفرمايد: هركس عملى انجام دهد و ديگرى در آن با من شريك كند تمام عمل را به شريكم مىدهم من از آن عمل بيزارم و از شرك بىنيازتر از هر بىنيازم
(549).
و مىفرمايد: عملى كه ذرهاى ريا در آن باشد خدا نمىپذيرد
(550).
و مىفرمايد: پائينترين درجه ريا شرك است
(551).
امام صادق (عليه السلام) فرمود: خداى تعالى مىفرمايد: من بهترين شريكم هركس در عملش ديگرى را با من شريك كند آن عمل را نمىپذيرم، من تنها عملى را مىپذيرم كه خالص باشد
(552).
و مىفرمايد: رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: زمانى مىرسد كه مردم به خاطر طمع در دنيا داراى درونى پليد و برونى نيكو مىشوند، از ظاهر زيبايشان قصد پاداش گرفتن از خدا ندارند، دينشان ريائى است و هيچ ترسى ندارند خدا عقابى همه گير، شامل آنها مىكند و آنها چون غريق، دعا مىكنند و مستجاب نمىشود.
و باز مىفرمايد: رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: فرشتگان در كمال سرور و خوشحالى اعمال نيك بنده را بالا مىبرند. چون عمل به بالا مىرسد خداى تعالى مىفرمايد: اين عمل را در سجين قرار دهيد صاحبش آن را براى من انجام نداده است
(553).
و اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: رياءكار سه نشانه دارد اگر مردم او را ببينند با نشاط مىشود و چون تنها شود كسالت او را فرا مىگيرد و دوست دارد در تمام كارهايش او را ستايش كنند
(554).
و مىفرمايد: از خدا چنان بترسيد كه محتاج عذرخواهى نباشيد و بدون ريا و قصد شهرت عمل كنيد زيرا هركس براى غير خدا عمل كند خدا او را به عملش واگذار مىكند
(555).
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: اعمالتان را براى خدا انجام دهيد و براى مردم كار نكنيد چه اينكه هر چه براى خدا انجام شود خدا مىپذيرد و آنچه براى مردم انجام مىشود به سوى خدا صعود نمىكند
(556).
و مىفرمايد: هر ريايى شرك است بدرستى كه هركس براى مردم عمل كند ثوابش بر مردم است و هركس براى خدا عمل كند پاداشش بر خداست
(557).
و باز آن بزرگوار در تفسير آيه شريفه
فمن كان يرجولقاء ربه فليعمل صالحاً و لا يشرك بعبادة ربه احد
(558). چنين مىفرمايد: گاهى انسان عملى نيك انجام مىدهد ولى نه براى رضاى خدا بلكه ميل دارد مردم بشنود و او را بستايند، اين شخص همان كسى است كه در عبادت پروردگارش شرك ورزيده است.
سپس چنين اضافه كرد: هرگز بندهاى نيست كه در نهان كار خيرى كند و روزگار بگذرد مگر خدا برايش خيرى ظاهر كند و هرگز بندهاى نيست كه در نهان كار شرى كند و روزگار بگذرد مگر اينكه خدا برايش شرى ظاهر سازد.
و باز مىفرمايد: چه مىكند كسى كه نيكى را آشكار و بدى را پنهان مىكند آيا با خود فكر نمىكند كه واقعاً چنين نيست در حالى كه خداى تعالى مىفرمايد:
بل الانسان على نفسه بصيرة
(559) هرگاه باطن درست باشد ظاهر قوى مىشود
(560).
فصل دوم: حقيقت ريا / فرق بين ريا و سمعه / اقسام ريا
ريا از جهت لغوى از رؤيت مشتق شده است و به معنى طلب منزلت و مقام در قلوب مردم به وسيله ارائه اعمال نيك مىباشد.
و سمعه لغة از سماع گرفته شده و به معنى طلب منزلت در قلوب مردم به وسيله انتشار موجبات منزلت است.
تعريف ريا
ريا عبارت است از اراده مقام و منزلت بوسيله اطاعت خداوند متعال بنابراين به چنين عابدى مرائى
ريا كار يا خودنما و به مردمى كه عابد، عبادتش را به آنها مىنماياند تا جايى در دل آنها پيدا كند رائى و به عملى كه شخص رياكار اظهار مىكند مرائى به
وسيله ريا و به قصد اين شخص ريا مىگويند.
اقسام ريا
چيزهائى كه مىتوان به وسيله آنها ريا كرد و به عبارت ديگر مىتوانند مرائى به باشند بسيارند.
و در يك تقسيم كلى مىتوان آنها را به پنج قسم تقسيم كرد.
طبق اين تقسيم تمام وسائل ريا در اين اقسام جمع مىشوند:
1 - بدن
2 - هيئت و تركيب ظاهرى
3 - گفتار
4 - كردار
5 - پيروان و هر چيزى كه خارج از وجود شخص باشد
طالب دنيا معمولاً به وسيله اين چند چيز ريا مىكنند ولى ريا و جاه طلبى به وسيله اعمالى كه عبادت شمرده نمىشوند آسانتر و سادهتر از ريا به وسيله عبادات است
چون در اين نوع ريا انسان كمتر مرتكب گناه مىشود.
قسم اول
قسم اول ريا در دبن بوسيله بدن است كه توسط لاغرى و رنگ زردى انجام مىشود هدف از اين كار اين است كه ديگران با ديدن اين حالت خيال كنند انسان در راه دين شديداً كوشا و در امر دين بسى محزون است و خوف آخرت بر وجودش غلبه نموده و خورد و خوابش را در ربوده است.
آهسته صحبت كردن و گود شدن حدقه چشم و خشكى لب به خاطر اظهار روزهدارى از همين باب است.
لذا حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) مىفرمايد: هنگامى كه روزه مىگيريد سرتان را روغن بزنيد، موهايتان را شانه كنيد و در چشم سرمه بكشيد.
دستور به اين موارد به خاطر اين است كه عابد در معرض خطر ريا است.
قسم دوم
قسم دوم ريا به وسيله هيئت و قيافه است مثل درهم كردن موى سر، تراشيدن شارب، پائين انداختن سر در موقع راه رفتن، آهسته حركت كردن، باقى گذاردن اثر سجده در پيشانى و پوشيدن لباسهاى خشن، كوتاه و وصلهدار براى اينكه اظهار كند تابع سنت است و توجهى به دنيا ندارد.
قسم سوم
قسم سوم ريا به وسيله گفتار است مثل موعظه، تذكر، گفتن سخنان حكيمانه، حفظ اخبار و احاديث، جنباندن لب در حضور مردم، امر به معروف و نهى از منكر در ملأ عام و امثال آن.
قسم چهارم
قسم چهارم ريا به وسيله اعمال است مثل طول دادن اجزاء نماز از قبيل قيام، ركوع، سجده و پائين انداختن سر، اظهار بىتوجهى و امثال آن.
قسم پنجم
قسم پنجم ريا به وسيله دوستان؛ ملاقات كنندگان و همنشينان است مثل اين كه با كسانى از قبيل علما، عباد، زهاد و فقرا و مساكين رفت و آمد كند و يا كارى كند كه مردم، زياد به او مراجعه كنند تا بدينوسيله نشان دهد كه رتبه دينىاش بالا است.
فصل سوم: درجات ريا
براى تحقق ريا سه چيز لازم است كه اركان ريا ناميده مىشوند.
1 - قصد و نيت ريا
2 - وسيله ريا يا مرائى به
3 - چيزى كه انسان به خاطر آن ريا مىكند كه در اصطلاح مرائى لاجله ناميده مىشود
هدف ريا
هر كدام از اين سه ركن داراى درجات و مراتبى هستند كه با شدت و ضعف آنها ريا شدت و ضعف مىيابد.
درجات ركن اول (قصد ريا)
قصد ريا چهار درجه دارد اولين و شديدترين درجه، آن است كه انسان از انجام عبادت اصلاً قصد ثواب نداشته باشد مثل كسى كه بين مردم نماز واجب يا مستحب مىخواند ولى اگر تنها باشد آن را ترك مىكند.
درجه دوم. آن است كه اهم قصدش ريا و خودنمائى باشد و بطور تبعى و در حاشيه كمى هم به ثواب و پاداش الهى توجه داشته باشد.
درجه سوم اين است كه انتظار ثواب به همان اندازه در او ايجاد انگيزه مىكند كه قصد خودنمائى دخالت دارد به عبارت ديگر قصد ريا و نيت ثواب به طور مساوى وجود داشته باشد به طورى كه اگر يكى از آنها نباشد شخص به عبادت برانگيخته نمىشود.
و آخرين و ضعيفترين درجات قصد ريا آن است كه نيت خودنمائى نشاط بيشترى در او ايجاد مىكند و قصد ثوابش را تقويت مىكند به طورى كه اگر نبود باز هم عبادتش را انجام مىداد.
اين چهار مرتبه درجات و مراحل قصد ريا هستند كه همگى حرام و موجب بطلان اعمال مىشوند دليل اين مطلب آيات و رواياتى است كه در صدر بحث ذكر شد از قبيل حديث قدسى شريف:
من بىنيازترين بىنيازها از شركم.
و آيه شريفه:
و لا يشرك بعبادة ربه احد
(561).
و كلام گهربار اميرالمؤمنين (عليه السلام) در توصيف رياكار: در خلوت كسل مىشود و در بين مردم به نشاط مىآيد
(562).
درجات ركن دوم - وسيله ريا (مرائى به)
وسايل ريا عبارت از طاعات و عبادات است كه به دو دسته تقسيم مىشوند:
1 - ريا در اصل عبادات
2 - ريا در اوصاف عبادات
قسم اول ريا در اصل عبادات
اين قسم خودداراى سه مرتبه است:
1 - ريا در اصل ايمان كه شديدترين نوع ريا است و صاحبان اين گونه ريا از منافقين محسوب مىشوند كه وعده عذاب ابدى به آنها داده شده و چه بسا چنين شخصى از كفار بدتر باشد زيرا كفر باطنى و نفاق ظاهرى را در خود جمع كرده است.
2 - ريا در اصل عبادات با قبول واقعى اصول دين مثل ريا در نماز، زكات، حج و جهاد اين مرتبه از مرتبه اول ضعيفتر است.
3 - ريا به وسيله نوافل و مستحباتى كه اگر آنها را ترك كند مرتكب گناهى نشده ولى اگر در خلوت باشد در انجام آنها تنبلى و كسالت مىورزد و در ميان مردم براى انجام آنها شوق پيدا مىكند.
قسم دوم ريا در اوصاف عبادات
اين قسم نيز داراى سه مرتبه است:
1 - ريا در كارهايى كه با ترك آنها عبادت باطل مىشود مثل كسى كه اگر تنها باشد قرائت و ركوع و سجود نمازش را سريع انجام مىدهد ولى در بين مردم آنها را به طور كامل به جا مىآورد.
2 - ريا در كارهايى كه با ترك آنها عبادت ناقص نمىشود ولى در حكم تتمه و تكلمه عبادت هستند، مثل طولانىتر كردن ركوع و سجود از حد معمول، طولانىتر كردن قيام، مرتب ايستادن، طول دادن قرائت و تأنى در قرائت و اذكار نماز.
3 - ريا به وسيله اضافاتى كه از اصل عبادت خارجند مثل حاضر شدن در جماعت قبل از ديگران، ايستادن در صف اول و دست راست امام و امثال آن.
درجات ركن سوم (هدف ريا)
اهدافى كه انسان براى رسيدن به آنها رياء مىكند در سه مرتبه قرار دارند:
1 - اولين و شديدترين مرتبه آن است كه انسان به خاطر آن عبادت كند كه فرصتى بدست آورد كه در آن معصيت كند مثل كسى كه با انجام عبادات و مستحبات و خوددارى از خوردن شبههناك اظهار ورع و تقوى مىكند بدين اميد كه به امانت و درست كارى معروف شود و منصبى چون قضاوت و سرپرستى اوقاف، وصايا و ايتام به او تفويض شود كه بتواند در آن سوء استفاده نمايد.
2 - اينكه منظورش از ريارسيدن به امرى مباح از امور دنيوى باشد مثل دست يافتن به مالى يا ازدواج با زنى كه در غير اين صورت موفق به ازدواج با او نمىشود.
3 - اينكه هدفش از ريا اين باشد كه با ديده نقص به او ننگرند و او را از خواص به شمار آورند مثل كسى كه با عجله در حال حركت است و چون كسى او را مىبيند از ترس اينكه بگويند بىوقار است سرعتش را كم مىكند. يا بدون توجه شوخى مىكند ولى به خاطر اينكه او را كوچك نشمرند به دنبال شوخى استغفار مىكند و اظهار حزن كرده آه مىكشد
(563).
تقسيم ريا
آنچه تاكنون ذكر شد تقسيم ريا به حسب شدت و ضعف بود كه از شدت و ضعف اركان آن ناشى مىشود.
(و اكنون ريا را بر حسب ظهور و خفاء تقسيم مىكنيم)
بنابراين تقسيم، ريا به چهار قسم منقسم مىشود.
1 - رياى جلى (آشكار).
2 - رياى خفى (پنهان).
3 - رياى اجلى (آشكارتر).
4 - رياى اخفى (پنهانتر).
رياى اجلى آن است كه صاحبش را به عمل وامى دارد به طورى كه موجب و علت عمل است.
2 - رياى جلى كه از اجلى پنهانتر است، آن است كه صاحبش را به عمل وادار نمىكند ولى انجام عمل را برايش آسانتر مىكند مثلاً كسى كه اهل نماز شب است ولى بيدار شدن براى او مشكل است در صورتى كه گرفتار اين مرتبه ريا باشد هنگامى كه مهمان دارد براى بيدار شدن آمادگى بيشترى پيدا مىكند.
3 - رياى خفى كه مرتبه بعد از رياى جلى است آن است كه عمل خود را با اظهار شمايل به ديگران ارائه دهد مثل اظهار لاغرى و رنگ زردى، آهسته صحبت كردن، خشكى دهان، آثار اشگ در صورت و غالب شدن چرت كه همگى بر شب زندهدارى دلالت مىكنند.
4 - رياى اخفى كه پنهانترين نوع رياى است آن است كه صاحبش عمل خود را پنهان مىكند و نمىخواهد كه ديگران از آن اطلاع پيدا كنند و از ظهور عملش خوشحال نمىشود ولى از ديگران انتظار سلام و احترام دارد و دوست دارد او را بستايند و در رفع حوائج او كوشا باشند و چون وارد مجلسى مىشود براى او جا باز كنند و اگر كسى در اين امور كوتاهى كند ناراحت مىشود.
و تمام اين انتظارات را به خاطر عباداتش دارد به طورى كه اگر آن عبادات را انجام نمىداد اين توقعات را نداشت.
در اينجا ممكن است سؤالى مطرح شود و آن اينكه: ما مىبينيم كسى نيست كه از ظاهر شدن اعمالش خوشحال نشود پس آيا تمام مردم رياكارند؟
جواب: هر سرور و فرحى ريا نيست بلكه سرور داراى اقسامى است كه فقط بعضى از آنها رياء و مذموم و باقى پسنديده و محمودند.
1 - گاهى انسان عملش را مخفى مىكند و آن را فقط به خاطر خدا انجام مىدهد ولى هنگامى كه مردم از آن اطلاع مىيابند خوشحال مىشود زيرا مىداند با خواست خدا اعمالش ظاهر شده و خدا باعث اطلاع مردم شده است از اين جهت پى مىبرد كه خداوند به او نظر لطف و مرحمت دارد لذا خوشحال مىشود، اين خوشحالى به خاطر نظر لطفى است كه خداوند متعال در حق او داشته است نه به خاطر ستايش مردم و پيداكردن منزلت در قلوب آنان اين سرور اشكالى ندارد.
و خداى متعال مىفرمايد:
قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحو
(564).
2 - گاهى از اين معنى استدلال مىكند كه همانطور كه خدا در اين دنيا كارهاى نيكش را آشكار و كارهاى زشتش را مستور نموده است معلوم مىشود كه در قيامت با او چنين معاملهاى مىكند.
همانطور كه رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: هر بندهاى كه خدا در دنيا بر او پرده پوشى كند در آخرت نيز بر زشتيهايش پرده خواهد پوشاند
(565).
بنابراين خوشحالى او در صورت اول از اين است كه عملش مورد قبول واقع شده و در صورت دوم از رفتارى است كه در آينده (آخرت) با او مىشود.
3 - گاهى سرور و فرحش به اين خاطر است كه مىبيند هركس از اين عمل آگاه شود از او پيروى خواهد كرد و بدين جهت اجرش چند برابر مىشود و علاوه بر اين كه اجر عمل نهانى نصيبش شده اجر و پاداش عمل ظاهرى را نيز بدست آورده است و او به مقتضاى حديث نبوى با هركس كه پيرويش كند در اجر و ثواب شريك است و به اندازه او پاداش مىگيرد بدون اينكه از اجر عمل كننده چيزى كاسته شود.
4 - گاهى انسان از اين خوشحال مىشود كه مىبيند آنها يك بنده مطيع و عابد را دوست دارند و او را
به خاطر اطاعتش مىستايند پس معلوم مىشود كه خود، مطيع هستند و قلباً ميل به طاعت دارند در روايت است كه مردى به پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) عرض كرد: يا رسولالله عملم را پنهان مىكنم و دوست ندارم كسى از آن مطلع شود ولى چون كسى اطلاع مىيابد خوشحال مىشوم.
حضرت فرمود: براى تو دو پاداش است پاداش عمل پنهانى و پاداش عمل آشكار.
از امام باقر (عليه السلام) درباره مردى كه عمل خيرى انجام مىدهد و چون ديگران او را مىبينند خوشحال مىشود، سؤال شد.
فرمود: اشكال ندارد هركس دوست دارد خدا او را به خوبى در ميان مردم مشهور كند البته در صورتى كه عملش را به اين منظور انجام نداده باشد.
5 - اما اگر سرور و فرح از آن جهت باشد كه در قلوب مردم منزلت پيدا مىكند و مردم او را مىستايند و بزرگ مىدارند و در رفع حوائجش مىكوشند و در برخوردها او را احترام مىكنند اين گونه سرور و خوشحالى، ريا و نكوهيده است.
پس معلوم شد كه هر سرورى ريا نيست.
تبصرة
يكى از اقسام ريا اين است كه انسان عمل آشكار را بر خلوت ترجيح دهد بعضى گفتهاند بر عكس اين حالت يعنى ترجيح خلوت بر جلوت هم ريا است زيرا اگر كسى فقط براى خدا عمل كند نبايد خلوت و جلوت برايش فرق داشته باشد.
يكى ديگر از اقسام ريا ترك عمل از ترس گرفتار شدن به ريا است كسى كه چنين عملى انجام مىدهد كار شيطان را آسان كرده و او را از افساد بىنياز نموده است.
تقسيمى ديگر از ريا
گاهى ريا در غير عبادات واقع مىشود.
اين گونه ريا گاهى واجب و گاهى مستحب است زيرا بر مؤمن واجب است كه آبروى خود را حفظ كند و كارى را كه عيب او محسوب مىشود انجام ندهد مثلاً براى جوانمردان سزاوار نيست كه در معرض مشاهده ديگران مرتكب امور پست شوند اگرچه اين كارها در خلوت براى آنان جايز باشد و لذا در شريعت مقدس اسلام دستور داده شده كه انسان ظاهرش را تزئين كند، نعمت خدا را اظهار نمايد، فقر خود را كتمان و اظهار غنى نمايد.
در روايت است كه روزى پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) براى رفتن بين اصحاب آماده مىشد در همين حال در ظرف آبى مىنگريست و عمامه و موهايش را صاف مىكرد.
عرض كردند: يا رسولالله شما هم از اين كارها مىكنيد؟
فرمود: بله خدا دوست دارد هنگامى كه بندهاى نزد برادرانش مىرود خود را براى آنها تزئين كند
(566).
و اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: شما بايد خود را براى برادر مسلمانتان زينت دهيد همانطور كه براى غريبهاى كه دوست داريد شما را در بهترين شكل ببيند زينت مىدهيد
(567).
و امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: لباس پاكيزه دشمن را خوار مىكند
(568).
مواردى كه ذكر شد همه از موارد رياى پسنديده است.