اخلاق

مرحوم سید عبدالله شبر
مترجم : محمدرضا جباران

- ۱۳ -


باب پنجم: كينه‏

هنگامى كه انسان غضب كند و از انتقام ناتوان باشد چاره‏اى ندارد جز اينكه غضب خود را فرو برد، اين خشم و غضب به باطن بر مى‏گردد و عقده درونى ايجاد مى‏كند و تبديل به كينه مى‏شود.

معنى كينه نسبت به كسى اين است كه آن شخص بطور دائم و مستمر بر قلبت سنگينى كند و در دل از او بغض و تنفر داشته باشى.

نبى گرامى اسلام (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: مؤمن كينه‏توز نيست‏ (528).

بنابر آنچه ذكر شد كينه از ثمرات غضب است و خود هشت چيز را در وجود انسان به ارث مى‏نهد، كه عبارتند از:

1 - حسد: به اين معنى كه انسان را وادار مى‏كند آرزوى سلب نعمت از آن شخص را داشته باشد.

2 - اينكه حسد را در باطن رشد مى‏دهد تا هنگامى كه انسان او را به بلائى گرفتار ديد، به او طعنه مى‏زند و سرزنش مى‏كند.

3 - اينكه انسان با او قطع رابطه مى‏كند اگر چه او مايل به وصلت باشد.

4 - اينكه براى تحقير و تصغير از او روى مى‏گرداند اين اثر به خاطر قصد تحقيرى كه همراه دارد از اثر سوم بدتر است.

5 - اينكه درباره او به سخنان حرام چون دروغ و غيبت مرتكب مى‏شود و باعث افشاء سر و هتك ستر او مى‏شود.

6 - اينكه به خاطر تمسخر و استهزا اعمال و گفتار او را تقليد مى‏كند.

7 - اينكه به وسيله كتك كارى و چيزهايى كه باعث ناراحتى جسمى او مى‏شوند او را آزار مى‏دهد.

8 - اينكه حقوق او از قبيل صله رحم، قضاء دين و رد مظلمه را سلب مى‏كند و همانطور كه مى‏دانيم تمام اين آثار حرام و غير مشروعند.

پائين‏ترين درجات كينه اين است كه وجود انسان از تمام آثار مذكور خالى باشد ولى سنگينى و بغض درونى او را از گشاده روئى و رفق و مدارا باز دارد.

براى چنين شخصى بهتر آن است كه رابطه‏اش را با شخص مورد كينه به حال قبلى خود حفظ كند و اگر بتواند براى مبارزه با نفس و مخالفت شيطان احسان و نيكى بيشترى به او روا دارد بسيار نيكوست زيرا اين درجه مرتبه صديقين و از بهترين اعمال مقربين است.

حالات شخص كينه‏توز

هنگامى كه انسان نسبت به كسى كينه در دل مى‏گيرد ممكن است قادر به تلافى و انتقام نباشد در اين صورت كينه به صفات ناپسندى چون حسد منجر مى‏شود كه در آينده از آنها بحث خواهيم كرد. ولى اگر توانائى انتقام داشته باشد يكى از سه حالت زير در او پيدا مى‏شود.

1 - اينكه حق خود را كامل و بدون كم و زياد استيفاء كند، در اين صورت به عدالت رفتار كرده است.

2 - اينكه او را ببخشد و به او نيكى كند، اين حالت فضل و بخشش است.

3 - اينكه بيش از حد استحقاق خود او مطالبه كند، اين حالت ظلم است.

چاره رهائى از كينه‏

علاج كينه اين است كه انسان بداند تا زمانى كه كينه‏اى در قلب او باشد دائماً غمگين و اندوهناك و گرفتار خواهد بود و در دنيا و آخرت در چنگال بى‏رحم عذاب خواهد ماند.

و ديگر اينكه در فضيلت رفق و مدارا و عفو بينديشد.

خداى تعالى مى‏فرمايد: خذ العفو و أمر بالعرف‏ (529).

و مى‏فرمايد: و ان تعفوا اقرب للتقوى‏ (530).

و امام صادق (عليه السلام) از نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) چنين روايت مى‏كند:

آيا بهترين صفات دنيا و آخرت را به شما معرفى كنم؟

هركس به تو ظلم كرد او را ببخش، با كسى كه با تو قطع رابطه كرده وصلت كن، هركس به تو بدى كرد به او احسان كن و هركس تو را محروم كرد به او عطاء كن‏ (531).

و مى‏فرمايد رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: ببخشيد، كه بخشش جز عزت بر بنده نمى‏افزايد پس همديگر را ببخشيد تا خدا عزتتان دهد (532)

.

معتب مى‏گويد: همراه امام كاظم (عليه السلام) در باغش مشغول برداشت محصول بوديم، نگاهم به غلامى افتاد كه مقدارى خرما را به پشت ديوار باغ پرت كرد، رفتم او را گرفتم، خدمت امام (عليه السلام) آوردم. عرض كردم: فدايت شوم، اين غلام را با اين خرما يافتم.

حضرت به غلام فرمود: فلانى! آيا گرسنه مى‏مانى؟

عرض كرد: نه، مولاى من، فرمود: پس براى چه اين خرما را برداشتى؟

عرض كرد: ميل داشتم كه براى من باشد.

حضرت فرمود: رهايش كنيد، برو اين خرما براى تو.

و همان حضرت فرمود: مدارا نيمى از زندگى است‏ (533).

باب ششم: حسد

همانطور كه ذكر شد حسد از نتائج كينه و خود كينه از ثمرات غضب است بنابراين حسد، فرع فرع غضب است.

حسد خود داراى نتايج نكوهيده بى‏شمارى است.

امام باقر (عليه السلام) مى‏فرمايد: حسد ايمان را مى‏خورد، همانطور كه آتش هيزم ر (534).

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: آفت دين حسد و عجب و فخرفروشى است‏ (535).

و مى‏فرمايد: خداى تعالى به موسى (عليه السلام) فرمود: اى پسر عمران به خاطر آنچه از فضل و كرم خود به مردم عطا كرده‏ام به آنها حسد نورز، به آن نعمت‏ها چشم مدوز و دلت دنبال آنها نباشد، زيرا حسود، از نعمتهاى من خشمگين است، مى‏خواهد از قسمتى كه من بين بندگانم انجام داده‏ام جلوگيرى كند، و كسى كه چنين باشد نه من از او هستم و نه او از من است.

و مى‏فرمايد: تقوى پيشه كنيد و به هم حسد نورزيد... (536).

و از آن حضرت در كتاب مصباح الشريعة چنين روايت شده است:

شخص حسود قبل از آنكه به ديگرى زيان برساند خود را زيان بار كرده است مانند ابليس كه براى خود لعنت و براى آدم برگزيدگى و هدايت و ترقى به محل حقايق پيمان الهى و نبوت را به ارمغان آورد.

پس محسود باش و حسود نباس زيرا ميزان حسود سبك است و پيوسته ميزان محسود را سنگين مى‏كند.

و چون رزق قبلاً تقسيم شده حسد سودى به حسود و ضررى به محسود نمى‏رساند. ريشه حسد كورى قلب و انكار فضل پروردگار است و اين دو، بالهاى كفرند. بوسيله حسد، انسان دچار حسرت ابدى شده و در چنان مهلكه‏اى مى‏افتد كه هرگز از آن نجات نمى‏يابد. حسود توبه ندارد زيرا بر كار خود مصر است و به آن معتقد، و بر اين حالت سرشته شده است. بدون دليل حسد مى‏ورزد و سرشت انسان تغييرپذير نيست اگر چه معالجه شود (پايان نقل از مصباح الشريعة).

غبطه‏

حسد هميشه در مورد نعمت پيدا مى‏شود، هنگامى كه نعمتى به بنده‏اى عطا مى‏شود كسى كه ناظر بر تنعم اوست اگر شكرگزار يابى تفاوت نباشد يكى از دو حالت در او پيدا مى‏شود.

1 - اينكه از وجود آن نعمت ناراحت باشد و زوال آن را آرزو كند اين حالت حسد ناميده مى‏شود.

2 - اينكه از وجود نعمت ناراحت نباشد و زوال آن را نيز آرزو نكند ولى مايل باشد كه او هم از چنان نعمتى برخوردار باشد، اين حال غبطه يا رقابت ناميده مى‏شود كه بر عكس حسد از صفات پسنديده و موجب رشد و تحرك انسان است.

در محاورات گاهى دو لفظ حسد و غبطه به جاى هم استعمال مى‏شوند. ولى پس از درك معانى باكى از نامگذارى نيست.

نبى گرامى اسلام (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: مؤمن رقابت مى‏كند و كافر حسد مى‏ورزد (537).

و خداى تعالى مى‏فرمايد: و فى ذلك فليتنا فس المتنافسون‏ (538).

و باز نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: حسد جز در مورد دو گروه محقق نمى‏شود، اول كسى كه خدا به او ثروتى داده و او را به انفاق در راه حق موفق گردانيده است و دوم كسى كه خدا به او علمى عطا كرده و او به آن سيره خود قرار داده و آن را به مردم مى‏آموزد.

در اين حديث پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) غبطه را حسد ناميده است و گاهى هم حسد رقابت ناميده مى‏شود.

حسد در هر حال حرام است، جز در مورد نعمتى كه نصيب كافر يا فاجر شده است و بوسيله آن فساد و فتنه انگيزى مى‏كند و وسايل آزار خلق را فراهم مى‏نمايد. در اينگونه موارد اشكال ندارد كه انسان خواهان زوال نعمت باشد، اما نه از آن جهت كه نعمت است، بلكه از آن جهت كه آلت فساد شده است، بطورى كه اگر صاحبش از فساد و فتنه انگيزى دست برداشت ديگر از متنعم بودنش ناراحت نباشيم.

حسد معمولاً بين كسانى صورت مى‏پذيرد كه در منافع و اهداف با هم تصادم داشته باشند، در اين صورت هنگامى كه يكى از آنها ببيند ديگرى مانع رسيدن او به هدفش مى‏شود، از او متنفر شده و بغض و كينه‏اش را به دل مى‏گيرد ولى اگربين دو نفر هيچ رابطه‏اى نباشد حسد بين آنها معنى ندارد لذا مى‏بينيم كه معمولاً عالم به عالم حسد مى‏ورزد ولى نسبت به عابد هيچ حسدى ندارد و تاجر به تاجر حسد مى‏ورزد نه به عالم.

يك مرد بيش از غريبه‏ها به برادر و پسر عمويش حسد مى‏ورزد، و يك زن بيش از مادر شوهر و دختر شوهر به هوو ونديمه شوهرش حسد دارد.

و اين به خاطر تزاحمى است كه در اهداف و مقاصد دارند.

علل و اسباب حسد

1 - عداوت و دشمنى‏

به اين معنى كه انسان وقتى با كسى دشمن شد هيچ خيرى را براى او نمى‏خواهد و لذا متنعم بودنش را دوست ندارد.

2 - عزت نفس (خود عزيز داشتن)

به اين معنى كه مى‏داند آن شخص به خاطر نعمتش بر او تكبر مى‏كند و او به خاطر عزت نفسى كه دارد نمى‏تواند تكبر و تفاخر او را تحمل كند.

3 - كبر

شخص حسود مى‏خواهد بر ديگران تكبر كند و اگر آنها متنعم باشند زمينه‏اى براى كبر او باقى نمى‏ماند.

4 - تعجب‏

اين سبب در مواردى است كه نعمت به قدر بزرگ باشد كه انسان تعجب كند شخصى آن چنان به نعمتى اين چنين دست يابد و به عبارت ديگر آن شخص را مستحق چنين نعمتى نداند.

5 - ترس از نرسيدن به مقصود

به اين معنى كه انسان بترسد محسود به نعمتى كه بدست آورده مى‏تواند مانع منافع او شده و او را از رسيدن به مقصود باز دارد مثل تاجرى كه مى‏ترسد همكارش با داشتن فلان مقدار سرمايه در بازار رقيب او مى‏شود.

6 - حب رياست‏

چون رياست معمولاً مبتنى بر اين است كه رئيس نعمتى داشته باشد كه ديگران از آن محروم باشند لذا شخص رياست طلب وقتى ببيند ديگران به نعمتى شبيه آنچه او دارد دست يافته‏اند حسد مى‏ورزد.

7 - خباثت درونى و بخل ذاتى نسبت به بندگان خدا

كسانى هستند كه متنعم شدن ديگران هيچ يك از ضررهايى را كه ذكر كرديم براى آنها ندارد ولى به علت خباثت ذاتى و بخلى كه دارند از گرفتارى ديگران شاد و از متنعم بودن آنها در عذابند، لذا از شنيدن وصف گرفتارى ديگران شاد مى‏شوند، مستانه مى‏خندند و شماتت مى‏كنند و از مشاهده انتظام امور بندگان خدا رنج مى‏برند.

گاهى در يك نفر همه اين اسباب و علل يا بيشتر آنها جمع مى‏شوند و او را دچار حسدى جانكاه مى‏كنند.

راه علاج حسد

براى علاج حسد دو راه وجود دارد:

راه علمى‏

راه عملى‏

1 - راه علمى‏

علاج اين مرض اين است كه حسود بداند حسد خسران دنيا و عقبى را برايش به ارمغان مى‏آورد، زيرا حسد در واقع عبارت است از خشم بر قضاى الهى و ناخوش داشتن نعمت او كه بين بندگان خود تقسيم نموده و بيزار از عدل او كه با حكمت خفيه خود در ملكش اقامه نموده است و اين جنايتى بس بزرگ است كه در مقابل پروردگار عادل و حكيم مرتكب شده است.

از طرف ديگر بداند كه با حسد از زى اولياء خدا خارج شده و با شيطان و كفار هم مسلك گشته است، چه اينكه اولياء خدا بندگان او را دوست دارند و ابليس و كفار پيوسته براى مؤمنين آرزوى بلاء مى‏كنند و زوال نعمت آنها را خواستارند.

خداى تعالى مى‏فرمايد: ان تمسسكم حسنة تسؤهم و ان تصبكم سيئة يفرحوابه (539).

و باز مى‏فرمايد: ود كثير من اهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفاراً حسداً من عند انفسهم‏ (540).

اينها ضررهائى است كه حسد براى دين و آخرت انسان به بار مى‏آورد و اما ضرر دنيائى حسد، آن است كه حسود در عذابى دردناك و غم و غصه‏اى سوزناك كه حسدش براى او فراهم كرده به سر مى‏برند، زيرا مى‏بيند كه روز بروز نعمت، نصيب دشمنانش مى‏شود و حسد او هر چند زياد باشد در نعمت ديگران تأثير ندارد، چه اينكه اگر حسد حاسدان در نعمت‏ها مؤثر بود با حسد كفار هيچ نعمتى براى مؤمنين باقى نمى‏ماند.

آرى حسد هيچ ضررى به محسود نمى‏رساند چون نعمتى را كه خدا براى بندگانش مقرر كرده است را با هيچ وسيله‏اى نمى‏توان سلب كرد، بلكه همانطور كه گفتيم زياد حسد متوجه حسود است و به حال محسود نافع و براى دنيا و آخرت او مفيد است.

سود دنيوى، اين كه دشمنش پيوسته مغموم و بدحال و در عذاب است زيرا هيچ عذابى از عذاب حسود بالاتر نيست، اين درد و عذاب را حسود با دست خود فراهم كرده و خواسته درونى دشمنانش را محقق نموده است و اين يكى از مهم‏ترين اغراض دنيوى خلق است. امام سود اخروى، اين كه محسود به سبب حسد مظلوم واقع شده است مخصوصاً اگر حسد، شخص حسود را به غيبت يا حمله بر عرض محسود و هتك ستر و ذكر معايب او وادار كند.

اينها هدايائى هستند كه حسود به وسيله انتقال حسناتش به ديوان عمل محسود به او هديه مى‏كند تا زمانى كه فرداى قيامت غرق در افلاس و محروميت از حسنات با او ملاقات كند و همچنان كه از راحت دنيا محروم بود در آخرت دچار عذاب اليم شود نتيجه اينكه نعمتى بر نعمت محسود و شقاوتى بر شقاوت خود افزوده است.

2 - معالجه عملى حسد

علاج عملى حسد آن است كه حسد و تمام اقوال و افعالى را كه حسد اقتضاء مى‏كند محكوم كند و خود را به انجام نقيض آنها مكلف نمايد.

مثلاً اگر كسى حسد اقتضاء مى‏كند كه متعرض عرض و آبروى محسود شود زبانش را به مدح و ثناى او مكلف كند و اگر موجب قطع بخشش به او مى‏شود خود را به بخشش بيشترى وادار نمايد در نتيجه چنين رفتارى محسود به او محبت پيدا مى‏كند و در اثر محبت او شخص حسود محبت پيدا مى‏كند و بين آنها دوستى و موافقت ايجاد مى‏شود و همين دوستى ماده حسد را خشك مى‏كند و اين تكلفات اوليه براى حسود به صورت خلق و خوى در مى‏آيد ولى همانطور كه در محل خود ذكر خواهد شد، راه اصلى علاج حسد قطع ريشه‏هاى آن از قبيل كبر و خود عزيز داشتن و شدت حرص است.

مراتب حسد

شخص حسود معمولاً داراى يكى از سه حالت ذيل مى‏باشد.

1 - اينكه طبعاً بد خواه ديگران باشد ولى خودش از اين حال ناراحت و عقلاً از اين ميل قلبى متنفر باشد و به همين خاطر بر نفس خود غضبناك بوده و در فكر چاره‏اى براى رفع آن باشد.

اين قسم از حسد چون از اختيار انسان خارج است قطعاً مورد عفو پروردگار مى‏باشد.

2 - اينكه اين ميل قلبى را دوست داشته و در ناگواريها محسود به وسيله قول يا فعلى شادمانى خود را اظهار كند.

اين قسم از حسد قطعاً ممنوع و حرام است.

3 - قسم سوم حالتى است ميانه دو حالت قبلى يعنى آنكه در قلب حسد بورزد و از حسد خود به هيچ وجه ناراحت نباشد و در صدد رفع آن برنيايد ولى ظاهر خود را از اطاعت حسد و انجام مقتضيات آن حفظ كند.

در حكم اين قسم از حسد بين عرفاء اختلاف است.

گروهى مى‏گويند حسد فعل قلبى است و همين كه انسان در قلب حسد بورزد و از آن ناراحت نباشد مصداق حسود گناهكار است اگر چه ظاهر خود را حفظ كند و به اندازه شدت و ضعف همان حب قلبى كه به زوال نعمت ديگران دارد معصيت كرده و گناهكار است.

اين گروه براى اثبات نظريه خود به دو آيه كريمه از قرآن مجيد استناد كرده‏اند.

1 - و لا يجدون فى صدورهم حاجة ممااوتو (541).

2 - و دوالو تكفرون كما كفروا فتكونون سواء (542).

و گروهى گفته‏اند كه اگر انسان حسد خود را به وسيله جوارح اظهار نكند مرتكب هيچ گناهى نشده و بسيارى از اخبار بر همين معنا دلالت دارند.

با سندهاى مختلف از طرق عامه از نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) چنين روايت شده است: از امت من نه چيز برداشته شده است، اشتباه، فراموشى، آنچه كه نمى‏دانند، هرچه كه از حد طاقت آنها خارج باشد، آنچه را كه از روى ناچارى انجام مى‏دهند، آنچه را اجباراً انجام مى‏دهند، فال بد، وسوسه در تفكر درباره خلقت و حسد تا زمانى كه با دست يا زبان اظهار نشود (543).

و فرمود: سه چيز است كه كسى را از آنها خلاصى نيست گمان، فال بد، حسد؛ و من راه نجات از اين سه را به شما مى‏آموزم؛ چون گمان كردى تحقيق نكن، و چون فال بدى زدى اهميت نده و هنگامى كه حسد ورزيدى ظلم نكن‏ (544).

و در روايت ديگرى مى‏فرمايد: سه چيز است كه هيچ كسى از آنها نجات نمى‏يابد و بسيار كمند كسانى كه از آنها نجات يابند... الى آخر روايت.

و در روايت ديگرى مى‏فرمايد: سه چيز است كه در مؤمن وجود دارند و او مى‏تواند از آنها خلاص شود و راه رهاييش از حسد اين است كه ظلم نكند.

باب هفتم: ريا / بحث درباره ريا در چند فصل منعقد مى‏شود:

فصل اول: نكوهش و حرمت رياء

خداى تعالى مى‏فرمايد: ويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون الذين هم يراءون ويمنعون الماعون‏ (545).

و مى‏فرمايد: يراءون الناس و لا يذكرون الله الا قليل (546).

و مى‏فرمايد: كالذى ينفق ماله رآء الناس‏ (547).

و مى‏فرمايد: فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملاً صالحاً و لا يشرك بعبادة ربه احد (548).

نبى گرامى اسلام (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: ترسناك‏ترين چيزى كه از آن براى شما مى‏ترسم شرك اصغر است.

عرض كردند: يا رسول‏الله شرك اصغر چيست؟ فرمود: ريا!

آنگاه چنين فرمود: هنگامى كه در روز قيامت خداى تعالى پاداش عمل بندگان را مى‏دهد مى‏فرمايد: برويد سراغ كسانى كه در دنيا براى آنها ريا مى‏كرديد ببينيد آيا پاداشى دارند به شما بدهند، و فرمود: خداى تعالى مى‏فرمايد: هركس عملى انجام دهد و ديگرى در آن با من شريك كند تمام عمل را به شريكم مى‏دهم من از آن عمل بيزارم و از شرك بى‏نيازتر از هر بى‏نيازم‏ (549).

و مى‏فرمايد: عملى كه ذره‏اى ريا در آن باشد خدا نمى‏پذيرد (550).

و مى‏فرمايد: پائين‏ترين درجه ريا شرك است‏ (551).

امام صادق (عليه السلام) فرمود: خداى تعالى مى‏فرمايد: من بهترين شريكم هركس در عملش ديگرى را با من شريك كند آن عمل را نمى‏پذيرم، من تنها عملى را مى‏پذيرم كه خالص باشد (552).

و مى‏فرمايد: رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: زمانى مى‏رسد كه مردم به خاطر طمع در دنيا داراى درونى پليد و برونى نيكو مى‏شوند، از ظاهر زيبايشان قصد پاداش گرفتن از خدا ندارند، دينشان ريائى است و هيچ ترسى ندارند خدا عقابى همه گير، شامل آنها مى‏كند و آنها چون غريق، دعا مى‏كنند و مستجاب نمى‏شود.

و باز مى‏فرمايد: رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: فرشتگان در كمال سرور و خوشحالى اعمال نيك بنده را بالا مى‏برند. چون عمل به بالا مى‏رسد خداى تعالى مى‏فرمايد: اين عمل را در سجين قرار دهيد صاحبش آن را براى من انجام نداده است‏ (553).

و اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: رياءكار سه نشانه دارد اگر مردم او را ببينند با نشاط مى‏شود و چون تنها شود كسالت او را فرا مى‏گيرد و دوست دارد در تمام كارهايش او را ستايش كنند (554).

و مى‏فرمايد: از خدا چنان بترسيد كه محتاج عذرخواهى نباشيد و بدون ريا و قصد شهرت عمل كنيد زيرا هركس براى غير خدا عمل كند خدا او را به عملش واگذار مى‏كند (555).

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: اعمالتان را براى خدا انجام دهيد و براى مردم كار نكنيد چه اينكه هر چه براى خدا انجام شود خدا مى‏پذيرد و آنچه براى مردم انجام مى‏شود به سوى خدا صعود نمى‏كند (556).

و مى‏فرمايد: هر ريايى شرك است بدرستى كه هركس براى مردم عمل كند ثوابش بر مردم است و هركس براى خدا عمل كند پاداشش بر خداست‏ (557).

و باز آن بزرگوار در تفسير آيه شريفه فمن كان يرجولقاء ربه فليعمل صالحاً و لا يشرك بعبادة ربه احد (558). چنين مى‏فرمايد: گاهى انسان عملى نيك انجام مى‏دهد ولى نه براى رضاى خدا بلكه ميل دارد مردم بشنود و او را بستايند، اين شخص همان كسى است كه در عبادت پروردگارش شرك ورزيده است.

سپس چنين اضافه كرد: هرگز بنده‏اى نيست كه در نهان كار خيرى كند و روزگار بگذرد مگر خدا برايش خيرى ظاهر كند و هرگز بنده‏اى نيست كه در نهان كار شرى كند و روزگار بگذرد مگر اينكه خدا برايش شرى ظاهر سازد.

و باز مى‏فرمايد: چه مى‏كند كسى كه نيكى را آشكار و بدى را پنهان مى‏كند آيا با خود فكر نمى‏كند كه واقعاً چنين نيست در حالى كه خداى تعالى مى‏فرمايد: بل الانسان على نفسه بصيرة (559) هرگاه باطن درست باشد ظاهر قوى مى‏شود (560).

فصل دوم: حقيقت ريا / فرق بين ريا و سمعه / اقسام ريا

ريا از جهت لغوى از رؤيت مشتق شده است و به معنى طلب منزلت و مقام در قلوب مردم به وسيله ارائه اعمال نيك مى‏باشد.

و سمعه لغة از سماع گرفته شده و به معنى طلب منزلت در قلوب مردم به وسيله انتشار موجبات منزلت است.

تعريف ريا

ريا عبارت است از اراده مقام و منزلت بوسيله اطاعت خداوند متعال بنابراين به چنين عابدى مرائى ريا كار يا خودنما و به مردمى كه عابد، عبادتش را به آنها مى‏نماياند تا جايى در دل آنها پيدا كند رائى و به عملى كه شخص رياكار اظهار مى‏كند مرائى به وسيله ريا و به قصد اين شخص ريا مى‏گويند.

اقسام ريا

چيزهائى كه مى‏توان به وسيله آنها ريا كرد و به عبارت ديگر مى‏توانند مرائى به باشند بسيارند.

و در يك تقسيم كلى مى‏توان آنها را به پنج قسم تقسيم كرد.

طبق اين تقسيم تمام وسائل ريا در اين اقسام جمع مى‏شوند:

1 - بدن‏

2 - هيئت و تركيب ظاهرى‏

3 - گفتار

4 - كردار

5 - پيروان و هر چيزى كه خارج از وجود شخص باشد

طالب دنيا معمولاً به وسيله اين چند چيز ريا مى‏كنند ولى ريا و جاه طلبى به وسيله اعمالى كه عبادت شمرده نمى‏شوند آسان‏تر و ساده‏تر از ريا به وسيله عبادات است چون در اين نوع ريا انسان كمتر مرتكب گناه مى‏شود.

قسم اول

قسم اول ريا در دبن بوسيله بدن است كه توسط لاغرى و رنگ زردى انجام مى‏شود هدف از اين كار اين است كه ديگران با ديدن اين حالت خيال كنند انسان در راه دين شديداً كوشا و در امر دين بسى محزون است و خوف آخرت بر وجودش غلبه نموده و خورد و خوابش را در ربوده است.

آهسته صحبت كردن و گود شدن حدقه چشم و خشكى لب به خاطر اظهار روزه‏دارى از همين باب است.

لذا حضرت عيسى بن مريم (عليه السلام) مى‏فرمايد: هنگامى كه روزه مى‏گيريد سرتان را روغن بزنيد، موهايتان را شانه كنيد و در چشم سرمه بكشيد.

دستور به اين موارد به خاطر اين است كه عابد در معرض خطر ريا است.

قسم دوم

قسم دوم ريا به وسيله هيئت و قيافه است مثل درهم كردن موى سر، تراشيدن شارب، پائين انداختن سر در موقع راه رفتن، آهسته حركت كردن، باقى گذاردن اثر سجده در پيشانى و پوشيدن لباسهاى خشن، كوتاه و وصله‏دار براى اينكه اظهار كند تابع سنت است و توجهى به دنيا ندارد.

قسم سوم

قسم سوم ريا به وسيله گفتار است مثل موعظه، تذكر، گفتن سخنان حكيمانه، حفظ اخبار و احاديث، جنباندن لب در حضور مردم، امر به معروف و نهى از منكر در ملأ عام و امثال آن.

قسم چهارم

قسم چهارم ريا به وسيله اعمال است مثل طول دادن اجزاء نماز از قبيل قيام، ركوع، سجده و پائين انداختن سر، اظهار بى‏توجهى و امثال آن.

قسم پنجم

قسم پنجم ريا به وسيله دوستان؛ ملاقات كنندگان و همنشينان است مثل اين كه با كسانى از قبيل علما، عباد، زهاد و فقرا و مساكين رفت و آمد كند و يا كارى كند كه مردم، زياد به او مراجعه كنند تا بدينوسيله نشان دهد كه رتبه دينى‏اش بالا است.

فصل سوم: درجات ريا

براى تحقق ريا سه چيز لازم است كه اركان ريا ناميده مى‏شوند.

1 - قصد و نيت ريا

2 - وسيله ريا يا مرائى به‏

3 - چيزى كه انسان به خاطر آن ريا مى‏كند كه در اصطلاح مرائى لاجله ناميده مى‏شود هدف ريا

هر كدام از اين سه ركن داراى درجات و مراتبى هستند كه با شدت و ضعف آنها ريا شدت و ضعف مى‏يابد.

درجات ركن اول (قصد ريا)

قصد ريا چهار درجه دارد اولين و شديدترين درجه، آن است كه انسان از انجام عبادت اصلاً قصد ثواب نداشته باشد مثل كسى كه بين مردم نماز واجب يا مستحب مى‏خواند ولى اگر تنها باشد آن را ترك مى‏كند.

درجه دوم. آن است كه اهم قصدش ريا و خودنمائى باشد و بطور تبعى و در حاشيه كمى هم به ثواب و پاداش الهى توجه داشته باشد.

درجه سوم اين است كه انتظار ثواب به همان اندازه در او ايجاد انگيزه مى‏كند كه قصد خودنمائى دخالت دارد به عبارت ديگر قصد ريا و نيت ثواب به طور مساوى وجود داشته باشد به طورى كه اگر يكى از آنها نباشد شخص به عبادت برانگيخته نمى‏شود.

و آخرين و ضعيف‏ترين درجات قصد ريا آن است كه نيت خودنمائى نشاط بيشترى در او ايجاد مى‏كند و قصد ثوابش را تقويت مى‏كند به طورى كه اگر نبود باز هم عبادتش را انجام مى‏داد.

اين چهار مرتبه درجات و مراحل قصد ريا هستند كه همگى حرام و موجب بطلان اعمال مى‏شوند دليل اين مطلب آيات و رواياتى است كه در صدر بحث ذكر شد از قبيل حديث قدسى شريف:

من بى‏نيازترين بى‏نيازها از شركم.

و آيه شريفه: و لا يشرك بعبادة ربه احد (561).

و كلام گهربار اميرالمؤمنين (عليه السلام) در توصيف رياكار: در خلوت كسل مى‏شود و در بين مردم به نشاط مى‏آيد (562).

درجات ركن دوم - وسيله ريا (مرائى به)

وسايل ريا عبارت از طاعات و عبادات است كه به دو دسته تقسيم مى‏شوند:

1 - ريا در اصل عبادات‏

2 - ريا در اوصاف عبادات‏

قسم اول ريا در اصل عبادات

اين قسم خودداراى سه مرتبه است:

1 - ريا در اصل ايمان كه شديدترين نوع ريا است و صاحبان اين گونه ريا از منافقين محسوب مى‏شوند كه وعده عذاب ابدى به آنها داده شده و چه بسا چنين شخصى از كفار بدتر باشد زيرا كفر باطنى و نفاق ظاهرى را در خود جمع كرده است.

2 - ريا در اصل عبادات با قبول واقعى اصول دين مثل ريا در نماز، زكات، حج و جهاد اين مرتبه از مرتبه اول ضعيف‏تر است.

3 - ريا به وسيله نوافل و مستحباتى كه اگر آنها را ترك كند مرتكب گناهى نشده ولى اگر در خلوت باشد در انجام آنها تنبلى و كسالت مى‏ورزد و در ميان مردم براى انجام آنها شوق پيدا مى‏كند.

قسم دوم ريا در اوصاف عبادات

اين قسم نيز داراى سه مرتبه است:

1 - ريا در كارهايى كه با ترك آنها عبادت باطل مى‏شود مثل كسى كه اگر تنها باشد قرائت و ركوع و سجود نمازش را سريع انجام مى‏دهد ولى در بين مردم آنها را به طور كامل به جا مى‏آورد.

2 - ريا در كارهايى كه با ترك آنها عبادت ناقص نمى‏شود ولى در حكم تتمه و تكلمه عبادت هستند، مثل طولانى‏تر كردن ركوع و سجود از حد معمول، طولانى‏تر كردن قيام، مرتب ايستادن، طول دادن قرائت و تأنى در قرائت و اذكار نماز.

3 - ريا به وسيله اضافاتى كه از اصل عبادت خارجند مثل حاضر شدن در جماعت قبل از ديگران، ايستادن در صف اول و دست راست امام و امثال آن.

درجات ركن سوم (هدف ريا)

اهدافى كه انسان براى رسيدن به آنها رياء مى‏كند در سه مرتبه قرار دارند:

1 - اولين و شديدترين مرتبه آن است كه انسان به خاطر آن عبادت كند كه فرصتى بدست آورد كه در آن معصيت كند مثل كسى كه با انجام عبادات و مستحبات و خوددارى از خوردن شبهه‏ناك اظهار ورع و تقوى مى‏كند بدين اميد كه به امانت و درست كارى معروف شود و منصبى چون قضاوت و سرپرستى اوقاف، وصايا و ايتام به او تفويض شود كه بتواند در آن سوء استفاده نمايد.

2 - اينكه منظورش از ريارسيدن به امرى مباح از امور دنيوى باشد مثل دست يافتن به مالى يا ازدواج با زنى كه در غير اين صورت موفق به ازدواج با او نمى‏شود.

3 - اينكه هدفش از ريا اين باشد كه با ديده نقص به او ننگرند و او را از خواص به شمار آورند مثل كسى كه با عجله در حال حركت است و چون كسى او را مى‏بيند از ترس اينكه بگويند بى‏وقار است سرعتش را كم مى‏كند. يا بدون توجه شوخى مى‏كند ولى به خاطر اينكه او را كوچك نشمرند به دنبال شوخى استغفار مى‏كند و اظهار حزن كرده آه مى‏كشد (563).

تقسيم ريا

آنچه تاكنون ذكر شد تقسيم ريا به حسب شدت و ضعف بود كه از شدت و ضعف اركان آن ناشى مى‏شود.

(و اكنون ريا را بر حسب ظهور و خفاء تقسيم مى‏كنيم)

بنابراين تقسيم، ريا به چهار قسم منقسم مى‏شود.

1 - رياى جلى (آشكار).

2 - رياى خفى (پنهان).

3 - رياى اجلى (آشكارتر).

4 - رياى اخفى (پنهان‏تر).

رياى اجلى آن است كه صاحبش را به عمل وامى دارد به طورى كه موجب و علت عمل است.

2 - رياى جلى كه از اجلى پنهانتر است، آن است كه صاحبش را به عمل وادار نمى‏كند ولى انجام عمل را برايش آسانتر مى‏كند مثلاً كسى كه اهل نماز شب است ولى بيدار شدن براى او مشكل است در صورتى كه گرفتار اين مرتبه ريا باشد هنگامى كه مهمان دارد براى بيدار شدن آمادگى بيشترى پيدا مى‏كند.

3 - رياى خفى كه مرتبه بعد از رياى جلى است آن است كه عمل خود را با اظهار شمايل به ديگران ارائه دهد مثل اظهار لاغرى و رنگ زردى، آهسته صحبت كردن، خشكى دهان، آثار اشگ در صورت و غالب شدن چرت كه همگى بر شب زنده‏دارى دلالت مى‏كنند.

4 - رياى اخفى كه پنهان‏ترين نوع رياى است آن است كه صاحبش عمل خود را پنهان مى‏كند و نمى‏خواهد كه ديگران از آن اطلاع پيدا كنند و از ظهور عملش خوشحال نمى‏شود ولى از ديگران انتظار سلام و احترام دارد و دوست دارد او را بستايند و در رفع حوائج او كوشا باشند و چون وارد مجلسى مى‏شود براى او جا باز كنند و اگر كسى در اين امور كوتاهى كند ناراحت مى‏شود.

و تمام اين انتظارات را به خاطر عباداتش دارد به طورى كه اگر آن عبادات را انجام نمى‏داد اين توقعات را نداشت.

در اينجا ممكن است سؤالى مطرح شود و آن اينكه: ما مى‏بينيم كسى نيست كه از ظاهر شدن اعمالش خوشحال نشود پس آيا تمام مردم رياكارند؟

جواب: هر سرور و فرحى ريا نيست بلكه سرور داراى اقسامى است كه فقط بعضى از آنها رياء و مذموم و باقى پسنديده و محمودند.

1 - گاهى انسان عملش را مخفى مى‏كند و آن را فقط به خاطر خدا انجام مى‏دهد ولى هنگامى كه مردم از آن اطلاع مى‏يابند خوشحال مى‏شود زيرا مى‏داند با خواست خدا اعمالش ظاهر شده و خدا باعث اطلاع مردم شده است از اين جهت پى مى‏برد كه خداوند به او نظر لطف و مرحمت دارد لذا خوشحال مى‏شود، اين خوشحالى به خاطر نظر لطفى است كه خداوند متعال در حق او داشته است نه به خاطر ستايش مردم و پيداكردن منزلت در قلوب آنان اين سرور اشكالى ندارد.

و خداى متعال مى‏فرمايد: قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحو (564).

2 - گاهى از اين معنى استدلال مى‏كند كه همانطور كه خدا در اين دنيا كارهاى نيكش را آشكار و كارهاى زشتش را مستور نموده است معلوم مى‏شود كه در قيامت با او چنين معامله‏اى مى‏كند.

همانطور كه رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: هر بنده‏اى كه خدا در دنيا بر او پرده پوشى كند در آخرت نيز بر زشتيهايش پرده خواهد پوشاند (565).

بنابراين خوشحالى او در صورت اول از اين است كه عملش مورد قبول واقع شده و در صورت دوم از رفتارى است كه در آينده (آخرت) با او مى‏شود.

3 - گاهى سرور و فرحش به اين خاطر است كه مى‏بيند هركس از اين عمل آگاه شود از او پيروى خواهد كرد و بدين جهت اجرش چند برابر مى‏شود و علاوه بر اين كه اجر عمل نهانى نصيبش شده اجر و پاداش عمل ظاهرى را نيز بدست آورده است و او به مقتضاى حديث نبوى با هركس كه پيرويش كند در اجر و ثواب شريك است و به اندازه او پاداش مى‏گيرد بدون اينكه از اجر عمل كننده چيزى كاسته شود.

4 - گاهى انسان از اين خوشحال مى‏شود كه مى‏بيند آنها يك بنده مطيع و عابد را دوست دارند و او را به خاطر اطاعتش مى‏ستايند پس معلوم مى‏شود كه خود، مطيع هستند و قلباً ميل به طاعت دارند در روايت است كه مردى به پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) عرض كرد: يا رسول‏الله عملم را پنهان مى‏كنم و دوست ندارم كسى از آن مطلع شود ولى چون كسى اطلاع مى‏يابد خوشحال مى‏شوم.

حضرت فرمود: براى تو دو پاداش است پاداش عمل پنهانى و پاداش عمل آشكار.

از امام باقر (عليه السلام) درباره مردى كه عمل خيرى انجام مى‏دهد و چون ديگران او را مى‏بينند خوشحال مى‏شود، سؤال شد.

فرمود: اشكال ندارد هركس دوست دارد خدا او را به خوبى در ميان مردم مشهور كند البته در صورتى كه عملش را به اين منظور انجام نداده باشد.

5 - اما اگر سرور و فرح از آن جهت باشد كه در قلوب مردم منزلت پيدا مى‏كند و مردم او را مى‏ستايند و بزرگ مى‏دارند و در رفع حوائجش مى‏كوشند و در برخوردها او را احترام مى‏كنند اين گونه سرور و خوشحالى، ريا و نكوهيده است.

پس معلوم شد كه هر سرورى ريا نيست.

تبصرة

يكى از اقسام ريا اين است كه انسان عمل آشكار را بر خلوت ترجيح دهد بعضى گفته‏اند بر عكس اين حالت يعنى ترجيح خلوت بر جلوت هم ريا است زيرا اگر كسى فقط براى خدا عمل كند نبايد خلوت و جلوت برايش فرق داشته باشد.

يكى ديگر از اقسام ريا ترك عمل از ترس گرفتار شدن به ريا است كسى كه چنين عملى انجام مى‏دهد كار شيطان را آسان كرده و او را از افساد بى‏نياز نموده است.

تقسيمى ديگر از ريا

گاهى ريا در غير عبادات واقع مى‏شود.

اين گونه ريا گاهى واجب و گاهى مستحب است زيرا بر مؤمن واجب است كه آبروى خود را حفظ كند و كارى را كه عيب او محسوب مى‏شود انجام ندهد مثلاً براى جوانمردان سزاوار نيست كه در معرض مشاهده ديگران مرتكب امور پست شوند اگرچه اين كارها در خلوت براى آنان جايز باشد و لذا در شريعت مقدس اسلام دستور داده شده كه انسان ظاهرش را تزئين كند، نعمت خدا را اظهار نمايد، فقر خود را كتمان و اظهار غنى نمايد.

در روايت است كه روزى پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) براى رفتن بين اصحاب آماده مى‏شد در همين حال در ظرف آبى مى‏نگريست و عمامه و موهايش را صاف مى‏كرد.

عرض كردند: يا رسول‏الله شما هم از اين كارها مى‏كنيد؟

فرمود: بله خدا دوست دارد هنگامى كه بنده‏اى نزد برادرانش مى‏رود خود را براى آنها تزئين كند (566).

و اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: شما بايد خود را براى برادر مسلمانتان زينت دهيد همانطور كه براى غريبه‏اى كه دوست داريد شما را در بهترين شكل ببيند زينت مى‏دهيد (567).

و امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: لباس پاكيزه دشمن را خوار مى‏كند (568).

مواردى كه ذكر شد همه از موارد رياى پسنديده است.