ركن سوم: مهلكات (موانع رشد)
باب اول: شهوت شكم
اگر با ديده تحقيق بنگرى شكم سرچشمه شهوات و محل روئيدن جميع آفات و دردهاست. زيرا در صورتى كه به شهوت شكم پاسخ مثبت دهى به دنبال آن شهوت فرج و حرص و ولع در آميزش مىآيد، و چون شهوت خوردن و آميزش با هم جمع شوند انسان به جاه و مال رغبت پيدا مىكند كه وسيله توسعه خوراكيها و ابزار شهوت رانى است.
و چون درصدد جمع مال برآيى انواع ظلمتها و اقسام رقابتها پيدا مىشوند و از اينهاست كه آفت رياء و آشوب تفاخر و تكاثر و تكبر متولد مىشوند اين صفات انسان را به كينه و حسد و بغض و دشمنى مىخوانند و سپس صاحب خود را در ورطه سركشى، گناه، فحشاء و منكرات غوطهور مىسازند.
و تمام اينها ثمره رهاكردن معده و مولود سركشيهاى سيرى و پرى آن است. اگر انسان بواسطه گرسنگى و تنگ ساختن مجارى شيطان نفس خود را رام كند، نفس به اطاعت خدا گردن مىنهد، و از مسير عصيان و طغان باز مىگردد، و در نتيجه محو دنيا نمىشود، و آن را بر آخرت ترجيح نمىدهد، و اين چنين براى دنيا رقابت نمىكند.
پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: كسى كه شكمش را پر مىكند روحش به ملكوت آسمانها راه نمىيابد
(398).
مىفرمايد: فكر نصف عبادت، و كم خورى عين عبادت است
(399).
و باز مىفرمايد: قلوب خود را با زيادهروى در خوردن و آشاميدن نميرانيد، زيرا قلب انسان مانند كشت از آب زيادى مىميرد
(400).
و باز مىفرمايد فرزند آدم بدتر از شكمش ظرفى پر نكرده است، بس است براى انسان چند لقمهاى كه او را بر پاى دارند. و چون او را از خوردن گزيرى نيست، يك سوم معدهاش را به غذا اختصاص مىدهد و يك سوم را به نوشيدنى و ثلث آخر را به نفس.
و باز مىفرمايد: شيطان از مجراى خون انسان در وجود او جريان دارد، پس راه جريانش را با گرسنگى و تشنگى تنگ كنيد
(401).
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: شكم با خوردن طغيان مىكند. نزديكترين حالات بنده به خدا هنگامى است كه شكمش سبك باشد و مبغوضترين حالات او نزد خدا وقتى است كه شكمش پر باشد.
و باز مىفرمايد: انسان چارهاى ندارد جز اينكه غذائى بخورد تا بوسيله آن بر پاى بماند، ولى هنگامى كه غذا مىخوريد يك ثلث شكم را به غذا اختصاص دهيد و يك ثلث را به نوشيدنى و يك ثلث را به نفس، و خود را چون خوك پروار نكنيد.
و امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد: چيزى در نزد خدا مبغوضتر از شكمپر نيست
(402).
و لقمان به پسرش مىفرمود: پسر كم هنگامى كه شكم پر باشد فكر مىخوابد و حكمت گنگ مىشود و اعضاء و جوارح از عبادت مىمانند
(403).
فوائد گرسنگى
1 - صفاى قلب، درخشش طبع و تيزبينى، زيرا سيرى حماقت و كودنى به بار مىآورد و قلب را كور مىكند و بخارات را در مغز زياد مىكند و حالى شبيه مستى به بار مىآورد.
2 - رقت و صفاى قلب كه انسان را براى درك لذت مناجات آماده مىسازد و سبب تأثر از ياد خدا مىشود.
3 - انكسار و تواضع و زوال حالت گردنكشى و شادمانى كه ابتداى طغيان و غفلت از ياد خداست.
4 - اينكه در حال گرسنگى بلاء و عذاب خدا و اهل بلاء فراموش نمىشوند، زيرا انسان سير، گرسنگى و گرسنگان را فراموش مىكند، ولى انسان زيرك هر بلائى را مشاهده كند بلاى آخرت را به ياد مىآورد، از گرسنگى خود به ياد گرسنگى اهل آتش مىافتد و به ياد مىآورد كه آنان غذايى جز ضريع
(404) ندارند كه نه چاق مىكند و نه رفع گرسنگى مىنمايد، و از عطش خود عطش اهل آتش و اهل محشر در عرصات قيامت را به ياد مىآورد.
5 - درهم شكستن ميل به گناه و تسلط بر نفس اماره زيرا منشأ همه گناهان شهوات و قواى انسانى است و ماده قوا و شهوات خوردنيها و نوشيدنيهاست.
6 - دفع خواب و دوام حال بيدارى، زيرا كسى كه سير است زياد آب مىنوشد، هر كس آب زياد بنوشد خوابش زياد مىشود و خواب زياد موجب تضييع عمر مىشود و در اين صورت است كه نعمت شب زندهدارى از انسان سلب مىشود و طبعش كودن و قلبش سخت مىگردد.
7 - اين كه مواظبت بر عبادت براى انسان آسان مىشود. زيرا خوردن زياد نياز به زمانى دارد كه انسان مشغول خوردن و كسب خوراكى و تهيه اسباب و آلات آن و جذب و دفع آن باشد.
8 - سلامتى بدن و دفع بيمارىها.
زيرا سبب تمام امراض، پرخورى و ايجاد زائدههايى از اخلاط است كه در اثر پرخورى در معده و رگها پيدا مىشوند. و معلوم است كه مرض با انسان فرصت عبادت نمىدهد و چون سبب تشويش خاطر مىشود ياد خدا و فرصت تفكر را از صاحبش مىستاند و او را به انواع درمان چون رگ زدن و حجامت و دكتر و دارو و صرف هزينههائى در اين راه محتاج مىكند كه پس از بهبودى براى جبران آنها غالباً دچار خستگى و گناه مىشود.
در حديث است كه پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: معده خانه دردها و پرهيز اصل هر داروئى است، به بدن آنچه را كه عادت دارد برسان
(405).
9 - سبك شدن بار هزينه زندگى
10 - امكان ايثار و انفاق مخارج زائد از حد ضرورت.
در كتاب مصباح الشريعة از امام صادق (عليه السلام) روايت شده:
كم خورى در هر حال و در نظر هر قومى پسنديده است زيرا مصلحت ظاهر و باطن در كم خورى است.
خوردن تنها به چهار صورت پسنديده است. ضرورت، عده، فتوح و قوت. خوردن به صورت ضرورت مخصوص پرندگان و عده شيوه پرهيزكارانى است كه امور مردم را به عهده دارند و فتوح روش متوكلين و قوت براى مؤمنين است
(406).
و هيچ چيز از پر خورى براى قلب مؤمن مضرتر نيست، پرخورى دو اثر به دنبال دارد؛ سنك دلى و هيجان شهوت.
گرسنگى نان خورش مؤمن، غذاى روح، طعام قلب و سلامتى جسم است.
نتيجه بحث
طبع انسان هميشه خواهان سيرى كامل است، از اين رو شرع مقدس در مدح گرسنگى و كم خورى بسيار مبالغه كرده است تا ميل پرخورى طبع انسان و منع شرعى با هم تلاقى كرده و از برخورد آنها اعتدال حاصل شود. زيرا در تمام حالات و اخلاقيات انسانها حد وسط مطلوب است بنابراين نسبت به طبع معتدل بهتر است انسان به مقدارى غذا بخورد كه سنگينى معده را احساس نكند و از گرسنگى هم ناراحت نباشد، زيرا مقصود از خوردن ادامه زندگى و توان پرستش و عبادت است و سنگينى معده و گرسنگى قلب را به خود مشغول كرده مانع عبادت مىشوند، پس مقصود از اين كه در دين پرخورى مذمت شده اين است كه انسان در حد اعتدال بخورد تا اينكه اثر خوردن در وجودش ظاهر نشود تا به فرشتگان شبيه شود، زيرا آنها منزه از آنند كه گرفتار سنگينى معده يا دچار رنج گرسنگى شوند و لذا قرآن عزيز مىفرمايد:
كلوا واشربوا و لا تسرفو
(407).
خلاصه آنكه: در باب تغذيه ملاك اين است كه انسان تا به چيزى - چه خوردنى و چه نوشيدنى - ميل و اشتهاء پيدا نكند آن را مصرف نكند و هنگامى كه به چيزى اشتهاء پيدا كرد يعنى گرسنه يا تشنه شد از خوردن و نوشيدن خوددارى نكند.
باب دوم: شهوت جنسى
اگر شهوت جنسى كنترل نشود و بوسيله عقل در حد اعتدال نگهدارى نشود از بزرگترين موجبات هلاكت انسان است.
قوه شهوت اگر در حد اعتدال نباشد به يكى از دو جهت، افراط و تفريط منحرف مىشود.
افراط شهوت
افراط در قوه شهوت عبارت از آن است كه عقل انسان مقهور شهوت شده و همت مرد مصروف تمتع از زنان و كنيزان گردد و از پيمودن راه آخرت محروم شود. در اين حال گاهى دين مقهور هوى شده و انسان به ارتكاب فحشاء و منكر گرفتار مىشود، و گاهى به فسق حيوانى كه مولود تسلط شهوت بر عقل است منتهى مىگردد و در اين صورت قوه واهمه عقل را تسخير كرده در اختيار قوه شهوت قرار مىدهد، در حالى كه عقل براى فرماندهى خلق شده است، عقل آفريده شده تا از او اطاعت شود، نه خدمت شهوت كرد، آلت دست او باشد.
اين مرض، مرض قلبى است كه از همت خالى شده باشد.
و به همين دليل است كه گفتهاند: شيطان به زن مىگويد: تو نيمى از لشكر منى، تو تيرى هستى كه چون پرتابش كنم به خطا نرود، تو محل اسرار من و در حوائج رسول منى.
بنابراين نصف لشكر شيطان را شهوت و نصف ديگر آن را غضب تشكيل مىدهد. بزرگترين شهوت، ميل مرد به زنان است. خوددارى از اجابت اين ميل در اولين مرحله پيدايش آن لازم است به اين ترتيب كه از نگاه كردن مكرر و فكر درباره آنچه در اولين نگاه ديده مىشود پرهيز شود، وگرنه در صورتى كه جاى خود را محكم كند، دفع آن مشكل مىشود. به همين خاطر است كه گفتهاند چون آلت مرد حركت كند دو سوم عقلش زائل مىشود.
قرآن كريم مىفرمايد:
قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم
(408).
و نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: نگاه تيرى مسموم از تيرهاى شيطان است، هركس از خوف خدا نگاه كردن را ترك كند، خداى تعالى ايمانى به او عطا مىكند كه حلاوت آن را در قلبش مىيابد
(409).
و مىفرمايد: از فتنه دنيا و فتنه زنان بپرهيزيد زيرا اولين فتنه بنىاسرائيل از جانب زنان بود.
تفريط قوه شهوت
تفريط قوه شهوت ممكن است به يكى از دو صورت محقق شود.
1 - اينكه انسان داراى عفتى خارج از حد اعتدال باشد.
2 - اينكه دچار ضعف در آميزش باشد.
جهت تفريط نيز مانند افراط ناپسند و مذموم است.
در قوه شهوت، پسنديده آن است كه شهوت، در حد اعتدال بوده، در محدوده عقل و شرع مورد استفاده قرار گيرد.
و هرگاه رو به افراط گذارد راه شكستن آن گرسنگى، روزه و ازدواج است.
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: اى گروه جوانان بر شما باد ازدواج، و هركس قادر به ازدواج نيست بر او باد روزه، زيرا روزه به منزله اخته كردن مرد است
(410).
هدف از خلقت شهوت
حكمت و فايده شهوت جنسى با اين همه آشوب و آفتى كه براى انسان به بار مىآورد بقاء نسل و دوام وجود انسان است، فايده ديگر شهوت آن است كه انسان اين لذت را با لذت آخرت مقايسه كند، زيرا لذت آميزش اگر ادامه يابد بالاترين لذات جسمانى خواهد بود، همانطور كه رنج و در آتش بزرگترين درد جسمانى است
بنابراين قرار دادن اين لذت در وجود انسان باعث تشويق او به آخرت و ياد سوزش آتش باعث ترس از جهنم مىشود و تشويق و تخويف، انسان را به سوى سعادت سوق مىدهند.
باب سوم: زبان
تعريف زبان
زبان از نعمتهاى بزرگ خدا و لطائف عجيب خلقت و از احسانات باارزش اوست. چه اينكه اين عضو از نظر جسم كوچك و در مقام طاعت و عصيان بسى بزرگ است.
كفر و ايمان كه منتهى اليه طاعت و طغيان هستند جز با شهادت زبان معلوم نمىشوند هيچ موجود يا معدوم، خالق و مخلوق، موجود خيالى يا علمى، گمانى و موهومى نيست كه در دسترس زبان نبوده و زبان اثباتاً يا نفياً به حق يا باطل متعرض آن نشود.
اين خاصيت مشمول و فراگيرى، در هيچ يك از اعضاء ديگر انسان يافت نمىشود، مثلاً چشم جز بر رنگها و صورتها دست نمىيابد، گوش جز با اصوات و دست جز با اجسام تماسى ندارند. و همينطور سائر اعظاء هر كدام محدودهاى خاص دارند، ولى زبان داراى ميدانى گسترده است و در خير و شر مجالى وسيع دارد.
هركس آن را به حال خود گذاشته عنانش را رها نمايد به هلاك و خسران گرفتار مىشود، چه اينكه حركت دادنش زحمتى، و رها كردنش خرجى ندارد.
بنابراين سزاوار است كه اين عضو پيوسته تحت حكم عقل و شرع قرار گيرد. از آن جهت كه طبع انسان تمايل دارد زبان را آزاد گذاشته، عنان آن را رها نمايد، شرع مقدس به حفظ و كنترل آن ترغيب بسيار نموده است تا از برخورد اين دو، تعادل حاصل شود، درست به همان صورت كه در مورد گرسنگى گفته شد.
تحقيق در مورد زبان نياز به چند فصل بحث دارد.
فصل اول: خطر رهائى زبان و فضيلت خاموشى
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: هر كه خاموشى گزيد نجات يافت
(411).
و مىفرمايد: خاموشى حكمت است ولى فاعلش كم است
(412).
و مىفرمايد: هركس متعهد شود كه زبان و شهوتش را حفظ كند، من براى او بهشت را تعهد مىكنم
(413)
.
و مىفرمايد: هركس از شر شكم و شهوت و زبانش محفوظ بماند، محفوظ است
(414).
به اين معنى كه ديگر هيچ خطرى متوجه او نيست.
و مىفرمايد: آيا جز فرآوردههاى زبان چيز ديگرى انسان را سرنگون مىكند
(415)؟
و مىفرمايد: هركس به خدا و قيامت ايمان دارد يا نيكو سخن بگويد يا ساكت شود
(416).
و مىفرمايد: زبان هر مؤمن بعد از قلبش قرار دارد بنابراين هر وقت بخواهد چيزى بگويد اول آن را باقلبش مىسنجد سپس با زبان بيانش مىكند، ولى زبان منافق قبل از قلبش قرار دارد، هنگامى كه مىخواهد چيزى بگويد قبل از آنكه قلبش را در آن تدبر كند، آن را به زبان مىراند
(417).
و مىفرمايد: هركس زياد سخن بگويد لغزشش زياد مىشود و كسى كه لغزشش زياد شد گناهش زياد مىشود، و كسى كه گناهش زياد شد به آتش سزاوارتر است
(418).
و مىفرمايد: زبانت را حفظ كن زيرا سكوت صدقهاى است كه به خود مىدهى
(419).
سپس فرمود: هيچ بندهاى پى به حقيقت ايمان نمىبرد مگر زبانش را حفظ كند
(420).
و در حديث است: كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در راه مردى را ديد كه سخنان بيهوده مىگفت، حضرت ايستاد و گفت: اى مرد! تو با اين سخن گفتنت نامهاى را به دو فرشته محافظت املاء مىكنى كه آن را به پروردگارت برسانند، پس آنچه را كه به كارت مىآيد بگو و آنچه را به كار نيايد رها كن
(421).
امام سجاد (عليه السلام) مىفرمايد: هر روز صبح زبان آدمى به تمام جوارح سركشى مىكند و مىگويد: چگونه شب را به صبح رسانديد؟ آنها در جواب مىگويند: اگر تو ما را رها كنى به خوبى. و آنگاه او را سوگند مىدهند و مىگويند: در مورد ما از خدا بترس، كه ما فقط به وسيله توست كه عقاب مىشويم يا پاداش مىگيريم.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد: شيعيان ما لالند
(422).
و امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: خواب استراحت جسد، و حرف زدن استراحت روح، و سكوت استراحت عقل است
(423).
و مىفرمايد: در حكمت آل داوود آمده است: بر عاقل لازم است كه عارف به زمانش، متوجه امورش و حافظ زبانش باشد
(424).
و مىفرمايد: لقمان به پسرش فرمود: پسركم اگر فرض كنى كه سخن از نقره است سكوت از طلا است
(425).
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد: انسان در زير زبان خود نهان است، پس سخن خود را بسنج و آن را بر عقل و معرفت عرضه كن، اگر براى خدا و در راه او بود سخن بگو وگرنه سكوت از آن سخن بهتر است
(426).
از امام سجاد (عليه السلام) سؤال شد: سكوت بهتر است يا سخن گفتن؟
حضرت فرمود: هر يك از اين دو آفاتى دارند، در صورتى كه هر دو عارى از آفت باشند سخن گفتن بهتر است.
گفتند: چگونه سخن گفتن بهتر است؟
فرمود: خداى عزوجل انبياء و اوصياء را مبعوث كرد تا سخن بگويند نه آنكه ساكت باشند و هيچ كسى با سكوت مستحق بهشت و مستوجب دوستى خدا نمىشود و كسى به وسيله سكوت از آتش و غضب خدا در امان و محفوظ نمىشود همه اينها فقط با سخن ميسر مىشوند. من نمىتوانم ما را با خورشيد مقايسه كنم، تو اگر بخواهى فضيلت سكوت را بيان كنى، از كلام استفاده مىكنى در حالى كه فضيلت كلام را نمىتوان با سكوت بيان كرد.
فصل دوم: آفات زبان
آفاتى كه از ناحيه زبان متوجه انسان مىشود عبارتند از
1 - سخن مباح
ساده و كم زيانترين آفت زبان سخن گفتن مباح است.
سخن گفتن بيهوده تضييع عمر شريف و تبديل متاع بهتر - عمر - به متاع پست و بىارزش چون سخن بىفايده گفتن است و انسان به اين خاطر مورد محاسبه قرار خواهد گرفت.
در روايت است كه لقمان حكيم (عليه السلام) بر داود نبى (عليه السلام) وارد شد، ديد مشغول ساختن زره است. لقمان كه قبلاً زره نديده بود تعجب كرد و تصميم گرفت راجع به آن سؤالى كند ولى حكمتش اجازه نداد. وقتى جناب داود زره را تمام كرد آن را پوشيد و گفت براى جنگ خوب زرهى است.
آنگاه لقمان فرمود: سكوت حكمت است ولى فاعلش كم است، يعنى آنچه را مىخواستم، بدون سؤال فهميدم.
گفتهاند: لقمان يك سال تمام براى فهميدن اين موضوع نزد داود مىرفت ولى چيزى نمىپرسيد.
علاج اين مرض آن است كه انسان بداند مرگ در پيش روى او قرار دارد و در مقابل هر كلمهاى مسؤول خواهد بود، بداند كه اين لحظاتى كه در هنگام سخن گفتن بيهوده از دست مىدهد سرمايه او هستند و اين زبان دامى است كه مىتوان بوسيله آن حورالعين شكار كرد پس اگر از آن استفاده نكند دچار خسارت شده است.
علاج سكوت در مقام عمل آن است كه بعضى از سخنان لازم را نگويد تا به ترك سخنان غير ضرورى عادت كند.
2 - غوطهور شدن در باطل
غوطهور شدن در باطل كه همان سخن گفتن درباره معاصى و گناهان است مثل حكايت حالات زنان، توصيف مجالس شراب، احوال فساق، تنعم ثروتمندان و تكبر پادشاهان.
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: گاهى انسان سخنى مىگويد كه همنشينان او مىخندند ولى خودش بدينوسيله بيش از ثريا تا زمين سقوط مىكند
(427).
و مىفرمايد: روز قيامت خطاى كسانى از همه بيشتر است كه بيش از همه در سخن باطل غوطهور مىشوند و آيه شريفه:
كنا نخوض مع الخائضين
(428) به همين معنى اشاره دارد.
سخن گفتن درباره بدعتها و مذاهب باطل نيز در همين باب مىگنجد.
3 - مجادله و لجاجت در كلام (مراء)
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: با برادرت لجاجت نورز و با او شوخى نكن و به او وعدهاى كه عملى نمىكنى نده
(429).
و مىفرمايد: هركس در حالى كه حق به جانب است از لجاجت صرفنظر كند خانهاى در قسمت بالاى بهشت براى او بناء مىشود، و هركس در حالى كه بر باطل است از لجاجت چشم بپوشد خانهاى در وسط بهشت براى او بناء مىشود
(430).
و مىفرمايد: هيچ بندهاى به طور كامل حقيقت ايمان را دارا نمىشود مگر دست از مجادله و لجاجت بردارد اگرچه بر حق باشد
(431).
و جناب لقمان به پسرش مىفرمايد: پسرم با علماء مجادله نكن زيرا مبغوض آنها مىشوى
(432).
تعريف مراء و مجادله
مراء عبارت از آن است كه كسى فقط براى اظهار زيركى خويش و تحقير ديگرى به سخن كسى اشكال كند تا نقص و خلل آن را اظهار نمايد. و مجادله عبارت از مرايى است كه براى اظهار و تقرير عقيده باشد.
4- خصومت (منازعه)
خصومت عبارت از لجاجت در سخن گفتن است براى بدست آوردن مال يا حقى.
خصومت بر دو نوع است:
گاهى به صورت ابتدايى است يعنى خود انسان آن را آغاز مىكند.
و گاهى اعتراضى است يعنى قبلاً كلامى گفته شده و انسان در آن جدال مىكند و فرقش با مراء همين است كه مراء جز به صورت اعتراضى واقع نمىشود.
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: مبغوضترين مردان نزد خدا انسان لجوج خصوم (منازعهگر) است
(433).
و مىفرمايد: هركس بدون علم و اطلاع در مسألهاى لجاجت ورزد تا زمانى كه در آن حال است مورد خشم و غضب الهى است
(434).
5 - فحش و ناسزا و بد زبانى
منشأ اين صفت خباثت و پستى انسان است.
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: از فحش بر حذر باشيد زيرا خداى تعالى ناسزا و بدگويى را دوست ندارد
(435).
و مىفرمايد: مؤمن ديگران را طعن و لعن نمىكند و فحاشى و بد زبانى نمىنمايد
(436).
و مىفرمايد: دخول بر بهشت بر فحاش حرام است
(437).
و مىفرمايد: اى عايشه اگر فحش بصورت انسانى متمثل مىشد حتماً بد انسانى بود
(438).
و فرمود: خدا بدگوى فحاش را كه صدايش را در كوچه و بازار بلند مىكند دوست ندارد
(439).
و فرمود: بد گفتن به مسلمان فسق و جنگ با او كفر است
(440).
6 - لعنت كردن
(441).
لعنت فرستادن ناپسند است اگر چه به حيوان يا جمادى باشد.
پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: مؤمن خصلت لعن كردن ندارد
(442).
و فرمود: لعنت و غضب خدا را براى هم نخواهيد
(443).
اما اگر كسى به سبب بدعت گذارى در دين مستحق لعنت شد نه تنها لعنش جايز بلكه واجب مىشود.
خداى تعالى در اين باره مىفرمايد:
اولئك عليهم لعنة الله و الملائكه و الناس اجمعين
(444).
و مىفرمايد:
اولئك يلعنهم الله ويلعنهم اللاعنون
(445).
و پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) دروغگويان را چنين لعنت مىكند: خداوند لعنت كند دروغگو را اگر چه به شوخى دروغ بگويد
(446).
و اميرالمؤمنان (عليه السلام) در قنوت بعضى از نوافل دو بت قريش را لعنت مىكرد.
7 - شعر و غناء
قرآن كريم دراينباره مىفرمايد:
واجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور
(447).
امام صادق (عليه السلام) فرمود: منظور از گفتار باطل در اين آيه غناء است.
و فرمود: غناء لانه نفاق است
(448).
امام باقر (عليه السلام) فرمود: غناء از جمله گناهانى است كه خداى تعالى در مقابل آنها وعده آتش داده است.
و آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:
و من الناس من يشترى لهوالحديث ليضل عن سبيلالله
(449).
معنى شعر
كلمه شعر در دو معنى استعمال مىشود:
1 - كلامى كه وزن و قافيه دارد، خواه سخن حق باشد يا باطل. بنابراين مىتوان گفت حديث معروف
ان من الشعر لحكمة
(450). از نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) و بقيه مواردى كه در مدح شعر وارد شده است درباره كلام مقفى و موزونى است كه مطلب حقى را در برداشته و تلبيس و دروغى در آن نباشد.
2 - كلامى كه بر تخيلات دروغين و تلبيسات مزخرفى كه هيچ اصل و حقيقتى در خارج ندارند مشتمل باشد. و آنچه در مذمت و نكوهش شعر وارد شده به همين معنى اشاره دارد. و هنگامى كه قريش قرآن را شعر و پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) را شاعر مىناميدند: منظورشان همين معنى بود و جوابى هم كه خداى تعالى به آنها مىدهد ناظر به همين معنى است.
مىفرمايد:
و ما علمناه الشعر و ما ينبغى له ان هو الا ذكر و قرآن مبين
(451).
وگرنه عبارات قرآن مانند شعر موزون نيست كه بتوان آن را شعر ناميد.
امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه:
و الشعراء يتبعهم الغاوون
(452). مىفرمايد: آيا شاعرى را ديدهايد كه كسى از او پيروى كند؟ منظور از شعراء در اين آيه كسانى هستند كه براى غير خدا تحقيق كردهاند و لذا خود گمراه شده و ديگران را گمراه كردهاند.
8 - شوخى
اصل شوخى از نظر عقل نكوهيده و مذموم است و در شرع مقدس از آن نهى شده است. امام مقدار كمى كه به معصيت خدا منجر نشود اشكال ندارد.
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: با برادرت جدال و شوخى نكن
(453).
منظور حضرت در اين كلام اين است كه از افراط و زيادهروى در شوخى جلوگيرى شود زيرا در كلام ديگرى مىفرمايد: من شوخى مىكنم ولى جز حق نمىگويم
(454).
نمونههايى از شوخيهاى حضرت رسول (صلىالله عليه و آله و سلم)
در روايت است كه پير زنى خدمت حضرت آمد.
حضرت به او فرمود: هيچ پير زنى وارد بهشت نمىشود.
پير زن با شنيدن اين جمله به گريه افتاد.
حضرت فرمود: درست است كه هيچ پير زنى وارد بهشت نمىشود، ولى تو در آن هنگام پير زن نيستى زيرا خداى تعالى مىفرمايد:
انا انشأنا هن انشاء فجعلناهن ابكاراً عرباً اتراب
(455).
و در روايت است كه زنى به نام ام ايمن خدمت حضرت آمده عرض كرد:
شوهرم از شما مىخواهد كه نزد او برويد.
حضرت فرمود: شوهرت همان كسى نيست كه در چشمش لكه سفيدى دارد؟
عرض كرد: نه، به خدا در چشم او هيچ لكه سفيدى نيست.
حضرت فرمود: آيا كسى هست كه در چشمش سفيدى نباشد؟
و در روايت است كه زنى خدمت حضرت آمده عرض كرد:
به من شترى بده كه سوارش شوم.
حضرت فرمود: يك بچه شتر به تو مىدهم.
عرض كرد: بچه شتر به چه كار من مىآيد؟ نمىتوانم سوارش شوم.
فرمود: مگر شترى هست كه بچه شتر نباشد.
و در روايت است كه روزى حضرت با على (عليه السلام) مشغول خوردن خرما بود، حضرت خرما مىخورد و هستهاش را جلو على (عليه السلام) مىگذاشت، وقتى دست كشيدند تمام هستهها جلو حضرت على (عليه السلام) جمع شده بود.
حضرت فرمود: يا على! تو چقدر پرخورى!
حضرت على (عليه السلام) عرض كردند: يا رسولالله! پرخور كسى است كه خرما را با هسته مىخورد.
9 - مسخره و استهزاء
استهزاء و مسخره در صورتى كه منجر به اذيت ديگران شوند حرام مىباشند.
قرآن مجيد دراينباره مىفرمايد:
لا يسخر قوم من قوم عسى ان يكونوا خيراً منهم
(456).
معنى مسخره اين است كه كسى را تحقير و اهانت كنى و طورى ديگران را بر عيوب و نواقص او توجه دهى كه باعث خنده آنها شود.
اين عمل گاهى توسط تقليد از گفتار و كردار ديگران و گاهى به وسيله ايماء و اشاره محقق مىشود.
حضرت رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: كسانى كه مردم را مسخره مىكنند در مقابلشان درى از درهاى بهشت گشوده مىشود و به آنها گفته مىشود بشتابيد، بشتابيد. وقتى آنها با تمام غم و غصه خود را به در مىرسانند در بسته مىشود، سپس در ديگرى گشوده مىشود و صدا مىزنند بشتابيد، بشتابيد، و هنگامى با تمام غم و ناراحتى خود را به در مىرسانند در بسته مىشود، و پيوسته اين عمل تكرار مىشود تا جائى كه وقتى در به روى آنها گشوده مىشود و مىگويند بشتابيد، آنها ديگر از جاى خود تكان نمىخورند.
10 - افشاء سر
افشاء سر عملى است كه باعث آزار و سبك شدن ديگران مىشود، لذا در شرع مقدس نهى شده و حرام است.
نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: هنگامى كه كسى به شما چيزى گفت و گذشت آن سخن امانت است
(457).
و فرمود: سخنانى كه بين شما هست امانت است
(458).
11 - وعده دروغ
رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: وعده دينى است
بر گردن وعده دهنده
(459).
و فرمود: سه خصلت است كه در هركس باشند او منافق است اگرچه روزه بگيرد و نماز بخواند و خيال كند كه مسلمان است، آن خصلتها عبارتند از اين كه در سخن دروغ گويد هنگامى كه وعده دهد عمل نكند و چون مورد اطمينان قرار گيرد خيانت كند
(460).
12 - سخن و سوگند دروغ
اين عمل از زشتترين گناهان و فاحشترين عيوب است.
حضرت رسول (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: چه خيانت بزرگى است كه به برادرت چيزى بگويى كه او تو را تصديق كند و تو به او دروغ گفته باشى
(461).
و مىفرمايد: دروغ باعث كم شدن روزى مىشود
(462).
و مىفرمايد: مؤمن هر خصلتى را دارا مىشود و ممكن است با همان خصلت بميرد جز خيانت و دروغ كه در مؤمن راه ندارند
(463).
على (عليه السلام) فرمود: بزرگترين خطايا نزد خدا زبان دروغ پرداز است
(464).
و نبى اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود سه گروهند كه فرداى قيامت خدا با آنها سخن نمىگويد و به آنها توجه نمىكند و آنها را از گناهانشان تزكيه نمىكند.
اول كسانى كه چون چيزى ببخشند منت مىگذارند.
دوم كسانى كه كالاى خود را با سوگند دروغ بفروش مىرسانند.
سوم انسانهاى متكبر
(465).
و فرمود: هركس قسمى بخورد كه به اندازه بال پشهاى در آن دروغ باشد چون غبارى بر قلبش مىنشيند و تا قيامت باقى مىماند
(466).
و فرمود: چه شده كه كه مىبينم شما در ورطه دروغ افتادهايد همچنان كه پروانگان در آتش سقوط مىكنند. در هر موردى دروغ بگوئيد به حساب شما نوشته مىشود مگر در مورد جنگ، زيرا اصل جنگ خدعه و مكر است و يا اينكه بين دو نفر كينه و دشمنى باشد و كسى بخواهد با دروغ بين آنها اصلاح كند و يا كسى با زنش سخنى دروغ گويد كه رضايت او را جلب كند.