باب هفتم: بيان خلاصهاى از حقوق
جمله كلى در بيان حقوق اين است كه هيچ يك از برادران دينى چه مرده و چه زنده را كوچك نشمرى كه هلاك مىشوى، زيرا تو نمىدانى شايد كسى را كه كوچك شمردى از تو بهتر باشد چه، اگر فاسق هم باشد شايد عاقبت او به خير ختم شود و عاقبت تو مثل حال او شود.
و هيچگاه از امور دنيوى آنها با ديده بزرگداشت ننگر چه، دنيا و هر چه در آن است در نظر خدا كوچك است و هرگاه اهل دنيا در نفس تو بزرگ نمايند دنيا را بزرگ دانسته و از چشم عنايت خدا ساقط مىشوى.
دينت را براى رسيدن به دنياى آنها نثار نكن كه در چشم آنان كوچك و از دنيايشان محروم مىشوى و اگر به آن برسى چيزى را كه بهتر است با چيز پستى معاوضه كردهاى.
به صورت ظاهر با آنها دشمنى نكن كه كارت در دشمنى به طول مىانجامد و دين و دنيايت را بر سر آن مىنهى و دين آنها در دشمنى از كفشان مىرود، مگر اينكه منكرى از آنها ببينى كه در اين صورت بايد با افعال زشت آنها دشمنى كنى.
با ديده رحمت به آنها بنگر كه اين بيچارگان غضب خدا را برانگيخته با سركشى، خود را مستحق عقوبت او كردهاند، پس دخول جهنم براى آنها بس است.
نسبت به آنها كينه به دل راه مده به دوستى آنها و مدح و ثنايى كه در حضور تو مىكنند و خوشرويى آنها دل نبند چه، اگر دنبال حقيقت آن باشى در بيش از يك درصد آنها حقيقت نمىيابى و اى بسا كه آن درصد را هم نيابى.
شكايت حالت را به آنها نكن كه خدا به آنها واگذارت مىكند و انتظار نداشته باش كه در نهان همانگونه باشند كه آشكارا هستند كه اين طمعى بىجاست. به آنچه دارند طمع نكن كه در خوارى خود شتاب كردهاى و به هدف نمىرسى.
به خاطر بىنيازيت از آنها بر آنها تكبر نكن كه خدا درازاى كبرت، به آنها نيازمندت مىكند، هنگامى كه از يكى از آنها تقاضائى كردى و او انجام داد برادرى است سودمند و اگر انجام نداد او را عتاب نكن كه دشمنت مىشود و بايد رنجى طولانى را تحمل كنى.
خود را به نصيحت كسى كه قبول نمىكند مشغول نكن چه او از تو قبول نمىكند و با تو دشمن مىشود بنابراين به صورت عمومى موعظه كن و هيچگاه شخصى را بصورت خاص نصيحت نكن.
هرگاه خير و كرامتى از آنها ديدى خدا را شكر كن كه او را واداشت تا اين خير را به تو برساند و به خدا پناه ببر از اينكه به آنها واگذارت كند.
هنگامى كه به تو خبر رسيد كه از تو غيبت كردهاند يا شر و ناخوشايندى از آنها به تو رسيد آنها را به خدا واگذار و از شر آنها به خدا پناه ببر، و خود را به تلافى بديهايشان مشغول نكن كه عمرت در اين راه ضايع شده ضرر بيشترى متوجه تو مىشود.
به آنها نگو شما قدر مرا نمىدانيد و معتقد باش اگر استحقاق آن را داشته باشى خدا براى تو در قلوب آنان مقامى قرار مىدهد زيرا حب و بغض به دست خداست.
در شنيدن سخنان حق آنها شنوا و از شنيدن سخنان باطلشان ناشنوا باش، سخنان حق را در مورد آنها بگو و از گفتن باطل ساكت باش.
از مصاحبت با اكثر مردم بپرهيز كه آنها هيچ اشتباه و لغزشى را نمىبخشند و هيچ عيبى را نمىپوشانند، در مقابل چيزهاى بىارزش محاسبهات مىكنند بر كم و زيادت حسد مىورزند، انصاف مىخواهند و انصاف ندارند. بر اشتباه و فراموشى مؤاخذهات مىكنند، برادرى برادران را با سخن چينى و تهمت به هم مىزنند.
بنابراين مصاحبت با بيشتر مردم خسران است و جدا شدن از آنها بهتر، اگر راضى شوند در ظاهر چاپلوسى مىكنند و چون خشمگين گردند در باطن كينه مىورزند. در خشمشان امان و به رضايشان اميد نيست، ظاهرشان
انسانى است كه با لباس پوشيده و باطنشان گرگى است
درنده، باظن و گمان حركت مىكنند و در پشت سرت با چشم اشاره مىكنند، از حسد، مرگ دوستشان را انتظار مىكشند، در مصاحبت لغزشهايت را مىشمارند تا در غضب و وحشت به رويت زنند.
بر دوستى كسى كه او را آزمايش نكردهاى اعتماد نكن.
آزمايش اين است كه مدتى در خانه يا يك محل با او دوستى كنى و او را در
حالتهاى مختلف از جمله معزوليت و منصوبيت و فقر و غنا تجربه كنى يا با او مسافرت كرده با او در درهم و دينار معامله نمائى يا در شدتى گرفتار شوى كه به او محتاج باشى، اگر در همه اين حالات او را پسنديدى آنگاه اگر از تو بزرگتر است او را به پدرى و اگر از تو كوچكتر است به پسرى و اگر همسن است به برادرى انتخاب كن.
باب هشتم: حقوق همسايگى
همسايگى مقتضى حقوقى است بالاتر از حقوق برادرى. در اسلام همسايه تمام حقوقى را كه يك مسلمان دارد با اضافاتى داراست از پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) روايت شده كه همسايگان بر سه دستهاند:
1 - همسايهاى كه يك حق دارد.
2 - همسايهاى كه دو حق دارد.
3 - همسايهاى كه سه حق دارد.
همسايهاى كه سه حق دارد همسايه مسلمانى است كه فاميل هم باشد، او يك حق همسايگى دارد، يك حق مسلمانى و يك حق خويشاوندى.
همسايهاى كه دو حق دارد همسايهاى است كه فقط مسلمان باشد، او يك حق همسايگى دارد و يك حق مسلمانى.
همسايهاى كه يك حق دارد همسايه مشرك است.
خلاصه، حق همسايه اين است كه به او سلام كنى، با او صحبت طولانى نكنى، زياد از حالش سؤال نكنى، در مرض عيادتش كنى، در مصيبت تسليتش دهى و در عزا با او شريك باشى، در شادى تبريكش گوئى و شركتت را در شادى او اظهار كنى، از لغزشهايش چشم بپوشى، از بام به امور پنهانيش نگاه نكنى، اگر خواست شاخهاى بر ديوار بگذارد بر او سخت نگيرى، در مسأله را آب ناودان و خاكروبه ريختن در پشت ديوارش بر او سخت نگيرى، راهش را تنگ نكنى. دقت نكنى كه چه چيز به خانه مىبرد، آنچه از عوراتش منكشف مىشود بر او بپوشانى، و هنگامى كه مصيبتى به او مىرسد و زمين مىخورد زير بغلش را بگيرى و او را بلند كنى و در غيبتش از مواظبت خانهاش غافل نشوى، پنهانى به سخنانش گوش ندهى و از حرمتش چشم بپوشى و به خادمه او نظر نكنى و به فرزندش مهربانى كنى و او را در امر دين و دنيايش ارشاد كنى.
اينها حقوق همسايگى است به اضافه حقوقى كه در مورد برادران دينى گفته شد.
در حديثى از پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) آمده است كه آيا مىدانيد حق همسايه چيست؟
اينكه اگر يارى خواست ياريش كنى و اگر طلب قرض كرد قرضش دهى، و اگر تو را طلبيد پيش او آماده شوى و اگر مريض شد عيادتش كنى و اگر مرد جنازهاش را تشييع كنى واگر خيرى به او رسيد تبريكش گويى و اگر مصيبتى به او رسيد تسليتش دهى و بدون اجازه او ساختمان خانهات را از او بلندتر نكنى كه راه باد را بر او ببندى.
و هنگامى كه ميوهاى خريدى آن را به او هديه كن و اگر هديه نكردى در پنهانى برايش ببر، و آن را بوسيله فرزندت نفرست كه فرزند او را ناراحت كند.
و بوسيله بوى غذايت او را اذيت نكن مگر اينكه از آن غذا برايش مقدارى ببرى
(372).
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است: خوشرفتارى در همسايگى رزق را زياد مىكند
(373).
و مىفرمايد: وقتى كه پسر كوچك حضرت يعقوب (عليه السلام) يعنى: بنيامين
با ماندن در مصر از پدر جدا شد، يعقوب گفت:
پروردگارا! آيا به من رحم نمىكنى كه چشمم كور شد و پسرم از دستم رفت.
وحى شد: اى يعقوب اگر آنها را ميرانده بودم زنده مىكردم تا با آنها باشى، ولى به يادآور گوسفندى را كه ذبح نمودى و كباب كردى و خوردى و فلانى در همسايگى تو روزه بود، و تو چيزى از آن را به او ندادى.
و در روايت ديگرى است كه از آن پس هر روز شخصى از طرف او تا يك فرسخى اعلان مىكرد هركس ناهار مىخواهد به خانه يعقوب آيد و بعد از ظهر اعلان مىكرد: هر كس شام مىخواهد به خانه يعقوب آيد.
و مىفرمايد: حسن همجوارى باعث زيادى عمر و آبادى شهرها مىشود
(374).
و مىفرمايد: از ما نيست كسى كه با همسايگانش خوشرفتار نباشد
(375).
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد حضرت رسول (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: به من ايمان نياورده كسى كه شب سير بخوابد و همسايهاش گرسنه باشد
(376).
و باز فرمود: هر شهرى كه در آن كسى گرسنه بخوابد اهل آن شهر در قيامت مورد توجه خدا نخواهند بود
(377).
و مىفرمايد: يكى از چيزهايى كه كمر انسان را خرد مىكند همسايه بد است كه اگر خوبى ببيند پنهان مىكند و اگر بدى ببيند افشاء مىكند
(378)
.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد: از هر جهت تا چهل خانه همسايه حساب مىشود
(379)
باب نهم: حقوق خويشان و نزديكان
قرآن مجيد مراعات خويشاوندان را در رديف تقواى از خدا قرار داده مىفرمايد:
و اتقوا الله الذى تسائلون به و الأرحام ان الله كان عليكم رقيب
(380).
امام صادق (عليه السلام) درباره اين آيه مىفرمايد: منظور از ارحام در آيه خويشاوندان است كه خدا دستور به احترام و ارتباط با آنها داده است، آيا نمىبينى كه ارحام را با اسم خود مقرون كرده.
و در حديثى از اوست كه مردى خدمت پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم) آمده و عرض كرد يا رسولالله خانواده من جز ستم و ناسزا و قطع رابطه با من كارى نكردند، آيا آنها را ترك كنم؟.
حضرت فرمود: در اين صورت خدا هم همه شما را ترك خواهد كرد.
عرض كرد: پس چه كنم؟
حضرت فرمود: هر كس با تو قطع رابطه كند تو با او رابطه برقرار كن و هركس تو را محروم كرد تو عطايش كن و هركس به تو ظلم كرد او را ببخش اگر چنين كنى خدا تو را در مقابل آنان پشتيبانى مىكند.
و باز مىفرمايد: چيزى جز صله رحم سراغ نداريم كه عمر را زياد كند، از جائى كه كسى كه عمرش فقط سه سال است ولى با خويشاوندان رابطه بسيار دارد خدا سى سال به عمرش مىافزايد و آن را سى و سه سال مىكند، و كسى كه عمرش سى و سه سال است ولى با خويشاوندان قطع رابطه مىكند خدا سى سال از عمرش مىكاهد و آن را سى سال مىكند.
و امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد صله ارحام اعمال را تزكيه، اموال را زياد، بلاها را دفع، و حساب را آسان مىكند واجل را به تأخير مىاندازد
(381).
و مىفرمايد: كه رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: وصيت مىكنم از امتم آنهايى را كه شاهدند و آنهايى كه غائب و آنهايى را كه در صلب مردان و رحم زنان هستند تا روز قيامت كه صله رحم به جاآورند، اگرچه بين آنها فاصله يكسال راه باشد، چه، صلهرحم جزءدين است.
و مىفرمايد: رحم (خويشاوندى) روز قيامت آويزان به عرش است، مىگويد
خدايا هر كس حق مرا مراعات كرد با او رابطه برقرار كن و هر كس حق مرا مراعات نكرد او را از خود دور كن.
شهيد ثانى (ره) مىفرمايد:
رحم، بنا به روايات و اجماع، عبارت از نزديكانى است كه معروف به اصل و نسب انسان باشند اگرچه به علت كثرت نسل از انسان دور شده باشد و ازدواج با او جايز باشد.
باب دهم: حقوق پدر و مادر و فرزند
قرآن مجيد درباره پدر و مادر مىفرمايد:
و بالوالدين احسان
(382).
و در ادامه آن مىفرمايد:
اما يبلغن عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولاً كريماً و احفض لهما جناح الذل من الرحمة.
ابو ولاد حناط مىگويد: از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم اين احسانى كه در آيه شريفه:
و بالوالدين احسانا آمده است، چيست؟
فرمود: احسان اين است كه با آنها مصاحبت كنى و آنها را وادار نكنى چيزى از تو بخواهند اگر چه بىنياز هم باشند
يعنى آنچه را كه دارى در اختيار آنها بگذارى آيا نشنيدهاى كه خداى تعالى مىفرمايد:
لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون
(383).
سپس فرمود: اما آيه
و اما يبلغن عندك الكبر احدهما منظورش اين است كه اگر تو را راندند به آنها اف نگويى و اگر تو را زدند آنها را نرانى و آنجا كه مىفرمايد:
و قل لهما قولا كريما منظورش اين است كه اگر، را زدند به آنها بگويى خدا شما را ببخشد و اين سخن پسنديدهاى است كه به آنها مىگويى.
واينكه مىفرمايد:
واخفض لهما جناحالذل من الرحمة منظورش اين است كه هيچگاه جز با رحمت و دلسوزى به آنها خيره نشو، صدايت را از صداى آنها بلندتر نكن، دستت را بالاتر از دست آنها قرار نده و جلوتر از آنها حركت نكن.
و مىفرمايد: مردى خدمت حضرت رسول (صلىالله عليه و آله و سلم) آمده عرض كرد: يا رسولالله مرا نصيحت كن، فرمود: به خدا شرك نورز اگر چه آتشت بزنند و عذابت كنند
مگر فقط با زبان چيزى گويى اما قلبت به ايمان مطمئن باشد، و به پدر و مادرت نيكى كن و آنها را تأمين كن چه مرده باشند چه زنده و حتى اگر به تو دستور دادند كه خانه و زندگيت را رها كنى اطاعت كن كه اين جزء ايمان است.
از امام باقر (عليه السلام) سؤال شد چه عملى برتر است؟ فرمود: نماز در وقتش و نيكى به پدر و مادر و جهاد در راه خدا.
و باز مىفرمايد: مردى نزد رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) آمده عرض كرد يا رسولالله من شوق و نشاط جهاد دارم.
حضرت فرمود: جهاد كن در راه خدا زيرا اگر كشته شوى نزد خدا زندهاى و روزى مىخورى و اگر به غير شهادت در آن راه به صورت ديگرى بميرى پاداشت با خداست و اگر برگردى از گناهان پاك شدهاى، همچنان كه از مادر متولد شدهاى.
عرض كرد يا رسولالله پدر و مادر پيرى دارم كه به من انسى دارند و از رفتن من ناراحت مىشوند.
حضرت فرمود: پس نزد آنان بمان قسم به كسى كه جان من در دست اوست انس يك شبانه روز آنها به تو از يك سال جهاد بهتر است.
و باز مىفرمايد: مردى نزد نبىاكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) آمده عرض كرد: يا رسولالله به چه كسى نيكى كنم؟
فرمود: مادرت.
عرض كرد بعد از او؟
فرمود: مادرت.
عرض كرد بعد از او؟
فرمود: پدرت.
جابر مىگويد: شنيدم مردى به امام صادق (عليه السلام) عرض مىكرد پدر و مادرى غير شيعه دارم.
فرمود: به آنها نيكى كن همانطور كه به دوستداران ما نيكى مىكنى.
سدير مىگويد: به امام باقر (عليه السلام) عرض كردم: آيا عمل فرزند براى پدر حساب مىشود؟
حضرت فرمود: هيچ عملى از فرزند براى پدر حساب نمىشود مگر دو چيز: اينكه پدر بنده باشد و فرزندش آن را خريده و آزاد كند،، يا پدر قرضى داشته باشد كه پسر آن را ادا نمايد.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد: گاهى فرزندى در زندگى به پدر و مادر نيكى مىكند ولى چون پدر و مادر مىميرند دين آنها را ادا نمىكند و براى آنها استغفار نمىنمايد در زمره اذيت كاران پدر و مادر نوشته مىشود و گاهى مىشود كه فرزندى در زندگى به والدين نافرمانى مىكند و چون مىميرند دينشان را ادا مىكند و براى آنها استغفار مىكند خدا او را نيكوكار به والدين محسوب مىكند.
امام كاظم (عليه السلام) مىفرمايد: مردى از رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) سؤال كرد: حق پدر بر فرزندش چيست؟ فرمود: اينكه او را با نامش صدا بزند و جلوتر از او حركت نكند و قبل از او ننشيند و براى او ناسزا كسب نكند.
امام باقر (عليه السلام) فرمود: رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: بپرهيزيد از نافرمانى پدر و مادر زيرا بوى بهشت در حالى كه از مسير هزار سال راه استشمام مىشود چند گروه آن را احساس نمىكنند.
كه عبارتند از: عاق والدين، قاطع رحم، پيرمرد زناكار و همسايهاى كه تكبر ورزد زيراكبر رداى خداى تعالى است.
زيد بن على (عليه السلام) از پدرش (امام چهارم) از جدش (امام حسين) نقل مىكند كه رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: همانگونه كه فرزند در صورت نافرمانى پدر و مادر گرفتار مىشود پدر و مادر نيز در صورت آزار فرزند گرفتار مىشوند.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: خدا رحمت كند پدر و مادرى را كه فرزندشان را بر نيكى كردن به خود يارى كنند.
و در روايت ديگرى است كه در ادامه اين فرمايش به رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) عرض كردم چگونه او را يارى دهند؟
فرمود: كارهايى را كه مىتواند انجام دهد از او بپذيرند و آنچه را كه از عهده او برنمىآيد از او نخواهند او را به بدى متهم نكنند و با او بد رفتارى نكنند، زيرا براى كافر شدن فرزند همين بس است كه قطع رحم يا عاق والدين شود.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود:
حق فرزند بر پدر اين است كه اگر پسر است مادرش را از بين نيكان انتخاب كند و نام نيكو بر او بگذارد و قرآن را به او بياموزد و او را پاكيزه بپرورد و به او شنا بياموزد.
و اگر دختر است مادرش را از نيكان برگزيند، سوره نور را به او بياموزد و سوره يوسف را به او ياد ندهد و او را در بالاخانه مسكن ندهد و در شوهر دادنش عجله كند.
باب يازدهم: حق مملوك
(384)
در روايت است كه از جمله مطالبى كه پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) در اواخر سفارش كرده اين است:
بپرهيزيد از خدا در مورد بندگانتان از آنچه مىخوريد به آنها بخورانيد از آنچه مىپوشيد به آنها بپوشانيد، آنها را به انجام اعمالى كه طاقت آن را ندارند مكلف نكنيد، آنها را كه دوست داريد نگهداريد و آنها را كه دوست نداريد بفروشيد بندگان خدا را عذاب نكنيد زيرا خداى تعالى آنها را ملك شما قرار داده و اگر بخواهد شما را ملك آنها قرار مىدهد.
در روايت است مردى خدمت رسول اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) آمده عرض كرد: يا رسولالله چقدر خادم را ببخشم، حضرت مدتى سكوت كرده سپس فرمود: هر روز هفتاد بار.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: هنگامى كه بندهاى را خريدى قيمتش را به خود او نشان نده زيرا هيچكس نيست كه قيمت خود را ببيند و رستگار شود و چون او را خريدى نامش را تغيير ده و چيز شيرينى به او بخوران و چهار درهم صدقه بده.
از حضرت صادق (عليه السلام) سؤال شد: آيا مىتوان بين دو برادر كه بنده هستند يا بين زن و بچهاش كه هر دو بردهاند جدايى انداخت؟
فرمود نه، اين كار حرام است مگر خودشان بخواهند.
و همو از پدر بزرگوارش نقل مىكند كه فرمود: علىبنابيطالب (عليه السلام) فرمود: هركس بيش از تعدادى كه مىتواند همسر داشته باشد يا بيش از حد شرعى ازدواج، كنيز بگيرد، اگر آنها مرتكب فحشاء شوند گناهش به گردن اوست.
حضرت صادق (عليه السلام) غلامى را دنبال كارى فرستاد غلام دير برگشت حضرت به دنبال او بيرون رفت او را در گوشهاى در خواب يافت، بالاى سرش نشسته او را باد مىزد تا بيدار شد.
چون بيدار شد حضرت فرمود: فلانى بخدا تو حق ندارى شبانهروز در خواب باشى، بلكه شب را مىتوانى بخوابى و روز را در اختيار ما باشى.
كنيزى از امام سجاد (عليه السلام) مشغول ريختن آب به دست امام بود تا وضو بگيرد در آن حال چرت رد و آفتابه از دستش افتاده به امام اصابت كرد.
حضرت سرش را به طرف او بلند كرد.
كنيز گفت: خداى عزوجل در قرآن مىفرمايد:
و الكاظمين الغيظ
(385) حضرت فرمود: من غيظم را فرو بردم.
كنيز گفت: مىفرمايد:
و العافين عن الناس
(386).
حضرت فرمود: من تو را بخشيدم.
كنيز گفت: مىگويد:
والله يحب المحسنين
(387).
حضرت فرمود: برو تو را در اره خدا آزاد كردم.
در روايت است كه: روزى امام سجاد (عليه السلام) غلامش را دو بار صدا كرد او جواب نداد و بار سوم جواب داد.
حضرت فرمود: پسرم آيا صداى مرا نشنيدى؟
عرض كرد: چرا شنيدم.
فرمود: پس چرا جواب ندادى.
عرض كرد: چون از تو در امان هستم
حضرت فرمود: سپاس خدائى را كه مملوك مرا از من در امان قرار داده.
باب دوازدهم: حقوق زن و شوهر نسبت به يكديگر
بنابر آنچه از قرآن كريم و سنت معصومين (عليهم السلام) و اجماع علماء (رحمةالله) استفاده مىشود، هر كدام از زن و شوهر حقوقى بر يكديگر دارند كه واجب است قبل از آنكه آن را طلب كند يا براى به دست آوردنش از ديگرى كمك بخواهد، بدون اظهار ناراحتى و با گشاده روئى آنها را ادا كند.
حقوق مرد بر زن
هر مردى بر همسر خود پنج حق دارد كه عبارتند از:
1 - كاملاً مطيع شوهر بوده در مقابل او سركشى نكند.
2 - از اموال او بدون اجازهاش صدقه ندهد.
3 - بدون اجازه شوهر روزه مستحبى نگيرد.
4 - شوهر را از لوازم زناشوئى منع نكند اگر چه بربالاى مركب باشد.
5 - بدون اجازه شوهر از خانه خارج نشود كه اگر اينكار را بكند، تا زمانى كه به خانه برگردد فرشتگان زمين و آسمان و فرشتگان غضب و رحمت او را لعنت مىكنند.
حق زن بر شوهر
زن را نيز بر شوهر چند حق است كه عبارتند از:
زندگى مادى او را تأمين كند
(388).
و عورت او را بپوشاند.
به او بدروئى نكند.
پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: خوبان شما كسانى هستند كه بر زنانشان خوب باشند
(389).
و در روايت ديگرى است كه فرمود: بهترين شما كسى است كه براى زنانش بهتر باشد و من براى زنانم از همه شما بهترم
(390).
و باز مىفرمايد: خانواده مرد در حكم اسيران او هستند و محبوبترين بندگان خدا كسى است كه با اسراء خود خوشرفتار باشد.
و همچنين مىفرمايد: مثل زن مثل دنده كج است كه اگر آن را به حال خود رها كنى از آن سود مىبرى و اگر آن را راست كنى خردش مىنمائى.
و در جاى ديگر مىفرمايد: هركس بد خلقى زن را به اميد پاداش خدا تحمل كند خدا به او اجر و پاداش شاكرين را مىدهد
(391).
باب سيزدهم: آميزش با جامعه و گوشه نشينى
آميزش با مردم و شركت در اجتماعات از جمله مسائلى است كه در اسلام بسيار بر آن تأكيد شده و جاى هيچ شبههاى نيست كه بهترين اعمال، اعمالى است كه به صورت دسته جمعى انجام مىشوند و آيات و اخبار بسيارى بر اين مطلب گواهند از طرف ديگر اخبار و احاديثى وجود دارد كه بر گوشه نشينى و كنارهگيرى از مردم صحه مىگذارد و به آن تشويق مىكند و به آن توصيه مىنمايد به همين خاطر است كه:
بين علماى اخلاق در اين مطلب اختلاف است كه كدام يك از اين دو شايستهتر است و هر گروه را در اين مقام كلامى است:
گروهى آميزش را برگزيده آن را بر گوشه نشينى ترجيح دادهاند.
اين گروه براى اثبات مدعاى خود به آياتى از قرآن و احاديثى از معصومين (عليهم السلام) استدلال كردهاند.
آيات مورد استدلال عبارتند از:
1 -
الف بين قلوبهم
(392).
2 -
و لا تكونوا كالذين تفرقو
(393).
و احاديث عبارتند از:
1 - پيامبر اكرم (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: مؤمن با ديگران انس مىگيرد و ديگران با او انس مىگيرند و خيرى نيست در كسى كه الفت نگيرد و ديگران با او مأنوس نشوند.
و باز مىفرمايد: هر كس از جامعه جدا شود به مرگ جاهليت از دنيا مىرود
(394).
همينطور اخبار و احاديثى كه بر استحباب ديد و بازديد مصافحه، روبوسى، عيادت مريض، تشييع جنازه، بر آوردن حوائج مسلمين، اهميت دادن به امور آنها، اصلاح بين آنها، امر به معروف و نهى از منكر، همكارى در تقوى و نيكوكارى و حضور در نماز جمعه و جماعت دلالت مىكند. و احاديثى كه به تأديب و تأدب، مدارى با مردم، تحمل آزار آنان، انس و استيناس، شركت در مهمانيها، قبول دعوت، تواضع و فراگيرى تجارب ديگران و امثال آن تشويق مىكنند، همگى دليل برترى آميزش با مردم است.
چه، اينها امورى هستند كه جز با معاشرت با ديگران تحقق نمىيابند.
گروهى ديگر عزلت را پسنديده، آن را بر آميزش ترجيح دادهاند.
محقق عارف ابن فهد
(395) كتابى در اين باره تأليف كرده و بر ادعاى خود شواهد بسيارى از اخبار و احاديث آورده كه از آن جمله است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: اگر به خاطر موقعيتى كه خدا به من داده نبود دوست داشتم بر سر كوهى باشم كه تا وقت مرگ نه كسى را بشناسم و نه كسى مرا بشناسد.
امام باقر (عليه السلام) به عبد الواحد انصارى فرمود: اگر انسان در مسير حق باشد گفتار مردم به او ضرر نمىرساند حتى اگر او را ديوانه بنامند و اگر بر سر كوهى باشد و تا دم مرگ در همانجا خدا را عبادت كند ضررى نمىبيند.
امام صادق (عليه السلام) سه بار فرمود: مؤمن از جدايى مردم ضرر نمىبيند اگر چه بر قله كوهى باشد.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد: كسى كه خدا حق را به او بشناساند ضرر نمىكند از اينكه بر سر كوهى باشد و از گياهان زمين تغذيه كند تا مرگ او را دريابد.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: كسى كه بر اين امر
امر امامت استوار باشد ضرر نمىبيند از اينكه سايهبانى جز درخت و غذايى جز برگ آن نداشته باشد.
و باز مىفرمايد: خداى تبارك و تعالى مىفرمايد: عابدترين دوستان من كسى است كه از نمازش بهرهاى برده باشد، پروردگارش را نيكو عبادت كند و او را در نهان بپرستد و در ميان مردم ناپيدا باشد كه انگشت نماى ديگران نباشد و رزقش به اندازه نيازش باشد و بر آن صبر كند و چون مرگش در ربود ارث و گريه كنندهاش كم باشد.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد: رسول خدا (صلىالله عليه و آله و سلم) فرمود: خداى تبارك و تعالى مىفرمايد: پرستندهترين دوستان من در نظرم سبكبارى است كه از نمازش بهره برده پروردگارش را در پنهانى نيكو عبادت كند و در ميان مردم ناشناخته باشد و به رزقش كه به قدر كفاف اوست صبر كند تا بميرد و ارث و گريه كنندهاش كم باشد.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: يكى از استدلالات خداى تعالى براى محكوم كردن بندگان بىعمل در قيامت اين است كه مىفرمايد:
آيا بىنام و نشانت نكردم؟
و همو به فحص بن غياث مىفرمايد: اين فحص هميشه دم باش نه سر.
معروف كرخى به امام صادق (عليه السلام) عرض كرد يابن رسولالله مرا نصيحت كن.
حضرت فرمود: آشناهايت را كم كن.
عرض كرد بيشتر بگو.
فرمود: آنها را كه مىشناختى فراموش كن.
عرض كرد بيشتر بگو.
فرمود: همين براى تو بس است.
اينها تعدادى از احاديثى هستند كه همگى به عزلت و گوشهنشينى تشويق مىكند.
اضافه براينها در گوشهنشينى فوايد بسيارى هست از جمله اينكه: انسان در خلوت براى عبادت و فكر و انس با مناجات آرامش بيشترى دارد و ديگر اينكه از آنچه باعث هلاك يك انسان مىشوند از قبيل اخلاق رذيله مثل غيبت كردن و غيبت شنيدن، ريا، تكبر، كينه و حسد نجات مىيابد، كسى كه عزلت برگزيند امر به معروف و نهى از منكر بر او واجب نمىشود كه اگر سكوت كرد مؤاخذ و مسؤول باشد در عزلت مىتوان از فتنهها و دشمنىها نجات يافته خود و دينش را از غوطهور شدن در فتنهها حفظ كند و از شر مردم رهايى يابد.
و در خلوت است كه انسان به مردم طمع نمىكند و طمع ديگران از او بريده مىشود و از مشاهده مردمان احمق و اخلاق پست آنها راحت مىشود.
اين بود اشارهاى به دو عقيده متضاد در مسأله عزلت و آميزش با دلائلى كه هر گروه براى اثبات مدعاى خود ذكر كردهاند ما هر كدام را بپذيريم براى دلائل گروه ديگر جوابى نخواهيم داشت.
ولى مىتوان با بيانى شيوا اخبارى را كه در اين دو مورد وارد شده با هم سازگار كرد، بطورى كه هيچ كدام با دسته مقابل تنافى نداشته باشد.
جمع اين احاديث به چهار صورت ممكن است:
1 - اينكه بگوئيم عزلتى كه ممدوح و پسنديده است عزلت قلبى است
به اين معنى كه انسان بايد در عين حال كه در جميع اجتماعات شركت مىكند، قلبش در گوشه تفكر خود و مناجات با خدا مشغول باشد.
در اين مورد عبدالله بن سنان از امام صادق (عليه السلام) نقل مىكند كه فرمود:
خوشا به حال بندهاى كه مردم را بشناسد و با جسمش با آنها مصاحبت كند ولى قلبش با آنها غريبه باشد مردم بظاهر او را بشناسند و او باطن مردم را بشناسد
(396).
2 - اينكه منظور از عزلت و كنارهگيرى از كسانى است كه به دنيا چسبيده و خدا را فراموش كردهاند، ولى از اهل آخرت مثل علما و عقلا و عرفا كه اخلاقشان قابل استفاده و علوم و احوالشان مفيد است و انسان در آميزش با آنان به اجر و پاداش مىرسد نبايد كنارهگيرى كرد.
امام كاظم (عليه السلام) مىفرمايد: اى هشام تحمل تنهائى نشانه قوت عقل است پس اگر كسى درباره خدا تفكر كند از دنيا و راغبين به آن كناره مىگيرد و آنچه نزد خداست رغبت پيدا مىكند و هر كس به آنچه نزد خداست راغب شود خدا انيس او در وحشت و دوستش در تنهائى و بىنيازيش در فقر و ياور او در بىكسى خواهد بود.
3 - اينكه بگوئيم با دقت در لغت
عزلت و حروف آن مىتوان چنين به دست آورد كه همانگونه كه از دو حرف عين و زاء در لغت فهميده مىشود، از لوازم عزلت اين است كه انسان آراسته به علم و زهد باشد كه اگر عين علم در آن نباشد زلت است يعنى لغزش و اگر زاء در عزلت نباشد علت (بيمارى) است و علت به معنى مرض است و اگر حرف لام كه نمايانگر جهل است در آن نباشد عزت است، بنابر اين، شخص جاهل سزاوار نيست گوشه عزلت برگزيند.
در كتاب كافى چنين نقل مىكند: به امام صادق (عليه السلام) گفتند مردى است كه اين موضوع (مسأله امامت) را شناخته و در خانه نشسته و با هيچكس آشنايى نمىكند.
حضرت فرمود: اين مرد چگونه در دينش تحقيق مىكند.
بنابراين شخصى كه از اجتماع كنارهگيرى مىكند بايد عالم باشد. وقتى قرار شد براى عزلت فقط كسانى مجاز باشند كه عالم هستند.
اگر عالمى داراى نفس قدسى و قوهاى ملكوتى باشد و در راه خدا خشن و بىگذشت و قادر به امر به معروف و نهى از منكر باشد.
و ارشاد گمراهان و كمك ضعيفان و دادرسى آنان كه فريادشان بند است و يارى مظلومان و امثال آن در توانش باشد.
و در دعوت به سوى خدا به سرزنش سرزنش كنندگان توجه نكند، براى او سزاوار است كه آميزش را ترجيح دهد وگرنه همان به كه از جامعه كناره گيرد
(397).
4 - اينكه بگوئيم جدائى از مردم دشمنى آنها را بر مىانگيزد. و آميزش بىحد با آنها باعث جمع دوستان در اطراف انسان مىشود.
بنابراين بايد انسان حد اعتدال را برگزيند، نه بيش از حد از مردم كناره گيرد و نه بيش از حد با آنها بياميزد، البته حد اعتدال به حسب حال افراد و فايدهها و آفاتى كه از عزلت و آميزش به انسان مىرسد متفاوت است.
پس انسان بايد حال خود را ملاحظه كند و آن حدى را كه اصلاح اوست و براى او شايسته است برگزيند.