اخلاق

مرحوم سید عبدالله شبر
مترجم : محمدرضا جباران

- ۸ -


باب دوم : گلچينى از كلام حكما و اخبار اهل‏بيت (عليهم السلام)

در آداب زندگى و مجالست با گروههاى مختلف مردم

1 - اگر خواستار زندگى نيكو هستى با دوست و دشمنت با رضايت برخورد كن نه خو را در مقابل آنها خوار نما، و نه از آنها وحشت داشته باش.

2 - وقور باش بدون آنكه تكبر در تو راه يابد و تواضع كن بدون آنكه مذلت از خود نشان دهى.

3 - در كارهايت ميانه رو باش، زياده‏روى و سستى در هر كارى نكوهيده و مذموم است.

4 - به هنگام راه رفتن به شانه‏هايت نظر ميفكن و با اطرافت نگان مكن و چون به جماعتى رسيدى بالاى سر آنها نايست و چون بين آنها نشستى چمباتمه منشين.

5 - از در هم نمودن انگشتانت خوددارى كن، با ريش يا انگشترت بازى نكن از خلال دندان بپرهيز، دست در دماغت نكن، از زياده‏روى در انداختن آب دهن و بينى خوددارى كن.

در صورت ديگران و در نماز يا در هر حال ديگر از خميازه كشيدن و كش و واكش خودارى كن.

6 - در حالى كه نشسته‏اى ساكت و در سخن گفتن مرتب و منظم باش و چون كسى كلام خوبى گفت بدون آنكه از خود اظهار تعجب بى حد كنى به او گوش فرا ده و ديگر تقاضاى تكرار آن را نكن.

7 - از فكاهى و حكايت گفتن خوددارى كن و از علاقه‏ات به فرزند و كنيز و شعر و نوشتجات يا هر چيز ديگر كه مخصوص تو است با ديگران چيزى نگو.

8 - مانند زنان تزيين نكن، مانند بندگان لباس نپوش، در سرمه كشيدن و ماليدن روغن افراط نكن، در تقاضايت مصر نباش و هيچكس را بر ظلم تشجيع نكن.

9 - هرگز مقدار دارائيت را به هيچكس حتى خانواده‏ات نگو چه اينكه اگر كم داشته باشى در نظر آنها سبك مى‏شوى و اگر بدانند كه ثروتت زياد است بقدرى انتظاراتشان بالا مى‏رود كه هرگز نمى‏توانى آنها را راضى كنى، با اهل خانه‏ات جدى باش بدون آنكه رفق و مدارا را از دست دهى و با آنها نرمى كن بدون آنكه ضعف نشان دهى.

10 - با كنيزان و بندگانت شوخى نكن كه در نظر آنها سبك مى‏شوى و چون مخاصمه كنى وقار خود را از دست نده و خود را از جهالت حفظ كن، از عجله بپرهيز، قبل از آنكه دليلت را ذكر كنى در آن تفكر كن، زياد با دست اشاره نكن و به كسى كه پشت سر قرار دارد زياد نگاه نكن.

11 - با زنوانت راه نرو، تا غيظت فرو ننشسته سخن نگو، اگر سلطانى خود را به تو نزديك كرد تا حدى به او نزديك شو كه گزندش در امان باشى و اگر نعمتش را بر تو ارزانى داشت از تغيير موضعش نسبت به خود غافل مباش و مانند كودكان با او مدارا كن آنچنان با او صحبت كن كه دوست دارد.

محبتش به تو باعث نشود كه در خانواده و بين فرزندان و لشكر او داخل شوى، حتى اگر او تو را شايسته اين مقام بداند، زيرا لغزش در خانواده شاه لغزشى جبران‏ناپذير و اشتباهى نابخشودنى است.

12 - از دوست زمان نعمت و سلامت بپرهيز كه او خطرناك‏ترين دشمن است، و مالت را بيش از آبرويت دوست نداشته باش.

چون به مجلسى وارد مى‏شوى ادب آن است كه نخست سلام كنى و بر كسى كه قبل از تو وارد شده سبقت نگيرى و هر جا كه جا باشد و به تواضع نزديكتر بنشينى و به هنگام نشستن به شخصى كه در جنب او مى‏نشينى سلام كنى و بر سر راه ننشينى و چون نشستى ادب آن است كه چشمت را پايين بيندازى.

هميشه در نظر داشته باش كه مظلوم را يارى كنى و چون كسى يارى طلبيد به ياريش بشتابى و ضعفا را كمك كنى و گمراهان را ارشاد نمايى و سلام را جواب دهى و به فقرا بخشش كنى، امر به معروف و نهى از منكر را فراموش نكنى، و براى انداختن آب دهان جاى مناسب در نظر بگيرى.

آب دهان را به جهت قبله يا طرف راست نينداز بلكه آن را به طرف چپ يا زير پايت بينداز.

13 - هرگز با پادشاهان مجالست نكن و اگر برايت پيش آمد كه همنشين آنها شوى از غيبت و دروغ بپرهيز، خوددار باش و سعى كن كمتر از آنها تقاضا كنى، نزد آنان شمرده و مرتب صحبت كن.

بر مبناى خلق و خوى شاهان صحبت كن‏ (255) از شوخى با آنان بپرهيز و اگر چه با آنان اظهار محبت مى‏كنى از آنها برحذر باش در نزد آنان آروغ نزن و بعد از غذا خلال دندان نكن همچنين بر پادشاهان لازم است كه جز افشاء اسرار و زيان به مملكت و مزاحمت حرم خود مسائل ديگر را تحمل كنند.

14 - تا مى‏توانى با عوام‏الناس مجالست نكن و اگر چنين كردى سعى كن در گفتار آنان غوطه‏ور نشوى و به اراجيف آنان زياد دقت نكن و از بدلفظى‏ها آنان خود را به غفلت بزن و اگر چه به آنان نياز داشته باشى كمتر با آنان ملاقات كن.

15 - بر حذر باش كه با هيچ هوشيار و غير هوشيار شوخى نكنى، چه اينكه افراد هوشيار كينه‏ات را به دل مى‏گيرند و افراد غير هوشيار بر تو گستاخ مى‏شوند زيرا شوخى هيبت شخص را از بين مى‏برد و آبروى انسان را مى‏ريزد و كينه را به ارمغان مى‏آورد و شيرينى دوستى را از بين مى‏برد و فهم دانايان را لكه‏دار و نادان را گستاخ مى‏كند، قدر و منزلت شخص را نزد افراد حكيم پايين مى‏آورد و مبغوض متقينش مى‏كند.

شوخى است كه قلب را مى‏ميراند و بنده را از پروردگارش دور مى‏كند، نتيجه‏اش غفلت و ثمره‏اش ذلت است قلوب انسانها به وسيله شوخى تاريك و اذهان آنها مرده مى‏شود، بوسيله شوخى عيوب زياد و گناهان ظاهر مى‏شوند و چه خوش گفته‏اند كه شوخى علتى جز كم عقلى و بيهودگى ندارد. و چون كسى در مجلسى شوخى كرد لازم است هنگام بلند شدنش از آن خدا را به ياد آورد. از نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) روايت شده كه هر كسى در مجلسى بنشيند كه در آن شوخى بسيار باشد، اگر قبل از بلند شدنش از آن مجلس بگويد: سبحانك اللهم و بحمدك اشهدان لا اله الا انت استغفرك و اتوب اليك‏ (256) گناهانى كه در آن مجلس برايش نوشته شده پاك مى‏شود.

باب سوم: الفت و برادرى‏

يكى از نعمتهاى بزرگ الهى الفت و محبتى است كه در قلوب مسلمين نسبت به يكديگر نهاده به طورى كه آنها را چون اعضاى يك پيكر در درد و رنج و سرور و شادمانى هم شريك كرده و بطور كلى مى‏توان گفت يكى از مشخصات بارز يك جامعه اسلامى اين است كه اين نعمت بزرگ الهى در آن بروز كرده باشد، چه اينكه تنها جامعه‏اى را كه قرآن شريف به رحماء بينهم توصيف مى‏كند همان جامعه مسلمانان است.

خداى تعالى در حالى كه منت بر بندگان گذارده مى‏فرمايد: لو انفقت ما فى الارض جميعاً الفت بين قلوبهم ولكن الله الف بينهم‏ (257).

و باز مى‏فرمايد فاصبحتم بنعمته اخوان (258).

سپس تفرقه را نكوهش كرده براى منع از آن چنين مى‏فرمايد: و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقو (259).

و باز مى‏فرمايد: و لا تكونوا كالذين تفرقوا و اختلفو (260).

و پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: خداى تعالى هر كسى را ارده كند خيرى نصيبش مى‏كند دوست صالحى به او مى‏دهد كه اگر خدا را فراموش كرد به يادش آورد و اگر خدا را ياد كند تقويتش نمايد (261).

و باز مى‏فرمايد: كسى كه براى خدا با كسى برادرى كند خداوند درجه‏اى از بهشت به او مى‏دهد كه با هيچ عملى نمى‏تواند به آن برسد (262).

اميرالمؤمنين على (عليه السلام) مى‏فرمايد: عاجزترين مردم كسى است كه از به دست آوردن دوست عاجز باشد و عاجزتر از او كسى است كه دوستى را كه به دست آورده از دست بدهد (263).

نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: محكم‏ترين دست آويزهاى ايمان حب و بغض به خاطر خدا و دوست داشتن دوستان خدا و بيزارى از دشمنان خداست‏ (264).

امام باقر (عليه السلام) مى‏فرمايد: اگر مى‏خواهى بدانى كه در تو خيرى هست يا نه به قلبت بنگر پس اگر ديدى كه اطاعت كنندگان را دوست دارى و با كسانى كه در مقابل خدا سركشى مى‏كنند دشمنى، بدان كه خير در وجودت هست و خدا تو را دوست دارد. و اگر با اطاعت كنندگان دشمن و سركشان را دوست دارى، بدان كه خيرى در تو نيست و خدا تو را دوست ندارد. چه هركس با كسانى هست كه آنها را دوست دارد.

بحثى درباره حب و بغض به خاطر خدا

براى اينكه بتوانيم اين مسأله را شكافته و آن را از ديگر اقسام حب و بغض جدا كنيم لازم است قبلاً چند مقدمه ذكر كنيم:

اول اينكه: مصاحبت و معاشرت يك انسان با ديگران ممكن است به يكى از دو صورت زير باشد.

الف: معاشرت غير اختيارى.

بسيار اتفاق مى‏افتد كه انسان به صورت اتفاقى با افرادى برخورد مى‏كند بدون اينكه قبلاً تصميم بر اين كار داشته باشد، مثل معاشرت و مصاحبت با همسايگان و با كسانى كه بر حسب اتفاق در كوچه و بازار و مدرسه يا هر جاى ديگر اجتماع مى‏كنند و مصاحبت با كسانى كه با انسان همسفر مى‏شوند.

ب: مصاحبت و معاشرت اختيارى.

و آن عبارت از برخوردهايى است كه با قصد و اراده انجام مى‏شوند، و همين قسم است كه باعث برادرى دينى مى‏شود و شايسته پاداش الهى است چون در مقابل كارهاى غير ارادى پاداشى داده نمى‏شود.

دوم: مصاحبت و همدمى عبارت از همنشينى و آميزش و مجاورت است و اين روابط را انسان با كسى برقرار مى‏كند كه او را دوست داشته باشد، چه اينكه، انسان از غير محبوب دورى مى‏كند و دنبال آميزش با او نيست.

سوم: هر كسى را كه انسان دوست دارد يا به خاطر خودش دوستش دارد يا به اين جهت او را دوست مى‏دارد كه مى‏تواند بوسيله او به مقصود و هدف اصلى‏اش برسد.

چهارم: هدفى كه انسان از دوستى و معاشرت با ديگران دارد منحصر در يكى از سه نوع زير است.

الف: محدود به لذائذ و بهره‏هاى دنيوى.

ب: هدفى متعلق به لذات و بهره‏هاى اخروى.

ج: هدفى فقط وابسته به خداى تعالى.

بنابراين دوستيها و معاشرتهاى انسان به چهار قسم تقسيم مى‏شود.

الف: اينكه انسان كسى را به خاطر خود او دوست داشته باشد اين نوع دوستى در صورتى اتفاق مى‏افتد كه شخصى براى انسان دوست داشتنى باشد به اين معنى كه از ديدن او لذت ببرد يعنى اخلاقش را بپسندد چه اينكه هر جمالى براى كسى كه بتواند آن را درك كند لذيذ است، و هر لذيذى دوست داشتنى است، و لذت تابع پسند است، و پسند تابع موافقت و مناسبت با طبع انسان.

آنچه را كه انسان از شخصى مى‏پسندد يا صورت ظاهرى اوست و يا صورت باطنى او، يعنى كمال عقل و حسن خلق او.

حسن خلق به ناچار خوشرفتارى و اعمال نيك، و كمال عقل، علم عميق را به دنبال دارد و همه اين امور مورد پسند طبع سليم و عقل سالم مى‏باشند و هر چه كه انسان را پسند آيد لذيذ و محبوب است.

بلكه بايد گفت ائتلاف قلوب انسانها امرى است بس پيچيده‏تر از اين.

چه بسيار اتفاق مى‏افتد كه مودت و دوستى بين دو نفر محكم مى‏شود بدون اينكه در صورت ظاهرى يا اخلاق يكى از آنها برجستگى يا ملاحتى باشد، ولى يك مناسبت و رابطه درونى اين دوستى و ائتلاف را به وجود مى‏آورد، چه اينكه شباهتهاى درونى افراد بسيار پنهان و نامعلومند و سببهاى آنها بسيار دقيق مى‏باشند، بطورى كه انسان قدرت اطلاع يافتن بر آنها را ندارد و همين شباهتها هستند كه افراد را به هم جذب مى‏كنند.

رسول اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) به همين شباهتها اشاره كرده و مى‏فرمايد:

ارواح انسانها لشگرهاى آماده‏اى هستند، آنها كه با هم آشنا باشند ائتلاف مى‏كنند و آنها كه با هم ناشناس باشند متفرق مى‏شوند (265).

ناشناسى كه در حديث آمده نتيجه عدم موافقت آنها است و ائتلاف نتيجه توافق و تناسب آنهاست كه در حديث از آن تعبير به آشنايى شده.

اين قسم دوستى اگر براى ارضاء شهوت نباشد، جز حب جمال است و با حب براى خدا هيچگونه ارتباطى ندارد، بلكه حب بر مبناى سليقه و ناشى از ميل و شهوت نفس است، بنابراين اگر به وسيله اين دوستى انسان به هدفى مذموم و نكوهيده برسد مذموم و نكوهيده است وگرنه مباح است و از نظر شرعى هيچ گونه ترجيحى ندارد.

ب: اينكه انسانى كسى را دوست داشته باشد ولى محبوبيتش از جهت وسيله بودنش باشد به عبارت ديگر در واقع انسان چيز ديگرى در انسان چيز ديگرى را دوست دارد ولى اين شخص چون مى‏تواند انسان را به محبوبش برساند دوست داشتنى است چون وسيله رسيدن به محبوب، محبوب است و به همين خاطر است كه مردم طلا و نقره را دوست دارند، چون طلا و نقره وسيله رسيدن آنها به اهداف و مقاصدشان مى‏باشد، اين دوستى اگر براى رسيدن به اهداف و اغراض دنيوى باشد از اقسام حب براى خدا نيست و مانند قسم اول به مباح و مذموم تقسيم مى‏شود.

ج: اينكه انسان چيزى را دوست داشته باشد و مانند قسم دوم محبوبيتش از جهت وسيله بودنش باشد ولى آن مقصود اصلى از مسائل دنيوى نباشد بلكه از لذايذ و بهره‏هاى اخروى باشد مثل كسى كه استادش را به دليل اينكه به وسيله او تحصيل علم مى‏كند و به اصلاح رفتار خود دست مى‏يابد دوست داشته باشد و هدفش از علم و عمل رستگارى اخروى باشد چنين شخصى در زمره دوستداران به خاطر خدا به حساب مى‏آيد.

و همين طور كسى كه شاگردش را بدليل اينكه از او علم مى‏آموزد و به دست او تربيت مى‏شود و بدين وسيله به درجه‏اى مى‏رسد كه در ملكوت آسمان مورد احترام و بزرگداشت قرار مى‏گيرد دوست داشته باشد.

جناب عيسى بن مريم (عليه السلام) فرمود: كسى كه بداند و عمل كند و ياد دهد در ملكوت آسمان به بزرگى ياد مى‏شود (266).

و اين شخص براى رسيدن به اين هدف مى‏خواهد ياد بدهد و تربيت كند و تعليم نياز به متعلم دارد يا دادن، ياد گيرنده مى‏خواهد، پس اين دانش‏آموز وسيله و آلتى است كه استاد با آموختن به او به اين درجه مى‏رسد، پس اگر او را به عنوان وسيله‏اى كه سينه‏اش را كشتزار خود قرار داده دوست داشته باشد دوست دار براى خداست.

بالاتر از اين اگر كسى گروهى را به خاطر خدا مهمان كند و غذا براى آنها آماده كند اگر آشپزى را بخاطر هنرش در پختن غذا دوست داشته باشد به خاطر خدا دوست داشته.

همينطور اگر كسى را كه متصدى رساندن صدقات انسان به مستحقين مى‏شود، دوست داشته باشد، بدون شك خدا را دوست داشته است.

و به همين ترتيب اگر انسان كسى را كه لباسش را مى‏شويد و خانه‏اش را جارو مى‏كند و غذايش را مى‏پزد تا او فراغت پيدا كرده و به تحصيل علم و عمل بپردازد، دوست داشته باشد و از اول استخدامش به همين خاطر بوده باشد دوست دار براى خدا است.

د: اينكه انسان كسى را به خاطر خدا در راه خدا و براى خدا دوست داشته باشد نه به خاطر اينكه بوسيله او به علمى يا عملى دست يابد يا او را وسيله چيز ديگرى قرار دهد. اين بالاترين و بزرگترين درجه دوستى است.

ممكن است تحقق اينگونه دوستى به نظر بعيد آيد ولى اينطور نيست چه اگر دوستى و محبت كسى بر وجود انسان غلبه كند و تمام وجودش را فراگيرد نتيجه‏اش اين است كه انسان به تمام چيزهايى كه به او مربوطند يا مناسبتى اگر چه خيلى ضعيف با او داشته باشند محبت مى‏ورزد.

كسى كه كسى را شديداً دوست دارد دوستداران او را نيز دوست مى‏دارد، محبوبهاى او را دوست دارد، خدمتكار او را دوست دارد چون به محبوبش خدمت مى‏كند هرچه را كه او مدحش كند دوست دارد و هر كس را كه در جلب رضايت او بكوشد دوست دارد.

به همين منوال كسى كه خدا را دوست دارد، دوستداران او را نيز دوست دارد.

لازمه دوستى براى خدا دشمنى به خاطر خداست اگر كسى را از اين جهت كه مطيع خداست دوست داشتى اگر عصيان كرد لاجرم با او دشمن مى‏شوى زيرا در مقابل خدا سركشى كرده و مغضوب خداست و آن جنبه‏اى كه او براى تو محبوب مى‏كرد ديگر در او نيست.

در روايت است كه خدا به يكى از انبياء چنين وحى كرد: زهد و بى‏رغبتى تو در دنيا به خاطر رسيدن به راحت اخروى است، و بريدنت از دنيا و روى آوردنت به من به خاطر اين است كه به وسيله من عزت مى‏يابى وليكن آيا شده كه در راه من باكسى دشمنى كنى يا به كسى محبت ورزى؟ (267).

باب چهارم: تقسيم دوستان و برادران‏

از امام باقر (عليه السلام) روايت شده كه در بصره مردى برخاست و به اميرالمؤمنين على (عليه السلام) عرض كرد: يا اميرالمؤمنين درباره برادران به ما خبرى بده.

حضرت فرمود: برادران دو گروهند برادران مورد اطمينان كه در هر گرفتارى يار انسانند و برادران مجالس شادى و خنده كه در گرفتاريها انسان را به حال خود رها مى‏كنند اما برادران مورد اطمينان پناهگاه و پر و بال و خانواده و مال انسانند، اگر نسبت به برادرت اطمينان پيدا كردى در راه او مال و جانت را نثار كن و هر كسى را كه او دوست مى‏دارد دوست بدار و راز و عيبش را بپوشان و محاسنش را اظهار كن.

ولى اى سؤال كننده بدان كه چنين دوستى از كبريت احمر كمياب‏تر است.

اما برادران و دوستان مجالس شادى با آنها نيز به لذت خود مى‏رسى پس خود را از آنان جدا نكن ولى از اين گروه بيش از اين انتظار نداشته باش و همان خوشرويى و شيرين زبانى كه آنها با تو دارند تو هم با آنها داشته باش.

يكى از صفات پسنديده انسانى كرم و سخاوت است، اگر اين صفت شايسته در وجود انسانى عاقل پيدا شود آن شخص از هر جهت شايستگى دوستى پيدا مى‏كند اما اگر كرم در كسى باشد كه از نظر عقلى شايسته نيست باز هم لياقت دوستى دارد و اگر شخصى عاقل، كرم و سخاوت نداشت لياقت دوستى ندارد ولى نبايد استفاده كردن از عقلش را فراموش كرد، اما اگر انسانى هيچ يك از اين دو را نداشت از هيچ جهت شايستگى دوستى ندارد.

از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه على (عليه السلام) فرمود:

بر تو باكى نيست كه با عاقل مصاحبت كنى اگر چه كرم او را نپسندى ولى از عقلش بهره بگير و از سوء اخلاقش بپرهيز و هرگز مصاحبت شخص كريم را رها نكن اگرچه از عقلش بهره‏اى نبرى، چون با عقلت مى‏توانى از كرمش استفاده كنى ولى تا مى‏توانى از شخص پست احمق فرار كن.

و از امام صادق (عليه السلام) است: بر تو باد دوستى با افراد كهن و ريشه‏دار (268). و بر حذر باش از افراد تازه به دوران رسيده‏اى كه به عهد و پيمان و امان خود وفادار نيستند و حتى از كسانى كه نزد تو مطمئن‏ترين افراد هستند برحذر باش زيرا كه مردم دشمن نعمتها هستند.

در روايت ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه: صداقت و دوستى جز با حدود خودش ممكن نيست، پس هركس تمام يا بعضى از حدود صداقت را دارا شد او را دوست خود بدان و اگر كسى هيچ يك از آن حدود را نداشت به هيچ عنوان او را به دوستى نپذير.

حد اول: اين است كه ظاهر و باطنش يكى باشد.

دوم آنكه: افتخار تو را فتخار خود و ننگ تو را ننگ خود بداند.

سوم آنكه: رياست يا ثروتى كه به تو مى‏رسد وضعش را نسبت به تو عوض نكند.

چهارم اينكه: تو را از آنچه توانايى دارد محروم نسازد.

پنجم اينكه: خود جامع اين چهار خصلت است اينكه تو را به هنگام بيچارگيها و مصيبتها رها نكند.

در كتاب مصباح الشريعة از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: سه چيز است كه در همه زمانها كمياب و نادر هستند:

1 - دوست در راه خدا.

2 - همسر صالح و مونس در دين خدا.

3 - فرزند رشيد.

و هر كس يكى از اين سه را داشته باشد به خير دنيا و آخرت و بهره كامل در دنيا رسيده است و بپرهيز از دوستى كه تو را از ترس يا طمع، يا به خاطر خوردن و نوشيدن دوست دارد و به دنبال دوستى متقين باش اگر چه در ظلمات زمين باشد و عمرت را در راه يافتنش فنا كنى.

زيرا خداى متعال پس از انبياء برتر از متقين نيافريده، و نعمتى بالاتر از توفيق دوستى با آنان به هيچ بنده‏اى نداده است.

قرآن كريم مى‏فرمايد: و الا خلا يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين‏ (269).

باب پنجم: حقوق دوستان و برادران‏

دوستان و برادران دينى، حقوقى بر انسان دارند كه منحصر به يك يا چند مورد نيست بلكه در جميع اطراف زندگى انسان از مال، جان، زبان و قلب حق دارند كه به وسيله عفو و دعا و اخلاص و وفا و سبكبارى و ترك تكلفات و تكليفات حق آنها ادا مى‏شود.

بنابراين حقوق آنها را در هشت مورد كلى مى‏توان جمع كرد:

1 - حق در مال: اداكردن حق برادران در مال سه درجه دارد كه عبارتند از:

الف: پايين‏ترين مرتبه اداى حق از مال اين است كه او را به منزله بنده و خادمت بدانى و همانگونه كه براى رفع حوايج آنان مى‏كوشى قبل از آنكه او را به خواهش وادارى حوايجش را برآورى.

ب: بالاتر از مرتبه اول اين است كه او را مانند خود و در مال خود شريك بدانى.

ج: بالاترين مرتبه اداى حق از مال اين است كه دوست را بر خود مقدم بدانى و نيازهاى او را بر احتياجات خود ترجيح دهى قرآن كريم مى‏فرمايد: و يؤثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصة (270).

امام سجاد (عليه السلام) به مردى فرمود: آيا شما دست در جيب و كيسه يكديگر مى‏كنيد تا آنچه را كه نياز داريد بدون اجازه برداريد؟

عرض كرد: نه.

حضرت فرمود: پس دوست و برادر نيستيد.

2 - حق او در يارى كردنش با جان و تن براى برآوردن نيازها و حوايجش قبل از اينكه خواهش كند، اداى اين حق نيز درجات و مراتبى دارد كه پايين‏ترين مرتبه آن اين است كه چون او بخواهد و شخص قدرت بر انجام آن داشته باشد با گشاده‏رويى در انجام آن اقدام كند.

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: من در برآوردن حوائج دشمنانم با شتاب اقدام مى‏كنم كه مبادا اگر دير اقدام كنم از من بى‏نياز شوند.

وقتى كه امام درباره دشمنان چنين مى‏فرمايد لزوم تعجيل در تأمين نيازهاى دوستان معلوم است.

3 - 4 - حق در زبان:

اداى اين حق در دو جنبه تحقق مى‏پذيرد:

جنبه اول سكوت از چند امر است.

الف: ذكر عيوب او چه در حضور و چه در غيابش.

ب: جدال و رقابت با او جز در راه خدا.

ج: افشاء اسرارى كه به او مربوط مى‏شود حتى بعد از قطع رابطه چه اينكه افشاء سر دوستان از پستى طبع است.

د: طعنه زدن و عيب وارد كردن به دوستان و خانواده و فرزندان او.

ه: بازگو كردن طعنه‏هايى كه ديگران به او مى‏زنند در پيش رويش، چه همانطور كه گفته‏اند همان كسى به تو بد مى‏گويد كه در روى تو مى‏گويد.

جنبه دوم: زبان گشودن به چند امر است:

الف: اظهار دوستى و محبت.

ب: احوال پرسى.

ج: دعا و ثناء بر او.

د: نصيحت و تخويف او به هنگام ارتكاب محرمات.

ه: آگاه كردن او بر عيوبش‏ (271).

و: زشت نماياندن زشتيها و نيكو نماياندن خوبيها در نظر او.

پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: مؤمن آينه مؤمن است‏ (272).

يعنى انسان از ناحيه دوستش و به وسيله او مى‏تواند آن عيوبى را كه بدون او قادر به ديدنش نبود ببيند همانطور كه از آينه استفاده مى‏كند و عيوب ظاهرش را به وسيله آن در مى‏يابد.

5 - بخشيدن لغزشها و اشتباهات او:

بخشيدن لغزشها به تناسب نوع لغزشها متفاوت و متغير است.

اگر كسى در اين امور دين بلغزد بايد او را نصيحت و ارشاد كرد.

و اگر لغزش در كوتاهى از اقدام به اداء حق اخوت باشد بايد از او چشم پوشيد و او را مؤاخذه نكرد و اگر از تو معذرت خواست بايد عذرش را بپذيرى.

پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: كسى كه برادر مؤمنش از او معذرت بخواهد و عذرش را نپذيرد گناهش به اندازه گناه باجگيران است‏ (273).

6 - دعا كردن در حق او در زمان حيات و بعد از حياتش به آنچه براى خود و خانواده‏اش دوست دارد، در دعا كردن بين خود و دوستت فرق نگذار كه دعا كردن براى او دعاى براى خود تواست.

پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) فرمود: هنگامى كه مردى برادر مؤمنش را در پشت سر دعا مى‏كند فرشته‏اى همان دعا را در حق او مى‏كند (274).

و امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه: و يستجيب الذين آمنوا و عملوا الصالحات و يزيدهم من فضله‏ (275).

مى‏فرمايد: منظور مؤمنى است كه پشت سر برادر مؤمنش براى او دعا مى‏كند، در اين حال فرشته‏اى براى او آمين مى‏گويد و خداى تعالى مى‏فرمايد: و براى تواست مثل آنچه براى برادرت خواستى، و آنچه را كه به خاطر دوستى با برادرت تقاضا كردى به تو داديم‏ (276).

و از نبى اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) روايت شده كه فرمود: مثل مرده در قبر مثل شخصى است كه در حال غرق است به هر چيزى متشبث مى‏شود، او انتظار مى‏كشد كه فرزند يا پدر يا برادر يا يكى از نزديكان برايش دعايى كند و در نتيجه دعاى زندگان براى مردگان، مانند كوه، نور به قبرشان وارد مى‏شود (277).

7 - وفا و اخلاص:

وفا عبارت است از پايدارى در دوستى و ادامه آن تا مرگ دوست با خودش و بعد از مرگ او با فرزندان و دوستانش زيرا دوستى از آن مورد نظر است كه نتيجه اخروى ببخشد و اگر قبل از موت قطع شود بى‏نتيجه و ضايع خواهد شد و بهمين خاطر است كه گفته‏اند شخصى كه بعد از حيات دوستش وفاى كمترى دارد بهتر از كسى است كه در زمان زندگى دوست، بسيار با وفا است‏ (278).

و روايت شده پيرزنى بر پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه و آله و سلم) وارد شد و حضرت او را احترام كرد وقتى در مورد آن زن از حضرتش سؤال شد.

فرمود: اين پيرزن در زمان خديجه با ما رابطه داشت.

يكى از شاخه‏هاى وفا، در دوستى مراعات كردن جميع نزديكان و دوستان دوست است.

و ديگر آن كه اگر وضع او تغيير كرد و شأن رفيع و ولايت وسيع يافت بيش از پيش براى او تواضع نكنى و ديگر اينكه با دشمنان او دوستى نكنى.

8 - سبكبارى و ترك تكلفات:

به اين معنى كه كارى را كه براى برادر مؤمنت مشكل است به او واگذار نكنى و از او طلب جاه و مال نكنى و براى تواضع و احوال پرسى و قيام به حقوق او خود را به سختى نيندازى بلكه سزاوار است كه از دوستى با او غرضى جز خداى تعالى و استفاده از بركت دعايش و الفت با ديدارش نداشته باشى.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: بدترين دوستان كسى است كه براى تو تكلف كند و تو را وادار به نيرنگ و خدعه نموده و ناچارت كند كه از او عذر بخواهى‏ (279).

امام صادق (عليه السلام) فرمود: سنگين‏ترين دوستان من بر من كسى است كه براى من تكلف كند و من از چنين دوستانى پرهيز دارم.

و سبك‏ترين آنها بر قلب من دوستى است كه چون با او باشم مثل اين باشد كه خودم هستم‏ (280).