اخلاق الاهى
جلد چهارم ، آفات زبان

استاد آيت الله مجتبى تهرانى

- ۳ -


كفاره غيبت از ديدگاه اخلاقى :

يكى از حقوق برادرى ايمانى اين است كه مؤ من ، از خواهر يا برادر مؤ منش ‍ غيبت نكند و اگر غيبت كرد، حق آن ها را پايمال كرده است و در نتيجه حقى اخلاقى از سوى غيبت شونده بر عهده اش خواهد آمد.
در اين زمينه نيز رواياتى وجود دارد:
حضرت رضا (عليه السلام ) مى فرمايد:
حق المؤ من على المؤ من ... و لا يغتابه (65).
حق مؤ من بر مؤ من [اين است كه ] از او غيبت نكند.
رسول خدا (عليه السلام ) فرمود:
للمؤ من على المؤ من سبعه حقوق واجبه من الله عزوجل ... و ان يحرم غيبته (66).
براى هر مؤ من در برابر مؤ من ديگر، هفت حق واجب از سوى خداوند عزوجل وجود دارد... و يكى از آن ها حرمت غيبت از او است .
للمسلم على اخيه ثلاثون حقا براءه منها الا بالاداء او العفو... ان احدكم ليدع من حقوق اخيه شيئا فيطالبه به يوم القيامه فيقضى له و عليه (67).
مسلمان بر گردن برادرش سى حق دارد كه هيچ رهايى از آن ها نيست ، مگر آن كه صاحب حق او را ببخشايد. همانا هر يك از شما كه چيزى از حقوق برادرش را ناديده بگيرد، آن برادر و روز قيامت از او خواهد طلبيد؛ پس به ضرر او و به سود آن برادر حكم مى شود.
حق مؤ من اين است كه از او غيبت نشود؛ پس اگر حق او از بين برود، يا بايد حقش ادا شود يا عفو كند.
نكته اخلاقى در مساءله درخواست حلاليت از غيبت شده ، اين است كه وقتى انسان از برادر خود غيبت مى كند، نفسش سركش مى شود و ديگرى را كوچك مى شمرد و درخواست گذشت ، خود نوعى تحقير نفس است و عذرخواهى ، به نوعى جلو شرارت هاى نفس را مى گيرد يا آن را سركوب مى كند.
با توجه به روايات پيش گفته ، دانشمندان علم اخلاق معتقدند كه به لحاظ حقوق اخلاقى ، اگر شخصى از كسى كه با او رابطه ايمانى دارد، غيبت كرد، در صورت دسترس داشتن به او به وجود نيامدن دشمنى و كينه و هر گونه مفسده ديگر، شايسته است درخواست گذشت كند تا برايش جنبه سازندگى و سركوب نفس داشته باشد؛ ولى اگر غيبت شده در دسترس ‍ نيست يا بر بازگفتن آن مفسده اى مترتب است ، بهتر است از درگاه خداوند آمرزش بطلبد، و اگر او را در عبادت هايش شريك كند، براى جبران گناهش ، اثر بيش ترى دارد.
طلب آمرزش ، براى انسان ، نيكى به همراه دارد و از سركشى نفس او جلوگيرى مى كند.

موارد جواز غيبت

در اين قسمت ، سخن از موارد جواز غيبت است . مواردى كه غيبت در آن ها حرام و ممنوع نيست ، عبارتند از:

الف - متجاهر به فسق :

متجاهر به فسق كسى است كه آشكارا گناه مى كند و از ارتكاب گناه پيش ‍ چشم مردم باكى ندارد.
فقيهان درباره باز گفتن عيب شخصى كه آشكارا گناه مى كند، دو نظر دارند: گروهى مى گويند: اين عمل غيبت است ؛ ولى حرام نيست و گروه ديگر مى گويند: اين عمل نه غيبت است و نه حرام .
براى تشخيص فرد متجاهر به فسق ، بايد به چند نكته دقت شود:
1 - شناخت تفاوت ((متجاهر به گناه )) و ((مصر بر گناه )): متجاهر به گناه - همان طور كه گفته شد - كسى است كه گناهى را آشكارا انجام مى دهد و باكى از ديدن مردم ندارد؛ ولى در اين تعريف ، تعداد مرتبه هايى كه گناهى را انجام مى دهد، مطرح نيست ؛ يعنى ممكن است شخص متجاهر به گناه ، اصرارى بر تكرار گناه نداشته باشد و مرتب آن را انجام ندهد؛ در حالى كه مصر بر گناه به كسى گفته مى شود كه گناهى را پياپى انجام دهد، و ديگر فرقى نيست ميان آن كه آشكارا گناه كند يا پنهانى ؛ پس مصر بر گناه ، ممكن است متجاهر به گناه نباشد، و متجاهر به گناه ممكن است مصر بر آن نباشد. از سويى ممكن است فردى ، هم متجاهر به گناه باشد و هم مصر بر آن ؛ يعنى گناهى را بى باكانه و آشكارا مرتب انجام دهد.
بايد دقت داشت كه مورد جواز غيبت ، تجاهر به گناه است ، نه اصرار بر آن ؛ پس غيبت از كسى كه پياپى ، اما پنهانى گناهى را انجام مى دهد، و نمى خواهد ديگران از گناه او آگاه شوند، جايز نيست .
2 - منظور از همگان در تعريف متجاهر (كسى كه پيش روى همگان ، آشكارا گناه مى كند)، همه اهالى منطقه اى كه فرد در آن زندگى مى كند. نيست ؛ زيرا بر فرض ، اگر فردى در شهرى بزرگ با جمعيتى بسيار، گناهى انجام دهد، طبيعى است كه رفتار او پيش روى بسيارى از آن ها قرار نمى گيرد؛ پس منظور از ((تجاهر به گناه نزد همگان ))، آن است كه ابايى از انجام گناه نزد همگان نداشته باشد؛ اگر چه گناه او را همه نبينند.
3 - تجاهر به گناه فقط به مرزهاى بى باكى شخص در ارتكاب گناه محدود مى شود. گاه بى باكى شخصى در ارتكاب گناه ، همگان را در بر مى گيرد و گاه به گروه خاصى محدود است ؛ بنابراين اگر فردى در حضور دوستان صميمى خود مرتكب گناه مى شود، ولى حاضر نيست آن را نزد ديگران انجام دهد، فقط نزد دوستانش متجاهر است و چون نزد ديگران تجاهر به گناه نيست ، نمى توان از او غيبت كرد.
اگر شخصى در شهرى متجاهر به گناهى ، ولى در شهرى ديگر چنين نباشد، غيبت از او در شهرى كه تجاهر نمى كند، جايز نيست . به عبارت ديگر، تجاهر به گناه قابل مرزبندى است .
4 - متجاهر به گناه كسى است كه از نظر شرعى براى رفتارش توجيه درستى نداشته باشد؛ به اين معنا كه گناه بودن آن عمل نزد او و همگان مسلم باشد و با اين حال آن را آشكارا انجام دهد؛ امام در صورتى كه حقيقت رفتارى از نظر شخص غيبت كننده گناه باشد، ولى انجام دهنده عمل (كسى كه از او غيبت مى شود) براى آن توجيه شرعى درستى داشته باشد، آن فرد متجاهر به فسق شمرده نمى شود و غيبت از او نيز جايز نيست ، چه رسد به اين كه غيبت كننده ، وجود توجيه صحيحى براى آن عمل را محتمل بداند.
5 - تجاهر به گناه سبب جواز غيبت از همان گناه است ؛ بنابراين اگر كسى متجاهر به گناهى است ، در غياب او، فقط مى توان همان گناه را باز گفت ، متجاهر بودن شخص به گناه خاص ، مجوزى براى بيان عيوب و نقايص او نيست .
پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:
لا غيبه لثلاثه : سلطان جائر و فاسق معلن و صاحب بدعه (68).
غيبت درباره سه گروه اشكال ندارد: اول پادشاه ستمگر، دوم فاسقى كه آشكارا گناه مى كند و سوم بدعت گذار.
لا غيبه لفاسق (69).
غيبت درباره غاسق ، غيبت شمرده نمى شود.
اربعه ليس غيبتهم غيبه الفاسق المعلن بفسقه ...(70).
غيبت چهار دسته حرام نيست : اول گناه كارى كه گناهش را آشكارا انجام دهد...
اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) نيز فرمود:
الفاسق لا غيبه له (71).
غيبت درباره كسى كه فاسق است ، اشكال ندارد.
در زمينه بعد اخلاقى تجاهر به گناه ، دو نكته قابل ذكر است :
نكته نخست : غيبت كردن از زن و مرد با ايمان حرام است و درباره غير مؤ من اشكال ندارد؛ چرا كه مؤ من نزد خداوند محترم است و حريم از نزد بندگان خدا نيز بايد پاس داشته شود؛ پس اگر عيوب و نقايصش را آشكار كنند، حرمتش را را پايمال كرده اند كه اين عمل حرام بوده ، خدا را به خشم مى آورد؛ ولى اگر خود مؤ من حرمت خويش را پاس نداشت و بى باكانه گناه كرد، حرمتش را به دست خويش پايمال كرده و حريم خويش را شكسته است . حضرت صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمه له و لا غيبه (72)
اگر انسان گناهش را آشكارا انجام دهد [= درباره آن بى باك باشد]، احترام ندارد و غيبتش بدون اشكال است .
حضرت باقر (عليه السلام ) هم مى فرمايد:
ثلاثه ليس لهم حرمه : صاحب هوى مبتدع و الامام الجائر و الفاسق المعلن بالفسق (73).
سه دسته احترام ندارند: كسى كه در پيروى خواهش هاى نفسانى خود در دين خدا بدعت گذارد، و حاكم ستمگر، و فاسق متجاهر به فسق .
نكته دوم : در فرهنگ مكتب هاى الاهى پرده دارى و پرده پوشى مساءله مهمى است و براى جامعه بشرى ، محورى اساسى به شمار مى رود؛ در حالى كه غيبت ، پرده درى است ، و با پرده دارى متناقض و با آن به شدت ناسازگار است و كسى كه آشكارا پرده درى مى كند و بى باكانه خود را به گناه مى آلايد، ديگر باز گفتن گناه او، پرده درى از او نيست .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
من القى جلباب الحياء فلا غيبه له (74).
كسى كه پرده حيا را دور افكنده است ، غيبت درباره اش معنا ندارد.
پرده دارى براى كسى كه از گناه كردن باكى ندارد، بى مفهوم است ؛ چه رسد به كسى كه از عمل ناشايست خود خشنود مى شود و به آن افتخار هم مى كند. چه ناپسند است كه انسان ، با غرور و افتخار گناهش را وصف كند.

ب - ستمگر:

مورد دوم از موارد جواز غيبت آن جا است كه در غياب ستمگر، ستم او را باز گويند كه اين عمل غيبت نبوده و حرام نيست .
خداوند متعالى مى فرمايد:
لا يحب الله الجهر باسوء من القول الا من ظلم و كان الله سميعا عليما(75).
خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود، بدى ها [ى ديگران ] را اظهار كند، مگر آن كس كه مورد ستم واقع شده باشد. خداوند شنوا و دانا است .
شايان ذكر است كه در اين مورد، ميان ظالم متجاهر به ظلم با غير متجاهر فرقى نيست ؛ يعنى چه از بازگو شدن ظلمش باك داشته باشد و چه نداشته باشد، اين عمل غيبت به شمار نمى آيد و لزومى ندارد كه شنونده از مطلبى كه پشت سر ظالم مطرح مى شود، آگاهى قبلى داشته باشد؛ به اين معنا كه اگر چيزى هم در اين باره نداند، باز هم به جواز اين غيبت خللى وارد نمى شود.
براى جواز غيبت از ستمگر شرايطى وجود دارد كه عبارتند از:
1 - نيت و قصد مظلوم از غيبت كردن درباره ظالم ، دفع يا رفع ظلم او باشد؛ پس اگر مظلوم فقط قصد تنقيص يا تحقير ظالم را داشته باشد و بخواهد آبروى او را بريزد، غيبتش جايز نخواهد بود؛ البته اين شرط درونى است و به قصد و نيت غيبت كننده برمى گردد.
2 - شرط دوم درباره گفتار مظلوم است . مظلوم فقط اجازه دارد درباره ستمى كه در حق او شده است سخن بگويد و اگر در غياب ظالم ، عيب هاى ديگر او را كه با ظلمش ارتباطى ندارد، بيان كند، گفتار او غيبت به شمار رفته ، حرام است .
3 - شرط سوم درباره شنونده غيبت است . مظلوم فقط حق دارد نزد كسى از ستمگر غيبت كند كه هم توان كمك كردن به او و هم اميد به يارى و حمايت او داشته باشد.
چه بسيار كسانى كه توان كمك و يارى به ستمديده را دارند، ولى در اين باره اقدامى نمى كنند و حتى نمى توان به كمك آن ها اميد داشت كه در اين صورت ، غيبت كردن از ظالم نزد ايشان ، جايز نخواهد بود.
نكته ديگر درباره اين نوع غيبت آن است كه اگر ظالمى به كسى ظلم كرده باشد، آيا جايز است شخص ثالثى ، ظلم او را نقل كند؟ در پاسخ بايد گفت : خير، فقط خود مظلوم مى تواند با بيان ستمى كه در حق او شده است ، از خويش دفاع كند.
نكته ديگر اين كه آيا بيان ظلم به دادگاه اختصاص دارد و فقط در محضر قاضى بايد عنوان شود؟ در پاسخ به اين پرسش نيز بايد گفت : خير، هر گاه جان ، مال و آبروى انسان تهديد شود و خودش به تنهايى نتواند از خويش ‍ دفاع كند و به كمك نياز داشته باشد، جايز است از طريق ستم به ديگران ، از خود دفاع كند.
خداوند متعالى در قرآن كريم مى فرمايد:
والذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون ... و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل (76).
و كسانى كه هرگاه ستمى به آن ها رسد، يارى مى طلبد... و كسى كه پس از مظلوم شدن يارى طلبد، ايرادى بر ايشان نيست .

ج - بدعت گذار:

مورد سوم از موارد جواز غيبت آن است كه بدعت شخص بدعت گذار را در غيابش ، بازگويند تا مردم از راه نادرست او مصون بمانند. بدعت گذار كسى است كه با نام دين ، چيزى را كه از دين نيست پايه مى گذارد و مردم را با اين كار منحرف مى كند. بدعت گاه در اصلى از اصول اعتقادى گذاشته مى شود و گاه در فرعى از احكام دين .
صاحبان فرقه هاى گوناگون مذهبى كه عقايدى انحرافى دارند، از جمله بدعت گذاران به شمار مى روند و غيبت از ايشان جايز است ؛ البته توجه به اين نكته لازم است كه چون غيبت از بدعت گذار براى جلوگيرى از ايجاد انحراف به وسيله او است ، اگر شخصى داراى عقايد انحرافى باشد، ولى قصد اشاعه و آموزش آن ها را نداشته باشد، و ترسى از منحرف كردن او در ميان نباشد، غيبت از او جايز نخواهد بود.

سه كس را شنيدم كه غيبت روا است   وزين در گذشتى چهارم خطا است
يكى پادشاهى ملامت پسند   كزو بر دل خلق بينى گزند
حلال است از او نقل كردن خبر   مگر خلق باشند از او بر حذر
دوم پرده بر بى حيايى مكن   كه خود مى درد پرده بر خويشتن
زحوضش مدار اى برادر نگاه   كه او مى درافتد به گردن به چاه
سوم كژ ترازوى ناراست خوى   زفعل بدش هر چه دانى بگوى (77)

موارد مشتبه با موارد جواز غيبت

گاه انسان به اشتباه غيبت كردن خود را از موارد جواز غيبت مى پندارد، در حالى كه اين گونه نبوده ، رفتار او حرام است كه از آن جمله مى توان به موارد ذيل اشاره كرد:

1 - رضايت كسى كه درباره او غيبت مى شود:

رضايت يا عدم رضايت انسان از اين كه عيوب او گفته شود، هيچ نقشى در اصل غيبت نداشته ، حرمت و گناه غيبت را برطرف نمى كند. راضى بودن كسى كه از او غيبت مى شود، موجب جواز غيبت نمى شود.
بايد توجه داشت كه رضايت انسان در بازگو شدن عيوبش ، با تجاهر به گناه متفاوت است ؛ زيرا ممكن است آن شخص با غيبت كننده رابطه شخصى يا حتى عاطفى داشته باشد؛ ولى حاضر نباشد آن عمل را پيش هر كسى انجام دهد كه در اين صورت در انجام گناه بى باك نيست ؛ پس تعريف متجاهر به فسق ، شامل او نمى شود و غيبت از او حرام است .

2 - آگاهى قبلى شنونده غيبت از عيب كسى كه از او غيبت شده :

اگر غيبت كننده ، عيب و نقص فردى را نزد كسى كه از آن آگاه است بيان كند، اين رفتار، غيبت به شمار رفته ، حرام است . آگاهى شنونده غيبت از عيب كسى كه از او غيبت مى شود، موجب جواز غيبت او نيست ؛ زيرا مقصود از دانستن و آشكار بودنى كه حرمت غيبت را برطرف مى كند، دانستن شخصى نيست ؛ بلكه منظور، معروف بودن و اشتهار عرفى است ؛ به اين معنا كه اگر كسى عيب و نقصى داشته و اين عيب نزد همگان معروف باشد، آن گاه بيان عيب او غيبت به شمار نمى رود؛ زيرا عيب او شهرت عرفى دارد؛ البته منظور از شهرت عرفى اين نيست كه همه مردم بدون استثناء از عيب او آگاه باشند؛ بنابراين ، غيبت فقط در مورد نقصى كه معروف است ، اشكال ندارد؛ به شرط اين كه شنوده ، آن نقص را بداند؛ ولى اگر نداند، اين هم حرام خواهد بود.

امورى كه به موارد جواز غيبت ملحق مى شوند

موارد ديگرى هم وجود دارند كه غيبت در آن ها جايز است . اين موارد از موارد استثنا شده غيبت در روايات نيستند و جواز آن ها از برخى ضوابط كلى فقهى به دست مى آيد:

1 - نصيحت مستشير(78):

در مواردى كه باز نگفتن عيب و نقص كسى مايه گرفتارى و دردسر مؤ من ديگرى شود و مفسده بزرگى به بار مى آورد، بحث تزاحم اهم و مهم پيش ‍ مى آيد به اين معنا كه انسان ميان امرى مهم و امرى مهم تر قرار مى گيرد كه به حكم عقل ، بايد مهم تر را مقدم بدارد.
در چنين حالى ، گاه مصلحت گفتن عيب ، از مفسده نگفتن آن بيش تر است كه در اين صورت ، غيبت جايز مى شود؛ همانند بيان عيب هاى كسى كه به خواستگارى دختر مؤ منى رفته است . در اين جا اگر از فردى كه به طور كامل از وضعيت خواستگار آگاه است ، تحقيق ، و از او درخواست مشورت كند، غيبت از خواستگار جايز مى شود؛ زيرا در اين جا مساءله نصيحت كسى كه خواهان مشورت است ، پيش مى آيد.
نصيحت به معناى خيرخواهى است و فرد غيبت كننده هم در واقع خير شخص مستشير را مى خواهد؛ يعنى اگر خواستگار، انسان منحرف و منحطى باشد يا عيب هاى جسمى و روحى داشته باشد، نبايد سبب اعتقاد به اين كه بيان عيوب افراد، غيبت به شمار مى آيد، دختر مؤ منى را دچار مفسده اى بزرگ كند؛ البته در اين مورد، جواز غيبت فقط به طلب مشورت نيست ؛ يعنى اين گونه نيست كه فقط وقتى از او بپرسند و مشورت بخواهند، گفتن جايز باشد؛ بلكه بدون درخواست مشورت هم مى تواند خود عيوب را بگويد؛ زيرا وقتى انسان مى بيند برادر يا خواهر مؤ منى دچار گرفتارى بزرگى مى شود و او بر دفع اين گرفتارى توانا است ، و يگانه راه هم غيبت كردن است ، با وجود حكم عقل در مساءله ((تزاحم اهم و مهم ))، بايد به اهميت گفتن در مقايسه با نگفتن دقت كند به اين معنا كه اگر راه جلوگيرى از اين مفسده به بيان عيب و نقص شخص منحصر باشد مى تواند از آن راه استفاده كند.
درباره مسائل ديگر فقهى هم عناوين ثانويه وجود دارد؛ همانند مساءله خوردن آشاميدنى ها و خوردنى هاى حرام كه اگر كسى چيزى براى خوردن نداشته باشد و احتمال اين باشد كه از گرسنگى بميرد، جايز است به مقدار ضرورت از خوردنى هاى حرام استفاده كند.
درباره تشخيص اهميت گفتن عيوب بر نگفتن آن ها، به صورت معمول ، تشخيص شارع ملاك است و بايد در اين زمينه به فقيهان رجوع شود؛ اما مهم تر از هر چيز اين است كه انسان خودش را از نظر درونى بسنجد و ببيند منشاء درونى غيبتش چيست . آيا به واقع براى دين دل مى سوزاند و يا از خواهش هاى نفسانى خويش پيروى مى كند و چون موقعيتى به دست آورده ، عيب و نقص هاى ديگرى را كه مدت ها در دل نگه داشته است ، باز مى گويد. در اين صورت ، او عقده دل خويش را باز كرده است و نيتش كسب رضاى خدا نيست ؛ پس اگر در مواردى ، غيبت جايز هم باشد، باز انسان بايد به درون خود مراجعه و خود را مقيد كند تا اسير هواهاى نفسانى نشود و اعمال ، گفتار و اهدافش فقط در جهت كسب رضاى الاهى باشد.

2 - رفع و دفع منكر:

اگر فقط با غيبت بتوان گناه يا منكر مهمى را دفع كرد، بايد اين كار را انجام داد؛ براى نمونه كسانى كه در دين بدعت مى گذارند، اگر يگانه راه جلوگيرى از عمل ايشان كه باعث منحرف شدن افراد از مسير درست دين مى شود، بيان نقايص و عيوب مربوط به رفتار ناشايست آن ها باشد، بايد گفته شود.

3 - گواهى دادن نزد قاضى :

اگر شخص براى دفع مفسده يا منكرى ، نقايص ديگرى را نزد قاضى گواهى كند، كار حرامى انجام نداده است ، و اگر قاضى هم شهادت بطلبد، هيچ اشكال شرعى بر طلب او وجود نخواهد داشت البته روشن است كه مقصود از نقايص ، آن دسته از نقيصه هايى است كه به آن منكر مربوط بوده ، در دفع آن مؤ ثر باشد.

4 - آگاهى دادن :

اگر انسان در غياب كسى در نفى كمال او سخنى بر زبان آورد، ولى قصد تنقيص او را نداشته باشد، اين عمل او غيبت شمرده نمى شود؛ همانند نفى مهارت يك پزشك يا ضعيف بودن قدرت علمى يك مجتهد كه در اين حالت ها غيبت جايز است

ريشه هاى درونى غيبت

در اين بخش به بررسى ريشه هاى درونى و امورى كه سر منشاء غيبت هستند، پرداخته مى شود. اين امور عبارتند از:

1 - فرو نشاندن خشم

براى فردى كه از برادر مؤ منش خشمگين مى شود و آتش غضب در درونش ‍ شراره مى كشد، امكان پديد آمدن دو حالت وجود دارد: نخست آن كه پشت سرش عيوب او را بر شمرد و از اين راه خشم خود را فرو نشاند و ديگر اين كه خشم خود را به صورت خشم و كينه و عقده فرو نشاند؛ ولى ريشه كن نكرده ، هر جا مناسبتى پيش آيد، عيوبش را به طور مستمر عنوان كند كه هر دو حالت از رذايل است .

- همراهى با همنشينان و دوستان

گاه انسان براى گرم كردن مجلس دوستانه و به گمان عقب نماندن از ديگران ، زبان به غيبت مى گشايد؛ مثل آن كه در مجلسى دوستانه ، يكى از دوستان غيبت مى كند و در اين بين ، فردى كه قصد غيبت نداشته ، از ترس ‍ اين كه مبادا جمع او را نپذيرد، بحث را پى مى گيرد و زبان خود را به غيبت مى آلايد.

3 - خنثا كردن اثر

گاهى شخص براى پيشگيرى يا خنثا كردن اثر حرفى كه درباره او زده شده است ، به غيبت آلوده مى شود.
هر گاه انسان براى خنثا كردن اثر سخن كسى كه مى خواهد آبروى او را ببرد، يا بر ضد او شهادتى بدهد، پيش دستى كرده ، نقايص و عيوب او را غيابش ‍ عنوان كند، حتى اگر آن عيوب درست هم باشد، اين فرد غيبت كرده است و اگر براى نفوذ كلامش به دروغ نيز توسل جويد، به افتراء نيز دچار شده است .
روشن است كه اين مساءله نيز به كوچكى نفس انسان يا به ترس او باز مى گردد.

4 - توجيه يا رفع اتهام

گاه فرد، عمل زشتى انجام داده يا به آن متهم شده است و براى توجيه يا رفع اتهام ، از برادر مؤ من خود غيبت مى كند و او را به شركت در اين عمل زشت متهم مى سازد يا حتى ارتكاب را فقط به او نسبت مى دهد؛ به اين ترتيب ، عيبى ديگر بر عيب هاى خود مى افزايد كه اين هم در ضعف نفس ‍ انسان ريشه دارد.

5 - كبر

گاهى شخص براى اين كه فضيلت خود را در مساءله اى اثبات كند، عيب برادر ايمانى اش را ذكر مى كند.
او نقص هاى شخص ديگرى را مى گويد تا به صورت غير مستقيم برترى خود را به رخ بكشد. اين فرد به رذيله نفسانى كبر يا خود بزرگ بينى دچار است .

6 - حسد

كسى كه به بيمارى نفسانى حسد مبتلا است ، از ستايش برادر مؤ منش ‍ ناراحت مى شود، به همين دليل عيوب او را منتشر مى كند.
بى هنران هنرمند را نتوانند كه بينند همچنان كه سگان بازارى ، سگ صيد را. مشغله بر آرند و پيش آمدن نيارند؛ يعنى سفله چون به هنر با كسى بر نيايد به خبثش در پوستين افتد.

كند هر آينه غيبت ، حسود كوته دست   كه در مقابله گنگش بود زبان مقال (79)

7 - مزاح و شوخى

گاهى غيبت جنبه شهوانى و لهوى دارد؛ مانند آن كه شخصى در جمع دوستان ، براى شوخى و خنده ، نقايص برادر يا خواهر ايمانى خود را يادآور مى شود. اين از جمله رفتارهاى ناپسندى است كه در نيروى درونى شهودت ريشه دارد و در باب شوخى و مزاح مورد گفت وگو است .

8 - تمسخر

گاه انسان براى استهزاى ديگرى به غيبت كردن او پرداخته ، عيب هايش را فاش مى سازد.

9 - دلسوزى بدون توجه

شخص غيبت كننده هنوز به آداب الاهى مؤ دب نشده است ؛ او دوست دارد در راه خدا قرار گيرد؛ ولى مسير آن را نمى داند و به بيراهه مى رود.
او با ديدن عيب مؤ منى ، از روى دلسوزى به باز گفتن آن مى پردازد؛ مانند آن كه فردى خطاى برادر مؤ منش را ديده يا متوجه نقصى در او، در بعد دينى يا ابعاد ديگر شده است و از روى دلسوزى ، بى اختيار پشت سرش عيب هاى او را بر مى شمرد. دلسوزى و ناراحتى او واقعى است و چه بسا اگر آن عيب را فاش نمى ساخت ، پاداشى هم نصيب او مى شد؛ ولى چون طرف صحبتش را معرفى كرده ، ثوابش به عقاب تبديل مى شود؛ بنابراين در رحمت و شفقت و مهربانى هم بايد معيار شرعى در نظر گرفته شود تا رحمت شخص مايه عذاب او نشود.

10 - خشم در راه حق

گاه انسان در برابر رفتار زشتى كه از ديگرى مشاهده مى كند، چنان خشمگين مى شود كه ضمن اظهار نفرت از آن رفتار زشت ، نام فرد انجام دهنده را نيز مى آورد كه در اين جا هم او به غيبت دچار شده است ؛ زيرا مى توانست بدون بردن نام فرد، فقط تنفر خويش را از آن رفتار زشت اظهار كند. اين خشم ستوده و پسنديده است ، ولى غيبت نكوهيده و ناپسند است .
حضرت صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
اصل الغيبه يتنوع بعشره انواع : شفاء غيظ و مساعده قوم و تهمه و تصديق خبر بلاكشفه و سوءظن و حسد و سخريه و تعجب و تبرم و تزين (80 ).
با اين تفاسير به خوبى روشن مى شود كه براى ايمن ماندن از عذاب الهى بايد از زبان به خوبى مراقبت كرد، همان گونه كه امام صادق (عليه السلام ) در ادامه سخن مى فرمايد:
فان اردت السلامة فاذكر الخالق لا المخلوق ، فيصير لك مكان الغيبة عبرة و مكان الاثم ثوابا(81).
اگر مى خواهى سالم بمانى ، خدا را ياد كن ، نه خلق خدا را. آن وقت به جاى اين كه غيبت كنى ، عبرت مى گيرى و به جاى گناه ، ثواب مى كنى .