فصل سوم: مباحث گوناگون
پوشيدن لباس مردان توسط بانوان
از جمله فروع فقهى كه مىتوان در مورد امور هنرى مطرح كرد و امروزه
مورد ابتلاى برخى از هنرمندان در عرصه فيلم و نمايش است، حكم پوشيدن لباس مردان
توسط بانوان و برعكس مىباشد.
اين مسئله با عنوان فوق، در هيچيك از ابواب فقه، مورد بحث و بررسى
قرار نگرفته. تنها شمارى از فقهاى پسين، در مبحث مكاسب محرمه هنگام طرح مسئله حرمت
زينت كردن مرد با چيزى كه بر او حرام است مثل طلا حرمة تزيين
الرجل ما يحرم عليه؛ اين مسئله را به زن نيز تعميم دادهاند
(300)،
مانند شهيد ثانى كه هنگام بر شمردن مكاسب محرمه مىگويد:
و تزيين كل من الرجل و المرأة بما يحرم عليه،
كلبس الرجل السوار و الخلال و الثياب المختصة بها عادة، و يختلف ذلك باختلاف
الأزمان و الأصقاع، و كلبس المرأة مايختص بالرجل، كالمنطقة و العمامة
(301)؛
يكى از محرمات عبارت است از زينت نمودن مرد و زن با چيزى كه بر او
حرام است، مانند اينكه مرد النگو و خلخال و لباسى كه به حسب عادت، ويژه بانوان است
بپوشد - كه البته لباس ويژه، با توجه به زمانها و مكانها، فرق مىكند - و مانند
اينكه زن، اشياى ويژه مرد مانند كمربند و عمامه را بپوشد.
تعبير شهيد اول در كتاب دروس نيز، نسبت به مرد و زن، عام است؛
عنوان مسئله در كتاب مزبور چنين است: و تزيين كل من الرجل و
المرأة بزينة الآخر
(302).
محقق نراقى نيز پس از اينكه در تأييد حكم مزبور، به روايتى اشاره
مىكند كه بر حسب آن از پوشيدن لباس شهرت، نهى شده است، مىنويسد:
و يظهر من الخبر المذكور أنه ينسحب الحكم فى
تزيين المرأة بلباس الرجل أيضا مع أنه لا قائل بالفرق
(303)؛
از اين خبر آشكار مىشود حكم مزبور، در مورد زينت نمودن زن با لباس
مرد نيز جارى است. افزون بر اينكه هيچ فقيهى در اين مسئله ميان مرد و زن فرق
ننهاده.
دليلهاى حرمت
به هر حال شايد روشنترين دليلى كه بتوان بر حرمت پوشيدن لباس
مردان توسط بانوان مطرح كرد، رواياتى است كه به موجب آنها، مردان و زنان، از تشبه
به يكديگر نهى شدهاند. از جمله:
1. در روايتى كه صاحب مكارم الاخلاق از امام صادق (عليه السلام)
نقل مىكند، آمده است:
قال: كان رسولالله (صلى الله عليه و آله
وسلم) يزجر أن يتشبه بالنساء، و ينهى الرأة أن تتسبه بالرجال فى لباسه
(304)؛
پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم) مانع از اين مىشد كه مرد شبيه
زنان شود و از اينكه زن در پوشش خود، همانند مردان شود نهى مىكرد.
2. كلينى نيز به سند خود از جابر نقل مىكند:
عن أبى جعفر (عليه
السلام) قال: قال رسولالله (عليه السلام) فى حديث: لعن الله... المتشبهين من
الرجال بالنساء، و المتشبهات من السناء بالرجال...؛
(305)
بنابر نقل امامباقر (عليه السلام) پيامبر خدا (صلى الله عليه و
آله وسلم) فرمود: خداوند لعنت كرده است مردانى كه خود را شبيه زنان و زنانى كه خود
را شبيه مردان مىكنند.
3. در روايت ديگرى كه صدوق به سند خود از زيدبن على نقل مىكند
آمده است:
عن على (عليه السلام)، أنه رأى رجلا به تأنيث
فى مسجد رسولالله (صلى الله عليه و آله وسلم) فقال له: أخرج من مسجد رسولالله
(صلى الله عليه و آله وسلم) يا لعنة رسولالله (صلى الله عليه و آله وسلم) ثم قال
على (عليه السلام):
سمعت رسولالله (صلى الله عليه و آله وسلم)
يقول: لعن الله المتشبهين من الرجال بالنساء و المتشبهات من النساء بالرجال
(306).
على (عليه السلام) در مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم) با
مردى مواجه شد كه داراى شمايل و حالات زنانه بود؛ پس به او فرمود: از مسجد رسول خدا
(صلى الله عليه و آله وسلم) بيرون شو اى كسىكه مورد لعنت رسول خدا (صلى الله عليه
و آله وسلم) هستى! سپس فرمود: شنيدم پيامبر، مىفرمود: خداوند لعنت كند مردانى كه
خود را شبيه زنان و زنانى كه خود را شبيه مردان كنند.
4. صدوق مىافزايد: در حديث ديگرى آمده است:
اخرجوهم من بيوتكم فانهم أفذر شىء
(307)؛
اينگونه مردان را از خانههايتان بيرون كنيد كه كثيفترين هستند.
5. همچنين به سند خود از زيد بن على بن حسين (عليه السلام) و او از
پدرانش و ايشان از على (عليه السلام) نقل مىكنند كه فرمود:
با پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله وسلم) در مسجد نشسته بودم كه
مردى با تأنث و حالات زنانه وارد شد و بر پيامبر سلام نمود، حضرت، پس از اينكه به
سلام او پاسخ داد، چشم به زمين دوخت در حالى كه استرجاع مىنمود. سپس فرمود: چنين
افرادى در امت من يافت مىشوند؟! اينگونه افراد، در هيچ امتى يافت نمىشوند، مگر
اينكه آن امت پيش از آمدن قيامت، عذاب شود.
(308)
بررسى و نقد
ولى آنچه استناد به اين روايات را مشكل مىكند، ضعف سندى آنها
است، زيرا دو روايت نخست و چهارم، مرسله هستند و در سند روايت دوم، عمروبن شمر قرار
دارد كه عالمان رجال او را ضعيف دانستهاند، از جمله نجاشى دربارهاش گفته است:
اين شخص، به طور جدى ضعيف است، در كتب جابر جعفى، احاديثى افزوده
شده كه پارهاى از آنها را به اين شخص نسبت مىدهند.
و در سند روايت سوم و پنجم، حسينبن علوان قرار دارد كه عامى مذهب
و به نظر بعضى، غير اعتماد است.
فقهايى مانند محقق نراقى و صاحب جواهر ابراز داشتهاند ضعف سندى
اين اخبار، با شهرت قابل جبران است
(309).
ولى چنانكه بعضى از فقهاى معاصر نيز اشاره كردهاند
(310)،
اين سخن وقتى درست است كه فقها، به خصوص پيشينيان بر طبق مضمون اين روايات فتوا
داده باشند، يعنى شبيه شدن زنان به مردان و بالعكس را حرام كرده باشند و حال آنكه
چنين فتوايى در كلمات آنها به چشم نمىخورد، زيرا چنانكه ديديم، تعبيرى كه پيشتر
در كلمات فقها به چشم مىخورد، حرمة تزيين الرجل بما يحرم
عليهبود و با توجه به مثالهايى كه آوردهاند، مقصود ايشان از ما يحرم عليه،
چيزهايى مثل طلا و حرير بوده است و به هر حال، بحث تشبه زنان به مردان، در دوران
متأخر، پيدا شده است.
افزون بر ضعف سندى، برخى از فقها، مانند شيخ انصارى و آيتالله
خوئى، در دلالت اين روايات نيز اشكال كردهاند.
اشكال شيخ انصارى
وى پس از بيان يكى از روايات نقل شده مىنويسد:
فى دلالته قصور، لأن الظاهر من التشبه تأنث
الذكر و تذكر الأنثى لا مجرد لبس أحدهما لباس الآخر مع عدم قصد التشبه
(311)؛
اين روايت، از دلالت بر مدعا، قاصر است، زيرا آنچه از عنوان تشبه
ظاهر مىشود اين است كه مرد، حالت زنانگى بگيرد و زن، حالت مردانگى، نه صرف اينكه
مرد و زن، لباس يكديگر را بپوشند، بى آنكه قصد تشبه داشته باشند.
سپس شيخ در تأييد سخن خود، به رواياتى استناد مىكند كه در آنها،
تشبه بر تأنث و تذكر منطبق
شده است، مانند روايتى كه پيشتر از صدوق نقل كرديم (روايت سوم) و مانند پارهاى از
روايات در باب مساحقه كه در آنها نيز تعبير تشبه به چشم مىخورد.
ولى اين اشكال شيخ، وارد به نظر نمىرسد، زيرا تعبير به كار رفته
در اين روايات، گسترده و فراگير است و بىگمان، شامل تشبه در لباس نيز مىشود، به
خصوص با توجه به روايت مكارم الخلاق كه در آن آمده بود ينهى
المرأة أن تتشبه بالرجال فى لباسها.
به ديگر سخن، آنچه در اين سنخ روايات آمده، چيزى جز ذكر مصاديق
تشبه نيست و نمىتوان به سبب آن، از مدلول فراگير روايات چشم پوشيد و به تعبير
آيتالله خوانسارى:
الأخذ بالعموم، و تطبيق العام على بعض
الأفراد لايوجب التخصيص و قصور العام فى دلالته
(312).
گرفتن عموم و تطبيق نمودن آن بر بعضى از مصاديق، سبب تخصيص عام و
قصور آن در دلالتش نمىشود.
ملاحظه ديگرى كه مىتوان بر سخن شيخ داشت اين است كه در صدق نمودن
عنوان تشبه، قصد آن شرط نيست، زيرا بديهى است به صرف اينكه زن و مرد، لباس يكديگر
را بپوشند، تشبه محقق مىشود.
قابل ذكر اينكه شيخ و برخى ديگر از فقها، مانند كاشفالغطاء، با
توجه به اشكالاتى كه در سند و دلالت روايات مزبور ديدهاند، آنها را حمل بر كراهت
كردهاند
(313).
شيخ، در تأييد اين حمل، روايت سماعة بن مهران را مورد توجه قرار داده است كه در آن
از قول امام صادق (عليه السلام) و امام كاظم (عليه السلام) آمده است:
انى لأكره أن يتشبه بالنساء
(314).
ولى بايد گفت بر خلاف زمان ما كه واژه كراهت، در مقابل حرمت
استعمال مىشود، اين اصطلاح، در عصر صدور روايات، به وفور در معناى حرمت نيز
استعمال مىشده است. افزون بر اينكه در يكى از رواياتى كه پيشتر مذكور شد، تعبير
كان رسولالله (عليه السلام) يزجر... و ينهى به كار
رفته بود كه ظهور روشنى در حرمت دارد.
اشكالهاى آيتالله خوئى و نقد
آن
آيت الله خوئى در دلالت اين روايات، دو اشكال كرده است:
اشكال اول: اين اشكال بسان اشكال شيخ است، ولى با تقريرى ديگر؛ وى
مىگويد:
مراد از تشبه در اين روايات، يكى از سه
معنا است: يا مطلق تشبه و يا تشبه در طبيعت، به اين معنا كه مرد، به خود حالت تأنث
و زنانگى بگيرد و زن به خود، حالت تذكر و مردانگى و يا قدر جامع ميان تشبه در طبيعت
و تشبه در لباس.
اگر مقصود، معناى اول باشد كه بطلان آن آشكار است، زيرا لازمه آن،
حرمت اشتغال مرد، به امورى است كه به حسب عادت، زن انجام مىدهد، مانند: پشم ريسى،
شستن لباس، جاروب كردن و مانند آن.
نيز لازمه آن حرمت اشتغال زن است به آنچه شغل مردان محسوب مىشود،
مانند: جمعآورى هيزم، شكار، آبيارى، كشاورزى، درو و غيره.
با اينكه كسى به اين سخن ملتزم نشده و نمىتوان به آن ملتزم شد.
معناى سوم را نيز نمىتوان اراده كرد، زيرا هيچقدر جامعى كه مضبوط
باشد ميان تشبه در طبيعت و تشبه در لباس وجود ندارد، بنابراين بايد معناى دوم مقصود
باشد، يعنى بگوييم آنچه مورد نهى است تشبه مرد و زن، به يكديگر است، به اين ترتيب
كه مرد، با انجام دادن لواط، خود را به صورت زن در آورد و زن با انجام دادن سحق
(همجنس بازى زنانگى) خود را به صورت مرد در آورد
(315).
همان ملاحظهاى كه بر سخن شيخ داشتيم به سخن ايشان نيز وارد است با
اين توضيح بيشتر كه مىتوان گفت: در اين روايات، همان معناى نخست مقصود است، نهايت
امر اينكه با توجه به وجود دليلهاى فراوان ديگر، برخى از مصاديق تشبه، مانند
اشتغال مرد به شغلهاى زنان و اشتغال زن به شغلهاى مردان از تحت حرمت خارج است.
اشكال دوم: وى مىافزايد:
مقصود از تشبه در اين روايات، صرفا اين نيست كه مرد و زن، لباس
يكديگر را بپوشند وگرنه بايد حرام بدانيم زن و شوهر لباس يكديگر را در مواقع سرما
و مانند آن بپوشند
(316).
پاسخ اين است كه مباح بودن اين كار نيز - بر فرض پذيرش آن -
مىتواند با توجه به دليلهاى ديگر باشد، نظير اينكه مىگوييم حفظ كتب ضلال، حرام
است، ولى اين كار براى بعضى و با توجه به برخى از انگيزهها، حلال است؛ اين فقيه،
در ادامه سخن مىگويد:
بل الظاهر من التشبه فى اللباس المذكور... هو
أن يتزيا كل من الرجل و المراة بزى الآخر. كالمطربات اللاتى أخذن زى الرجال، و
المطربين الذين أخدوا زى النساء. و من البديهى أنه من المحرمات فى الشريعة، بل من
أخبث الخبائث، و أشد الجرائم و أكبر الكباثر؛
(317)
به حسب ظاهر، مقصود از تشبه در لباس مذكور اين است كه هريك از زن و
مرد، در هيئت و شكل و شمايل ديگرى آشكار شود، مانند كارى كه زنان و مردان مطربه
انجام مىدهند و بديهى است اين كار از محرمات شرعى، بلكه از پليدىها و شديدترين
جرمها و بزرگترين گناهان كبيره است.
بايد گفت اين هيئت، از مصاديق بارز تشبه است و شدت پيدا كردن حرمت
آن مىتواند به سبب ملازم بودن اينگونه تشبهات با حالات لهوى و خروج از كرامت و
شخصيت انسانى باشد، ولى با توجه به گسترده بودن مضامين روايات، دليلى بر منحصر
دانستن عنوان تشبه در اين مصداق نمىبينيم.
نتيجه سخن اينكه روايات ياد شده، هيچ قصورى در دلالت بر حرمت شبيه
شدن مردان و زنان به هم از طريق پوشيدن لباس يكديگر ندارند و تنها امرى كه مانع
استفاده از آنها مىشود، ضعف سندى آنهاست و چنانكه گفتيم، اين ضعف نيز با توجه به
فقدان شهرت فتوايى، قابل جبران نيست.
روايات لباس شهرت
بله شايد بتوان در اثبات حرمت اين كار، به رواياتى استناد نمود كه
از پوشيدن لباس شهرت منع مىكنند. البته استناد به اين روايات، مبتنى بر دو مقدمه
است: يكى اينكه پوشيدن لباس مردانه را براى زن از مصاديق لباس شهرت بدانيم و ديگر
اينكه به لحاظ كبروى، حرمت پوشيدن لباس شهرت را پذيرفته باشيم.
اما مقدمه اول، به نظر نمىرسد در ثبوت آن بحثى باشد، زيرا چنانكه
از واژه شهرت و برخى روايات استفاده مىشود، مقصود از لباس شهرت، پوششى است كه سبب
انگشتنما شدن شخص در جامعه شود و بىگمان پوشيدن لباس مخالف، چنين پيامدى دارد.
ولى بايد گفت: مقدمه دوم، از اين وضوح برخوردار نيست، زيرا بسيارى
از علما، به اين بحث نپرداختهاند، بعضى نيز مانند صاحب وسائل، آن را مكروه دانسته
است، وى روايات اين مسئله را زير عنوان باب كراهة الشهرة فى
الملابس و غيرها، گردآورى نموده است
(318).
ولى ظاهر عبارات بعضى نشان مىدهد، حرمت اين كار، پيش آنان مسلم
است، از جمله صاحب رياض كه زينت نمودن مرد با چيزى كه بر او
حرام است را از باب پوشيدن لباس شهرت، حرام دانسته
(319).
صاحب جواهر نيز پس از نقل اين سخن از صاحب مفاتيح كه تحت الحنك
گذاشتن در اين زمان، از مصاديق لباس شهرت شده مىنويسد:
فينبغى أن يكون محرما على حرمة الشهرة فى
اللباس
(320)؛
پس سزاوار است اين كار، بنابر حرمت پوشيدن لباس شهرت، حرام باشد.
ملاحظه مضامين روايات نيز نشان مىدهد حق در اين مسئله با گروه اخير است. صاحب
وسائل در اين باب، به نقل چهار حديث مىپردازد كه سند يكى از آنها، صحيح را شيخ
كلينى به سند خود از ابى ايوب خزاز نقل مىكند كه در آن آمده است:
عن أبى عبدالله (عليه السلام) قال: ان الله
يبغض شهرة اللباس
(321)؛
امام صادق (عليه السلام) فرمود: بله يقين، خداوند، شهرت در لباس را
مبغوض مىدارد.
سه روايت ديگر نيز كه توسط كلينى نقل شده چنين است:
1.عن ابن مسكان، عن رجل، عن أبى عبدالله
(عليه السلام) قال: كفى بالمرء خزيا أن يلبس ثوبا يشهره أو يركب دانة تشهره
(322)؛
براى خوار شدن انسان، همين بس كه لباسى بپوشد كه او را مشهور كند
يا مركبى سوار شود كه او را مشهور نمايد.
2.عن عثمان بن عيسى، عمن ذكره، عن أبى
عبدالله (عليه السلام) قال: الشهرة خيرها و شرها فىالنار
(323)؛
شهرت، خوب و بدش در آتش است.
3.عن أبى الجارود، عن أبى سعيد، عن الحسين
(عليه السلام) قال من لبس ثوبا يشهره كساهالله يوم القيامة ثوبا من النار
(324)؛
امام حسين (عليه السلام) فرمود: هركس لباسى بپوشد كه او را مشهور
نمايد، خداوند در روز قيامت، بر او لباسى از آتش بپوشاند.
تبيين دقيق مفاد اين روايات، به خصوص روايت سوم، به بررسى بيشترى
نياز دارد، ولى آنچه به طور مسلم از آنها استفاده مىشود، مبغوضيت پوشيدن لباس شهرت
از نظر شارع و انزجار او از اين كار است.
و بر اين اساس به نظر مىرسد حرام دانستن اين كار، خالى از اشكال
باشد. نتيجه اينكه حرام بودن پوشيدن لباس مردان توسط بانوان، از طريق رواياتى كه
درآغاز بحث نقل نموديم، به علت ضعف سندى آنها، ميسر نيست و تنها مىتوان در اثبات
حرمت اين كار، بر رواياتى تكيه كرد كه پوشيدن لباس شهرت را تحريم مىكنند. بله
مىتوان از روايات پيشين، به عنوان تأييد كنندهها، استفاده كرد.
نتيجه ديگرى كه بر سخن ما مترتب مىشود اينكه صرف پوشيدن لباس
مردان توسط بانوان، حرام نيست، بلكه اينكار وقتى حرام است كه موجب شهرت شود،
بنابراين اگر زنى، اقدام به پوشيدن لباس مردانه در زير لباسهاى خود كند، خالى از
اشكال است، يا اگر زنى، در محيط خانه، لباسهاى همسر خود را بپوشد، جايز به نظر
مىرسد، زيرا اينگونه امور، موجب شهرت يا صدق عنوان تشبه نمىشود.
در پايان اين مبحث، يادآورى اين نكته سودمند است كه همه بحث در
اينجا، پيرامون لباسهاى اختصاصى زن و مرد است و پوشيدن لباسهاى مشترك، از محل
بحث برون است. صدق لباس اختصاصى نيز چنانكه شهيد ثانى و فاضل نراقى اشاره كردهاند
(325)،
بستگى به زمان و مكان دارد.
پوشش بانوان در برابر پسران
نابالغ
محقق كركى، در بيان پارهاى از احكام مربوط به كودكان مىنويسد:
در صورتى كه پسر، غير ممير باشد، بر زن حرام نيست در برابر او بدون
پوشش ظاهر شود و اگر مميز باشد، خود، داراى دو فرض است:
يك فرض اينكه ميل و نيروى جنسى او به هيجان درآمده باشد، چنين
پسرى در حكم كسانى است كه به حد بلوغ رسيدهاند، بنابراين بر ولى او واجب است او را
از نگريستن به زنان نامحرم منع كند و بر زنان نيز واجب است خود را در برابر او
بپوشانند.
فرض ديگر اينكه به حد مزبور نرسيده باشد، يعنى
هنوز غريزه جنسى او به حركت در نيامده و براى اين فرض، دو احتمال داده مىشود:
احتمال اول اينكه بر زنان نامحرم، واجب نيست خود را در برابر او بپوشانند و احتمال
دوم اينكه اين كار بر آنان واجب باشد
(326).
آنچه از عبارت اين فقيه استفاده مىشود، امور
ذيل است:
1.پوشش زن در برابر پسران نابالغ و غير مميز
واجب نيست.
2. پوشش زن در برابر پسران بالغ و مميزى كه
داراى تمايل جنسى هستند، واجب است.
3. در مورد پوشش زن در برابر پسران نابالغ و
مميزى كه داراى تمايل جنسى نيستند، دو احتمال است.
به نظر مىرسد در فرض نخست، جاى بحث نباشد و
دليل آنها نيز از آنچه خواهيم گفت، روشن مىشود. ما به طور كلى آيات و روايات مربوط
به اين موضوع و ميزان دلالت آنها را مورد توجه قرار مىدهيم تا احكام اين صور روشن
شود؛ خداوند متعال در قرآن مىفرمايد:
يا أيها الذين آمنوا
ليستأذنكم الذين ملكت أيمانكم و الذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات من قبل
الصلوة الفجر و حين تضعون ثيابكم من الظهيرة و من بعد الصلوة العشاء ثلث عورات لكم
ليس عليكم و لا عليهم جناح بعهدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض كذلك يبين الله لكم
الآيات و الله عليم حكيم، و اذا بلغ الأطفال منكم الحلم فليستاذنوا كما استأذن
الذين من قبلهم كذلك يبين الله لكم آياته والله عليم حكيم
(327)؛
اى كسانى كه ايمان آورديد! بايد مملوكها و
كودكان نابالغ شما در سه وقت (براى ورود بر شما) اجازه بگيرند:
پيش از نماز صبح و هنگامى كه (براى استراحت
نيمروزى) پوشش از خود بر مىگيريد و پس از نماز عشا (كه براى خوابيدن آماده
مىشويد)، اين سه وقت، وقت تنهايى و خلوت شما است؛ غير از اين اوقات، بر شما و بر
آنان، باكى نيست (بدون اذن وارد شوند و) بر يكديگر مرور و گذر داشته باشيد، خدا
اين چنين آيات را بيان مىكند و خدا دانا و حكيم است. و هنگامى كه كودكان شما به حد
بلوغ رسيدند بايد مانند ديگران (هنگام ورود بر شما) اذن بگيرند، خدا آيات را چنين
بيان مىكند، خدا دانا و حكيم است.
چنانكه از آيه يا أيها
الذين آمنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستأنسوا و تسلموا على أهلها...
(328)؛
و روايات و شواهد فراوان، از جمله نحوه ورود
پيامبر (عليه السلام) به خانه دخترش فاطمه (عليه السلام) استفاده مىشود، بايد
اشخاص هنگام ورود به خانه ديگران حتى محارم، اجازه بگيرند و سرزده وارد نشوند، زيرا
هركس در زندگى شخصى خود، حالتها و وضعيتهايى ويژه دارد كه مايل نيست ديگرى اگرچه
پدر و مادر يا فرزند او باشد، از آنها مطلع شود
(329).
اين حكم در مورد مردان و زنان بالغ، شمول دارد،
يعنى بايد در هر حال، اجرا شود، ولى با توجه به آيات فوق، مملوكان و كودكان نابالغ،
وضعيتى استثنايى دارند. اين دو دسته، به علت اينكه رفت و آمد زيادى در خانه دارند
و اگر بخواهند در همه مواقع اجازه بگيرند، عسر و حرج پيش مىآيد، لازم نيست در همه
مواقع اجازه بگيرند، بلكه تنها در سه وقت، اين كار بر آنان لازم نيست، يكى پيش از
نماز صبح كه چون انسان تازه از خواب برخواسته، ممكن است پوشش مناسبى نداشته باشد و
يكى موقع نيمروز كه شخص به منظور استراحت و يا به سبب گرما، لباسهاى خود را زمين
مىنهد و ديگر پس از نماز عشا كه شخص، لباس خود را در مىآورد و آماده رفتن به بستر
مىشود.
استفادهاى كه در رابطه بامسئله پوشش از اين
آيات مىبريم اين است كه تكليف زنان، در مواجهه با نابالغها با تكليف آنان در
مواجهه با بالغها فرق مىكند، زيرا از اينكه كودكان مىتوانند در همه اوقات، جز
سه وقت، سرزده و بدون اجازه بر زنان وارد شوند، معلوم مىشود تستر زنان در برابر
آنان واجب نيست وگرنه اذن گرفتن در همه اوقات بر آنان، واجب مىشد. مدلول پارهاى
از روايات نيز همين حكم است، از جمله صحيحه محمد بن ابى نصر بزنطى از امام رضا
(عليه السلام) كه فرمود:
يؤخذ الغلم بالصلاة و هو
ابن سبع سنين، و لا تغطى المرأة شعرها منه حتى يحتلم
(330)؛
پسر هفت ساله، در امر نماز بازخواست مىشود و
واجب نيست زن موى خود را از او بپوشاند، تا وقتى كه به سن بلوغ برسد.
در روايت صحيحه ديگرى از وى و به نقل از
امامرضا (عليه السلام) آمده است:
لا تغطى المرأة رأسها من
الغلام حتى يبلغ الغلام
(331)؛
واجب نيست زن سر خود را از پسر بچه بپوشاند، تا
وقتى كه به سن بلوغ برسد.
بحثى كه وجود دارد اين است كه آنچه در آيات و
روايات فوق مطرح است، پسر بچه نابالغ است بىآنكه ميان
مميز و غير مميز فرقى نهاده شده باشد، ولى در آيه 31 از سوره نور، جملهاى به كار
رفته كه تا حدودى حكم اين مسئله را روشن مىكند و آن جمله أو
الطفل الذين لم يظهروا على عورات النساء است.
بر اساس اين عبارت، دستهاى از اطفال از مفاد
جمله و لا يبدين زينتهن كه وجوب پوشش بر بانوان است،
استثنا شدهاند. البته در تفسير اين عبارت، دو نظر ابراز شده: بعضى گفتهاند مقصود
از آن، كودكانى است كه اطلاعى از عورات و امور نهانى زنان ندارند. برخى نيز
گفتهاند منظور از آن، كودكانى است كه بر استفاده از امور نهانى زنان، توانايى
ندارند، احتمال اول، بر بچههاى غير مميزى منطبق است كه قدرت تشخيص امور زنانگى را
ندارند و احتمال دوم بر بچههايى انطباق دارد كه بر امور جنسى، توانايى ندارند،
يعنى نابالغند، هرچند مميز باشند
(332).
از دو احتمال بالا، احتمال اول، پذيرفتنىتر به
نظر مىرسد، زيرا در آيه مورد بحث، فعل يظهروا با
على متعدى شده و اين تعبير در موارد مشابه، در معناى
قدرت و توانايى به كار رفته است، از جمله در دو آيه شريفه ذيل:
كيف و ان يظهروا عليكم لا
يرقبوا فيكم الا و لا ذمة
(333)؛
انهم ان يظهروا عليكم
يرجموكم أو يعيدوكم فى ملتهم
(334).
بر اين اساس، بر زنان واجب است خود را در برابر
بچههاى نابالغى كه تمايل و توانايى جنسى دارند، بپوشانند؛ ولى در برابر بچههايى
كه فاقد اين ويژگى هستند، اگرچه مميز باشند، مكلف به پوشش نيستند.
البته شمارى از فقها، پوشش زنان را در برابر
همه پسر بچههاى مميز واجب مىدانند
(335).
اين ديدگاه كه به حسب ظاهر، مبتنى بر پذيرش تفسير نخست است، با برخى از روايات نيز
تأييد مىشود از جمله موثقه سكونى كه در آن آمده است:
سئل أميرالمؤمنين (عليه
السلام) عن الصبى يحجم المرأة، قال: اذا كان يحسن أن يصف فل
(336)؛
از اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره
پسربچهاى پرسيده شد كه حجامت زن مىكند، فرمود: اگر مىتواند به خوبى (آنچه را كه
مىبيند) توصيف كند، نه (جايز نيست).
و با توجه به اين احتمال، ترديدى در مطلوبيت
احتياط باقى نمىماند.
پوشش دختران
نابالغ
مفاد شمارى از روايات اين است كه تا دختران به
سن بلوغ نرسند، پوشيدن سر بر آنان لازم نيست؛ شيخ كلينى به سند خود از عبدالرحمن بن
حجاج نقل مىكند:
سئلت أبا ابراهيم (عليه
السلام) عن الجارية التى لم تدرك متى ينبغى لها أن تغطى رأسها ممن ليس بينها و بينه
محرم؟ و متى يحب عليها أن تقنع رأسها للصلاة؟ قال: لا تغطى رأسها حتى تحرم عليها
الصلاة
(337)؛
از ابا ابراهيم (عليه السلام) پرسيدم: دخترى كه
به سن بلوغ نرسيده، چه زمانى سزاوار است سر خود را در برابر نامحرم بپوشد؟ و روسرى
پوشيدن براى نماز، كى بر او واجب مىشود؟ فرمود: (مىتواند) سر خود را نپوشاند تا
وقتى كه نماز بر او حرام مىشود.
مقصود حضرت اين است كه تا به سن عادت شدن - كه
به موجب آن، نماز خواندن حرام مىشود - نرسد، مكلف به پوشانيدن سر نيست. همين
مضمون، به گونه صريحتر در روايت ديگرى كه كلينى به سند خود از محمد بن مسلم نقل
مىكند آمده است:
عن أبى جعفر (عليه
السلام) قال: لا يصلح للجارية اذا حاضت الا أن تختمر الا أن لا نجده
(338)؛
امام باقر (عليه السلام) فرمود: براى دختر،
زمانى كه عادت مىشود (به سن بلوغ مىرسد) جز پوشيدن روسرى، صلاح نيست، مگر اينكه
آن را نيابد.
فقها نيز به مضمون اين روايات عمل كرده و فتوا
دادهاند. ابنادريس در كتاب صلاة مىنويسد:
الصبية التى لم تبلغ فلا
يجب عليها تغطية الرأس، و حكمها حكم الأمة
(339)؛
پوشيدن سر بر دختر بچهاى كه به سن بلوغ
نرسيده، واجب نيست و حكم او (در اين مورد) حكم كنيز است.
در ارشاد الاذهان علامه نيز آمده است.
يجوز للأمة و الصبية كشف
الرأس
(340)؛
براى كنيز و دختر بچه، برهنگى سر جايز است.
وى در تذكره، مبحث لباس نمازگزار نيز مىنويسد:
الصبية الحرة كالأمة فى
تسويغ كشف الرأس لها، و نعنى بها من لم تبلغ
(341)؛
دختر بچه آزاده مانند كنيز است در اينكه
مىتواند سر خود را برهنه كند و مقصود از آن، دختر بچهاى است كه به سن بلوغ نرسيده
است.
مىتوان در استدلال بر اين حكم، افزون بر
روايات، به آيات مربوط به پوشش، يعنى آيه:
و قل للمؤمنات يغضضن من
أبصارهن و يحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن
(342)؛
و آيه:
يا أيها النبى قل لأزواجك
و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلا بيبهن...
(343).
نيز تمسك كرد، چرا كه بر حسب ظاهر اين دو آيه،
موضوع حكم پوشش مؤمنات و نساء
است و بديهى است اين گونه عناوين به زنان و دختران بالغ انصراف دارند و در
استعمالات عرفى بر دختران نابالغ اطلاق نمىشوند؛ همانگونه كه دو عنوان
رجل و مرئه نيز تنها بر
بالغها اطلاق مىشوند.
بنابراين در اينكه بر دختران نابالغ، پوشيدن
سروگردن واجب نيست، نمىتوان شبهه كرد.
ولى در اينجا، اين پرسش مطرح است كه حكم
پوشيدن ساير قسمتهاى بدن آنها چيست؟ آيا اينان مىتوانند در برابر مردان و پسران
بالغ، با بدنهاى عريان آشكار شوند؟ در اين مورد به نص به صريحى برنخورديم، ولى
مىتوان با استناد به بعضى روايات و استيناس به برخى ديگر، حكم اين مسئله را روشن
كرد. در روايتى از محمدبنسنان به نقل از امام رضا (عليه السلام) آمده است:
حرم النظر الى شعور
النساء المحجوبات بالأزواج و الى غيرهن من النساء؛ لما فيه من تهييج الرجال، و ما
يدعو اليه التهييج من الفساد
(344).
مفاد صريح اين روايت، حرمت نگريستن به موى زنان
نامحرم اعم از متأهل و مجرد است، زيرا اين عمل، سبب به هيجان در آمدن مردان و
پيدايش زمينه فساد در آنان مىشود و مىتوان با تنقيح مناط قطعى گفت: هركارى كه
مانند عريان شدن دختران نابالغ يا پوشيده نبودن جاهاى حساس آنها، سبب تحريك و به
هيجان در آمدن غريزه جنسى مردان و زميهساز حرام باشد، حرام است. البته بديهى است
به دليل مكلف نبودن دختران نابالغ، حكم مزبور، متوجه اولياى آنان است.
در تأييد اين قانون كلى كه روايت بالا به دست
آمد، مىتوان به چند روايت زير نيز استيناس نمود:
روايت اول، روايت زراره:
عن أبى عبدالله (عليه
السلام) قال: اذا بلغت الجارية ست سنين فلا ينبغى لك أن تقبلها
(345)؛
امام صادق (عليه السلام) فرمود: هرگاه دختر
آزاده به سن شش سالگى برسد، سزاوار نيست او را ببوسى.
روايت دوم، روايت ابى احمد كاهلى:
سألته عن جارية ليس بينى
و بينها محرم تغشانى، فأحملها و أقبلها، فقال: اذا أتى عليها ست سنين فلا تضعها على
حجرك
(346)؛
از حضرت پرسيدم: دختر بچهاى كه ميان من و او
محرميت نيست، به رويم مىافتد و من او را حمل كرده مىبوسم (حكم اين عمل چيست)؟؛
حضرت فرمود: هرگاه دختر به سن شش سالگى رسيد، او را در دامن خود قرار مده.
اين روايت كه توسط شيخ كلينى نقل شده، به حسب
ظاهر مضمره است، ولى همين عبارت را شيخ صدوق به صورت غير مضمره به سند خود از
احمدبن نعمان و او از امام صادق (عليه السلام) نقل مىكند
(347).
روايت سوم، روايت هارونبن مسلم:
عن أبى الحسن الرضا (عليه
السلام) ان بعض بنىهاشم دعاه مع جماعة من أهله، فأنى بصبية له، فأدناها أهل المجلس
جميعا اليهم، فلما دنت منه سأل عن سنها، فقيل: خمس، فنحاها عنه
(348)؛
يكى از بنىهاشم، امام رضا (عليه السلام) را به
همراه گروهى از خويشان خود دعوت كرده بود، آن شخص، دختر بچه خود را (نيز) به مجلس
آورد؛ حاضران در مجلس، همگى، دختربچه او را (جهت نوازش) به خود نزديك كردند، ولى
چون به امام رسيد، از سن او پرسيد، گفتند: پنج ساله است، حضرت چون اين را شنيد او
را از خود دور كرد.
در ضمن از اين حديث استفاده مىشود مقصود از
رسيدن دختر به شش سالگى در دو روايت پيشين و روايات
مانند آن، ورود در اين سن است، نه كامل شدن آن.
روايت چهارم، روايت على بن عقبه:
عن بعض أصحابنا قال: كان
أبوالحسن الماضى (عليه السلام) عند محمدبن ابراهيم والى مكة و هو زوج فاطمة بنت أبى
عبدالله (عليه السلام)، و كانت لمحمد بن ابراهيم بنت يلبسها و تجىء الى الرجل
فيأخذها و يضمه اليه، فلما تناهت الى أبىالحسن (عليه السلام) أمسكها بيديه
ممدودتين و قال: اذا أتت على الجارية ست سنين لم يجز أن يقبلها رجل ليست هى بمحرم
له و لا يضمها اليه
(349)؛
على بن عقبه از يكى از شيعيان نقل مىكند: امام
كاظم (عليه السلام) نزد محمدبن ابراهيم كه والى مكه و همسر فاطمه دختر حضرت
ابىعبدالله (عليه السلام) بود به سر مىبرد؛ وى دخترى داشت كه لباس تنش كرده، به
سوى مرد (ميهمان) مىآمد، (ميهمان نيز) او را گرفته به خود فشار مىداد. چون اين
دختر بچه به امام (عليه السلام) رسيد، دستان خود را گشوده، او را نگه داشت و فرمود:
وقتى دختر به سن شش سالگى رسيد، براى مرد نامحرم، روا نيست او را ببوسد و به خود
فشار دهد.
از اين روايت استفاده مىشود، دختر بچههايى كه
پا در سن شش سالگى مىگذارند با دختر بچههاى كم سن و سالتر، وضعيت يكسان ندارند و
بالغ نبودن آنان، ملازم با مكلف نبودن بالغها نيست
(350).