حكم نگريستن
بانوان به خواستگاران
تمام آنچه تاكنون گذشت، اعم از روايات و كلمات
فقيهان، ناظر به حكم نگريستن مرد به زن بود؛ پرسشى كه در اين زمينه قابل طرح است،
اينكه آيا براى زن هم نگريستن به مردى كه خواستگار اوست، جايز است؟
از ميان فقيهان، كمتر كسى به اين موضوع پرداخته
است، تا جايى كه مىدانيم، از پيشينيان، ابوالصلاح حلبى، اين كار را جايز دانسته و
گفته است:
و كذلك يجوز للمرأة اذا
أرادت نكاح رجل أنترى وجهه و أطرافه و ماشي
(137)؛
براى زن نيز جايز است در صورتى كه تصميم به
ازدواج با مردى گرفته، چهره و اطراف و راه رفتن او را ببيند.
به حسب ظاهر، فتواى علامه نيز همين است
(138)؛
از فقهاى پسين نيز صاحب عروه، مىگويد:
بعيد نيست نگريستن زن به مردى كه در صدد ازدواج
با او است نيز جايز باشد
(139).
ولى سپس احتياط را در ترك اين كار مىبيند.
بايد گفت: اگر چه مورد رواياتى كه مذكور شد و پرسش و پاسخهاى موجود در آنها، در
خصوص نگريستن مرد به زن است، ولى بعيد نيست با تكيه بر تنقيح مناط قطعى، حكم مزبور،
به عكس مسئله نيز تعميم داده شود، زيرا در شمارى از آن روايات، در بيان عكس حكم،
گفته شده بود: انما هو مستام يا
انما يريد أن يشتريها بأغلى الثمن و مفاد آنها اين بود كه چون مرد، تصميم به
انجام امر خطيرى دارد و در پى به دست آوردن چيز گران بهايى به نام همسر است، جا
دارد در كار خود دقت كند تا دچار زيان و غبن نشود. و روشن است ضرورت و لااقل
سودمندى اين كار در مورد زن صادق است، به خصوص با توجه به اينكه اختيار طلاق به
دست مرد است و نيز با لحاظ اينكه زن، در امر ازدواج، بيشتر از مرد در معرض احساسات
و امور فريبنده قرار دارد. چه خوب گفته است شيخ انصارى:
اگر براى مرد، نگريستن جايز باشد، تا مبادا
هزينه پرداختى او به عنوان مهر و غيره ضايع شود، بايد اين كار، براى زن، به طريق
اولى جايز باشد، مبادا بضع (ناموس) او ضايع گردد، به خصوص با توجه به اينكه اگر
مرد، زن را آن گونه كه نيافت، مىتواند از راه طلاق وارد شود، بر خلاف زن كه
نمىتواند چنين كند.
شيخ در پايان افزوده است:
سخن كسانى كه نگريستن زن به مرد خواستگار را
جايز ندانستهاند، ناشى از بى دقتى در مفاد تعليل (مذكور در روايت) است
(140).
پوشش زنان
پير و سالخورده
در مورد پوشش زنان پير و سالخورده در سوره نور،
آيه 60، آمده است:
و القواعد من
النساءاللاتى لا يرجون نكاحاً فليس عليهن جناح أن يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينة و
أن يستعففن خير لهن؛
و بر زنان بازنشسته (و از كار افتاده) اى كه
اميدى به ازدواج ندارند، گناهى نيست پوشش خود را بردارند، (البته) در صورتى كه زينت
خود را به نمايش نگذارند، (با اين حال) اگر عفت پيشه كنند، براى آنان بهتر است.
از اين آيه فى الجمله استفاده مىشود، زنان پير
و سالخورده، در امر پوشش به اندازه زنان جوان، مكلف نيستند و در امر پوشش آنان،
تساهل شده است. آنچه جاى بررسى دارد، مشخص كردن محدوده اين ارفاق است، چرا كه ظهور
بدوى آيه، جواز برداشتن همه لباس است، چيزى كه به يقين، مقصود نيست. تا جايى كه ما
مىدانيم، از فقهاى پيشين، كسى به اين موضوع نپرداخته است. از ميان فقهاى پسين،
صاحب جواهر، در مورد اين دسته از زنان نوشته است:
و أما القواعد من النساء:
فالذى يظهر بقاء حكم العورة بالنسبة الى ما يعتاد ستره من الأجساد فى مثلهن من
البطن و نحوها، نعم، لابأس ببروز وجوههن و بعض شعرهن و أذرعهن و نحو ذلك مما يعتاد
فى العجائز المسنة...، لا أن المراد ارتفاع حكم العورة بالنسبة اليهن الذى يمكن
دعوى ضرورة المذهب أو الدين على خلافه؛
(141)
اما در مورد زنان سالخورده، آنچه (از ادله) ظاهر مىشود اين است كه
حكم عورت (و وجوب پوشش) نسبت به آن قسمت هايى از بدن، مثل شكم و مانند آنكه ديگر
زنان مىپوشند، در مورد ايشان (نيز) باقى است. بلكه اشكال ندارد اين دسته از زنان،
چهره، بخشى از مو، قسمت آرنج به پايين و مانند آن را شكار كنند، يعنى قسمت هايى كه
آشكار كردن آنها در ميان پيرزنها، متعارف است... نه به اين معنا كه حكم عورت و
پوشش (به طور كلى) در مورد ايشان برداشته شده، چرا كه مىتوان ادعا نمود ضرورت مذهب
يا دين، بر خلاف اين برداشت است.
سخن صاحب عروه نيز، به سان سخن بالا است
(142).
جهت روشنتر شدن موضوع، نگاهى به ديدگاههاى تفسيرى در پيوند با آيه مزبور و نيز
روايات رسيده در اين باره، سودمند است؛ در احكام القرآن جصاص مىخوانيم:
ابن مسعود و مجاهد، گفتهاند: مقصود از ((ثياب)) در اين آيه، جلباب
است. ولى ابراهيم و ابن جبير، مراد از آن را ((رداء)) دانستهاند. جابر بن يزيد نيز
گفته است: منظور از آن، خمار و رداء است
(143).
و به نظر طبرسى، مقصود از آن، جلباب است
(144).
در ديگر كتب تفسيرى نيز همين سخنان، كم و بيش به چشم مىخورد و در مجموع، كمتر كسى،
مقصود از كلمه ثياب را روسرى و مقنعه دانسته، زيرا چنان كه پيشتر اشاره كرديم،
جلباب و رداء بر لباسى اطلاق مىشده است كه بزرگتر از مقنعه بوده و روى آن پوشيده
مىشده است.
به هر حال، بر اساس اين نظر، زنان مورد بحث، مجازند در برابر مردان
نامحرم، تنها پوشش سرتاسرى خود - مثل چادر - را بردارند و نمىتوانند در برابر
آنان، با سر وسينه برهنه و بدون روسرى، آشكار شوند.
پارهاى از روايات نيز ((ثياب)) در اين آيه را به ((جلباب)) تفسير
كرده است؛
از جمله در روايتى صحيحه از محمد بن مسلم مىخوانيم:
عن أبى عبدالله (عليه السلام) فى قول الله
عزوجل: (و القواعد من النساء اللاتى لا يرجون نكاحاً) ما الذى يصلح لهن أن يضعن من
ثيابهن؟ قال: الجلباب؛
(145)
درباره اين سخن خداوند كه مىفرمايد: و
القواعد من النساء از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: اين دسته از زنان،
مىتوانند كدام بخش از لباس خود را بردارند؟ حضرت فرمود: جلباب.
نيز در صحيحه محمد بن أبى حمزه، مىخوانيم:
عن أبى عبدالله (عليه السلام) قال: (القواعد
من النساء ليس عليهن جناح أن يضعن ثيابهن)، قال: تضع الجلباب وحده.
(146)
بر اساس اين روايت نيز مقصود از ثياب در آيه، جلباب است. ولى شمار
ديگرى از روايات، ((ثياب)) در آيه را به ((جلباب و مقنعه))، تفسير كردهاند، از
جمله در روايتى صحيحه از حلبى آمده است:
عن أبى عبدالله (عليه السلام) أنه قرأ (أن
يضعن ثيابهن) قال: الخمار و الجلباب.
(147)
در صحيحه حريز بن عبدالله نيز مىخوانيم:
عن أبى عبدالله (عليه
السلام) أنه قرأ (يضعن من ثيابهن). قال الجلباب و الخمار اذا كانت المرأة مسنة؛
(148)
امام صادق (عليه السلام) در پيوند با آيه مورد
بحث فرمود: زن در صورتى كه سال خورده باشد، مىتواند روپوش و روسرى خود را بردارد.
چنان كه پيداست، اين دو دسته از روايات، به حسب
ظاهر، دو مدلول منافى يك ديگر دارند. صاحب مستمسك، به منظور رفع تنافى و جمع ميان
اخبار، دسته نخست از آنها را حمل بر استحباب كرده است.
(149)
مقصود وى اين است كه اگر چه به مقتضاى دسته
اخير از روايات، زنان سالخورده، مىتوانند هر دو لباس، يعنى روپوش و روسرى خود را
بردارند و به برداشتن روپوش (مثل چادر) بسنده كنند.
ولى اين حمل، با توجه به مضمون روايت ديگرى كه
در همين زمينه وارد شده، مشكل به نظر مىرسد و آن روايت أبى الصباح كنانى است كه در
آن آمده است:
سألت أبا عبدالله (عليه
السلام) عن القواعد من النساء: ما الذى يصلح لهن أن يضعن من ثيابهن؟ قال: الجلباب،
الا أن تكون أمة، فليس عليها جناح أن تضع خماره؛
(150)
از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: زنان
سالخورده مىتوانند كدام بخش از پوشش خود را بردارند؟ فرمود: روپوش، مگر اينكه آن
زن، كنيز باشد، كه در اين صورت بر او گناهى نيست روسرى خود را بردارد.
از اين روايت، به قرينه ذيل آن، استفاده
مىشود، براى زنان سالخورده (غير كنيز) روا نيست در برابر مردان نامحرم، روسرى خود
را بردارند.
بنابراين حمل مزبور، با اشكال مواجه مىشود؛
ولى مىتوان اين روايت را به دليل ضعف سند، كنار گذاشت، زيرا يكى از رجال سلسله آن،
محمد بن فضيل است و او ميان ثقه و ضعيف، مشترك است.
به هر حال با توجه به مفاد صريح دسته دوم از
روايات، سخنان صاحبان جواهر و عروه كه تنها آشكار نمودن چهره، بخشى از مو، قسمت
آرنج به پايين و مانند آن را براى اين زنان، روا دانسته بودند، خالى از وجه به نظر
مىرسد. زيرا بديهى است با برداشتن روسرى، همه مو و قسمتهاى ديگرى از بدن، مانند
گوش، گردن و قسمتهاى بالاى سينه نيز آشكار مىشود و به مقتضاى روايات مزبور، بايد
اين كار، جايز باشد.
آنچه اين برداشت را به خوبى تأييد مىكند،
پارهاى ديگر از روايات است، از جمله صحيحه زير از احمد بن محمد بن أبى نصر بزنطى:
عن الرضا (عليه السلام)
قال: سألته عن الرجل: يحل له أن ينظر الى شعر أخت امرأته؟ فقال: لا الا أن تكون من
القواعد. قلت له: أخت امرأته و الغريبة سواء؟ قال: نعم. قلت: فما لى من النظر منها؟
فقال: شعرها و ذراعه؛
(151)
از امام رضا (عليه السلام) پرسيدم: آيا براى مرد حلال است به موى
خواهر زن خود بنگرد؟ فرمود: خير، مگر آنكه از زنان سالخورده باشد. عرض كردم: يعنى
خواهر زن با غريبه يكسان است؟ فرمود: بله. عرض كردم: پس مىتوانم به كدام قسمت او
نگاه كنم؟ فرمود: مو و دست هايش از آرنج به پايين.
البته با توجه به پاسخ نخست حضرت، روشن مىشود پاسخ پايانى ايشان،
تنها ناظر به زنان سالخورده است كه خود حضرت نيز در خلال گفتار، به حكم آنان اشاره
كرده است.
نيز در روايت ديگرى كه شيخ، به سند خود از على بن احمد بن يونس،
نقل مىكند آمده است:
ذكر الحسين: أنه كتب اليه يسأله عن حد
القواعد من النساء التى اذا بلغت جاز لها أن تكشف رأسها و ذراعها، فكتب (عليه
السلام): من قعدن عن النكاح
(152)؛
حسين مىگويد: خدمت امام نامه نوشته و از ايشان پرسيدم: حد زنان
سالخورده كه وقتى به آن حد برسند، مىتوانند سر و دست خود از آرنج تا پايين را
آشكار سازند، چيست؟ فرمود: وقتى كه ازدواج، فرو بنشينند (و ديگر رغبتى به آن نداشته
باشند).
نتيجه آنچه از مضمون آيه و جمع بندى ميان روايات باب، به دست
مىآيد، آنكه بر زنان سالخورده كه اميد و رغبتى به ازدواج ندارند و نگريستن به
آنان، موجب تحريك و تهييج شهوت نمىشود، گناهى نيست روپوش و روسرى از خود برگرفته،
در برابر نامحرمان با سر و صورت آشكار ظاهر شوند، البته به شرطى كه قصدشان از اين
كار، خود نمايى و ابراز زينت و زيبايى نباشد (غير متبرجات بزينة). با وجود اين،
بهتر است ايشان نيز به سان ديگر زنان، بدون پوشش ظاهر نشوندو
أن يستعففن خير لهن.
پوشش بانوان در برابر غلامان و
خدمتكاران خود
شيخ در خلاف مىنويسد:
اذا ملكت المرأة فحلاً أو خصياً أو مجبوباً
لا يكون محرماً لها، و لا يجوز أن يخلوبها، لا يسافر معها... دليلنا اجماع الفرقة،
و أخبارهم، و طريقة الاحتياط
(153)؛
وقتى زن، مالك مرد يا خواجه يا شخصى مىگردد كه آلت او بريده شده،
با او محرم نمىشود و نمىتواند با او خلوت و مسافرت نمايد... دليل ما بر اين حكم،
اجماع شيعه و روايات ايشان و شيوه احتياط است.
از عبارت شيخ معلوم مىشود تا زمان وى، ميان فقهاى شيعه، در حكم
مزبور، اختلافى نبوده است. ولى فقهاى پس از وى، تا حدودى در اين مسئله اختلاف
نمودهاند؛ فخرالمحققين مىنويسد:
الممسوح و هو المجبوب الخصى، الأصح عندى أنه
كالفحل، فلا يحل له النظر الى الأجنبية و ان كانت مالكة له... و عليه يستقر رأى
والدى... و قال بعض علمائنا: يجوز أن ينظر الى مالكه
(154)؛
از نظر من، قول صحيحتر آن است كه شخص ممسوح، يعنى مردى كه آلتش
بريده شده و خواجه شده باشد، مانند مرد (سالم) است؛ از اين رو نمىتواند به زن
نامحرم اگر چه مالكش باشد، نگاه كند... نظر پدرم (علامه) نيز همين است... ولى برخى
از عالمان ما، نگريستن او به مالكش را روا دانستهاند.
از اين عبارتها استفاده مىشود، آن دسته از نوكران و مردان خدمت
گزار كه به لحاظ نيروى جنسى و آلت مردانگى سالمند، با اربابابن زن خود، نامحرم
هستند و اين حكم، مورد اتفاق است. آنچه تا حدودى مورد اختلاف است، حكم مردانى است
كه از اين حيث دچار نقص باشند.
حقيقت آن است كه به طور كلى اخبار رسيده در اين باره، دچار تشتت و
اختلاف مضمون است و جمع كردن ميان آنها، تا حدودى مشكل. مورد پارهاى از اين اخبار،
غلام است؛ شمارى از آنها نيز بيانگر حكم خواجه هستند؛ به عنوان مثال صحيحه يونس بن
عمار و يونس بن يعقوب در مورد غلام است:
عن أبى عبدالله (عليه السلام) قال: لا يحل
للمرأة أن ينظر عبدها الى شى ء من جسدها الا الى شعرها غير متعمد لذلك؛
(155)
حلال نيست غلام زن به جايى از بدن او بنگرد جز مويش، آن هم غير
عمدى.
مورد اين روايت كه غلام است ويژگى خاص خود را دارد و بى گمان شامل
مردانى كه امروزه در برخى منازل، به خدمتكارى اشتغال دارند، نمىشود و محدوده حكم
نيز نگريستن غير عمدى به مو است. و نظير اين است روايت زير كه توسط كلينى و به سند
وى نقل شده است:
عن عبدالرحمن بن أبى عبدالله قال: سألت أبا
عبدالله (عليه السلام) عن المملوك، يرى شعر مولاته، قال: لابأس
(156)؛
از امام صادق (عليه السلام) درباره نگريستن غلام به موى خانمش
پرسيدم، فرمود: عيب ندارد.
ولى در پارهاى از روايات، محدوده جواز، گستردهتر شده، مانند
صحيحه زير كه آن هم توسط كلينى و به سند وى نقل گرديده است:
عن معاوية بن عمار، قال: قلت لأبى عبدالله
(عليه السلام): المملوك يرى شعر مولاته و ساقها؟ قال: لابأس
(157)
؛
از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: غلام مىتواند به مو وساق پاى
خانم خود نگاه كند؟ فرمود: عيب ندارد.
و مانند روايت زير، با نقل و سند شيخ صدوق:
عن اسحاق بن عمار قال: قلت لأبى عبدالله
(عليه السلام): أينظر المملوك الى شعر مولاته، قال: نعم و الى ساقه
(158)؛
از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: فلام مىتواند به موى خانمش
بنگرد؟ فرمود: بله و به ساق پايش (نيز).
و مانند روايت زير با نقل و سند شيخ كلينى:
عن معاويه بن عمار قال: كنا عند أبى عبدالله
(عليه السلام) نحواً من ثلاثين رجلاً اذ دخل أبى، فرحب به أبو عبدالله (عليه
السلام)، و أجلسه على جنبه، فأقبل عليه طويلاً، ثم قال أبو عبدالله (عليه السلام)
أن لأبى معاوية حاجة، فلو خففتم، فقمنا جميعاً. فقال لى أبى: ارجع يا معاوية فرجعت،
فقال أبو عبدالله (عليه السلام) هذا ابنك؟ قال: نعم، و هو يزعم أن المدنية يصنعون
شيئاً ما لا يحل لهم، قال: و ما هو؟ قال: المرأة القرشية و الها شمية تركب و تضع
يدها على رأس الأسود، و ذراعها على عنقه، فقال أبو عبدالله (عليه السلام): يا بنى!
أما تقرأ القرآن؟ قلت: بلى، قال: اقرأ هذه الآية (لا جناح عليهن فى آبائهن و لا
أبنائهن) حتى بلغ (و لا ملكت أيمانهن) ثم قال: يا بنى! لا بأس أن يرى المملوك الشعر
و الساق؛
(159)
ما كه تعدادمان به حدود سى مرد مىرسيد، نزد امام صادق (عليه
السلام) بوديم كه پدرم (أبى معاويه) وارد شد، حضرت او را خوش آمد گفته، پيش خود
نشانيد و زمانى طولانى با او مشغول گفت و گو شد؛ سپس فرمود: أبى معاويه، حاجتى دارد
(و مايل است با من خلوت كند)، خوب مىشد اگر سخن كوتاه مىكرديد.
با اشاره حضرت همه ما بر خاستيم، ولى پدرم از من خواست برگردم.
حضرت از پدرم پرسيد: اين پسر تو است؟ عرض كرد: بله، و وى گمان مىكند مردم مدينه،
كارى انجام مىدهند كه حلال نيست. حضرت فرمود: كدام كار؟ پدرم پاسخ داد: اينكه
زنان قريش و بنى هاشم، موقع سوار شدن بر مركب، دست خود را بر سر غلام سياه و ذراع
خويش را بر گردن او مىگذارند.
حضرت (در رد گمان من) فرمود: پسركم! آيا قرآن نمىخوانى؟ عرض كردم
چرا. فرمود: اين آيه را بخوان كه مىفرمايد: لا جناح عليهن فى
آبائهن... و لا ما ملكت أيمانهن سپس فرمود: پسركم! اينكه غلام، مو و ساق
پا(ى خانم خود را) ببيند، عيب ندارد.
ولى بايد گفت: در برابر روايات ياد شده، پارهاى ديگر از روايات،
نگريستن غلام و خدمتكار به موى خانم خود را جايز ندانسته است؛ از جمله اينها روايت
قاسم صيقل است:
قال: كتبت اليه أم على تسأل عن كشف الرأس بين
يدى الخادم، و قالت له: ان شيعتك اختلفوا على، فقال بعضهم: لا بأس، و قال بعضهم: لا
يحل.
فكتب (عليه السلام): سألت عن كشف الرأس بين يدى الخادم، لا تكشف
رأسك بين يديه فان ذلك مكروه
(160)؛
ام على، در نامهاى كه به امام نوشت، از حكم برهنه كردن سد در
برابر خدمتكار پرسيد و افزود: شيعيانت در اين مورد اختلاف دارند، بعضى مىگويند:
عيب ندارد، ولى بعضى مىگويند: اين كار حلال نيست.
حضرت در پاسخ وى نوشت: در مورد برهنه كردن سر در برابر خدمتكار
پرسيدهاى، سر خود را در برابر او برهنه نساز! كه اين كار مكروه است.
ممكن است گفته شود اين روايت، مضمره است، زيرا معلوم نيست ام على
با چه كسى مكاتبه كرده است، افزون بر اينكه مضمون صريح روايت، مكروه بودن اين كار
است؛ بنابراين منافاتى با روايات دسته نخست كه صريح در جواز بود، ندارد.
ولى بايد گفت: به قرينه تعبير ام على به ((شيعتك))، ترديدى نيست در
اينكه طرف مورد خطاب وى، يكى از امامان بوده است. تعبير به كراهت نيز مانع از
استدلال به روايت نمىشود؛ زيرا بر خلاف دوران متأخر كه اين تعبير در معناى و در
برابر حرمت استعمال شده، در عصر صدور روايات و مدتها پس از آن، در معنايى اعم از
حرمت و كراهت، استعمال مىشده است. آنچه اين سخن را تأييد مىكند، روايت زير است كه
آن را عبدالله بن جعفر حميرى با سندى از حسين بن علوان نقل مىكند:
عن جعفر، عن أبيه، عن على (عليه السلام) أنه
كان يقول: لا ينظر العبد الى شعر سيدته
(161)؛
امام جعفر صادق (عليه السلام) از پدرش و او از على (عليه السلام)
نقل كرد كه ايشان مىفرمود: غلام به موى خانمش نگاه نكند.
تعبير ((كان يقول))، در اين روايت نشان مىدهد اين سخن، به طور
مكرر از على (عليه السلام) صادر شده است.
مىتوان در تأييد مضمون اين دسته از روايات، بر موافق بودن آنها با
عموم قرآنى، يعنى آيه قل للمومنين...، نيز تأكيد كرد،
چرا كه بى گمان اين عام، شامل همه مردان مىشود و استثنا كردن بعضى، به دليلى متقن
نيازمند است.
بر خلاف مضمون دسته نخست از روايات كه افزون بر مخالف بودن آن با
عموم مزبور، با ديدگاه عامه نيز نزديك و موافق است؛ بنابراين مىتوان آنها را حمل
بر تقيه كرد؛ چنان كه صاحبان جواهر و وسائل نيز همين كار را كرده اند
(162)
و آنچه اين حمل را به خوبى تأييد مىكند، روايتى است كه صاحب قرب الاسناد به سند
خود از صالح بن عبدالله خثعمى نقل مىكند؛ در روايت آمده است:
عن أبى الحسن (عليه السلام) قال: كتبت اليه
أسأله عن خصى لى فى سن رجل مدرك يحل للمرأة أن يراها و تنكشف بين يديه، قال: فلم
يجبنى فيه
(163)؛
به امام أبى الحسن (عليه السلام) نامهاى نوشت و از ايشان پرسيدم:
آيا براى زن حلال است در معرض نگاه شخصى خواجه قرار گيرد كه به سن تكليف رسيده و
آيا مىتواند در حضور او پوشش خود را بردارد؟ ولى حضرت پاسخ اين مسئله مرا نداد.
از روايت معاوية بن عمار كه پيشتر نقل گرديد، نيز بوى تقيه
استشمام مىشود؛ زيرا امام (عليه السلام) در آن قضيه، با عمار (پدر معاوية بن عمار)
مواجه بوده كه از بزرگان عامه محسوب مىشده است
(164).
و به پرسش او نيز وقتى پاسخ داد كه تلويحاً از حاضران خواست او و عمار را تنها
بگذارند.
شاهد ديگر بر تقيهاى بودن اين سنخ روايات اينكه شيخ صدوق پس از
نقل روايتى كه مضمون آن نزديك به مضمون روايات بالاست، مىافزايد:
و قد روى فى خبر آخر أنه سئل عن ذلك فقال:
أمسك عن هذا و لم يجبه
(165)؛
و در روايت ديگرى، نقل شده كه وقتى از حضرت پيرامون اين مسئله پرسش
شد، پاسخ نداد و فرمود: از اين پرسش خوددارى كن.
به هر حال، مورد رواياتى كه مذكور شد، غلام است كه مىتواند اعم از
خواجه و غير خواجه باشد. چنان كه گفتيم، پارهاى از روايات نيز در خصوص خواجه وارد
شده، از جمله صحيحه عبدالملك بن عتبه است:
قال: سألت أبا عبدالله (عليه السلام) عن أم
الولد، هل يصلح أن ينظر اليها خصى مولاها، و هى تغتسل، قال: لا يحل ذلك
(166)؛
از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم: آيا در حالى كه ام ولد (كنيزى
كه از مولاى خود بچه دار شده) مشغول غسل است، خواجه مولايش مىتواند به او بنگرد؟
حضرت فرمود: اين كار حلال نيست.
مورد اين روايت، يكى از اقسام كنيز، يعنى ام ولد است، ولى مىتوان
گفت: اگر نگريستن خواجه به چنين زنى، جايز نباشد، نگريستن او به زن آزاده به طريق
اولى، جايز نيست، زيرا چنان كه پيشتر نيز اشاره شد، اسلام در مورد پوشش كنيزان
ارفاق بيشترى قائل شده. ولى آنچه مسئله را آسان مىكند، دو روايت بعدى است كه مورد
آنها، زنان آزاده است كه روايت اول صحيحه محمد بن اسحاق و روايت دوم از على بن على
(برادر دعبل) است:
1. سألت أباالحسن موسى (عليه السلام) قلت:
يكون للرجل الخصى يدخل على نسائه فيناولهن الوضوء فيرى شعورهن؟ قال: ل
(167)؛
به امام موسى كاظم (عليه السلام) عرض كردم: مردى شخص خواجهاى در
اختيار دارد كه بر زنان او وارد شده و به آنان (آب) وضو مىرساند، آيا مىتواند به
موى آنان، نگاه كند؟ فرمود: خير.
2. عن الرضا (عليه السلام) عن آبائه، عن الحسين (عليه السلام) قال:
أدخل على أختى سكينة بنت على خادم فغطت رأسها منه، فقيل لها: انه خادم، فقالت: هو
رجل منع من شهوته؛
(168)
امام رضا (عليه السلام) از قول پدران خود (عليه السلام) نقل مىكند
از امام حسين (عليه السلام) كه فرمود: بر خواهرم سكينه، دختر على (عليه السلام)،
خادمى وارد شد، با ورود او، خواهرم سر خود را پوشانيد، به وى گفته شد، اين شخص خادم
است! پاسخ داد: (بله ولى به هر حال او) مردى است كه از شهوتش جلوگيرى شده.
به حسب ظاهر، جمله منع من
شهوته اشاره به خواجه بودن آن مرد است. البته اين روايت، حاكى از قول يا فعل
معصوم نيست، ولى با توجه به اينكه سكينه، دختر و خواهر امام و آشنا با شيوه زندگى
آنان است و با عنايت به اينكه امامان معصوم (عليه السلام) به نقل اين امر، اهتمام
نشان دادهاند، مىتوان از آن به عنوان مويد بهره گرفت.
ناگفته نماند در برابر روايات ياد شده، به
روايتى بر مىخوريم كه آن را شيخ كلينى، به سند صحيح از محمد بن اسماعيل بن بزيع
نقل مىكند؛ وى مىگويد:
سألت أباالحسن الرضا
(عليه السلام) عن قناع الحرائر من الخصيات فقال: كانوا يدخلون على بنات أبى الحسن
(عليه السلام) و لا يتقنعن، قلت: فكانوا أحرار؟ قال: لا، قلت: فالأحرار يتقنع منهم؟
قال: ل
(169)؛
از امام رضا (عليه السلام) در مورد پوشش زنان
آزاده در برابر خواجگان پرسيدم. فرمود: خواجگان بر دختران امام كاظم (عليه السلام)
وارد مىشدند و ايشان سرهاى خود را نمىپوشيدند.
عرض كردم: آن خواجگان، آزاده بودند؟ فرمود:
خير. عرض كردم: لازم است در برابر آزادگان، سر خود را بپوشند؟ فرمود: خير.
ولى بايد گفت با لحاظ روايات پيشين، اين روايت
را نيز مىتوان حمل بر تقيه كرد و اين حمل، با توجه به وضعيت نابسامان دربار بنى
عباس كه شاهد آمد و شد و اختلاط غلامان و كنيزان، بدون رعايت موازين شرعى بوده است،
دور به نظر نمىرسد.
صاحب وسائل براى حل تعارض، احتمالات ديگرى نيز
داده است، مانند اينكه مقصود از ((بنات أبى الحسن))، دختران خرد سال آن حضرت بوده
است، يا اينكه خواجگان، نا بالغ بودهاند، يا اينكه بگوييم آمد و شد آنان، به
منظور خدمات ضرورى بوده است
(170).
ولى چنان كه پيداست همه اين احتمالات، خلاف ظاهر است.
نتيجه سخن آنكه در مقابل عموماتى مانند
قل للمومنين يغضوا من أبصارهم... و
و ليضربن بخمرهن على جيوبهن... و
يدنين عليهن من جلابيبهن...، به دليل متقن و خدشه ناپذيرى كه بتوان با تكيه
بر آن، غلامان و خواجگان را استثنا نمود، بر نخورديم.
از آنچه گفتيم، حكم مردانى كه امروزه در برخى
منازل و اماكن، به عنوان خدمتكار و سرايدار و مانند آن، به كار اشتغال دارند نيز
روشن مىشود؛ زيرا وقتى بر اساس دليلهاى ياد شده، وجوب پوشش بانوان در برابر
غلامان و خواجگان ثابت شد، وجوب پوشش آنان در برابر مردان مزبور كه از آزادگان
هستند، به طريق اولى ثابت مىشود، به ويژه با توجه به روايت قاسم صيقل كه مورد پوشش
و پاسخ در آن، عنوان كلى ((خادم)) بود. و چنان كه در جاى خود ياد آور شديم، بر فرض
هم كه در اين زمينه شك كنيم، مىتوان به عموماتى تمسك نماييم كه نگريستن مردان به
بانوان نامحرم را حرام و پوشش را بر آنان واجب مىكند.
يك نكته
از عبارت فخر المحققين در ايضاح الفوائد،
استفاده مىشود، بعضى در اثبات حرمت نگريستن خواجگان به بانوان، به فراز نورانى
أو التابعين غير أولى الاربة من الرجال در آيه 31 از
سوره نور، تمسك نمودهاند، به اين گمان كه مقصود از أولى
الاربة در اين جمله، خواجگان هستند؛ وى سپس در پاسخ مىگويد:
مقصود از غير أولى الاربة
در اين آيه، پير مردان كهن سالى هستند كه اشتياق و نيروى جنسى آنان به كلى از بين
رفته باشد
(171).
به نظر مىرسد در اين مورد، حق با فخر المحققين
است، زيرا نه لغت و نه روايتى كه در ذيل آيه مزبور وارد شده، با تفسير
غير أولى الاربة به خواجگان، مساعد نيست. توضيح اينكه
اربه در لغت، به معناى ((حاجت و نياز)) است
(172).
و بر اساس اين و با توجه به رواياتى كه از فريقين، درباره آيه مزبور وارد شده، و
مقصود از غير أولى الاربة من الرجال، مردانى است كه به
هر سبب، احتياج و اشتياقى به آميزش جنسى ندارند. در روايتى كه شيخ كلينى به سند
صحيح از زراره نقل مىكند، آمده است:
سألت أباجعفر (عليه
السلام) عن قوله عروجل: أو التابعين غير أولى الاربة من الرجال
در روايت ديگرى كه وى به سند صحيح از عبدالرحمن
بن أبى عبدالله نقل مىكند، در تفسير عبارت مزبور، گفته شده است:
مقصود از آن، مرد احمقى است كه تحت سرپرستى است
و كارى به زنان ندارد.
و در تفسير طبرى، به نقل از ابن عباس آمده است
كه وى در بيان معناى عبارت مزبور گفته است:
مقصود از آن، مرد احمقى است كه نيازى به زن
ندارد.
منظور از آن، شخصى است كه به دنبال طعام است و
ميلى به زن ندارد.
از مجموع آنچه گفته شد، به خوبى روشن مىشود،
نمىتوان مقصود از عبارت مزبور را خواجگان دانست، زيرا اين سنخ اشخاص، به لحاظ فهم
و تعقل، تفاوتى با ديگران ندارند و مشكل ايشان، تنها نقصان يا فقدان نيروى جنسى
است. حتى ممكن است تمايل به زن و اشتياق به آميزش در بعضى از آنان يافت شود، ولى به
سبب خواجه بودن نتوانند به تمايل و اشتياق خود پاسخ مقتضى دهند.