در واقع آيه
شريفه فوق در مقام بيان استدلال عليه كسانى است كه منكر بعث و زنده شدن بعد از مردن
بودند و آن را امر مستبعدى مى دانستند و مى گفتند: اگر ما مرديم و اجزاء و ذرات
بدنمان متلاشى گرديد و روى زمين پراكنده شد به گونه اى كه از اجزاى زمين تميز داده
نشد و گمنام گشتيم و خبرى از ما نبود، آيا ما بعد از مردن و نابودى و متلاشى شدن
بدن هايمان ، دو مرتبه زنده خواهيم شد و مبعوث خواهيم گشت ؟! و خداوند در پاسخ آنها
مى فرمايد:
قل : بتوفاكم ملك الموت ملك الموت (كم
) شما را كه همان جان و روح شما است ، جسدها و بدنهاى شما توفى مى كند و
بر مى گيرد، و شما به مردن از بين نخواهيد رفت و نابود نخواهيد شد. و اگر توفى در
اين آيه به معناى نابود كردن و از بين بردن باشد، آيه بى مورد بوده و جواب آنان
نخواهد بود.
بنابراين ، پاسخ خداوند متعال اين است كه توفى شما نابودى شما نيست ، بلكه در قبضه
ملك الموت هستيد كه (الذى وكل بكم
) و در عالم برزخ نيز در حيطه او خواهيد بود، پس
(كم ) كه حقيقت شما و جان شما
است ، نزد ما محفوظ و از بين نخواهد رفت ، و اين بدن هاى شما است كه در حال تغيير
است و از حالى به حال ديگر مبدل مى شود، چنانكه در دنيا نيز چنين بود كه در پايان
از بين مى رود و نابود مى گردد.
بر اين پايه ، شخصيت انسان به بدن و جسم انسان نيست ، بلكه به نفس و جان اوست ، و
آن نيز پايدار است و نابودى و فرسودگى ذرات بدن ضررى به بقاء و پايدارى نفى نمى
زند.
نكته ديگر اينكه : خداوند متعال در ادامه آيه اخير در استدلال عليه كافران منكران
معاد مى فرمايد:
بل هم بلقاء ربهم كافرون يعنى لقاى پروردگار بايد صورت گيرد.
س 197-
خداوند متعال از زبان حضرت عيسى
عليه السّلام در زمان كودكى و در حالى كه در گهواره بود، نقل مى كند كه فرمود:
انى عبدالله ... و برا بوالدتى (مريم 30 32)
براستى كه من بنده خدا هستم ... و خدا مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده است .
و اين در حالى است كه حضرت عيسى عليه السّلام در آن وقت ، عبوديت نداشت ، نيكوكارى
به مادرش نيز بعدا تحقق پيدا كرد. اين سخن حضرت عيسى عليه السّلام را چگونه مى توان
توجيه نمود درست است ؟
ج - حضرت عيسى عليه السّلام در آن هنگام با
لفظ
(انى
)
تنها اشاره به خود در آن وقت به خصوص ننمود. بلكه اين تعبير از اول ولادت تا وقتى
كه خداوند او را رفع نمود، بر او صدق مى كند
س 198- خداوند متعال مى فرمايد:
و ليس الذكر كالانثى . (آل عمران : 36)
و پسر چون دختر نيست
آيا اين سخن از كلام حضرت مريم عليهاالسلام است ،
يا از كلام خداوند؟
ج - كلام خداوند است ، و الف و لام دو كلمه
(الذكر
) و
(الانثى
) لام عهد است ، يعنى آن
ذكورى كه حضرت مريم عليهاالسلام مى خواست ، غير از اناثى است كه به او داديم
س 199- چرا در آيه شريفه
و اذ قالت الملائكه : يا مريم ، ان الله اصطفاك و طهرك ، و اصطفاك على نساء
العالمين (آل عمران : 42)؛ و (ياد كن ) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم
، خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است .) لفظ
(اصطفاء
) دوبار تكرار شده است ؟
ج - تكرار اصطفاى دومى براى برترى آن حضرت
نسبت به زنان است ، ولى اصطفاء اولى مطلق است و شامل مرد و زن مى گردد و از آن
استفاده مى شود كه حضرت مريم عليهاالسلام از ميان زنان و مردان برگزيده است .
س 200- آيا حضرت مريم عليهاالسلام از
مردان هم برتر بوده است ؟
ج - حضرت مريم عليهاالسلام بسيار عظمت دارد.
قرآن كريم او را در عداد پيغمبران عليهم السلام آورده و مى فرمايد:
و اذكر فى الكتاب مريم ... (مريم : 16)
و مريم را در كتاب ياد كن .
به همان صورت كه درباره حضرت ابراهيم ، و حضرت موسى ، و حضرت اسماعيل ، و حضرت
ادريس عليهم السلام مى فرمايد:
و اذكر فى الكتاب ابراهيم ، انه كان صديقا نبيا (مريم : 41)
و در كتاب حضرت ابراهيم عليه السّلام را ياد كن ، زيرا او بسيار راستگو و پيامبر
بود.
و مى فرمايد:
و اذكر فى الكتاب موسى ، انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا (مريم : 51)
و حضرت موسى عليه السّلام را در كتاب ياد كن ، زيرا او مخلص (و به تمام وجود
پاكيزه ) و فرستاده خدا و پيامبر بود.
و اذكر فى الكتاب اسماعيل ، انه كان صادق الوعد، و كان رسولا نبيا (مريم :
52)
- و از حضرت اسماعيل عليه السّلام در كتاب ياد كن ، زيرا او درست وعده و فرستاده
خدا و پيامبر بود.
و مى فرمايد:
و اذكر فى الكتاب ادريس ، انه كان صديقا نبيا (مريم : 56)
و در كتاب از حضرت ادريس عليه السّلام ياد كن ، زيرا او بسيار راستگو و پيامبر
بود.
س 201- آيا آيه
اولئك الذين انعم الله عليهم ... (مريم : 58): (اينان كسانى هستند كه خداوند
نعمت (ولايت ) را بر آنان ارزانى داشته است ...) كه در ذيل گذشته آمده است ، شامل
حضرت مريم عليهاالسلام نيز مى شود؟ و آيا حضرت مريم از حضرت زهرا عليهاالسلام نيز
برتر بود؟
ج - در روايات به نقل از رسول اكرم صلى اللّه
عليه و آله و سلم آمده است :
مريم سيده نساء عالميها و اما ابنتى فاطمه ، فهى سيده نساء العالمين من الاولين و
الآخرين .)(71)
مريم عليهاالسلام سرور زنان زمان خود بود. ولى دخترم فاطمه سرور زنان تمام عالميان
از اولين تا آخرين است .
حضرت يوسف عليه السّلام
س 202- حضرت يوسف عليه السّلام در پاسخ
عذر خواهى برادرانش فرمود:
لاتثريب عليكم اليوم ، يغفر الله لكم ، و هو ارحم الراحمين (يوسف : 92)
امروز سرزنشى بر شما نيست ، خدا شما را مى آمرزد، و او مهربانترين مهربانان است
مقصود از اين گفتار حضرت يوسف عليه السّلام
لاتثريب عليكم اليوم چيست ؟
ج - اين منتهاى مردانگى حضرت يوسف عليه
السّلام است كه با آن همه زجرها كه از سوى برادرانش در مدت چهل سال كشيد، از افتادن
به چاه گرفته تا فروخته شدن و در زندان افتادن و...، تنها فرمود:
(لاتثريب عليكم
) يعنى هيچ گونه
معامله سوء و بر خورد و رفتار بد از ناحيه من به شما نخواهد رسيد.
س 203- خداوند متعال از قول برادران حضرت
يوسف عليه السّلام مى فرمايد:
ليوسف و اخوه احب الى ابينا منا. (يوسف : 8)
حضرت يوسف عليه السّلام و برادرش نزد پدرمان از ما دوست داشتنى ترند.
آيا جمال حضرت يوسف عليه السّلام موجب محبت حضرت يعقوب عليه السّلام شده بود؟
ج - درك آسمانى حضرت يعقوب عليه السّلام بود
كه به حضرت يوسف عليه السّلام فرمود:
كذلك يجتبيك ربك و يعلمك من تاءويل الاحاديث ، و يتم نعمته عليك و على آل يعقوب
كما اتمها على ابويك من قبل ، ابراهيم و اسحق . (يوسف : 6)
و اين چنين پروردگارت تو را بر مى گزيند، و از تعبير خوابها به تو مى آموزد، و
نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مى كند، همان گونه كه قبلا بر پدران تو،
ابراهيم و اسحاق تمام كرد.
زيرا
(اجتباء
)
به معناى جمع آورى مطالبات و برگزيدن است ، و حضرت يعقوب عليه السّلام مى فرمايد:
خداوند تو را بر گزيده و همان كرامتى را كه به حضرت ابراهيم و اسحاق عليهاالسلام
عنايت فرمود، به تو نيز ارزانى خواهد داشت ، و تو نمونه حضرت ابراهيم و اسحاق
عليهاالسلام خواهى بود.
حضرت سليمان عليه السّلام
س 204- آيا حضرت سليمان عليه السّلام
بساطى داشته كه با آن در هوا پرواز مى كرده است ؟
ج - روايات در اين باب زياد است ، و نمى شود
آنها را انكار نمود.
(72)
س 205- خداوند متعال مى فرمايد:
قالت نمله يا ايها النمل ادخلوا مساكنكم ، لايحطمنكم سليمان و جنوده و هم لايشعرون
.
(نمل : 18)
مورچه اى گفت : اى مورچگان ، به خانه هايتان داخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش
نديده و ندانسته شما را پايمال كنند.
در تفسير اين آيه در روايت آمده است :
(حضرت
سليمان عليه السلام به اين مورچه گفت : ما كه در آسمان پرواز مى كرديم ، پس چرا تو
به مورچه ها گفتى :
ادخلوا مساكنكم ، لايحطمنكم سليمان و جنوده مورچه در جواب گفت :
(اگر به شما سر گرم مى گرديدند، از ياد خدا غافل مى شدند، و يا اينكه
اگر به كبكبه و شوكت و عظمت دستگاه تو نظر مى كردند، به دنيا و زخارف و زندگى دنيا
تمايل پيدا مى كردند
)(73)
آيا اين روايت درست است ؟
ج - به چنين روايتى بر خورد نكرده ام ؛ علاوه
بر اين ، معلوم نيست بساط حضرت سليمان عليه السّلام آن قدر وسعت داشته كه جنود و
سپاهش را با خود در هوا هم حمل كند، در ذيل آيه ،
و القينا على كرسيه جسدا ثم اناب (ص : 34): (و بر تخت او جسدى بيفكنديم ،
پس او به تمام وجود سوى خدا توبه و رجوع نمود.) روايات عجيبى وارد شده كه با مقام
حضرت سليمان عليه السلام و پيغمبرى آن جناب سازش ندارد. آمده است :
(روزى حضرت عزرائيل به نزد حضرت سليمان عليه السّلام آمد و آن حضرت يك
پسر داشت كه جناب عزرائيل به او خيره خيره نگاه مى كرد، لذا آن حضرت به باد دستور
داد كه او را لاى ابرهاى آسمان پنهان كند.
)
س 206- خداوند متعال از زبان حضرت سليمان
مى فرمايد:
هب لى ملكا لاينبغى لاءحد من بعدى ، انك انت الوهاب . (ص : 35)
سلطنتى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد. به يقين تو بسيار
بخشنده اى .
آيا اين در خواست با مقام نبوت آن بزرگوار سازگار است ؟
ج - اتفاقا خيلى بجاست ؛ زيرا مى فرمايد: ملكى
به من بده كه به كسى نمى دهى ، نمى فرمايد ملكى به من بده و به ديگرى نده ، بلكه مى
فرمايد: آنچه را به ديگرى نخواهى داد به من عطا كن .
س 207- مگر معناى
(لاينبغى لاحد
) اين نيست كه
ديگران سزاوار نيستند و من سزاوارم ؟ و آيا در اين تقاضا شائبه حسادت وجود ندارد؟!
ج - مى فرمايد ملكى مى خواهم كه بعد از من كسى
آن را دارا نخواهد شد. اگر بفرمايد: به من بده و به ديگران نده ، حسد خواهد شد؛ ولى
آن بزرگوار اين گونه نمى فرمايد. بلكه مى فرمايد: ملكى كه به هيچ كس سزاوار نيست به
من بده ، نه اينكه ديگران سزاوار نيستند، به من بده كه سزاوار آنم .
محتواى زبور داوود عليه السّلام
س 208- زبور حضرت داوود عليه السّلام كه
خداوند درباره آن مى فرمايد:
و آتينا داود زبورا (اسراء: 55)
و زبور را به حضرت داوود داديم .
چگونه بوده ، آيا چون ايشان صاحب كتاب بوده ، نمى توان استفاده كرد كه از
اولواالعزم بوده است ؟!
ج - اصلا زبور داوود عليه السّلام مشتمل بر
شريعت و حكم نبود، بلكه مجموعه اى از ادعيه و اوراد بوده است .
رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و
سلم
دين اجداد رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم
س 209- آيا اجداد پيغمبر اكرم صلى اللّه
عليه و آله و سلم به دين حضرت عيسى عليه السّلام عمل مى كردند؟
ج - البته موحد بودند، و به دين حضرت ابراهيم
عليه السّلام عمل مى كردند. توضيح اينكه : شريعت حضرت ابراهيم عليه السّلام به دو
شعبه تقسيم گرديد:
يكى ، شعبه بنى اسرائيل كه حضرت موسى عليه السّلام با تورات و احكام آن ، و نيز
حضرت عيسى عليه السّلام با انجيل و تصديق تورات ،به سوى آنان فرستاده شدند.
شعبه ديگر، اعراب حجاز بودند كه عمل حج را نيز داشتند و اجداد پيغمبر اكرم صلى
اللّه عليه و آله و سلم از دسته دوّم بودند.
دين رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم پيش از بعثت
س 210- حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و
آله و سلم پيش از بعثت چه دينى داشته است ؟
ج - در روايت آمده است كه آن حضرت متدين به
دين حضرت ابراهيم عليه السّلام بوده اند،
(74)
و در حديثى آمده است :
(شريعت هر يك از
انبياى اولواالعزم كه داراى كتاب و شريعت بودند، تا شريعت اولواالعزم ديگر جارى بود
و به آن عمل مى شد، از حضرت نوح عليه السّلام تا حضرت ابراهيم عليه السّلام به
شريعت حضرت نوح عليه السّلام عمل مى شد، تا اينكه شريعت حضرت ابراهيم عليه السّلام
آن را نسخ كرد و تا زمان حضرت موسى عليه السّلام ادامه داشت . و انبياى ديگر تا
شريعت حضرت عيسى عليه السّلام تابع شريعت قبل بودند. تا اينكه شريعت ايشان ، شريعت
حضرت موسى عليه السّلام را نسخ نمود، و پيغمبران بعد از شريعت حضرت رسول اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم ، تابع حضرت عيسى عليه السّلام بودند
).
(75)
س 211- پس چرا پيامبر اكرم صلى اللّه عليه
و آله و سلم دين حضرت عيسى عليه السّلام را نداشتند، مگر دين حضرت عيسى عليه السلام
، ناسخ دين حضرت ابراهيم عليه السّلام و جهانى نبود؟
ج - دين حضرت ابراهيم عليه السّلام انشعاب
پيدا كرد و به دو شعبه تقسيم گرديد:
شعبه نخست كه در بنى اسرائيل بود و از حضرت اسماعيل گرفته تا حضرت يسمع و ذوالفكل
را شامل مى شد.
و اذكر اسماعيل و اليسع و ذاالكفل ، و كل من الاخبار (ص : 48)
و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را به ياد آور، كه همه از نيكانند.
اينان فريضه حج نيز جزو دينشان بود، بر خلاف شعبه اول كه حج نداشتند و در تورات و
انجيل هم اثرى از آن نيست .
توضيح اينكه : بزرگ بنى اسماعيل ، شخصى به نام ،
(عمرو
بن لحى
) بود كه ظاهرا با طائفه
(تيميها
) جنگ و بر آنها غلبه كرد
و زمامدار مكه شد و تمام آنها موحد و به دين حضرت ابراهيم عليه السّلام گرويدند،
ولى
(عمرو
)
بيمار شد و به دستور پزشكان جهت تغيير آب و هوا، به شامات (سوريه ) مسافرت كرد، و
تحت تاءثير مردم آن سامان كه بت پرست بودند، بت پرست شده و بت
(هبل
)
را با خود به مكه آورد و مردم را به بت پرستى دعوت نمود، و در نتيجه تمام عربستان
بت پرست شدند؛ بجز اجداد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم كه همچنان موحد و
به دين حضرت ابراهيم عليه السّلام باقى ماندند، و بدين ترتيب پيغمبر اكرم صلى اللّه
عليه و آله و سلم نيز تا پيش از بعثت متدين به دين حضرت ابراهيم بود.
مقامات معنوى رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم پيش از بعثت
س 212- آيا حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه
و آله و سلم قبل از بعثت صاحب مقامى از مقامات بودند؟
ج - طبق روايات ، علامات و معنوياتى از ايشان
ظهور و بروز داشته است ، و در حالى كه كودك بود، ملك قلبش را شستشو داد.
(76)
بدون ترديد مقصود شستشوى مادى نبود به اين صورت كه واقعا قلبش شكافته شود و ملك
داخل آن گردد، بلكه تمثل بوده ، مانند قصه حضرت مريم عليهاالسلام كه خداوند مى
فرمايد:
فتمثل لها بشرا سويا (مريم : 17)
يعنى واقعا حقيقت جبرئيل عليه السّلام بشر نشد، بلكه تمثل بود و در ديد جناب مريم
عليهاالسّلام به صورت بشر و انسان نمايان گرديد. درباره رسول صلى اللّه عليه و آله
و سلم نيز در روايت آمده است :
و لقد قرن الله به اعظم ملك منذ فطم )(77)
(از زمانى كه از شير گرفته شد، خداوند
بزرگترين فرشته را قرين و همدم او نمود.
مقصود از
(اعظم ملك
) همان روح است كه آفريده اى اعظم از جبرئيل است كه هميشه آن بزرگوار به
او مؤ يد بوده اند. و اين معنى را خداوند متعال در قصه حضرت ابراهيم عليه السّلام
نيز نقل نموده و مى فرمايد:
و جعلناهم ائمه يهدون باءمرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات ... (انبياء: 73)
و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه (مردم را) به فرمان ما هدايت مى كردند، و انجام
دادن كارهاى نيك را به ايشان وحى كرديم ...
در اين جمله ،
(مصدر
)
يعنى كلمه
(فعل
) به
(مفعول خودش
)
يعنى كلمه
(الخيرات
) اضافه شده و علماى ادب گفته اند: هرگاه مصدر به مفعول اضافه شود تحقق
را مى رساند؛ پس منظور اين است كه فعل خيرات از آنها محقق است ؛ زيرا به نحو فعلى
نفرموده است :
و اوحينا اليهم ان افعلوا الخيرات كه در اين صورت افاده تحقق نمى كرد؛
بنابراين ، از اين آيه شريفه مى توان استفاده كرد كه امام و هر پيغمبرى كه داراى
مقام امامت است ، افعالش خير است و هميشه به وحى
(روح
القدس
) مؤ يد است .
نماز خواندن پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم پيش از نبوت
س 213- آيا از آيات سوره علق استفاده نمى
شود كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم پيش از نبوت نماز مى خوانده است ،
آنجا كه مى فرمايد:
ارايت الذى ينهى عبدا اذا صلى ؟ (علق : 9 و 10)
آيا ديدى آن كسى را كه بازمى داشت ، بنده اى را آنگاه كه نماز مى گزارد؟
ج - بله ، بنابراينكه تمام سوره در شب مبعث
نازل شده باشد، استفاده مى شود كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم قبل از
نبوت نماز مى خوانده و كسانى بوده اند كه ايشان را از نمازگزاردن باز مى داشتند.
نبوت قبل از رسالت
س 214- آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله
و سلم پيش از رسالت ، نبوت داشته و بعد رسالت پيدا كرده است ؟
ج - بله پيش از مبعوث شدن به رسالت ، نبوت
داشته اند. و در بعضى از احاديث آمده است :
(شش
ماه قبل از رسالت ، به نبوت مشرف شدند.
)
نبوت رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم پيش از انبياء عليهم
السلام
س 215- معناى فرمايش زير حضرت رسول صلى
الله عليه و آله و سلم چيست كه مى فرمايد:
كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين .
(78)
در حالى كه حضرت آدم عليه السّلام ميان آب و گل بود، من پيامبر بودم .
ج - يعنى امضاى نبوت حضرت صلى اللّه عليه و
آله و سلم از آن وقت بوده است .
س 216- آيا تمام انبياء عليهم السلام چنين
هستند؟
ج - گويا همه انبياء عليهم السلام چنين باشند.
دليل افضليت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بر ساير انبياء عليهم السلام
س 217- دليل افضليت پيغمبر اكرم صلى اللّه
عليه و آله و سلم چيست ؟
ج - شريعت حضرت ، و خود حضرت ، و مقاماتش ، و
اينكه او رسول است تا آخر عالم و براى همه ، و كتاب او كه قرآن است حجت براى اهل
عالم ، و بهترين دليل براى افضليت ايشان مى باشد.
س 218- آيا دليلى بر افضليت پيغمبر اكرم
صلى اللّه عليه و آله و سلم غير از قرآن داريم ؟
ج - حالات حضرت و دعوت ايشان به معارف الهى و
توحيدى كه
لم ياءت بها الانبياء السابقون عليهم السلام . (كه پيامبران پيشين عليهم
السلام مانند آن را نياورده اند)
پيغمبر جن و انس
س 219- آيا پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و
آله و سلم بر جنيان هم مبعوث گرديده است ؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد:
و اذ صرفنا اليك نفرا من الجن يستمعون القرآن ، فلما حضروه قالوا: انصتوا، فلما
قضى ، و لوا الى قومهم منذرين (احقاف : 29)
و چون تنى چند از جن را به سوى تو روانه كرديم كه قرآن را بشنوند، پس چون بر آن
حاضر شدند، به يكديگر گفتند: گوش فرا دهيد و چون به انجام رسيد، براى انذار به سوى
قوم خود بازگشتند.
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بر
آنان نيز مبعوث گرديده است .
بنده محض خدا
س 220- چرا خداوند متعال در برخى از آيات
قرآن ، از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به عنوان
(عبد
) ياد كرده ؟
جمله مى فرمايد:
سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى ...
(اسراء: 1)
منزه است آن خداوندى كه بنده اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجد الاقصى سير
داد...
و نيز مى فرمايد:
فاوحى الى عبده ما اوحى (نجم : 10)
آنگاه به بنده اش آنچه را بايد وحى كند، وحى فرمود.
ج - اطلاق
(عبد
)
به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، تشريفى است .
س 221- آيا واقعيت ندارد؟
ج - دارد.
پيامبر خاتم
س 222- آيا خاتميت دليل عقلى دارد؟
ج - دليل قرآنى و استدلال به قرآن كه جهانى و
جاودانى است ، دليل خاتميت است .
س 223- آيا دليل عقلى هم دارد؟
ج - دليل عقلى در كليات و نبوت عامه است ، نه
در جزئيات و نبوت خاصه .
اطاعت از پيامبر، عين اطاعت از خداوند
س 224- آيا اطاعت از رسول اكرم صلى اللّه
عليه و آله و سلم در عرض اطاعت از خداوند متعال است ؟
ج - خير، بلكه اطاعت از رسول اكرم صلى اللّه
عليه و آله و سلم اطاعت از خدا، و سرپيچى از اوامر و نواهى او، سرپيچى از اوامر و
نواهى خدا است . خداوند متعال مى فرمايد:
من يطع الرسول ، فقد اطاع الله (نساء: 80)
هر كس از پيامبر فرمان برد، در حقيقت خدا را فرمان كرده است .
علت فرستادن صلوات بر رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم
س 225- صلوات فرستادن ما بر پيغمبر اكرم
صلى اللّه عليه و آله و سلم و آل او عليهم السلام براى ترفيع درجه ما است ، و يا
پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و خاندان او عليهم السلام ؟
ج - براى ترفيع درجه ما است ، چرا كه پيغمبر
اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم اشرف موجودات است ، پس بايد يك كمال وجودى اى را
داشته باشد كه
(لاكمال فوقه
):
(هيچ كمالى بالاتر از آن نباشد.)
بنابراين ، اعطاى كمال جديدى به ايشان كه داراى آن نباشد، تصور نمى شود، پس صلوات
ما يك نحوه تعظيم و تكريم است ، كه در اثر آن به كمال و مرتبه آن بزگوار هيچ اضافه
نمى شود. و عينا مثل اين مى ماند كه يك سيب به باغ سيب ببرند و براى تعظيم و تكريم
و صاحب باغ ، به او بدهند؛ زيرا هر مزيت دينى و دنيايى از بركات رسول اكرم صلى
اللّه عليه و آله و سلم است و آن حضرت صاحب همه خيرات و مبرات مى باشد.
س 226- پس فرمايش شهيد قدس سره
(79) تمام نيست ؟
ج - به حسب ظاهر تمام است .
س 227- جمله وتقبل شفاعته و ارفع درجته
(80) (و شفاعت او را بپذير، و منزلش را والا گردان .) به چه معنى است ؟
ج - يك نوع تعظيم و تكريم است نسبت به رسول
اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ، و مطلوب ، و جزء دعا است .
س 228- در روايت از خود رسول اكرم صلى
اللّه عليه و آله و سلم آمده است :
تناكحوا، تناسلوا، فانى اباهى بكم الامم يوم القيامه و لو بالسقط.(81)
با يكديگر ازدواج ، و زاد و ولد كنيد، زيرا من در روز قيامت به وجود شما بر ديگر
امتها افتخار مى كنم ، هر چند سقط باشد.
آيا از اين حديث استفاده نمى شود كه اين امور (از جمله دعا و صلوات ) موجب ترفيع
منزلت ايشان مى شود.
ج - با اين امور مقام رسول اكرم صلى اللّه
عليه و آله و سلم بالاتر نمى رود ،بلكه موقعيت آن بزگوار براى ديگران روشنتر مى
شود، زيرا دعوت ، دعوت ايشان است و هر چند اين دعوت بيشتر شود، و از جمله كثرت
مسلمانها بيشتر گردد، موقعيت آن حضرت براى ديگران روشن تر مى گردد.
شفاعت كبراى رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم
س 229- منظور از شفاعت در جمله
و تقبل شفاعته چيست ؟
ج - شفاعت كبرى منظور است ، در حديثى از امام
باقر عليه السّلام آمده است :
(همه انبياء و اولياء عليهم السلام محتاج به
شفاعت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم هستند
).
(82)
و ديگران هم كه از اين خوان لقمه اى بر مى دارند به رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله
و سلم ملحق مى گردند.
اندوه رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم در سوگ فرزندش
س 230- حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و
آله و سلم در سوگ فرزندش ابراهيم فرمود:
القلب يحزن ، و العين تدمع ، و لااقول الا الحق
(83)
دل اندوهگين مى گردد و اشك مى ريزد، ولى جز سخن حق بر زبان جارى نمى كنم .
آيا اين حزن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم با آيه شريفه
الا، ان اولياء الله لاخوف عليهم ، و لا هم يحزنون (يونس : 62) منافات
ندارد؟
ج - حزن مراتب دارد، بعضى از مراتب حزن نسبت
به بعض ديگر حزن محسوب نمى شود.
مقامات معنوى و زندگانى ائمه عليهم
السلام
ائمه اطهار عليهم السلام وسائط فيض الهى
س 231- آيا از آيات قرآن كريم مى توان
استفاده نمود كه ائمه عليهم السلام واسطه فيض هستند؟
ج - از آيات ولايت اگر به ولايت تكوينى معين و
تفسير شوند مى توان اين معنى را استفاده نمود؛ ولى عمده ، روايات است كه بسيارند و
بر ولايت تكوينى آنان ولايت مى كنند.
س 232- ولايت تكوينى ائمه عليهم السلام به
چه معنى است ؟
ج - (ولايت
) به معناى سرپرستى است ، يعنى سرپرستى خداوند متعال نسبت به بنده ، و
تحت تدبير الهى قرار گرفتن بنده ، و فانى شدن اراده او را در اراده حق تعالى به
گونه اى كه از خود هيچ خواست و اراده اى نداشته ، و خواست او خواست خدا باشد.
س 233- آيا از
(حديث كساء
) مى توان استفاده
نمود كه ائمه عليهم السلام واسطه فيضند؟
ج - حديث كساء، روايت معروف ولى مرسل است ، هر
چند مضمون آن قابل تطبيق با روايات صحيحه فراوانى است كه بر واسطه فيض بودن ائمه
عليهم السلام دلالت دارند. از آن جمله حديث جابر است كه فريقين (شيعه و سنى ) آن را
نقل كرده اند. در آن روايت حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به جابر بن
عبدالله انصارى مى فرمايد:
اول ما خلق الله ، نور نبيك ، يا جابر
(84)
اى جابر، نخستين چيزى كه خداوند متعال آفريد، نور پيامبر تو بود.
وآنگهى اگر عالم ، عالم ملت و معلول و مرتقيه به علل عاليه باشد، كه چنين است ،
چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:
و ان الى ربك المنتهى (نجم : 42) (و در حقيقت پايان كار به سوى پروردگار
توست .) مطلب به همين صورت خواهد بود.
(85)
فرازهايى از دعاى رجبيه
س 234- در دعاى روزهاى ماه رجب راجع به
معصومين عليهم السلام آمده است :
لافرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك ...
(86)
بين تو و آنان فرقى نيست ، جز آنكه آنان بنده و مخلوق تواند.
مقصود از فرق چيست ؟
ج - فرق ، فرق است ، يعنى ذوات آنها مخلوق و
مصنوع تو هستند، و افعال آن ها افعال تو است .
س 235- جمله فبهم ملات سماءك و ارضك ...
(87)
(پس به واسطه آنان آسمان و زمين را پر كردى ). در همان دعا، به چه معنى است ؟
ج - يعنى ولايتى به آنها عطا فرمودى كه از راه
آن آسمانها و زمين روشن مى شود، اما ذوات آنها مخلوق و مصنوع تواند.
ائمه عليهم السلام مجارى فيض الهى
س 236- در روايات ائمه عليهم السلام
درباره خود فرموده اند:
(هر صيغه جمع كه در
قرآن در مورد خداوند تعالى است ،
نحن فعلنا، و نحن صنعنا (ما كرديم ، و ما انجام داديم . منظور از اين
روايات چيست ؟
ج - منظور اين است كه ائمه اطهار عليهم السلام
، وسائط و مجارى فيض از ناحيه حق به مخلوقاتند و هر چه به خلق مى رسد، از ناحيه
آنها مى رسد.
س 237- آيا در آيه
(انا انزلناه
) (ما قرآن را نازل
كرديم .) (قدر: 1) نيز چنين است ؟
ج - بله همين طور است ، و اشاره به ولايت كليه
تكوينيه آنهاست و اينكه كار آن ها، كار خداوند متعال است .
مقام نورانيت ائمه عليهم السلام
س 238- منظور از اينكه ائمه عليهم السلام
در برخى روايات مى فرمايند: جبرئيل منا الينا
(88)
(جبرئيل عليه السّلام از ما و به سوى ما است ). چيست ؟
ج - اشاره به مقام نورانيت آنهاست كه :
لكل منا مقام معلوم
(89)
براى هر كدام از ما مقامى شناخته شده و مشخصى است .
جبرئيل عليه السّلام نيز يك مرتبه از مراتب وجود( مقام نورانيت ) آنهاست كه به
مرتبهديگر از مراتب وجود آنها كه در اين عالم است ،نازل مى گردد.
ائمه عليهم السلام راهنمايان توحيد
س 239- منظور از اين كلام معصوم عليه
السّلام كه در زيارت جامعه كبيره آمده است ، چيست كه مى فرمايد:
من ارادالله ، بداء بكم ، و من وحده ، قبل عنكم .(90)
هر كس آهنگ خدا را كند، به شما آغاز مى كند؛ و هر كس به يگانگى خدا ايمان آورد، از
سوى شما آمده است .
ج - جمله اول :
من اراد الله ، بداءبكم يعنى كسى كه خدا را مى خواهد، شما سبيل و راه و
راهنماى اوييد، و از راه شما بايد به خدا برسد، كه :
انتم السبيل الاعظم
(91)
شماييد بزرگترين راه خدا.
و جمله دوم :
من وحده قبل عنكم يعنى كسى كه موحد است ، از ناحيه شما آمده و از نزد شما بر
خاسته است .
قلب امام عليه السّلام آشيانه مشيت خدا
س 240- اين عبارت كه از يكى از معصومين
عليهم السلام نقل شده ، به چه معنى است كه مى فرمايد:
نحن مشيه الله
ما، خواست و مشيت خداييم .
ج - اين روايت در كجا نقل شده است ؟! در مورد
ائمه عليهم السلام اين جمله در احاديث آمده است :
قلوبنا و كر مشيه الله
(92)
دلهاى ما آشيانه مشيت خداست .
س 241- بنابراين ، جمله گذشته روايت صحيحى
نيست ؟
ج - بنده نديده ام ، اگر هم باشد، معتبر نيست
، زيرا به تسلسل مى انجامد.
كنيز بودن مادر بعضى از ائمه اطهار عليهم السلام منقصت نيست
س 242- آيا كنيز بودن مادر بعضى از ائمه
اطهار عليهم السلام ، موجب منقصت آن بزرگواران نيست ؟
ج - بايد از ديد خدايى منقصت محسوب شود، نه از
نظر مردم ، و خداوند بردگى را امضاء كرده است و بايد در آن نظام مشى كرد. خداوند
متعال مى فرمايد:
و ان الحكم الا الله (انعام : 57)
و فرمان (و قانون گذارى ) جز به دست خدا نيست .
س 243- آيا همين كه عرف و عقل آن را منقصت
مى دانند، كافى نيست ؟
ج - عقل و عرفى را كه خلاف حكم خدا است ، بايد
كنار گذاشت .
خصيصه هاى ويژه هر كدام از ائمه عليهم السلام
س 244- در روايت آمده است كه حضرت امام
حسين عليه السّلام در كربلا به حضرت زينب عليهاالسلام فرمود:
(مادرم از من بهتر بود و از دنيا رفت ، پدر و برادرم از من بهتر بودند و
از دنيا رفتند
)(93)
آيا از اين بيان استفاده نمى شود كه هر امام سابق از امام لاحق ، افضل است ؟
ج - بله ، از اين روايت استفاده مى شود كه هر
امام سابق بر امام لاحق فضيلت عمومى دارد؛ ولى ممكن است امام لاحق مزيتهاى مخصوصى
داشته باشد كه سابق نداشته ، مانند شهادت امام حسين عليه السّلام و بيان احكام كه
صادقين (حضرت امام باقر و امام صادق عليها السلام ) داشته اند و امثال اينها.
واقع مطلب اين است كه از سه ديدگاه مى توان به ائمه عليهم السلام نظر كرد:
اول : به حسب مقام نورانيت ، كه همه آنان از اين جهت يكى هستند.
دوم : افضل بودن امام سابق از امام لاحق به طور عموم كه از اين روايت و رويات ديگر
استفاده مى شود.
سوم : افضليت امام لاحق بر سابق به فضيلت و مزيت خاص ، مانند شهادت امام حسين عليه
السّلام و حلم امام حسن عليه السّلام و دعاى امام سجاد عليه السّلام و بيان احكام
توسط صادقين عليهاالسلام .
ترتب ولايتى خلقت اهل بيت عليهم السلام
س 245- معناى اين روايت كه مى فرمايد:
(خداوند نخست نور مرا آفريد، و از نور من نور على عليه السّلام را، و از
نور من و على عليه السّلام نور فاطمه عليهاالسلام و از نور فاطمه عليهاالسلام بهشت
را
)،
(94)
چيست ؟
ج - مقصود بيان ترتب ولايتى آنها نسبت به مقام
واقعيت وجود است .
امام عليه السّلام ميزان اعمال
س 246- چگونه امام عليه السّلام ميزان
اعمال است ؟
ج - ميزان به معناى نمونه و مجسمه اسلام است
كه امام عليه السّلام چنين مى باشد و ديگران را با او مى سنجند، و كم و بيش معلوم
مى شود.
در روايات از اين معنى ياد شده است ، بلكه در زيارت حضرت امير المؤ منين عليه
السّلام آمده است :
السلام على ميزان الاعمال
(95)
سلام بر ميزان اعمال .
چرا خصوص اميرالمؤ منين عليه السّلام
س 247- چرا رسول الله صلى اللّه عليه و
آله و سلم ميزان اعمال شمرده نشده و خصوص اميرالمؤ منين عليه السّلام را ذكر فرموده
اند؟
ج - زيرا افراد امت با تربيت شده رسول الله
صلى اللّه عليه و آله و سلم سنجيده مى شوند تا مقام آن بزرگوار روشن شود.
س 248- حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام
از ميان ائمه عليهم السلام چه خصوصيتى دارد كه آن بزرگوار را به عنوان ميزان اعمال
معرفى نموده اند؟
ج - زيرا از همه مظلوم تر بود.
امير المؤ منين عليه السّلام و نهج البلاغه
عدم منافات اعطاى انگشتر با حضور قلب در نماز
س 249- آيا اعطاى زكات و دادن انگشتر توسط
حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام به سائل در نماز، با حضور قلب در نماز منافات
ندارد؟
ج - در كتاب
(صحيح
مسلم
) در باب
(مناقب
خلفا
) روايتى در رابطه با اين داستان ذكر
نشده است ، ولى در
(باب صلاه
) آن كتاب در بخش ركوع ، آيه
انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا، الذين يقيمون الصلوه و يؤ تون الزكاه و م
راكعون
(مائده : 55):
(ولى شما، تنها خدا و پيامبر
اوست و كسانى كه ايمان آورده اند، همان كسانى كه نماز بر پا مى دارند، و در حال
ركوع زكات مى دهند). را به اميرالمؤ منين عليه السّلام اختصاص مى دهد.
و اين كار هيچ منافاتى با حضور قلب ندارد؛ زيرا زكات و نماز هر دو عبادت هستند، و
اين كار از قبيل
(عبادت در عبادت
) بوده است . و مانند جريان دو شترى است كه براى پيغمبر اكرم صلى الله
عليه و آله و سلم آوردند و حضرت بنا گذاشتند كه يكى از آنها را به هر كس كه دو ركعت
نماز با حضور قلب بخواهند، بدهند. و هيچ كدم از اصحاب نتوانستند، ولى حضرت امير
المؤ منين عليه السّلام توانست ، با اينكه در نماز به ذهنش آمد كه هر كدام را كه
چاقتر است در راه خدا انفاق كند.
زيرا اين فكر خود، عبادت بود، و با حضور قلب در اثناى نماز منافات نداشت .
اختصاص آيه زكات به على عليه السّلام
س 250- چرا با اينكه آيه زكات دادن در حال
ركوع به صيغه جمع است ، به اميرالمؤ منين عليه السّلام اختصاص دارد؟
ج - سه چهار آيه پيش از آن نيز راجع به
(عبدالله بن ابى
) است كه عامه
آن را نقل كرده اند،
(96)
با اينكه آيه به صيغه جمع ذكر شده است .
و همچنين در سوره منافقين چند آيه باز درباره
(عبدالله
بن ابى
)
نازل شده كه آن ها هم به صيغه جمعند.
(97)
رد شمس و قضا شدن نماز اميرالمؤ منين عليه السّلام
س 251- آيا در جريان
(رد شمس
)(98)
نماز حضرت امير مؤ منان عليه السّلام قضا شد، و يا آن وقت ، وقت تازه اى بود؟
ج - يعنى آن عصر، عصر تازه اى بوده ؟! عصر
همان روز است ، وگرنه معنى ندارد كه عصرى صبح نداشته باشد.
س 252- بالاخره نماز حضرت قضا شده ، پس
اين جريان فضيلتى براى آن حضرت نيست .
ج - قضا نشد، ادا شد. اگر در عصر، آفتاب غروب
كند و دوباره برگردد آن عصر، عصر همان روز است .
س 253- آيا قبل از رد شمس ، خطاب
(اقض
) (قضا كن ) متوجه آن حضرت
بوده است ؟
ج - (اقض
مافات
) متوجه آن حضرت نبوده ؛ زيرا خود
شارع مقدس و حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم در كنار آن حضرت بود، و آن
روز براى حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام عصر داشت ، لذا خطاب
(اقض
) متوجه آن حضرت نبوده است
.
امير المؤ منين عليه السّلام گرفتار غولهاى بيابانى !!
س 254- آيا در جريان حكميت ، امير مؤ منان
عليه السّلام تحت فشار بودند، و شمشير در كار بود، يا به اختيار خود حضرت انجام شد؟
ج - بله ، بله ، آزاد نبودند، حضرت در دست يك
مشت غول بيابانى گرفتار بودند، صد و پنجاه هزار نفر شمشير در دست مى گفتند: يا بايد
اين شخص حكم باشد، يا اينكه كشته مى شوى !!!
قطعيت صدور نهج البلاغه از على عليه السّلام
س 255- خطبات نهج البلاغه از حضرت
اميرالمؤ منين است ، يا از كلام سيد رضى رحمه الله ؟
ج - امكان ندارد اين لهجه و اين نحو سخن گفتن
از غير حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام صادر شود. از صدر اسلام تاكنون علما و
بزرگان دين هر كدام در اوايل كتابهاى خود، خطبه هايى ايراد نموده اند كه هيچ كدام
به خطبه هاى نهج البلاغه نمى رسد. لهجه نهج البلاغه بديل ندارد، محتاج به سند هم
نيست ، در برخى از موارد تك تك جملات آن برهان يقينى و استدلالى راجع به مطلبى خاص
است . مثلا در خطبه اول مى فرمايد: