۶۶۵ پرسش و پاسخ
(در محضر علاّمه طباطبائى قدس سره )

محمد حسين رخشاد

- ۶ -


اول الدين معرفته ، و كمال معرفته التصديق به ، و كمال التصديق به توحيده ، و كمال توحيده الاخلاص له .(99) آغاز دين شناخت خدا، و كمال شناخت او تصديق او، و كمال تصديق او اعتقاد به يگانگى و توحيد او، و كمال توحيد او اخلاص و پالوده ساختن اعمال از نيت هاى غير خدايى است .
تا اينكه مى فرمايد: فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه ، و من قرنه فقد ثناه ، و من ثناه فقد جزاه ، و من جزاه فقد جهله ، و من جهله فقد اشار اليه ، و من اشار اليه فقد حده ، و من حده فقد عده ...(100) پس هر كس خداوند سبحان را توصيف كند قطعا او را قرين چيز ديگر قرار داده است ، و هر كس او را با چيز ديگر قرين گرداند حتما او را (دو) انگاشته است ، و هر كس او را دو انگارد، مسلما او را تجزيه نموده است . و هر كس او را تجزيه كند بى گمان بدو جاهل گشته است ، و هر كس بدو جاهل گردد يقينا بدو اشاره نموده است ، و هر كس بدو اشاره كند، به طور قطع او را محدود پنداشته است ، و هر كس او را محدود انگارد، قطعا او را به شماره در آورده است .
عبارت نهج البلاغه در ميان عبارات ديگر همچون نور در ميان تاريكى ها مى درخشد.
در اينجا از يكى از اساتيد حوزه علميه قم نقل شد كه گفته است : خدا رحمت كند سيد رضى رحمه الله را كه اين همه زحمت كشيده ، ولى خوب بود خطبه هاى آن را با سند نقل مى كرد، تا معلوم شود كدام سندش صحيح و قابل اعتماد است ، و كدام غير صحيح ، زيرا تمام نهج البلاغه كلام حضرت اميرالمؤ منين نيست !!!) همچنين نقل شد كه آن استاد درباره معناى فرمايش حضرت كه مى فرمايد: سلونى قبل ان تفقدونى ، فلانا بطرق السماء اعلم منى بطرق الارض (101): (پيش از آنكه مرا از دست بدهيد، از من بپرسيد؛ زيرا من به راه هاى آسمان از راه هاى زمين آگاه ترم ). گفته بود: (اين كلام حضرت از قبيل مبالغه است ، مانند پدرى كه به پسر خود بگويد: هر چه بخواهى براى تو فراهم مى كنم .) حضرت استاد علامه طباطبائى قدس سره در پاسخ سخنان او، فقط اين آيه شريفه را قرائت نمود: و من لم يجعل الله له نورا، فماله من نور. (نور: 40) و هر كس كه خداوند براى او نور قرار نداده باشد، نورى براى او نخواهد بود.

مدح عمر در نهج البلاغه !!!

س 256- آيا حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ، (عمر) را در نهج البلاغه (102) مدح نموده است ؟
ج - لفظ (عمر) نيست ؛ تعبير به (فلان ) است شايد منظور از آن يكى از عمال حضرت باشد.

عمل به احكام نهج البلاغه

س 257- آيا احكام موجود در نهج البلاغه قابل عمل است ؟
ج - بله ، در صورتى كه با ساير روايات و ادله احكام سنجيده شود.

س 258- اگر با روايت صحيح معارضه كرده چطور؟
ج - چنين مطلبى كجا در نهج البلاغه پيدا مى شود؟!

ديگر كلمات اميرالمؤ منين عليه السّلام

س 259- آيا اميرالمومنين عليه السّلام غير از نهج البلاغه كلمات ديگرى هم دارند؟
ج - بله ، از ميان تمام صحابه كه تعدادشان حدودا دوازده هزار تن است ، هيچ كدام مانند كلمات حضرت اميرالمومنان عليه السّلام را ندارند. كلمات آن بزرگوار از پر مغزى مى خواهد منفجر شود. اين كتاب (غرر الحكم ) است كه يازده هزار حكمت كه همه آنها در پر مغزى يكتا، و مفتاح علوم كثيره است . و مثل آن ، جملات ادعيه آن حضرت است كه اگر آنها هم جمع گردد، يازده هزار ديگر مى شود.
امام حسن عليه السّلام

فلسفه صلح امام حسن مجتبى عليه السّلام

س 260- منقول است كه در جريان صلح امام حسن مجتبى عليه السلام با معاويه ، هجر بن عدى به حضرت عرض كرد:
يا مذل المومنين (103) اى خوار كننده مؤ منان !
آيا اين سخن با مقام هجر منافات ندارد؟
ج - اگر گفته باشد يك نحو جهالت است از هجر، به نظرم قيس بن سعد بن عباده (104) اين سخن را گفته است . بعد هم حضرت بيان فرمود كه زمينه آماده نبود، و وسيله براى دفاع نداشتم ، لذا مجبور به صلح شدم ، و او هم بعد از بيان امام ، پذيرفت .
سيدالشهداء عليه السّلام

معناى ثارالله

س 261- معناى (ثارالله ) چيست ؟
ج - يعنى اى خون خدا.(105)
زمان ظهور حبيب بن مظاهر در كربلا

س 262- آيا حبيب بن مظاهر سلام الله عليه از شهادت حضرت مسلم سلام الله عليها خبر داشت ؛ و اگر اطلاع داشت چرا به او كمك نكرد؟
ج - ظاهرا خبر داشت ، زيرا حضرت مسلم سلام الله عليها در پنجم ذى حجه به شهادت رسيد كه تا عاشورا حدود يك ماه مى شود. و حبيب بن مظاهر بعد از شهادت حضرت مسلم به كربلا رفته است . شايد وقت شهادت حضرت مسلم در كوفه نبوده ، يا طور ديگر بوده كه ما اطلاع نداريم . به هر حال ائمه عليهم السلام بر ايشان خرده نگرفته اند.

زمان وقوع جريان كربلا

س 263- گفته مى شود: روز عاشورا در جريان كربلا به صورت غير طبيعى طولانى شد، آيا اين مطلب درست است ؟
ج - چنين گفته اند، ولى واقعه كربلا در پاييز و بيستم ميزان (مهرماه ) اتفاق افتاده كه روز تقريبا 12 ساعت بود، و از سفيدى صبح تا دو ساعت به غروب جنگ و نبرد ادامه داشت .

زمان شهادت حضرت ابوالفضل عليه السّلام

س 264- آيا حضرت ابوالفضل العباس عليه السّلام جداگانه جنگ نمودند؟
ج - ايشان در جنگ مغلوبه پيش از ظهر جنگ كردند و به همراه 49 نفر از اصحاب حضرت سيدالشهداء عليه السّلام شهيد شدند.

قوم مستميت

س 265- چگونه اصحاب سيدالشهداء عليه السّلام با آن عده اندك ، در برابر لشگر كوفه با آن همه جمعيت مقاومت نمودند؟
ج - اصحاب حضرت سيدالشهداء عليه السّلام قوم مستميت (طالب مرگ و شهادت ) بودند و براى مرگ مى جنگيدند، و كسى كه اين گونه باشد خيلى پر خطرتر و مقاوم تر است و هيچ وقت پا به فرار نخواهد گذاشت ؛ اما لشگر مخالف ، مستميت نبودند.

تاءثر عموم موجودات در سوگ سيدالشهداء

س 266- در يكى از زيارات سيدالشهداء عليه السّلام (زيارت اول و نيمه رجب ) آمده است : اشهد لقد اقشعرت لدمائكم اظله العرش مع اظله الخلائق ، و بكتكم السماء و الارض و سكان الجنان و البر و البحر(106) گواهى مى دهم كه به يقين سايه ها (و تمثلات نورى ) عرش و تمام مخلوقات براى ريختن خون شما متاءثر گرديدند، و تمام آسمان و زمين و ساكنان بهشت ها و خشكى و دريا براى شما گريستند.
ج - عالم متاءثر مى شود، بدانيم يا ندانيم ، زيرا تاءثر واقعيتى است كه در بدن عنصرى امام عليه السّلام پيدا شده است : و به جهت ارتباط همه عالم با امام عليه السلام ، موجودات عالم علوى و سفلى همگى متاءثر مى شوند.
در ذيل آيه فلما اسفونا، انتقمنا منهم . (زخرف : 55): (پس وقتى ما را به خشم آوردند، از آنان انتقام گرفتيم ). روايت معتبره اى از حضرت امام صادق عليه السّلام وارد شده كه ان الله تبارك و تعالى لاياءسف كاءسفنا، و لكنه خلق اولياء لنفسه ، ياءسفون و يرضون و هم مخلوقون مدبرون ، فجعل رضاهم لنفسه رضى ، و سخطه لنفسه سخطا...
خداوند تبارك و تعالى مانند ما خشمگين نمى گردد، بلكه اوليايى را براى خود آفريده است كه آنان خشمگين مى گردند و خشنود مى شوند، و آنان مخلوقند و تدبير امورشان به دست خداست ، و خداوند خشنودى آن ها را خشنود خود، و خشم آنان را خشم خود به حساب آورده است ...

س 267- آيا از اين جمله استفاده مى شود كه حتى جهنميان مانند (ابن ملجم ) نيز گريه كردند؟
ج - خيلى ها را به گريه واداشت و درك كردند كه نمى بايد اين كار را مى كردند. منظور تاءثر همه مخلوقات است و اينكه از انس و جن و آسمان و زمين گرفته تا عرض و كرسى و هر چه هست ، از ريختن خون حضرت سيد الشهداء عليه السّلام متاءثر شدند؛ زيرا ولى خود بود و ولايت كليه عالم را داشت .
اين يك نحوه تاءثر عمومى است ، جنت گريه كرد با اينكه دار سرور است و حزن و اندوه و خوف ندارد. اگر گريه متعارف باشد، بهشت با كدام چشم گريه كرد؟! بنابراين منظور تاءثر عمومى از جمله جنت است .

خونين شدن آفتاب در سوگ سيدالشهداء عليه السّلام

س 268- آيا صحيح است كه آفتاب در شهادت حضرت سيد الشهداء عليه السّلام خونين شد؟
ج - در حديثى از حضرت صادق عليه السّلام آمده است : چهل روز، بعد از واقعه كربلا، آفتاب به رنگ سرخ ، طلوع و غروب مى كرد: تطلع حمراء و تغيب حمراء(107) امام جواد عليه السّلام

س 269- در روايت آمده : (حضرت امام جواد عليه السّلام در يك مجلس جواب سى هزار مساءله را دادند) اين معنى چگونه قابل تصور است ؟
ج - بحسب ظاهر، سؤ الاتى تنظيم شده بود و امام عليه السّلام براى هر چند مساءله جوابى فرموده اند. ظاهر روايت راجع به سؤ ال تنها نيست ، راجع به سؤ ال و جواب هر دو است ، كه هر چه پرسيده بودند، حضرت جواب كافى و شافى دادند.
غيبت ، ظهور و رجعت

لزوم پيروى از فقها در زمان غيبت

س 270- خداوند متعال مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا، اطيعوا الله ، و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم . (نساء: 59)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد، و نيز از پيامبر و اولياى امر خود اطاعت كنيد.
آيا ممكن است منظور از (اولى الامر) در اين آيه شريفه ، فقها باشند؛ زيرا درباره آنان در روايت آمده است :
فانهم حجتى عليكم ، و انا حجه الله .(108) پس آنان حجت من بر شما هستند، و من حجت خدا هستم .
ج - آيه شريفه در مقام اين است كه حكم (اولى الامر) مصيب است و خطا در آن راه ندارد؛ و روشن است كه فقيه گاهى حكم خلاف واقع استنباط مى كند و به آن فتوى مى دهد، و در اين موقعيت اگر چه حكم ظاهرى اى مماثل حكمى كه فقيه استنباط نموده جعل مى شود و فقيه معذور است ، ولى آيه شريفه در صدد بيان حكم ظاهرى نيست ؛ بنابراين ، آيه شريفه فقها را شامل نمى شود.

از ويژگيهاى فقيهان وارسته

س 271- در توقيع شريف حضرت ولى عصر عج الله فرجه الشريف آمده است : من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا لهواه ، مطيعا لامر مولاه ؛ فللعوام ان يقلدوه .(109) هر كدام از فقها كه نفس خويشتن را نگاه دارد، و حافظ دينش باشد، و با هوا و هوس خود مخالفت كند و از فرمان مولايش اطاعت كند، بر عموم مردم واجب است كه از او تقليد كنند.
منظور از طائنا لنفسه ، حافظا لدينه . در اين حديث و فرق آن دو چيست ؟
ج - (صائنا لنفسه ) يعنى از لحاظ عمل و فروع ، و (حافظا لدينه ) يعنى از جهت عقيده و اصول ، و (مخالفا لهواه ، مطيعاالامر مولاه ) يعنى مخالف هوا و هوس خود، و مطيع فرمان مولايش باشد، (لا لامر غيره ): (نه فرمان غير خدا)، زيرا به حسب اصطلاح قرآن به هر مطاعى ، معبود گفته مى شود.(110)
صدقه دادن به نيابت از امام زمان عليه السّلام

س 272- صدقه دادن از طرف امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف چگونه است ؟
ج - عمومات ادله اهداء، و نيابت در عبادات مستحبه از قبيل نماز، صدقات ، تلاوت قرآن و غير ذلك ، اهداء به امام عليه السّلام بلكه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و نيابت از آنان را نيز ممكن است شامل گردد.

راه رسيدن به امام زمام عليه السّلام

س 273- راه رسيدن به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف چيست ؟
ج - امام زمان عليه السّلام خود فرموده است : (شما خوب باشيد، ما خودمان شما را پيدا مى كنيم ).

حلال شمردن حرام و جواز ترك واجبات ، زمينه ظهور!!

س 274- درباره ظهور حضرت ولى عصر عجل الله فرجه الشريف در روايت آمده است : لايضهر الا و يظهر الفساد
ظهور نمى كند مگر اينكه فساد آشكار گردد.
همچنين در احاديث متعدد آمده است : يملا الارض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا.(111) بعد از اينكه زمين از ظلم پر مى گردد، آن را با قسط و داد پر مى كند.
آيا از اين گونه روايات استفاده نمى شود كه نبايد با فساد و ظلم و جور مبارزه نمود، تا زمينه ظهور حضرتش فراهم گردد؟
ج - لازمه اين سخن ، حلال شمردن حرام و جواز ترك واجبات است و مسلما حضرت نمى خواهد كه فساد كنيم تا بيايد و ما را گردن بزند.

آيا در زمان حضرت مهدى عليه السّلام همه مسلمان مى شوند؟

س 275- آيا روايتى كه مى گويد: (همه در زمان حضرت مهدى عليه السّلام مسلمان مى شوند)(112) درست است ؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد: اذ قال الله : يا عيسى ، انى متوفيك و رافعك الى و مطهرك من الذين كفروا، و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيامه ، ثم الى مرجعكم فاحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون (آل عمران : 55)
(ياد كن ) هنگامى را كه خدا گفت : اى عيسى ، من تو را بر گرفته ، و به سوى خويش بالا مى برم ، و تو را از (آلايش ) كسانى كه كفر ورزيده اند پاك مى گردانم ، و تا روز رستاخيز كسانى را كه از تو پيروى كرده اند فوق كسانى كه كافر شده اند قرار خواهم داد. آنگاه فرجام شما به سوى من است ، پس در آنچه بر سر آن اختلاف مى كرديد ميان شما داورى خواهم نمود.
ظاهرا روايت فوق مخالف ، با اين قسمت از آيه است كه مى فرمايد: و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيامه زيرا اين جمله مى رساند كه كفار تو روز قيامت وجود دارند. در روايتى نيز آمده است كه : (حضرت از آنها جزيه مى گيرد).(113)
رجعت در قرآن كريم و روايات

س 276- آيا در قرآن كريم آيه اى در رابطه با (رجعت ) وجود دارد؟
ج - چندين آيه در اين رابطه وجود دارد. يكى از آياتى كه بر رجعت دلالت دارد، آيه زير است كه خداوند متعال مى فرمايد: و يوم نحشر من كل امه فوجا ممن يكذب بآياتنا فهم يوزعون . (نمل : 83)
و روزى كه در آن از هر امتى ، گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب مى كردند. محشور مى گردانيم ، و نگاه داشته مى شوند تا همه به هم بپيوندند.
مقصود از اين آيه شريفه ، قيامت نيست ، چون با كلمه (من ) تبعيضيه مى فرمايد: (من كل امه فوجا) يعنى از هر امتى ، دسته اى را محشور مى گردانيم . در حالى كه قرآن كريم در رابطه با حشر روز قيامت مى فرمايد: و حشرنا هم فلم نغادر منهم احدا (كهف : 47)
و همه راگرد مى آوريم و هيچ يك را فرو گذار نمى كنيم .

س 277- مقصود از دو تعبير (اباب ) و (رجعت ) كه در زيارت جامعه مى فرمايد:
مؤ من بايابكم ، مصدق برجعتكم (114) (به بازگشت شما ايمان دارم ، و رجعت شما را تصديق مى نمايم .) چيست ؟
ج - منظور از اين دو (اياب و رجعت ) يك چيز است ، و مقصود همان رجعتى است كه اول امام حسين عليه السّلام بعد حضرت امير المؤ منين عليه السّلام و بعد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ، بعد باقى ائمه عليهم السلام رجوع مى نمايند، مى باشد.

س 278- بعد از مرگ و انتقال به عالم برزخ ، بازگشت به دنيا و ماده چگونه ممكن است ؟ و اخبار رجعت را چگونه مى شود تصديق كرد؟(115) ج - نقل شده كه مرحوم سيد نعمت الله جزايزى قدس سره در كتاب (الانوار النعمانيه ) فرموده است : (ششصد نص دينى اعم از آيه ، روايت ، دعا و زيارت در رابطه با رجعت وجود دارد.) البته روايات با هم تنافى دارند، ولى روى هم رفته قطعا رجعت به معناى بازگشت به زندگانى دنيا بعد از مرگ را اثبات مى كنند. چنانكه قرآن كريم نيز در موارد متعدد بربازگشتن به دنيا بعد از مرگ تصريح كرده و بر مساءله رجعت صحه مى گذارد. از آن جمله زنده شدن مردگان توسط حضرت عيسى عليه السّلام است . همچنين در قضيه بقره بنى اسرائيل مى فرمايد: و اذ قتلتم نفسا فاداراتم فيها، و الله مخرج ما كنتم تكتمون . فقلنا اضربوه ببعضها، كذلك يحيى الله الموتى ، و يريكم آياته ، لعلكم تعقون . (بقره : 72 و 73)
و چون شخصى را كشتيد، و درباره او با يكديگر به ستيزه برخاستيد، و حال آنكه خدا، آنچه را كتمان مى كرديد آشكار گردانيد. پس گفتيم : با قسمتى از آن (گاو سر بريده را) به آن (مقتول ) بزنيد (تا زنده شود). اين گونه خدا مردگان را زنده مى كند، و آيات خود را به شما مى نماياند، باشد كه بينديشيد.
مقصود از (قلنا اضربوه ببعضها) دم گاو است ، و نيز در جريان ديگر مى فرمايد: الم تر الى الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت ، فقال لهم الله : موتوا، ثم احياهم . (بقره : 243)
آيا از حال كسانى كه از بيم مرگ از خانه هاى خود خارج شدند، و هزاران تن بودند، خبر نيافتى ؟ كه خداوند به آنان گفت : تن به مرگ بسپاريد، آنگاه آنان را زنده ساخت ...
همچنين در قضيه حضرت عزيز عليه السّلام مى فرمايد: فاماته الله ماة عام ثم بعثه ... (بقره : 259)
پس خداوند او را به مدت صد سال ميراند، آنگاه او را برانگيخت ...
در بعضى از اخبار رجعت نيز آمده است : (عمر عالم صد هزار سال است ، هشتاد هزار سال از آن حكومت آل محمد عليهم السلام ، و بيست هزار سال حكومت ديگران است ،) تا اينكه در آخر مى فرمايد: (چهل روز مانده به انقراض عالم ، زمين از حجت خالى مى گردد، و هرج و مرج عالم را فرا مى گيرد، و بعد از چهل روز در صور دميده شده و قيامت بر پا مى گردد.)(116)

علم امام عليه السّلام و عصمت انبياء و اوصياء

برهان بر علم غيب داشتن امام عليه السّلام

س 279- آيا امام عليه السّلام علم غيب دارد؟
ج - آياتى از قرآن مجيد بيانگر آن است كه علم غيب مخصوص ذات خداى متعال است ، و از همه صريحتر در نفى علم غيب از غير خدا، اين آيه است كه خداوند در آن علم غيب را تنها براى ساحت مقدس خود اثبات ، و از غير نفى نموده و مى فرمايد: قل : لايعلم من فى السموات و الارض الغيب الا الله . (نمل : 65)
بگو: هيچ كس در آسمانها و زمين جز خدا، از غيب آگاه نيست .
ولى از آيه شريفه زير استفاده مى شود كه خداوند علم غيب را به پيغمبران مورد رضا و پسند خود عليهم السلام نيز اظهار نموده و آنها نيز عالم به غيب هستند. خداوند مى فرمايد: عالم الغيب ، فلا يظهر على غيبه احدا، الا من ارتضى من رسول . (جن : 26 و 27)
خداوند داناى غيب است ، پس كسى را بر غيب خود آگاه نمى كند، جز پيامبرى كه مورد رضا و پسند او باشد.
بنابراين ، از جمع بين آيات معلوم مى شود كه كسى جز خداوند متعال غيب را بالذات و از پيش خود و مستقلا نمى داند، ولى ممكن است آن را به پيغمبران برگزيده خود عليهم السلام تعليم نمايد. و علم ائمه عليهم السلام نيز بر اساس روايات متعدد بالوراثه از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم است .
بر اين پايه ، علم غيب امام عليه السّلام بالوراثه از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ، و علم غيب پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و اله و سلم به وحى و تعليم خداوند متعال ، و علم خداوند ذاتى است .(117)
منكر علم غيب امام عليه السلام !!

س 280- اگر كسى اعتقادش اين باشد كه امام عليه السّلام به آنچه در آينده در رابطه با خود يا ديگران اتفاق مى افتد آگاهى ندارد، آيا ضررى به اعتقادش دارد؟
ج - اعتقاد به علم غيب داشتن امام عليه السّلام از ضروريات اماميه نيست كه منكر آن كافر شود. آنچه به دليل عقلى ثابت است تنها اين است كه امام عليه السّلام و پيشوا بايد به ما يحتاج مردم در امور دينى و دنيايى ، آگاه باشد، ولى از روايات متعدد(118) استفاده مى شود. كه ائمه عليهم السلام به آنچه برده و خواهد بود و مى باشد، آگاه هستند.

معناى روايات (لو شاؤ وا علموا)

س 281- آيا از روايات (لو شاؤ وا علموا)(119) استفاده نمى شود كه ائمه عليهم السلام به هر چه كه نمى خواستند بدانند، علم نداشتند؟
ج - مضمون روايات اين است كه : اذا شاؤ وا علموا، و اذا لم يشاووا لم يعلموا (هرگاه بخواهند مى دانند، و هرگاه نخواهند نمى دانند) و از اين روايات فهميده مى شود كه ائمه عليه السلام هر وقت مى خواستند چيزى بدانند به (مقام نورانيت )(120) خود توجه نموده و آن را مى دانستند، ولى هميشه به آن مقام توجه نداشتند، مانند فقيهى كه تمام مسائل نزد او حاضر نيست ، ولى ملكه اجتهاد را دارد كه هرگاه مساءله اى از او مى پرسند، به مآخذ حكم رجوع نموده و آن را مى داند.

س 282- مضمون روايات مستفيضه يا در حد تواتر معنوى در رابطه با ائمه عليهم السلام اين است كه ائمه عليهم السلام از مرگ خود آگاه نيستند، از آن جمله در نهج البلاغه آمده است كه اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:
(هر چه تفحص كردم كه بدانم مرگم چه موقع است نتوانستم ) تا اينكه مى فرمايد:
هيهات ! علم مخزون (121) (دور است ! اين دانش نهانى و اندوخته (مخصوص خداوند) است .
ج - اين ندانستن مربوط به جهات ظاهرى و حسابها و تجربيات و اسباب بشرى است كه به جنبه بشرى آنها مربوط مى شود، و اين منافات ندارد كه به واسطه جنبه نورى و توجه به آن ، هر چه را بخواهند، بدانند: (اذا شاووا، علموا) پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نيز جنبه ظاهرى را داشته است ؛ چنانكه قرآن شريف مى فرمايد: قل : انما انا بشر مثلكم . (كهف : 110)
بگو: من فقط بشرى همسان شما هستم .
در يكى از جنگها كه آن حضرت با اصحاب خود به مدينه بر مى گشتند، در يك فرسخى مدينه نزد چاهى به نام (بقعاء) منزل نمودند. حضرت صلى اللّه عليه و آله و سلم در همانجا به علم غيب فوت يكى از منافقين را به اصحاب خبر دادند. بعد به واسطه طوفان شديد، شترها از جمله شتر حضرت گم شدند و حضرت دستور دادند كه برويد شترم را پيدا كنيد. يكى از منافقين گفت : اين مرد ادعا دارد كه مرگ يكى از منافقين را از غيب خبر مى دهد؛ و حال آنكه نمى داند شتر خودش كجاست ، اين خبر را به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم رساندند. ايشان فرمودند در فلان دره طناب شترم به خار گير كرده ، رفتند و ديدند به همان صورتى است كه حضرت صلى اللّه عليه و آله و سلم فرموده بودند: (اذا شاؤ وا، علموا): (هرگاه بخواهند بدانند، مى دانند.)

چگونگى علم امام عليه السّلام به امامت خود

س 283- كيف يعرف الامام انه امام ؟
ج - عن الرضا عليه السلام : عند درك نفسه انه اقل الاقلين . و النبوه كذلك ، الا ان للانبياء عليهم السلام طريقا آخر لتشخيص النبوه ، و هو الوحى .(122)
س 284- اينكه امام درك مى كند كه (اقل الاقلين ) است ، آيا مطابق واقع است يا صرف ادراك است ؟
ج - مطابق با واقع است ، زيرا كمال انسان در فقر و نادارى است . و انسان كامل كسى است كه درك كند از خود هيچ ندارد؛ نه كمال و نه استقلال ، و نه جان و نه چيز ديگر، مگر اينكه آنها را از خداوند متعال بداند.
و انسان به هر اندازه فقر و فاقه خود را درك كند، كامل تر است ، يعنى درك كند كه خودش ، جانش ، روحش و جميع كمالات وجودى و افعالش ، همه مال خدا است . و كامل ترين انسانها كسى است كه خودش را فقيرترين مردم بداند؛ نه اينكه ديگران دارند او ندارد، بلكه او نادارى خود را درك مى كند و آنها درك نمى كنند.
بنابراين ، در واقع هيچ كس از خود چيزى ندارد، جز اينكه صاحبان كمال ، تصور مى كنند كمال آنها از خود آنها و مال خود آنهاست ، ولى امام عليه السّلام مى فهمد كه از خود او و مال خود او نيست ، و اين نادارى و فقر خود را (با همه دارايى درك مى كند.
بر اين پايه ، امام عليه السّلام بشرى است كه هيچ كمال مستقل براى خود نمى بيند، و معناى روايت گذشته اين مى شود كه امام عليه السلام وقتى اين نادارى و فقر ذاتى خود را با همه كمالاتى كه دارد درك كند، مى فهمد كه به مقام امامت رسيده است .

س 285- چگونه درك فقر و نادارى ، كمال انسان است ؟
ج - كمال همين است ، و هر كس از اعم از ناقص و كامل يك نوع كمال يا نقصى را براى خود مى بيند، اما امام عليه السّلام فقر محض خود را درك مى كند كه هر چه دارد مال خدا است ؛ پس امام عليه السّلام به عكس ديگران كه همه چيز را مال خود مى دانند و به خود نسبت مى دهند و خود را نسبت به آنها دارا مى بينند و مى دانند، خود را فقير و نادار مى بيند و درك مى كند.

موروثى بودن علوم ائمه عليهم السلام از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم

س 286- آيا علوم ائمه عليهم السلام از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم است ؟
ج - ظاهر روايات چنين است .(123)
س 287- آيا موروثى بودن علوم آنان از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم با رواياتى كه مى فرمايد: (اذا شاؤ وا علموا)(124): (هرگاه بخواهند، عالم مى شوند) منافات ندارد؟
ج - گويا علمى كه به آنان داده شده دو گونه است : بعضى از آن مثل بديهيات ما است كه از نظرشان غايب نمى شود، و بعض ديگر از آن محتاج به تاءمل و توجه است به گونه اى كه هرگاه خواستند بدانند، مى دانند: (اذا شاؤ وا، علموا).
دومى مانند ملكه اجتهادى است كه شخص مجتهد و فقيه دارد؛ كه در اوقات عادى به آن توجه ندارد، ولى همين كه مساءله اى يا مسائلى از او پرسيده شد و به حالت نفسانى خود توجه نمود، مى تواند جواب آن مسائل را بدهد. امام عليه السّلام نيز هر وقت به مقام نورانيت خود توجه نمايد، مطلب را مى داند.

معناى افزايش علوم ائمه عليهم السلام در شبهاى جمعه

س 288- آيا اين مطلب كه در كتاب (بصائر الدرجات ) در روايات متعدد آمده است كه ارواح ائمه عليهم السلام شبهاى جمعه بالا مى رود و يزداد فى علومهم جما غفيرا(125) (و فراوان به علومشان افزوده مى گردد.) با روايات گذشته (اذا شاؤ وا، علموا) منافات ندارد؟
ج - اشكال ندارد كه (اذا شاؤ وا علموا) از راه صعود ارواح آنها در شبهاى جمعه باشد.

س 289- آيا از اين دسته روايات (روايات افزايش شدن علم ائمه : در شبهاى جمعه ) و روايات عرض اعمال (126) به دست نمى آيد كه علوم آنان تدريجى است ، نه اينكه دفعى باشد و به يكبارگى از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم دريافته باشند؟
ج - علوم آنان دفعى است ، گرچه معلوم تدريجى باشد، پس علم به معلوم تدريجى دارند، نه اينكه خود علم هم تدريجى باشد. تعليم رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم به اميرالمؤ منين عليه السلام مثل تعليم رايج در ميان ما تدريجى نبوده ، بلكه دفعة واحدة بوده است .(127) چنانكه تعلم حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم نيز دفعى بوده است . خداوند متعال مى فرمايد: و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء (نحل : 89)
و ما كتاب را بر تو نازل نموديم ، تا بيانگر تمام اشياء باشد.
زيرا كلمه (لكل شى ء) يعنى همه چيز، با تدريج سازگار نيست . و به طور كلى بايد توجه داشت كه روز مبعث ، روز رسالت است و از سوره (اقرا باسم ) كه سياق آياتش بيانگر آن است كه نخستين سوره اى است كه بر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نازل شده ، نيز بر مى آيد كه نبوت قبل از رسالت بوده است ، و از آيات ديگر استفاده مى شود كه قرآن دفعه واحدة و يكباره در شب 19 يا 21 يا 23 ماه رمضان همان سال نازل گرديده است . خداوند متعال مى فرمايد: انا انزلناه فى ليلة المباركه (دخان : 3)
بى گمان ما قرآن را در شب خجسته اى فرو فرستاديم .
و مى فرمايد: انا انزلناه فى ليلة القدر. (قدر: 1)
مسلمان ما قرآن را در شب قدر فرو فرستاديم .
سپس در طول بيست و سه سال تدريجا نازل شده و سوره حمد به خصوص دو مرتبه نازل شده است .

س 290- در روايات آمده است : (ارواح انبيا و اوصياو ائمه عليهم السلام شبهاى جمعه به عرش بالا مى روند و از آنجا علومى استفاده مى كنند).(128) آيا اين روايات درست هستند؟
ج - درباره ائمه عليهم السلام چنين وارد شده است ؛ ولى درباره انبياء عليهم السلام نديده ام ، چه مانعى دارد كه علومى به ايشان اعطا شود؟!

س 291- در عده اى روايات آمده است كه : (ائمه عليهم السلام علم آسمان و زمين و آنچه در آنهاست و علم وقايع گذشته و آينده را مى دانند). آيا روايات مربوط به افزوده شدن علوم آن بزرگواران در شبهاى جمعه با اين دسته از روايات منافات ندارند؟
ج - خير، از اين دسته از روايات بر مى آيد كه آنان به (ماكان و مايكون ) عالمند، اما از راهى كه در روايات گذشته مطرح شده است ، يعنى شبهاى جمعه بالا مى روند و بر علومشان افزوده مى گردد.

علم ائمه عليهم السلام به جزئيات وقايع عالم

س 292- آيا ائمه عليهم السلام به تما وقايع و جزئيات موضوعات عالم آگاهند؟
ج - روايات متعدد و نه يكى و دو تا، بيانگر آن است كه ايشان از ماكان و مايكون ، و ما هو كائن الى يوم القيامه (رخدادهاى گذشته و حال و آينده تا روز قيامت ) آگاه هستند، يعنى به هر ذره عالم عالمند.(129)
عدم تفاوت علم امام بعد و قبل

س 293- آيا ممكن است امام بعدى ، به وقايع و قضايايى عالم شود كه در زمان امام قبلى واقع نشده ، و او به آنها علم نداشته ، و امام بعدى عالم شده باشد؟
ج - امام بعدى هر چه دارد از امام قبلى داردو نزد او بوده است ، پس امام قبلى نيز به آن علوم و وقايع عالم بوده و به بعدى سپرده است .

عرضه اعمال به امام عليه السّلام جنبه تشريفاتى ندارد.

س 294- آيا عرضه اعمال به امام عليه السلام (130) جنبه تشريفاتى دارد؟
ج - عرضه اعمال تشريفاتى نيست ، بلكه واقعيت دارد، اعمال بندگان نزد امام عليه السّلام حاضر است ، و هيچگاه غايب نيست ، و امام باغبان عمل بندگان است و آنها را (چه خوب و چه بد) به مطلوب سوق مى دهد و به سوى حق سبحانه و تعالى هدايت مى كند. در وقت مردن ، پرسش و پاسخ قبر، در روز قيامت ، ميزان ، حساب ، و صراط و... رسيدگى عمل با امام عليه السّلام است خداوند سبحان مى فرمايد: يوم ندعو كل اناس بامامهم ... (اسراء: 71)
(ياد كن ) روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم .
و همچنين خود آن بزرگواران عليهم السلام در ذيل آيه شريفه ان الينا ايابهم ، ثم ان علينا حسابهم (غاشيه : 25 و 26): (در حقيقت بازگشت آنان به سوى ماست ، آنگاه ، حساب آنان به عهده ماست ) فرموده اند كه منظور ماييم .(131)
زمان عرضه اعمال بر امام عليه السّلام

س 295- آيا در شب قدر اعمال بندگان بر امام عليه السّلام عرضه مى شود؟
ج - بر اساس روايات در هر هفته دوبار اعمال بر امام عليه السّلام عرضه مى شود، و در شب قدر نيز تقدير امور مى شود، و مانعى ندارد كه امام عليه السّلام آنها را بداند، و ملائكه در آن شب نازل شوند و مقدرات را به خدمتش عرضه كنند.

عدم تنافى علم غيب داشتن معصومين عليهم السلام با...

س 296- ائمه عليهم السلام كه علم غيب داشتند چگونه با خوردن انگور مسموم و مانند آن ، آگاهانه به هلاكت خود اقدام نمودند؟
ج - اساسا بايد توجه داشت كه : الشى ء ما لم يجب ، لم يوجد (هر چيز تا واجب الوجود نگردد، به وجود نمى آيد.)
بنابراين ، هر فعلى نسبت به فاعل خود ضرورى نيست ، بلكه تنها نسبت به علت تامه (كه اراده خداوند متعال جزو آن است ) ضرورى است . و تحقق الفعل اراديا و تحت التكليف ، لاينافى الضروره ، كما فى الافعال الاراديه مع وجود التكاليف فيها. (تحقق فعل و تحت تكليف بودن آن با ضرورى بودن آن منافات ندارد، چنانكه افعال ارادى انسان اين گونه هستند، يعنى با اينكه انسان به انجام آنها مكلف است در عين حال ضرورى است .)
بر اين پايه است كه ائمه عليهم السلام با اينكه مى دانستند شهيد مى شوند، اقدام به انجام فعل مى كردند؛ حضرت امير المؤ منان عليه السلام به محراب مى رود، و امام حسن و امام رضا عليهم السلام نوشيدنى مسموم يا انار و انگور مسموم تناول مى كنند، و حضرت سيدالشهداء عليه السّلام وارد كربلا مى شود، و در صدد چاره جويى و دفع قضا و قدر الهى بر نمى آيند.
توضيح آنكه : گاهى انسان به علم قطعى و بى بروبرگرد مى داند كه به فعل اختيارى خود، مثلا در ساعت يازده ، زهر خواهد خورد و در فلان ميدان و يا خيابان تصادف خواهد كرد و جان خواهد سپرد.
و گاهى نيز قطعا مى داند كه به فعل اختيارى و ارادى خود مثلا در ساعت يازده در فلان ميدان و يا خيابان تصادف خواهد كرد و يا هدف تير و گلوله قرار خواهد گرفت ، ولى اين واقعه به وقوع شرط يا شروطى است ، و در مورد ما مثلا مشروط به رفتن است ، به گونه اى كه اگر برود كشته مى شود، و اگر نرود كشته نخواهد شد.
در صورت اول چاره جويى معنى ندارد، زيرا انسان خود را در هلاكت واقع مى بيند، نه اينكه خود را به هلاكت بيندازد و القاء در تهلكه كند، از اين رو خطاب لاتلقوا بايديكم الى التهلكه (بقره : 195) (با دست خود، خود را به هلاكت نيندازيد.) اصلا به او متوجه نيست ، و اين در صورت دوم تشبت و تمسك به اسباب و در صدد چاره جويى بر آمدن و خوددارى كردن از رفتن به سوى هلاكت جا دارد و خطاب (لاتلقوا) به انسان متوجه مى شود.
حال مى گوييم : اقدام ائمه عليهم السلام از قبيل فعل اول است كه حتميت و وقوع فعل را (چه بخواهند چه نخواهند) مى دانستند و چاره جويى و نرفتن و اقدام نكردن معنى نداشت ؛ زيرا همه بر خلاف علم قطعى مفروض است .
و در واقع آيه شريفه فوق نهى از القاء در تهلكه مى كند، ولى قضاياى ائمه عليهم السلام وقوع در تهلكه است ، نه ايقاع و القاء در تهلكه .(132)
س 297- اين روايت را كه مى گويد: (حضرت رسول مى خواستند سنگى از زمين بردارند، زير آن عقربى بود، دست حضرت را گزيد و حضرت دستور فرمودند كه نمك آوردند و روى آن گذاشتند). چگونه توجيه مى فرماييد؟
حضرت علامه قدس سره : در روايت ديگر نيز آمده است : (عقرب شكم مبارك آن حضرت را گزيد حضرت دستور فرمودند كه نمك آوردند و روى آن گذاشتند.)(133) ادامه پرسش : اين دو روايت و همچنين جريان خوراندن ماهى به آن حضرت را چگونه توجيه مى فرماييد؟
ج - در علم ائمه عليهم السلام و پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم (بدا) نيست ، لذا در برابر امورى كه مى دانستند واقع خواهد شد، تسليم بودند و در مقام چاره جويى و رهايى از آن بر نمى آمدند. خداوند متعال مى فرمايد: قل : لو كنتم فى بيوتكم ، لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم (آل عمران : 154)
بگو: اگر شما در خانه هاى خود هم بوديد، كسانى كه كشته شدنشان نوشته شده و حتمى است ، قطعا (با پاى خود) در قتلگاه هاى خويش حاضر مى شدند.

عصمت چيست ؟

س 298- عصمت چيست ؟
ج - خداوند سبحان خطاب به رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم مى فرمايد: و انزل الله عليك الكتاب و الحكمه ، و علمك ما لم تكن تعلم ، و كان فضل الله عليك عظيما (نساء: 113)
- و خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرد، و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت ، و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ بوده است .
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه خداوند دو نوع علم به پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم تعليم نموده است :