۶۶۵ پرسش و پاسخ
(در محضر علاّمه طباطبائى قدس سره )

محمد حسين رخشاد

- پى‏نوشت‏ها -


1) بحار الانوار، ج 1، ص 197، روايت 13، و نيز ر، ك : ج 1، ص 196، روايت 1، و ج10، ص ‍ 368، روايت 12، و ج 77، ص 146، روايت 1.
2)مابه : بحار الانوار، ج 3، ص 259، روايت 6، و ص 262، روايت 15، و ص 265،روايت 26.
3)بار الانوار، ج 4، ص 160، روايت 6.
4) ر، ك : بحار الانوار، ج 78، ص 453، روايت 21.
5) بحار الانوار، ج 98، ص 82، روايت 2. و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 190، روايت 3، و ج 98، ص 39، روايت 2.
6) بحار الانوار، ج 4، ص 160، روايت 6.
7) ر، ك : بحار الانوار، ج 3، ص 41، روايت 16، و ج 67، ص 137، روايت 7، و ج 92، ص ‍ 232، روايت 14، و ص 240، روايت 47.
8) ر، ك : يونس : عنكبوت ، 65و...
9) براى توضيح بيشتر در اين باره ر. ك : رساله التوحيد از رسائل سبعه توحيديه حضرت استاد قدس ‍ سره ، ص 14.
10) بدين مضمون : بحار الانوار، ج 10، ص 334، روايت 2، و ج 4، ص 68، روايت 11، و ص ‍ 150، روايت 1، و ج 10، ص 312، روايت 1، و ص 344، روايت 5، و ج 57، ص 57، روايت 28.
11) ر.ك : بحار الانوار، ج 94، ص 388، رويت 3.
12) در جاى ديگر فرمودند: مرحوم كلينى (ره ) هم اراده را از صفات فعل مى داند و مى فرمايد كه مى توان گفت : (يريد ولايريد) در حالى كه صفات ذات اين گونه نيستند كه جداى از ذات باشند و ذات بدون آنها فرض مى شود. ر، ك : اصول كافى ، ج 1، ص 111.
13) نهج البلاغه ، خطبه اول .
14) ر، ك : بحار الانوار، ج 3، ص 206، روايت 1.
15) ر، ك : بحار الانوار، ج 4، ص 145، روايت 19 و 20.
16) بحار الانوار، ج 98، ص 393، روايت 1.
17) لسان العرب ، ج 3، ص 337، و ج 2، ص 56.
18) بحار الانوار، ج 3، ص 88، روايت 1، و ج 94، ص 394، روايت 3 و ج 97، ص 189، روايت 5.
19) بحار الانوار، ج 58، ص 30، روايت 51.
20) ر، ك : بحار الانوار، ج 3، ص 295، روايت 20، و ج 10، ص 314، روايت 1، و ج 52، ص ‍ 50، روايت 27.
21) ر، ك : بحار الانوار، ج 4، ص 44، روايت 24، و توحيد صدوق 1، ص 117.
22) در كلمات امير مؤ منان عليه السّلام است : لم تره العيون بمشاهده العيان ، و لكن راته القلوب بحقائق الايمان (ديده ها با رؤيت ديدگان خدا را نمى بينند، بلكه دلها با ايمان حقيقى شان او را مى بينند. بحار الانوار ج 4، ص 32، روايت 8، ر، ك : بحار الانوار، ج 4، ص 26، روايت 1، و ص 33،روايت 10، و ص 52، روايت 29، و ص 36، ص 406، روايت 16، و ج 78، ص 207، روايت 66.
23) موسس فرقه (وهابيت ).
24) ر. ك : بحار الانوار، ج 3، روايت 44، و ج 4، ص 86، روايت 23، و ج 15، ص 23، روايت 41، و ص 27، روايت 48، و ج 25، ص 17، روايت 31، و ج 57، ص 66، روايت 44، و ص 28، روايت 62، و ص 160، روايت 94، و ص 161، روايت 97، ص 169، روايت 112، ص 198، روايت 145.
25) اين روايت در كتاب توحيد به اين صورت آمده است :
حضرت ابى ابراهيم موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود: ان الله تبارك و تعالى كان لم يزل بلازمان و لامكان ، و هو الان كما كان ، لايخلو منه كان ، و لا يشغل به مكان و لا يحل فى مكان . كتاب توحيد، باب 28، حديث 12، ص 178.
خداوند تبارك و تعالى پيوسته بدون زمان و مكان بوده است ، و هم اينكه نيز چنان است ، هيچ مكانى از او خالى نيست ، در عين حال هيچ جايى او را به خود مشغول نمى كند، و در هيچ مكانى جاى نمى گيرد.
26) توحيد صدوق 1، ص 308،باب 43، حديث 2.
27) الاسفار الاربعه ، ج 9، ص 39، با اين تفاوت كه به جاى جمله دوم آمده است : (و الصنع قديم و المصنوع حادث ): (صنع خداوند بى آغاز، و مصنوعات حادثند).
28) حجر: 27، ر، ك : الميزان ، ج 2، ص 39، و ج 12، ص 153.
29) بحار الانوار، ج 8، ص 374، روايت 1، ص 319، روايت 1.
30) بحار الانوار، ج 8، ص 374، روايت 2، ج 25، ص 25، روايت 40، ج 57، ص 321، روايت 3، و ص 336، روايت 24، و ديگر روايات اين باب .
31) توحيد صدوق 1، ص 308، باب 43، حديث 2.
32) ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 340، روايت 10، ج 43، ص 243، روايت 18، ص 244، روايت 19، ص 250، روايت 27 و ج 44، ص 182، روايت 7، ج 50، ص 66، روايت 47 و ج 101، ص 348، روايت 1، و ص 367، روايت 9.
33) راجع به جنگ اميرالمؤ منين با جن تصيبين در بحار الانوار چيزى يافت نشد. براى اطلاع از احوال آنان ر، ك : بحار الانوار، ج 10، ص 44، روايت 1، و ج 17، ص 289، روايت 7، و ص 77، بيان روايت 30.
34) قضيه اجازه خواستن جنيان مسلمان از سيدالشهداء عليه السّلام براى كمك به آن حضرت در بحار الانوار، ج 44، ص 331، روايت 2 ذكر شده است .
35) ر، ك : بحار الانوار، ج 53، ص 39 145.
36) خداوند متععال در دو آيه 8 و9، سوره جن از قول شياطين جن مى فرمايد: و انا لمسنا السماء، فوجدناها ملاءت حرسا شديدا و شهبا. و انا كنا نقعد منها مقاعد للسمع (و ما بر آسمان دست يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاى شهاب يافتيم ، و در آسمان براى شنيدن ، به كمين مى نشستيم .
37) براى توضيح بيشتر در اين زمينه رجوع شود به روايتى كه استاد بزرگوار در اين باره نقل كرده است : الميزان ، ج 12، ص 154.
38) بحار الانوار، ج 4، ص 197، روايت 2، و ج 5، ص 11، روايت 18، و ص 17، روايت 27 و 28، و ص 22، روايت 30، و ج 25، ص 328، روايت 3، و ج 78، ص 354، روايت 9، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 5، ص 56، روايت 103، و ص 70، روايت 1، و ج 69، ص 3، روايت 4.
39) روايت منقول از امام باقر عليه السّلام در كافى ، ج 6، ص 13، روايت 4، و بحار الانوار، ج 60، ص 344، روايت 31؛ و روايت منقول از رسول اكرم (ص ) در بحار الانوار، ج 5، ص 9، روايت 13، و ص 157، روايت 10 ذكر شده است ، براى بررسى تفاوت هاى لفظى روايات با متن فوق به مدارك مذكور رجوع شود.
40) ر، ك : بحار الانوار، ج 5، ص 225، روايات باب الطينه و الميثاق .
41) اشاره به روايات باب طينت . از جمله ر، ك : بحار الانوار ج 5، ص 243، روايت 30، و ص ‍ 249، روايت 38، و 39، و 40، و ج 22، ص 231، روايت 42، و ج 25، ص 8، روايت 12، و ص 9، و ج 25، ص 12، و ص 13، روايت 25، و ج 26، ص 121، روايت 11، و ج 16، ص 43، روايت 20، و ج 67، ص 126، روايت 28، و ص 128، روايت 22.
42) اصول كافى ، ج 1، ص 176، روايت 1، و بحار الانوار، ج 26، روايت 31، و ص 82، روايت 45، و نيز ر، ك : تفسير الميزان ، ج 2، ص 149.
43) ر، ك : بحار الانوار، ج 18، ص 249، روايت 1، و ج 26، ص 83.
44) ر، ك : اصول كافى ، ج 1، ص 174، روايت 1.
45) ر، ك : بحار الانوار، ج 23، ص 1 57.
46) ر، ك : بحار الانوار، ج 23، ص 1 57.
47) بحار الانوار، ج 25، روايت 10، و 11، و ص 41، روايت 13، و ص 117، روايت 2، و ص ‍ 169، روايت 38، و ج 26، ص 135، روايت 12، و ص 136، روايت 16.
48) بحار الانوار، ج 23، ص 5، روايت 10، و ج 52، ص 92، روايت 6.
49) ر، ك : بحار الانوار، ج 5، ص 329، روايت 28، و ج 7، ص 330، روايت 9، و ص 331، روايت 10، و ج 17، ص 131، روايت 3، و ص 144، روايت 31، و ص 150، روايت 48، و ج 23، ص 337، روايت 6، و ص 339، روايت 10 و 13، و ص 340، روايت 15 و 16، و ص 343، روايت 30، و ص 344، روايت 34، و ص 345، روايت 40، و ص 346، روايت 42، و ص 346، روايت 47، 49، 50، و ص 348، روايت 51، و 67، و ص 353، روايت 73، و 75، و ج 59، ص 40، روايت 13.
50) بحار الانوار، ج 39، ص 196، روايت 7، و ص 203، روايت 23، و ج 47، ص 412، روايت 19.
51) مشابه : بحار الانوار، ج 6، ص 179، روايت 7، و ج 68، ص 121، روايت 49.
52) ر، ك : بحار الانوار، ج 7، ص 203، روايت 89، و ص 264، روايت 19، و ص 274، روايت 48، و ج 8، ص 50، روايت 54 و 57، و ج 24، ص 267، روايت 32، 33 و 34، و ص 271، روايت 49، و ص 272، روايت 52 و 53، و ج 35، ص 59، روايت 12.
53) ر، ك بحار الانوار، ج 6، ص 357، روايت 48، و ج 23، ص 336، روايت 2، و ص 342، روايت 23، و ص 350، روايت 58، و ج 60، و ص 351، روايت 63.
54) ر، ك : بحار الانوار، ج 23، ص 1 57.
55) ر، ك : آخر كتاب (شيعه در اسلام ) نوشته حضرت استاد علامه طباطبائى (ره ).
56) ر، ك : بحار الانوار، ج 3، ص 277، روايت 3، و ص 278، روايت 9، و ص 280، روايت 18، وص 281، روايت 20.
57) ر، ك : اصول كافى ، ج 1، ص 371، روايت 5، و ص 376، روايت 1 و 2، و ص 377، روايت 3، و ص 378، روايت 2، و ص 379، روايت 1، و ج 2، ص 20، روايت 6، و ص 21، روايت 9.
58) براى توضيح بيشتر در اين باره ر، ك : تفسير الميزان ، ج 27 ص 115، 128، همچنين حديثى كه در الميزان ، ج 2.
ص 147 در اين زمينه امام باقر عليه السّلام نقل شده است مورد توجه قرار گيرد.
59) ر، ك : بحار الانوار، ج 11، ص 211، روايت 17، و ج 99، ص 61، روايت 31.
60) ر،ك : وسائل الشيعه ، ج 11، ص 12، روايت 14118، كه زراه مى گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم ، فدايت گردم ! چهل سال است كه درباره مسائل حج از شما مى پرسم و شما فتوى مى دهيد. و حضرت پاسخ مى دهند. يا زراره ، بيت حج اليه قبل آدم بالفى عام تريد ان تفتى مسائله فى اربعين عاما؟! (اى زراره ، آيا خانه اى كه دو هزار سال پيش از حضرت آدم عليه السّلام براى حج به زيارتش مى رفتند، مى خواهى در طول چهل سال در رابطه با مسائل راجع به آن فتوى بدهم ؟!)
61) ر، ك : بحار الانوار، ج 5، ص 330، روايت 24، و ج 6، ص 97، روايت 2، و ج 11، ص ‍ 110، روايت 24، و 25، و ص 184، روايت 36، و ص 194، روايت 48، و ص 209، روايت 11، و ج 17، ص 89، روايت 18، و ج 58، ص 5، روايت 2، و ص 55، روايت 10، و ص 58، روايت 5، و ص 61، روايت 12، و ج 84، ص 120، روايت 19.
62) ر، ك ، بحار الانوار، ج 11، ص 206، روايت 7، و ج 26، ص 269، روايت 6، و ج 58، ص ‍ 57، روايت 2، و ج 99، ص 58، روايت 12.
63) ر، ك ، بحار الانوار، ج 15، ص 7، و ج 15، ص 127، روايت 67، و ص 144، روايت 76، و ج 35، و ص 34، روايت 34، و ص 81، روايت 22.
64) بحار الانوار، ج 99، ص 64، روايت 41، كه دقيقا پاسخ خوق و بيانگر حج حضرت موسى ، حضرت نوح و حضرت سليمان عليهم السلام مى باشد، و نيز در رابطه با حج حضرت موسى عليه السّلام ر، ك : بحار الانوار، ج 13، ص 11، روايت 16، و ص 359، روايت 69.
65) اين روايت را حضرت استاد علامه طباطبائى (ره ) در تفسير الميزان ، ج 2، ص 150، ذكر نموده اند. ناگفته نماند كه از بررسى صدر و ذيل آن روايت استفاده مى شود كه اين حديث در پى وراستاى معناى اول براى اولوا العزم است . نيز بايد توجه داشت كه معناى دوم نيز بر گرفته از متن روايت است و حديث راجع به آن نيز در الميزان ، ج 2 ص 150 ذكر شده است . البته با اندكى تفاوت و زيادى كه مى فرمايد: و معنى اولى العزم انهم سبقوا الانبياء الى الاقرار بالله و اقروا بكل نبى كان قبلهم و بعدهم ، و عزموا على الصبر و الكتذيب لهم و الاذى (اولى العزم يعنى پيامبرانى كه در اقرار به خدا از خدا از ديگر پيامبران پيشى گرفته اند. و به انبياى پيش و بعد از خود اقرار نموده ، و تصميم جدى بر شكيبايى در برابر تكذيب و آزار و اذيت امت خود داشته اند.)
66) بحار الانوار، ج 11، ص 188، روايت 45.
67) يعنى روزه گرفتن آن تشريعا مورد تكليف است ، و لى اگر از آن روز را روزه نگرفتيد، معلوم مى شود كه خداوند به اراده تكوينى اين كارها را اراده ننموده است .
68) براى اطلاع از اخبار رجعت ر، ك : بحارالانوار، ج 53، ص 39 145.
69) روايت وارده در رابطه با اينكه وقت مشخص (الوقت المعلوم ) كه خداوند تا آن هنگام به ابليس ‍ مهلت داده و در آن روز عمر ابليس سر مى رسد، چهار دسته است :
الف : روز قيامت حضرت مهدى 7، ر، ك : بحار الانوار، ج 24، ص 325، روايت 41، و ج 52، ص ‍ 376، روايت 178، و ج 63، ص 221، روايت 63، ص 254، روايت 119.
ب : در آخرين رجعت از رجعت هاى اميرالمؤ منين عليه السلام . ر،ك : بحار الانوار، ج 53، ص 42، روايت 12.
ج : روزى كه رسول خدا صلى اللاه عليه و آله و سلمّبليس را بر روس صخره بيت المقدس سر مى برد، ر، ك :
بحار الانوار، ج 11، ص 154، روايت 31، و ج 63، ص 244، روايت 96.
د: بعد از برپايى قيامت بين نفخ صور اول و دوم . ر، ك : بحار الانوار، ج 6، ص 328، روايت 10، و ج 11، ص 108، روايت 17، و ج 57، ص 367، روايت 4، و ج 99، ص 32، روايت 7.
مشكل اختلاف روايات با توجه به اينكه ظهور حضرت مهدى (عج ) و نيز رجعت نمونه اى از قيامت كبرى مى باشند، حل مى گردد.
70) ر، ك : وسائل الشيعه ، ج 6، ص 388، روايت 8256، و بحارالانوار، ج 57، ص 214، روايت 184، و ج 77، ص 301، روايت 6.
71) ر، ك : بحار الانوار، ج 14، ص 192، روايت 2، و ج 37، ص 85، روايت 52، و ج 43، ص ‍ 24، روايت 20.
72) براى نمونه ر، ك : بحار الانوار، ج 14، ص 79، روايت 21، و ج 39، ص 146، روايت 11.
73) ر ،ك : بحارالانوار، ج 14، ص 92، روايت 2، و مشابه آن به نقل از تفسير رازى : بحار الانوار، ج 14، ص 90، و نيز ر، ك : بحارالانوار، ج 64، ص 246.
74) بحار الانوار، ج 15، ص 220، روايت 39، و ص 144، روايت 76، و ج 35، ص 81، روايت 22.
75) ر، ك : بحار الانوار، ج 6، ص 353، روايت 38.
76) ر، ك : بحار الانوار، ج 15، ص 352، روايت 13.
77) مشابه : بحار الانوار، ج 14، ص 475، روايت 37، و ج 15، ص 361، روايت 18، و ج 18، ص 271، روايت 38،و ج 38، ص 320، روايت 33.
78) ر، ك : بحار الانوار، ج 16، ص 402، روايت 1، و ج 18، ص 278، روايت 38، و ج 68، ص ‍ 27، بيان روايت 49، و ج 101، ص 155، بيان روايت 4.
79) ظاهرا شهيد اول رحمه الله منظور است ، ر، ك : كتاب دروس شهيد اول .
80) ر، ك : بحار الانوار، ج 82، ص 268، روايت 15، و ج 85، ص 287، روايت 85، و ص ‍ 288، روايت 16، و ص 290، روايت 22، و ص 293، روايت 23 و...
81) ر، ك : مستدرك الوسائل ، ج 14، ص 153، روايت 16346، و بحار الانوار، ج 17، ص 259، روايت 4، و ج 103، ص 220، روايت 24.
82) ر، ك : بحار الانوار، ج 8، روايت 16.
83) مشابه : وسائل الشيعه ، ج 3، ص 280، روايت 3651، و 3652.
84) ر ك : بحار الانوار، ج 15، ص 24، روايت 43، و ج 25، ص 21، روايت 37، و ج 57، ص ‍ 170، روايت 116.
85) يعنى از اين راه نيز مى توان واسطه فيض بودن ائمه (ع ) را اثبات نمود.
86) بحار الانوار، ج 98، ص 393، روايت 1.
87) بحار الانوار، ج 98، ص 393، روايت 1.
88) مشابه : بحارالانوار، ج 48، ص 129، روايت 2.
89) ر، ك : بحارالانوار، ج 24، ص 78، روايت 1.
90) بحار الانوار، ج 102، ص 131، روايت 4.
91) بحارالانوار، ج 102، ص 129، روايت 4.
92) در بحار الانوار، ج 25، ص 385، روايت 41 آمده است : ان الامام و كر لاراده الله عزوجل لايشاء الا من (ظ:ما) يشاء الله (امام آشيانه اراده خداوند عزوجل است ، جز آن چه خدا بخواهد، نمى خواهد.)
93) ر، ك : بحارالانوار، ج 45، ص 1.
94) ر، ك : بحارالانوار، ج 15، ص 9، روايت 9، و ج 25، ص 6، روايت 9، و ج 53، ص 142، روايت 162، و ج 15، ص 10، روايت 11، و ج 24، ص 88، روايت 4، و ج 25، ص 16، روايت 30 و....
95) بحارالانوار، ج 100، ص 287، روايت 18، و ص 330، روايت 29.
96) منظور آيه 51 سوره مائده است كه مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصارى و اولياء بعضهم اولياء بعض ...
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، يهود و نصارى را دوستان خود مگيريد كه آنان دوستان يكديگرند...
حضرت استاد (ره ) چند روايت از كتاب (الدر المنثور) پيرامون شاءن نزول آيه در باره (عبدالله بن ابى ) نقل كرده اند.
براى توضيح بيشتر ر، ك : الميزان ، ج 5، 422 423.
97) منظور آيه 8 سوره منافقون است كه مى فرمايد: يقولون : لئن رجعنا الى المدينه ، ليخرجن الاعز منها الاذل
مى گويند: اگر به مدينه برگرديم ، قطعا آن كه عزتمندتر است آن زبون تر را از آنجا بيرون خواهد كرد.
و نيز آيه 5 سوره منافقون كه مى فرمايد: و اذا قيل لهم ، تعالوا، يستغفر لكم رسول الله ، لووا رؤ وسهم ، و رايتهم يصدون و هم مستكبرون
و چون به ايشان گفته شود بيايد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد، سرهاى خود را بر مى گردانند، و آنان را مى بينى كه تكبر كنان روى بر مى تابند.
و آيات ديگرى كه در همين سوره در نكوهش منافقين نازل شده است ، كه حضرت استاد (ره ) از (زيد بن ارقم ) و (ابن عباس ) و (عكرمه ) و (محمد بن سيرين )، و (ابن اسحاق ) و ديگران نقل كرده اند كه اين آيات درباره (عبدالله بن ابى وارد شده است . براى توضيح بيشتر ر، ك : به الميزان ، ج 19، ص 328 332.
98) ر، ك : بحار الانوار، ج 41، ص 166، روايات باب 109.
99) نهج البلاغه ، خطبه اول .
100) نهج البلاغه ، خطبه اول .
101) نهج البلاغه ، خطبه 189، و بحار الانوار، ج 10، ص 128، روايت 7، و ج 69، ص 227، روايت 19.
102) ر، ك : نهج البلاغه ، خطبه 228.
103) بحار الانوار، ج 44، ص 23، روايت 7، و ص 85، روايت 7، و ج 78، ص 286، روايت 2.
104) در برخى احاديث گذشته گوينده اين سخن (سفيان بن ليلى ) معرفى شده است .
105) منظور اين است كه خداوند متعال خود خون بهاى امام حسين عليه السّلام مى باشد.
106) بحار الانوار، ج 101، ص 337، روايت 1، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 101، ص 152، روايت 3، و ص 266، روايت 42، و مفاتيح الجنان ، زيارت امام حسين عليه السّلام در شب اول و نيمه رجب .
107) بحار الانوار، ج 13، ص 105، ص 175، روايت 13، و ص 182، روايت 25، و ج 45، ص ‍ 215، روايت 38، و نيز ر، ك : بحارالانوار ج 45، ص 218، روايت 45.
108) بحار الانوار، ج 2، ص 9، روايت 13، و ج 53، ص 181، روايت 10، و ج 78، ص 380، روايت 1.
109) ر، ك : بحار الانوار، ج 2، ص 88، روايت 12.
110) از جمله ، ر، ك : سوره يس ، آيه 60.
111) ر، ك : بحار الانوار، ج 36، ص 358، روايت 228، و ج 24، ص 241، روايت 4، و ج 27، ص 119، روايت 99، و ج 28، ص 53، روايت 21، و ج 33، ص 157، روايت 421، و ج 36، ص ‍ 226، روايت 2، و ص 257، روايت 75، و ص 271، روايت 92، و ص 276، روايت 96 و...
112) ر، ك : بحار الانوار، ج 44، ص 20، روايت 4، و ج 51، ص 23، روايت 34، و ص 60 روايت 59، و ج 52، ص 291، روايت 34 و ص 340 روايت 90 و ص 390، روايت 212.
113) ر، ك : بحار الانوار، ج 52، ص 357، روايت 175، و ص 376، روايت 185، و ص 376، روايت 177، و ص 381، روايت 191.
114) بحار الانوار، ج 102، ص 131، روايت 4.
115) مخفى نماند كه قول به رجعت از مختصات مذهب شيعه است و عامه بدان معتقد نيستند.
116) بحار الانوار، ج 53، ص 145، روايت 4، و ج 51، ص 348، روايت 1، و ج 6، ص 18، روايت 1، و ج 23، ص 41، روايت 78.
117) حضرت استاد علامه طباطبائى (ره ) در تفسير الميزان ، ج 2 ص 135 روايتى به مضمون فوق از مام رضا عليه السّلام نقل كرده است .
رواى مى گويد: امام رضا عليه السّلام به من فرمود: اگر به تو خبر دهم كه در اين روزها يكى از بستگان تو كشته خواهد شد، آيا گفته مرا تصديق مى كنى ؟ عرض كردم ، خير، زيرا جز خداوند متعال كسى علم غيب نمى داند. در اينجا امام رضا عليه السّلام آيه گذشته را (جن : 26) تلاوت نمود و بعد فرمود: فرسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم عند الله مرتضى ، و نحن ورثه ذلك الرسول الذى اطلعه الله على ما يشاء من غيبه فعلمنا ما كان و ما يكون الى يوم القيامه .
پس رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم مورد رضا و پسند خداست ، و ما وارثان همين رسولى هستيم كه خداوند او را بر غيب خود كه مى خواهد آگاه نموده و آن حضرت علم به وقايع گذشته و بعد تا روز قيامت رابه ما آموخت .
حضرت استاد (ره ) در ادامه مى فرمايد: اقول : والاخبار فى هذا الباب فوق حد الاحصاء، و مدلولها ان النبى صلى اللاه عليه و آله و سلمّخذه بوحى من ربه و انهم اخذوه بالوارثه منه . تفسير الميزان ، ج 20 ص 135.
مى گويم : روايات در رابطه با اين موضوع افزون از حد شمارش است ، و مدلول و مفهوم آنها اين است كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم علم خود را به واسطه وحى از پروردگار فراگرفته ، و ائمه : بالوراثه از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرا گرفته اند.
118) براى نمونه ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 109، روايات باب 14.
119)ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 56، روايت 116 و 117.
120) ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 1، روايت 1.
121) نهج البلاغه ، خطبه 149.
122) پرسش : چگونه امام به امام بودن خود پى مى برد؟
پاسخ : در روايتى از امام رضا عليه السّلام آمده است : آنگاه كه درك كند كمترين كمترينان است . و درك نبوت نيز چنين است ، جز اينكه پيامبران راه ديگرى نيز براى تشخيص نبوت دارند كه همان وحى مى باشد.
123) در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است : لو كنت بين موسى و الخضر، لاخبرتهما انى اعلم منها و لانباتهما ما ليس فى ايديهما، لان موسى و الخضر اعطيا علم ما كان و لم يعطيا علم ما هو كائن الى يوم القيامه و ان رسول الله صلى اللاه عليه و آله و سلمّعطى علم ما كان و ما هو كائن الى يوم القيامه فورثناه من رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم وراثه . بحار الانوار، ج 26، ص 111، روايت 9، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 13، ص 300، روايت 20، و ج 17، ص 144، روايت 32، و ج 26، ص 196، روايت 6 و 7.
اگر ميان حضرت موسى و خضر 8 بودم ، حتما به اطلاع آن دو مى رساندم كه از آنان آگاه ترم و چيزهايى رابه آن دو مى گفتم كه در دستشان نيست ؛ زيرا به حضرت موسى و خضر 8 تنها علم وقايع گذشته عطا شده ، و دانش امورى كه (تا روز قيامت ) اتفاق مى افتد به آن دو داده نشده است . در حالى كه دانش وقايع گذشته و رخدادهايى كه تا روز قيامت به وجود مى آيد، همگى به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم عطا شده است ، و ما نيز آنها را از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم قطعا به ارث برده ايم .
124) در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است :
(ان الامام اذا شاء ان يعلم ، علم ) بحار الانوار، ج 26، ص 56، روايت 117، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 56، روايت 116.
بى گمان امام هرگاه كه خواست بداند، مى داند.
در روايت ديگر: عمار ساباطى مى گويد از آن حضرت پرسيدم : آيا امام علم غيب مى داند؟ فرمود: لا، ولكن اذا اراد ان يعلم الشى ء، علمه الله ذلك . بصائر الدرجات ، ص 315.
خير، ليكن هرگاه خواست چيزى را بداند، خداوند آن را به او تعليم مى نمايد.
125) از آن جمله در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است : ما من ليله جمعه الا و لاولياء الله فيها سرور. اذا كانت ليله الجمعه و افى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلمّلعرش . و وافيت معه ، فما ارجع الا بعلم مستفاد. ولو لاذلك ، لنفد ما عندنا.
شب جمعه اى نيست مگر اينكه اولياى خدا سرور ويژه اى در آن دارند. هنگامى كه شب جمعهفرا مى رسد، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم با عرش ( علم خداوند) ارتباطبرقرار مى كند، و من نيز همراه با او با عرش تماسحاصل مى كنم و در نتيجه با علمى كه از آنجا بهره برده ام باز مى گردم . و اگر ايننبود، قطعا آنچه در نزد ما است پايان مى پذيرفت .
بحارالانوار، ج 22، ص 552، روايت 9، و ج 26، ص 90، روايت 9.
126) ر، ك : بحار الانوار، ج 23، ص 333، روايات باب 20.
127) ملاحظه شود رواياتى كه مى فرمايد: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم در بيمارى پايان عمر گرانمايه اش ، اميرالمؤ منين عليه السّلام را فرا خواند و در مدت كوتاه هزار حديث ، و يا هزار در از دانش را به آن بزرگوار آموخت كه هر كدام از آن ، هزار در را مى گشايد. (يفتح كل حديث (باب ) الف باب .) بصائر الدرجات ، ص 313 315، و بحار الانوار، ج 22، ص 461، روايت 9.
128) در بصائر الدرجات ، ص 131 ضمن حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است : (به ارواح انبيا و اوصيائى كه از دنيا رفته اند، و نيز به روح و وصى اى كه در ميان شما زندگى مى كند، اجازه داده مى شود كه به آسمان صعود كنند تا اينكه به عرش پروردگار برسند... آنگاه انبياء و اوصياء در حالى كه سرشار از شادمانى هستند، و وصى اى كه در ميان شما زندگى مى كند بسيار بسيار به علمش افزوده مى گردد.)
129) ر، ك : بحار الانوار، ج 17، ص 144، روايت 32، و ج 26، ص 27، روايت 27، و ص 48، روايت 90، وص 111، روايت 9، و ج 46، ص 296، روايت 25، و ج 49، ص 30، روايت 2 از آن جمله حماد رواى مى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: نحن و الله نعلم ما فى السموات و ما فى الارض و ما فى الجنه و ما فى النار و ما بين ذلك .
به خدا سوگند، ما به تمام آنچه در آسمانها و زمين اتفاق مى افتاد، و به وقايع بهشت و جهنم و رخدادهايى كه در اين ميان پديد مى آيد آگاهيم .
حماد مى گويد: من از اين فرمايش حضرت مبهوت شدم و به ايشان مى نگريستم كه حضرت خطاب به من سه بار فرمود: ان ذلك من الكتاب الله .
همه اينها را از كتاب خدا مى دانم .
سپس اين آيه را تلاوت نمود: و يوم نبعث من كل امه شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هولاء، و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء و هدى و رحمه و بشرى للمسلمين .
و (به ياد آور) روزى را كه در هر امتى ، گواهى از خودشان بر ايشان بر مى انگيزيم ، و تو را نيز بر اينان گواه مى آوريم . و اين كتاب را كه روشنگر هر چيز، و رحمت و بشارت براى مسلمانان است ، بر تو نزال نموديم .
سپس باز فرمود: انه من كتاب الله ، فيه تبيان كل شى ء، فيه تبيان كل شى ء
همه اينها را از كتاب خدا مى دانم ، زيراآن روشنگر هر چيز است ، وتمام امور را بيان مى كند.
بصائر الدرجات ، ص 128، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 9، ص 111، ج 26، روايت 8، و ج 47، ص ‍ 35، روايت 33، و ج 92، ص 85، روايت 19، و ص 86، روايت 20 و 21، و ص 89، روايت 32، و ص 101، روايت 76 و 77،
130) ر، ك : بحار الانوار، ج 23، ص 333، روايات باب 20.
131) ر، ك : بحار الانوار، ج 7، ص 202، روايت 88، و ص 230، روايت 9، و ص 264، روايت 19، و ص 274، روايت 47، و ج 8، ص 50، روايت 54، 57، و ج 24، ص 267، روايت 32، 33، و 34، و ص 271، روايت 49.
و ص 272، روايت 51، 52 و 53، و ج 35، ص 59، روايت 12.
132) يعنى خود را واقع در هلاكت مى ديدند، نه اينكه در هلاكت واقع مى ساختند.
133) ر، ك : بحارالانوار، ج 16، ص 291، روايت 157، و ج 62، ص 207، روايت 1 و 2، و ج 64، ص 273، روايت 42، و ج 66، ص 273، روايت 42، و ج 66، ص 359، روايت 3، و ج 84، ص 302، روايت 23، برخى از اين روايات تنها ذكر نموده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را عقرب گزيد و در برخى دارد كه در حال نماز جماعت عقرب آن حضرت را گزيد.
134) ر، ك : اصول كافى ، ج 1، ص 272، روايت 2 و 3، و ص 389، روايت 3، و ص 398، روايت 3 و 4 و 5 و ص 442، روايت 10، و ج 2، ص 282، روايت 16.
135) مفتاح الفلاح ، ص 150، نيز، ر، ك : بحار الانوار، ج 25، ص 204، روايت 16، و ج 63، ص ‍ 183، و ج 93، ص 282، روايت 23.
136) ر، ك : به سنن النبى ، باب 7، روايت 154، ص 140.
137) بحار الانوار، ج 22، ص 27، و ج 61،ص 212، روايت 75، و ج 67، ص 252، روايت 88، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 22، ص 411، روايت 29، و ج 67، ص 253، روايت 88، و ج 76، ص ‍ 189، روايت 18.
138) بحارالانوار، ج 2، ص 284، روايت 1، و ج 10، ص 122، روايت 2.
139) بحار الانوار، ج 92، ص 22، روايت 23، و نهج البلاغه ، خطبه 133.
140) حضرت استاد لامه طباطبائى (ره ) پس از مطرح نمودن آيه نخست ، در كتاب (قرآن در اسلام )، ص 33 (با اندكى تصرف ) چنين مى نگارد:
ظاهر اين كلام نهى از پرستش معمولى بتها است ، چنانكه مى فرمايد: و اجتنبوا الرجس من الاوثان (حج : 30) دورى گزينيد از پليديها كه بتها باشند)؛ ولى با تاءمل و تحليل معلوم مى شود كه پرستش بتها براى اين ممنوع بوده است كه خضوع و فروتنى در برابر غير خدا است ، و بت بودن معبود نيز خصوصيتى ندارد، چنانكه خداى متعال طاعت شيطان را عبادت او شمرده و مى فرمايد: الم اعقد اليكم يا بنى آدم لا تعبدوا الشيطان (يس : 60) آيا فرمان ندادم به شمااى بنى آدم كه شيطان را مى پرستيد.
و با تحليلى ديگر معلوم مى شود كه در طاعت و گردن نهادن انسان ، ميان خود و غير فرقى نيست ، چنانكه از غير نبايد اطاعت كرد، از خواستهاى نفس در برابر خداى متعال نبايد اطاعت و پيروى نموده ، چنانكه خداى متعال اشاره مى كند: افرايت من اتخذ الهه هواه ؟ (جاثيه : 3) آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده ؟ و با تحليل دقيق ترى معلوم مى شود كه اصلا به غير خداى متعال نبايد التفات داشت و از وى غفلت نمود، زيرا توجه به غير خدا همان استقلال دادن به او و خضوع و كوچكى نشان دادن در برابر اوست ، و اين ايمان ، روح عبادت و پرستش مى باشد. خداى متعال مى فرمايد: و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس تا آنجا كه مى فرمايد: اولئك هم الغافلون (اعراف : 179) سوگند مى خورم ما بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريديم ... آنان همان غفلت كنندگان از خدا هستند.)
چنانكه ملاحظه مى شود از آيه كريمه : و لاتشركوا به شيئا ابتداء فهميده مى شود كه نبايد بتها را پرستش ‍ نمود، و با نظرى وسيعتر مى شود كه بايد انسان از ديگران ، به غير اذن خدا، پرستش كند، و با نظرى وسيعتر از آن انسان حتى از دلخواه خود نبايد پيروى كند، و با نظر وسيعتر از آن نبايد از خدا غفلت كرد و به غير او التفات داشت . همين ترتيب ، يعنى ظهور يك معناى ساده ابتدائى از آيه و ظهور معناى وسيع ترى به دنبال آن و همچنين ظهور و پيدايش معنايى در زير معنايى در سرتاسر قرآن مجيد جارى است ، و با تدبر در اين معانى ، معانى حديث معروف كه از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم ماءثور و در كتب حديث و تفسير نقل شده است كه : ان للقرآن ظهرا و بطنا، و لبطنه بطنا الى سبعه ابطن روشن مى شود.
بنابر آنچه گذشت ، قرآن مجيد ظاهر دارد و باطن ، (يا ظهر و بطن ) كه هر دو از كلام اراده شده اند جز اينكه اين تو معنى در طول هم مرادند، نه در عرض همديگر. نه اراده ظاهر لفظ اراده باطن را نفى مى رود، و نه اراده باطن مزاحم اراده ظاهر مى باشد.
141) مخفى نماند كه حضرت استاد در جاى ديگر فرموده اند كه قرآن براى اهل تقوى هخدايت ويژه دارد، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين ). و نيز اهل بيت عصمت به دليل آيه لايمسه الا المطهرون به ضميمه آيه تطهير انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و طهركم تطهيرا
142) آيه نجوى عبارت است از آيه 12 سوره مجادله كه مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا! اذا ناجيتم الرسول ، فقدموا بين يدى نجواكم صدقه ...
اى كسانى كه ايمان آورده ايد هرگاه با پيامبر گفتگوى محرمانه مى كنيد، پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقه اى تقديم بداريد...
و آيه ناسخ آن عبارت است از آيه 13 سوره مجادله كه مى فرمايد: اشفقم ان تقدموا بين يدى نجواكم صدقات ، فاذ لم تفعلوا و تاب الله عليكم ...
آيا ترسيديد كه پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقه هايى تقديم داريد؟ و چون نكرديد و خدا هم بر شما بخشود...براى توضيح بيشتر به الميزان ، ج 19، ص 219، رجوع شود كه استاد بزرگوار (ره ) روايتى را از كتاب (الدر المنثور) سيوطى نقل كرده كه على عليه السّلام فرمود: (در كتاب خدا، آيه اى است كه ) هيچ كسى جز من ، نه قبل و نه بعد از من بدان عمل نكرده است . و آن آيه نجوى است كه من بعد از نزول آن يك دينارى راكه نزدم بود، به ده درهم فروختم ، و هرگاه كه مى خواستم با پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم گفتگوى محرمانه نمايم ، پيش از آن يك درهم صدقه مى دادم . تا اينكه اين آيه به ، آيه ديگر نسخ شد، و هيچ كس جز من بدان عمل نكرده ).
143) آيه جلد عبارت است از آيه 2 سوره نور كه مى فرمايد:
(الزانيه و الزانى ، فاجلدوا كل واحد منهما مائه جلده

به هر زن زناكار و مرد زناكار صد تازيانه بزنيد.
اين آيه ، عبارت او يجعل الله لهن سبيلا را كه در سوره نساء ذكر شده است ، بيان مى فرمايد. براى توضيح بيشتر ر، ك : الميزان ، ج 15، ص 89.
144) تهذيب ، ج 1، ص 127، روايت 35، و ص 113، روايت 3، و بحار الانوار، ج 80، ص 309، روايت 20، و ج 94، ص 402، روايت 4، و وسائل الشيعه ، ج 1، ص 384، روايت 1014، و ص 385، روايت 1016.
145) ر، ك : بحارالانوار، ج 33، ص 269، روايت 534، و ج 48، ص 22، روايت 24.
146) به نظر مى رسد اين اشعار از لفظ (ثم ) استفاده مى شود، زيرا اين لفظ بيانگر آن است كه ارواح تا روزى كه مردم به سوى پروردگارش بازگردانيده مى شوند، يعنى روز قيامت ، در اختيار ملك الموت است .
147) ر، ك بحار الانوار ج 6، ص 235، روايت 52، و ص 253، روايت 87، و ص 260، روايت 97، و ج 100، ص 262، روايت 61، و ص 82، روايت 104، و ص 270، روايت 128، و ج 61، ص 82.
148) با اندكى تفاوت در لفظ: بحار الانوار، ج 6، ص 235، روايت 52، و ص 253، روايت 87، و ص 260، روايت 97، و 100، و ص 262، روايت 104، و ص 270، روايت 128، و ج 61، ص ‍ 82.
149) خداوند متعال در سوره مؤ منون ، آيه 100 مى فرمايد: (و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون ): (و از پشت سر (مرگ ) آنان ، تا روزى كه برانگيخته مى شوند (قيامت ) حايلى (برزخ خواهد بود.
150) ر، ك : بحار الانوار، ج 6، ص 198، روايت 51، وص 263، روايت 107، و ج 8، ص 211، روايت 205، و ج 101، ص 79، روايت 39.
151) روايات بحار الانوار، ج 6، ص 214 270 ملاحظه شود.
152) ر، ك : بحار الانوار، ج 18، ص 193، روايت 28، و ص 237، روايت 38، و ج 21، ص 53، روايت 3، و ص 57، روايت 8، و ص 62، روايت 11، و ص 276، روايت 25، و ج 22، ص 276، روايت 26، و ص 280، روايت 33،
و ص 282، روايت 41، و ج 23، ص 112، روايت 19، و ج 35، ص 213، روايت 17، و ج 36، ص ‍ 369، روايت 233، و ج 37، ص 48، روايت 25، و ص 65، روايت 37، و ج 42، ص 317، روايت 8، و ج 51، ص 76، روايت 32، و ج 82، ص 92، روايت 44، همگى در مورد جعفر طيار سلام الله عليه ، و بحار الانوار، ج 22، ص 274، روايت 21، و ج 44، ص 298، روايت 4 در مورد حضرت ابوالفضل العباس سلام الله عليه .
153) بحار الانوار، ج 6، ص 173 270، روايات باب 29، و 30 ملاحظه شود.
154) ر.ك : بحارالانوار ج 6، ص 295، روايات باب 6.
155) ر، ك : بحار الانوار، ج 8، ص 127، روايت 28، و ص 164، روايت 107، و ص 286، روايت 13، و ج 10، ص 3، روايت 1، و ج 60، ص 257 توضيح اينكه در تمام روايات غير از روايت اخير تنها آمده است كه بهشت در آسمان و جهنم در زمين است . و در روايت اخير آمده است بهشت در آسمان هفتم و جهنم در انتها و پايين ترين نقطه زمين قرار دارد.
156) بدين مضمون : بحار الانوار، ج 8، ص 83، و 84 به نقل از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، و ج 10، ص 58، روايت 3 به نقل از امير مومنان عليه السلام .
157) تفسير الميزان ، ج 19، ص 143.
158) بدين مضمون : الميزان ، ج 5، ص 58، و نيز در رابطه با تعيين مفهوم (استضعاف ) و (مستضعف ) از ديدگاه روايات ر، ك : الميزان ، ج 5، ص 57 60.
159) ر، ك : بحار الانوار، ج 5، ص 288، روايات باب 13.
160) آيات قرآنى در رابطه با اين سه موضوع : علم غيب ، توفى و شفاعت به ترتيب زير است :
الف علم غيب .
خداوند سبحان در سوره نمل ، آيه 65 مى فرمايد: قل لا يعلم من فى السموات و الارض الغيب الا الله
بگو: كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، غيب نمى دانند، بجز خدا.)
و در سوره يونس ، آيه 20، مى فرمايد: فقل : انما الغيب الله (پس بگو: غيب منحصرا از آن خداست .)
و در سوره هود، آيه 123 مى فرمايد: و لله غيب السموات و الارض ، و اليه يرجع الامر كله .) (و غيب آسمانها و زمين منحصرا از آن خداست ، و تمام كارها به او باز گردانده مى شود).
از اين آيات و نظاير آن بر مى آيد كه علم غيب منحصر به خداى سبحان است ، ولى در سوره جن ، آيه 26 مى فرمايد: عالم الغيب ، فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول . (خداوند داناى غيب است ، و كسى را بر غيب خود آگاه نمى كند، مگر رسولى را كه مورد پسند او باشد.) از اين آيه بر مى آيد، كه خداوند علم غيب رابه (من ارتضى من رسول ) اظهار مى كند. و از مجموع آيات استفاده مى شود كه خداوند متعال بالذات ، و رسول او بالعرض عالم غيب است .
ب توفى
خداوند در سوره زمر، آيه 42، توفى را به منحصرا به خود نسبت داده و مى فرمايد: الله يتوفى الانفس ‍ حين موتها (خداوند، خود جانها را به هنگام مرگ آنها، باز مى ستاند.
و در سوره سجده ، آيه 11 و ملك الموت نسبت داده و مى فرمايد: قل : يتوفاكم ملك الموت الذى و كل بكم . (بگو: ملك الموت كه بر شما گماره شده جانتان را باز مى ستاند.)
و در سوره انعام ، آيه 61، به فرشتگان و اعوان ملك الموت نسبت داده و مى فرمايد: (توفته رسلنا.): (فرستادگان ما جان او را باز مى ستانند).
از مجموع اين آيات نيز بر مى آيد كه توفى بالذات به خدا، و بالعرض به ملك الموت ، و فرستادگان اسناد دارد.
ج شفاعت
خداوند سبحان در سوره زمر، آيه 44 شفاعت را منحصرا به خود نسبت داده و مى فرمايد: قل لله الشفاعه جميعا: (بگو: شفاعت همگى منحصرا از آن خداست ).
ولى در سوره نجم ، آيه 26، سوره بقره ، آيه 255، و سوره يونس ، آيه 3 به ديگران نسبت مى دهد، از آن جمله در سوره نجم ، آيه 26 مى فرمايد: و لاتغنى شفاعتهم الا من بعد ان ياذن الله لمن يشاء (و شفاعت آنان كار ساز نيست مگر بعد از اينكه خداوند به هر كس خواست اذن دهد.)
161) ر، ك : الميزان ، ج 16، ص 311، و ص 316 319.
162) مشابه آن در: بحار الانوار، ج 1، ص 225، روايت 17.
163) آيا افراد ارواح متساوى و يكسان هستند؟
164) و دليل اختلاف مراتب روح ، اختلاف افراد در كفر و ايمان ، و طاعت و عصيان است ؛ زيرا اينها همگى اوصاف روح هستند، نه بدن .
165) ر،ك : بحار الانوار، ج 1، ص 119، و ج 33، ص 156،روايت 421، و ص 208، روايت 492، و ص 266، روايت 634، وج 44، ص 86، روايت 1، و ج 46، ص 337، روايت 25، و ج 58، ص 351، و ج 61، ص 169، روايت 24.
166) بحار الانوار، ج 67، ص 137.
167) حضرت استاد (ره ) در جاى ديگر فرمودند: طريقت ، همان پياده كردن شريعت و عمل بر طبق شريعت است .
168) اقبال الاعمال ، ص 687.
169) اقبال الاعمال ، ص 706، و مصباح كفعمى ، ص 555.
170) بحار الانوار، ج 7، ص 259، روايت 5، و ص 287، روايت 2، و ج 68، ص 100، روايت 5، و نيز ر، ك : ج 5، ص 332، روايت 6، و ص 248، روايت 36، و ج 6، ص 246، روايت 78، و ج 7، ص 261، روايت 12، و ص 288، روايت 5، و ج 24، ص 387، روايت 111، و ج 67، ص 107، روايت 21، و ج 68، ص 60، روايت 110، و ص 100، روايت 4، و ص 148، روايت 97.
171) بحار الانوار، ج 94، ص 98، روايت 13، نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 94، ص 106، روايت 14، و ص 166، روايت 22.
172) مغفرت دامنه وسيع دارد و شامل رفع حجات نيز مى شود. از اين رو در آيه 15 سوره محمد (47) يكى از نعمتهاى بهشتى شمرده شده است .
173) ر، ك : الميزان ، ج 14، ص 224.
174) مشابه ، اصول كافى ، ج 2، ص 72، باب (الاعتراف بالتقصير).
175) بحار الانوار، ج 71، ص 23، روايت 1، و ج 69، ص 292، روايت 23.
176) ر، ك : بحار الانوار، ج 8، ص 215 و 217، روايت 205، و ج 59، ص 217، روايت 85، و ج 60، ص 113، و ج 70، ص 338، و ج 71، ص 23، روايت 1، و ص 235، روايت 16، و مشابه : ج 77، ص 84، روايت 3.
177) در رابطه با حضرت موسى و حضرت يحيى و حضرت لوط، سليمان و داوود عليه السّلام ر، ك : يوسف : 22، انبياء: 74 و 79، قصص : 14، مريم : 12.
178) ر، ك : بحار الانوار، ج 59، ص 260، روايت 35، و ج 67، ص 313، روايت 45، و ج 69، ص 203، روايت 22، و ص 354، و ج 70، ص 196، روايت 2، و ص 219.
179) به پانوشت گذشته رجوع شود.
180) اصول كافى ، ج 2، ص 54، روايت 3، و بحار الانوار، ج 22، ص 126، روايت 98، و ج 67، ص 287، روايت 9، و ج 70، ص 174، روايت 29.
181) ر، ك : مفتاح الفلاح ، ص 292، و فلاح المسائل ، ص 211.
182) اين لفظ به اين صورت در متن حديث كه در كافى و بحار الانوار نقل شده وجود ندارد، ولى از سياق روايت استفاده مى شود كه حضرت از پرده بردارى بيشتر او جلوگيرى نمودند.
183) ر، ك : بحار الانوار 7 ج 11، ص 211 211، روايت 18.
184) چنانچه در زيارت عاشورا مى خوانيم : و اساله ان يبلغنى المقام المحمود لكم عند الله : (و از خدا خواهانم كه مرا به مقام ستوده اى كه شما در نزد خدا داريد، نايل گرداند.
185) اصول كافى ، ج 2، ص 352، روايت 7.
186) وافى ، ج 3، ابواب المواعظ، باب مواعظ الله سبحانه ، ص 40.
187) بحار الانوار، ج 13، ص 332، روايت 13، و ج 77، ص 32، روايت 7.
188)
به جد و جهد چو كارى نمى رود از پيش به كردگار رها كرده به مصالح خويش


189) بحار الانوار، ج 77، ص 202، روايت 1، و ص 220، روايت 2.
190) بحار الانوار، ج 71، ص 9، روايت 12، و ج 77، ص 378، روايت 1 راوى در روايت نخست مشخص نشده است . و راوى روايت دوم (زيد بن صوحان عبدى ) مى باشد.
191) بحار الانوار، ج 21، ص 211، روايت 2، و ج 77، ص 135، روايت 43، و ج 87، ص 453، روايت 23.
192) الجواهر السنيه ، ص 361 و 362.
193) خشيت باطنى از خداوند سبحان داشتن مخصوص علماء الله و ربانى است . چنان كه در سوره مى فرمايد: انما يخشى الله من عباده العلماء. (فاطر: 28) تنها بندگان دانا از (عظمت ) خداود مى هراسند.
194) بحار الانوار، ج 2، ص 22، روايت 67، و ج 24، ص 307، روايت 6، و مستدرك الوسائل ، ج 17، ص 320، روايت 21468.
195) ر ، ك : وسائل الشيعه ، ج 11، ص 80، روايت 14293، و ج 15، ص 246، روايت 20405، و بحار الانوار، ج 77، ص 64، روايت 4، و ج 78، ص 139، روايت 3.
196) وسائل الشيعه ، ج 7، ص 170 روايت 9031، و نيز ر، ك : وسائل الشيعه ، ج 1، ص 426، روايت 1115.
197) ر، ك : وسائل الشيعه ، ج 2، ص 444، باب 28، و ص 199، باب 33، و ج 6، ص 218، باب 27، و ج 11، ص 175، باب 11، و ص 204، باب 28.پ
198) ر، ك : بحار الانوار، ج 74، ص 419، روايت 47.
199) الميزان ، ج 2، ص 31
200) ر كه : بحار الانوار، ج 11، ص 63، روايت 1، و ج 12، ص 5، روايت 12، و ص 24، ص 33، روايت 8، و ص 35، روايت 11، و ص 38، روايت 21، و ص 39، روايت 24، و ج 95، ص 188، روايت 14، و ج 71، ص 155، روايت 70.
201) ر ك : بحار الانوار، ج 22، ص 430، روايت 37، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 81، ص 210، روايت 25.
202) حاصل پاسخ اينكه : دعا دو گونه است : عرض حال ، و عرض حاجت ، و هر دو از لحاظ دستورات دينى مطلوب و پسنديده است ، و هيچ كدام با مقام تسليم و خشنودى از قضاى خداوند ناسازگار نيست .
203) خداوند متعال در رابطه با لزوم اعتزال از اهل غفلت و اهل دنيا مى فرمايد: فاعرض عمن تولى عن ذكرنا ولم يرد الا الحيوه الدنيا. (نجم : 29) (و از هر كس كه از ياد ماروى گردانيده و جز زندگانى دنيا را نمى خواهد، اعراض كن .) و مجموع مطالب حضرت استاد قدس سره اشاره است به شعر معروف (قاسم انوار).
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذكر به دوام نا تمامان جهان را، كند اين پنج ، تمام

204) بحار الانوار، ج 2، ص 32، روايت 22، و ج 61، ص 99، و ج 69، ص 293، روايت 23.
205) بحار الانوار، ج 95، ص 456، روايت 1.
206) بحار الانوار، ج 1، ص 95، روايت 28، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 78، ص 377، روايت 3، ص 379، روايت 4، و ج 93، ص 372، روايت 16.
207) بحار الانوار، ج 77، ص 358، روايت 10.
208) بحار الانوار، ج 98، ص 233، روايت 3.
209) بحار الانوار، ج 98، ص 226، روايت 3.
210) بحار الانوار، ج 98، ص 225، روايت 3.
211) بحار الانوار، ج 98، ص 23، روايت 3.
212) بحار الانوار، ج 93، ص 376، روايت 16.
213) بحار الانوار، ج 93، ص 376، روايت 16.
214) بحار الانوار، ج 14، ص 289، روايت 14.
215) بحار الانوار، ج 14، ص 290، روايت 14 اصل كلام به اين صورت است : يا عيسى ابك على نفسك فى الصلاه ، و انقل قدميك الى مواضع الصلوات ، و اسمعنى لذاذه نطقك بذكرى (اى عيسى ، در نماز بر نفس خويش گريه كن ، و با گامهايت به سوى جايگاه هاى نماز برو، و لذت تكلم به ذكرم را به من (ارائه بده و) بشنوان .)
216) بحار الانوار، ج 69، ص 402، روايت 102، و ج 71، ص 152، روايت 15.
217) بحار الانوار، ج 78، ص 11، روايت 70.
218) شرح غرر الحكم و دررالكلم ، ج 5، ص 154.
219) حضرت استاد (ره ) در جايى چنين سروده است :
تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون گشت از سمك تا به سمايش كشش ليلا برد


220) اقبال الاعمال ، ص 709.
221) ناحيه ، مكان .
222) اين پرسش و پرسش آينده ، پس از پايان جلسه عمومى به صورت خصوصى از حضرت استاد (ره ) پرسيده شده است ، بنابراين احتمال دارد كه پاسخ براى خصوص پرسشگر باشد، نه براى همگان .
223) ر، ك : مثنوى مولوى ، چاپ نيكلسون ، ج 1، ص 262، س 12.
224) ملاصدرا (رحمه الله ).
225) ر، ك : مثنوى مولوى ، چاپ نيكلسون ، ج 1، ص 262، س 13.
226) ر ك : بحار الانوار، ج 2، ص 72، روايت 35، و ج 57، ص 234، روايت 188، و ج 108، ص 15، و ص 85 و 118.
227) ر ك ، اصول كافى ، ج 1، ص 49، روايت 7، و بحار الانوار، ج 2، ص 156، روايت 8، 9 و 10.
228) آدرس اين روايت گذشت .
229) ر، ك : بحار الانوار، ج 11، ص 211، روايت 17، و ج 99، ص 61، روايت 31.
230) ر، ك : الميزان ، ج 1، ص 335 337.
231) اكنون بر اين مقدار نيز افزوده اند و مسجد پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم بيشتر از اين توسعه يافته است .
232) اين روايات در بحار الانوار، ج 35، ص 110، روايت 39 ذكر شده است .
233) ر، ك : بحار الانوار، ج 22، ص 440، روايت 9، و ج 28، ص 237، روايت 23.
234) آل عمران : 144 حضرت استاد (ره ) در الميزان ، ج 4، ص 35 در ذيل اين آيه شريفه چنين مى نگارند، مقصود از (انقلبتم على اعقابكم ) بازگشت به كفر گذشته است . و محصل معناى آيه با سياق عقاب و توبيخى كه دارد، اين است كه : حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم فرستاده اى بيش نيست ، مانند ساير فرستادگان خدا، كه كارش تنها تبليغ رسالت پروردگارش مى باشد، و مالك هيچ امر ديگر نيست ، و كار تنها به دست خداوند متعال است ، و دين تا زمانى كه خداوند پايدار است ، باقى مى ماند. بنابرانى معنى ندارد كه ايمان به زندگانى او بستگى داشته باشد، چنانكه از نحوه رفتار شما بر مى آيد كه اگر ايشان از دنيا برود يا كشته شود، دين راها كرده ، و به عقب باز مى گرديد، و بعد از هدايت گمراهى را انتخاب مى كنيد.
235) و فرار آنها از اصل دين نبود بلكه تنها فرار از جنگ بود ه پس از كتشه شدن حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ديگر جنگ براى چه ؟ و آيه را مقام توبيخ آنهاست و به دلالت التزامى مى رساند كه پس از آن حضرت ، بايد جامعه اسلامى و حكومت اسلامى را زنده نگهدارند و احكام و قوانين دينى و سازمانهاى ادارى ، تبليغ و تعليم و تربيت جنگ و دفاع و سازمانهاى قضايى و اقتصادى و مالى و كليه شؤ ون اجتماعى طبق مصالح اسلامى و مسلمين اجرا نمايند.
236) حضرت استاد (ره ) در تفسير بخش پايانى اين آيه شريفه چنين مى نگارد: اين آيه بيانگر آن است كه در جنگ احد گروهى بودند كه هرگز سست نشدند، و در طاعت خداوند متعال كوتاهى نكردند، لذا خداوند آنان را شاكر و سپاسگذار ناميده و بر اين نكته صحه گذاشته است كه شيطان نه تنها در اين غزوه بلكه هيچگاه به ايشان راه و طمع ندارد، چرا كه صفت سپاسگزارى در آنان ثابت و مستقر گرديده است .
237) ر، ك : نامه 6.
238) مشابه آن : وسائل الشيعه ، ج 2، ص 168، روايت 25325، و ص 170، روايت 25331، و ص ‍ 174، روايت 25349، و بحار الانوار، ج 79، ص 268، روايت 4 و 5، و ج 79، ص 268، روايت 6، و ج 103، ص 224، روايت 7، و ص 225، روايت 8، ص 226، و روايت 14، و ص 254 كه در همگى دو گروه ضعيف ، به زنان و يتيمان تفسير شده اند.
239) اضافه بر اين در اسلام راهها و دستورات زيادى براى آزادى بردگان از قبيل كفارات و... قرار داده شده كه تا به حال بيشتر بردگان ، اگر نگوييم همه آنان آزاد گشته اند. و نظر حضرت استاد (ره ) در رابطه با اصل حكم بوده گرفتن ، و اسلام و احكام بردگى است كه همچنان براى هميشه با تحقق شرائط آن باقى و لايتغير خواهد بود.
240) الميزان ، ج 2، ص 117.
241) بحار الانوار، ج 77، ص 385، روايت 10.
242) براى توضيح بيشتر در رابطه با شاءن نزول آيه شريفه ، به روايتى كه حضرت استاد (ره ) در الميزان ، ج 16، ص 366، از تفسير قمى نقل فرموده اند، رجوع شود.
243) اصول كافى ، ج 2، ص 36، روايت 1.
244) ر، ك : نهج البلاغه ، خطبه 79، و بحار الانوار، ج 337 ص 362، روايت 596، ج 58، ص ‍ 257، روايت 50.
245) ر، ك : بحار الانوار، ج 50، 98، روايت 9، ج 58، ص 198، روايت 36، و ص 254، روايت 42 و 43، و ص 268، روايت 53، و 55، ج 94، ص 357، روايت 1، و ج 100، ص 102، روايت 3، و ج 103، ص 274، روايت 28، و ص 276، روايت 38، و ص 277، روايت 46.
246) بحار الانوار، ج 63، ص 9، و ص 18، روايت 6 و 10، و ص 25، روايت 20، و ص 26، روايت 23، و ص 39، روايت 32، و ج 95، ص 127، روايت 76، و 132، روايت 12، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 63، ص 6، و ص 17، روايت 3، و ص 25، روايت 19، و 22، و ص 26، روايت 24، و ج 95، ص 127، روايت 6، و ص 128، روايت 9.
247) ترديد از نگارنده است .
248) منظور حضرت استاد (ره ) اين است كه چشم زدن ربطى به خوبى و بدى اشخاص ندارد. لذا ممكن است شخص با ايمان و خوبى چشم او شور باشد.
249) ر، ك : بحار الانوار، ج 45، ص 944، روايت 39، و ج 100، ص 140، روايت 10.
250) ر، ك : الميزان ، ج 4، ص 146 و 147.
251) ر، ك : الميزان ، ج 4، ص 146 و 147.
252) ر، ك : الميزان ، ج 4، ص 141.
253) ر، ك : الميزان ، ج 4، ص 141.