۶۶۵ پرسش و پاسخ
(در محضر علاّمه طباطبائى قدس سره )

محمد حسين رخشاد

- ۴ -


از اين روايت استفاده مى شود كه خانه كعبه از دير زمان حتى پيش از حضرت آدم عليه السّلام وجود داشته و مورد طواف قرار مى گرفته و زيارت مى شده است .
ج - پيش از حضرت آدم عليه السّلام چه كسى زيارت مى كرده است ؟! حتما ملائكه يا جنيان بوده اند و روايت مذكور نيز شاهد است بر اينكه ظاهر خانه كعبه و بيتى كه حضرت ابراهيم به كمك فرزندش حضرت اسماعيل عليه السّلام بنا كرده ، منظور نيست ، چنانكه مقصود از حديثى كه مى فرمايد: بيت معمور محاذى كعبه در آسمان است (61) قطعا مراد از اين نيست كه با آجر ساخته اند.
بنابراين ، منظور از بيتى كه يزار قبل آدم بالفى عام كعبه فعلى نيست ، زيرا اين بنا را حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل عليهم السلام بنا نموده اند. خداوند متعال مى فرمايد: و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل (بقره : 127)
و (به يادآور) آن هنگام را كه حضرت ابراهيم به كمك حضرت اسماعيل پايه هاى خانه (خدا) را بالا مى بردند.
نظير اين درباره (حجرالاسود) نيز وارد شده است كه ملك و (اصفى من الدر): (با صفاتر از مرواريد) و يا (كانت دره بيضاء)(62) (چونان مرواريد سپيد) بوده كه خداوند متعال آن را از بهشت نازل كرده است .
بر اين پايه ، اين خانه خدا در زمان حضرت آدم عليه السّلام و قبل از ايشان نبوده است بلكه در جاى آن يك نوع خيمه اى بوده است .

س 151- پس اين آيه شريفه را چگونه تفسير مى كنيد كه مى فرمايد: ربنا، انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم (ابراهيم : 37)
پروردگارا! من برخى از ذريّه ام رادر وادى و دره خشك نزد خانه محترم تو سكونت دادم .
آيا از اين بيان حضرت ابراهيم عليه السّلام كه مى فرمايد: (عند بيتك المحرم ) استفاده نمى شود كه پيش از ايشان بيت وجود داشته باشد؟!
ج - بناى بيت بعد از بزرگ شدن حضرت اسماعيل عليه السّلام و به كمك ايشان صورت گرفت ، و اسكان ذريّه بعد از بناى بيت بوده است ، بنابراين معناى آيه شريفه اين مى شود كه اسكنت ذريتى بواد غير ذى زرغ بعد بناء البيت و عند البيت (ذريّه ام را در وادى لم يزرع و خشك بعد از بناى بيت ، و در كنار بيت ساكن گردانيدم .)
لذا حضرت ابراهيم عليه السّلام يك دعا قبل از بناى بلد نموده كه خداوند متعال از زبان او مى فرمايد: رب اجعل هذا بلدا آمنا (بقره : 126)
پروردگارا! اينجا را آبادى ايمن قرار ده .
و دعاى ديگرى بعد از آبادى بلد نموده ، آنجا كه گفت : رب اجعل هذا البلد آمنا (ابراهيم : 35)
پروردگارا، اين آبادى را ايمن قرار ده .
دليل اينكه دعاى دوم بعد از آبادانى بلد بوده آن است كه (البلد) در آيه دوم با الف و لام عهد ذكر شده است .

حج در شريعت حضرت موسى و عيسى عليه السلام

س 152- آيا در شريعت حضرت موسى و عيسى عليهم السلام نيز حج بود؟
ج - خير، در شريعت آنها حج نبود. در عين حال خداوند به حضرت ابراهيم عليه السّلام مى فرمايد: و اذن فى الناس ‍ بالحج ... (حج : 27)
و در ميان مردم براى اداى حج بانگ برآور....
و آن حضرت مردم را به حج دعوت نمود و اعمال حج را به آنها ياد داد و آنها از بنى اسرائيل نبودند.
توضيح آنكه ميان طايفه (جرهم ) كه از (يمن ) به (مكه ) آمده بودند و ميان يك دسته از اولاد حضرت اسماعيل عليه السّلام كه موحد و متدين به دين حضرت ابراهيم عليه السلام بودند، به فرماندهى (عمرو بن لحى ) جنگ سختى در گرفت ، و طايفه (جرهم ) از آنها شكست خورده و حكومت و سيادت مكه به دست رئيس فرزندان اسماعيل عليه السلام ، (عمرو بن لحى ) افتاد بعد بيمار شد و به دستور پزشكان براى تغيير آب و هوا به (شام ) رفت و تحت تاءثير شاميان كه بت پرست بودند بت پرست شد و بت (هبل ) را با خود به مكه آورد و بالاى كعبه نصب نمود و مردم را به بت پرستى دعوت كرد و تمام اهل حجاز كه تا آن زمان موحد و پيروى دين حضرت ابراهيم عليه السّلام بودند، بت پرست گرديدند؛ ولى اجداد بزرگوار حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بر اساس روايات ما(63)، همواره موحد بودند و موحد باقى ماندند.

س 153- آيا خود حضرت موسى و عيسى عليه السّلام حج بجا آوردند؟
ج - وقتى حضرت موسى عليه السّلام نزد شعيب عليه السّلام و به (مدين ) آمد، در ميان آنها حج بود، لذا حضرت شعيب در كلام خود به حضرت موسى عليه السّلام از هشت سال ، به (ثمانى حجج ) تعبير نموده و مى فرمايد: انى اريد ان انكحك احدى ابنتى هاتين على ان تاءجرنى ثمانى حجج (قصص : 27)
من مى خواهم يكى از اين دو دختر خود را به نكاح تو در آورم ، تا در برابر آن هشت حج (سال ) براى من كار كنى .
در روايتى آمده است : (حضرت موسى عليه السّلام حجى بجا آورد در حالى كه سوار بر شتر سرخى بود و لبيك مى گفت ).(64)
س 154- آيا منظور از ان تاءجرنى ثمانى حجج اين است كه هشت حج برايم انجام دهى ؟
ج - خير، حج بجا آوردن نبود، بلكه منظور اين است كه هشت سال اجير او باشد و گوسفندهايش را بچراند.

چگونگى حج مشركان

س 155- آيا مشركان در اعمال حج خود، رمى جمرات نيز داشتند؟
ج - حجى شبيه به حج حضرت ابراهيم عليه السّلام داشتند، به عرفات و مشعر مى رفتند و طواف نيز مى كردند: ولى معلوم نيست كه تمام جزئيات آن را داشته اند.

معناى (اولوا العزم )

س 156- واژه (اولوا العزم ) به چه معناست ؟
ج - (عزم ) به معناى عزيمت ، يعنى حكم و شريعت ، و (اولوا العزم ) به معناى صاحبان شريعت است . البته (عزم ) به معناى تصميم نيز آمده كه در اينجا يعنى تصميم بر صبر بر تكذيب و اذيت . و (اولوا العزم ) يعنى پيامبرانى كه تصميم بر شكيبايى در برابر تكذيب و اذيت امت خود داشتند.
در روايتى از حضرت رضا عليه السّلام وارد شده كه هر پيغمبر اولوا العزم داراى كتاب و شريعت بوده ، و پيغمبرانى كه بعد از او مى آمدند تابع كتاب و شريعت او بوده اند تا اينكه پيغمبر اولوا العزم ديگر با كتاب و شريعت تازه مى آمد و در زمان آن پيغمبر و نيز پيغمبران بعد از او تا اولواالعزم ديگر به آن كتاب و شريعت عمل مى شد.(65)
تعداد پيامبران اولوا العزم

س 157- تعداد پيامبران اولواالعزم و صاحب كتاب و شريعت چند نفر بوده است ؟
ج - پنج پيغمبر اولواالعزم داريم كه عبارتند از حضرت نوح ، حضرت ابراهيم ، حضرت موسى ، حضرت عيسى عليهم السلام و حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم ، خداوند متعال مى فرمايد: شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى . (شورى : 13)
خداوند، تمام اديان و شريعتها را كه به حضرت نوح سفارش ، و به شما (پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ) وحى ، و به حضرت ابراهيم ، موسى و عيسى سفارش نموده ، همگى را براى شما (پيروان دين اسلام ) تشريع نموده است .

نژاد پيامبران عليهم السلام

س 158- آيا حضرت شعيب عليه السّلام عرب بود؟
ج - بله ، عرب بود، و (مدين ) نيز از شهرهاى عربى بود، و حضرت صالح و حضرت شعيب علهيما السلام هر دو از انبياى عرب هستند.

س 159- آيا اين سخن درست است كه پيامبران عليهم السلام يا از بنى اسرائيل بودند يا از عرب ؟
ج - اين مطلب در قرآن ذكر نشده است . از آيه شريفه و ما اهلكنا من قريه الا لها منذون (شعراء: 208)؛ (و هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن (پيامبر) بيم دهنده اى بوده است .) بر مى آيد كه در هر آبادى ، پيغمبر نذير و بيم دهنده بوده است ، و يونان و چين نيز يقينا در سابق بوده اند لذا طبق اين آيه شريفه در ميان آنان نيز پيغمبر بوده است .

مباحثى درباره خلقت و... حضرت آدم عليه السّلام

س 160- خداوند متعال مى فرمايد: ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران ، على العالمين ، ذريه بعضها من بعض . (آل عمران : 33، 34) به يقين ، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است ، فرزندانى كه بعضى از آنان از نسل بعضى ديگرند. آيا از اين آيه شريفه ، نبوت حضرت آدم عليه السّلام استفاده مى شود؟
ج - در آيه شريفه (آل ابراهيم و آل عمران ) نيز آمده است ، آيا آنان هم پيامبر بوده اند؟!

س 161- آيا حضرت آدم عليه السّلام پيش از اين عالم ، در بهشت بود؟ به چه دليل ؟
ج - در بهشت برزخى بود، نه در بهشت خلد؛ به دليل بيرون آمدن او از آنجا، زيرا هر كس در بهشت خلد وارد گردد، در آنجا مخلد بوده و از آن بيرون نمى آيد.

س 162- آيا صدور معصيت از حضرت آدم عليه السّلام در بهشت ممكن بود؟
ج - مخالفت حضرت آدم عليه السّلام مخالفت با امر ارشادى بود، نه امر مولوى تا معصيت صدق كند، زيرا در آن جا تكليف نبود و هنوز دين تشريع نشده بود، و دين بعد از هبوط حضرت آدم تشريع شد، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: قلنا اهبطوا منها جميعا، فاما ياتينكم منى هدى ، فمن تبع هداى فلا خوف عليهم ، و لا هم يحزنون (بقره : 38)
گفتيم ، جملگى از آن فرود آييد، پس اگر از جانب من شما را هدايتى رسد، آنان كه هدايتم را پيروى كنند، بر ايشان بيمى نيست ، و غمگين نخواهند شد.

س 163- معناى اين سخن كه (حضرت آدم عليه السّلام در بهشت مثالى بود) چيست ؟
ج - بهشت برزخى مانند مشاهد كردن انسان موجودات را در خواب ، و نظير خيال است .

س 164- آيا گندم خوردن براى حضرت آدم عليه السّلام كار بدى بوده است ؟
ج - حضرت آدم عليه السّلام از خوردن آن نهى شده بود، ولى آن را خورد.

س 165- آيا بهشت مثالى برزخى روى همين زمين بود؟
ج - اين را نمى توان گفت ، چون در آيه شريفه آمده است كه به آنها دستور هبوط داده شد. خداوند سبحان مى فرمايد: قلنا اهبطوا منها جميعا... (بقره : 36، 38، و نيز ر، ك : اعراف : 24)
گفتيم : همگى از بهشت فرود آييد.
حضرت آدم عليه السّلام از آسمان به كوه (سرنديب ) واقع در هند هبوط كرد.

س 166- آيا حضرت آدم عليه السّلام از اول در بهشت مثال بود؟
ج - نخست حضرت آدم عليه السّلام ساخته شد و در او روح دميده شد و زنده گرديد، بعد ارواح وارد بهشت مثالى شدند، و در آنجا امر و نهى شدند، بعد از آنجا بيرون شدند و هبوط كردند.

س 167 خود ايشان خلق شد؟
ج - خداوند ايشان را از تراب تسويه نمود و درست كرد.

س 168- چگونه تسويه و خلق شد؟
ج - خديا تعالى جسدى از گل تسويه كرد، بعد از مدتى روح به او تعلق گرفت ، و به نفخ روح زنده شد، و همچنين حضرت حوا عليه السلام نيز اين گونه خلق شد، بعد ماءمور شدند داخل بهشت شوند و به آنها نصيحت شد كه مبادا نزديك بوته گندم شويد، و از چيزهاى ديگر هر چه مى خواهيد بچينيد و بخوريد، ولى شيطان آنها را وسوسه و اغوا كرد، و از سراى پر نعمتى كه بودند بيرونشان آورد.

س 169- حضرت آدم عليه السّلام چگونه معصيت و نافرمانى كرد؟
ج - معصيت نكرد، زيرا معصيت مبتنى بر عالم ماده است ، و در عالم مثال معصيت كردن معنى ندارد.

س 170- مگر مخالفت حضرت آدم عليه السّلام مخالفت با امر مولوى خداوند سبحان نبود؟
ج - مخالفتى در ميان نبود، اين عالم حس و ماده است كه انسان سر دو راهى قرار مى گيرد و ممكن است مخالفت ، و يا اطاعت كند.

س 171- آيا حضرت آدم عليه السّلام از عالم عقل ، به عالم مثال و بعد به عالم ماده انتقال كرد؟
ج - از ظاهر قرآن نمى شود اينگونه استفاده كرد.

س 172- آيا اگر كسى كه در بهشت مثالى قرار داشته و مثالى باشد، امكان دارد به او گفته شود: (به زمين و عالم ماده هبوط كن )؟
ج - امكان ندارد موجود مثالى در عين حال كه مثال است ، به عالم پايين تر هبوط كند و به عالم ماده فرود آيد؛ و خود مثال هم نمى شود كه ماده بشود.

س 173- حضرت آدم عليه السّلام چقدر در بهشت ماند؟
ج - بر اساس روايات (شش ساعت ) در بهشت بود.(66)
س 174- مقصود از ظلم در آيه شريفه و لا تقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين (بقره : 35، و اعراف 19): (و به اين درخت نزديك نشويد، تا مبادا از ستمكاران گرديد.) چيست ؟
ج - ظلم به نفس .

س 175- مقصود از فاخرجهما مما كانا فيه در آيه شريفه فازلهما الشيطان عنها، فاخرجهما مما كانا فيه (بقره : 35): (پس شيطان هر دو رااز آن بلغزانيد، و از آنچه در آن بودند، به در آورد). چيست ؟
ج - يعنى از نعمتى كه بودند، بيرون كرد.

س 176- مخاطب آيه شريفه قلنا اهبطوا منه جميعا (بقره : 36، 38، اعراف : 24) چه كسانى هستند؟
ج - آدم و حوا عليهم السلام و شيطان ، يا آدم و حوا و ذريّه آدم .

س 177- آيا آدم و حوا عليهم السلام با مخالفت نهى لاتقربا هذه الشجره با تكليف مولوى مخالفت نموده و عصيان كردند؟
ج - خير، مخالفت تكليف در آنجا نبود و اساسا تكليف و دين بعد از هبوط آنها بود خداوند متعال مى فرمايد. قلنا اهبطوا منها جميعا، فاما ياتينكم منى هدى ، فمن تبع هداى فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون (بقره : 38)
گفتيم ؛ جملگى از آن فرود آييد، پس اگر از جانب من هدايتى به شما رسد آنان كه هدايتم را پيروى كنند. بر ايشان بيمى نيست و غمگين نخواهند شد.
در سوره طه نيز مى فرمايد: قال اهبطا منها جميعا، بعضكم لبعض عدو، فاما ياتينكم منى هدى ، فمن اتبع هداى ، فلا يضل و لا يشقى ، و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيمه اعمى .
(طه : 123 و 124)
فرمود: همگى از آن فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است ، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد، هر كس از هدايتم پيروى كند، نه گمراه مى شود و نه تيره بخت . و هر كس از ياد من دل بگرداند. در حقيقت زندگى تنگ (و سختى ) خواهد داشت . و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم .
منظور از (هداى ) در اين آيه شريفه همان دين است ، و دين به طور فشرده در اين دو آيه است كه اگر انسانها از آن اطاعت كنند و متابعت نمايند. و مقرب و بهشتى ؛ و اگر معصيت كنند محروم خواهند بود. و معصيت آدم عليه السّلام قبل از هبوط و پيش از تشريع دين بوده است ؛ بنابراين امر موجود در آيه شريفه : كلا منها رغدا حيث شئتما (بقره : 35): (از هر جاى آن خواهيد، فراوان بخواهيد.) و نهى در آيه شريفه و لا تقربا هذه الشجره (ولى به اين درخت نزديك نشويد.) ارشادى است ، و بر اساس ‍ مصلحت ، خداوند، حضرت آدم عليه السّلام را امر و نهى كرد و امر و نهى مولوى نيست . و از آن پس اين سنت الهى شد كه هر كس ‍ اطاعت كند متنعم خواهد بود. و اگر اطاعت نكند از نعمت الهى محروم خواهد بود و معيشت ضنك و سختى خواهد داشت ، هر چند نعمتهايى دنيايى را داشته باشد.

س 178- آيا درباره خوردن حضرت آدم عليه السّلام از شجره منهيه مى شود اين گونه تعبير كرد: شاء و لم يرد (خداوند خواست ، ولى اراده ننمود.)؟
ج - نهى آدم عليه السّلام عن الاكل تشريعا، فهو قابل للتخلف ، و اراد تكوينا (خداوند متعال ، حضرت آدم عليه السّلام را تشريعا از خوردن نهى فرمود: و نهى تشريعى قابل تخلف است ، ولى آن را تكوينا اراده نمود (و اين قابل تخلف نيست )، مثل روايتى كه وارد شده است : رابع رجب يوم صومكم و فطركم
چهارمين روز ماه رجب ، روز روزه و افطار شماست .(67)
س 179- از قرآن شريف استفاده مى شود كه حضرت آدم از نزديك شدن به درخت و خوردن ميوه آن نهى شده بود، چرا خداوند متعال مى فرمايد: و لاتقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين (بقره : 35، و اعراف : 19)
به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد شد.
ولى حضرت با فرمان خدا مخالفت كرد و از آن خورد، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:
(فاءكلا منها) (طه : 121)
آنگاه از ميوه آن درخت خوردند.
آيا اين مخالفت با عصمت ايشان منافات ندارد؟
ج - خير، منافات ندارد. زيرا نهى از نزديكى و خوردن ارشادى بود، نه مولوى ، چرا كه امر و نهى مولوى با تكليف و دين ثابت مى شود، و پيش از هبوط حضرت آدم (عليه السلام ) به دنيا، تكليفى نبود چون هنوز دين تشريع نشده بود، بلكه بعد از آمدن او به دنيا، دين تشريع شد چنانكه از دو آيه زير چنين بر مى آيد كه بيان و بشريع دين بعد از هبوط بوده است . خداوند متعال مى فرمايد: قال اهبطا منها جميعا، بعضكم لبعض عدو. فاما ياءتينكم منى هدى ؛ فمن اتبع هداى ، فلا يضل و لايشقى ؛ و من اءعرض عن ذكرى ، فان له معيشة ضنكا، و نحشره يوم القيامة اءعمى .
خداوند فرمود: همگى از آن مقام فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است ، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسيد، هر كس از هدايتم پيروى كند، نه گمراه مى شود و نه تيره بخت ؛ و هر كسى از ياد من دل بگرداند، مسلما زندگى تنگ و سختى خواهد داشت ، و روز رستاخير او را نابينا محشور مى كنيم .

س 180- آيا حضرت آدم عليه السّلام با نزديك شدن به شجره منهيه (بقره : 35، و اعراف : 19)، ترك اولى نمود؟
ج - ترك اولى در اوامر و نواهى مولوى است ، نه در اوامر و نواهى ارشادى . و نهى حضرت آدم عليه السّلام از نزديك شدن به شجره و تناول ميوه آن ، نهى ارشادى بود، زيرا امر مولوى فرع تكليف و تشريع دين است ، در حالى كه قبل از هبوط آن حضرت به دنيا، هنوز دين تشريع نشده بود و بعد از آمدن آن حضرت به دنيا، دين تشريع شد چنانكه مى فرمايد: قال اهبطا منها جميعا، بعضكم لبعض عدو ياءتينكم منى هدى ؛ فمن اتبع هداى ، فلا يضل و لايشقى ؛ و من اءعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة اءعمى
- فرمود: همگى از آن (مقام ) فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است ، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسيد، هر كس از هدايتم پيروى كند، نه گمراه ميشود و نه تيره بخت ؛ و هر كس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت زندگى تنگ (و سختى ) خواهد داشت ، و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم .

س 181- امر به سجده بر آدم ، تشريعى بوده است يا تكوينى ؟
ج - شبيه به تشريعى بوده و تكوينى نبوده است ، زيرا به نص قرآن ، ابليس تخلف كرد.
خداوند متعال مى فرمايد: ففسق عن اءمر ربه (كهف : 50)
پس ابليس از فرمان پروردگارش تخلف نمود.
و در تكوين تخلف معنى ندارد، زيرا خداوند سبحان در جاى ديگر مى فرمايد: انما اءمره اذا اراد شيئا ان يقول له كن ، فيكون (يس : 82)
- تنها كار خداوند وقتى بخواهد خبرى را پديد آورد، اين است كه به مى گويد: موجود شو، و آن چيز بى درنگ پديد مى آيد.

س 182- آيا امر تشريعى ، مستلزم تشريع رسول و نبى است ؟
ج - آنچه در باب نبوت عامه و خاصه بحث مى شود همگى مربوط به عوالم انسانى است و معلوم نيست كه در عالم ملائكه هم امر تشريعى ، مستلزم تشريع و رسول و نبى و امثال اينها باشد.

س 183- آيا ابليس از ملائكه بود؟ و اگر بود چگونه تخلف و عصيان كرد و حال آنكه خداوند درباره آنها مى فرمايد: بل عباد مكرمون ، لايسبقونه بالقول و هم باءمره يعملون (انبياء: 26 و 27)
بلكه ملائكه بندگان گرامى خداوند هستند كه در سخن بر او پيشى نمى گيرند و تنها بر طبق فرمان او عمل مى كنند.
همچنين مى فرمايد: لا يعصون الله ما اءمرهم ، و يفعلون ما يؤ مرون (تحريم : 6)
- از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى كنند، و آنچه را كه ماءمورند انجام مى دهند.
ج - مخلوقاتى قبل از حضرت آدم عليه السّلام بوده اند كه خداوند ملائكه را فرستاد و آنها را از بين بردند و ابليس را به عنوان اسير با خود بردند، و به نص قرآن ابليس از ملائكه نبود، بلكه از جن بود. خداوند متعال مى فرمايد: فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه (كهف : 50)
پس همه ملائكه سجده نمودند، بجز ابليس كه از جنيان بود و از فرمان پروردگارش سرپيچى نمود.
شيطان به معناى (شرير) معناى عامى دارد، ولى ابليس اسم خاص براى فرد و معهود است كه اعوان و انصار نيز دارد، خداوند متعال مى فرمايد: انه يراكم هو و قبيله من حيث لاترونهم . (اعراف : 27)
قطعا او و قبيله اش شما را از آنجا كه آنها را نمى بينيد، مى بينند.
و در اخبار (رجعت )(68) آمده است : بعد از اينكه امام زمان (عج ) عالم را پر از عدل و داد نمود، حضرت امام حسين عليه السّلام با لشگريان و اصحاب و يارانش ، و نيز يزيد و لشگريان او رجعت مى كنند و با هم مى جنگند و امام حسين عليه السّلام و اهل بيت و اصحابش بر آنها غالب و پيروز مى شوند، و سيدالشهداء عليه السّلام مدتى در زمان امام زمان (عج ) مى ماند، بعد امام زمان (عج ) از دنيا مى روند و حضرت امام حسين عليه السّلام او را تجهيز، غسل و كفن نموده و بر او نماز مى خواند و آن حضرت را به خاك مى سپارد، بعد از امام حسين عليه السّلام نيز حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام رجعت مى نمايند و همراه با لشگريانش با لشگر ابليس ‍ مى جنگند و بر ابليس پيروز مى شوند. چون مى خواهند او را به قتل برسانند. ابليس مى گويد: انى من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم و لما يكن .
من از مهلت داده شدگان تا روز و وقت مشخص هستم ، و هنوز آن زمان فرا نرسيده است در ادامه روايت آمده است : فيخلى عنه و ياءتى (بعده ) رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم و يريد قتله بآله (حربه ) فيهرب من بين يديه الى بيت المقدس ، فيصل اليه النبى صلى اللّه عليه و آله و سلم فيذبحه على صخره بيت المقدس .(69) لذا اميرالمؤ منين عليه السّلام او را رها مى كند، و بعد از او رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم مى آيد و مى خواهد كه وى را با ابزار جنگى بكشد، ولى از دست آن حضرت فرار مى كند و به بيت المقدس مى رود، سپس پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به او مى رسد و بر روى (صخره بيت المقدس ) او را سر مى برد.

س 184- آيا ابليس در برابر حضرت آدم عليه السّلام استكبار نمود، يا مستقلا در مقابل خدا؟
ج - حضرت آدم عليه السّلام در ميان بود و خداوند متعال او را عزيز گردانيده بود. ابليس گفت : (انا خير منه ) (ص : 76)
من بهتر از او (آدم عليه السلام ) هستم .
ابليس خود را ديد و (انا) گفت و بدبخت شد.

س 185- خداوند متعال مى فرمايد: لقد خلقناكم ، ثم صورناكم ، ثم قلنا للملائكه اسجدوا لادم ... (اعراف : 11)
و در حقيقت شما را خلق كرديم ، سپس به صورتگرى شما پرداختيم ، آنگاه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد....
آيا سجده ملائكه براى خصوص حضرت آدم عليه السّلام بود، يا بر تمام انسانها و حضرت آدم عليه السّلام به عنوان نمونه بوده است ؟
ج - سجده بر حضرت آدم عليه السّلام از باب نمونه و از آن جهت كه انسان است ، بوده ، چنانكه در روايت آمده است :
آدم كان قبله للملائكه (70) حضرت آدم عليه السّلام تنها قبله ملائكه بود.
و معناى آيه شريفه فوق اين است كه خداوند متعال انسان را خلق كرد، بعد او را صورت نگارى نمود، سپس به ملائكه فرمود: در برابر آدم سجده كنيد. البته مقصود از اين بعديت ، بعديت كلامى است ، نه زمانى .

حضرت نوح عليه السّلام

س 186- آيا طوفان حضرت نوح عليه السّلام معجزه آن حضرت به شمار مى آيد؟
ج - در قرآن كريم آيه اى بر معجزه بودن آن دلالت نمى كند. البته خارق عادت بوده است .

س 187- كشتى حضرت نوح عليه السّلام چقدر وسعت داشته است ؟
ج - قطعه اى از آن كشتى در جبل جودى يعنى همان كوهى كه كشتى حضرت نوح عليه السّلام بر آن قرار گرفته ، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: (استوات على الجنودى ) (هود: 44): (و كشتى بر (كوه ) جودى پهلو گرفته .) و در سلسله جبال آرارت بين تركيه و ايران واقع است فعلا در آمريكا و مقدارى نيز در شوروى نگهدارى مى شود، و اندازه آن بنابر تخمينى كه زده اند به اندازه كشتى (كوئين مارين ) انگليسى است كه طول آن هزار و نوزده گام ( 1019). عرض آن صد و هيجده گام (118)مى باشد.

س 188- آيا از تمام حيوانات در كشتى حضرت نوح عليه السّلام و جود داشت ؟
ج - از هر نوع حيوان يك جفت (يك نر و يك ماده ) بوده است ، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: و قلنا الحمل فيها من كل زوجين اثنين (هود: 40)
و گفتيم : در آن كشتى ، از هر حيوان يك جفت حمل كن .

س 189- آيا از افراد بشر كسى بود كه در داخل كشتى حضرت نوح عليه السّلام نباشد و غرق نشود؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد: فال : سآوى الى جبل تعصمنى من الماء قال : لا عاصم اليوم من امر الله الا من رحم الله $ (هود: 43)
پسر نوح گفت : به زودى به كوهى پناه مى جويم كه مرا از آب در امان نگاه مى دارد، حضرت نوح عليه السّلام فرمود: امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارنده اى نيست مگر كسى كه خدا بر او رحم كند.
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كوهها داخل آب رفته بودند و آب تا قله كوهها بالا آمده بود و از افراد بشر كسى روى زمين نبود، و فقط خانواده و هشتاد(80) نفر از قوم آن حضرت كه هدايت يافته بودند و يك جفت از انواع حيوانات در داخل كشتى بود، و خداوند نسل بشر و حيوانات را دوباره از آنها آفريد.

س 190- آيا طوفان نوح عليه السّلام تمام كره زمين را فراگرفته بود؟
ج - قسمت مسكونى زمين به ويژه قاره آسيا زير طوفان بود.

س 191- چند تن به حضرت نوح عليه السّلام ايمان آوردند، و در كشتى همراه او بودند؟
ج - از خانواده حضرت نوح عليه السّلام تنها هفتاد يا هشتاد و چهار نفر مؤ من بودند، البته بعد از 950 سال دعوت آن حضرت ، آن هم با چه زحمتهايى ، به حدى كه گاهى جنازه اش را به منزل مى آوردند!

س 192- خداوند متعال در جايى از زبان حضرت نوح مى فرمايد: رب ، لاتذر على الارض من الكافرين ديارا (نوح : 26)
پروردگارا، هيچ كس از كافران را بر روى زمين باقى مگذار.
و در جاى ديگر خطاب به آن حضرت مى فرمايد: لا تخاطبنى فى الذين ظلموا، انهم مغرقون (هود: 37، و مومنون : 27)
درباره كسانى كه ستم كرده اند با من سخن مگوى ، چرا كه آنان غرق شدنى اند.
آيا اين دو آيه با هم منافات ندارند؟
ج - اتفاقا كمال سازش را دارند، زيرا آيه (لاتخاطبنى ) مى گويند: مطمئن باش همه رفتنى اند و همه غرق خواهند گرديد: (انهم مغرقون )، و حضرت نوح عليه السلام از اين خطاب فهميده بود كه كسى باقى نمى ماند، لذا طبق فرمايش خداوند سبحان در آيه نخست نفرين مى كند و مى گويد: رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا.
و اين مقام بندگى آن بزرگوار است كه دقيقا آنچه را كه خدا خواسته ، مى خواهد.

اسم كتاب حضرت نوح عليه السلام

س 193- اسم كتاب حضرت نوخ عليه السلام چه بود؟
ج - اسم خاصى نداشته بلكه به اسم (كتاب نوح ) معروف بوده و ناميده مى شده است ، خداوند متعال مى فرمايد: كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوافيه (بقره : 213)
مردم يك گروه بيش نبودند، تا اينكه خداوند پيامبران را به عنوان بشارت دهنده (به مؤ منان ) و بيم دهنده (به كافران و گناهكاران ) بر انگيخت . كتاب حق را همراه آنان فرو فرستاد، تا در مسائل اختلافى ميان مردم حكم كند.
منظور از اين (الكتاب )، در اينجا همان كتاب حضرت نوح عليه السلام است .

حضرت ابراهيم عليه السلام

س 194- منظور حضرت ابراهيم عليه السلام از اينكه فرمود: رب ، ارنى كيف تحى الموتى (بقره : 260): (پروردگارا، به من نشان ده كه چگونه مردگان را، زنده مى كنى ؟) آيا منكر معاد و احياى موتى بود؟
ج - سوال حضرت از چگونگى احياى اموات بود، لذا فرمود: اءرنى كيف تحى الموتى و مى خواست با ديدن احياى اموات ، خطورات از دل او بر طرف گردد، زيرا خطورات قلبى با عيان بهتر رفع مى شود تا با بيان ؛ بنابراين ، آن حضرت علم اليقين را داشت و حق اليقين را در خواست نمود، و وقتى كه پرندگان را صدا زد و به سوى خود فرا خواند علت و (لم ) مطلب و كيفيت و واقعيت احيا براى او روشن شد، و آن را عيانا مشاهده كرد.
بر اين پايه ، آن حضرت منكر اصل احياى مردگان و معاد نبود، بلكه ايشان از كيفيت آن ، و در خواست رؤ يت نحوه آن بود، كه ارائه شد و مشاهده نمود.

س 195- چرا فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام در وقت وفات او، خود و حضرت يعقوب عليه السلام را از فرزندان حضرت اسماعيل عليه السلام به شمار آوردند و گفتند: نعبد الهك و اله ابائك ابراهيم و اسماعيل و اسحق الها واحدا، و نحن له مسلمون (بقره :133)
- ما معبود تو و معبود پدرانت حضرت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق عليه السلام خداى يگانه را مى پرستيم ، و در برابر او تسليم هستيم .
در حالى كه حضرت اسماعيل برادر حضرت اسحاق عليه السلام و عمودى آنان بود، نه پدر آنان ؟
ج - اتفاقا اين آيه بهترين آيه اى است كه دلالت دارد بر اينكه (اب ) (پدر) در قرآن بر (عم ) (عمو) اطلاق شده است ؛ زيرا حضرت ابراهيم عليه السلام دو پسر داشت يكى حضرت اسحاق عليه السلام و ديگرى حضرت اسماعيل عليه السلام و حضرت يعقوب عليه السلام ، فرزند حضرت اسحاق عليه السلام بود؛ بنابراين حضرت ابراهيم جد پدرى حضرت يعقوب ، و اسحاق پدر، و اسماعيل عموى او محسوب مى شود؛ ولى در اين آيه شريفه از ((آباء)) و پدران او شمرده شده و كلمه ((ادب )) در مورد هر سه آنان استعمال شده است .
از اينجا معلوم مى شود اينكه حضرت ابراهيم عليه السلام در قرآن كريم به آذر (اب ) گفته ، دليل آن نمى شود كه آذر پدر صلبى آن حضرت بوده ، بلكه عموى ايشان بوده است ؛ زيرا پدر حضرت ابراهيم عليه السلام (تارخ ) بود، نه آذر، و آذر بت پرست و مشرك بود و حضرت از او خواست كه از بت پرستى دست بردارد و او را به دين توحيد دعوت نمود، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: اذ قال لابيه ، يا ابت ، لم تعبد ما لا يسمع و لا يبصر، و لا يغنى عنك شيئا؟ يا ابت ، انى قد جاءنى من العلم ما لم ياءتك ، فاتبعنى ، اهدك صراطا سويا (مريم : 42 و 43)
آن هنگام كه به پدرش گفت : پدر جان ، چرا چيزى را كه نمى شنود و نمى بيند و از تو چيزى را دور نمى كند، مى پرستى ؟ اى پدر، به راستى مرا از دانش (وحى حقايقى ) به دست آمده كه تو را نيامده است ، پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم .
تا اينكه آذر او را تهديد به قتل نمود و از خود راند؛ چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: لئن لم ينته ، لارجمنك ، و اهجرنى مليا. ولى حضرت ابراهيم عليه السلام در مقابل اسائه ادب و بى رحمتى او و به مقتضاى و اذا خاطبهم الجاهلون ، قالوا سلاما (فرقان : 64): (و هنگامى كه نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند، مى گويند: (درود بر تو باد). و در پاسخش فرمود: قال : سلام عليك ساستغفر لك ربى (مريم : 47).
گفت : درود بر تو باد، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى خواهم .
و اين خود وعده اى بود از ابراهيم عليه السلام كه براى او طلب مغفرت نمايد، و چنين نيز كرد، چنانكه فرمود: واغفرنى لابى ، انه كان من الضالين (شعراء: 86)
و پدرم را بيامرز، كه او از گمراهان بود.
و اين استغفار حضرت ، به جهت وفاى به وعده اى بود كه قبلا به آذر رسيده بود كه هنوز اميد هدايت وى را داشت ، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده وعدها اياه (توبه : 114)
و طلب آمرزش حضرت ابراهيم عليه السلام براى پدرش ، جز براى وعده اى كه به او داده بود، نبود، ولى وقتى يقين كرد كه او طالب حق نيست ، بلكه دشمن خدا و معاند است از او بيزارى جست ؛ چنانكه خداوند مى فرمايد: فلما تبين له انه عدو لله ، تبراء منه (توبه : 114)
ولى هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست ، از او بيزارى جست .
و تمام اين وقايع در اوائل عهد حضرت ابراهيم عليه السلام و در زمانى بود كه هنوز به سوى ارض مقدسه مهاجرت ننموده و خداوند به اولاد مرحمت نفرموده بود. سپس عزم بر هجرت نمود و به ارض مقدسه رفت ، و در آخر عهد خود و بعد از تبرى جستن از عموى خود آذر، با تعبير (والد) كه فقط در مورد پدر صلبى استعمال مى شود (نه عمو)، براى پدر و مادرش طلب مغفرت نمود و فرمود: ربنا اغفرلى و لوالدى ... (ابراهيم : 41)
پروردگارا، من و پدر و مادرم را بيامرز.
از اينجا معلوم مى شود كسى كه حضرت ابراهيم عليه السلام براى مغفرت او دعا نموده و خداوند او را آمرزيده ، پدر او بوده است كه با تعبير (والد) از او ياد نموده ، نه آذر كه عموى او بوده ، و با كلمه (اب ) از او مورد نداشت ، و اين استغفار براى او و مورد نداشت ، و اين استغفار براى او نبود و تنها براى پدر و همچنين مادر خويش بود.

حضرت عيسى عليه السلام

س 196- خداوند متعال در جايى درباره حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: انى متوفيك و رافعك الى (آل عمران : 55)
من تو را بر گرفته و به سوى خويش بالا مى برم .
و حال اينكه از آيه ديگر معلوم مى شود كه حضرت نمرده و كشته نشده و از بين نرفته است ، چنانكه مى فرمايد: و ما قتلوه يقينا، بل رفعه الله اليه (نساء: 157 و 158)
يقينا او را نكشتند، بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد.
ج - التوفى بمعنى الاخذ فى جميع القرآن الكريم : (توفى ) در قرآن كريم در تمام موارد، به معناى برگرفتن است . يعنى از ميان قومت مى گيريم و به مقام قرب مى بريم ، پس توفى در قرآن در معناى ميراندن و نابود كردن نيست ، بلكه به معناى اخذ و گرفتن آمده است ، چنانكه در توفى حق و دين و گرفتن بدهى از مديون استعمال مى شود. بنابراين گرفتار خداوند متعال كه مى فرمايد: انى متوفيك و رافعك الى يعنى تو را از ميان قومت بر مى گيريم ، نه گرفتن به معناى قبض روح و اينكه تو را مى ميرانم ، بلكه به معناى نجات دادن .
پس مقصود از توفى ، ميراندن و نابود كردن نيست .
در تمام آيات ديگر نيز كه كلمه توفى در آنها استعمال شده ، به معناى نابود نيست .
مانند اينكه مى فرمايد: الله يتوفى الاءنفس حين موتها (زمر:42)
خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى ستاند.
نيز مى فرمايد: و حتى اذا جاء اءحدكم الموت ، توفته رسلنا (انعام : 61)
تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد، فرستادگان (فرشته ) ما جانش بستانند.
همچنين مى فرمايد: قل : يتوفاكم ملك الموت الذى وكل بكم . (سجده : 11)
بگو: فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده ، جانتان را مى ستاند.
زيرا خداوند سبحان پيش از آيه اخير مى فرمايد: قالوا: ااذا ظللنا فى الارض ، ائنا لفى خلق جديد، بل هم بلقاء ربهم كافرون (السجده : 10)
و گفتند: آيا وقتى در (دل ) زمين گم شديم ، آيا باز ما خلقت جديدى خواهيم داشت ؟ (نه ) بلكه آنها به لقاى پروردگارشان كافرند.