شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی

علی اکبر مجاهدی

- ۳ -


از نكْهَت عمامه عنبر شمامه اش

باد بهشت ، لَخلَخه آميز و عطرساست

دعوت بر آستان مزارش ، اجابت ست

كان همچو آسمان به صفت قبله دعاست

كرب و بلاى پرده نشينان اهل بيت

در كربلا بجوى ، كه هم كرب و هم بلاست

بر نرگس پر آب و لب تشنه حسين

دريا و كوه و انجم و افلاك ، در عزاست

جايى كه سنگ خاره ، بر او ناله مى كند

آب فرات ناله كنان گر رَوَد، رواست

لب تشنگان ، چو دست تظلّم برآورند

ترسم كه آب ، خون شود از شرم بازخواست

روز قضا، كه باب تو دعوىِّ خون كند

يك تار موى جعد تو را روضه ، خونبهاست

ابن حسام اگر چه به حسّان نمى رسد

حسّان صفّت به مدحت تو، منقبت سراست

شايد كه بر كتابه فردوس بركشند

رمزى كه ، در كتابت اين نظم دلگشاست (100)

اين شاعر توانا، در قصيده شيواى ديگرى ، گوشه هايى از پرده اندوهبار كربلا را به تصوير مى كشد:

اى قاصد خجسته ! پيامى ز ما ببر

و آن گه جواب از آن لب شكَّر سخن بيار

برخوابگاه سيّد يثربْ حرم ، خرام

و آن گه به تحفه ، بوى اويس قَرن بيار

بر مرقد امير نجف بگذر اى نسيم !

ز آن آستانه ، سرمه چشم پَرن بيار

از خاك كربلا ـ كه بلا بر بلاست آن ـ

تسكين درد و داغ دلِ پر حَزن بيار

از خون حلق تشنه اولاد مصطفى

بوى گلاب و، رنگ عقيق يمن بيار

از عارض و قد و رخ گلگونه حسين

رنگ عبير و لاله و سرو و سمن بيار

از نزهت شمامه و عطر عمامه اش

بوى بنفشه و سمن و ياسمن بيار

ما منّت رياض و رياحين ، نمى كشيم

گردى ز خاك روضه او، بى منَن بيار

آن سر، كه بر سران جهان سر به سر، سرست

باز آن سرِ بريده به سوى بدن بيار

دجّاليان ، به فتنه و غوغا برآمدند

مهد جلال مهدىِ دشمن فكن بيار(101)

و همو، در سوگسروده ديگرى از مصائب سالار شهيدان (ع) ياد مى كند:

دلم ، شكسته و مجروح و مبتلاى حسين

طواف كرد شبى ، گرد كربلاى حسين

شكفته نرگس و نسرين و سنبل تر ديد

ز چشم و جبهه و جعد گره گشاى حسين

ز حلق تشنه او، رسته لاله سيراب

ز خون كه موج زد از جانب قفاى حسين

قدَر، چو واقعه كربلا مشاهده كرد

ز چشم ، چشمه خون راند بر قضاى حسين

سحاب : قطره باران ، حسين : سر بخشيد

عطاى ابر كجا و، كجا عطاى حسين ؟!

ز بيم ورطه طوفان نمى تواند رست

جز آن كه هست درين ورطه ، آشناى حسين

گداى حضرت او شو، كه عاقبت روزى

به پادشاهى عقبى رسد، گداى حسين

خموش ابن حسام ! اين سخن نه لايق توست

ستايش تو كجا و، كجا سزاى حسين (102)؟!

ابوالعطاء كمال الدّين محمود خواجوى كرمانى

ابـوالعـطـاء كـمـال الدّيـن محمود خواجوى كرمانى (689 ـ 753) از غزلسرايان بنام سده هـشـتـم ، آثـار فـخـيـمـى در اغـلب قـالب هـاى شـعـرى ، خـصـوصـاً غزل دارد و مثنوى روضة الانوارش كه به اقتفاى حكيم نظامى گنجوى سروده شده در ميان مـثـنـوى هـاى : هـمـاى و همايون ، گل و نوروز، كمال نامه ، سام نامه و گوهرنامه او، وجاهت خاصّ به خود را دارد(103).

در شـيعى بودن خواجوى كرمانى ترديدى نيست و قصايدى كه در مناقب ائمّه اثنى عشر(ع) سـروده ، شـاهـد صـادقـى بر اين مدّعا است . وى در پايان اين گونه قصايد، با شفيع قـرار دادن ذوات مـقـدّس مـعـصـومـيـن (ع) و سـوگـندى كه به حرمت آنان ياد مى كند، اجابت خواسته هايش را از درگاه خداوند خواستار است (104).

همو، در تركيب هفده بندى خود، در هر بندى از آن خدا را به يكى از معصومان (ع) سوگند مى دهد كه خلوت جان او را از نور حق منوّر كند و به هنگام رحلت از دنيا، چشم او را جز بر جمال اهل بيت بازنگرداند:

بحلق تشنه آن رشگ غنچه سيراب

كه رخ به خون جگر شويد از غمش ، عُنّاب

شه دو مملكت و، شهسوار نُه مضمار(105)

مهِ دوازده برج و، امام شش محراب

فروغ جان رسول و، چراغ چشم بتول

بهار عترت و، نوباوه دل اصحاب

حديث مقتل او، گر به گوش كوه رسد

شود ز خون دل ، اجزاى او عقيق مذاب

و گر سپهر برد نام آتش جگرش

كند به اشكِ چو پروين ستارگان را، آب !

به كربلا شد و، كرب و بلا به جان بخريد

گشود بال و ازين تيره خاكدان ، بپريد(106)

و در قـصيده اى كه در مناقب ائمّه اطهار(ع) سروده ، خدا را به حرمت سالار شهيدان و ديگر امامان سوگند مى دهد تا او را از اسارت طبيعت رهايى بخشد و گناهان او را ببخشايد:

... يا رب بحقِّ آن گل سيراب تشنه لب

كو را نصيبه كرب و بلا شد ز كربلا...

كاين خسته را ـ كه بسته بند طبيعت ست

آزاد كن ز محنت اين چار اژدها

گر من گنه كنم ، كرمت بينهايت ست

شب را اميد هست كه روز آيد از قفا

(خواجو) كه آشناى مقيمان كوى توست

شد در محيط عشق تو، بيگانه ز آشنا(107)

بابافغانى شيرازى

بابافغانى شيرازى (متولّد 925 ه‍ . ق)چهره ممتاز شعر (دوره تيمورى)است كه سبك او سال ها توسّط غزلسرايان سده دهم ، تقليد مى شد و حتّى برخى از محقّقان طرز بانيان سـبـك وقوع را در بدايت امر، متاءثّر از شيوه بيانى او دانسته اند، و در شعر آيينى داراى آثار شيوايى است . غزل عاشورايى او را مرور مى كنيم :

هر گل كه بر دميد ز هامون كربلا

دارد نشان تازه مدفون كربلا

پروانه نجات شهيدان محشرست

مهر طلا ببين شده گلگون كربلا

در جستجوى گوهر يكدانه نجف

كردم روان دو رود به جيحون كربلا

نيل ست هر عشور به بيت الحزن روان

از ديده هاى مردم محزون كربلا

در هر قبيله ، از قِبَل خوان اهل بيت

ماتم رسيده اى شده مجنون كربلا

بس فتنه ها كه بر سرِ مروانيان رسيد

وقت طلوع اختر گردون كربلا

بردند داغ فتنه آخرْ زمان به خاك

مرغانِ زخم خورده مفتون كربلا

گرگان پير، دامن پيراهن حسين

ناحق زدند در عرق خون كربلا

خونابه روان جگر پاره حسين

در هر ديار سر زده بيرون كربلا(108)

محتشم ، قافله سالار شعر عاشورا

مولانا كمال الدّين محتشم كاشانى (متوفّى 996 ه‍ . ق)را بايد قافله سالار كاروان شعر عـاشـورا دانـسـت ، زيرا مرثيه دوازده بندى او با تاءثير شگرفى كه بر شاعران چهار سـده اخـيـر داشـتـه ، مـوجـبـات غـنـاى كـمـّى و كـيـفـى شـعر عاشورا را فراهم ساخته و به دليل اقبال بى سابقه دوستداران حسينى از اين اثر فاخر و ماندگار، نام محتشم و تركيب بـنـد عـاشـورايـى او بـا فـرهنگ عاشورا گره خورده است و چنان كه خواهيم ديد علاوه بر بسيارى از شعراى پرآوازه فارسى زبان ، بزرگانى چون علاّمه سيّد بحرالعلوم (ره)نـيـز بـه اسـتـقـبـال تـركـيـب بند او رفته كه به آفرينش آثار پرشورى در حوزه شعر عـاشورايى ، در قلمرو شعر عرب انجاميده است . بنا بر نوشته آقاى مهر على گرگانى مـصـحـّح ديوان محتشم كاشانى در يكى از نسخ خطّى ديوان اين شاعر پرآوازه عاشورايى (چـنـد تـركـيـب بـنـد ديـگـر نـيـز بـه دسـت آمـد كـه هـر كـدام در مـورد خـود بـى نظيرند.)(109)

در تـركيب بند ماندگار محتشم ، گاهى ـ خصوصاً در بند دوّم آن ـ تعابير نه چندان مناسب و در خـور شـاءن والاى سـالار شـهـيـدان آمـده است كه مى توان از كنار آنها به خاطر قوّت فراوان اثر، گذشت . در اينجا به نقل مطلع هر بند از دوازده بند محتشم بسنده مى كنيم :

باز اين چه شورش ست كه در خلق عالم ست ؟!

باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم ست ؟!

O

كشتىْ شكست خورده طوفانِ كربلا

در خاك و خون تپيده ميدانِ كربلا

O

كاش آن زمان ، سُرادق گردون نگون شدى

وين خرگه بلندْ ستون ، بى ستون شدى

O

بر خوان غم ، چو عالميان را صلا زدند

اوّل صلا به سلسله انبيا، زدند

O

چون خون ز حلق تشنه او، بر زمين رسيد

جوش از زمين به ذِروه عرش برين رسيد

O

ترسم جزاى قاتل او، چون رقم زنند

يكباره ، بر جريده رحمت قلم زنند!

O

روزى كه شد به نيزه ، سرِ آن بزرگوار

خورشيد، سر برهنه برآمد ز كوهسار(110)

O

بر حربگاه ، چون ره آن كاروان فتاد

شور و نشور(111)، واهمه را در گمان فتاد

O

اين كشته فتاده به هامون ، حسين توست

وين صيدِ دست و پا زده در خون ، حسين توست

O

كاى مونس شكسته دلان ، حال ما ببين

ما را غريب و بيكس و بى آشنا ببين

O

خاموش (محتشم) ! كه دل سنگ ، آب شد

بنياد صبر و خانه طاقت ، خراب شد

O

اى چرخ ! غافلى كه چه بيداد كرده اى ؟!

وَز كين ، چها درين ستم آباد كرده اى ؟!(112)

1ـ 6 ـ دامنه تاءثير شعر محتشم در قلمرو شعر عاشورا

(دوازده بـنـد مـحـتـشـم)بـا اقـبـال فـراگيرى كه به همراه داشت ، به سيرتطوّرى شعر عـاشـورا شـتـاب بيشترى بخشيد و توفيق چشمگير او در آفرينش اين اثر ماندگار، نظر شعراى چهار سده اخير را به اين نوع شعر معطوف ساخت كه طبعاً به خلق آثار پر شور عـاشـورايـى در قـالب هـاى مختلف انجاميد. بسيارى از شعراى فارسى زبان با تاءثير پـذيرى از دوازده بند محتشم ، به استقبال تركيب بند او رفته و يا به تضمين و تخميس آن همّت گمارده اند.

2ـ 6 ـ شعرايى كه داراى تركيب بند عاشورايى اند

براى نمونه مى توان از اين آثار نام برد:

1 ـ تركيب پنج بندى كمال الدّين وحشى بافقى (939 ـ 991)

2 ـ تركيب چهارده بندى ملاّ عبدالرّزّاق لاهيجى (فيّاض)(متوفى 1052)

3 ـ تركيب هفت بندى شيخ محمّدعلى حزين لاهيجى (1103 ـ 1181)

4 ـ تركيب هفت بندى شفيعاى شيرازى (اثر)، (متوفىّ 1113) .

5 ـ تركيب دوازده بندى آقا محمّد عاشق اصفهانى (1111 ـ 1181)

6 ـ تركيب چهارده بندى حاجى سليمان صباحى بيدگلى (متوفّى 1218 ه‍ . ق)

7 ـ تركيب ده بندى فتحعلى شاه (خاقان)قاجار (1185 ـ 1250)

8 ـ تركيب نوزده بندى حسينعلى بيك (شرر) بيگدلى آذرى قمى فرزند لطفعلى بيك آذر بيگدلى مؤ لّف آتشكده ، (متوفّى 1254 ه‍ . ق)

9 ـ تـركيب بندهاى مختلف ميرزا محمّد شفيع وصال شيرازى (1197 ـ 1262): چهارده بند، پـانـزده بـنـد، دوازده بـنـد، نُه بند، هشت بند، ده بند، سه تركيب هفت بند، شش بند و سه بند، جمعاً (118 بند).

10 ـ تـركـيـب بـنـدهـاى ميرزا محمود (فدايى)مازندرانى (متولّد 1200 ه‍ . ق)تحت عنوان چـهـار نـظـام : نـظـام اوّل (هـفـتـاد و دو بـنـد) نـظـام دوّم (چـهـل و سـه بـنـد) نظام سوّم (سى و دو بند) و نظام چهارم (بيست و هفت بند) و جمعاً (174 بند).

11 ـ تـركـيـب پـانـزده بـنـدى مـحـمـّد داورى شـيـرازى (1238 ـ 1283) فـرزنـد وصال شيرازى .

12 ـ تركيب شصت بندى ميرزا محمّد على سروش اصفهانى (1228 ـ 1285).

13 ـ تـركـيـب يـازده بـنـدى مـيـرزا احـمـد وقـار شـيـرازى (1232 ـ 1298) فـرزند ديگر وصـال شـيـرازى و يـك تـركـيـب دوازده بـنـدى ديـگـر كـه بـه استقبال محتشم سروده است .

14 ـ تركيب نوزده بندى ملاّفتح اللّه (وفايى)شوشترى (متوفّى 1303)

15 ـ دو تركيب چهل بندى و پنج بندى ميرزا صادق روشن اردستانى (متوفّى 1305 ه‍ . ق) .

16 ـ تركيب چهارده بندى محمود خان صباى كاشانى (1228 ـ 1311).

17 ـ تركيب بيست و هفت بندى حجّة الاسلام نيّر تبريزى (1248 ـ 1312).

18 ـ تـركـيـب يـكصد و چهارده بندى احمد صفائى جندقى (1236 ـ 1314) فرزند يغماى جندقى .

19 ـ تركيب چهارده بندى ميرزا محمّد صادق اديب الممالك فراهانى (1277 ـ 1336).

20 ـ تركيب سه بندى ميرزا جهانگير خان محبّى (ضيائى)(متوفّى 1352 ه‍ . ق) .

21 ـ تـركـيـب دوازده عـلاّمه شيخ محمّد حسين غروى اصفهانى (مفتقر) (1296 ـ 1361) و يك تركيب شانزده بندى ديگر.

ضـمناً بايد از ترجيع هشت بندى ميرزا نصير (فرصت)شيرازى نام برد كه به مراثى كـربـلا اخـتصاص دارد. ميرزا محمّد شفيع (وصال)شيرازى ، ميرزا احمد (وقار) شيرازى و مـيـرزا صـادق (روشـن)اردسـتـانـى از تـركـيـب بـنـد مـحـتـشـم كـاشـانـى اسـتـقـبـال كـرده و بـه خـلق تـركيب هاى دوازده بندى با همان (وزن)و (قافيه)و (رديف)توفيق يافته اند.

از شـعراى معاصر تا آنجا كه نگارنده اطّلاع دارد، ابوالحسن (طوطى)همدانى و غلامحسين جواهرى (وجدى)داراى تركيب دوازده بندى عاشورايى اند و غزلسراى گرانمايه معاصر استاد عبّاس كى منش (مشفق)كاشانى نيز دوازده بند محتشم را تضمين كرده اند كه با عنوان (زينة المجالس)بارها به چاپ رسيده است .

هـمـان گـونـه كـه در آغـاز اين مبحث اشارت رفت ، علاّمه بزرگوار مرحوم سيّد مهدى بحر العلوم (1212 ـ 1155) فقيه ، محدّث ، حكيم ، اديب و سردودمان بحر العلوم و رييس حوزه علمّيه نجف و مرجع شيعيان در زمانه خود، تركيب بند شيوا و فاخرى به زبان عربى در زمـيـنـه مـراثـى عـاشـورا دارد كـه زبـانـزد اهـل ادب اسـت و استقبال گونه اى از دوازده بند محتشم به شمار مى رود.

در ارزش ايـن تـركـيب بند عاشورايى همين بس كه شش شرح به قلم فرهيختگان بنام تا قرن سيزدهم درباره آن تدوين يافته است :

1 ـ شرح مبسوط ملاّ نوروز على بسطامى (متوفّى 1288 ه‍ ق)به نام (سفينة النّجاة)كه چاپ سنگى آن به سال 1286 ه‍ ق و در قطع رحلى در تهران صورت گرفته است .

2 ـ شرح مختصر فاضل بسطامى به نام لؤ لؤ البحرين ، كه مختصر و منتخبى از سفينة النّجاة است .

3 ـ شرح ميرزا ابوطالب شيرازى كه به سال 1265 ه‍ ق تحرير شده است .

4 ـ تـعـليـقـات مـيـرزا ابو القاسم وفاى شيرازى بر مراثى بحر العلوم (مؤ لف ديوان العروس) .

5 ـ تخميس مراثى سيّد بحر العلوم توسّط سيّد حسين طباطبايى ( نوه سيّد بحر العلوم)

6 ـ شـرح مـرحـوم رحـمـة اللّه بـن عـلى كـرمـانـى ، مـعـروف بـه وسـيـلة النـّجـاة كـه بـه سـال 1296 ه‍ ق تـاءليـف شـده و اخيراً با تحقيق آقاى حسين درگاهى به چاپ مجدّد رسيده است . ضمناً از شرحى كه شيخ آقا بزرگ تهرانى در الذّريعه از آن ياد كرده و استقبالى كـه مـرحـوم شـيـخ عـبـد الصـّمـد خـامـنـه اى از مـراثـى سـيـّد بـحـر العـلوم بـه عمل آورده ، بايد ياد كرد.

پـيـش از آنـكـه بـه عـنـوان حـسـن خـتـام ايـن بـخـش بـه نـقـل مـطـلع هـر بـنـد از تـركـيـب يازده بندى مرحوم بحر العلوم بپردازد، از ذكر اين نكته ناگريز است كه دامنه تاءثير تركيب بند محتشم از محدوده قلمرو زبان فارسى فراتر رفته است :

تـاءثـّر عـلاّمـه بـحر العلوم در اين تركيب بند از دوازده بند جاودانه محتشم كاشانى به خـوبـى بـارز و آشـكـار است . امّا اين تاءثر چنان نيست كه قصيده عربى را به رنگ ادب فارسى در آورد.) (113)

مطلع بند اوّل

اللّهُ اكبرُ ماذا الحادثُ الْجَلَلُ

فَقَد تَزَلْزَلَ سَهْلُ الارضِ وَ الْجَبَلُ

مطلع بند دوّم

هذا مُصابُ الَّذى جبريلُ خادمُهُ

ناغاهُ فى الْمَهْدِ اذنيطت تَمائمُهُ

مطلع بند سوّم

كَيْفَ السُّلُوُّ وَ نارُ القَلْبِ تَلْتَهِبُ

وَ العَيْنُ خَلفَ قذاها دَمعُها سَرِبُ

مطلع بند چهارم :

شاءٌ مِنَ النّاسِ لاناسٌ و لا شاءُ

هَوَتْ بِهِمْ فى مَهاوى الغَىِّ اَهواءُ

مطلع بند پنجم :

هُم اهلُ بَيْتٍ رَسولُ اللّه جَدُّهُمُ

اَجْرُ الرِّسالةِ عِنْدَ اللّهِ وُدُّهُمُ

مطلع بند ششم :

نَزَتْ اُمَيَّةُ حَرْبٍ ثُمَّ مَروانُ

مَنابِراً مالَهُم فيهِنَّ سلطانُ

مطلع بند هفتم :

سَدَّ المَسامِعَ مِن اَنبائهم خَبَرٌ

لا يَنْقَضى حُزنُهُ اَو يَنْقَضِى الْعُمُرُ

مطلع بند هشتم :

ما اَمَنَ الْقَومُ قِدْماً اَو هُم كفَروا

مِن بَعدِ ايمانِهم لَوْ اَنَّهُم شَعَروا

مطلع بند نهم :

اَلدّينُ مِن بَعدِهِم اَقْوَتْ مَرابِعُهُ

وَالشَّرعُ مِنْ فَقْدِهِمْ غارَتْ شرائِعُهُ

مطلع بند دهم :

ذادوا عَنِ الماء ظَمْاَناً مَراضِعُهُ

مِنْ جَدِّهِ المصطفى السّاقى اصابِعُهُ

مطلع يازدهم :

يَومٌ بَنو المصطفى الهادى ذبائحُهُ

وَالفاطميّاتُ اسراءٌ نوائِحُهُ

و مـرحـوم مـيـرزا ابـوالقـاسـم وفـاى شـيـرازى بـراى كامل شدن تركيب بندمرحوم بحرالعلوم ، بند دوازدهم آن را سروده و به آن افزوده است با مطلع :

روحى وَ نَفْسى نُفوساً جَلَّ قَدرُهُمْ

سَفينةُ الحلمِ بَحْرُ العلمِ صَدْرُهُم (114)

ضمناً تعداد ابيات هر بند از اين تركيب بند، دوازده بيت بوده و بند آخرين آن نيز توسّط وفـاى شـيرازى در دوازده بيت سامان يافته است . شيخ آقا بزرگ تهرانى بر اين اعتقاد اسـت كه مرحوم بحرالعلوم به سبب غيبت حضرت ولىّ عصر(عج) ، بند دوازدهم تركيب بند خود را نسروده است .(115)

3ـ 6 ـ شعر عاشورا در سبك اصفهانى (هندى)

پـس از مـحـتـشـم شـعـراى بـسـيارى به شعر عاشورا روى آوردند و در قالب هاى :مثنوى ، قـصـيـده ، مسمّط، مستزاد، غزل ، رباعى و دوبيتى ، به آفرينش آثارى از اين دست توفيق يافتند كه با نمونه اى از آنها آشنا شديد. اينك به ذكر نمونه هايى از شعر عاشورا در سبك اصفهانى (هندى)مى پردازيم .

قـصـيـده عاشورايى محمدعلى صائب تبريزى (1016 ـ 1081) كه شاخص ترين چهره در سبك اصفهانى (هندى)است . از مضامين ناب سرشار است :

چون آسمان كند كمر كينه ، استوار

كشتىّ نوح ، بشكند از موجه بِحار(116)

لعل حسين را كند از مهر، خشكْ لب !

تيغ يزيد را كند از كينه ، آبدار!

خون شفق ، ز پنجه خورشيد مى چكد

از بس گلوى تشنه لبان را دهد فشار!

پور ابوتراب ، جگرگوشه رسول

طفلى كه بود گيسوى پيغمبرش ، مهار

لعل لبى كه ، بوسه گه جبرييل بود

بى آب شد ز سنگدلى هاى روزگار

عيسى در آسمان چهارم ، گرفت گوش

پيچيد بس كه نوحه درين نيلگون حصار

نتوان سپهر را به سرْ انگشت برگرفت

چون نيزه بر گرفت سرِ آن بزرگوار؟!

در ماتم تو، چرخ به سر كاه ريخته ست

اين نيست كهكشان كه ز گردون شد آشكار!

بِگْرى (117)! كه اشكِ ماتميان حسين را

عرش ، التماس مى كند از بهر گوشوار

چون خاك كربلا نشود سجده گاه عرش ؟!

خون حسين ريخت بر آن خاك مشكبار

صائب ! از ين نواى جگر سوز لب ببند

كز استماع آن ، جگر سنگ شد فِكار(118)

مـلاّ مـحـمـّد رفـيـع (واعظ) قزوينى (1027 ـ 1090) از غزلسرايان بنام سبك اصفهانى ( هندى)در سده يازدهم هجرى است و برخى از ابيات او، ورد زبان شيفتگان زبان پارسى است :

اين خطِّ جاده ها، كه به صحرا نوشته اند

يارانِ رفته ، با قلم پا نوشته اند

سنگ مزارها، همه سربسته نامه اى ست

كز آخرت به مردم دنيا نوشته اند

واعـظ قـزويـنـى در قـصـيـده اى كـه حـكم بَثُّ الشّكوى دارد، دامنه سخن را به كربلا مى كشاند و از مظالمى كه بر حسين بن على (ع) رفته است ياد مى كند. ابياتى از اين قصيده را مرور مى كنيم :

قضا به دور جهان از فلك حصار كشيد

كه خوشدلى نتواند كه گِرد ما گرديد!

درين زمانه چنان قدر دين به دينارست

كه غير مالك دينار را، نيَند مريد!

جهان ز آب ورَع ، دشت كربلا شده است

فتاده شرع در او خوار، چون حسين شهيد!

شهيد تيغ جفا، نور ديده زهرا

كه در عزاش دل و ديده ها، به خون غلتيد

به رسم ماتميان ، در عزاى او تا حشر

برهنه گشت جهان روز و، شبْ سيه پوشيد

ز مهر، زد به زمين هر شب آسمان ، دستار

ز صبح بر تن خود، روزگار جامه دريد

دو صبح (119) نيست كه مى گردد از افق ، طالع

كه روز را، ز غمش گيسوان شده ست سفيد

فتاد از شفق ، آتشْ سپهر را در دل

دمى كه اَلعطش از كربلا به اوج رسيد

سراب نيست به صحرا و، موج نيست به بحر

ز ياد تشنگيَش ، بحر و بر به خود لرزيد!

نه سبزه است كه هر سال مى دمد از خاك

زبان شود در و دشت ، از براى لعن يزيد!

نشسته در عرق خجلت ست ، ابر بهار

كه بعد از و، گل بى آبرو چرا خنديد؟!

ز قدر اوست كه طومار طول سجده ما

به حشر، معتبر از مُهر كربلا گرديد

عجب بلند سپهرى ست درگهش ، كه در اوست

ز سبحه انجم و از مُهر كربلا، خورشيد!(120)

مـحـمـّدعـلى حـزين لاهيجى (1103 ـ 1181) از غزلسرايان نامدار سده دوازدهم هجرى است . ديوان اين شاعر پرآوازه سبك اصفهانى (هندى)به همّت شاعر فرهيخته روزگار ما آقاى ذبـيح اللّه صاحبكار (سهى)و همزمان با برگزارى كنگره بزرگداشت حزين منتشر شد و دوستداران اين سبك كه از ديرباز با غزل معروف حزين آشنايى داشتند:

آواز تيشه امشب از بيستون نيامد

گويى به خواب شيرين ، فرهاد رفته باشد!

به ديوان رنگين اين شاعر روحانى لاهيجى دست يافتند. حزين در شعر (مناقبى)و (ماتمى) نيز صاحب عنوان است . اوّلين بند از تركيب هفت بندى عاشورايى او را، مرور مى كنيم :

طوفان خون ز چشم جهان ، جوش مى زند

بر چرخ ، نخل ماتميان دوش مى زند!

يا رب ! شب مصيبت آرامْ سوز كيست ؟

امشب ، كه برق آه رهِ هوش مى زند

روشن نشد كه روز سياه عزاى كيست ؟

صبحى كه دم ز شام سيه پوش مى زند؟

آيا غمِ كه تنگ كشيده ست در كنار

چاك دلم ، كه خنده آغوش مى زند؟

بى هوشداروى دل غمديدگان بود

آبى كه اشك بر رخ مدهوش مى زند

ساكن نمى شود نفس ناتوان من

زين دشنه ها كه بر لب خاموش مى زند

گويا به ياد تشنه لب كربلا، حسين

طوفان شيونى ز لبم جوش مى زند

تنها نه من ، كه بر لب جبريل نوحه هاست

گويا عزاى شاه شهيدان كربلاست (121)

ابـوالمـعـالى مـيـرزا عـبـدالقـادر (بـيـدل)دهـلوى (متوفّى 1133 ه‍ . ق)بلند آوازه ترين غـزلپـرداز هـنـدى اسـت كـه در نـازك انـديـشى ، آفرينش مضمون خصوصاً خلق تركيبات بديع در سبك اصفهانى كم نظير بلكه بى همانند است .

غـمـوضى كه هر از گاه در شيوه بيانى او ديده مى شود به خاطر حضور تركيبات تازه اى اسـت كـه در كـلام او مـوج مـى زنـد، و كـسـانـى كـه با شيوه كلامى او آشنايند، راز اين پـيـچـيـدگـى هـا را در عـدم انـس اديـبـانى جستجو مى كنند كه هنوز (شگرد بيدلانه)را در نـيـافـتـه انـد. بـه هـر روى ، ايـن غـزلپرداز پر آوازه هندى على رغم مذهبى كه دارد (مذهب اهل تسنّن)در اظهار ارادت به خاندان عترت و طهارت و نيز معرفتى كه نسبت به اين ذوات مقدّس دارد، از بسيارى از شاعران نامْ آشناى شيعى پيشى مى گيرد.

يكى از شاخصه هاى بارز سبك اصفهانى ، برقرارى ارتباط افقى در ميانه ابيات است و غـالباً از ارتباط عمودى ـ كه از شاخصه هاى سبك عراقى است ـ پيروى نمى كند، چرا كه هـر بـيـت داراى فـضـاى مستقلى است و هر غزل به تعداد ابياتى كه دارد، داراى تصاوير جداگانه است .

ايـن غـزل بـيـدل (بـا نـام : آيـنـه در كربلاست)كه از غزليّات ماندگار اوست ، استثنائاً داراى دو ارتـبـاط (افقى)و (عمودى)است و فضاى ابيات پايانى او از عطر كربلا موج مى زند.

سايه دستى اگر ضامن احوال ماست

خاك ره بيكسى ست كز سرِ ما بر نخاست

دل به هوى بسته ايم ، از هوس ما مپرس

با همه بيگانه است آن كه به ما آشناست

داغ معاش خوديم ، غفلتِ فاش خوديم

غيرْ تراش خوديم ، آينه از ما جداست

آن سوى اين انجمن نيست مگر وهْم و ظن

چشم نپوشيده اى ، عالم ديگر كجاست ؟

دعوى طاقت مكن تا نكشى ننگ عجز

آبله پاى شمع ، در خور ناز عصاست

گر نيى از اهل صدق ، دامن پاكان مگير

آينه و روى زشت ، كافر و روز جزاست !

صبح قيامت دميد، پرده امكان دريد

آينه ما هنوز شبنم باغ حياست !

در پىِ حرص و هوس سوخت جهانى نفس

ليك نپرسيد كس : خانه عبرت كجاست ؟

بس كه تلاش جنون ، جام طلب زد به خون

آبله پا، كنون كاسه دست گداست

هستىِ كلفَتْ قفس ، نيست صفا بخش كس

در سرِ راه نفس ، آينه بختْ آزماست

قافله حيرت ست موج گهر تا محيط

اى املْ آوارگان ! صورت رفتن كجاست ؟

معبد حسن قبول ، آينه زارست و بس

عِرض اجابت مبر، بى نفسى ها دعاست

كيست درين انجمن محرم عشق غيور؟

ما همه بيغيرتيم ، آينه در كربلاست

بيدل ! اگر محرمى رنگ تك و دو مبر

در عرق سعى حرص خفَّت آب بقاست (122)

و بـا ابـياتى از شعر عاشورايى بلند شادروان اميرى فيروزكوهى ـ چهره ممتاز و فاخر سبك اصفهانى در اين روزگار ـ اين بخش را به پايان مى بريم :

كوغم رسيده اى كه شريك غم تو نيست ؟

يا داغديده اى كه به دل ، محرم تو نيست ؟

الاّ تو خود ـ كه سوگ و سرورت برابرست ـ

يك اهل درد نيست كه در ماتم تو نيست

هر دردمند زخم درون را، علاج درد

با ياد محنت تو بِه از مرهم تو نيست

جانْداروى تسلّى ، از اندوه عالمى

الاّ كه در تصوّرى از عالم تو نيست

با جان نثاريَت ، گل باغ بهشت نيز

شايسته نثار تو و مَقدم تو نيست

ملكِ تو را، به ملك سليمان چه حاجت ست ؟

ديو جهان ، حريف تو و خاتم تو نيست

هفت آسمان ، مسخَّر هفتاد مرد توست

خيل زياد(123)، مردِ سپاهِ كمِ تو نيست

از بس به روى باز، پذيراى غم شدى

گفتى كه غم حريف دل خرّم تو نيست

چون خون پاك ـ كآمد و رفتِ نفَس ازوست ـ

ما را دمى كه هست به جز از دم تو، نيست

عصيان نداشت جنّت هفتاد آدمت

در جنّت خدا هم ، چون آدم تو نيست

آزاده را ـ ز مؤ من و كافر ـ هواى توست

يك سرفراز نيست كه سر در خم تو نيست

در راه حق ، چنين قدمى نيست غير را

ور هيچ هست ، چون قدم محكم تو نيست

دايم نشسته بر گل داغ تو، اشك ما

از آفتاب حشر غم شبنم تو نيست

رمزى ز پرده دارى باطل به جا نماند

كز نور حق عيان به دل مُلْهَمِ تو نيست (124)

4ـ 6 ـ فهرست الفبايى اسامى شعراى معاصر در حوزه شعر عاشورا

در پايان اين مبحث جهت اختصار فقط به ارائه فهرست الفبايى شعراى معاصر كه داراى آثارى در زمينه وقايع كربلا و شهداى عاشورا هستند، بسنده مى كنيم .

بـديـهـى است كه اسامى ده ها نفر از شعرا به خاطر گمنامى و يا در دسترس نبودن آثار آنـان در ايـن فـهـرست راه نيافته است و بايد در همين جا و پيشاپيش از محضر اين عزيزان عـذر خـواهـى و بـررسـى آثـار عـاشـويـى آنـان را بـه فـرصـت ديـگـرى موكول كنيم .

فهرست الفبايى شعراى معاصر

(آ)

O آتش / سيّد محمود علوى نيا

O آرنگ / سيّد مصطفى

O آسمانى / ابوالفضل

O آشفته / جعفر رسول زاده

O آقا برارى / فاطمه

O آقاسى / محمدرضا

O آقا يارى / خسرو

O آيينه / مرتضى عصيانى

(الف)

O ابراهيمى

O ابن آهى / حسين

O اثنى عشرى

O احتشام / خسرو احتشامى

O احمد زاده / حسن

O احمدى / سيّد نادر

O اختر طوسى

O اخلاقى / زكريّا

O ارباب بيكس / مريم

O اروجى / طاهره

O اسرافيلى / حسين

O اكبرى / محمّد تقى

O اميد / محمّد موحّديان

O اميرى / پروانه

O اميرى / وحيد

O اميرى فيروزكوهى

O امين شيرازى

O امين پور / قيصر

O انسانى / على

(ب)

O باقى / سيّد حجّت حسينى

O بختيارى / نادر

O براتى / تقى

O براتى / محمّدرضا

O براتى پور / عبّاس

O برازجانى / فريده

O بصير اصفهانى

O بقائى نائينى

O بهاءالدّين / مهدى

O بهداروند / اكبر

O بهمنى / محمّدعلى

O بيابانكى / سعيد

O بيدكى / زهرا

O بيگى حبيب آبادى / پرويز

(پ)

O پرتو تهرانى

O پروانه / محمّدعلى مجاهدى

O پژمان بختيارى

O پژمان / خليل عمرانى

O پور جهانى / اسماعيل

O پور حسين / فاطمه

O پور كاظم / على

O پور متّقى / تقى

O پيروى / حسينعلى ركن منتظر

O پيروى / على اكبر

O تائب / حسين اخوان

O تابش / قنبر على

O تارى / محمود

O ترقّى / بيژن

O تركى / محمّد رضا

O تفعّلى / زكريّا

O تقى دخت / محمّد رضا

O توسّلى ثاقب / حسين

O تونه اى / مجتبى

(ث)

O ثقفى / رضا

(ج)

O جذبه / محمود شاهرخى

O جعفر زاده / فاطمه

O جلى / ابوتراب

O جمالى / محمّد خليل مذنب

O جوهرى / محمّد كريم

O جهان آرايى / جواد

(چ)

O چمن / محمّدرضا ياسرى

(ح)

O حالت / ابوالقاسم

O حدّاد كاشانى / عبّاس

O حسان / حبيب اللّه چايچيان

O حسينى / سيّد حسن

O حسينى / سيّد حسين

O حسينى / سيّد عبداللّه

O حسينى / سيّد محمّد

O حسينى / سيّد محسن

O حسينى / سيّد مهدى

O حسينى / مهرى

O حسينى راد / سيّد مصطفى

O حضرتى / محمّد على

O حميد / حميد سبزوارى

O حميدى / سپهر

O حيدرى / سارا

(خ)

O خارستانى / يوسف

O خالقى موحّد / على

O خبّاز كاشانى / حبيب اللّه

O خدامى / عزيز اللّه

O خرّاطى / محمّد

O خسروى / شيرين

O خليل زاده / راضيه

O خوشدل تهرانى / على اكبر

O خوش عمل / عبّاس

(د)

O دارند / حسين

O داودى شيرازى

O درويشى / قاسم

O دستورى / مژده

O دشتى مطلق / جليل

O دوستى / منصور

O ده بزرگى / احد

O ديهيمى / سياوش

(ذ)

O ذوقى اصفهانى

(ر)

O راكعى / فاطمه

O راهب / اسحاق

O رحماندوست / مجتبى

O رحمانى / صادق

O رحمانيان جهرمى / عبدالحميد

O رحيمى / محمّد بشير

O رزّاقى قمى / تقى

O رسا / دكتر قاسم

O رستگار / سيّد محمّد

O رضائى نيا / عبدالرضا

O رنجى تهرانى / هادى پيشرفت

O رها / محمّد رضا احمدى

O رياضى يزدى / سيّد محمّد على

(ز)

O زارع / نجمه

O زارعى / فاطمه

O زيادى / عزيز اللّه

(ژ)

O ژرفا / سيّد ابوالقاسم حسينى

(س)

O سالاروند / فاطمه

O سالم / عادل

O سپيده كاشانى

O سعيدى / محمّد شريف

O سقلاطونى / مريم

O سكّاك / اسماعيل

O سنا / جلال الدّين همائى

O سنائى / ابراهيم

O سنگرى / محمّدرضا

O سهرابى نژاد / محمّدرضا

(ش)

O شائق / اكبر حميدى

O شرمى كاشانى / محمّد

O شريف كاشانى / على

O شريفى / محمود

O شفاعى / آرش

O شفق / محمّدجواد غفورزاده

O شفق / محمّد حسين بهجتى

O شفيعى / سيّد ضياءالدّين

O شكار سرى / محمّدرضا

O شكوه كرمانشانى

O شهاب تربتى

O شهدادى / احمد

O شهريار / محمّد حسين

O شهريارى / فرخنده