شکوه شعر عاشورا در زبان فارسی

علی اکبر مجاهدی

- ۲ -


هيچ كس شعرى براى امام حسين نمى سازد و با (خواندن)آن نمى گريد و (كسى را) نمى گـريـانـد، مـگـر آن كـه خداوند، بهشت را براى او واجب مى گرداند، و (گناهان)او را مى آمرزد.

14 ـ روزى امـام جـعـفر صادق (ع) از ابوهارون مكفوف خواستند تا در مرثيت امام حسين (ع) شـعـرى بخواند. او به شيوه معمول شاعران شروع به خواندن شعر خود كرد. امام به او فرمود: اين گونه ، نه ! همان گونه كه در كنار تربت سالار شهيدان مرثيه مى خوانيد!

لا! كَما تُنشِدونَ و كما ترثيه عندَ قَبْره (49).

15 ـ امام علىّ بن موسى الرّضا(ع) به دعبل خزاعى ، سفارش مى كردند:

يـا دِعـْبـِلُ! اِرثِ الحـسـيـن (ع) فـَاَنـْتَ نـاصـِرُنـا و مـا دِحـُنا ما دُمْتَ حَيّاً، فَلا تُقَصِّر عَنْ نَصْرنا مَا اسْتَطَعْتَ(50)،

اى دعبل ! براى امام حسين (ع) مرثيه سرايى كن ، كه تو تا زمانى كه زنده هستى ياور ما و ستايشگر ما (آل الله)خواهى بود، پس تا مى توانى از يارى ما كوتاهى مكن .

16 ـ ابـو هـاشـم سيّد اسمعيل حِمْيَرى (105 ـ 173) از نامدارترين شعراى شيعى است كه بـى انـدازه مـورد عـنـايـت امـام جـعـفـر صادق (ع) بوده و توسّط آن حضرت به لقب (سيّد الشـّعـرا) مـفتخر شده است . حميرى در افشاى مظالم بنى اميّه و رسوايى كارگزاران اموى اهـتـمـام فـراوانـى داشته و در نشر معارف آل اللّه نيز در ميان شعراى عرب ، شاخص بوده است . روزى امام صادق (ع) از او مى خواهند تا مرثيه منظومى در سوگ حضرت اباعبداللّه الحسين (ع) بخواند، و سيّد حميرى مرثيه خود را با اين بيت آغاز مى كند:

اُمْرُرْ عَلى جَدَثِ الحسين

فَقُل لاَِعْظُمِهِ الزّكيّه

نـوشـتـه انـد كـه ايـن مـرثـيـه جـانسوز، چنان شيون حرم امام را ـ كه در پشت پرده نشسته بـودنـد ـ بـلنـد كـرد، كه امام از او خواستند ادامه ندهد، و سيّدحميرى مرثيه خود را ناتمام گذاشت (51).

شعر آل اللّه

در مـنـابـع مـتقن روايى و تاريخى ، اشعار بلند و شيوايى به نام دودمان نبوى و خاندان عـلوى ثـبـت و ضـبـط شـده اسـت كـه پـرداخـتـن بـه تـمـامـى آنـهـا از حـوصـله ايـن مقال بيرون است و براى تيمّن و تبرّك فقط به ذكر مآخذ چند مورد از آنها اكتفا مى كنيم ، هر چند برخى در صحّت انتساب اين آثار به آن ذوات مقدّس ترديد كرده اند:

1 ـ سـوگـسـروده هـاى امـيـر مـؤ مـنـان (ع) در رثـاى رسـول خـدا، فـاطـمـه زهـرا، حـضـرت ابـوطـالب و حـضرت خديجه (ع) ، و نيز اشعار آن حـضـرت در مـذمـّت ابـوجـهـل ( ابـولهـب)و غـيـره (52) و نيز ديوان منتسب به آن حضرت .

2 ـ سوگسروده هاى حضرت زهرا(س)در مرثيت پيامبر اكرم (ص) (53).

3 ـ سـوگـسـروده هـاى امـام حـسـيـن (ع) در رثـاى امـام حـسـن مـجـتـبـى (ع) و حـرّ بن رياحى .(54)

4 ـ سـوگـسـروده امـام زيـن العـابـدين (ع) در رثاى امام حسين (ع) و افشاى مظالم دستگاه حكومتى يزيد(55).

5 ـ سوگسروده حضرت زينب (س)پس از شهادت امام حسين (ع)(56).

6 ـ سوگسروده حضرت امّ كلثوم (س)در رثاى امام حسين (ع) و شماتت بنى اميّه و اهالى كوفه (57).

7 ـ سوگسروده زينب دختر عقيل بن ابيطالب (س)پس از ورود به مدينه (58).

8 ـ شعر امام حسين (ع) به مناسبت صله دادن به معلّم فرزندش (59).

9 ـ شعر امام حسن (ع) به هنگام آزاد كردن كنيزك خود در راه خدا(60).

تمثّلات معصومين (ع) به شعر شاعران عرب

يـكـى از دلايـل عـنـايـت مـعـصـومـيـن (ع) بـه اشـعـار ارزشـى و هـدفـمـنـد، تـمـثّل آنان به ابيات برگزيده اى از شعر شعراى عرب است كه براى پرهيز از اطاله كلام به نقل چند نمونه از اين گونه تمثّلات ، بسنده مى شود:

1 ـ تمثّل رسـول خدا(ص) به بيتى از ابوعقيل لبيد بن ربيعه عامرى (متوفّى 41 ه‍ . ق)و دارنده مـعـلّقـه مـعروف هشتاد و هشت بيتى ، و نواختن او با اين جمله : (اَصْدَقُ كلمَةٍ قالَتْهَا العرَب ، كلمة لبيد)(61).

يعنى : راست ترين سخنى كه عرب گفته است ، گفته لبيد است .

2 ـ تمثّل امام على (ع) در خطبه شقشقيّه به بيتى از ابوبصير ميمون بن قيس معروف به اعشى كبير(62).

3 ـ تـمـثـّل امـام حـسـيـن (ع) در روز عـاشـورا بـه شـعـرى از فـروة بن مسيك مرادى ، و نيز تمثّل آن حضرت به پنج بيت از اشعار پندى يك شاعر عرب . سيّد على خان شيرازى به نقل از كتاب (خلق الانسان)نوشته فاضل نيشابورى ، مى نويسد كه آن حضرت به هنگام وعظ و اندرز، غالباً از اين ابيات استفاده مى كردند(63).

4 ـ تـمـثـّل امـام جـعـفـر صـادق (ع) بـه پنج بيت شعر از ابوذر غفارى ، و نيز به ابيات ديگرى از شعراى عرب (64).

5 ـ تمثّل امام موسى بن جعفر(ع) به بيتى از كعب بن مالك (65).

6 ـ تـمـثـّل امـام عـلىّ بـن مـوسـى الرّضـا(ع) بـه شـعـر دعبل ، و نيز به سه بيت از شاعرى ديگر(66).

7 ـ تمثّل امام حسن عسكرى (ع) به سه بيت از دو شاعر عرب به هنگام ديدار با عيسى بن شيخ در زندان (67).

رجزهاى عاشورايى امام حسين (ع) و اصحاب آن حضرت

حـضور پرشور رجزهاى عاشورايى و التهاب واژهْ واژه آنها را مى توان در متن خون نگار نـهضت كربلا با تمام وجود احساس ‍ كرد. باورهاى عميق و زلالى كه در اين رجزها موج مى زنـد، حـاكـى از غيرت ، حميّت ، مروّت و شور عشق و شهادتى است كه در سرزمين كربلا و در روز عـاشـورا بـه اوج خـود رسـيد. اين گلخروش ها را مى توان به شقايق هايى همانند كـرد كـه در دامـنـه سـرخ ‌ْپـوش كـربـلا شـكـفـتـه انـد. مـتـاءسـّفـانـه حـوصـله تـنـگ اين مقال ، ما را از پرداختن به تمامى اين ارجوزه هاى ماندگار، باز مى دارد و ناگزيريم به ذكر مآخذ معدودى از رجزهاى عاشورايى اكتفا كنيم و بگذريم :

1 ـ رجز حضرت مسلم بن عقيل ، سفير امام حسين (ع) به هنگام رويارويى با سربازان محمّد بن اشعث فرستاده عبيداللّه (68).

2 ـ رجـز ابوثمامه صائدى حمدانى ، صحابى فداكار امير مؤ منان ، امام حسن مجتبى و امام حسين (ع) در روز عاشورا(69).

3 ـ رجزهاى متعدّد حضرت عبّاس ، علمدار كربلا(ع) در عاشورا(70).

4 ـ رجزهاى امام حسين (ع) در روز تاسوعا و عاشورا(71).

5 ـ رجز حبيب بن مظاهر، پس از پايان نماز خوف در ظهر عاشورا و به هنگام حمله به سپاه دشمن (72).

6 ـ رجز زهير بن قين ، پس از مشاهده انكسار در چهره امام حسين پس از شهادت حضرت عبّاس و حبيب بن مظاهر(ع) (73).

7 ـ رجـزهـاى سـه بـيتى و پنج بيتى : يزيد بن مظاهر اسدى ، يحيى بن كثير انصارى و هلال بن نافع بجلى در روز عاشورا(74).

8 ـ رجز كوتاه ابراهيم بن حسين در روز عاشورا(75).

9 ـ رجز غلام ابوذر غفارى به هنگام مصاف با دشمن (76).

10 ـ رجز غلامى كه به همراه مادرش ، به دست امام حسين (ع) مسلمان شد و در روز عاشورا پس از شهادت او، سرش را به طرف سپاه امام پرتاب كردند و مادرش ، سر فرزند خود را گرفت و به طرف قاتل او انداخت و وى را به هلاكت رسانيد(77).

11 ـ رجز عبداللّه بن مسلم بن عقيل در روز عاشورا(78)

12 ـ و رجزهاى ديگرى كه از حضرت علىِّ اكبر، قاسم بن حسن ، عون بن عبداللّه بن جعفر، جـابـر بـن عـروه غـفـارى ، مـالك بـن داود، مـوسـى بـن عـقـيـل ، احـمـد بـن مـحـمـّد هـاشـمـى ، حـرّ بـن يزيد رياحى ، و ساير شهداى كربلا در كتب مقاتل آمده ، على رغم تنوّعى كه از نظر قالب ، وزن و قافيه در آنها ديده مى شود از نظر محتوا، سمت و سوى مشخّص و همانندى دارند. انگار تمامى اين گلخروش هاى حماسى از يك حنجره جوشيده و بر سر دشمن باريده اند.

مـنـاعـت طـبـع ، جـوانـمـردى ، كـرامت ، شهامت ، گذشت ، فداكارى ، عشق به شهادت و از همه بارزتر حمايت بيدريغ از وجود نازنين سالار شهيدان و پاسدارى از حريم ولايت و امامت ، گـلواژه هـايـى هـسـتـنـد كـه در ايـن رجـزهـاى عـاشـورايـى شـكـوفـا مـى شـونـد و شـمـيـم دل انـگـيز آنها، پردگيان حرم آل اللّه را از دغدغه خاطر بازمى دارند و روح بلند و آزاده اى را فـرا روى آنـان بـه تـصـويـر مى كشند كه براى پاسدارى از ارزش ها، در تمامى صحنه ها حضور دارد و در حمايت از حريم امامت تا پاى جان ايستاده است .

تعريف شعر عاشورا و شعر عاشورايى

موضوع شعر عاشورا، مسائل مربوط به قيام الهى امام حسين (ع) و اخبار مبتنى بر شهادت آن حـضـرت از زمـان حضرت آدم تا خاتم ، و حوادث مرتبط با اين نهضت بى نظير، از مكّه تـا كـربـلا و از كربلا تا مدينه و مكّه است ، و همانند ساير انواع شعر سنّتى در زبان فـارسـى سـبـك هاى مختلف ، قالب هاى متنوّع و اوزان متعدّد عروضى دارد، علاوه بر اين در قـلمـرو شـعـر نـو و آزاد نيز آثار ارزنده اى در موضوع كربلا و عاشورا وجود دارد كه از ضوابط خاصّ به خود پيروى مى كنند.

در تـعـريف شعر عاشورا بايد به اين نكته عنايت داشت كه هر چند اين نوع شعر موضوعاً مـربـوط بـه مـسـائل قـيـام حـسـيـنى و وقايع مرتبط با آن است ولى بايد ميان آثارى كه صـرفـاً بـه مـسـائل عـاطـفـى كربلا و ماتمى آن پرداخته اند با آثار منظومى كه ملهم از ارزش هـاى عـاشـورايـى و مـبـتـنـى بـر اهـداف الهـى ايـن نـهـضـت شـگـرف انـد، تـفـاوت قايل شد. بر اين اساس مى توان گفت :

شـعـر عـاشـورايـى ، شـعـرى اسـت كـه در مقام تبيين مقولات ارزشى اين نهضت الهى است و مـتـعـهّدانه حول محور مسائل زيربنايى آن حركت مى كند، و شعر عاشورا به شعرى اطلاق مـى شـود كـه صـرفـاً بـه بـيان عاطفى و ماتمى و هراز گاه به جنبه هاى حماسى واقعه كربلا مى پردازد.

شعر عاشورايى دو دهه اخير بيشتر به مفاهيم ارزشى عنايت دارد گر چه از بيان عاطفى و حماسى نيز در تبيين اين مقولات سود مى جويد. اين ديدگاه ها هر كدام مبتنى بر قرائتى از فرهنگ عاشورا است كه در جاى خود تفصيلاً به آن پرداخته ايم .

قلمرو شعر آيينى در گستره زبان فارسى

اگر مقوله هاى پندى ، اخلاقى ، حِكَمى ، عرفانى ، حماسى ، نيايشى ، ستايشى و ماتمى اجـازه ورود در عـرصـه شـعـر آيـيـنـى را داشـتـه بـاشند ـ كه دارند ـ و اگر اين عناوين از بسيارى جهات ملهم از معارف اسلامى باشد ـ كه هست ـ كدام نقطه از گستره زبان فارسى را مـى توان نشان داد كه در سيطره اين مفاهيم ارزشى نباشد؟ و كدام محدوده از قلمرو شعر فارسى را مى توان سراغ كرد كه حضور شهروندان شعر آيينى را به رسميّت نشناسد؟ و يا با آغوشى گشاده مَقدم آنان را گرامى ندارد؟!

شـعر آيينى را مى توان به نخل بالنده و تناورى همانند كرد كه از ديرباز در جاىْ جاى گستره زبان پارسى ، ريشه دوانيده است و عمرى به قدمت شعر مكتوب درى دارد.

اگر تاريخ شعر مكتوب درى را مرور كنيم ، به ديرسالى شعر آيينى و قدمت زمانى آن ، پـى خـواهـيـم بـرد. هر چند حنظله بادغيسى (متوفّى 220 ه‍ . ق) ، محمود ورّاق هروى (متولّد 221 ه‍ . ق) ، محمّد بن وصيف سگزى (معاصر يعقوب ليث صفّارى) ، پيروز مشرقى (متولّد 283 ه‍ . ق) ، بـوسـليـك گـرگـانى (معاصر عمرو ليث)از پيشگامان شعر فارسى به شمار مى روند، ولى متاءسّفانه به خاطر آثار بسيار معدودى كه از آنان به جاى مانده ، نـمـى تـوان ارزيـابـى دقـيـقـى در مـورد آثـار آنـان ارائه كـرد و از هـمـين روى از رودكى سمرقندى (متولّد 329 ه‍ . ق)به عنوان پدر شعر فارسى و بزرگترين شاعر فارسىْ زبـان يـاد مـى كـنـنـد كـه در سده چهارم و در دوره سامانيان توانست آثار ماندگارى را در مقوله هاى : پندى ، داستانى ، مدحى و ماتمى بيافريند و بزرگ ترين كار ادبى خود را كـه نـظـم داسـتـان پـنـدآمـوز (كليله و دمنه)بود، سامان دهد كه متاءسفانه به جز ابيات مـعـدودى از آن ، از تـاراج روزگـار، جـان به در نبرده است . البتّه برخى از محقّقان نظر ديـگـرى داشته و شعر ابو جعفر قمى را بر شعر رودكى سمرقندى و نظاير او، ترجيح مى داده اند(79).

1ـ موضوعات شعر آيينى

دامـنـه شـعـر آيـيـنـى در زبان فارسى ، بسيار گسترده است و على رغم كسانى كه سعى دارند شعر آيينى را موضوعاً به مقوله هاى مناقبى و ماتمى ، محدود كنند به خاطر ارتباط تـنـگـاتنگى كه موضوعات توحيدى ،نيايشى ، عرفانى ، اخلاقى ، حِكَمى ، اجتماعى نيز بـا تـعـاليـم اسـلامى و باورهاى دينى دارند، مى توان آنها را در قلمرو شعر آيينى مورد مـطـالعه قرار داد و براى هر يك از اين عناوين ارزشى ، حوزه خاصّى را در شعر پارسى در نـظـر گـرفت ، و از همين رو است كه قدمت شعر آيينى را بايد با شعر مكتوب فارسى يكسان دانست .

اگـر مـفاهيم ارزشى و كليدى مطرح در شعر آيينى را ـ به معناى تعميمى و نه اصطلاحى آن ـ از شـعـر فـارسـى بـگـيـريم ، جز آثار منظوم عاطفى و عاشقانه و داستانى چه مطلب قـابـل ارايـه اى بـاقـى مى ماند؟ و اگر مفاهيم ارزشى در شعر فارسى را برگرفته و مـتـاءثّر از تعاليم اسلامى ندانيم ، كدام ماءخذ معتبرى را در اختيار داريم تا در مقام اثبات مـدّعـاى خـود بـه آن اسـتـنـاد كـنـيم ؟ مگر آنكه بر مفاهيم متعالى و مشترك در اديان آسمانى اصـرار ورزيـم ، كـه در ايـن صورت نيز بر صبغه دينى اين مفاهيم ارزشى پاى فشرده ايم و مفهوم تعميمى شعر آيينى را پذيرفته ايم .

چون موضوع اين اثر، بررسى مسائل مربوط به شعر عاشورا است و پرداختن به ساير مـوضـوعـات مطرح در شعر آيينى ، ما را از هدف اصلى دور مى كند، بررسى تفصيلى اين گونه مقولات را به فرصت موسَّعى وامى گذاريم .

2ـ چهره هاى شاخص شعر آيينى تا سده نهم

در ايـنـجـا نـاگـزيـريـم كـه از پـيشگامان شعر آيينى در حوزه هاى : توحيدى ، نيايشى ، عـرفـانى ، اخلاقى ، اجتماعى و مناقبى به صورت گذرا و فهرست وار ياد كنيم و براى پرهيز از اطاله كلام ، فقط به ذكر نام شعراى سده چهارم تا اواخر سده (نهم)كه داراى آثار منظومى در موضوعات متنوّع شعر آيينى بوده اند، بسنده كنيم :

رودكـى سـمـرقـنـدى (متولّد 329 ه‍ . ق) ، ابوالحسن شهيد بلخى (متولّد 325 ه‍ . ق) ، ابو طـيـّب مـحـمـّد مُصعبى (سده چهارم) ، بوشكور بلخى (سده چهارم) ، ابومنصور محمّد دقيقى (مـتـولّد 368 ه‍ . ق) ، ابـوبـكـر مـحـمـّد خسروى (سده چهارم) ، حكيم ابوالقاسم فردوسى (329 ـ 411)، مـحـمـّد عبده (متوفّى 483 ه‍ . ق) ، ابوالحسن على فرّخى سيستانى (متوفّى 429 ه‍ . ق) ، عـنـصـرى (مـتـولّد 431 ه‍ . ق) ، ابـو نـظـر عـسـجـدى مـروزى (اوايـل سـده پـنـجـم) ، مـسـعـود غـزنـوى (نـيـمـه اوّل سـده پـنـجـم) ، عـيـّوقـى (نـيـمـه اوّل سده پنجم) ، ابو سعيد ابوالخير ميهنه اى (357 ـ 440)، فخرالدّين اسعد گرگانى (نـيـمـه اوّل سـده پـنـجـم) ، بـابـا طـاهـر عـريـان (متوفّى 410 ه‍ . ق) ، حكيم ناصرخسرو قـبـاديـانـى (394 ـ 481)، حـكـيـم سـنائى غزنوى (سده پنجم و ششم) ، عبدالواسع جبلّى (مـتـوفـّى 555 ه‍ . ق) ، بـدرالدّيـن قوامى رازى (سده ششم) ، سوزنى سمرقندى (متوفّى 562 ه‍ . ق) ، رشيدالدّين وطواط (متوفّى 573 ه‍ . ق) ، اثيرالدّين اخسيكتى (متوفّى 577 ه‍ . ق) ، اوحـدالدّين محمّد انورى (متوفّى 583 ه‍ . ق) ، حكيم نظامى گنجوى (متوفّى 614 ه‍ . ق) ، حـكيم خاقانى شروانى (متوفّى 595 ه‍ . ق) ، عطّار نيشابورى (متوفّى 627 ه‍ . ق) ، كـمـال الدّيـن اسـمـاعـيـل اصـفـهـانـى (مـقـتـول بـه سـال 635 ه‍ . ق) ، جمال الدّين عبدالرّزاق اصفهانى (سده هفتم) ، شيخ فخرالدّين عراقى (688 ـ 610)، شيخ سعدى شيرازى (متوفّى 691 يا 694 ه‍ . ق) ، سيف فرغانى (سده هفتم و هشتم) ، امير خسرو دهـلوى (651 ـ 725)، جـلال الدّيـن مـحـمـّد مـولوى (مـتوفّى 672 ه‍ . ق) ، ركن الدّين اوحدى مـراغـه اى (سـده هـشـتـم) ، كـمـال الدّيـن مـحـمـود خـواجـوى كـرمانى (689 ـ 753)،ابن يمين فـريـومـدى (685 ـ 769)، جـمـال الدّيـن سلمان ساوجى (متوفّى 778 ه‍ . ق) ، شمس الدين مـحـمـّد حـافـظ شـيـرازى (مـتـوفـّى 791 ه‍ . ق) ، نـعـمة اللّه ولى (730 ـ 834)، ابن حسام خوسفى (متوفّى 875 ه‍ . ق)و نورالدّين عبدالرّحمن جامى (817 ـ 898)(80).

پيشينه شعر عاشورا در زبان فارسى

متاءسّفانه تا اوايل سده چهارم حتّى اجازه عزادارى عمومى در سوگ سالار شهيدان و ساير شـهـداى كـربـلا بـه شيعيان داده نمى شد و به خاطر حاكميّت فرمانروايان سنّى مذهب در جـاى جـاى ايـران و سـخـتـگـيـرى هـاى مـتـعصّبانه آنان و در تقيّه به سر بردن شيعيان و شـعـراى شـيـعـى مذهب از بيم جان ، از پيشينه شعر عاشورا در سه سده آغازين هجرى نمى تـوان مـطـلبـى ارايـه كـرد. ولى بـا روى كـار آمـدن سـلسـله آل بـويـه خـصـوصـاً ايـّام حكمرانى معزّالدّوله احمد بن بويه (320 ـ 356)بر عراق و خـوزسـتـان و فارس و كرمان (81). به خاطر ارادت ديرپاى اين دودمان ايرانى نـژاد بـه آل اللّه ، سـيـاسـت كارگزاران حكومتى در ايران به نفع شيعه رقم خورد و با رواج تـدريـجـى مـذهـب تـشـيـّع ، ادب عـاشـورا نـيـز از نـيـمـه دوّم سـده چـهارم به تدريج فصل ممتازى از تاريخ ادبيّات ايران را به خود اختصاص داد.

آغاز عزادارى عمومى براى شهداى كربلا در ايران

بـراسـاس مدارك متقن تاريخى ، معزّالدّوله احمد بن بويه ديلمى (320 ـ 356) فرمان داد تا براى اوّلين بار در روز عاشوراى سال 352 ه‍ . ق مراسم عزادارى حسينى به صورت آشـكـار و عزادارى عمومى و فراگير در ايالات تحت سيطره او انجام پذيرد، و اين جريان بـه مـدّت شـصـت سـال ادامـه يـافـت . مـعـزّالدّوله ديـلمـى در روز عـاشـوراى سال 352 ه‍ . ق مردم را مجبور به بستن بازار كرد و خواليگران ( آشپزان و خوانسالاران) را، از طـبـخ بـازداشـت و زنـان را بر آن داشت تا از خانه ها بيرون آيند و موى پريشان سـازنـد و لطـمـه بـر سـر و صـورت زنـنـد و بـر قـتـل حـسين بن على (ع) شيون كنند، و اين اوّلين بار بود كه در ملا عام در بغداد بر حسين بن على (ع) نوحه كردند و اين حال شصت سال دوام داشت (82).

(و از زمـان سـلجـوقـيـان (700 ـ 429) سـوكـوارى بـراى خـانـدان رسـول اكـرم (ص) عـمـومـى شـد و طـىّ چـنـديـن سـده ، مـرحـله بـه مـرحـله شكل نمايشى تعزيه يا شبيه خوانى به خود گرفت .)(83)

ظهور (مناقبيان)در ايران

ايـرانـيـان نـيـز بـا تـاءسـّى بـر اهالى بغداد، تدريجاً به برگزارى با شكوه مراسم عزادارى ، خصوصاً در ايّام محرّم اهتمام ورزيدند و به مرور زمان امر مناقب خوانى و مرثيه سرايى براى آل اللّه (ع) در گوشه گوشه ايران رواج يافت و گروهى از شيعيان كه مـطـالعـاتـى در زمـيـنـه شـعـر آيـيـنـى و تـاريـخ و حـديـث داشـتـنـد، بـه نـشـر مـعـارف آل اللّه و واگو كردن مناقب و مراثى آنان همّت گماردند و از اين روى به مناقبيان معروف شدند.

فضايليان كيانند؟!

از سـده پـنـجـم و شـشـم بـه تـدريـج ، كـار مـناقبيان بالا گرفت و توانستند در برابر فـضـايـليـان قـد عـلَم كـنـنـد. فـضـايـليـان ، گـروهـى از اهـل سـنـّت بـودنـد كـه شـغـل آنـان علاوه بر نقّالى و روايت كردن داستان هاى باستانى و شـاهـنـامـه خـوانـى ، بـرشـمـردن فـضـايـل شيخين و شرح نقاط برجسته زندگينامه آنان بـود(84). مـنـاقـبـيـان نـيـز بـراى رواج بـازار خـود، از نقل داستان هاى تاريخى سود مى جستند ولى كار عمده آنان منقبت خوانى بود.

نخستين شعر عاشورايى مكتوب در زبان فارسى

شـايـد ابـوالحـسـن مـجـدالدّيـن كـسائى مَرْوزى (متولّد 341 ه‍ . ق) ، نخستين شاعر فارسى زبان شيعى باشد كه سوگسروده او در مراثى حضرت سيّد الشّهدا و اصحاب وفادار آن حـضـرت در پـيـشـيـنـه شعر مكتوب عاشورا به ثبت رسيده و از اين روى او را آغازگر اين حركت در شعر مكتوب آيينى در زبان فارسى مى دانند(85).

شـعـر مـاتـمى كسايى مروزى در سوگ حسين بن على (ع) از ساختار مناسب لفظى و غناى محتوايى برخوردار نيست و (در مقايسه آثارى از اين نوع ... خام و ناپخته و ابتدايى است .)(86)

به ابياتى از مرثيه منظوم او توجّه كنيد:

باد صبا درآمد فردوس گشت ، صحرا

آراست بوستان را، نيسان به فرش ديبا

دست از جهان بشويم ، عزّ و شرف نجويم

مدح و غزل نگويم ، مقتل كنم تقاضا

ميراث مصطفى را، فرزند مرتضى را

مقتول كربلا را، تازه كنم تولاّ

آن ميرِ سر بريده ، در خاك خوابُنيده

از آب ناچشيده ، گشته اسير غوغا

تخمِ جهانِ بى بر، اين ست و زين فزون تر

كهتر، عدوى مهتر! نادان عدوى دانا!

بر مقتل ، اى كسائى ! برهان همى نمايى

گر هم برين بپايى ، بى خار گشت خرما

تا زنده اى چنين كن ، دلهاى ما حزين كن

پيوسته آفرين كن بر اهل بيت زهرا(87)

پيشكسوتان شعر عاشورا در زبان فارسى

حكيم سنائى غزنوى

پـس از كـسـايـى مـروزى (مـتـولّد 341 ه‍ . ق)بايد از حكيم سنائى غزنوى شاعر عارف و پـرآوازه شـيـعـى سـده پنجم و ششم نام برد، كه به اين مهم همّت گماشته و ده ها بيت از (حـديـقـة الحـقـيقه و شريعة الطّريقه)خود را به سوگ سالار شهيدان (ع) اختصاص داده است :

پسر مرتضى ، امير حسين

كه چنويى نبود، در كونين

اصل و فرعش ، همه وفا و صفا

عفو و خشمش ، همه سكون و رضا

حبَّذا كربلا و آن تعظيم

كز بهشت آورد به خلق ، نسيم

و آن تنِ سر بريده در گل و خاك

و آن عزيزان به تيغ ، دلها چاك

و آن چنان ظالمان بد كردار

كرده بر ظلم خويشتن ، اصرار(88)

شيخ فريدالدّين محمّد (عطّار) نيشابورى

شـيـخ فريدالدّين محمّد (عطّار) نيشابورى ، شاعر عارف پرآوازه سده ششم ، در جاىْ جاى آثـار مـنـظـوم خود به تكريم خاندان عصمت و طهارت كوشيده و در شعر آيينى به منزلت خاصّى دست يافته است . ابياتى از مثنوى عاشورايى او را مرور مى كنيم :

كيست حق را و پيمبر را ولى ؟

آن حسن سيرت ، حسين بن على

آفتاب آسمان معرفت

آن محمّد صورت و حيدر صفت

نُه فلك را تا ابد مخدوم بود

زان كه او سلطان ده معصوم بود

قرَّة العين امام مجتبى

شاهد زهرا، شهيد كربلا

تشنه ، او را دشنه آغشته به خون

نيم كشته گشته ، سرگشته به خون

آن چنان سر خود كه بُرَّد بيدريغ ؟

كافتاب از درد آن شد زير ميغ

گيسوى او تا به خون آلوده شد

خون گردون از شفق پالوده شد

كى كنند اين كافران با اين همه

كو محمّد؟ كو على ؟ كو فاطمه ؟

صد هزاران جان پاك انبيا

صف زده بينم به خاك كربلا

در تموز كربلا، تشنه جگر

سربريدندنش ، چه باشد زين بتر؟

با جگر گوشه ى پيمبر اين كنند

وانگهى دعوىِّ داد و دين كنند!

كفرم آيد، هر كه اين را دين شمرد

قطع باد از بن ، زفانى (89) كاين شمرد!

هر كه در رويى چنين ، آورد تيغ

لعنتم از حق بدو آيد دريغ !

كاشكى ـ اى من سگ هندوى او

كمترين سگ بودمى در كوى او

يا در آن تشوير، آبى گشتمى

در جگر او را شرابى گشتمى

مولانا جلال الدّين رومى

مـولانـا جـلال الدّيـن رومـى (604 ـ 672) نـيـز از مـنـظـر عـاشـورا غافل نمانده است :

روز عاشورا نمى دانى كه هست

ماتم جانى ، كه از قرنى بِه ست

پيش مؤ من كى بود اين قصّه ، خوار؟

قدر عشق گوش ، عشق گوشوار

پيش مؤ من ، ماتم آن پاكْ روح

شهره تر باشد ز صد طوفان نوح

چون كه ايشان ، خسرو دين بوده اند

وقت شادى گشت ، بگسستند بند

سوى شادِرْوان دولت تاختند

كُنده و زنجير را، انداختند(90)

قوامى رازى

شـرف الشـّعـرا بدرالدّين خبّاز قوامى رازى (متوفّى 560 ه‍ . ق)از شعراى نامدار شيعى در سـده شـشـم نـيـز اشـعـار مـاتـمـى فـراوانـى در مـراثـى آل اللّه خصوصاً حضرت امام حسين (ع) دارد(91).

سيف فرغانى

سـيـف فـرغـانـى ، شـاعـر عـارف مـشـرب سـده هفتم و هشتم با آن كه مذهب تسنّن داشت ، به آل اللّه عـشـق مـى ورزيـد و در اظـهـار ارادت بـه آنـان سـعـى بـليغى داشت . به اين شعر عاشورايى او توجّه كنيد:

اى قوم ! درين عزا، بگرييد

بر كشته كربلا بگرييد

با اين دلِ مرده ، خنده تا كى ؟!

امروز، درين عزا بگرييد

فرزند رسول را، بكشتند

از بهر خداى ، ها! بگرييد

از خون جگر، سرشك سازيد

بهر دل مصطفى ، بگرييد

وَز معدنِ دل به اشكِ چون دُر

بر گوهر مرتضى ، بگرييد

دلخسته ماتم حسينيد

اى خسته دلان ! هلا بگرييد!

در ماتم او، خَمُش مباشيد

يا نعره زنيد، يا بگرييد!

تا روح ـ كه متَّصل به جسم است

از تن نشود جدا ـ بگرييد!

در گريه ، سخنْ نكو نيايد

من مى گويم ، شما بگرييد

اشك از پىِ چيست ؟ تا بريزيد

چشم از پىِ چيست ؟ تا بگرييد

در گريه ، به صد زبان بناليد

در پرده ، به صد نوا بگرييد

تا شسته شود كدورت دل

يكدم نرسد صفا، بگرييد(92)

(... او (سيف فرغانى)در زمره قديم ترين سخنورانى است كه در مرثيه شهيدان كربلا، شـعـر گـفـتـه و خـلق را بـه اقـامـه مـراسـم تعزيت (كشته كربلا) و (گوهر مرتضى)و (فـرزنـد رسـول)و زارى و نـدبه (درين عزا) دعوت كرده است (93) و با آنكه حـدود شـش قـرن از عـمـر اين غمسروده مى گذرد، هنوز گيرايى و شور و سوز خود را حفظ كرده است .

شمس الدّين محمّد سوزنى سمرقندى

شـمس الدّين محمّد سوزنى سمرقندى (متوفّى 562 ه‍ . ق)و از تبار سلمان فارسى ، به رغم شيوه هزلى خود، از پرداختن به مرثيت آل اللّه نيز باز نمانده است .

امير محمود ابن يمين فريومدى

امـيـر محمود ابن يمين فريومدى (769 ـ 685) كه پس از حكيم انورى ، بزرگترين شاعر قـطـعـه سـراى پـارسـى زبان است و در موضوعات پندى ، اخلاقى و اجتماعى داراى آثار منظوم ارزنده اى است ، در جاى جاى ديوانش آثار ارادت به خاندان امامت ، پيداست و غمگنانه از ماتم حسين بن على (ع) سخن مى گويد:

شنيدم ز گفتار كار آگهان

بزرگان گيتى ، كِهان و مهان

كه پيغمبر پاكِ والا نَسب

محمّد، سرِ سَروران عرب

چنين گفت روزى به اصحاب خود

به خاصان درگاه و احباب خود

كه چون روز محشر، درآيد همى

خلايق ، سوى محشر آيد همى

منادى بر آيد به هفت آسمان

كه : اى اهل محشر! كران تا كران

زن و مرد، چشمان به هم برنهيد

دل از رنج گيتى به هم درنهيد

كه : خاتون محشر، گذر مى كند

ز آب مژه ، خاكْ تر مى كند

يكى گفت كاى پاكِ بى كين و خشم !

زنان از كه پوشند بارى دو چشم ؟!

جوابش چنين داد، داراى دين

ـ كه بر جان پاكش ، هزار آفرين ! ـ

كه : فردا كه چون بگذرد فاطمه

ز غم ، جيب جان بر دَرَد فاطمه

ندارد كسى طاقت ديدنش

ز بس گريه و سوز و ناليدنش !

به يك دوش او بر، يكى پيرهن

به زهر آبِ آلوده ، بهر حسن

ز خون حسينش ، به دوش دگر

فرو هشته ، آغشته دستار سر

بدين سان رود خسته ، تا پاى عرش

بنالد به درگاه داراى عرش

بگويد كه : خون دو والا گهر

ازين ظالمان ، هم تو خواهى مگر

ستم ، كس نديده ست از ين بيشتر

بدِه داد من ! چون تويى دادگر

كند ياد، سوگند يزدان چنان

به دوزخ كنم بندشان جاودان

چه بد طالع ، آن ظالم زشتخوى

كه خصمان شوندش ، شفيعان اوى !

اَلا اى خردمند پاكيزه راءى !

به نفرين ايشان ، زبان برگشاى

وز آن ، تو ز يزدان جان آفرين

بيابى جزايش ،بهشت برين

جز اين ، پند منيوش اگر مؤ منى

بدين راه رو، گرنه تر دامنى (94)

جمال الدّين سلمان ساوجى

جـمـال الدّين سلمان ساوجى (متوفّى 778 ه‍ . ق)از بزرگ ترين شعراى سده هشتم هجرى اسـت كه علاوه بر ديوان اشعار، دو داستان منظوم به نام هاى (جمشيد و خورشيد) و (فراق نـامـه)از او در دسـت اسـت . وى در شـعـر آيـيـنـى نـيز، سروده هاى فاخرى دارد و در مناقب رسـول خـدا، امـير مؤ منان و حسين بن على (ع) داد سخن داده ، و در مرثيت شهداى كربلا نيز قـصـيده شيوايى دارد. ابيات برگزيده اى از اين قصيده سى و پنج بيتى را با هم مرور مى كنيم :

خاك ، خونْ آغشته لبْ تشنگان كربلاست

آخر اى چشم بلابين ! جوى خونبارت ، كجاست ؟!

جز به چشم و چهره ، مسپَر خاك اين ره كآن همه

نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفى ست

اى دل بى صبر من ! آرام گير اينجا، دمى

كاندرين جا منزل آرامِ جان مرتضى ست

اى كه زوّار ملايك را، جنابت مقصدست !

وى كه مجموع خلايق را، ضميرت پيشوا است !

در حقِ باب شما آمد: عَلىُّ بابُها

هر كجا فصلى درين باب ست ، در باب شماست

هر كس از باطل ، به جايى التجايى مى كند

ز آن ميان ، ما را جناب آل حيدر مُلتَجى ست

كورى چشم مخالف ، من حسينى مذهبم

راه حق اين است و، نتوانم نهفتن راه راست

اى چو دريا خشكْ لب ! لب تشنگان رحمتيم

آب رويى دِه به ما كآب همه عالم ، تو راست

جوهر آب فرات از خون پاكان گشت لعل

اين زمان ، آن آب خونين همچنان در چشم ماست

يا امامَ المتَّقين ! ما مفلسان طاعتيم

يك قبولت ، صد چو ما را تا ابد برگ و نوا است

يا امامَ المسلمين ! از ما عنايت وامگير

خود تو مى دانى كه (سلمان)بنده آل عباست

نسبت من با شما اكنون ، درين ابيات نيست

مصطفى فرمود: سلمان هم ز اهل بيت ماست (95)

محمّد بن حسام الدّين خوسفى قُهستانى

محمّد بن حسام الدّين خوسفى قُهستانى از شعراى پرآوازه شيعى در سده نهم (متوفّى 875 ه‍ . ق)اسـت ، و مـهـم تـريـن اثر منظوم او را (منظومه خاوران)مى دانند كه با يك برداشت اسـاطـيـرى ، سـفـرهـا و حـمـلات امـيـر مـؤ مـنـان على (ع) را به همراهى مالك اشتر نخعى و ابوالمحجن به سرزمين خاوران و پنجه در افكندن با ديو و اژدها و موجودات افسانه اى ، و نـيـز جـنـگ آنـان را بـا قـبـاد پـادشـاه خـاوران و امـرايـى ديـگـر چـون تـهـمـاس شـاه و صـلصـال شـاه بـراى برانداختن كفر و بت پرستى از خاور زمين به تصوير كشيده است (96).

ابـن حـسـام در جـاىْ جـاى ديـوان اشـعـارش از مـنـاقـب و مـراثـى آل اللّه سـخـن رانـده ، و شيوه شعرى او همان سبك شعراى قصيده سراى پارسى گوى در سده ششم هجرى است . سه تركيب بند بديع و زيباى او به اسامى :

(مـنـاقـب هـفـت رنـگ)(بـه رديـف هـاى : سـپـيـد، سـرخ ، زرد، سـبـز، كـبـود، بـنـفـش و سـيـاه) (97).

(مـنـاقـب هفت معدن)(با رديف هاى : گوهر، لعل ، ياقوت ، عقيق ، پيروزه ، مرواريد و مرجان) (98)،

(مـنـاقـب هـفـت گـل)(مـردَّف بـه رديـف هـاى : نـرگـس ، لاله ، گل ، نيلوفر، سنبل ، سمن و توسن) (99)

در مـنـاقـب حـضـرت ولىّ عصر ـ ارواحناه فداه ـ از آثار ممتاز آيينى در قلمرو شعر پارسى است و ابن حسام با رديف قرار دادن اين كلمات دشوار و استفاده هنرمندانه از آنها، مهارت خود را در آفرينش آثار مناقبى در حوزه شعر آيينى به اثبات رسانيده است .

ابـن حـسـام در رثـاى شـهـداى كـربـلا نـيـز قـصـايـد فـاخـرى دارد كـه بـه نقل ابيات منتخبى از آنها، بسنده مى كنيم :

قنديل آفتاب ـ كزو عرش راضياست ـ

تاب شعاع روضه مظلوم كربلاست

انوار لامعات مصابيح مرقدش

چون پرتو لوامع مشكات كبرياست