شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه)
علامه سيد حسين همدانى درود
آبادى
مترجم : محمد حسين نائيجى
- ۲۱ -
و اءعلام التقى
((اعلام )) جمع
((علَمَ)) به حركت اول و ثانى است ، و علم كوهى است
كه راهنماست و ((تقى )) مصدر تقية و
اتقيتة است . در قاموس آمده : واتقيت و تقيته و اتقيه تقى و تقاء ككساء: از او
پرهيز كردم ، و حذر نمودم ، و در ماده ((حذر))
گفت : ((الحذر)) به كسر حاء و گاه ذال
حركت داده مى شود: احتراز، و در ماده حذر گفت : و ((حرزه
)) به معناى ((حفظه ))
يعنى او را حفظ كرد.
در معانى تقوى
و در مجمع البيان : ((التقوى در قرآن به چند معنا
آمده است : 1. خشيت و هيبت و از اين معنا آيه شريفه : (و اياى فاتقون )(472)
مى باشد 2. طاعت مثل آيه :
اتقوا الله حق
تقاته .(473)
3. پاك كردن دلها از گناهان ، اين معنا آن طور كه گفته شده حقيقت تقوى است و نه آن
دو معناى اول .
گويم : تقوى لفيف مفروق است ، چه اين كه فاء الفعل و لام الفعل آن واو است و واو را
قلب به تاء كردند.
مقدمه اى در بيان حقيقت تقوى
براى بيان حقيقت تقوى به مقدمه اى نيازمنديم و آن مقدمه اين است :
دانستيد كه انسان از ابتداى آفرينش خويش حدود و اسم و صفتى ندارد، بلكه منزه از همه
حدود مى باشد، و مى تواند به عوالم پايين تر تنزل كند و در اين تنزل عنوان حرفى
داشته است ، عنوان حرفى همان حقيقت عبوديت مى باشد، چنان كه در تنزل ياد شده مى
تواند عنوان استقلالى و معناى اسمى بگيرد، چنين معناى اسمى همان حقيقت شرك و كفر و
مبداى همه شرور مى باشد، اكنون بر اين مطلب به كمك خدا كه ولايت ايقان را داراست
برهان اقامه مى كنيم .
از خداوند استعانت مى گيريم و به حول و قوه وى تكيه مى كنم و مى گويم :
آيه شريفه : لا
اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله فقد استمسك
بالعروة الوثقى لا انفصام لها و الله سميع عليم الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من
الظلمات الى النور و الذين كفروا اءولياؤ هم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات
... الايه بر مطلوب ما دلالت دارد.
چه اين كه اولا خداوند ايمان به خدا را چنگ زدن به ((عروه
وثقى )) يعنى ((ريسمان محكم
)) كه پاره نمى شود قرار داده ، چنانكه ايمان به طاغوت به
منزلت دو عروه دلالت دارد بر اين كه مراد از خدا در آيه همان راه رساننده به آنچه
كه بايد به آن معتقد بود و مراد از طاغوت كه در مقابل خدا قرار دارد راه دور كننده
از او، و چون اين دو راه در حقيقت انسان مكنونند، چه اين كه انسان حقيقتا مختار است
و لذا خداوند فرمود:
لا اكراه فى
الدين قد تبين الرشد من الغى ما انسان را از نور صرف و يا نار صرف نيافريديم
به گونه اى كه از كفر محجوب و يا ذاتا ممنوع از ايمان باشد، چه اين كه هرگز انسان
از نور محض خلق نشده تا كفر از او متمشى نشود و نيز از نار محض آفريده نشده تا
ايمان از او متمشى نشود، بلكه ما او را به دو مسير ياد شده هدايت و راهنمايى كرديم
، و از نور و ظلمت به او داديم ، و به او قدرت سلوك هر دو مسير را طبق اراده اش
داديم ، تا هر كس هلاك گردد از بينه و دليل هلاك شود و هر كس حيات و زندگى و هدايت
يابد با دليل و برهان بدان مسير افتد، و با هر دو راه آشنا باشد، پس هر كس به طاغوت
كفر بورزد و ايمان به خدا آورد، به عروه وثقى چنگ زده است تا آخر آيه ، پس آيه نسخ
نشده ، چه اين كه برخى گمان كردند كه آيه نسخ شده است ، زيرا آيه براى بيان حكم
تكليفى نيامده است .
و در ثانى : ولايت مومنين از آن خدا و ولايت كافرين از آن طاغوت است ، و مراد تصرف
و تربيت است ، و روشن است كه با خداى تعالى خدايى ديگر نيست تا موثر در مردمان شود،
و گرنه لازم مى آيد كه مذهب دوگانه پرستان ثنوى صحيح باشد پس به ناچار مراد از
((الله )) الله اسمى است كه در عرض
ديگر اسماء مى باشد، و آن اسماء رب النوع انواع خلايق هستند كه در دعاها بدان اشاره
شده است مثل :
اساءلك باسمك الذى خلقت به السموات و باسمك الذى خلقت به الارضين و غيره و
ثالثا: خداوند مبداى انسان ، اعم از كافر و مسلمان را، از نور و ظلمت منطوى در خودش
قرار داده ، اين مطلب در دو جا آمده :
يخرجهم من
الظلمات الى النور و فرمود:
يخرجونهم من
النور الى الظلمات و فرمود:
و كيف تكفرون و
اءنتم تتلى عليكم آيات الله و فيكم رسوله و من يعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقيم
(474) يعنى : ((چگونه كفر مى ورزيد در
صورتى كه بر شما آيات خدا تلاوت گردد و در بين شما رسول خداست ، و هر كس به ريسمان
خدا چنگ زند، به صراط مستقيم هدايت شده است )).
بيان دلالت آيه اين است كه : اگر مراد از ((الله
)) در اينجا ((اله الالهه
)) باشد بايد كسى كه به او چنگ مى زند به خودش برسد نه به
صراط مستقيم و نيز خداى تعالى فرمود:
يا اءيها الذين
آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا و سبحوه بكرة و اءصيلا هو الذى يصلى عليكم و ملائكته
ليخرجكم من الظلمات الى النور و كان بالمومنين رحيما(475)
يعنى : ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بسيار خداوند را ياد
كنيد و در صبح و شام او را تسبيح نماييد، او و فرشتگانش بر شما رحمت مى فرستند تا
شما را از تاريكى ها به سوى نور بيرون آورند، و او به مومنين مهربان و دلسوز است
)).
و نور در آيه قبلى و غير آن به اميرالمومنين و اولاد طاهرين (عليه السلام) او تفسير
شده ، چنان كه ظلمت به دشمنان آنها تفسير گرديده ، و نيز در عروة الوثقى چنين
تفسيرى آمده است .(476)
به خواست خدا در فقره ((و نوره ))
اخبار آن خواهد آمد.
و در توحيد(477)
از اميرالمومنين خطبه اى روايت شده كه فرمود:
انا عروة الله
الوثقى و كلمة التقوى يعنى : ((من ريسمان محكم الهى و
كلمه تقوى هستم )).
و در اكمال
(478) از امام رضا اين حديث روايت شده است :
و نحن كلمة
التقوى و العروة الوثقى و در سخن آن حضرت ((و عناصر
الابرار و دعائم الاخيار و ابواب الايمان )) گفته شد كه
انوار ائمه (عليهم السلام ) و ظلمات دشمنان ايشان در حقيقت انسان بلكه در همه اشياء
مكنون است .
و نيز هر آيه اى كه بر ((جعل نور و ظلمات ))
دلالت كند بر مطلب فوق دلالت دارد، خداى تعالى فرمود:
و لقد خلقنا
الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اءقرب اليه من حبل الوريد اذ يتلقى
المتلقيان عن اليمين و عن الشمال قعيد يعنى : ((ما
انسان را آفريديم و آنچه كه نفس وى را وسوسه مى كند مى دانيم ، و ما از رگ گردن به
وى نزديك تريم ، به هنگامى كه دو برخورد كننده با وى (دو ملك رقيب و عتيد) برخورد
كنند و در چپ و راست او نشسته باشند)).
در كافى
(479) از امام صادق روايت شده كه فرمود:
ما من قلب و له
اذنان على احديهما ملك مرشد و على الاخرى شيطان مفتن ، هذا ياءمره و هذا يزجره
الشيطان ياءمر بالمعاصى و الملك يزجره عنها و قول الله تعالى (عن اليمين و عن
الشمال قعيد ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد)(480)
هيچ قلبى نيست مگر اين كه گوش دارد: فرشته اى كه به راه رشد هدايت مى كند، و بر گوش
ديگر شيطانى است كه فتنه گرى مى نمايد، اين به او فرمان مى دهد و آن او را نهى مى
نمايد، شيطان به گناه مى خواند و فرشته از آن منع مى كند، و اين مفاد قول خداست كه
: ((در راست و چپ او دو تن نشسته اند، هيچ كلمه اى از او
بيرون نمى آيد مگر اين كه در نزد رقيب عتيد است )).
در معناى عقل و جهل
و حديث كافى
(481) بر اين مطلب دلالت دارد، حديث از سماعة بن مهران روايت شده ،
وى گفت :
كُنْتُ عِنْدَ
أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِيهِ فَجَرَى ذِكْرُ
الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ
جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ
فِدَاكَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ
الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ
فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ
تَعَالَى خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَ كَرَّمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي قَالَ
ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِيّاً فَقَالَ لَهُ
أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ يُقْبِلْ فَقَالَ لَهُ
اسْتَكْبَرْتَ فَلَعَنَه
يعنى : ((در مجلس ابا عبدالله امام صادق (عليه السلام) بودم
، در آن مجلس عده از دوستان آن حضرت حضور داشتند، سخن از عقل و جهل به ميان آمد،
حضرت فرمود: اگر عقل و لشكريان آن و جهل و لشكريان آن را بشناسيد، هدايت مى يابيد.
سماعه گفت : پرسيدم : فدايت شوم ، ما چيزى را نمى دانيم مگر اين كه شما به ما
بياموزيد، امام صادق (عليه السلام) فرمود: خداى عزوجل عقل را از نورش آفريد، و عقل
اولين مخلوق روحانى در جانب راست عرش قرار دارد، به عقل گفت : پشت كن پشت كردت
آنگاه فرمود: روى آور، عقل روى آورد، خداى تعالى به او فرمود: من تو را موجود بزرگى
آفريدم و بر همه كرامت دادم .
آنگاه فرمود: خداوند جهل را از دريايى تلخ و تاريك آفريد، پس به وى گفت : روى
برگردان ، وى روبر گردانيد، آنگاه فرمود: روى آور، جهل رو نكرد، خداوند به او
فرمود: تكبر ورزيدى ، پس او را لعنت كرد، الحديث )).
روشن است كه عقل و جهل دو مخلوق خارج از حقيقت انسان نيستند، بلكه از مراتب انسانى
اند، و اگر جدا باشند شناخت آندو علت هدايت انسان نمى گردد، پس هدايت يافتن اين است
كه انسان به عالم عقل برسد و او را در عالم خويش بنگرد.
بر همين مطلب آيه شريفه زير دلالت دارد:
و هو الذى مرج
البحرين هذا عذب فرات و هذا ملح اءجاج و جعل بينهما برزخا و حتجرا محجورا.(482)
يعنى : ((اوست كه دو دريا را بهم آميخت ، اين دريايى شيرين و
آن دريايى تلخ ، و بين آن دو برزخى قرار داد كه هميشه از همه جدا باشند)).
و فرمود: مرج
البحرين يلتقبان بينهما برزخ لا يبغيان
(483) يعنى : ((دو دريا را بهم آميخت
به گونه اى كه با همديگر ملاقات مى نمايند، ولى بين آن دو برزخى قرار دارد كه به
حريم همديگر نمى رسند)).
و فرمود: و لقد
بعثنا فى كل اءمة رسولا اءن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدى الله و
منهم من حقت عليه الضلالة
(484) يعنى : ((ما در هر امتى رسولى
فرستاديم كه خداى را بپرستيد و از طاغوت دورى كنيد، عده اى را خداوند هدايت كرد، و
بر عهده اى ضلالت رقم خورده است )).
عياشى از امام باقر روايت كرده است كه فرمود:
ما بعث الله
نبيا قط الا بولايتنا و البراءة من عدونا، و ذلك قول الله فى تابه و لقد بعثنا فى
كل ... من حقت عليه الضلالة يعنى : ((به واسطه تكذيب
ايشان نسبت به آل محمد و آيه شريفه :
و الذين اجتنبوا
الطاغوت اءن يعبدوها و اءنابوا الى الله لهم البشرى
(485) يعنى : ((كسانى كه از طاغوت
دورى گزيده اند، و آن را نپرستيده اند، و به سوى پروردگارشان بازگشتند، بشارت بر
آنها باد...))
و در مجمع البيان از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
انتم هم ، و من اطاع جبارا فقد عبده يعنى : ((شما
آنها هستيد، هر كس از ستمگرى پيروى كند، او را پرستيده است )).
شما در اين آيات بين ((الله )) و
طاغوت مقابله اى مى يابيد، و امام (عليه السلام) بندگان خدا كه به سوى او باز مى
گردند و از طاغوت اجتناب مى كنند را به شيعه تفسير فرمود، بلكه مطلق آياتى كه در آن
بين الله و طاغوت برقرار شده است ، دلالت بر مطلوب ما دارد. مثل اين آيه شريفه :
و قال الشيطان لما قضى الاءمر ان الله وعدكم وعد الحق و وعدتكم فاءخلقتكم
(486) يعنى : ((و شيطان وقتى كار
خاتمه يافت گفت : خداوند وعده درست به شما داد، ولى من به شما وعده دادم و از آن
تخلف كردم )).
و آيه شريفه :
الشيطان يعدكم الفقر و ياءمركم بالفحشاء و الله يعدكم مغفرة منه و فضلا و الله و
اسمع عليم ؛(487)
شيطان به شما فقر را وعده مى دهد و به فحشا امر مى نمايد و خداوند مغفرت و فضل را
به شما وعده دهد)) و آيه شريفه :
حزب الشيطان
اءلا ان حزب الشيطان هم الخاسرون تا آيه
اءولئك حزب الله اءلا ان حزب الله هم المفلحون ؛(488)
ايشان حزب شيطانند، و آگاه باشيد كه حزب شيطان زيانكارند... و آنها حزب خدايند آگاه
باشيد كه حزب خدا رستگارند.
و ديگر آيات قرآنى كه براى شيطان حزب و وعده و عبادت و دعوت و ولايتى در عرض ولايت
خدا قرار مى دهد از همين قبيل است كه بيان كرده ايم .
پس مراد از آن دو اسم الله و اسمى است كه متصرف در غير مومن است ، و اين دو اسم سر
و علانيه اى دارند، سر آندو در همه نفوس در ابتداى آفرينش قرار دارد و علانيه
آندو آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و شيعيان آنها دشمنان و پيروان آنها
هستند.
اخبار طينت
(489) كه اختلاط آن دو در ابتداى آفرينش از آب گوارا و آب تلخ را
بيان مى كرد بر آن دلالت دارد، و مراد از آندو مبداى همه خيرات از سر آل محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم) و سر دشمنان ايشان كه مبداى شرور است ، از اين دو روايت
سماعه
(490) به عقل و جهل و در آيات به نور و ظلمت تعبير شده ، چنان كه
روايات
(491) تفسير نموده اند.
و نيز روايت كافى
(492) در باب ((معرفة الامام و الرد اليه
)) به اسنادش به ابو جعفر باقر (عليه السلام) بر آن دلالت
دارد، در ادامه حديث فرمود:
قال اءترى اءن
الله هو الذى اءوقع فى قلوبهم معرفة هولاء و الله ما اءوقع ذلك فى قلوبهم الا
الشيطان لا و الله ما اءلهم المومنين حقنا الا الله يعنى :
((آيا فكر مى كنيد كه خداوند در دلهاى ايشان معرفت آنها يعنى فلان و فلانى
را انداخت ، به خدا سوگند كسى جز شيطان در دل ايشان محبت آنها را نيفكنده ، به خدا
قسم ، جز خدا حق ما را در دل مومنين الهام نكرده است )).
و نيز روايت مرفوعه كافى
(493) در باب الاخلاص به ابو جعفر (عليه السلام) بر آن ناطق است
فرمود: قال رسول
الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يا اءيها الناس انما هو الله و الشيطان و الحق و
الباطل و الهدى و الضلالة و الرشد و الغى و العاجلة و الاجلة و العاقبة و الحسنات و
السيئات فما كان من حسنات فلله و ما كان من سيئات فللشيطان يعنى : پيامبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ((اى مردم ! تنها
خدا و شيطان ، و حق و باطل و هدايت و ضلالت ، و رشد و غى و دنياى فانى و آخرت باقى
، و عاقبت و حسنات و سيئات است ، هر حسنه اى از خدا و هر سيئه از شيطان است
)).
دستور العمل امام صادق (عليه السلام)
در هنگام خواب
و نيز روايت كافى
(494) در باب دعا به هنگام خواب و بيدارى از امام صادق (عليه
السلام) روايت كرده است كه فرمود:
اءلا اءخبركم
بما كان رسول الله ص يقول اذا اءوى الى فراشه قلت بلى قال كان يقراء آية الكرسى و
يقول بسم الله آمنت بالله و كفرت بالطاغوت اللهم احفظنى فى منامى و فى يقظتى .
يعنى : ((آيا از دعاى رسول خدا به هنگامى كه به رختخواب مى
رفت شما را خبر نكنم ، پاسخ دادم : بله ، فرمود: آية الكرسى مى خواند و مى فرمود:
به نام خدا ايمان به خدا آوردم و به طاغوت كفر ورزيدم خدايا مرا در خواب و بيداريم
حفظ فرما!)).
و در روايت
(495) ديگرى از آن حضرت اين كه پيامبر به هنگام خواب مى فرمود:
آمنت بالله و
كفرت بالطاغوت اللهم احفظنى فى منامى و فى يقظتى پس از آن حضرت از مرتبه نور
به خدا و از مرتبه ظلمت به طاغوت تعبير مى فرمود، وگرنه كدام طاغوت در زمان آن حضرت
بود كه وى بدو كفر مى ورزيد)).
و خلاصه هر كس اندك تاملى در اخبار نمايد بر او پوشيده نمى ماند كه انسان نمونه
امكان است ، چنان كه در فقره هاى گذشته دانستيد، پس در انسان نورى است كه سر آل
محمد مى باشد كه مبداى همه خيرات است و در او تاريكى و ظلمت است كه سر دشمنان آل
محمد و مبداى همه شرور مى باشد، و همين اثبات كننده اختيار در آدمى است ، چنان كه
سابقا شناختيد، و كسانى را كه خود را بشناسد اين مطلب را به وضوح در مى يابند.
اكنون كه اين مقدمه را دانستيد، پس حقيقت تقوى نورى از سر آل محمد الست كه خداوند
در هر نفسى قرار داده است ، چنان كه در توحيد از اميرالمومنين و در اكمال
(496) از امام رضا رواى شده است و ما نظير اين دو روايت را در گذشته
نقل كرده ايم كه ايشان كلمه تقوى هستند.
و در محاسن
(497) از پيامبر روايت شده است كه فرمود:
ان عليا راية
الهدى بعدك و امام اءوليائى و نور من اءطاعنى و هو الكلمة التى اءلزمتها المتقين ؛
على پرچم هدايت و رهبر دوستان و نور مطيعانم مى باشد، و او كلمه اى است كه در
متقيان قرار دادم )).
و لذا خداى سبحانه فرمود:
فاءنزل الله
سكينته على رسوله و على المومنين و اءلزمهم كلمة التقوى ؛(498)
خداوند آرامش خود را بر پيامبر و مومنين فرستاد و كلمه تقوى را در آنها قرار داد)).
لازمه آن نور در عالم ملكات تخلق به اخلاق نيكو و در عالم فعل اطاعت اوامر الهى است
، چنان كه در روايت وارد شده است ، البته اين حقيقت تقوى نيست (بلكه لازم آن است ).
چه اين كه خداوند فرمود:
و سارعوا الى
مغفرة من ربكم و جنة عرضها السماوات و الاءرض اءعدت للمتقين ... و الذين اذا فعلوا
فاحشة اءو ظلموا اءنفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله
(499) يعنى : ((خداوند تنها از
پرهيزگاران پذيرد)) پس حقيقت و كلمه تقوى آن نور است و در
عالم ملكات و افعال و صيانت و حفظ كلمه تقوى مى شود به اين كه به هنگام نزول آن
حقيقت در عالم ملكات و افعال معناى اسمى استقلالى به كنارى نهاده شده و معناى حرفى
آلى در آن مراعات مى شود، چه اين كه رعايت حقيقت عبوديت در هر عالمى از عوالم ذات
تا عوالم افعال همين معنى حرفى است ، چنان كه شاءن حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام)
همين است كه :
ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له و بذلك اءمرت و اءنا
اءول المسلمين
(500) يعنى : ((همانا نماز و عبادات و
زندگى و مرگم از خداى پروردگار جهانيان است ، او شريكى ندارد و من مامور به همين
هستم ، و من اولين تسليم شدگانم )).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از آن حضرت پيروى كرده و آن را در امت قبل از
هر نماز سنت قرار داد، و خدا به پيامبرش فرمود:
قل اننى هدانى
ربى الى صراط مستقيم دينا قيما ملة ابراهيم حنيفا و ما كان من المشركين قل ان صلاتى
و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له و بذلك اءمرت و اءنا اءول
المسلمين
(501) پس اين آيه شريفه :
فاتقوا الله ما استطعتم
(502) يعنى : ((تا مى توانيد از خدا
بپرهيزيد)) و آيه شريفه :
اتقوا الله حق
تقاته
(503) يعنى : ((به حقيقت تقوى از خدا
پرهيز كنيد)) امثال چنين آياتى ايجاب مى كند كه اين اسم
مبارك در همه مراتب حفظ و صيانت شود، چنان كه اخبارى كه آيات ياد شده را به اطاعت
از دستورات الهى معنا كرده بر آن دلالت دارد زيرا كه دانستيد كه وى مبداى همه خيرات
بوده و طاعات ، صورتى در عالم ملكات و افعال دارد و حقيقت ((ورع
)) نيفتادن در تاريكى طاغوت است كه سر دشمنان آل محمد است ،
و فروعات آن از قبيل فواحش و همه مواردى كه نهى شده و نيز اظهار استقلال در همه
مراتب وجود و تكبر با خداى سبحانه از آن مى باشد، همان طور كه شيطان چنين كرده است
و گفت : لم اءن
لاءسجد لبشر خلقته من صلصال من حما مسنون
(504) يعنى : ((من بشرى را كه از گل
مانده آفريده اى سجده نمى كنم )) بنابراين خود را بزرگ دانست
و گفت : اءنا
خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين
(505) يعنى : ((من بهتر از او هستم ،
مرا از آتش و او را از گل خلق كرده اى )) خداوند شيطان را از
دار كرامات خويش بيرون كرده و به او فرمود:
فاخرج منها فانك
رجيم و ان عليك لعنتى الى يوم الدين
(506) يعنى : ((از بهشت بيرون شو چه
اين كه رجم شده اى و لعنت و دورى من بر تو تا روز قيامت قرار گرفته است
)).
پس اين آيه شريفه :
فاجتنبوا الرجس
من الاءوصان
(507) يعنى : ((از بت هاى پليد دورى
كنيد)) و آيه
و ذروا ظاهر
الاثم و باطنه
(508) يعنى : ((از آشكار و پنهان و
گناه دورى كنيد)) و امثال اين آيات براى دورى از تمام مراتب
طاغوت است يعنى دورى از عالم ذات تا عالم فعل آن مى باشد، و اخبارى كه
((ورع )) را به اجتناب از محرمات خدا
معنا كرده اند اين گونه اند.
اكنون كه حقيقت و شؤ ون تقوى را دانستيد، و فهميديد كه تقوى سر آل محمد است براى
شما روشن مى شود كه ايشان ((اعلام التقى ))
در سر و علانيه اند، و ايشان كوه هايى هستند كه راه سلوك به پروردگار عالميان در
علانيه از آن مسير است ، زيرا خداوند به ايشان دستور داد تا خود را از منهيات جدا
كنند، و در سر نيز به ايشان راه جسته مى شود، زيرا انوار مكنون ايشان در همه نفوسى
كه پروردگار جهانيان را مى شناسند و به او پناه مى جويند موجود است و الحمد لله رب
العالمين .
فرمود:
و ذوى النهى
در قاموس گفت : ((النهيه به ضم ))
يعنى ... و عقل مثل نهى و اين جمع ((نهيه ))
نيز مى باشد. بيان اين فقره و فقرات بعدى مقدمه اى را مى طلبد و آن مقدمه اين است :
بدان كه در سخن حضرت (عليه السلام) ((يا اهل بيت النبوة
)) دانستيد كه نصيب هر موجود از حقيقت نبوت يعنى صادر نخستين
همين مقدار است كه ابتدا در عالم معلومات و عالم تميز مفاتيح كه از عوالم الهى است
تعين مى يابد، و در غير آن عالم هيچ اشاره وجودى و يا عدمى بر نمى دارد، و بعد از
تعين در آن عالم به اشاره وجودى معين مى گردد، ولى به عالم خلق به چنين اشاره اى
نمى شود، چنان كه قابل اشاره عدمى نيز هست ، و بعد از تنزل به عالم خلق اشاره وجودى
در همين عالم اشاره مى شود، ولى هنوز اسم و رسمى ندارد، لذا به او عقل و جهل و نور
و ظلمت و غير آن گفته نمى شود، و تنها اين حقيقت صادر نخستين صرف الوجود است .
و وجود پيدايش اسماء تنها بعد از تنزل به عالم وجود نورى است كه مرتبه اسم الله
نورى است كه خداوند رب العالمين به آن شناخته مى شود، و اگر آن مرتبه نبود خداوند
عبادت نمى شد و به شناخت احدى نمى آمد، همين مطلب را در گذشته در شرح
((ابواب الايمان )) بيان كرديم .
اين حقيقت ، حقيقت نور و عقل است كه از راست عرش خلق شده و پروردگار عالميان به
همين حقيقت عبادت مى گردد و امر و نهى و جزا و پاداش توسط آن انجام مى پذيرد، چنان
كه اخبارى
(509) بر آن دلالت دارد، برخى از اين اخبار در فقره قبلى بيان شد و
همين حقيقت فرقان است كه خداوند به متقين وعده داد و همين نورى است كه متقيان با آن
ره مى سپارند و مومنين را از تاريكى ها به نور مى آورد، خداوند نور و ظلمت را در
همه نفوس آفريده تا انسانها اختيار داشته باشند، و ما بارها بيان كرديم كه مراد از
آن سر آل محمد و فرقانى است كه بر حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرستاده
است ، و همين نور بين محق و مبطل و مومن و كافر جدا مى كند، و مظاهر اين نور ائمه
(عليهم السلام ) هستند.
در تفاوت قرآن و فرقان
در كافى
(510) از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود:
القرآن جملة
الكتاب و الفرقان المحكم الواجب العمل به يعنى : ((قرآن
همه كتاب و فرقان آيه محكمى است كه عمل به آن واجب است )) و
در جوامع
(511) از آن حضرت روايت شده كه فرمود:
الفرقان كل آية
محكمة فى الكتاب يعنى : ((فرقان هر آيه محكم در قرآن
مى باشد)).
و قمى
(512) و عياشى
(513) از امام صادق (عليه السلام) در تاءويل آيه شريفه :
منه آيات محكمات
هن اءم الكتاب و اءخر متشابهات روايت كردند كه آن حضرت فرمود:
((محكمات اميرالمومنين و امامان (عليه السلام) و متشابهات
فلان و فلانى است )).
|