سيره تربيتى پيامبر(ص) و اهل بيت (ع) ، جلد ۴

سيد على حسينى زاده

- ۷ -


همچنين ، مى توان گفت روش سوال و جواب با روش سقراطى نيز متفاوت است ، هر چند قسم سوم از آن با بخشى از روش سقراطى شباهت بيشترى دارد؛ زيرا، برخى روش پرسش و پاسخ را با روش سقراطى ، يكسان مى دانند، ولى در واقع اين دو نيز با هم تقاوت هايى دارند. سقراط در روش ‍ خود ابتدا با پرسش هاى پيوسته ، شاگرد يا طرف بحث را به جهل يا خطاى خود متوجه مى ساخت و از آن پس ، در صدد بود تا او را به علم و صواب برساند،(236) در حالى كه در روش پرسش و پاسخ ، تنها بخش دوم از روش سقراط مطرح است (237)؛ البته اگر مراد از روش سقراطى روشى است كه به روش سقراط شباهت دارد، مى توان اين دو را يكى دانست .
همچنين ، دو طرف بحث در روش سقراط، لازم نيست استاد و شاگرد باشند، بر خلاف روش پرسش و پاسخ كه دو طرف استاد و شاگرد هستند.
اما شباهت روش سوال و جواب (قسم سوم آن ، يا روش مناظره ) با روش ‍ سقراطى در اين است كه هر دو روش با طرح پرسش هاى پى در پى ، تلاش ‍ مى كنند كه طرف مقابل را به جهل و تناقص در گفتار گرفتار سازند، و تفاوتشان در اين است كه در روش سقراطى ، وقتى طرف مقابل به جهل يا تناقض خويش پى برد، پرسش تمام نمى شود، بلكه پرسش ها ادامه مى يابد تا به علم برسد؛ اما در روش مناظره ، وقتى يكى از دو طرف به جهل و يا تناقض خود پى برد، بحث و مناظره پايان مى پذيرد و براى رسيدن به علم ، بايد از راه روش هاى گوناگون آموزشى با يادگيرى پرداخت .
ج ) روش سوال و جواب در سيره
چنان كه پيش از اين نيز گذشت ، از اين روش در سيره معصومان (ع) براى آموزش احكام و معارف دينى ، بسيار استفاده شده است . در اين جا نمونه هايى از سيره آنان را بيان مى كنيم .
حضرت على (ع) - كه از كودكى به همراه پيامبر بود و آموزش ديده و دست پرورده آن حضرت است - مى فرمايد:
كنت ادخل على رسول الله (ص ) كل يوم دخلة و كل ليلة فيخلينى فيها، ادور معه حيث دار... و كنت اذا سالته اجابنى و اذا سكت و فنيت مسائلى ابتدانى ، فما نزلت على رسول الله (ص ) آية من القرآن الا اقرانيها و املاها على فكتبتها بخطى و علمنى تاويلها و تفسيرها و ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابهها و خاصها وعامها...(238)؛ هر روز و هر شب بر پيامبر (ص ) وارد مى شدم و او مرا تحويل مى گرفت و همواره همراه او بودم ... و هر گاه از او پرسشى مى كردم ، پاسخ مى گفت . وقتى پرسش هايم تمام مى شد و ساكت مى شدم ، خود شروع مى كرد. هيچ آيه اى از قرآن بر پيامبر (ص ) نازل نشد، مگر اين كه آن را برايم قرائت و املا مى كرد و من به دست خود مى نوشتم و او تاويل و تفسير، ناسخ و منسوخ ، محكم و متشابه و عام و خاص آيات را براى من بيان مى كرد.
اين ، شيوه فراگيرى امام على (ع)، و شيوه آموزش دادن پيامبر اكرم (ص ) است . على (ع) نيز با استفاده از اين روش ، به اصحاب و ياران خود آموزش ‍ مى داد. كميل بن زياد مى گويد:
از اميرالمومنين (ع) پرسيدم ، پايه هاى اسلام كدام است ؟
فرمود: اسلام بر هفت پايه استوار است : اولين آن ها عقل است كه بر صبر بر آن بنا شده است ...
عرض كردم : اى امير مومنان ، بنده اى گناه مى كند و از خدا طلب مغفرت مى نمايد، حد استغفار چيست ؟
فرمود: توبه .
عرض كردم : همين !
فرمود: خير.
- پس چگونه ؟
- هر گاه بنده اى گناه كند بايد با تحريك بگويد "استغفر الله ".
- تحريك چيست ؟
- حركت لب و زبان در حالى كه قصد دارد به دنبال آن آنچه را مى گويد در عمل محقق سازد.
- پيروى حقيقى يعنى چه ؟
- تصديق قلب و تصميم بر عدم بازگشت به آن گناه .
- اگر چنين كنم ، آيا از استغفار كنندگانم ؟
- خير.
- چرا؟
- زيرا هنوز به توبه اصلى نرسيده اى .
- اصل استغفار چيست ؟
- باز گشت به توبه اى كه از گناه كرده و نسبت به آن استغفار نموده است ، اولين درجه عابدان است . ترك گناه و استغفار، اسمى براى شش معنا است : اول ، پشيمانى نسبت به گذشته ؛ دوم ، تصميم بر ترك هميشگى گناه ؛ سوم ، پرداختن حقوق كسانى كه از آنان حقوق ضايع شده است ؛ چهارم ، پرداختن حقوق خدا نسبت به هر واجبى ؛ پنجم ، آب كردن و از بين بردن گوشتى كه از حرام روييده است ، تا آن حد كه پوست به استخوان بچسبد و دوباره گوشت جديد از حلال برويد، و ششم ، چسبانيدن رنج اطاعت و بندگى به بدن ؛ همان گونه كه لذت معصيت را چشيدن است .(239)
چنان كه در اين سيره مشاهده مى شود، در قسم اول از روش سوال و جواب ، چنان نيست كه هميشه شاگرد پرسشى را طرح كند و امام پاسخ گويد، بلكه در اين روش شاگرد اغلب فعال است و هر گونه ابهام ، پيچيدگى ، اشكال و ايرادى به نظرش مى رسد، مطرح مس كند، تا يادگيرى به صورت كامل و دقيق و عميق حاصل شود؛ البته خود معصومان (ع) نيز در بسيارى موارد، پاسخ را به صورت مجمل و سر بسته بيان مى كرد تا شاگرد سوال كند و در بحث درگير شود؛ براى مثال ، امام صادق (ع) فرمود:
روزى پيامبر (ص ) فرمود: ساحر مسلمان كشته مى شود، ولى ساحر كفار كشته نمى شود. اين مطلب بر حاضران گران آمد. شخصى پرسيد: اى رسول خدا، چرا ساحر كفار كشته نمى شود؟ پيامبر فرمود: چون كفر از سحر بزرگ تر است و سحر و شرك همسنگند؟(240)
در ميان معصومان (ع)، امام باقر و امام صادق (ع) بيشترين زمينه مناسب را براى نشر و گسترش احكام و معارف اسلامى ، در اختيار داشتند و به صورت علنى و به اصطلاح ، رسمى تدريس مى كردند و حوزه درسى تشكيل داده بودند، ولى حتى آنان نيز درسشان معمولا به گونه اى نبوده كه بر كرسى تدريس بنشينند و موضوع خاصى را، به صورت سخنرانى ، تدريس كنند، بلكه - تا آن جا كه نگارنده بدان دست يافته - شيوه اصلى تدريس آنان همين شيوه سوال و جواب بوده است ؛ البته بيشتر از نوع اول و دوم ، به ويژه همين نوع ، كه پرسش بيشتر از سوى شاگرد مطرح مى شود و اما پاسخ مى دهند. روش تدريس اين دو امام بزرگوار، بدين گونه بوده است كه معمولا پس از نماز صبح ، رو به جمعيت و يا بر منبر مى نشستند و هر يك از اصحاب و شاگردان پرسش و يا سخنى را كه داشت ، مطرح مى كرد و پاسخ مى شنيد. شاگردان نيز بر حسب علاقه و يا نوع درگيرى كه با مسائل ، در رشته هاى گوناگون ، داشتند، پرسش هاى خود را مطرح مى كردند و پاسخ مى شنيدند. حاضران نيز اغلب اين پرسش و پاسخ را ياد داشت مى كردند و يا در ذهن خود نگه مى داشتند. عماد زاده در اين باره آورده است :
((در مسجد، پس از نماز، امام رو به مردم مى كرد و يا حلقه درس طورى بود كه صدر و ذيل نداشت و امام (ع) احتياجات روز مردم را كه يك يك مى پرسيدند، به آنان مى آموخت و مى فرمود: بپرسيد هر چه مى خواهيد. هر فردى از افراد، مقتضاى نياز روحى و معنوى خود يا بر حسب احتياجات محيط و زندگى و احكام دين ، مسائلى مى پرسيد و امام (ع) به او پاسخ مى داد و سايرين هم مى شنيدند؛ لذا علوم مكتب جعفرى سبك كلاسيك نداشت كه هر يك از شاگردان مخصوص رياضى ، طبيعى و كلامى ، انحصارا آن بحث (مربوط به خود) را نقل كنند، بلكه يك سوال كه مى شد همه اصحاب آن را به صورت روايت نقل مى كردند. (در) نهايت هر كس ذوق و سليقه اش در هر رشته بيشتر و قوى تر بود و شم رياضى يا طبيعى يا فقهى و فلسفى داشت ، درباره آن علم ، مسائل و دقايقى بيشتر مى پرسيد و روى آن مسائل بحث مى كرد.(241)))
شهيد اول نيز در كتاب "الذكرى " مى نويسد: ((چهار صد نويسنده ، چهار صد كتاب درباره پاسخ ‌هايى كه امام صادق (ع) به سوال ها داده است ، پديد آورده اند.(242 )))
ديگر ائمه (ع) نيز بيشتر از طريق سوال و جواب به آموزش اصحاب و شاگردان خود مى پرداختند، به گونه اى كه بسيارى از اصحاب ، كتاب هايى را از پرسش هاى خود يا ديگران و پاسخ ‌هاى آن بزرگواران ، با عنوان "مسائل " گرد آورى كرده اند. برخى از اين كتاب ها عبارتند از:
1.مسائل عن ابى الحسن موسى (ع)، تصنيف صفوان بن يحيى ؛
2.مسائل عن ابى الحسن موسى (ع)، تصنيف على بن يقطين ؛
3.مسائل عن ابى الحسن الرضا (ع)، تصنيف محمد بن ابى عمير؛
4.مسائل عن ابى الحسن الرضا (ع)، تصنيف ياسر خادم ؛
5.روايات و مسائل عن ابى الحسن الثالث (العسكرى )، تصنيف ايوب بن نوح بن دراج .(243)
آنچه بيان شد، نمونه هايى از نوع اول از روش سوال و جواب در سيره معصومان (ع) بود؛ اما در اين روش ، نوع ديگرى نيز مطرح است كه سيره معصومان (ع) از آن استفاده فراوانى شده است و آن چنين بود كه پرسش از سوى امام طرح مى شد و شاگردان پاسخ مى دادند و پاسخ را تاييد مى كرد، و يا پاسخ را اصلاح مى كرد، و يا هيچ پاسخى نمى داند، كه در اين صورت ، امام پاسخ را بيان مى فرمود. در اين جا نمونه هايى از هر يك از اين اقسام چهار گانه را بيان مى كنيم .
امام باقر (ع) مى فرمايد: على بن الحسين (ع) به مردى فرمود:
((كدام يك از اين دو را بيشتر دوست دارى : دوستى كه هر گاه تو را مى بيند، كيسه اى از دينار به تو بدهد؛ يا دوستى كه هر گاه تو را ببيند، بر دامى از دام هاى شيطان آگاهت سازد و راه غلبه بر كيد شيطان را به تو نشان دهد؟
عرض كرد: دوستى كه هر گاه مرا ببيند، راهى به من نشان دهد كه شيطان و بلاى او را از خود دور كنم . امام فرمود: كدام يك را بيشتر دوست دارى : نجات اسيرى تهى دست كه در دست كافران اسير است ؛ يا كه در دست ناصبى ها گرفتار است ؟
عرض كرد: اى پسر رسول خدا، از خدا بخواه تا مرا در پاسخ صحيح يارى فرمايد.
امام فرمود: خدايا! او را در پاسخ صحيح موفق فرما.
مرد عرض كرد: نجات اسير مسكينى كه در دست ناصبى ها اسير است ؛ زيرا اگر اين را آزاد كنم ، برايش بهشت و نجات از آتش آماده شده است ، ولى اگر آن ديگرى را آزاد كنم ، نهايت اين كه او را از ظلم ظالمى در اين دنيا نجات داده ام ، در حالى كه خدا براى اين ظلمى كه بر او مى شود، در آخرت هزاران برابر بخشش مى كند و از ظالم نيز انتقام مى گيرد؛ چون خدا عادل است ، (كنايه از اين كه ناصبى ممكن است مسلمان را منحرف سازد و نجات او از دست ناصبى ، نجات از انحراف است ، ولى كافر به دليل قوت استدلال و اعتقاد مسلمان ، نمى تواند مسلمان را به كفر باز گرداند).
امام فرمود: خدا تو را موفق ساخت ؛ زيرا آنچه در سينه من است و حتى يك حرف از آنچه رسول خدا (ص ) فرمود، كم ندارد، گرفته اى ...(244)))
در اين سيره ، شاگرد توانست به پرسش امام پاسخى صحيح بدهد، امام نيز پاسخ او را تاييد كرد؛ اما اصحاب گاه به پرسش امام پاسخى ناقص مى دادند و يا حتى پاسخ نادرست را صحيح مى پنداشتند كه در اين صورت ، امام پاسخ ناقص را كامل و پاسخ نادرست را تصحيح مى كرد. فضيل بن عياض ‍ مى گويد:
((امام صادق (ع) از من پرسيد: آيا مى دانى "شحيح " چه كسى است ؟ گفتم شحيح همان بخيل است . امام فرمود:
"شح " از "بخل "، شديدتر است بخيل به آنچه در دست او است بخل مى ورزد، ولى شحيح از آنچه در دست ديگران و دست خودش است ، بخل مى ورزد، تا آن حد كه چيزى در دست ديگران نمى بيند، مگر اين كه آرزو مى كند از راه حلال يا حرام به دست آورد. نه از آنچه خدا به او داده ، سير مى شود و نه از آن سود مى برد.(245)))
سليمان بن جعفر هذلى نيز مى گويد: امام صادق (ع) به من فرمود:
((اى سليمان ! ((فتى)) كيست ؟ گفتم : ((فتى)) نزد ما همان جوان است . امام فرمود: آيا نمى دانى اصحاب كهف همه پير مرد بودند، ولى خدا به دليل ايمانشان ، آنان را جوانمرد ناميده است ؟ سليمان ! هر كس ‍ به خدا ايمان بياورد و تقوا پيشه سازد، او جوانمرد است .(246)))
رسول خدا (ص ) نيز روزى از ياران خود پرسيد: كدام يك از دستگيره هاى ايمان محكم تر است ؟ يكى گفت : نماز، ديگرى گفت : روزه ، سومى پاسخ داد: زكات و بالاخره هر كس پاسخى داد. پيامبر (ص ) فرمود: هيچ كدام از اين ها نيست . محكم ترين دستگيره هاى ايمان ، دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خداست .(247)))
امام رضا (ع) نيز از پدرش - موسى بن جعفر (ع) - و او نيز از امام صادق (ع)، نقل فرمود: يكى از كسانى كه قرآن را تفسير مى كرد، بر پدرم - امام باقر (ع)، وارد شد. پدرم فرمود: تو فلانى هستى ؟ گفت : بلى . فرمود: تو قرآن را تفسير مى كنى ؟ عرض كرد: آرى . فرمود: اين آيه : و جعلنا بينهم و بين القرى التى بركنا فيها قرى ظهرة و قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالى و اياما ءامنين (248) را چگونه تفسير مى كنى ؟ عرض كرد: اين مكان بين مكه و منى است . فرمود: آيا اين مكان ترسناك است و در آن دزد وجود دارد يا نه ؟ عرض كرد: آرى . فرمود: پس جايى كه خدا آن را امن قرار داده ، در آن ترس و دزدى است ؟! عرض كرد: پس آن كجاست ؟ امام فرمود: مراد از آن ما اهل بيت هستيم . خدا شما را ناس ناميده است و ما را قريه . عرض كرد: فدايت شوم ! آيا در قرآن موردى هست كه به انسان قريه اطلاق شده باشد؟ فرمود: بلى ؛ وسئل القرية التى كنا فيها و العير التى اقبلنا فيها.(249) آيا از در و ديوار پرسش مى شود، يا از مردم ؟ و نيز: و ان من قرية الا نحن مهلكوها قبل يوم القيمة او معذبوها عذابا شديدا.(250) آيا در و ديوار عذاب مى شود، يا از انسان ؟(251)
گاهى نيز شاگرد پاسخ را نمى داند كه در اين صورت ، امام خود پاسخ پرسش ‍ را بيان مى كند. فايده اين پرسش اين است كه شاگرد را به جهل خود آگاه مى سازد و توجه او را به فهم و يادگيرى جلب مى نمايد.
محمد بن منصور مى گويد: ((از امام صادق (ع) درباره آيه و اذا فعلوا فحشة قالوا وجدنا عليها ءاباءيا و الله امرنا بها قل ان الله لا يامر بالفحشاء اتقولون على الله ما لا تعلمون .(252) پرسيدم . امام فرمود: به نظر تو آيا خدا به زنا، شرب خمر و مانند آن ، امر مى كند؟ عرض كردم : خير. فرمود: پس اين "فاحشه اى " كه ادعا مى كنند خدا آنان را بدان امر كرده است ، چيست ؟ گفتم : خدا و ولى خدا داناترند؟ فرمود: اين آيه درباره ائمه (ع) جور است ، كه ادعا مى كنند خدا آنان را به امامت مردم امر كرده است ، و حال آن كه خدا آنان را امر نكرده است . خدا از اين مطلب خبر داده و از آن به فاحشه تعبير كرده است .(253)))
و نيز على بن شعيب مى گويد: بر امام رضا (ع) وارد شدم ، امام فرمود: بهترين مردم از نظر معاش كيست ؟ عرض كردم : شما از من بيشتر مى دانيد. فرمود: كسى كه ديگرى در زندگى او خوش زيد؛ سپس فرمود: چه كسى بدترين زندگى را دارد؟ عرض كردم : شما بهتر مى دانيد. فرمود: كسى كه ديگرى در زندگى او زندگى نكند... (يعنى تنها باشد و كسى با او زندگى نكند.).(254)))
موارد ياد شده در اين قسمت ، نمونه هايى بوده از استفاده معصومان (ع) از نوع دوم از روش سوال و جواب در آموزش اصحاب و ياران .
د) اهميت و جايگاه پرسش در سيره
معصومان (ع) اهميت و جايگاه اين روش را به خوبى مى شناختند، آن چنان كه شايد بتوان گفت از نظر آن ، بهترين روش براى آموزش و پرورش ‍ علمى ، همين روش است . اين مطلب را از سيره و گفتار آن بزرگان مى توان استفاده كرد؛ زيرا آنان در آموزش ، حتى اگر پرسشى هم در كنار نبود، اغلب محتواى آموزشى را به نوعى با پرسش همراه مى كردند.
دست كم ، براى اين كه مطلبى را به ديگرى بياموزند، از او مى پرسيدند: آيا فلان مطلب را به تو بگويم ؟ پس از اين كه از اين راه توجه مخاطب را به خود جلب مى كردند و يا نياز او را به يادگيرى بر مى انگيختند، و از او پاسخ مثبت مى شنيدند، مطلب را براى او بيان مى كردند. امام باقر (ع) به كسانى كه در محضر او بودند، فرمود:
الا انبئكم بشى ء اذا فعلوا يبعد السلطان و الشيطان منكم ؟ فقال ابو حمزه : بلى ؛ اخبرنا به حتى نفعله ؛ فقال (ع): عليكم بالصدقه فبكروا بها فانها تسود وجه ابليس و تكسر شرة السلطان الظالم عنكم فى يومكم هذا...؛(255) آيا شما را به كارى آگاه نسازم كه هر گاه انجام دهيد، سلطان و شيطان از شما دور شوند؟ ابو حمزه عرض كرد: بفرماييد. امام فرمود: (راه آن ) صدقه دادن است . روز خود را با صدقه آغاز كنيد كه صدقه روى شيطان را سياه مى كند و شر سلطان ظالم را در آن روز از شما دور مى سازد.
در مواردى نيز حتى عبارت هاى مبهم و يا غير مانوسى را به كار مى بردند تا در ذهن شنونده پرسشى ايجاد كنند و او با طرح آن پرسش ، عملا در بحث درگير شود.
حذيفة بن منصور مى گويد: امام صادق (ع) فرمود: اتقوا الحالقه فانها تميت الرجال . قلت : و ما الحالقه ؟ قال : قطيعة الرحم (256)؛ از ((حالقه)) بپرهيزيد؛ زيرا انسان را مى ميراند. پرسيدم : حالقه چيست ؟ فرمود: قطع رحم (بريدن رابطه خويشاوندى ).
اما در اين روايت ، به آسانى مى توانست بفرمايد: از قطع رحم بپرهيزيد، ولى چنين نكرد، بلكه ابتدا اين مطلب را با يك كلام غير مانوس و يا مبهم ، بيان كرد، تا در ذهن شنونده پرسشى ايجاد كند و توجه او را جلب كند؛ سپس با طرح پرسش ، مطلب را روشن كرد. اين شيوه ، افزون بر اين كه آگاهى هاى بيشترى را نيز به شاگرد مى دهد، در بالا بردن كيفيت يادگيرى و ايجاد يادگيرى پايدار، تاثير بيشترى دارد.
امام رضا (ع) نيز روزى فرمود: ((خدا رحمت كند كسى را كه امر ما را زنده نگاه دارد. اباصلت پرسيد: چگونه امر شما را زنده نگاه دارد. امام فرمود: علوم ما را بياموزد و به ديگران ياد بدهد؛ زيرا مردم ، اگر زيبايى ها و نيكى هايى كلام ما را بشنوند، از ما پيروى مى كنند...(257)))
در مواردى نيز معصومان (ع) تمام و كنه مطلب را بيان نمى كنند، بلكه آن را به صورت سربسته و يا در سطح پايين ترى بيان مى نمايند تا شاگرد كه مطلب برايش مبهم است و يا خواهان فهم بيشتر است ، با مطرح كردن پرسش ، از امام توضيح بيشترى را در خواست كند. ابو حنيفه براى كسب علم نزد امام صادق (ع) آمد، امام به او فرمود:
فان اردت العلم فاطلب اولا فى نفسك حقيقة العبودية و اطلب العلم باستعماله و استفهم الله يفهمك قلت : يا ابا عبدالله ، ما حقيقة العبودية ؟ قال : ثلاثة اشياء: ان لايرى العبد فيما خوله الله ملكا لان العبيد لا يكون لهم ملك ...؛(258) پس هر گاه در پى دانش شدى ، اول حقيقت بندگى را از خود ايجاد كن و علم را با عمل به آن ، طلب نما و از خدا طلب فهم كن كه او به تو خواهد داد. ابو حنيفه مى گويد: از او پرسيدم : حقيقت عبوديت چيست ؟ فرمود: حقيقت عبوديت در سه چيز است : اول اين كه بنده هر آنچه را خدا به او داده ، ملك خود نداند؛ زيرا بندگان مالك نمى شوند...
در اين روايت اگر پرسش ابو حنيفه از حقيقت بندگى نبود، امام آن بحث را مطرح نمى كرد، ولى با پرسش او او امام مطالب بسيار سودمندى را بيان فرمود كه تا كنون راه گشا و كليد معرفة الله براى كسانى است كه مى خواهند در راه عرفان و سيره و سلوك ، قدم بگذارند.
ابو هارون مكفوف نيز مى گويد: شخصى از امام صادق (ع) پرسيد: در نماز ظهر (نافله ظهر)، چند آيه از قرآن بايد خواند؟ امام فرمود: هشتاد آيه . سوال كننده ، پس از شنيده اين پاسخ از مجلس خارج شد. امام فرمود: ابا هارون ! آيا پيرمردى عجيب تر از اين ديده اى ؟! از من سوال كرد و جواب دادم ، ولى از تفسير و توضيح آن نپرسيد. اين كسى است كه مردم عراق گمان مى كنند او عاقل آنان است . ابا هارون ! سوره حمد هفت آيه دارد و توحيد سه آيه (259)، مجموعا ده آيه ، و نافله ظهر هشت ركعت است ؛ و اين هشتاد آيه مى شود.(260)
چنان كه از اين سيره بر مى آيد، اين كه امام (ع)، ابتدا پاسخ را به صورت سربسته فرمود، از اين رو است كه پرسش كننده توضيح ، تفسير يا دليل آن را خواستار شود و سپس جواب كامل را بشنود و اين به دليل فوايدى است كه بر طرح سوال مترتب است .
افزون بر سيره معصومان (ع)، از سخنان آنان نيز اهميت و جايگاه روش ‍ پرسش و پاسخ ، استفاده مى شود. امام باقر (ع) فرمود: ((هر گاه من براى شما چيزى را بيان كردم ، دليل قرآنى آن را از من بخواهيد.(261)))
امام صادق (ع) نيز فرمود: ان هذا العلم عليه قفل و مفتاحه المسالة ؛(262) همانا بر در علم قفلى است كه كليد آن پرسش ‍ است .
همچنين محمد بن مسلم روايت مى كند: حمران از امام صادق (ع) سوالى پرسيد. امام فرمود: ((انما يهلك الناس لانهم لا يسئلون (263)؛ همانا مردم هلاك شدند، چون نمى پرسيدند.))
افزون بر اين ، معصومان (ع) در سيره آموزشى خود، ديگران را به پرسيدن تشويق مى كردند و يا پرسش هاى خوب را تحسين و تشويق مى كرد.
محمد بن مسلم نى گويد: از امام باقر (ع) درباره كندى حركت خورشيد در ظهر، پرسيدم . امام فرمود: محمد! چقدر جثه ات كوچك و پرسشت پيچيده و مشكل است ! تو اهليت و لياقت شنيدن پاسخ اين پرسش را دارى .(264)
اين ستايش امام (ع)، گر چه ستايش و تشويق به پرسش خوب است ، ولى به صورت ضمنى ، اصل پرسش را نيز تشويق مى كند. البته پرسش هر چه بهتر و پر محتواتر باشد، بهتر است .
همچنين ، داود الرقى مى گويد: نزد امام صادق (ع) بودم كه حبابه و البيه - كه زن نيكو كارى بود - وارد شد و از حلال و حرام پرسش هايى كرد. ما از پرسش هاى جالب او تعجب كرديم . امام (ع) به ما فرمود: آيا پرسشى بهتر از پرسش هاى حبابه و البيه مى شناسيد؟...(265)
بنابراين ، مى توان گفت : روش سوال و جواب در سيره معصومان (ع)، از نظر آموزشى جايگاه والايى دارد و از اين رو، آنان در جريان آموزش ، همواره سعى مى كردند يا شاگردان بپرسند و يا خود پرسشى مطرح كنند.
ح ) فوايد روش سوال و جواب
اين روش داراى فوايد بسيار آموزشى است كه برخى از آن ها عبارت است از:
1. طرح پرسش از سوى استاد و يا ايجاد پرسش در ذهن شاگرد، او را به جهل خود نسبت به مساله ، متوجه خواهد ساخت ، و در نتيجه ، انگيزه او براى فراگيرى افزايش مى يابد. وقتى انگيزه زياد باشد، توجه به استاد نيز، به هنگام آموزش ، افزايش مى يابد و دانش آموز سعى مى كند همه حواس خود را براى يادگيرى آموزه ها، متمركز سازد.
2. با طرح پرسش ، شاگرد، خود در فرايند آموزش شركت مى كند و نوعى آموزش و يادگيرى فعال ، تحقق مى يابد؛ به عبارت ديگر، روش سوال و جواب در راستاى تحقق اصل فعاليت ، و هماهنگ با آن است .
3. استاد با طرح پرسش ، به نياز او در چه بخشى است و هر آنچه را كه او نمى داند و يا آگاهى هايش نسبت به آن كم است ، بيان مى كند.
4.افزون بر اين ها، پرسش اگر پى در پى و پيوسته باشد، خواه پرسشى كه استاد طرح كند و يا شاگرد، زواياى بيشترى از موضوع و مساله آموزشى شكافته مى شود و آموزشى عميق تر و گسترده تر، تحقق خواهد يافت .
5. همچنين ، پرسش ، اغلب موجب تقويت قوه تفكر شاگرد مى شود؛ چرا كه براى پاسخ به پرسش ، قوه تفكر خود را به كار مى گيرد. برخى پرسش ها نيز موجب تقويت ذهن و دقت دانش آموز مى شود. گاه معصومان (ع) به قصد تقويت ذهنى اصحاب و يا براى شناخت توان فكرى و ذهنى آنان ، پرسشى مطرح مى كردند. ابن عمر مى گويد: روزى پيامبر (ص ) فرمود:
((از ميان درختان ، درختى است كه برگ هاى آن نمى ريزد و مثل آن مثل مسلمان است . آيا مى دانيد آن درخت چيست ؟ مردم براى پيدا كردن اين درخت ذهن خود را متوجه باغستان كردند، من به نظرم رسيد كه آن درخت نخل است ، ولى (چون بچه بودم ) خجالت كشيدم كه بگويم . اصحاب به پيامبر عرض كرد: شما بفرمائيد، پيامبر فرمود: نخل .(266)))
بنابراين ، از بحث هاى گذشته مى توان نتيجه گرفت كه روش سوال و جواب در سيره معصومان (ع)، از اهميت ويژه اى برخوردار بوده است و شايد بتوان گفت كه معصومان (ع)، در آموزش هاى خود - به ويژه آموزش هاى رسمى و علمى - از اين روش بيشتر استفاده مى كردند؛ زيرا در آموزش هاى رسمى بيشتر كسانى شركت مى كنند كه داراى سابقه تحصيل و دانش ‍ هستند و آنان قدرت تفكر در موضوع هاى علمى و طرح پرسش و يا پاسخ به پرسش ها را دارند، بر خلاف روش هاى آموزش عمومى كه افراد شركت كننده در آن ، عموم مردم و حتى افراد بى سواد هستند و براى آنان بايد مطالبى را در حد آنان و به كمك روش هاى متناسب با آنان ، آموزش داد؛ امام معصومان (ع) حتى در اين روش ها و در برابر عموم نيز گاه مطالب را به گونه اى با پرسش همراه مى كردند.
پيامبر (ص ) روزى خطبه مى خواند كه فرمود: آيا شما به بدترينتان خبر ندهم ؟ گفتند: بفرمائيد. فرمود: كسى كه هديه را رد كند، و بنده خود را بزند، و تنها غذا بخورد. مردم گمان كردند كه بدتر از اين كسى نيست ؛ سپس ‍ فرمود آيا شما را به بدتر از آن خبر ندهم ؟ گفتند: آرى . فرمود: كسى كه اميد نيكى از او نباشد و از شرش در امان نباشى . مردم گمان كردنند بدتر از او كسى نيست ؛ باز فرمود: آيا شما را به بدتر از آن خبر ندهم ؟ گفتند: بلى . فرمود: بد زبانى كه هر گاه نامى از مومنان نزد او برده شود، آنان را لعن كند و هر گاه نام او نزد مومنان برده شود، آنان او را لعن كنند.(267)
و) آداب و شرايط سوال و جواب
هر گونه پرسشى ، به هر قصد و نيت ، موجب تقويت و افزايش علم نمى شود. براى تحصيل ، تقويت و افزايش علم بايد پرسش هايى حساب شده و معقول طرح كرد و هدف از آن نيز بايد فهم باشد، نه چيز ديگر؛ از اين رو در روايات ، براى پرسش كردن آدابى مطرح است كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم :
1. پرسش خوب : هر گاه كسى بخواهد پرسشى را، به ويژه پرسشى علمى ، طرح كند، ابتدا بايد در پرسش تامل و دقت كند تا براى خود او گويا و روشن شود. آيا آنچه را كه مى خواهد بپرسد، خود، پاسخ آن را نمى داند و يا پاسخش روشن و واضح نيست . اگر مفهوم پرسش برايش روشن بود و پاسخ آن را نمى دانست ، و موقعيت نيز براى پرسش و جوانب آن ، تفكر و تامل نكند، ممكن است پرسش بى مورد، سطحى ، مبهم و مانند آن باشد و نتيجه اى جز تلف كردن وقت خود و پاسخ دهنده و چه بسا ديگران ، نداشته باشد.
على (ع) مى فرمايد:
ايها الناس ، اذا سال سائل فليعقل ، و اذا سئل فليتثبت ، فوالله لقد نزلت بكم نوازل البلاء و حقائق الامور لفشل كثير من المسوولين و اطراق كثير من السائلين ؛(268) اى مردم ! هر گاه كسى مى پرسد بينديشد و هر گاه پرسيده شد (در جواب ) درنگ كند. به خدا سوگند! كه به خاطر سستى بسيارى از كسانى كه از آنان پرسش مى شود در جواب متقن و سكوت بسيارى از پرسش كنندگان ، در پرسش ، بلا و حقايق امور بر شما نازل شده است .
پرسش وقتى خوب است كه از تدبر و تفكر بر خيزد. وقتى پرسش خوب بود، احتمال اين كه پاسخ نيز خوب باشد، بيشتر است . اساسا پرسش ‍ خوب ، پاسخ خود را تضمين مى كند. پيامبر (ص ) فرمود: ((حسن السوال نصف العلم (269)؛ پرسش خوب ، نيمى از علم است .))
2. خوب پرسيدن : افزون بر اين كه پرسش بايد خوب و علمى باشد، راه پرسش كردن نيز بايد نيكو باشد. پرسش خوب اگر در قالب بيان نامطلوب و طولانى باشد، ممكن است استاد را به بيراهه بكشاند و پاسخ مناسب داده نشود. انسان از كسى مى پرسد كه عالم باشد و توانايى پاسخ به پرسش را داشته باشد. اگر چنين است ، با پرسشى كوتاه و مفيد و بدون عبارت پردازى هاى بى مورد نيز مى توان مقصود خود را به استاد منتقل كرد و پاسخ او را گرفت . على (ع) فرمود: ((من احسن السوال علم (270)؛ هر كس ‍ نيك بپرسد، خواهد دانست)) ، و نيز فرمود كسى كه مى داند، نيكو مى پرسد: ((من علم احسن السوال .(271)))
3. پرسش براى فهميدن : از ديگر آداب پرسش اين است كه هدف از آن كسب آگاهى باشد، نه براى اظهار فضل ، مچ گيرى و مانند آن .
امام رضا (ع) از پدران خود نقل فرمود: على (ع) در مسجد كوفه بود. مردى از اهالى شام عرض كرد: اى اميرمومنان ، مى خواهم درباره چيزهايى از شما بپرسم ؟ امام فرمود:((سل تفقها و لا تسال تعنتا(272)؛ براى فهميدن بپرس نه براى عيب جويى .))
ابن الكواء از حضرت على (ع) پرسيد: ما الذاريات ذروا؟ امام پاسخ داد. پرسيد: ما العاملات و قرا؟ امام پاسخ داد. باز پرسيد: ما الجاريات يسرا؟ امام پاسخ داد و فرمود: ابن كواء! به خدا قسم قصد علم و يادگيرى ندارى ، بلكه دنبال عيب جويى و لجاجت هستى ...(273) و نيز آن حضرت با ابو حنيفه فرمود: ((ابى نعمان ! علم را به سه منظور طلب نكن : براى ريا، مباهات و غلبه بر ديگرى ...(274 )))
حسين بن علوان نيز مى گويد: مردى از امام صادق (ع) از طعم آب پرسيد، امام فرمود: براى فهم بپرس ، نه براى مچ گيرى و درمانده سازى ، طعم آب ، زندگى است .(275 )
4. كم پرسيدن : هر چيزى اگر از حد اعتدال خارج شود، هر چند چيز خوبى باشد، بد خواهد شد و به جاى فايده ، ضرر خواهد داشت . پرسش نيز اين چنين است . پرسشى كه كليد فهم و علم است و از نظر حضرت على (ع)، يكى از شرايط تحصيل علم دانسته شده ،(276) اگر زياد شود ضرر خواهد رساند؛ زيرا به معلم و استاد اجازه نخواهد داد تا آنچه را كه مورد نظر آنان است ، بيان كنند و دائم آنان را به بى راهه مى كشاند و حتى براى استاد و شاگردان خسته كننده خواهد بود؛ از اين رو، حضرت على (ع) مى فرمايد: ((كثرة السوال تورث الملال ؛(277) پرسش زياد، ملال آور است)) ؛ بنابراين ، پرسش نبايد از حد اعتدال خارج شود؛ هم بايد طرح شود و هم استاد بتواند مطلب لازم را بيان كند؛ از اين رو است كه يكى از عيب هاى روش پرسش و پاسخ در روش تدريس را وقت گير بودن و عدم پيشرفت در بحث ، مى دانند؛ زيرا در اين روش ، استاد بايد پى در پى بپرسد و اين وقت زيادى را مى طلبد؛ بنابراين ، اگر استاد بتواند در شروع درس چند پرسش را مطرح كند و پس از پاسخ اجمالى شاگردان ، خود به پاسخ آن ها بپردازد، بسيار مفيد خواهد بود؛ زيرا اين كار نه وقت زيادى مى گيرد و نه كسل كننده و ملال آور است ؛ از سوى ديگر، اين تعداد پرسش از سوى شاگردان نيز مى تواند مطرح شود و فوايد لازم را در بر داشته باشد.
5. مسخره نكردن پرسشگر: برخى ممكن است پرسش هايى مطرح كنند كه به نظر بعضى ديگر، صحيح نبود، بى مورد و يا حتى پرسشى ساده و بى اهميت باشد. در چنين مواردى ، استاد نه تنها خود نبايد پرسشگر را مسخره كند، بلكه بايد مانع از آن شود كه ديگران او را مسخره كنند؛ زيرا اين امر موجب مى شود افراد بدين گمان كه شايد پرسش آنان بى مورد و يا بى فايده باشد، پرسش هاى خود را مطرح نكنند، و در نتيجه از فوايد آن محروم شده ، رفته رفته روحيه نپرسيدن در آنان تقويت و بر آنان حاكم گردد. جابر مى گويد:
عربى باديه نشين ، نزد رسول خدا (ص ) آمد و پرسيد: در بهشت لباس هايمان را با دست خويش مى بافيم يا از جنس ميوه هاى بهشتى است ؟ اصحاب به اين پرسش او خنديدند. اعرابى گفت : از چه مى خنديد؟ از جاهلى كه از عالم مى پرسد؟ پيامبر فرمود اعرابى ! تو راست مى گويى ، ولى لباس هاى ما در بهشت از جنس درختان بهشتى است .(278)
6. رعايت حق سابقان : رعايت مساوات بين شاگردان در همه موارد، از جمله در پاسخ به پرسش آنان ، لازم است . رعايت مساوات در پاسخ به پرسش آنان به اين است كه اول به كسى كه زودتر پرسيده ، پاسخ دهند. مردى انصارى نزد پيامبر آمد و از او پرسشى كرد. در اين هنگام ، فردى از قبيله ثقيف نيز وارد شد مطلبى پرسيد، پيامبر (ص ) فرمود: اى برادر ثقفى ، پرسش انصارى پيش از تو بوده ، بنشين تا به پرسش او پاسخ گويم ، سپس به تو پاسخ خواهم گفت .(279)
البته در نقل ديگرى از اين روايت ، اضافه شده است كه مرد ثقفى عرض ‍ كرد: من عازم سفر هستم و عجله دارم ، انصارى نيز اجازه داد، تا پيامبر اول به پرسش او پاسخ گويد. پيامبر نيز به پرسش او پاسخ گفت .(280)
بنابراين ، رعايت حق تقدم در پاسخ دهى لازم است ، مگر اين كه صاحب حق اجازه دهد.
7. تامل در پاسخ دهى : از ديگر آداب پاسخ دهى ، تانى و عجله نكردن است . ابتدا بايد صبر كرد تا پرسش تمام شود؛ سپس زمانى در آن انديشيد و جوانب آن را نظر گرفت ، آن گاه به آن پاسخ گفت .
حضرت على (ع) در اين باره مى فرمايد:
من اسرع الجواب لم يدرك الجواب (281)؛ كسى كه در پاسخ دهى عجله كند، پاسخ درستى نخواهد داد.
البته روشن است كه اين امر غالبى است ، نه هميشگى ؛ از اين رو در روايت ديگرى ، امام (ع) مى فرمايد: ((قلنا يصيب لراى العجول (282)؛ كسى كه عجله كند، احتمال به حقيقت رسيدن براى او بسيار كم است .))
عجله در پاسخ دادن پيش از تمام شدن پرسش ، كار جاهلان است . امام صادق (ع) فرمود: من اخلاق الجاهل الاجابد قل ان يسمع (283)؛ از اخلاق جاهل اين است كه قبل از اين كه پرسش را به طور كامل بشنود، جواب مى دهد.))
8. ((لا ادرى يا نمى دانم)) : از ديگر آداب پاسخ دهى اين است كه اگر پاسخ پرسشى را نمى دانيم ، بگوييم : "نمى دانم "، و سعى نكنيم هر طور شده ، پاسخى بدهيم ، انسان هر چه عالم تر شود، بيشتر به مجهولات خود پى مى برد؛ زيرا مجهولات انسان در برابر معلومات او، قابل قياس نيست . قرآن كريم مى فرمايد: و ما اوتيتم من العلم الا قليلا(284)؛ به شما نداديم ، مگر مقدار كمى از علم .
گفتن "نمى دانم "، دليل بر عالم بودن شخص است ، نه نادان بودن او، نادان ؛ جاهل كسى است كه نمى داند و گمان مى كند كه مى داند و مى خواهد به هر پرسشى پاسخ گويد.
على (ع) فرمود:
((قول لا اعلم نصف العلم (285)؛ گفتن "نمى دانم " نيمى از علم است .))
پيامبر اكرم (ص ) با آن كه علم او ريشه در وحى داشت ، وقتى از او پرسشى مى شد كه پاسخش را نمى دانست ، مى فرمود: نمى دانم ، تا اين كه وحى به من برسد.
روى ان رجلا قال : يا رسول الله ، اى البقاء خير و اى البقاء شر؟ فقال : لا ادرى ، حتى اسال جبرئيل ؛(286) روايت شده كه مردى از پيامبر (ص ) پرسيد: اى رسول خدا! كدام سرزمين بهتر و كدام بدتر است ؟ حضرت فرمود: تا از جبرئيل نپرسم ، نمى دانم .
على (ع) نيز مى فرمايد: و ما ابردها على القلب اذا سئل احدكم فيما لا يعلم ان يقول : الله اعلم و ان العالم من عرف ان ما يعلم فيما لا يعلم قليل ؛(287) چه آرام بخش دل است كه هر گاه از يكى از شما درباره مطلبى كه نمى داند، پرسيده شود، بگويد خدا داناتر است ؛ زيرا عالم مى داند كه دانسته ها در ميان مجهولات كم است .
البته گفتن "الله اعلم "(خدا داناتر است ) نيز براى هر كسى مناسب نيست ؛ زيرا گفتن : "خدا داناتر است " به معناى اين است كه من نيز مى دانم ، ولى خدا داناتر است ؛ از اين رو، اين كلام تنها براى عالم شايسته است و براى غير او جايز نيست ، بلكه براى او شايسته است كه بگويد: "نمى دانم ".
امام باقر (ع) نى فرمايد: هر گاه از عالمى پرسشى شد كه پاسخ آن را نمى دانست ، بگويد: "الله اعلم " (خدا داناتر است )، ولى براى غير عالم چنين كلامى جايز نيست .(288)
1-4. نكته آموزى يا آموزش غير رسمى
نكته آموزى در سيره معصومان (ع)، از ديگر روش هاى آموزشى است كه از آن زياد استفاده شده است . اساس اين روش بر اين پايه استوار است كه محدود كردن آموزش در زمان و مكانى خاص ، آموزش را از جهت كمى و كيفى محدود مى كند. محدوديت كمى اين انحصار روشن است ؛ زيرا انسان ناچار است تنها در ساعت هاى خاصى از روز و با حضور در مكان خاصى (مدرسه و كلاس درس ) آموزش ببيند و بسا افرادى كه گرفتارى هاى زندگى هرگز چنين اجازه اى را به آنان ندهد. از سوى ديگر، چند ساعت آموزش ‍ پيوسته در شبانه روز خسته كننده است و از كيفيت آموزش نيز مى كاهد، در حالى كه روش نكته آموزى ، زمان و مكان خاصى ندارد و شاگرد در هر زمان و مكان ، محل كار، كوچه و خيابان ، مسجد و بازار و... كه استاد، مربى و يا هر كسى كه سطح علمى او بالاتر و يا هم سطح و پايين بر از او نيز باشد، مى تواند مطالبى را فراگيرد، به اين شرط كه همه افراد وظيفه شناس بوده و بنايشان بر اين باشد كه آنچه را مى دانند به نيازمندان بياموزند.