سيره تربيتى پيامبر(ص) و اهل بيت (ع) ، جلد ۴

سيد على حسينى زاده

- ۸ -


معصومان (ع) زمان و مكان خاصى براى آموزش احكام و معارف دينى ، نمى شناختند؛ البته اين به معناى بى نظمى و عدم شناخت موقعيت نيست ، بلكه عين شناخت دقيق موقعيت و استفاده مفيد از آن است كه حتى در كوچه و بازار و محل كار نيز از فرصت استفاده كرده ، به تعليم و تربيت مردم مى پرداختند.
در اين روش ، محتواى آموزش مختصر و مفيد است ؛ در نتيجه شاگرد به راحتى مى تواند آن را فرا بگيرد؛ به ويژه اين كه معصومان (ع) با به كارگيرى فنون آموزشى ، مطالب آموزشى را به سبكى ارائه مى كردند كه فراگيرى به بهترين وجه و بالاترين سطح ، حاصل شود.
همچنين ، در اين روش سعى معصومان (ع) بر اين است كه نكته و مطالب آموزشى را در مناسبت هاى خاص متناسب با آن ، ارائه كنند؛ مانند موارد ابتلا، نياز و يا وقتى كه حادثه اى در آن رابطه اتفاق افتاده باشد؛ از اين رو است كه مى توان اين روش را روش "موردى " نيز ناميد؛ زيرا آموزش در مورد خاصى كه براى شاگرد پيش آمده ، صورت مى گيرد.
جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: ((با اميرالمومنين (ع) در بصره بوديم . وقتى از جنگ فارغ شديم ، در آخر شب ، امام بر ما وارد شد و فرمود: از چه بحث مى كنيد؟
عرض كرديم : در ذم دنيا. فرمود: اى جابر! دنيا را بر چه نكوهش ‍ مى كنى ؟
سپس خدا را حمد و ستايش كرد و فرمود: بعضى ها را چه مى شود كه دنيا را نكوهش مى كنند و به زهد مى گرايند؟ دنيا براى كسانى كه آن را درست بفهمند، خانه راستى و مسكن تندرستى و براى كسى كه از آن توشه بردارد؛ خانه بى نيازى است . دنيا مسجد انبياى خدا، محل فرود وحى و نماز خانه فرشتگان و محل آرامش دوستان خدا و محل تجارت اولياى خداست . در آن رحمت به دست آوريد و از آن ، بهشت را به سود بريد. اى جابر! چه كسى دنيا را نكوهش مى كند، و حال آن كه دنيا به فرزندان خود اعلام كرده كه رفتنى است و خود را به نابودى وصف كرده ، با بلاهاى خود، بلا را مجسم كرده و با شادى هاى خود، به شادى تشويق كرده است ...(289)
در اين سيره ، مشاهده مى كنيم كه عده اى از اصحاب امام به زهد گراييده و دنيا را مذمت مى كردند و در آن هنگام ، امام (ع) با آنان بر خورد مى كند و نكاتى را در شناخت دنيا و كيفيت بهره گيرى از آن در راستاى آخرت ، گوشزد مى نمايد.
معصومان (ع) در اجراى اين روش ، آموزش هاى خود را در موارد زير ارائه مى كردند.
1. گاهى مطلبى را بدون پيشينه و مقدمه ، براى مخاطبى كه لازم بدانند، بيان مى كنند. حضرت على (ع) كه تربيت يافته دامن پيامبر (ص ) بوده و در كودكى با سرپرستى آن حضرت رشد يافته ، مى فرمايد:
((هر روز بر پيامبر (ص ) وارد مى شدم و او با من خلوت مى كرد و هر كجا مى رفت با او بودم ... و چنان بود كه هر گاه از او پرسش مى كرد، پاسخ مى داد و هر گاه ساكت مى شدم ، خود شروع مى كرد...))(290)
يعنى پيامبر نيز هر گاه لازم مى ديد و على (ع) پرسشى نداشت ، خود شروع مى كرد و مطالبى را كه لازم مى دانست با او آموزش مى داد.
اصبغ بن نباته مى گويد: از اميرالمومنين (ع) شنيديم كه فرمود: ((حديثى را براى شما نقل مى كنم كه سزاوار است آن را حفظ كنيد؛ سپس به ما رو كرد و فرمود: خداوند بنده مومنى را در اين دنيا عذاب نمى كند، مگر اين كه اين عذاب براى او بهتر و گرامى تر است ، تا اين كه او را در قيامت عذاب كند و خدا گناهى را از بنده مومن نمى بخشد و او را عفو نمى كند، مگر اين كه اين عفو براى او بهتر است ، تا اين كه در قيامت او را عفو كند.))(291)
امام صادق (ع) نيز مى فرمايد: جابر بن عبدالله انصارى بر اميرالمومنين (ع) وارد شد. امام (ع) فرمود:يا جابر! قوام هذه الدنيا على اربعة : عالم يستعمل علمه ، و جاهل لا يستنكف ان يتعلم ، و غنى جواد بمعروفه ، و فقير لا يتيع آخرته بدنيا غيره ... (292)؛ اى جابر! قوام دنيا بر چهار پايه استوار است : عالمى كه علمش را به كار بندد، جاهلى كه از آموختن روى گردان نباشد، غنى اى كه بخشنده باشد، و فقيرى كه آخرت خود را به دنياى ديگران نفروشد...))
2. وقتى حادثه اى اتفاق مى افتاد، در راستاى آن حادثه مطالبى را بيان مى كردند.
امام كاظم (ع) دو نفر را در حال دشنام دادن به يكديگر ديد، فرمود: البادى اظلم و وزره و وزر صاحبه عليه ، مالم يعتد المظلوم ؛(293) آن كه آغاز كرده ، ستمكارتر است و گناه خود و رفيقش به گردن او است ، مادامى كه ستمديده از حد تجاوز نكند.))
همچنين امام كاظم (ع) مى فرمايد: ((پيامبر (ص ) وارد مسجد شد و مشاهده كرد كه عده اى گرد مردى جمع شده اند. پرسيد: اين مرد كيست ؟ گفتند: عالم ترين مردم به انساب عرب ، وقايع آنان ، تاريخ جاهليت و اشعار عرب . پيامبر (ص ) فرمود: اين علمى است كه ضررى به حال كسى كه آن را نداند و نفعى به حال كسى كه آن را بداند، نمى رساند؛ سپس فرمود: علم سه چيز است : آيه اى محكم ،(294) فريضه اى معتدلانه و سنتى بر پا داشته شده .))(295)
3. گاه نيز معصومان (ع) مطالبى را در قالب توصيه ، به هنگام اعزام كسى به جايى و يا رفتن به سفر و مانند آن ، آموزش مى دادند. پيامبر اكرم (ص ) هنگامى كه معاذ بن جبل را براى تبليغ احكام اسلام و قرآن به يمن فرستاد، در ارتباط با كارش توصيه هايى كرد و فرمود:
((معاذ! كتاب خدا به آنان بياموز و آنان را به اخلاق نيك پرورش ده و هر كس را، نيك باشد يا بد، در مقام خود قرار ده ، و حكم خدا را درباره آنان جارى كن ، و در فرمان خدا و مال خدا از هيچ كس در هراس مباش ؛ زيرا اختيار با تو نيست و مال از تو نيست ، و امانت آنان را كم يا بيش به آنان بپرداز، و بر تو باد به نرمش و گذشت ، مگر در مورد ترك حق ...))(296)
پيامبر (ص ) در وصيت خود به حضرت على (ع) مى فرمايد:
يا على ! آفة الحديث ، الكذب ، و آفة العلم ، النسيان ، و آفة العبادة و الفترة ، و آفة السماحة ، المن ، و آفة الشجاعة ، البغى ، و آفة الجمال ، الخيلا آفة الحسب ، الفخر... يا على ! ثلاث من مكارم الاخلاق : تصل من قطعك ، و تعطى من حرمك ، و تعفو عمن ظلمك . يا على ثلاث منجيات : تكف لسانك ، و تبكى على خطيئتك ، و يسعك بيتك . يا على ! سيد الاعمال ثلاث خصال : انصافك الناس من نفسك ، و مساوات الاخ فى الله ، و ذكر الله على كل حال ... (297)؛ على جان ! آفت حديث ، دروغ گويى است و آفت علم ، فراموشى ، و آفت عبادت ، سستى ، و آفت بخشش ، منت گذاشتن ، و آفت شجاعت ، سركشى ، و آفت زيبايى ، به خود باليدن ، و آفت حسب ، فخر فروشى است ... على جان ! سه چيز از مكارم اخلاق است : با كسى كه رابطه اش را با تو قطع كرده ، ارتباط بر قرار كنى ، و به آن كه تو را از چيزى محروم كرده ، عطا كنى ، و از كسى كه به تو ظلم كرده ، در گذرى . على جان ! سه چيز نجات دهنده است : زبانت را نگه دارى ، و بر گناه خود گريه و زارى كنى ، و در خانه ات بيارامى . على جان ! سرور اعمال سه چيز است : حق دادن به ديگران ، برابرى با ديگران به خاطر خدا، و خدا را در همه حالات به ياد داشتن .))
آنچه در اين روش مهم است - چنان كه از سيره هاى ياد شده نيز استفاده مى شود - اين است كه نكته هاى آموزشى را به صورت مختصر و در قالب هاى دسته بندى شده ، زيبا و موزون بيان كنيم . معصومان (ع) همواره سعى شان بر اين بوده است كه محتواى آموزشى خود را در كوتاه ترين جملات به گونه اى بيان كنند كه هم مخاطب را خسته نكند و هم به راحتى بتوانند آن را فراگيرند و حتى حفظ كند؛ از اين رو، مطالب آموزشى خود را بيشتر به صورت جملات كوتاه و در اشكال عددى و بسته تندى هايى دو تايى ، سه تايى ، چهار تايى ، و...، و به صورت موزون بيان مى كرده اند.
البته رعايت اين نكته ها بيشتر در مواردى است كه حفظ كردن محتواى آموزشى لازم است ؛ اما در مواردى كه حفظ و به خاطر سپردن آن لزومى ندارد و در سيره نيز مشاهده نمى شود؛ براى نمونه همين وصيت پيامبر (ص ) به على (ع) كه نكته هاى گوناگون و مفيدى در موارد گوناگون ، بيان شده است و لازم است انسان همواره آن ها را در خاطر داشته باشد تا بر اساس آن ها به كارهاى خود بنگرد، بدين شيوه بيان شده است .
1 - 5. روش املا
روش املا از ديگر روش هاى معصومان (ع) در آموزش احكام و مفاهيم دينى به اصحاب و شاگردان بوده است . پيامبر (ص )، چون به حكمت الهى چيزى نمى نوشت ، احكام و مسائل و علوم و معارف دينى را براى حضرت على (ع) املا مى كرد و آن حضرت آن ها را به نگارش در مى آورد؛ حتى قرآن كريم نيز پس از قرائت جبرئيل براى پيامبر و املا آن حضرت ، به دست كاتبان وحى نوشته شد.
روش املا بدين گونه است كه پيامبر، امام و يا استاد مطالب آموزشى خود را براى شاگردان ، با ضبط دقيق بيان مى كنند و آنان نيز مطالب را بدون كم ترين دخل و تصرفى ، ياد داشت مى كنند.(298)
چنان كه پيش تر نيز بيان شد كه ، كتاب "الا هليلجه "، از مفضل بن عمر در توحيد، املاى امام صادق (ع) براى او است و نيز كتاب "تفسير العسكرى "، املاى امام عسكرى (ع) و نگارش حسن بن خالد برقى است ؛ كتاب "كتاب على "نيز املاى پيامبر و دست نويس حضرت على (ع) مى باشد؛ همچنين ، كتاب "جامعه "- بنا به روايت ابا بصره از امام صادق (ع)- كتابى است كه پيامبر (ص ) املا كرده و على (ع) نوشته است .(299) مرحوم امين نيز در "اعيان الشيعه "، درباره اين كه اولين كتاب را در علم اصول چه كسى نوشته است ، مى گويد: هشام "كتاب الا لفاظ "را تصنيف كرد؛ بنابراين ، گفته جلال الدين سيوطى مبنى بر اين كه اولين مصنف و مولف اصول فقه ، شافعى و اين مطلب اجماعى است ، درست نيست ؛ زيرا هشام بن حكم سال ها پيش ‍ از شافعى مى زيست ؛ افزون بر آن ، امام باقر و امام صادق (ع) نيز قاعده ها، ضابطه ها و قانون هاى كلى علم اصول را كه در مباحث الفاظ و اصول عمليه كاربرد دارند، براى شاگردان خود املا كرده اند(300)؛ يعنى اين دو امام بزرگوار (ع) با استفاده از روش املا، به اصحاب خود آموزش داده اند.
اين روش به علم خاصى ، مانند روايت و نقل حديث ، اختصاص نداشته است ، بلكه - چنان كه مرحوم امين مى گويد- در علم اصول نيز از آن استفاده شده است ؛ همچنين در دانش پزشكى نيز امام صادق (ع) براى برخى از شاگردان خود، رساله طبى املا كرده است . البته به يك معنا مى توان همه يا بيشتر رواياتى را كه از معصومان (ع)- به ويژه از امام صادق (ع)- نقل شده است ، املاى آنان دانست ، ولى در اصطلاح ، روش املا به مواردى گفته مى شود كه استاد مطالب را از روز كتاب و يا از حفظ بخواند، با اين هدف كه ديگران ، بدون دخل و تصرف در الفاظ، آن را ياد داشت كنند از اين رو نمى توان همه آموزش هاى معصومان (ع) را به روش املا دانست ؛ زيرا در بسيارى از موارد، معصومان (ع) روايات و احاديث را با هدف يادگيرى و يا حفظ كردن ديگران و يا حتى در بسيارى موارد، براى آگاهى آنان بيان كرده اند؛ چنان كه اگر در خطبه اى روايتى قرائت مى شد، هدف اصلى امام اين بود كه روايت به گوش ديگران برسد، تا از آن تاثير بپذيرند، نه كتابت و ياد داشت آن .
روش املاى معصومان (ع) بيشتر در موارد خاصى بوده است ؛ به بيانى ديگر معصومان (ع ) از اين روش براى آموزش افرادى خاص بهره مى گرفتند و اين روش يك روش آموزشى انفرادى بوده است ؛ چنان كه پيامبر (ص ) براى على (ع) و امام صادق (ع) براى مفضل بن عمر و امام هادى (ع) براى حسن بن خالد برقى املا مى كردند. معصومان (ع) برايى عموم شاگردان و در جلسات دروس عمومى ، از اين روش - به معناى خاص آن - استفاده نمى كردند؛ اما پس از ائمه (ع)، شاگردان آنان و حتى در زمان حيات آنان برخى از اهل سنت ، از روش املا در آموزش استفاده مى كردند. در اين روش ، آنان مطالب را از روى كتاب و يا از حفظ املا مى كردند، و شاگردان نيز با ضبط دقيق ياد داشت مى كردند و حتى پس از آن ، شاگردان نسخه هاى خود را براى تصحيح ، مقابله مى كردند. مطالبى را كه استادان از رو و يا از حفظ املا مى كردند، از مطالب اجتهادى خود آنان بوده ، نه اين كه تنها نقل روايت باشد؛ زيرا اگر تنها نقل روايت بود به آن روش "قرائت " مى گفتند.(301) همچنين مجموعه مطالبى را كه از راه املا به نگارش در مى آمد، "امالى " مى ناميدند؛ از جمله امالى شيخ مفيد، امالى شيخ صدوق ، امالى شيخ طوسى و امالى شريف مرتضى .
2. روش هاى نوشتارى
2 - 1. نامه نگارى
از ديگر روش هاى آموزشى در سيره معصومان (ع)، روش نامه نگارى است ؛ بدين گونه كه پيامبر (ص ) يا امام (ع) براى شخصى كه در حضور ايشان نبود، و يا در شهرهاى دور دست مى زيست و امكان دسترسى به امام را نداشت ، و يا دسترسى به پيامبر براى او با دشوارى هايى همراه بود، و گاه نيز در همان شهر مى زيست ، ولى به دلايلى خاص ، احكام ، دستورات و انديشه هاى اسلامى را به صورت نامه اى براى آنان ارسال مى كردند. اين دستورات را گاه براى خود شخص مى نوشتند و گاه براى اين كه او، به دليل مسووليتى كه داشت ، آن را به ديگران نيز برساند و گاهى نيز نامه را براى اهالى يك شهر و يا جمعى از مسلمانان مى نگاشتند. اساسا نامه نگارى در سيره معصومان (ع)، به ويژه در سيره پيامبر (ص )، جايگاهى ويژه و رواج داشت ؛ البته برخى از نامه هاى پيامبر (ص )، به ويژه نامه هاى ايشان به سران اقوام و ملل ، جنبه سياسى - حكومتى و دعوت با اسلام داشته ، ولى بخش ‍ قابل توجهى از آن ها آموزشى و تربيتى بوده است . در كتاب مكاتيب الرسول ، بسيارى از نامه هاى پيامبر (ص ) كه به سران ممالك يا بزرگان اقوام ، براى دعوت آنان به اسلام نوشته شده بود، گرد آورى شده است ؛ همچنين در اين كتاب بخشى از نامه هاى پيامبر (ص ) كه در آن ها احكام و دستورات اعتقادى ، فقهى ، اخلاقى و اجتماعى بيان شده ، به برخى از مسلمانان ، اعم از اشخاص ، سران و بزرگان اقوام و نمايندگان خود، آورده شده است . در اين جا بخشى از نامه هاى معصومان (ع) را كه جنبه آموزشى دارد، ذكر مى كنيم :
الف ) نامه پيامبر (ص ) به دخترش فاطمه زهرا (س )
زراره از مام صادق (ع) نقل مى كند كه فرمود: ((حضرت فاطمه (س ) نزد پيامبر (ص ) آمد و از برخى امور شكايت كرد. پيامبر (ص ) نامه اى به او داد و فرمود: آنچه را كه در آن است ، بياموز. در آن نوشته بود: كسى كه به خدا و روز جزا ايمان داشته باشد، ميهمانش را گرامى مى دارد؛ كسى كه به روز جزا ايمان داشته باشد، يا سخن نيك مى گويد و يا سكوت مى كند.))(302)
در اين نامه ، نكته اى آموزشى وجود دارد و آن اين كه ممكن است پرسيده شود: چرا پيامبر براى هر يك از اين دستورهاى سه گانه ، جمله : "كسى كه به روز جزا ايمان داشته باشد" را تكرار كرده اند، در صورتى كه هيچ نيازى به تكرار نبود و مى توانست چنين نوشته شود: كيس كه به روز جزا ايمان داشته باشد، همسايه خود را آزار نمى رساند، ميهمانش را گرامى مى دارد، يا سخن نيك مى گويد و يا سكوت مى كند.
در پاسخ بايد گفت ، دليل اين تكرار يك نكته آموزشى است و آن اين كه پيامبر (ص ) مى خواهد با اين تكرار تاكيد كند كه هر يك از اين سه امر، به تنهايى مطلوبيت دارد و از اهميت ويژه اى برخوردار است ، افزون بر آن تكرار اين جمله بيانگر اهميت هر سه مورد در دين و نقش آن ها در ايمان و نقش ايمان در آن ها نيز هست .
ب ) نامه پيامبر (ص ) به نابينا و ناشنوا
پيامبر (ص ) در نامه اى به فردى نابينا و نا شنوا، نوشت :
فانه ليس من مسلم يفجع بكريمته او بلسانه او بسمعه او برجله او بيده فيحمد الله على ما اصابه و يحتسب عند الله ذلك الا نجاه الله من النار و ارخله الجنة (303)؛ هيچ مسلمانى نيست كه از ناحيه چشم ، زبان ، گوش ، پا يا دست دچار نقصى شده باشد و بر اين نقص خدا را حمد كند و اين نقص را براى خدا بخواهد، مگر اين كه خدا او را از آتش نجات دهد و به بهشت وارد كند.))
ج ) نامه پيامبر (ص ) به فردى مجهول
پيامبر (ص ) در اين نامه ، برخى از احكام بيع را اين گونه بيان فرموده است :
من محمد رسول الله : لا تبيعوا لاثمرة حتى تينع و لا السهم حتى و لا تطاوا الحبالى حتى يضمن (304)؛ از محمد فرستاده خدا: ميوه را پيش از اين كه برسد و غنيمت ها را پيش از اين كه پنج قسمت شود و يك پنجم آن خدا گردد، نفروشيد و با زن باردار، پيش از زايمان ، همبستر نشويد.))(305)
د) نامه پيامبر (ص ) به مردم مكه
لا يجوز شر طان فى بيع واحد وسلف ، و بيع مالم يضمن ، و من كان مكاتب على ماة درهم فقضاها كلها الا درهم فهو عبد، او على ماة اوقية فقضاها كلها الا اوقية فهو عبد(306 )؛ در يك معامله دو شرط جايز نيست ، و جمع بين بيع و سلف نيز جايز نيست ، و هر گاه عبدى به صد درهم يا صد ورق مكاتب (307) بود و همه را پرداخت كرد، مگر يك درهم و يا يك ورق هنوز عبد مى باشد، و آزاد نشده است .))
چنان كه در اين نامه ها ديده مى شود پيامبر ص در هر يك از آن ها، احكام و دستورهايى اخلاقى ، اجتماعى ، و يا فقه را به افراد يا گروهى ، آموزش داده است . افزون بر پيامبر (ص )، امامان معصوم (ع) نيز گاه چنين نامه هايى را مى نگاشتند و در آن ها آموزش هاى لازم را به اصحاب و يا گروهى از شيعيان ، ارائه مى كردند.
اسماعيل بن مخلد السراج مى گويد: اين نامه از امام صادق (ع) خطاب به اصحابش نوشته شده است : ((بسم الله الرحمن الرحيم ؛ اما بعد، از خدا، پروردگار شما مى خواهم ...، پس شما نيز در اطاعت از خدا سعى و كوشش ‍ كنيد؛ چرا كه به آنچه از خيز و ثواب نزد خداست ، نمى رسيد، مگر به اطاعت از او، و پرهيز از محرماتى كه در ظاهر و باطن قرآن از آن نهى شده است ...، و بدانيد كه خدا امر و نهى كرده است تا در امرش ، اطاعت و از نهيش ، پرهيز شود؛ پس كسى كه از او امر او پيروى كند، او را اطاعت كرده و همه خيرها و ثواب هاى خدا را به دست آورده است و كسى كه از منهيات خدا پرهيز نكند، او را عصيان كرده است ؛ پس اگر بر اين معاصى نميرد (و توبه نكند)، خدا او را در جهنم خواهد افكند...))(308)
حسن بن محبوب از يكى از اصحاب روايت مى كند كه امام باقر (ع) نامه اى به يكى از خلفاى بنى اميه نوشت كه در آن آمده است : به اين گونه كارها، جهادى كه خدا آن را بر ديگر اعمال برترى بخشيده و جهادگرى را كه در درجه ، مغفرت و رحمت بر ديگر بندگان ، فضيلت داده ، ضايع مى شود.به جهاد، دين ظاهر مى شود و به جهاد، آفت ها از دين بر طرف مى شود و به جهاد، خدا جان و مال مومنان را در برابر بهشت مى خرد...))(309)
يزيد بن عبدالله مى گويد: امام باقر (ع) به سعد الخير نوشت : ((بسم الله الرحمن الرحيم ؛ اما بعد، تو را به تقواى خدا توصيه مى كنم ؛ زيرا سلامتى در دنيا و غنيمت در آخرت ، در تقواست . خدا به تقواى بنده اش او را از آنچه موجب از بين رفتن عقل است ، حفظ مى كند و به تقوا، كورى و نادانى او را به علم و روشنايى تبديل مى سازد. به تقوا، نوح و همراهان او در كشتى نجات يافتند و به تقوا، صالح و همراهان او از صاعقه نجات يافتند و به تقوا، صابران رستگار مى شوند...))(310 )
امام جواد (ع) نيز در پاسخ به عبد العظيم حسنى ، نامه اى نوشت كه در آن چنين آمده است : ((... مهدى كسى است كه بايد در غيبتش منتظر او بود و در ظهورش از او اطاعت كرد، و او سومين فرزند من است و خداوند امر او را در شبى اصلاح مى كند، همان گونه كه امر موسى (ع) را، هنگامى كه رفت تا براى همسرش آتش بياورد، اصلاح كرد، او به نام رسول الله (ص ) و به كنيه او ناميده شده است ...))(311)
برخى ديگر از امامان معصوم (ع) نيز در پاسخ به نامه هاى اصحاب و ياران خود نامه هايى نوشته اند و آنان را به امور دين و مسائلى كه لازم داشته اند، آشنا كرده اند. برخى از آن نامه ها در كتاب "تحف العقول " آمده است ؛ از جمله : نامه امام هادى در رد بر اهل جبر و تفويض و اثبات عدل و امر بين الامرين ، كه در جواب نامه عده اى از اصحاب نوشته شده است (312) و نيز نامه آن حضرت به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى ؛(313) براى نمونه نامهاى از آن حضرت را ذكر مى كنيم : بكر بن صالح مى گويد:
كتبت الى ابن الحسن (ع): انى اجتنبت طلب الولد منذ خمس سنين و ذلك ان اهلى كرهت ذلك و قالت : انه يشتد على تربيتهم لقلة الشى ء فماترى ؟ فكتب الى طلب الولد فان الله يرزقهم (314)؛ به امام رضا (ع) نوشتم كه پنج سال است از طلب فرزند دورى مى كنم ؛ زيرا همسرم مى گويد: چون مال و ثروتى ندارم ، پرورش و تغذيه آنان براى ما مشكل است ؛ شما چه مى فرماييد؟ امام نوشت : فرزند طلب كن كه خدا روزى آنان را مى دهد.))
بنابراين ، نامه نگارى را نيز مى توان يكى از روش هاى آموزش دينى معصومان (ع) به شمار آورد كه در آن ، اصول اعتقادى ، احكام ، و دستورات دينى ، اجتماعى ، اخلاقى و ساير معارف دينى را به برخى از اصحاب خود مى آموختند.
ح ) آداب و ويژگى هاى نامه نگارى در سيره
1. شروع نامه با نام خدا: چنان كه در برخى نامه هاى معصومان (ع) مشاهده شد، آن بزرگواران اغلب نامه هاى خود را با نام خدا شروع مى كردند. پيامبر اكرم (ص ) نامه هاى خود را با "باسمك اللهم "، "بسم الله الرحمن "، و "بسم الله الرحمن الرحيم " شروع مى كرد. در سيره حلبى آمده است : ((جاهليت قبل از اسلام ، نامه هاى خود را با "بسمك اللهم " شروع مى كردند،(315) پيامبر خدا (ص )هيز ابتدا نامه هاى خود را با "باسمك اللهم " شروع مى كرد، و چهار نامه را اين گونه شروع كرد؛ سپس "بسم الله مجريها" نازل شد، و پيامبر نامه هاى خود را با "بسم الله " شروع كرد، تا اين كه "اودعوا الرحمن " نازل شد، پيامبر نيز نامه ها را با "بسم الله الرحمن " شروع مى كرد بعد "انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم " نازل شد، پيامبر نيز از آن به بعد نامه هاى خود را با بسم الله الرحمن الرحيم شروع كرد.))(316)
ائمه معصومين (ع) نيز نامه هاى خود را با "بسم الله الرحمن الرحيم " شروع مى كردند؛ چنان كه در نامه امام باقر (ع) به سعد الخير و نامه امام صادق (ع) به اصحاب كه پيش تر گذشت ، آمده بود؛ البته در برخى از نامه هايى كه از پيامبر و ائمه (ع) نقل كرديم ، "بسم الله " نيامده بود، ولى اغلب اين اشكال از راويان است كه براى اختصار، صدر نامه را حذف مى كردند و يا حتى در بسيارى از موارد، بخشى از نامه هاى آن بزرگواران نقل شده است و تمام نامه را نقل نكرده اند. دليل اين گفته روايتى است كه على (ع) از پيامبر (ص ) نقل مى كند ككه خداوند فرمود: كل امر ذى بال لا يذكر بسم الله فيه ابتر(317)؛ هر امر با ارزشى كه بدون نام خدا شروع شود، ناقص ‍ است .))
بنابراين ، ممكن نيست كه با وجود اين روايت ، آن بزرگان ، خود به مفاد آن عمل نكنند، به ويژه كه در بسيارى از نامه هاى آنان "بسم الله " آمده است .
2. پس از نام خدا، نامه ها معمولا با سلام و يا حمد و ثناى الهى ادامه مى يابد؛ البته گاهى نيز، پيش از آن عبارت "من فلان الى فلان " را مى آوردند كه اين امر در نامه هاى پيامبر (ص ) بيشتر مشاهده مى شود.
3. پس از خمد و ثناى خدا، محتواى اصلى نامه با كلمه "اما بعد" شروع مى شود.
4. در پايان نيز، نامه با دعاى خير و با كلمه ((والسلام)) و يا حمد خدا پايان مى پذيرد.
اين ترتيب نامه نگارى ، ويژگى خاصى به نامه مى دهد و به خوبى بيان مى كند كه نامه از فردى دين دار و مسلمان است ؛ چرا كه افزون بر محتواى نامه ، صورت و ظاهر نامه نيز رنگ و لعاب دينى دارد و اين در راستاى هدف پيامبر و ائمه (ع) است كه مى خواستند فرهنگ جامعه را فرهنگى توحيد محور كنند كه در جاى خود، در خور دقت و تامل است و آثار تربيتى بسيارى را به دنبال دارد.
2 - 2. رساله و كتاب نويسى
از ديگر روش هاى آموزشى معصومان (ع)، نوشتن رساله هاى علمى آموزشى در موضوع ها و مساله هاى گوناگون دينى است كه از آن راه ، فرهنگ و معارف دينى گسترش مى يافت . مراد از رساله - در اين تحقيق - آنچه امروزه به رساله معروف است ، نيست ، بلكه مراد نوشته اى است كه در موضوع خاصى از موضوع هاى علمى نوشته شده است و آگاهى هايى را در آن زمينه ارائه مى كند و از حد يك نامه نيز بيرون است . دهخدا مى نويسد: ((رساله مجله اى است شامل اندكى از مسائلى كه از يك نوع باشد.))(318)البته رساله گاه مى تواند در حد يك كتاب نيز باشد؛ يعنى تعداد صفحات آن يا حجم آن به اندازه اى است كه مى توان عنوان امروزى كتاب را بر آن نهاد و گاهى نيز حجم آن از اين مقدار كمتر است و عنوان كتاب بر آن صدق نمى كند. اصطلاح كتاب نيز امروزه چنين نيست كه حد و مرز دقيقى داشته باشد، هر چند هر نوشته اى را نيز كتاب نمى نامند دهخدا فرق رساله و كتاب را در كمى و زيادى و نقصان و كمال مى داند.(319) پيامبر اكرم (ص )- كه امى بود هرگز با دست خود ننوشت - مطالب و نامه هاى خود را املا مى كرد و كاتبان آن حضرت ، از جمله على (ع)، آن را مى نگاشتند. آن حضرت مطالب بسيارى را در زمينه علوم و معارف اسلامى (اعتقادات ، احكام و اخلاق ) املا كرد و على (ع) آن ها را به نگارش در آورد.
امام باقر (ع) روايت مى كند كه پيامبر (ص ) به على (ع) فرمود: ((آنچه را بر تو املا مى كنم ، بنويس ! على (ع) پرسيد: اى رسول خدا، آيا مى ترسى از ياد ببرم ؟ پيامبر فرمود: نه ، نگران فراموشى تو نيستم . من از خداوند خواسته ام كه تو را حافظ قرار دهد، پس تو را دچار فراموشى نمى كند؛ ولى اينك براى ائمه اى كه از ميان فرزندان تو خواهند آمد، بنويس .))(320)
امام صادق (ع) نيز به ابو بصير فرمود ((ابا محمد! "جامعه " نزد ماست ، چه مى دانند جامعه چيست ؟ ابو بصير پرسيد: "جامعه " چيست ؟ امام فرمود: كتابى است كه طول آن هفتاد ذراع به ذراع رسول خدا (ص ) است كه پيامبر (ص ) آن را املا كرده و على (ع ) با دست راست خويش نگاشته است . در آن هر حلال و حرامى و هر آنچه مردم به آن نياز داشته باشند، حتى ارش ‍ خدش (ديه زخم و خراش ) آمده است ...؛ سپس فرمود: نزد ما "جفر" است ؛ تو چه مى دانى "جفر" چيست ؟ پرسيد: جفر چيست ؟ امام فرمود: مخزنى از چرم كه در آن علم پيامبران و امامان و علم علماى گذشته بنى اسرائيل است ... نزد ما "مصحف فاطمه " است ؛ تو چه مى دانى "مصحف فاطمه " چيست ؟ پرسيد: آن چيست ؟ فرمود: كتابى است كه در آن مثل قرآن شماست ؛ به خدا قسم ! حرفى از قرآن در آن نيست ...))(321)
على (ع) نيز خود چندين كتاب و رساله به دست خويش نوشته است ؛ از جمله آن ها "مصحف على (ع)" است . مصحف على (ع)، همان قرآنى است كه آن حضرت گرد آورى كرده و شان نزول آيات و تفسير آن ها را نيز بدان افزوده است .
كتاب ديگر آن حضرت به "كتاب على " معروف است . اين كتاب نتيجه املاى پيامبر (ص ) و كتابت على (ع) است كه تمام معارف ، احكام واجبات و مسائل و سنت پيامبر (ص ) در آن آمده است . اين همان كتابى است كه از آن به "كتاب الفرائض " نيز تعبير شده است . آية الله احمدى ميانجى - رحمة الله عليه - مى نويسد:
((من در منابع اهل سنت ذكرى را از اين كتاب ، نيافته ام . اين كتاب از مواريث پيامبر است و به ائمه (ع) اختصاص دارد. ائمه آن را حفظ كرده و علماى اماميه از آن روايت نقل كرده اند و برخى از اصحاب ائمه (ع) نيز، از جمله زراره ، محمد بن مسلم ، و ابابصير، آن را ديده اند. به نظر من اين كتاب مشتمل بر فقه و غير فقه و در چندين جلد است ؛ زيرا گاهى از آن به "آداب اميرالمومنين " و گاهى به "صحيفة الفرائض " و گاهى به "كتاب على " و گاهى نيز به "كتاب على مع املاء رسول الله و خط اميرالمومنين " تعبير شده است .))(322)
"مصحف فاطمه " نيز نام كتاب ديگرى از امام على (ع) است كه براى حضرت فاطمه (س ) نوشته است . در اين كتاب مطالبى از جمله تاريخ ، روايت ، مواعظ، احكام و ابواب ديگرى بوده است و به قول امام صادق (ع) مانند قرآن است .(323)
امام سجاد (ع) نيز - كه اوضاع و شرايط زمان به او اجازه تدريس نمى داد - به نوشتن رساله هايى در موضوع هاى گوناگون دينى پرداخت ."صحيفه سجاديه " كتابى است شامل دعاهاى آن حضرت ، كه امام تحت عنوان دعا، معارف بلند اعتقادى را به مردم و شيعيان آموخته است .
رساله حقوق آن حضرت نيز، نمونه ديگرى از رساله هاى ايشان است كه در آن ، حقوق گروه ها و صنف هاى گوناگون جامعه ، از جمله حقوق معلم ، حقوق والدين ، حقوق رعيت ، حاكم و... بيان شده است .(324)
امام صادق (ع) نيز كتابى در توحيد دارد كه آن را املا كرده و مفضل بن عمر نگاشته است . ابن شهر آشوب مى گويد: ان من كتب المفضل بن عمر كتاب "الا هليلجه " من املاء الصادق (ع) فى التوحيد؛(325) يكى از كتاب هاى مفضل بن عمر كتاب "الا هليلجه " در توحيد است كه امام صادق (ع) آن را املا كرده و مفضل نوشته است .))
همچنين . رساله اى كه در پاسخ به نامه يكى از اصحاب ، در غنايم و وجوب خمس ، نگاشته است ، از ديگر نوشته ها و نامه هاى آن حضرت است .(326)
از امام هادى (ع) نيز رساله هايى در موضوعات گوناگون ، در پاسخ به پرسش هاى اصحاب برجاى مانده است كه از جمله آن ها، رساله آن حضرت در رد جبر و تفويض و اثبات عدل و جمع تين الامرين است .(327)
از امام حسن عسكرى (ع) نيز تفسيرى بر جاى مانده كه به "تفسير عسكرى " معروف است و با املاى امام و خط "حسن بن خالد برقى " و در يكصد و بيست رساله ، تدوين شده است ، ابن شهر آشوب درباره اين كتاب مى گويد:
من كتب الحسن بن الخالد البرقى ، "تفسير العسكرى " من املاء الامام ماة و عشرون مجلده .))(328)
اساسا معصومان (ع) در سيره آموزشى خود، براى كتابت اهميت زيادى قائل بودند. آن بزرگواران همواره شاگردان و اصحاب خود را به نوشتن آموزه ها امر مى كردند. ابونصير مى گويد:
((بر امام صادق (ع) وارد شدم ، آن حضرت فرمود: چه چيز مانع نوشتن شما مى شود؟ شما ياد نخواهيد گرفت ، مگر اين كه بنويسيد. گروهى از اهل بصره نزد من آمدند و مسائلى را از من پرسيدند و آن ها را نوشتند.))(329)
و نيز آن حضرت به مفضل بن عمر فرمود: اكتب و بث علمك فى اخوانك فان مت فورث كتبك بنيك ، فانه ياتى زمان هرج ما يانسون فيه الا بكتبهم ؛(330) بنويس و علمت را در ميان برادرانت پخش كن و كتاب هايت را براى فرزندانت به ارث بگذار؛ همانا زمانى خواهد آمد كه مردم جز با كتاب هايشان انس نمى گيرند.))
3. روش آموزش عملى
برخى از مطالب را جز از راه عمل نمى توان آموزش داد و برخى زا نيز از راه عمل ، بهتر و آسان تر مى توان آموزش داد. آموزش فنون و مهارت هاى علمى از اين نوع است . در اين گونه موارد، اگر امكان آموزش شفاهى و نظرى هم وجود داشته باشد، تنها بخشى از آموزش خواهد بود و براى تكميل آن ناگزير از آموزش عملى يا كارآموزى خواهيم بود؛ براى مثال ؛ در آموزش ‍ شنا، رانندگى و مانند اين ها، اگر همه ريزه كارى ها به صورت نظرى به كارآموز آموزش داده شود، هرگز شناگر و راننده نخواهد شد مگر اين كه در عمل خود را به آب بزند و يا پشت اتومبيل بنشيند و يا دست كم شناگر و راننده اى را ببيند. در سيره معصومان (ع) هر دو دسته از امور- چه آن ها كه جز از راه عمل ، آموزش آن ممكن نيست و چه آن ها كه از راه عمل ، بهتر و ساده مى توان آموزش داد - از راه عمل و آموزش عملى آموزش داده مى شود.
آموزش عملى به آموزشى گفته مى شود كه مربى و آموزش دهنده ، يا خود، آنچه را كه مى خواهد آموزش دهد، انجام مى دهد تا كارآموز و دانش آموز آن را ببيند و فراگيرد، و يا اين كه شاگرد و كارآموز را به عمل وادار مى كند تا خود تجربه كند و ياد بگيرد. نوع اول را "آموزش مشاهده اى " نيز مى توان ناميد؛ اما نوع دوم را "آموزش عملى " و يا "آموزش از راه عمل " مى نامند. در اين بحث ما به هر دو نوع ، آموزش عملى اطلاق كرده ، و براى هر يك از ، نمونه هايى را از سيره معصومان (ع)، بيان مى كنيم :
حماد بن عيسى مى گويد: ((امام صادق (ع) روزى به من فرمود: آيا نماز نيكو مى گزارى ؟ گفتم : سرورم ، من كتاب حريز درباره نماز را حفظم ! امام فرمود: اين ها فايده ندارد، بلند شو و دو ركعت نماز بگزار. بلند شدم و نزد امام ، رو به قبله ايستادم و نماز را آغاز كردم و به ركوع و سجده رفتم و نماز را تمام كردم . امام فرمود: حماد! نيكو نماز نمى خوانى ! چه زشت است براى كسى كه شصت يا هفتاد سال از عمرش گذشته باشد و يك نماز كامل با تمام شرايطش نگزارده باشد. حماد مى گويد: در خود احساس ذلت كردم و گفتم : فدايت شوم ! نماز را به من بياموز. امام رو به قبله ايستاد و دست هاى خود را بر دو ران گذاشت و انگشتان خود را به هم چسباند و پاها را با فاصله سه انگشت نزديك هم گذاشت ... سپس فرمود: حماد اين گونه نماز بگزار.))(331)
در اين سيره ، امام مى توانست بفرمايد: اين گونه نماز بخوان ، وى چنين نكرد، بلكه عملا خود نماز گزارد، سپس فرمود: اين گونه كه من نماز گزاردم ، نماز بگزار.
همچنين ، مردى پس از نماز ظهر، نزد پيامبر آمد و عرض كرد: از رسول خدا! آيا مى توان در يك لباس نماز خوان ؟ پيامبر سكوت كرد تا وقت نماز عصر فرا رسيد، پيراهن خود را بيرون آورد و آن را با ملحفه اى گره زد و به صورت يك لباس در آورد و آن را بر دوش انداخت و در آن نماز گزارد. پس از نماز سراغ سوال كننده را گرفت و فرمود: آيا همه مردم دو لباس دارند؟(332) (يعنى در يك لباس هم مى توان نماز خواند.)
آموزش عملى ، چون با حواس انسان سروكار دارد، عميق تر و ماندگارتر است ؛ از اين رو، اگر مسائلى را كه به صورت نظرى نيز مى توان آموزش داد، به صورت عملى آموزش داده شود، انتقال آموزش بهتر صورت مى گيرد و اثر آن ماندگارتر است . اين سيره پيامبر (ص ) از اين مطلب حكايت مى كند و كسى كه اين سيره را مشاهده كرده باشد، هرگز حكم آن مساله را فراموش ‍ نخواهد كرد.
سماعه نقل مى كند: شخصى از امام صادق (ع) از وقت نماز ظهر پرسيد. امام به اطراف خود نگاه كرد، مثل اين كه به دنبال چيزى مى گشت . وقتى امام را اين گونه ديدم ، چوبى را براى او آوردم و عرض كردم : اين را مى خواستيد؟ فرمود: بلى . چوب را گرفت و در مقابل خورشيد نصب كرد و فرمود: وقتى خورشيد طلوع مى كند، سايه اين چوب بلند است و مرتب سايه آن كم مى شود تا از بين برود، وقتى سايه تمام شد، دوباره شروع مى كند به زياد شدن . هر گاه سايه زياد شدن را شروع كرد، نماز ظهر را بخوان ...(333)
برخى مطالب را نمى توان به صورت شفاهى و نظرى به ديگران آموزش ‍ داد، بلكه شاگرد خود بايد وارد عمل شود و آن را تجربه كند. حالات درونى و مسائل عرفانى و شهودى از اين نوع است . اين امور نيز در سيره معصومان (ع) با روش عملى آموزش داده مى شود و قطب رواندى از امام صادق (ع) روايت مى كند:
در يك روز سرد، شخصى خدمت امام صادق (ع) رسيد و از "اسم اعظم "(334) جويا شد. امام فرمود: وارد اين حوض آب شو و غسل كن تا اسم اعظم را به تو بگويم . آن مرد وارد حوض شد و غسل كرد. وقتى خواست از آب خارج شود، امام به غلامان خود فرمود: نگذاريد از آب خارج شود! مدتى در آب ماند تا اين كه از سرما عاجز شد و صدا زد: ((رب اغثنى ؛ خدايا به فريادم رس)) . در اين هنگام امام (ع) فرمود: ((هذا ما سالت عنه ؛ اين همان اسم اعظمى است كه از من پرسيدى .))؛ بنده خدا هر گاه مضطر شد و خدا را به اين نام خواند، خدا به فرياد او خواهد رسيد.(335)